🎯 تبصرهٔ 22: سیاستی که ارتجاع میسازد و منفعتش را میبرد
📍نظری بر روانسیاسی امروز با همدستی و نگاه به مینیسریال تبصره 22
🖊 دانیال حقیقی
🔸در جامعه عملیات روانی، هرکس بغل دستیاش را سرکوب میکند و در شرایطی که او میخواهد وارد عمل شود، فوراً تصویر یکی از نقطه ضعفهای او را نشانش میدهد تا مثلاً هشداری داده باشد از لکه ننگی با بهتانی ناروا؛ این زندانِ شفافیت از ما دیکتاتوری ساخته دیوانه که در توهم توطئههای دائمی، کاملاً ترسیده و منزوی شده است.
🔹در صف مقدم بُتها یا در معنای نیچهای آن، خدایگان اصلاحطلبی امروز (فرشتگان حفظ وضع موجود) این چهرهها ایستادهاند: میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی. و جمعیتی از شبهه روشنفکران طرفدار وضع بنبستگونه ما، که طیف گستردهای را در بر میگیرند، از راستِ باری به هر جهت محمد قوچانی و شرکا، تا چپ خشک اندیش و زنبوران بیعسلِ کانون نویسندگان ایران که شهیدسازی ایدئولوژیک را جایگزین کار فکری و ادبی کردهاند، به اشکال گوناگون در حفظ وضع موجود آنها را یاری کرده یا هنوز میکنند.
🔸بخشی از مردم جامعه؛ از جایی که پس از انتخابات 1388 برای سرپیچی وارد عمل شدند، با شدت بیشتری در تمامی انتخاباتهای بعدی شرکتشان دادند تا دقیقاً به همانی که مشخص کرده بودند رای بدهند و احساس قهرمان بودن هم بکنند و مثلاً از بابت سرپیچی قهرمانانه لذتی وافر هم ببرند. ما در کمپینهای اصلاحطلبی و مسیحعلینژادی شرکت داده میشویم، با عملیاتهای متعدد و کارساز روانی، با اسم رمز منحوسِ «گذار» تا آنهایی که این عملیاتها را طراحی کردن، خودشیفتگیشان ارضا شود اما فقط سادیستیها اینطوری ارضا میشوند.
▪️میتوانید این مطلب را در سایت بخوانید:
📎 https://metropolatleast.ir/4hj1
#رضا_براهنی #یوسف_اباذری #محسن_نامجو
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
📍نظری بر روانسیاسی امروز با همدستی و نگاه به مینیسریال تبصره 22
🖊 دانیال حقیقی
🔸در جامعه عملیات روانی، هرکس بغل دستیاش را سرکوب میکند و در شرایطی که او میخواهد وارد عمل شود، فوراً تصویر یکی از نقطه ضعفهای او را نشانش میدهد تا مثلاً هشداری داده باشد از لکه ننگی با بهتانی ناروا؛ این زندانِ شفافیت از ما دیکتاتوری ساخته دیوانه که در توهم توطئههای دائمی، کاملاً ترسیده و منزوی شده است.
🔹در صف مقدم بُتها یا در معنای نیچهای آن، خدایگان اصلاحطلبی امروز (فرشتگان حفظ وضع موجود) این چهرهها ایستادهاند: میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی. و جمعیتی از شبهه روشنفکران طرفدار وضع بنبستگونه ما، که طیف گستردهای را در بر میگیرند، از راستِ باری به هر جهت محمد قوچانی و شرکا، تا چپ خشک اندیش و زنبوران بیعسلِ کانون نویسندگان ایران که شهیدسازی ایدئولوژیک را جایگزین کار فکری و ادبی کردهاند، به اشکال گوناگون در حفظ وضع موجود آنها را یاری کرده یا هنوز میکنند.
🔸بخشی از مردم جامعه؛ از جایی که پس از انتخابات 1388 برای سرپیچی وارد عمل شدند، با شدت بیشتری در تمامی انتخاباتهای بعدی شرکتشان دادند تا دقیقاً به همانی که مشخص کرده بودند رای بدهند و احساس قهرمان بودن هم بکنند و مثلاً از بابت سرپیچی قهرمانانه لذتی وافر هم ببرند. ما در کمپینهای اصلاحطلبی و مسیحعلینژادی شرکت داده میشویم، با عملیاتهای متعدد و کارساز روانی، با اسم رمز منحوسِ «گذار» تا آنهایی که این عملیاتها را طراحی کردن، خودشیفتگیشان ارضا شود اما فقط سادیستیها اینطوری ارضا میشوند.
▪️میتوانید این مطلب را در سایت بخوانید:
📎 https://metropolatleast.ir/4hj1
#رضا_براهنی #یوسف_اباذری #محسن_نامجو
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
#تاملات_نابهنگام
📢بریدهای از کتاب «تاریخ مذکر»
🖊رضا براهنی
🔖 منتشر شده به سال ۱۳۴۸
▫️...این قالب پذیرفتنِ غربی ما را سخت «دلقک» بار آورد. ما فقط تقلید کردیم؛ با فریفتگی و شیفتگی تمام. چون مارکس در جوامع غربی، مسیحیت را کوبیده بود، مارکسیستهای دو آتشه ما، اسلام را کوبیدند، بگمان اینکه مسیحیت دین است و اسلام هم دین؛ مارکس مسیحیت را کوبیده، بس ما هم باید اسلام را بکوبیم. بدین ترتیب رابطه بین تودههای مسلمان را با تفکر قطع کردند؛ و موقعی که آبها از آسیا افتاد، بسیاری از این مارکسیستها، مثل گربههای زاهد بجان موسهای خلق اله افتادند. آنسوی مسأله هم هرگز فراموشمان نشد. لباس سیاه فاشیستها را به تن کردیم و در خیابانها رژه رفتیم. جنجالهای خیابانی راه انداختیم، از نوعی که غربیان راه میانداختند و میاندازند. و در همه حال بازیچه قدرتهای مختلف جهانی و منطقهای قرار گرفتیم. و بعد در طول همین سالها بتدریج تمام کثافتکاریهای مزمن و حاد غربی در جامعه ما راه افتاد.
▪️مطبوعات، اصالت مطبوعاتی خود را از دست داد، چشم امید از جانبداری مردم برگرفت و ارباب مطبوعات، زندگی اشرافی خود را از راه گرفتن آگهی و تبلیغات تأمین کردند. و بدیهی است که در چنین عرصه سوداگری نه نویسنده واقعی در مطبوعات بوجود میآید و نه مردم آگاهی کامل از جریان امور پیدا میکنند تا در صورت امکان با رذیلتها و فضیحتها به مبارزه برخیزند. اذهان مردم از طریق سینما و رادیو و تلویزیون، تلنباری از شعارهای تبلیغاتی برای سرمایهگذاران خارجی و سرمایهداران داخلی شد و نفسکشهای مطبوعاتی هم اگر البته جرأت نفس کشیدن آزادانه بیدا میکردند، در مطبوعات، از طریق ضبط و کنترل آراء و عقاید، دچار خفقان شدند و یا برای رسیدن به مقام وکالت مجلس و با تکیه زدن بر کرسی مدیرکلی و معاونت فلان وزارتخانه، صد و هشتاد درجه بدور خود چرخیدند و درست از قطب مخالف خود سر در آوردند و بدل به توجیه کننده تمام اقدامات دولتهای وقت گردیدند.
▫️ته مانده افراد احزاب دلاور سابق، مقاطعه کار سرمایهداری شدند و طبقات خرده بورژوازی و بورژوازی نوخاسته آنچنان به آخور بانگهای جدید و مصنوعات خارجی از یک سو، و آخور خردهفروشی این مصنوعات و سفتهبازی با طبقه کارگر و دهقان و کارمند از سوی دیگر، بسته شدند که باید همیشه به فکر گرفتن قسطهای چندین ماهه و چندین ساله از طبقات پایینتر باشند و در نتیجه هرگز نتوانند در آینده، دست از پا خطا بکنند.
▪️عوارض این زندگی قسطی همچون تار عنکبوتی دست و بال روشنفکر امروز را هم بست؛ طوریکه او هم بجای کوشش در راه برقرار کردن رابطهای مستقیم و درست با کارگر و روستایی و طبقه متوسط، همیشه بفکر تامین اقساط ماهانه و سالانه خود باشد و فقط دل به این خوش کند که گهگاه نوشته یا کتابش منتشر نمیشود؛ و این خود مبارزه است؛ یا درباره روابط دوستانه یا خصمانهاش گاهی مقامات مسؤل سؤالهایی از او میکنند؛ و این خود افتخار یک روشنفکر است. و تازه ذهن این روشنفکر، غربزدهترین ذهن موجود در شرق است؛ ژست چگوارایی میگیرد، کلمات سارتر را بلغور میکند، از روشنفکران پاریس که جلوی پلیسِ دوگل قد علم کردند سخن میگوید، از نهضت سیاهان آمریکا حرف میزند، ولی در عمل زندگیش در حرکت بین بانک و محل کارش خلاصه میشود و شب و روز عرق میریزد تا مبادا یکی از قسطهای فرش، یخچال، ماشین یا لباسش عقب بیفتد. فاتحه یک اجتماع را موقعی باید خواند که ذهن روشنفکرش به آخور بانک و قسط و سفته و وحشت از چک بلامحل بسه شده باشد.
#رضا_براهنی #یوسف_اباذری #محسن_نامجو
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
📢بریدهای از کتاب «تاریخ مذکر»
🖊رضا براهنی
🔖 منتشر شده به سال ۱۳۴۸
▫️...این قالب پذیرفتنِ غربی ما را سخت «دلقک» بار آورد. ما فقط تقلید کردیم؛ با فریفتگی و شیفتگی تمام. چون مارکس در جوامع غربی، مسیحیت را کوبیده بود، مارکسیستهای دو آتشه ما، اسلام را کوبیدند، بگمان اینکه مسیحیت دین است و اسلام هم دین؛ مارکس مسیحیت را کوبیده، بس ما هم باید اسلام را بکوبیم. بدین ترتیب رابطه بین تودههای مسلمان را با تفکر قطع کردند؛ و موقعی که آبها از آسیا افتاد، بسیاری از این مارکسیستها، مثل گربههای زاهد بجان موسهای خلق اله افتادند. آنسوی مسأله هم هرگز فراموشمان نشد. لباس سیاه فاشیستها را به تن کردیم و در خیابانها رژه رفتیم. جنجالهای خیابانی راه انداختیم، از نوعی که غربیان راه میانداختند و میاندازند. و در همه حال بازیچه قدرتهای مختلف جهانی و منطقهای قرار گرفتیم. و بعد در طول همین سالها بتدریج تمام کثافتکاریهای مزمن و حاد غربی در جامعه ما راه افتاد.
▪️مطبوعات، اصالت مطبوعاتی خود را از دست داد، چشم امید از جانبداری مردم برگرفت و ارباب مطبوعات، زندگی اشرافی خود را از راه گرفتن آگهی و تبلیغات تأمین کردند. و بدیهی است که در چنین عرصه سوداگری نه نویسنده واقعی در مطبوعات بوجود میآید و نه مردم آگاهی کامل از جریان امور پیدا میکنند تا در صورت امکان با رذیلتها و فضیحتها به مبارزه برخیزند. اذهان مردم از طریق سینما و رادیو و تلویزیون، تلنباری از شعارهای تبلیغاتی برای سرمایهگذاران خارجی و سرمایهداران داخلی شد و نفسکشهای مطبوعاتی هم اگر البته جرأت نفس کشیدن آزادانه بیدا میکردند، در مطبوعات، از طریق ضبط و کنترل آراء و عقاید، دچار خفقان شدند و یا برای رسیدن به مقام وکالت مجلس و با تکیه زدن بر کرسی مدیرکلی و معاونت فلان وزارتخانه، صد و هشتاد درجه بدور خود چرخیدند و درست از قطب مخالف خود سر در آوردند و بدل به توجیه کننده تمام اقدامات دولتهای وقت گردیدند.
▫️ته مانده افراد احزاب دلاور سابق، مقاطعه کار سرمایهداری شدند و طبقات خرده بورژوازی و بورژوازی نوخاسته آنچنان به آخور بانگهای جدید و مصنوعات خارجی از یک سو، و آخور خردهفروشی این مصنوعات و سفتهبازی با طبقه کارگر و دهقان و کارمند از سوی دیگر، بسته شدند که باید همیشه به فکر گرفتن قسطهای چندین ماهه و چندین ساله از طبقات پایینتر باشند و در نتیجه هرگز نتوانند در آینده، دست از پا خطا بکنند.
▪️عوارض این زندگی قسطی همچون تار عنکبوتی دست و بال روشنفکر امروز را هم بست؛ طوریکه او هم بجای کوشش در راه برقرار کردن رابطهای مستقیم و درست با کارگر و روستایی و طبقه متوسط، همیشه بفکر تامین اقساط ماهانه و سالانه خود باشد و فقط دل به این خوش کند که گهگاه نوشته یا کتابش منتشر نمیشود؛ و این خود مبارزه است؛ یا درباره روابط دوستانه یا خصمانهاش گاهی مقامات مسؤل سؤالهایی از او میکنند؛ و این خود افتخار یک روشنفکر است. و تازه ذهن این روشنفکر، غربزدهترین ذهن موجود در شرق است؛ ژست چگوارایی میگیرد، کلمات سارتر را بلغور میکند، از روشنفکران پاریس که جلوی پلیسِ دوگل قد علم کردند سخن میگوید، از نهضت سیاهان آمریکا حرف میزند، ولی در عمل زندگیش در حرکت بین بانک و محل کارش خلاصه میشود و شب و روز عرق میریزد تا مبادا یکی از قسطهای فرش، یخچال، ماشین یا لباسش عقب بیفتد. فاتحه یک اجتماع را موقعی باید خواند که ذهن روشنفکرش به آخور بانک و قسط و سفته و وحشت از چک بلامحل بسه شده باشد.
#رضا_براهنی #یوسف_اباذری #محسن_نامجو
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature