⭕ فصل اول : نبرد با سیاهی
☯اکاتسوکی دوست یا دشمن #part_5
انچه گذشت.....👇👇👇👇
هنگامی که شینوبی های برگ از نقشه های آکاتسوکی در رابطه با حمله به کونوها مطلع شدند ، نجی و تن تن را به دهکده فرستادند تا به هوکاگه اطلاع دهند.وقتی خبر را رساندند، هوکاگه ، تن تن و نجی را رهبر شینوبی های تازه کار قرار داد.دبعد از یک ساعت شینوبی های کونوها به طرف منطقه مورد هجوم قرار گرفته ، حرکت کردند . وقتی به انجا رسیدند به سه شینوبی که درحال مبارزه برخوردند. تن تن و نجی به سرعت دونفر از آن شینوبی ها را شناختند آن دو دیدارا و هیدان از اعضای آکاتسوکی بودند، که داشتند با یک شینوبی ناشناس میجنگیدند. نجی هر چه سعی کرد نتوانست آن شینوبی را شناسایی کند آن شینوبی ردایی سیاه مانند سایه شب بر تن داشت ، چهره اش قابل شناسایی نبود .
در میان این همه نگرانی و هیاهو ، ناگهان بمبی به سمت شینوبی های کونوها پرتاب شد. شینوبی های سرگردان تا به خودشان آمدند وسط میدان جنگ مرگ و زندگی بودند. نجی ناخوداگاه متوجه شد که اکاتسوکی و کونوها برای اولین بار دارند هدف مشترکی را دنبال میکنند ...نابودی شینوبی سیاه پوش!
در عین ناباوری نجی چاره ای جز پیشنهاد اتحاد به اکاتسوکی را نداشت . نجی مجبور شد اینکار را بکند زیرا پیروز شدن با شینوبی های تازه کار در برابر سه دشمن قدرتمند غیر ممکن بود . پس به اکاتسوکی پیشنهاد داد اما انها به بدترین شکل این پیشنهاد را رد کردنند. اعضای اکاتسوکی در بین این قال مقال و هیاهو ، صحنه ی نبرد را ترک کردنند . این مبارزه ی جانفرسای تا اواسط شب طول کشید ، تقریبا یک دوم شینوبی ها کشته شده بودند تن تن یکی از سلاح هایش را به سمت آن شینوبیه مرموز پرتاب کرد و ناگهان همه جا را دود فرا گرفت . بعد از پنج دقیقه خاک و دودی که از پرتاب ان سلاح بلند شده بود از بین رفت اما دیگر اثری از آن شینوبی مرموز نبود !
نجی گفت : چاکراشو حس میکنم هنوزم این اطرافه
سپس به سمت شرق اشاره کرد و ادامه داد: از این طرف
تن تن گفت : دنبال کردنش فایده ای نداره ...یه نگاه به وضعمون بنداز
بیشتر شینوبی ها بشدت اسیب دیده بودنند و باید سریعا برای درمان به دهکده برمیگشتند. یکی از شینوبی ها به نجی اطلاع داد که کونوها توانسته کانکا ها را شکست دهد و الان دارند به سمت دهکده بر میگردند.
[✍]:با تشکر از گروه داستان نویسی کانال
🔴دوست دارید روال گذاشتن داستان ادامه پیدا کنه یا نه؟
👁🗨👁🗨
#story_writing
#part_5
👁🗨👁🗨
🌀 @naruto_to_boruto 🌀
☯اکاتسوکی دوست یا دشمن #part_5
انچه گذشت.....👇👇👇👇
هنگامی که شینوبی های برگ از نقشه های آکاتسوکی در رابطه با حمله به کونوها مطلع شدند ، نجی و تن تن را به دهکده فرستادند تا به هوکاگه اطلاع دهند.وقتی خبر را رساندند، هوکاگه ، تن تن و نجی را رهبر شینوبی های تازه کار قرار داد.دبعد از یک ساعت شینوبی های کونوها به طرف منطقه مورد هجوم قرار گرفته ، حرکت کردند . وقتی به انجا رسیدند به سه شینوبی که درحال مبارزه برخوردند. تن تن و نجی به سرعت دونفر از آن شینوبی ها را شناختند آن دو دیدارا و هیدان از اعضای آکاتسوکی بودند، که داشتند با یک شینوبی ناشناس میجنگیدند. نجی هر چه سعی کرد نتوانست آن شینوبی را شناسایی کند آن شینوبی ردایی سیاه مانند سایه شب بر تن داشت ، چهره اش قابل شناسایی نبود .
در میان این همه نگرانی و هیاهو ، ناگهان بمبی به سمت شینوبی های کونوها پرتاب شد. شینوبی های سرگردان تا به خودشان آمدند وسط میدان جنگ مرگ و زندگی بودند. نجی ناخوداگاه متوجه شد که اکاتسوکی و کونوها برای اولین بار دارند هدف مشترکی را دنبال میکنند ...نابودی شینوبی سیاه پوش!
در عین ناباوری نجی چاره ای جز پیشنهاد اتحاد به اکاتسوکی را نداشت . نجی مجبور شد اینکار را بکند زیرا پیروز شدن با شینوبی های تازه کار در برابر سه دشمن قدرتمند غیر ممکن بود . پس به اکاتسوکی پیشنهاد داد اما انها به بدترین شکل این پیشنهاد را رد کردنند. اعضای اکاتسوکی در بین این قال مقال و هیاهو ، صحنه ی نبرد را ترک کردنند . این مبارزه ی جانفرسای تا اواسط شب طول کشید ، تقریبا یک دوم شینوبی ها کشته شده بودند تن تن یکی از سلاح هایش را به سمت آن شینوبیه مرموز پرتاب کرد و ناگهان همه جا را دود فرا گرفت . بعد از پنج دقیقه خاک و دودی که از پرتاب ان سلاح بلند شده بود از بین رفت اما دیگر اثری از آن شینوبی مرموز نبود !
نجی گفت : چاکراشو حس میکنم هنوزم این اطرافه
سپس به سمت شرق اشاره کرد و ادامه داد: از این طرف
تن تن گفت : دنبال کردنش فایده ای نداره ...یه نگاه به وضعمون بنداز
بیشتر شینوبی ها بشدت اسیب دیده بودنند و باید سریعا برای درمان به دهکده برمیگشتند. یکی از شینوبی ها به نجی اطلاع داد که کونوها توانسته کانکا ها را شکست دهد و الان دارند به سمت دهکده بر میگردند.
[✍]:با تشکر از گروه داستان نویسی کانال
🔴دوست دارید روال گذاشتن داستان ادامه پیدا کنه یا نه؟
👁🗨👁🗨
#story_writing
#part_5
👁🗨👁🗨
🌀 @naruto_to_boruto 🌀