#مایکل #کالینز #فضانورد #آپولویازده
در سن نود سالگی درگذشت.
خانواده مايکل کالينز ، فضانورد آمريکايی و از سرنشينان آپولو ۱۱، روز چهارشنبه هشتم ارديبهشت در بيانيهای اعلام کرد که او بر اثر ابتلا به سرطان درگذشته است.
#نيل #آرمسترانگ و #باز #آلدرين دو فضانورد ديگر آپولو ۱۱ در ۲۰ ژوئيه ۱۹۶۹ با کپسول فضايی کوچکی روی #ماه فرود آمدند و نامشان بهعنوان نخستین انسانهایی که بر سطح اين سياره قدم گذاشتند، به ثبت رسید.
وظيفه مايکل کالينز اين بود که در اين لحظه ی تاريخی، حدود ۲۱ ساعت در کپسول فرماندهی آپولو ۱۱ بماند تا همکارانش بازگردند. به همين دليل از او به عنوان سومين فضانورد «فراموششده» ی آن ماموريت تاريخی ياد میشود.
مايکل کالينز کتاب زندگينامه خود را در سال ۱۹۷۴ با عنوان
«آتشبهدوش : سفرهای یک فضانورد»
منتشر کرد.
این فضانورد آمریکایی در بيانيهای که در سال ۲۰۰۹ از سوی ناسا منتشر شد گفت: «اگر بگويم که در ماموريت #آپولو۱۱ من مهمترين نقش را ايفا کردم، دروغ و يا حماقت خواهد بود. اما میتوانم صادقانه بگويم از نقشی که در آن ماموريت ايفا کردم عمیقا راضی هستم».
⚛ @AndisheKonim
در سن نود سالگی درگذشت.
خانواده مايکل کالينز ، فضانورد آمريکايی و از سرنشينان آپولو ۱۱، روز چهارشنبه هشتم ارديبهشت در بيانيهای اعلام کرد که او بر اثر ابتلا به سرطان درگذشته است.
#نيل #آرمسترانگ و #باز #آلدرين دو فضانورد ديگر آپولو ۱۱ در ۲۰ ژوئيه ۱۹۶۹ با کپسول فضايی کوچکی روی #ماه فرود آمدند و نامشان بهعنوان نخستین انسانهایی که بر سطح اين سياره قدم گذاشتند، به ثبت رسید.
وظيفه مايکل کالينز اين بود که در اين لحظه ی تاريخی، حدود ۲۱ ساعت در کپسول فرماندهی آپولو ۱۱ بماند تا همکارانش بازگردند. به همين دليل از او به عنوان سومين فضانورد «فراموششده» ی آن ماموريت تاريخی ياد میشود.
مايکل کالينز کتاب زندگينامه خود را در سال ۱۹۷۴ با عنوان
«آتشبهدوش : سفرهای یک فضانورد»
منتشر کرد.
این فضانورد آمریکایی در بيانيهای که در سال ۲۰۰۹ از سوی ناسا منتشر شد گفت: «اگر بگويم که در ماموريت #آپولو۱۱ من مهمترين نقش را ايفا کردم، دروغ و يا حماقت خواهد بود. اما میتوانم صادقانه بگويم از نقشی که در آن ماموريت ايفا کردم عمیقا راضی هستم».
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تفکر #نقادانه
📎 #مایکل #شرمر از اعتقاد به
چیزهای عجیب و غریب میگوید.
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
چرا مردم مریم باکره را در ساندویچ پنیر میبینند یا اشعار شیطانی در آهنگ «پلکان بهشت» میشنوند؟ با استفاده از ویدئو و موزیک، مایکل شرمرِ شکگرا نشان میدهد که چطور ما خودمان را متقاعد میسازیم که اعتقاد داشته باشیم؛ و از واقعیتها چشم بپوشیم...
⚛ @AndisheKonim
📎 #مایکل #شرمر از اعتقاد به
چیزهای عجیب و غریب میگوید.
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
چرا مردم مریم باکره را در ساندویچ پنیر میبینند یا اشعار شیطانی در آهنگ «پلکان بهشت» میشنوند؟ با استفاده از ویدئو و موزیک، مایکل شرمرِ شکگرا نشان میدهد که چطور ما خودمان را متقاعد میسازیم که اعتقاد داشته باشیم؛ و از واقعیتها چشم بپوشیم...
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸افلاطون می گوید: "زندگی ای که آزموده نشده باشد، ارزش زیستن ندارد."
▫️این عبارت افلاطون الهام بخش ساخت مستندی تحت عنوان (زندگی آزموده شده) شد که در آن، هشت متفکر از جمله ژیژک و باتلر؛ از تجارب و اندیشه های خود در زمینه فلسفه و زندگی روزمره می گویند.
▪️در این بخش؛ از #مایکل_هارت فیلسوف آمریکایی، در خصوص دموکراسی و انقلاب و بازاندیشی در این مفاهیم می شنویم.
🗣 زبان ویدئو انگلیسی با زیرنویس پارسی
⚛ @AndisheKonim
▫️این عبارت افلاطون الهام بخش ساخت مستندی تحت عنوان (زندگی آزموده شده) شد که در آن، هشت متفکر از جمله ژیژک و باتلر؛ از تجارب و اندیشه های خود در زمینه فلسفه و زندگی روزمره می گویند.
▪️در این بخش؛ از #مایکل_هارت فیلسوف آمریکایی، در خصوص دموکراسی و انقلاب و بازاندیشی در این مفاهیم می شنویم.
🗣 زبان ویدئو انگلیسی با زیرنویس پارسی
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا #خدا ساخته #بشر است؟!
👤 دلایل #مایکل_شرمر نویسنده و تاریخنگار علم مبنی بر عدم وجود خدا
#اندیشه_کنیم
#مایکل #شرمر
⚛ @AndisheKonim
👤 دلایل #مایکل_شرمر نویسنده و تاریخنگار علم مبنی بر عدم وجود خدا
#اندیشه_کنیم
#مایکل #شرمر
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آن چیزهای شناور در چشمان شما چه هستند؟
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_ماوسر ، مربی آموزشی
گاهی اوقات، مقابل یک زمینه روشن و یکدست مثل آسمانی صاف یا صفحه خالی کامپیوتر، ممکنه چیزهای شناوری در برابر فضای دید خود مشاهده کنید. این اجسام متحرک چه هستند، و چطور آنها را میبینید؟ مایکل ماوسر، به توصیف این پدیده بصری بنام شناورها میپردازد.
⚛ @AndisheKonim
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_ماوسر ، مربی آموزشی
گاهی اوقات، مقابل یک زمینه روشن و یکدست مثل آسمانی صاف یا صفحه خالی کامپیوتر، ممکنه چیزهای شناوری در برابر فضای دید خود مشاهده کنید. این اجسام متحرک چه هستند، و چطور آنها را میبینید؟ مایکل ماوسر، به توصیف این پدیده بصری بنام شناورها میپردازد.
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دگرگونش(#فرگشت)
#زبان در پنج دقیقه!
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_توماسلو
#ایما_و_اشاره
#قراردادی_شدن
#دستوری_شدگی
⚛ @AndisheKonim
#زبان در پنج دقیقه!
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_توماسلو
#ایما_و_اشاره
#قراردادی_شدن
#دستوری_شدگی
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر تمامی #موشک_های بالستیک و فضایی جهان موشکهای #وی_2
#V2
که توسط نابغه موشکی #آلمان #مایکل #فونبراون ساخته و طراحی شد.
⚛ @AndisheKonim
#V2
که توسط نابغه موشکی #آلمان #مایکل #فونبراون ساخته و طراحی شد.
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماده ی #کوانتومی
#توپولوژيک دیگر چیست؟
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#فان_ژانگ
#دیوید #تولس ، #دانکن #هالدین ، و #مایکل #کاسترلیتس جایزه نوبل فیزیک سال ۲۰۱۶ را برنده شدند چون کشف کردند که حتی ماده میکروسکوپی هم در کوچکترین ابعاد رفتار و حالتهای ماکروسکوپی از خود نشان میدهد که توپولوژیک هستند. اما ... این یعنی چه؟ فان ژانگ در رمزگشایی کمی دانش پیچیده به شما کمک میکند.
⚛ @AndisheKonim
#توپولوژيک دیگر چیست؟
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#فان_ژانگ
#دیوید #تولس ، #دانکن #هالدین ، و #مایکل #کاسترلیتس جایزه نوبل فیزیک سال ۲۰۱۶ را برنده شدند چون کشف کردند که حتی ماده میکروسکوپی هم در کوچکترین ابعاد رفتار و حالتهای ماکروسکوپی از خود نشان میدهد که توپولوژیک هستند. اما ... این یعنی چه؟ فان ژانگ در رمزگشایی کمی دانش پیچیده به شما کمک میکند.
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شکگرایی ، چرا #اندیشه ی #انتقادی شما را باهوشتر میکند؟
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#لاورنس #کراوس
#مایکل_شرمر
#بیل_نای
#درن_براون
لاورنس کراوس :
- اون چه که در مورد جهان معنی میده با اون چه که برای ما معنی میده یکی نیست، و ما نمیتونیم باورهامون رو به جهان تحمیل کنیم.
- من دوست دارم که ذهنم رو باز نگه دارم،
اما نه اون قدر باز که مغزم از مسیر اصلی خارج بشه.
- هرگز نباید چیزی رو بر اساس ایمان بپذیریم،
این در واقع شعار دانش است.
- با از دست دادن ایمان چیزی رو از دست نمیدید، درعوض چیزی که به دست میآرید واقعیت است.
#خردگرایی
#شکگرایی
#تفکر_انتقادی
#پرسشگری
⚛ @AndisheKonim
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#لاورنس #کراوس
#مایکل_شرمر
#بیل_نای
#درن_براون
لاورنس کراوس :
- اون چه که در مورد جهان معنی میده با اون چه که برای ما معنی میده یکی نیست، و ما نمیتونیم باورهامون رو به جهان تحمیل کنیم.
- من دوست دارم که ذهنم رو باز نگه دارم،
اما نه اون قدر باز که مغزم از مسیر اصلی خارج بشه.
- هرگز نباید چیزی رو بر اساس ایمان بپذیریم،
این در واقع شعار دانش است.
- با از دست دادن ایمان چیزی رو از دست نمیدید، درعوض چیزی که به دست میآرید واقعیت است.
#خردگرایی
#شکگرایی
#تفکر_انتقادی
#پرسشگری
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
الگوی در پس #خودفریبی
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_شرم ر، نویسنده
مایکل شرمر میگوید تمایل انسان به باور چیزهای عجیب، اعم از ربوده شدن توسط موجودات فضایی تا عصاهای راهنما، به دو مهارت ابتدایی و غریزی بقا در مغز انسان باز میگردد. او چیستی این مهارتها و چگونگی دردسر آفرین بودن آنها را شرح میدهد.
⚛ @AndisheKonim
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
#مایکل_شرم ر، نویسنده
مایکل شرمر میگوید تمایل انسان به باور چیزهای عجیب، اعم از ربوده شدن توسط موجودات فضایی تا عصاهای راهنما، به دو مهارت ابتدایی و غریزی بقا در مغز انسان باز میگردد. او چیستی این مهارتها و چگونگی دردسر آفرین بودن آنها را شرح میدهد.
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ترانهی حماسی
«اونها واقعا به ما اهمیت نمیدن» از #مایکل #جکسون
they don't really care about us
#Micheal_Jackson
زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی
#حدیث_نجفی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیلزاده
⚛ @Andishekonim
«اونها واقعا به ما اهمیت نمیدن» از #مایکل #جکسون
they don't really care about us
#Micheal_Jackson
زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی
#حدیث_نجفی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیلزاده
⚛ @Andishekonim
#الگوپنداری : تمایل به یافتن معنا و الگو، حتی زمانی که معنا و الگویی در کار نیست.
تصور کنید شما یک انسانوار هستید که سه میلیون سال پیش در یک علفزار در درهای در آفریقا در حال راه رفتن هستید. ناگهان صدای خشخشی در میان علفها به گوشتان میرسد. آیا فقط صدای باد است یا یک درنده خطرناک؟ پاسخ شما میتواند به معنای مرگ یا زندگی باشد.
اگر فرض کنید که صدای میان علفها درنده خطرناکیست در حالی که فقط صدای باد بوده، شما مرتکب چیزی شدهاید که به آن اشتباه نوع اول در شناخت میگویند که با نام مثبت کاذب نیز شناخته میشود؛ باور کردن به واقعی بودن چیزی در حالی که نیست. شما الگویی پیدا کردهاید که در واقعیت وجود ندارد. شما خشخشی در علفها ( آ ) را به درندهای خطرناک ( ب ) مرتبط دانستهاید در حالی که ارتباطی نداشتهاند. چندان ضرری نکردهاید، راهتان را کج میکنید، بیشتر مواظب هستید و مسیر دیگری مییابید.
اما اگر فرض کنید که خشخش میان علفها فقط وزش باد است، اما مشخص شود که در واقع یک درنده خطرناک بوده شما مرتکب چیزی شدهاید که آن را اشتباه نوع دوم در شناخت یا منفی کاذب مینامند؛ باور به این که چیزی واقعی نیست در حالی که هست. در این حالت شما یک الگوی واقعی را تشخیص ندادهاید. شما نتوانستهاید ارتباط بین خشخشی در علفها ( آ ) را با درندهای خطرناک ( ب ) دریابید در حالی که این بار ارتباط واقعا وجود داشته است. تبریک عرض میکنم شما برنده جایزه داروین شدید و خود را از استخر ژنی انسانواران خارج کردید.
مغزهای ما ماشینهای باورگر هستند؛ ماشینهای تشخیص الگو که نقاط را به هم متصل میکنند و معناهایی ازین الگوها خلق میکنند که ما فکر میکنیم در طبیعت میبینیم. گاهی اوقات این الگوها درست هستند و گاهی نادرست.
#مایکل_شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : یاسر سلیمی
جایزه داروین جایزهای است که به طنز به افرادی تعلق میگیرد که با اشتباهی احمقانه قبل از صاحب فرزند شدن جانشان را از دست دادهاند و ژنهایشان انتقال ندادهاند.
⚛ @AndisheKonim
تصور کنید شما یک انسانوار هستید که سه میلیون سال پیش در یک علفزار در درهای در آفریقا در حال راه رفتن هستید. ناگهان صدای خشخشی در میان علفها به گوشتان میرسد. آیا فقط صدای باد است یا یک درنده خطرناک؟ پاسخ شما میتواند به معنای مرگ یا زندگی باشد.
اگر فرض کنید که صدای میان علفها درنده خطرناکیست در حالی که فقط صدای باد بوده، شما مرتکب چیزی شدهاید که به آن اشتباه نوع اول در شناخت میگویند که با نام مثبت کاذب نیز شناخته میشود؛ باور کردن به واقعی بودن چیزی در حالی که نیست. شما الگویی پیدا کردهاید که در واقعیت وجود ندارد. شما خشخشی در علفها ( آ ) را به درندهای خطرناک ( ب ) مرتبط دانستهاید در حالی که ارتباطی نداشتهاند. چندان ضرری نکردهاید، راهتان را کج میکنید، بیشتر مواظب هستید و مسیر دیگری مییابید.
اما اگر فرض کنید که خشخش میان علفها فقط وزش باد است، اما مشخص شود که در واقع یک درنده خطرناک بوده شما مرتکب چیزی شدهاید که آن را اشتباه نوع دوم در شناخت یا منفی کاذب مینامند؛ باور به این که چیزی واقعی نیست در حالی که هست. در این حالت شما یک الگوی واقعی را تشخیص ندادهاید. شما نتوانستهاید ارتباط بین خشخشی در علفها ( آ ) را با درندهای خطرناک ( ب ) دریابید در حالی که این بار ارتباط واقعا وجود داشته است. تبریک عرض میکنم شما برنده جایزه داروین شدید و خود را از استخر ژنی انسانواران خارج کردید.
مغزهای ما ماشینهای باورگر هستند؛ ماشینهای تشخیص الگو که نقاط را به هم متصل میکنند و معناهایی ازین الگوها خلق میکنند که ما فکر میکنیم در طبیعت میبینیم. گاهی اوقات این الگوها درست هستند و گاهی نادرست.
#مایکل_شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : یاسر سلیمی
جایزه داروین جایزهای است که به طنز به افرادی تعلق میگیرد که با اشتباهی احمقانه قبل از صاحب فرزند شدن جانشان را از دست دادهاند و ژنهایشان انتقال ندادهاند.
⚛ @AndisheKonim
#الگوپنداری
#Patternicity
خاستگاه خرافات توانایی یادگیری است؟
نخست اینجا را بخوانید.
توجیه تکاملی برای خرافات بسیار روشن است: استراتژیهای هستند که برای حصول اطمینان از تشخیص روابط علی که برای بقا و تولید مثل ضرروی هستند، تعداد زیادی روابط نادرست را هم درست فرض میکنند؛ انتخاب طبیعی تمام این استراتژیها برتری میدهد.
به بیان دیگر، ما "تمایل داریم" تا الگوهای بامعنا را بیابیم، چه آن الگوها واقعا وجود داشته باشند چه وجود نداشته باشند و این کار بسیار موجه است. به این معنا، الگوپنداریهایی مانند خرافات و تفکر جادویی بیش از این که اشتباهاتی در شناخت باشند، فرایند طبیعی یادگیری مغز هستند. ما نمیتوانیم یادگیری خرافی را کامل حذف کنیم مگر این که به طور کلی یادگیری را حذف کنیم. گرچه تشخیص الگوی صحیح به بقای ما کمک میکند، تشخیص الگوی کاذب لزوما ما را به کشتن نمیدهد، برای همین پدیدهی الگوپنداری، غربالگری انتخاب طبیعی را تاب آورده است.
چون ارتباط دادن پدیدهها برای بقا و تولید مثل ما ضروری است، انتخاب طبیعی تمام استراتژیهایی که پدیدهها را به هم مرتبط میدانند برتری داده است، حتی آنهایی که منتج به مثبت کاذب شدهاند. با این بینش فرگشتی ما اکنون میتوانیم بفهمیم که مردم به دلیل نیاز فرگشتیافتهی ما به باور چیزهای معقول، به چیزهای عجیب نادرست نیز باور دارند.
#مایکل_گ #شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : یاسر سلیمی
⚛ @AndisheKonim
#Patternicity
خاستگاه خرافات توانایی یادگیری است؟
نخست اینجا را بخوانید.
توجیه تکاملی برای خرافات بسیار روشن است: استراتژیهای هستند که برای حصول اطمینان از تشخیص روابط علی که برای بقا و تولید مثل ضرروی هستند، تعداد زیادی روابط نادرست را هم درست فرض میکنند؛ انتخاب طبیعی تمام این استراتژیها برتری میدهد.
به بیان دیگر، ما "تمایل داریم" تا الگوهای بامعنا را بیابیم، چه آن الگوها واقعا وجود داشته باشند چه وجود نداشته باشند و این کار بسیار موجه است. به این معنا، الگوپنداریهایی مانند خرافات و تفکر جادویی بیش از این که اشتباهاتی در شناخت باشند، فرایند طبیعی یادگیری مغز هستند. ما نمیتوانیم یادگیری خرافی را کامل حذف کنیم مگر این که به طور کلی یادگیری را حذف کنیم. گرچه تشخیص الگوی صحیح به بقای ما کمک میکند، تشخیص الگوی کاذب لزوما ما را به کشتن نمیدهد، برای همین پدیدهی الگوپنداری، غربالگری انتخاب طبیعی را تاب آورده است.
چون ارتباط دادن پدیدهها برای بقا و تولید مثل ما ضروری است، انتخاب طبیعی تمام استراتژیهایی که پدیدهها را به هم مرتبط میدانند برتری داده است، حتی آنهایی که منتج به مثبت کاذب شدهاند. با این بینش فرگشتی ما اکنون میتوانیم بفهمیم که مردم به دلیل نیاز فرگشتیافتهی ما به باور چیزهای معقول، به چیزهای عجیب نادرست نیز باور دارند.
#مایکل_گ #شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : یاسر سلیمی
⚛ @AndisheKonim
Telegram
اندیشیدن تنها راه نجات
#الگوپنداری : تمایل به یافتن معنا و الگو، حتی زمانی که معنا و الگویی در کار نیست.
تصور کنید شما یک انسانوار هستید که سه میلیون سال پیش در یک علفزار در درهای در آفریقا در حال راه رفتن هستید. ناگهان صدای خشخشی در میان علفها به گوشتان میرسد. آیا فقط صدای…
تصور کنید شما یک انسانوار هستید که سه میلیون سال پیش در یک علفزار در درهای در آفریقا در حال راه رفتن هستید. ناگهان صدای خشخشی در میان علفها به گوشتان میرسد. آیا فقط صدای…
برای درک #ذهن باید #نورون_ها را بشناسیم ، واژگان مبهم کمکی نمیکنند!
زمانی که من در دانشگاه پپردین دانشجو بودم، ملزم به گذران درسی به نام روانشناسی فیزیولوژیک بودیم که امروزه علوم اعصاب شناختی نامیده میشود. این درس واقعا دید مرا در زمینه مطالعه ذهن باز کرد، زیرا استاد ما درل سی دیرمور بود که یکی از بهترینها در تفسیر واضح مطالب علمی است که تا کنون دیدهام. او موشکافانه به اعماق مغز میپرداخت تا ساختار اساسی تمام افکار و رفتارهای ما را توضیح دهد: نورون (عصب یا یاخته عصبی) .
پیش از این که من بدانم نورونها چگونه کار میکنند، در مورد آنچه در سر افراد میگذرد به توضیح با واژههای مبهمی قانع بودم. واژههایی مانند "فکر کردن" یا " پردازش" یا "یادگیری" یا "فهمیدن" راضی بودم که باهم در زیر عنوان "ذهن" جمع میشدند، گویی که اینها عواملی علّی فرایندهای مغز بودند. چنین نیست؛ اینها تنها واژههایی برای توصیف یک فرایند هستند که خود نیازمند توضیح عمیقتری است.
در اوایل قرن بیستم جولین هاکسلی، زیستشناس بریتانیایی، توضیح مبهم فیلسوف فرانسوی، هنری برگسون، برای حیات را به تمسخر گرفت. او گفته بود که élan vital (نیروی حیاتی) علت حیات است که به گفته هاکسلی مانند این است که بخواهیم موتور بخار روی ریل را با گفتن این که به وسیله لوکوموتیف (نیروی لوکوموتیو) پیش میرود توضیح دهیم.
داوکینز چنین تشبیهی را برای دست انداختن توضیح طراحی هوشمند در مورد حیات به کار برد. گفتن این که چشم، باکتری تاژک یا DNA "طراحی شدهاند" هیچ چیز به ما نمیگوید. دانشمندان میخواهند بدانند که اینها چگونه طراحی شدهاند، چه نیروهایی در کار بودهاند، چگونه فرایند رشد و ارتقا به پیش رفته است و چیزهایی شبیه این.
داوکینز یک تاریخ خیالی را تصور کرد که در آن اندرو هاکسلی و الن کودکین، برندگان نوبل برای دریافتن بیوفیزیک مولکولی در سیگنالهای عصبی با یک دیدگاه خلقتگرایانه این مساله را به " انرژی عصبی" نسبت میدادند.
ما نیز با الهام از گفتمان طنز داوکینز میتوانیم تاریخ را به گونهی دیگری تصور کنیم. تصور کنید که دیوید هوبل و تورستن وایزل ( برندگان نوبل در سال ۱۹۸۱ برای پژوهشهای پیشگامانه در مورد مداربندی مغز و شناسایی شیمی-اعصاب بینایی)، به جای این که سالها به موشکافی در سطح مولکولی و سلولی بپردازند تا بفهمند که مغز چگونه فوتونهای نور را به سیگنالهای عصبی تبدیل میکند، خیلی ساده میگفتند که کار نیروی روان است:
🤵🏻♂ + ببین هوبل، این مساله که چگونه فوتونها به نور تبدیل میشن خیلی آزاردهنده و طاقتفرساست. من که نمیتونم بفهمم چطوری میشه، تو میتونی؟
🙍🏼♂- نه وایزل عزیز، منم نمیفهمم. گذاشتن الکترود در مغز میمونها هم کار حوصله سر بری هست، جون به لب میشم تا الکترود رو در مکان درست بذارم. چرا به جای این کارا نگیم که فوتون توسط نیروی روان تبدیل به سیگنال عصبی میشه؟
🤵🏻♂ + احسنت!
نیروی روان چه توضیحی ارائه میدهد؟ هیچ! مانند این است که برای توصیف موتور خودرویتان بگوید با نیروی احتراق کار میکند که این گفته چیزی در مورد فرایندهایی که واقعا درون سیلندر موتور خودرو اتفاق میافتد به شما نمیگوید: یک پیستون مخلوط بخار سوخت و هوا را فشرده میکند، سپس جرقه شمع باعث انفجار میشود که پیستون را به پایین هل میدهد و پیستون نیز بازوی میل لنگ را میچرخاند که به شفت متصل است و چرخش از طریق دیفرانسیل به چرخهای خودرو منتقل میشود.
زمانی که میگویم ذهن آن چیزی است که مغز انجام میدهد منظورم این است. نورون و کُنشهایش در روانشناسی همانند اتم و گرانش در فیزیک هستند. برای فهمیدنِ باور، ما باید بفهمیم نورونها چگونه کار میکنند.
#مایکل #شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : #یاسر #سلیمی
#کارکرد_مغز #ذهن #خلقت_گرایی #طراحی_هوشمند #علوم_اعصاب_شناختی
⚛ @AndisheKonim
زمانی که من در دانشگاه پپردین دانشجو بودم، ملزم به گذران درسی به نام روانشناسی فیزیولوژیک بودیم که امروزه علوم اعصاب شناختی نامیده میشود. این درس واقعا دید مرا در زمینه مطالعه ذهن باز کرد، زیرا استاد ما درل سی دیرمور بود که یکی از بهترینها در تفسیر واضح مطالب علمی است که تا کنون دیدهام. او موشکافانه به اعماق مغز میپرداخت تا ساختار اساسی تمام افکار و رفتارهای ما را توضیح دهد: نورون (عصب یا یاخته عصبی) .
پیش از این که من بدانم نورونها چگونه کار میکنند، در مورد آنچه در سر افراد میگذرد به توضیح با واژههای مبهمی قانع بودم. واژههایی مانند "فکر کردن" یا " پردازش" یا "یادگیری" یا "فهمیدن" راضی بودم که باهم در زیر عنوان "ذهن" جمع میشدند، گویی که اینها عواملی علّی فرایندهای مغز بودند. چنین نیست؛ اینها تنها واژههایی برای توصیف یک فرایند هستند که خود نیازمند توضیح عمیقتری است.
در اوایل قرن بیستم جولین هاکسلی، زیستشناس بریتانیایی، توضیح مبهم فیلسوف فرانسوی، هنری برگسون، برای حیات را به تمسخر گرفت. او گفته بود که élan vital (نیروی حیاتی) علت حیات است که به گفته هاکسلی مانند این است که بخواهیم موتور بخار روی ریل را با گفتن این که به وسیله لوکوموتیف (نیروی لوکوموتیو) پیش میرود توضیح دهیم.
داوکینز چنین تشبیهی را برای دست انداختن توضیح طراحی هوشمند در مورد حیات به کار برد. گفتن این که چشم، باکتری تاژک یا DNA "طراحی شدهاند" هیچ چیز به ما نمیگوید. دانشمندان میخواهند بدانند که اینها چگونه طراحی شدهاند، چه نیروهایی در کار بودهاند، چگونه فرایند رشد و ارتقا به پیش رفته است و چیزهایی شبیه این.
داوکینز یک تاریخ خیالی را تصور کرد که در آن اندرو هاکسلی و الن کودکین، برندگان نوبل برای دریافتن بیوفیزیک مولکولی در سیگنالهای عصبی با یک دیدگاه خلقتگرایانه این مساله را به " انرژی عصبی" نسبت میدادند.
ما نیز با الهام از گفتمان طنز داوکینز میتوانیم تاریخ را به گونهی دیگری تصور کنیم. تصور کنید که دیوید هوبل و تورستن وایزل ( برندگان نوبل در سال ۱۹۸۱ برای پژوهشهای پیشگامانه در مورد مداربندی مغز و شناسایی شیمی-اعصاب بینایی)، به جای این که سالها به موشکافی در سطح مولکولی و سلولی بپردازند تا بفهمند که مغز چگونه فوتونهای نور را به سیگنالهای عصبی تبدیل میکند، خیلی ساده میگفتند که کار نیروی روان است:
🤵🏻♂ + ببین هوبل، این مساله که چگونه فوتونها به نور تبدیل میشن خیلی آزاردهنده و طاقتفرساست. من که نمیتونم بفهمم چطوری میشه، تو میتونی؟
🙍🏼♂- نه وایزل عزیز، منم نمیفهمم. گذاشتن الکترود در مغز میمونها هم کار حوصله سر بری هست، جون به لب میشم تا الکترود رو در مکان درست بذارم. چرا به جای این کارا نگیم که فوتون توسط نیروی روان تبدیل به سیگنال عصبی میشه؟
🤵🏻♂ + احسنت!
نیروی روان چه توضیحی ارائه میدهد؟ هیچ! مانند این است که برای توصیف موتور خودرویتان بگوید با نیروی احتراق کار میکند که این گفته چیزی در مورد فرایندهایی که واقعا درون سیلندر موتور خودرو اتفاق میافتد به شما نمیگوید: یک پیستون مخلوط بخار سوخت و هوا را فشرده میکند، سپس جرقه شمع باعث انفجار میشود که پیستون را به پایین هل میدهد و پیستون نیز بازوی میل لنگ را میچرخاند که به شفت متصل است و چرخش از طریق دیفرانسیل به چرخهای خودرو منتقل میشود.
زمانی که میگویم ذهن آن چیزی است که مغز انجام میدهد منظورم این است. نورون و کُنشهایش در روانشناسی همانند اتم و گرانش در فیزیک هستند. برای فهمیدنِ باور، ما باید بفهمیم نورونها چگونه کار میکنند.
#مایکل #شرمر
#The_Believing_Brain
ترجمهی : #یاسر #سلیمی
#کارکرد_مغز #ذهن #خلقت_گرایی #طراحی_هوشمند #علوم_اعصاب_شناختی
⚛ @AndisheKonim
میمونها و موشها و اینکه
چرا #عشق رنگ میبازد.
از برخی جهات مطالعهی موشها نسبت به انسانها آسانتر است. دانشمندان میتوانند بدون نگرانی بابت مسایل اخلاق پزشکی دربارهی موش ها تحقیق کنند. آنها برای بررسی این نکته که آیا غذا نیز میتواند مانند دارو سبب تحریک ترشح دوپامین شود یا نه، برای تحریک نورونهای ترشح کننده دوپامین الکترودهایی را در مغز موش ها جاسازی کردند. موش ها را در قفس هایی مجهز به کانال هایی برای پرتاب گلوله های غذا جای دادند. با پرتاب اولین گلوله مواد غذایی دیدند که سیستم دوپامین مغز موش های فعال شد. پس نتیجه مثبت بود! یعنی پاداش های طبیعی نیز می توانستند مانند کوکائین و داروهای اعتیاد آور مشابه آن فعالیت دوپامین را تحریک کنند.
در مرحله بعد آزمایش را مختصری تغییر دادند. آنها روزهای متوالی حین انداختن گلوله مواد غذایی به درون قفس به بررسی و پایش موشها پرداختند، موش ها مثل سابق غذاها را می خوردند و پیدا بود که لذت می برند. اما فعالیت سیستم دوپامین آنها متوقف شده بود.
چرا با وجودی که تحریک ادامه داشت سیستم
دوپامین آنها دیگر فعال نبود؟ پاسخ با مطالعهای با شرکت میمون و چراغ معلوم شد.
ولفرام شولتز یکی از محققان پیشرو در عرصه تحقیق پیرامون دوپامین است.، او زمانی که استاد فيزیولوژی اعصاب دانشگاه فرایبورگ سويس بود به مطالعه نقش دوپامین در زمینه یادگیری علاقه یافت و الکترودهای کوچکی در بخشی از میمون ماکاک که محل تجمع سلولهای ترشح کننده دوپامین بود، جاسازی کرد. سپس میمونها را در دستگاهی دارای دو چراغ و دو جعبه قرار داد. هر از گاهی یکی چراغها روشن میشد. روشن شدن یکی از چراغها به این معنی بود که در جعبه سمت راست غذا وجود دارد. روشن شدن چراغ دیگر نشان میداد در جعبه سمت چپ غذا وجود دارد
مدتی طول کشید تا میمون ها به این نکته پی بردند.در ابتدا آن ها در جعبه ها را بطور تصادفی باز می کردند و در نیمی از موارد غذا را می یافتند و وقتی موفق میشدند سلولهای دوپامینی مغزشان مثل موش ها فعال میشد.
کمی بعد میمون ها به مفهوم سیگنالها پی بردند و با هربار روشن شدن چراغ جعبه محتوای غذا را بلافاصله پیدا میکردند. به این ترتیب زمان فعال شدن سلول های دوپامینی از لحظه کشف غذا به لحظه روشن شدن چراغ تغییر یافت، چرا؟
روشن شدن چراغ ابتدا اهمیتی نداشت. اما وقتی میمونها فهمیدند که روشن شدن چراغ به معنی رسیدن به غذاست «تعجب» آن ها از زمان دریافت غذا به لحظه ای منتقل شد که چراغ روشن میشد. اینجا بود که معلوم شد فعالیت دوپامین فقط شاخص لذت نیست بلکه فعالیت دوپامین نوعی واکنش در برابر پیشامدهای شگفتیزا و رویدادهای محتمل و پیش بینی هاست.
انسانها نیز در برابر وقایعی که با بروز تعجب و شگفتی همراه هستند دچار افزایش ترشح دوپامین میشوند .
مثلا دریافت پیامی از جانب کسی که دوستش دارند با دیدن نشانه دریافت پیام روی گوشی از خود می پرسند؛( محتوی پیام چیست؟) یا رسیدن نامهای الکترونیک از جانب دوستی که سال هست او را نادیده اند. (از خرد می پرسند مگر اتفاقی افتاده؟) یا اگر در پی ایجاد رابطه عاطفی باشند ملاقات با فردی جذاب کنار میزی چوبی در کافه ای قدیمی به خود میگویند. (بگذار ببینم چه می شود!). اما وقتی این رویدادها تکرار می شوند و دیگر تازگی ندارند نمیتوانند موجب افزایش ترشح دوپامین شوند و دیگر یک پیام دلخواه با نامهای طولانی با میزی جذاب تر نمیتواند آن حجم قبلی ترشح دوپامین را ایجاد کند.
این ایدهی ساده میتواند پاسخ علمی مناسبی برای آن پرسش قدیمی باشد: چرا عشق با گذشت زمان رنگ میبازد و سستی میگیرد؟
مغز انسان طوری تکامل یافته که شیفته امور غیر منتظره و چشم به راه امور آینده باشد. آیندهای که آبستن رویدادهای هیجان انگیز بسیار است. اما وقتی همه چیز عادی و روزمره شود و هیجان عاری باشد، مغز به مسایل جدیدتر گرایش مییابد.
#دوپامین_ملکولی_با
#خواص_شگفت_انگیز
#دانیل_لیبرمن
#مایکل_ای_لانگ
⚛ @AndisheKonim
چرا #عشق رنگ میبازد.
از برخی جهات مطالعهی موشها نسبت به انسانها آسانتر است. دانشمندان میتوانند بدون نگرانی بابت مسایل اخلاق پزشکی دربارهی موش ها تحقیق کنند. آنها برای بررسی این نکته که آیا غذا نیز میتواند مانند دارو سبب تحریک ترشح دوپامین شود یا نه، برای تحریک نورونهای ترشح کننده دوپامین الکترودهایی را در مغز موش ها جاسازی کردند. موش ها را در قفس هایی مجهز به کانال هایی برای پرتاب گلوله های غذا جای دادند. با پرتاب اولین گلوله مواد غذایی دیدند که سیستم دوپامین مغز موش های فعال شد. پس نتیجه مثبت بود! یعنی پاداش های طبیعی نیز می توانستند مانند کوکائین و داروهای اعتیاد آور مشابه آن فعالیت دوپامین را تحریک کنند.
در مرحله بعد آزمایش را مختصری تغییر دادند. آنها روزهای متوالی حین انداختن گلوله مواد غذایی به درون قفس به بررسی و پایش موشها پرداختند، موش ها مثل سابق غذاها را می خوردند و پیدا بود که لذت می برند. اما فعالیت سیستم دوپامین آنها متوقف شده بود.
چرا با وجودی که تحریک ادامه داشت سیستم
دوپامین آنها دیگر فعال نبود؟ پاسخ با مطالعهای با شرکت میمون و چراغ معلوم شد.
ولفرام شولتز یکی از محققان پیشرو در عرصه تحقیق پیرامون دوپامین است.، او زمانی که استاد فيزیولوژی اعصاب دانشگاه فرایبورگ سويس بود به مطالعه نقش دوپامین در زمینه یادگیری علاقه یافت و الکترودهای کوچکی در بخشی از میمون ماکاک که محل تجمع سلولهای ترشح کننده دوپامین بود، جاسازی کرد. سپس میمونها را در دستگاهی دارای دو چراغ و دو جعبه قرار داد. هر از گاهی یکی چراغها روشن میشد. روشن شدن یکی از چراغها به این معنی بود که در جعبه سمت راست غذا وجود دارد. روشن شدن چراغ دیگر نشان میداد در جعبه سمت چپ غذا وجود دارد
مدتی طول کشید تا میمون ها به این نکته پی بردند.در ابتدا آن ها در جعبه ها را بطور تصادفی باز می کردند و در نیمی از موارد غذا را می یافتند و وقتی موفق میشدند سلولهای دوپامینی مغزشان مثل موش ها فعال میشد.
کمی بعد میمون ها به مفهوم سیگنالها پی بردند و با هربار روشن شدن چراغ جعبه محتوای غذا را بلافاصله پیدا میکردند. به این ترتیب زمان فعال شدن سلول های دوپامینی از لحظه کشف غذا به لحظه روشن شدن چراغ تغییر یافت، چرا؟
روشن شدن چراغ ابتدا اهمیتی نداشت. اما وقتی میمونها فهمیدند که روشن شدن چراغ به معنی رسیدن به غذاست «تعجب» آن ها از زمان دریافت غذا به لحظه ای منتقل شد که چراغ روشن میشد. اینجا بود که معلوم شد فعالیت دوپامین فقط شاخص لذت نیست بلکه فعالیت دوپامین نوعی واکنش در برابر پیشامدهای شگفتیزا و رویدادهای محتمل و پیش بینی هاست.
انسانها نیز در برابر وقایعی که با بروز تعجب و شگفتی همراه هستند دچار افزایش ترشح دوپامین میشوند .
مثلا دریافت پیامی از جانب کسی که دوستش دارند با دیدن نشانه دریافت پیام روی گوشی از خود می پرسند؛( محتوی پیام چیست؟) یا رسیدن نامهای الکترونیک از جانب دوستی که سال هست او را نادیده اند. (از خرد می پرسند مگر اتفاقی افتاده؟) یا اگر در پی ایجاد رابطه عاطفی باشند ملاقات با فردی جذاب کنار میزی چوبی در کافه ای قدیمی به خود میگویند. (بگذار ببینم چه می شود!). اما وقتی این رویدادها تکرار می شوند و دیگر تازگی ندارند نمیتوانند موجب افزایش ترشح دوپامین شوند و دیگر یک پیام دلخواه با نامهای طولانی با میزی جذاب تر نمیتواند آن حجم قبلی ترشح دوپامین را ایجاد کند.
این ایدهی ساده میتواند پاسخ علمی مناسبی برای آن پرسش قدیمی باشد: چرا عشق با گذشت زمان رنگ میبازد و سستی میگیرد؟
مغز انسان طوری تکامل یافته که شیفته امور غیر منتظره و چشم به راه امور آینده باشد. آیندهای که آبستن رویدادهای هیجان انگیز بسیار است. اما وقتی همه چیز عادی و روزمره شود و هیجان عاری باشد، مغز به مسایل جدیدتر گرایش مییابد.
#دوپامین_ملکولی_با
#خواص_شگفت_انگیز
#دانیل_لیبرمن
#مایکل_ای_لانگ
⚛ @AndisheKonim