745 subscribers
3.33K photos
461 videos
286 files
271 links
"جامع ترین چنل انیمه ای به زبان پارسی"

🗣 Group : @Anbu_Group

🕊 Anbu Twitter : https://bit.ly/3ardaBX

🤝 AD : @Anbu_AD
Download Telegram
Anbu via @like
فصل اول : نبرد با سیاهی
اتحاد #part_7
(قسمت آخر فصل اول)

اکاتسوکی و تیم کاکاشی با تمام سرعت به سمت آن صدا حرکت میکردنند ، نجی گفت : مطمئنم خودشه....! به محض رسیدن به نقطه ی مورد نظر ، دوباره ان شینوبی سیاه پوش را دیدند . کاکاشی و نجی اول حمله کردنند ، نجی سعی میکرد به دشمن نزدیک شود تا بتواند مهارت های تایجوتسو او را محک بزند اما او مدام جا خالی می داد ، گویا علاقه ی چندان به درگیری از فاصله ی نزدیک نداشت . کاکاشی فریاد زد : چیدوری !!! و به سمت حریف حمله کرد . دشمن در همان لحظه شمشیری تیز از غلاف در اورد و ان را در زمین فرو کرد ، به طرز عجیبی زمین شروع به شکستن کرد و تقریبا یک دره ی کوچک و عمیق ایجاد شد. چیزی نمانده بود کاکاشی در دل زمین فرو برود که ناگهان تن تن به کمک او شتافت و او را نجات داد . دیدارا گفت : حالا نوبت هنر منه...همممم!
سپس از درون زمین هزار پایی سفید رنگ و خمیری بیرون آمد و دور بدن ان شینوبی ناشناس پیچید . دیدارا گفت : کاتس!
ناگهان هزار پا و شینوبی سیاه پوش منفجر شدند . کاکاشی و تیمش حیرت زده به گرد و غبار حاصل از ان انفجار نگاه میکردنند اما مدت زیادی طول نکشید که فهمیدند چیزی که از بین رفته یک بدل بود . ان شینوبی در یک چشم به هم زدن ، پشت سر دیدارا ظاهر شد ، با دسته ی شمشیرش به کمر دیدارا کوبید و دیدارا روی زمین افتاد. نجی گفت : منافذ چاکراشو بست!
شینوبی سیاه پوش میخواست با شمشیرش ، دیدارا را بکشد اما هیدان به او حمله کرد شینوبی سیاه پوش با دقت و مهارت حملات هیدان را دفع میکرد و در اخر با یک حرکت شمشیرش هیدان را به زمین کوبید.
تن تن پرسید : حالا چیکار کنیم؟
کاکاشی گفت : اکاتسوکی هنوز دشمن کونوهاست !
ناگهان کاکاشی از دور دو شینوبی رو دید که سمتشان حرکت میکردند .
تن تن گفت :کاکاشی سنسه اون شبیه ناروتو نیست؟اما اون یکی کیه؟
نجی گفت:شبیهش نیست اون خود ناروتو هستش و اون یکی...
ناگهان هیدان در حالی که روی زمین دراز کشیده بود ، فریاد زد:توبی اینجا چه غلطی میکنه؟؟!!!!!
بعد از مدت کوتاهی ناروتو و توبی رسیدند.
توبی به سرعت هیدان و دیدارا رو از دست آن شینوبی ناشناس نجات داد،شینوبی های کونوها از فرصتی که توبی برایشان ایجاد کرده بود استفاده کردند و میدان جنگ را به دست گرفتند هیدان باتعجب پرسید:چرا با این پسره ی احمق اومدی اینجا؟!!!
توبی گفت : اخه ....
حرف توبی تمام نشده بود که ناروتو با عجله گفت:اِ چرا انقدر طولش میدی بدو بگو دیگه.
توبی گفت:اخه باهاتون ....
ناراتو گفت:اهههههه...صبح شد.. اصلاً خودم میگم ما با همتون کار داریم.
-خب منم از اول داشتم همینو میگفتم
-به هرحال من گفتم
کاکاشی فریاد زد:بسه دیگه
توبی گفت:باشه و با عجله یه نامه از رداش در آورد ، به دیدارا و هیدان داد سپس گفت: خب اینم از این ماموریت من که تمام شد. ناروتو هم همین کارو کرد تن تن بعد از خواندن نامه فریاد زد :ها؟چرا سوناده ساما همچین دستوری داده؟
هیدان پرسید: دوباره چی؟؟؟!
نجی گفت:سوناده ساما دستور داده که با آکاتسوکی هم کاری کنیم.

سیاه پوش شمشیرش رو از غلاف کشید و با تمام سرعت به طرف نجی حمله کرد شمشیرش مانند ایینه در آسمان میدرخشید....


[]:با تشکر از گروه داستان نویسی کانال
https://t.me/joinchat/HL0YbElFOAbQfW2d-jjp1Q
👁‍🗨👁‍🗨
#story_writing
#part_7
👁‍🗨👁‍🗨
🌀 @naruto_to_boruto 🌀