#امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح
دراین دوّار تنها نقطهی پرگارحیدر بود
یقینا پس قسیمُ الجَنّة و النار حیدر بود
کسیکه بوده تکرار تمام انبیا،دیگر
نخواهد شد در این دنیا ولی تکرار،حیدر بود
مکرر حمله بعد از حمله می کرده است یعنی که
میان معرکه تنها یل کرار،حیدر بود
همان کهباغلامان بر سر یک سفره نان میخورد
همانکه بوده با مرد جذامی یار،حیدر بود
برای خیل مسکینان و ایتام و اسیران هم
همان شاهی که بوده همدم و غمخوار،حیدر بود
همان مولا که مِهرش میبرد،بر دار هر دوران
هزاران عبد را چون میثم تمّار،حیدر بود
همان که چاه بوده بعد زهرا محرم رازش
که می شد تکیه گاهش شانهی دیوار،حیدر بود
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
دراین دوّار تنها نقطهی پرگارحیدر بود
یقینا پس قسیمُ الجَنّة و النار حیدر بود
کسیکه بوده تکرار تمام انبیا،دیگر
نخواهد شد در این دنیا ولی تکرار،حیدر بود
مکرر حمله بعد از حمله می کرده است یعنی که
میان معرکه تنها یل کرار،حیدر بود
همان کهباغلامان بر سر یک سفره نان میخورد
همانکه بوده با مرد جذامی یار،حیدر بود
برای خیل مسکینان و ایتام و اسیران هم
همان شاهی که بوده همدم و غمخوار،حیدر بود
همان مولا که مِهرش میبرد،بر دار هر دوران
هزاران عبد را چون میثم تمّار،حیدر بود
همان که چاه بوده بعد زهرا محرم رازش
که می شد تکیه گاهش شانهی دیوار،حیدر بود
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عبدالعظیم_ع
#مدح
یا سیدَالکریم، سلام ای طلایه دار
بر حضرتت درودِ خدا، ای بزرگوار
ای خط و مشیِ شیعه ی اِثنی عشر ترا
ای مَحرمِ چهار امام، ای ولی مَدار
با رشته های حبلِ متین خورده ای گِره
والا اِمامزاده ی در دین زمامدار
عبدالعظیمی و حسنی و حسینی و
زهرائی و محمدی و حیدری تبار
اَحسنت بر مرام و قوام و دوامِ تو
ای زاده ی امام حسن، روحِ باوقار
سجاد و باقرند، عموهای اَطهرت
ای بر دلت ز صادقِ آل عبا قرار
تو نور چشمِ حضرتِ موسیَ بنِ جعفری
یارِ رضا، معینِ جواد، و سفیرِ یار
داده امامِ هشتمِ ما، شیعه را سلام
در نامه ای که داده به دستِ تو، آن نگار
هادیِ دین، ترا ولیِ خود خطاب کرد
ای صاحبِ عقایدِ نابِ تمام عیار
حتی امامِ عسکری از تو کند سخن
آری بتو امامِ زمان، کرده افتخار
بعد از قیامِ حضرتِ معصومه، بی گمان
طرحِ قیامِ توست، که شیعه شد آشکار
بعد از تو نیز، شیعه در ایران بقاء یافت
پرچم رسید دستِ علیِ بنِ مَهزیار
روح خدا، پیامِ قیامِ ترا گرفت
آن شد قیامِ او، که هنوز است ماندگار
ایران ز انقلابِ امام است مفتخر
سیدعلی است، وارثِ این اوجِ افتخار
اقدامِ تو، نشاطِ عجیبی به شیعه داد
دین گشته در سراسرِ دنیا پیامدار
نشرِ معارف از تو شتابی دگر گرفت
شد با تو خطِّ فاطمی، اِحیاء و برقرار
با اینکه بود کارِ تو در اِختفا، ولی
ترویجِ دین به شیوه ی مخفی است، ابتکار
هر چند زیرِ بارِ مصائب، قدَت خمید
شخصیتِ جهادیِ تو ماند باوقار
از بس، حدیثِ آل علی را صَلا زدی
نهج البلاغه شد ز کتابِ تو وامدار
تفسیرِ آیه های تَولّا، شد از تو نشر
هم، شرحِ آیه های تَبرّا به هر دیار
در دوره ای، حدیثِ غدیر از تو جان گرفت
شد منتشر پیامِ نبیِ بزرگوار
در راهِ دین، هرآنچه ز دستت برآمده
کردی تو از وظیفه شناسی، به روزگار
تنها نه با زبان، که در انجامِ کارِ خیر
خود میشتافتی، به قدمهای اُستوار
با دستگیری از ضُعفا، اُنس داشتی
با مردمِ ضعیف، نشستی هزار بار
دستِ اسیر و دستِ فقیر و یتیم را
با روی خوش گرفتی و بودی همیشه یار
با اهلِ درد، همدل و همراه و همزبان
با اهلِ ظلم، سیره ی تو بود اقتدار
سر، هیچگه مقابل کس خَم نکرده ای
اِلّا مقابلِ خَمِ اَبروی تک سوار
با اینکه چند یوسف زهرا، ثناگویَت
بودی غریبِ شهر و غریبِ همه دیار
آواره گشتی از همه جا، تا به کربلا
آوار شد به جسمِ تو، تخریبِ آن مزار
قبل از فدا شدن، شده ای فانیِ حسین
مثلِ حبیب، کشته ی دلبر شدی دوبار
آوار دیدی و اَثرِ نعلِ اسب، نَه
لب تشنه ماندی و نشدی ذبحِ نابِکار
جسمَت نماند روی زمین زیرِ آفتاب
رَاسَت نرفت بر سرِ نِی سوی هر دیار
روزیکه از عراق به مُلکِ ری آمدی
گریان شدی بخاطرِ یک جمله، زار زار
قاتل که از حکومتِ ری، گندمی شنید
تنها به وعده ای سرِ مولای ما برید
#محمود_ژولیده
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
یا سیدَالکریم، سلام ای طلایه دار
بر حضرتت درودِ خدا، ای بزرگوار
ای خط و مشیِ شیعه ی اِثنی عشر ترا
ای مَحرمِ چهار امام، ای ولی مَدار
با رشته های حبلِ متین خورده ای گِره
والا اِمامزاده ی در دین زمامدار
عبدالعظیمی و حسنی و حسینی و
زهرائی و محمدی و حیدری تبار
اَحسنت بر مرام و قوام و دوامِ تو
ای زاده ی امام حسن، روحِ باوقار
سجاد و باقرند، عموهای اَطهرت
ای بر دلت ز صادقِ آل عبا قرار
تو نور چشمِ حضرتِ موسیَ بنِ جعفری
یارِ رضا، معینِ جواد، و سفیرِ یار
داده امامِ هشتمِ ما، شیعه را سلام
در نامه ای که داده به دستِ تو، آن نگار
هادیِ دین، ترا ولیِ خود خطاب کرد
ای صاحبِ عقایدِ نابِ تمام عیار
حتی امامِ عسکری از تو کند سخن
آری بتو امامِ زمان، کرده افتخار
بعد از قیامِ حضرتِ معصومه، بی گمان
طرحِ قیامِ توست، که شیعه شد آشکار
بعد از تو نیز، شیعه در ایران بقاء یافت
پرچم رسید دستِ علیِ بنِ مَهزیار
روح خدا، پیامِ قیامِ ترا گرفت
آن شد قیامِ او، که هنوز است ماندگار
ایران ز انقلابِ امام است مفتخر
سیدعلی است، وارثِ این اوجِ افتخار
اقدامِ تو، نشاطِ عجیبی به شیعه داد
دین گشته در سراسرِ دنیا پیامدار
نشرِ معارف از تو شتابی دگر گرفت
شد با تو خطِّ فاطمی، اِحیاء و برقرار
با اینکه بود کارِ تو در اِختفا، ولی
ترویجِ دین به شیوه ی مخفی است، ابتکار
هر چند زیرِ بارِ مصائب، قدَت خمید
شخصیتِ جهادیِ تو ماند باوقار
از بس، حدیثِ آل علی را صَلا زدی
نهج البلاغه شد ز کتابِ تو وامدار
تفسیرِ آیه های تَولّا، شد از تو نشر
هم، شرحِ آیه های تَبرّا به هر دیار
در دوره ای، حدیثِ غدیر از تو جان گرفت
شد منتشر پیامِ نبیِ بزرگوار
در راهِ دین، هرآنچه ز دستت برآمده
کردی تو از وظیفه شناسی، به روزگار
تنها نه با زبان، که در انجامِ کارِ خیر
خود میشتافتی، به قدمهای اُستوار
با دستگیری از ضُعفا، اُنس داشتی
با مردمِ ضعیف، نشستی هزار بار
دستِ اسیر و دستِ فقیر و یتیم را
با روی خوش گرفتی و بودی همیشه یار
با اهلِ درد، همدل و همراه و همزبان
با اهلِ ظلم، سیره ی تو بود اقتدار
سر، هیچگه مقابل کس خَم نکرده ای
اِلّا مقابلِ خَمِ اَبروی تک سوار
با اینکه چند یوسف زهرا، ثناگویَت
بودی غریبِ شهر و غریبِ همه دیار
آواره گشتی از همه جا، تا به کربلا
آوار شد به جسمِ تو، تخریبِ آن مزار
قبل از فدا شدن، شده ای فانیِ حسین
مثلِ حبیب، کشته ی دلبر شدی دوبار
آوار دیدی و اَثرِ نعلِ اسب، نَه
لب تشنه ماندی و نشدی ذبحِ نابِکار
جسمَت نماند روی زمین زیرِ آفتاب
رَاسَت نرفت بر سرِ نِی سوی هر دیار
روزیکه از عراق به مُلکِ ری آمدی
گریان شدی بخاطرِ یک جمله، زار زار
قاتل که از حکومتِ ری، گندمی شنید
تنها به وعده ای سرِ مولای ما برید
#محمود_ژولیده
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
#مدح
طبعی که هوای تو به سر داشته باشد
در وصف تو بر وحی نظر داشته باشد
هر واژه که نیت کند از حمزه بگوید
بایست که آن واژه جگر داشته باشد
باید قلم از شهپر جبریل بگیرد
تا از سر کوی تو خبر داشته باشد
جز سینه تو که شده افلاک اسیرش
ما سینه ندیدیم که پر داشته باشد
در وصف تو این گریه عجز است نوشتیم
جز اشک مگر ابر هنر داشته باشد
تو حمزه ای و عز ملک سجده به نامت
لا حول ولا قوه الا به مقامت
ای هیبت چشمان تو شمشیر پیمبر
در چله ابروی خمت تیر پیمبر
چون حیدر کرار که شد شیر خداوند
زیبد که بگویند تو را شیر پیمبر
لشگر صف مژگان تو را دید به هم ریخت
برخاست از این رزم تو تکبیر پیمبر
هر سو که زدی گام در آن صحنه پیکار
شد میمنه تا میسره تسخیر پیمبر
عاشق شود آیینه معشوق سرانجام
پیداست به رخسار تو تصویر پیمبر
با قامتت افراشته شد پرچم عشاق
با خون تو سرخ است دل مغرب و اشراق
در لحظه افتادن تو عرش زمین خورد
پیشانی پیغمبر از این ثانیه چین خورد
جرات به دل دشمنت افتاد پس از تو
سنگی به نبی زد که شکافی به جبین خورد
اول نفرِ ایل که پهلوش شکستند
سر رشته این روضه به نام تو چنین خورد
آهی که به پا خاست ازآن قلب دریده
تیری شد و بر بال و پر روح الامین خورد
پیغمبر دین ماند و علی شد سپر آن قدر ...
نزدیک نود زخم به سرتا سر دین خورد
بر روی تن مثله ات افتاد پیمبر
دل خون شده از داغ تو، دلواپس خواهر
ای کاش که خواهر به کنار تو نیاید
قران مجلد به عبا را نگشاید
ای کاش نبیند تن مثله شده ات را
ورنه زتنش جان به یکی آه در آید
کس تاب ندارد تن صد پاره ببیند
از زینب کبری فقط این کار بر آید
این داغ فقط سهم دل زینب کبر است
آشفته کنار تن آشفته بیاید
جز زینب کبری نتوان یافت کسی را
با داغ در آغوش خدا را بستاید
بر حال عقیله دل افلاک بر آشفت
با کعبه نی آن روز عدو تسلیتش گفت
#موسی_علیمرادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
طبعی که هوای تو به سر داشته باشد
در وصف تو بر وحی نظر داشته باشد
هر واژه که نیت کند از حمزه بگوید
بایست که آن واژه جگر داشته باشد
باید قلم از شهپر جبریل بگیرد
تا از سر کوی تو خبر داشته باشد
جز سینه تو که شده افلاک اسیرش
ما سینه ندیدیم که پر داشته باشد
در وصف تو این گریه عجز است نوشتیم
جز اشک مگر ابر هنر داشته باشد
تو حمزه ای و عز ملک سجده به نامت
لا حول ولا قوه الا به مقامت
ای هیبت چشمان تو شمشیر پیمبر
در چله ابروی خمت تیر پیمبر
چون حیدر کرار که شد شیر خداوند
زیبد که بگویند تو را شیر پیمبر
لشگر صف مژگان تو را دید به هم ریخت
برخاست از این رزم تو تکبیر پیمبر
هر سو که زدی گام در آن صحنه پیکار
شد میمنه تا میسره تسخیر پیمبر
عاشق شود آیینه معشوق سرانجام
پیداست به رخسار تو تصویر پیمبر
با قامتت افراشته شد پرچم عشاق
با خون تو سرخ است دل مغرب و اشراق
در لحظه افتادن تو عرش زمین خورد
پیشانی پیغمبر از این ثانیه چین خورد
جرات به دل دشمنت افتاد پس از تو
سنگی به نبی زد که شکافی به جبین خورد
اول نفرِ ایل که پهلوش شکستند
سر رشته این روضه به نام تو چنین خورد
آهی که به پا خاست ازآن قلب دریده
تیری شد و بر بال و پر روح الامین خورد
پیغمبر دین ماند و علی شد سپر آن قدر ...
نزدیک نود زخم به سرتا سر دین خورد
بر روی تن مثله ات افتاد پیمبر
دل خون شده از داغ تو، دلواپس خواهر
ای کاش که خواهر به کنار تو نیاید
قران مجلد به عبا را نگشاید
ای کاش نبیند تن مثله شده ات را
ورنه زتنش جان به یکی آه در آید
کس تاب ندارد تن صد پاره ببیند
از زینب کبری فقط این کار بر آید
این داغ فقط سهم دل زینب کبر است
آشفته کنار تن آشفته بیاید
جز زینب کبری نتوان یافت کسی را
با داغ در آغوش خدا را بستاید
بر حال عقیله دل افلاک بر آشفت
با کعبه نی آن روز عدو تسلیتش گفت
#موسی_علیمرادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س
#مدح
محمدخُلق و حیدر صولت و زهرا صفت زینب
شکوه علم و کوه صبر و رود معرفت زینب
خدا در لوح محفوظش نوشته نام زینب را
تماشا کن به تعظیم مقامش،ماه و کوکب را
حجاز و حاجیان مات اند در تفسیر و عرفانش
عراق و شام مبهوتند در گفتار و برهانش
به دامانش ببین دست توسل برده میکائیل
به خاک بارگاهش مینهد سر با ادب جبریل
زنی که اعتبار مذهب است و روح ایمان است
وجودش زینت است و افتخار شاه مردان است
به تیغ خطبه اش رجّاله را از پا در آورده
کلامش کاخ شاهان عرب را زیر و رو کرده
قلم، از مدح او بنویس و از عمر خودت کم کن
سرت را پیش پای دختر شیر خدا خم کن
قلم با اشک خود از اضطرار خواهری بنویس
قلم از اتصال خنجری با حنجری بنویس
بگو از آن زمانی که سوار از روی زین افتاد
که زینب دید یک دم عرش بر روی زمین افتاد
که زینب مضطرب بود و حسینش را صدا می زد
برادر پیش چشم خواهرش هی دست و پا می زد
عطش بود و بیابان، آب هم نایاب تر می شد
در آغوش پدر هی کودکی بی تاب تر می شد
سه شعبه آمد و حلقی برید آشفته شد زینب
به جای اشک با خون صورت ارباب تر می شد
امان از عصر عاشورا که پیش چشم یک خواهر
برادر از سراب خون خود سیراب تر می شد
به روی او که دریای کرم بود آب را بستند
فرات از شرم بی شرمی آنها آب تر می شد
برادر رفت سمت علمقه آن گاه خواهر دید
پس از شقُّ القمر مهتاب هم مهتاب تر می شد
پس از هر داغ هی داغی می آمد بر دل زینب
پریشان بود هر لحظه ولی بی تاب تر می شد
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
محمدخُلق و حیدر صولت و زهرا صفت زینب
شکوه علم و کوه صبر و رود معرفت زینب
خدا در لوح محفوظش نوشته نام زینب را
تماشا کن به تعظیم مقامش،ماه و کوکب را
حجاز و حاجیان مات اند در تفسیر و عرفانش
عراق و شام مبهوتند در گفتار و برهانش
به دامانش ببین دست توسل برده میکائیل
به خاک بارگاهش مینهد سر با ادب جبریل
زنی که اعتبار مذهب است و روح ایمان است
وجودش زینت است و افتخار شاه مردان است
به تیغ خطبه اش رجّاله را از پا در آورده
کلامش کاخ شاهان عرب را زیر و رو کرده
قلم، از مدح او بنویس و از عمر خودت کم کن
سرت را پیش پای دختر شیر خدا خم کن
قلم با اشک خود از اضطرار خواهری بنویس
قلم از اتصال خنجری با حنجری بنویس
بگو از آن زمانی که سوار از روی زین افتاد
که زینب دید یک دم عرش بر روی زمین افتاد
که زینب مضطرب بود و حسینش را صدا می زد
برادر پیش چشم خواهرش هی دست و پا می زد
عطش بود و بیابان، آب هم نایاب تر می شد
در آغوش پدر هی کودکی بی تاب تر می شد
سه شعبه آمد و حلقی برید آشفته شد زینب
به جای اشک با خون صورت ارباب تر می شد
امان از عصر عاشورا که پیش چشم یک خواهر
برادر از سراب خون خود سیراب تر می شد
به روی او که دریای کرم بود آب را بستند
فرات از شرم بی شرمی آنها آب تر می شد
برادر رفت سمت علمقه آن گاه خواهر دید
پس از شقُّ القمر مهتاب هم مهتاب تر می شد
پس از هر داغ هی داغی می آمد بر دل زینب
پریشان بود هر لحظه ولی بی تاب تر می شد
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#مدح
#شهادت
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو
عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو
ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو
تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی
تو امام راستینی،تو امام صادقی
از قنوت صبحگاهت تا دعایی می رسد
مستمند تو به یک نان و نوایی می رسد
پای درس ات روح آدم تا رهایی می رسد
جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می رسد
طایر علم لدُنّی جلد بامِ صادق است
شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند
حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است
یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است
در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت
شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر می کنی آب وضو
آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم
بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم
کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم
بارها گفتی که اشک روضه ها مشکلگشاست
دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست
ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست
اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت
دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند
پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است
جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند
بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند
تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها
گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد
دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد
دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود
معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
#شهادت
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو
عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو
ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو
تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی
تو امام راستینی،تو امام صادقی
از قنوت صبحگاهت تا دعایی می رسد
مستمند تو به یک نان و نوایی می رسد
پای درس ات روح آدم تا رهایی می رسد
جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می رسد
طایر علم لدُنّی جلد بامِ صادق است
شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند
حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است
یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است
در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت
شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر می کنی آب وضو
آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم
بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم
کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم
بارها گفتی که اشک روضه ها مشکلگشاست
دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست
ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست
اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت
دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند
پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است
جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند
بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند
تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها
گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد
دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد
دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود
معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#مدح
در نطق تو تفسیر شد «والتین والزیتون»
شیعه به قالالصادقت تا حشر شد مدیون
وقت کرم از سائلانت میشود حاتم
در علم طفل مکتبت سقراط و افلاطون
هم قبله گاه عارفان محراب ابرویت
هم یک جهان لیلاست از لبخند تو مجنون
در کودکی هم وقت بازی با رفیقانت
هر بار بودی شد صداقت بینشان قانون
علامه ها هر روز دور منبرت جمعند
پروانهها جمعند وقتی شمع شد کانون
از ناله هایت درمیآمد اشک جمعیت
وقتی برایت روضهای میخواند «أبوهارون»
روضه رسید آنجا که آوردند در گودال
جد غریبت دست و پا میزد به خاک و خون
فریاد «هل من ناصر»ش در اوج غربت بود
وقتی نبود آن شاه را یاری به پیرامون
خنجر هزارونهصدوپنجاه تا بوسه
بر پیکرش زد، شد جراحت های گوناگون
ای کاش زینب زیر حلقش را نمیبوسید
یا حداقل کاش میشد پیکرش مدفون
#میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
در نطق تو تفسیر شد «والتین والزیتون»
شیعه به قالالصادقت تا حشر شد مدیون
وقت کرم از سائلانت میشود حاتم
در علم طفل مکتبت سقراط و افلاطون
هم قبله گاه عارفان محراب ابرویت
هم یک جهان لیلاست از لبخند تو مجنون
در کودکی هم وقت بازی با رفیقانت
هر بار بودی شد صداقت بینشان قانون
علامه ها هر روز دور منبرت جمعند
پروانهها جمعند وقتی شمع شد کانون
از ناله هایت درمیآمد اشک جمعیت
وقتی برایت روضهای میخواند «أبوهارون»
روضه رسید آنجا که آوردند در گودال
جد غریبت دست و پا میزد به خاک و خون
فریاد «هل من ناصر»ش در اوج غربت بود
وقتی نبود آن شاه را یاری به پیرامون
خنجر هزارونهصدوپنجاه تا بوسه
بر پیکرش زد، شد جراحت های گوناگون
ای کاش زینب زیر حلقش را نمیبوسید
یا حداقل کاش میشد پیکرش مدفون
#میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#مدح
پای درس چشم هایت جان دو زانو میزند
نزد انسانیتت انسان دو زانو میزند
در مدینه خطبه میخوانی چنان ملموس که؛
«جابر» از مستیش در ایران دو زانو میزند
حرف وقتی سبز شد در هیچ جا محدود نیست
باغ گاهی پیش یک گلدان دو زانو میزند
فقه در آینده میگویی و پای حرفهات؛
در گذشته حضرت سلمان دو زانو میزند
در مقام معرفت در پیش تو انسان که هیچ؛
رحل هم در محضر قرآن دو زانو میزند
مینشیند چار زانو هر که در دَرسَت نخست
سالها پیش تو بعد از آن دو زانو میزند
هرکه میبیند بقیع خاکیات را ناگهان
درمیان چشم او باران دو زانو میزند
#مهدی_رحیمی_زمستان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
پای درس چشم هایت جان دو زانو میزند
نزد انسانیتت انسان دو زانو میزند
در مدینه خطبه میخوانی چنان ملموس که؛
«جابر» از مستیش در ایران دو زانو میزند
حرف وقتی سبز شد در هیچ جا محدود نیست
باغ گاهی پیش یک گلدان دو زانو میزند
فقه در آینده میگویی و پای حرفهات؛
در گذشته حضرت سلمان دو زانو میزند
در مقام معرفت در پیش تو انسان که هیچ؛
رحل هم در محضر قرآن دو زانو میزند
مینشیند چار زانو هر که در دَرسَت نخست
سالها پیش تو بعد از آن دو زانو میزند
هرکه میبیند بقیع خاکیات را ناگهان
درمیان چشم او باران دو زانو میزند
#مهدی_رحیمی_زمستان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#شهادت #مدح
آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیرهی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود
خانهای در حرم هر دل عاشق دارد
شیعه امروز از او وعدهی صادق دارد
همه جا سایه فیضاش به سرِ سرورها است
حُکمِ او حکمت او ژرفترین باوررها است
چقدر خطبهی او خط به خطِ دفترها است
قالَ صادق همهجا تاج سر منبرها است
از اشارات نگاهش لب ما جان دارد
از احادیث لبش مذهب ما جان دارد
آنقدر گفت علی روز و شب از حال علی
که جهان پُر شده از قالَ علی قال علی
فیض او بود که دل رفت به دنبال علی
که فقط آل علی آل علی آل علی
آنقدر گفت علی بر لب ما جام علیست
کوری دشمن مولا همهجا نام علیست
باده نوشان زِ دَمش راز مگو ساختهاند
خاک راهش همه بردند و سبو ساختهاند
کعبه را روز ازل از گل او ساختهاند
عالمان از لب این چشمه وضو ساختهاند
همهی اهل نظر بر درِ او رو زدهاند
انبیا محضر او آمده زانو زده اند
نفس اوست اگر گریهی ما طولانی است
نفس اوست اگر دیدهی ما بارانی است
مقتل اوست اگر حال جگر طوفانی است
مجلس صبح و شبش مجلس و رضه خوانی است
بی سبب نیست که سوزد جگرش گاه به گاه
حق بده کُنیهی او هست ابا عبدالله
بارها حرمتش از کینهی منصور شکست
دید بی حرمتیِ آنهمه مامور... شکست
آمدند و در این مقتلِ ماثور شکست
وایِ من از در این خانه که با زور شکست
وای از شیخ حرم هیچ کسی شرم نکرد
از سفیدی محاسن نفسی شرم نکرد
او که پیر است از این خانه به اجبار مبر
آبروی همهی ماست در انظار مبر
رسیمان شرم کن از کوچه به اصرار مبر
همه جا میروی اما سوی بازار مبر
مو سفید حرمم دست به دیوارش است
خاطرات بدی از کوچه و بازارش است
از روی شانه کشیدند عبایش اُفتاد
ناگهان آمد و هُل داد عصایش اُفتاد
ریسمان را که کشیدند به پایش، اُفتاد
فاطمه پشت سرش بود بجایش اُفتاد
او زمین خورد ولیکن زِ روی مرکب نه
از روی ناقه نه در خواب نه غرق تب نه
دخترک بود و شبی تار که مهتاب نداشت
دخترک بود و تب و آه ولی تاب نداشت
پای پُر آبله جز گریهی خوناب نداشت
دخترک بود ولی زجر که اعصاب نداشت
تا خودِ قافله او را به روی خار کشید
مثل آن در که به پهلو خط مسمار کشید
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت #مدح
آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیرهی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود
خانهای در حرم هر دل عاشق دارد
شیعه امروز از او وعدهی صادق دارد
همه جا سایه فیضاش به سرِ سرورها است
حُکمِ او حکمت او ژرفترین باوررها است
چقدر خطبهی او خط به خطِ دفترها است
قالَ صادق همهجا تاج سر منبرها است
از اشارات نگاهش لب ما جان دارد
از احادیث لبش مذهب ما جان دارد
آنقدر گفت علی روز و شب از حال علی
که جهان پُر شده از قالَ علی قال علی
فیض او بود که دل رفت به دنبال علی
که فقط آل علی آل علی آل علی
آنقدر گفت علی بر لب ما جام علیست
کوری دشمن مولا همهجا نام علیست
باده نوشان زِ دَمش راز مگو ساختهاند
خاک راهش همه بردند و سبو ساختهاند
کعبه را روز ازل از گل او ساختهاند
عالمان از لب این چشمه وضو ساختهاند
همهی اهل نظر بر درِ او رو زدهاند
انبیا محضر او آمده زانو زده اند
نفس اوست اگر گریهی ما طولانی است
نفس اوست اگر دیدهی ما بارانی است
مقتل اوست اگر حال جگر طوفانی است
مجلس صبح و شبش مجلس و رضه خوانی است
بی سبب نیست که سوزد جگرش گاه به گاه
حق بده کُنیهی او هست ابا عبدالله
بارها حرمتش از کینهی منصور شکست
دید بی حرمتیِ آنهمه مامور... شکست
آمدند و در این مقتلِ ماثور شکست
وایِ من از در این خانه که با زور شکست
وای از شیخ حرم هیچ کسی شرم نکرد
از سفیدی محاسن نفسی شرم نکرد
او که پیر است از این خانه به اجبار مبر
آبروی همهی ماست در انظار مبر
رسیمان شرم کن از کوچه به اصرار مبر
همه جا میروی اما سوی بازار مبر
مو سفید حرمم دست به دیوارش است
خاطرات بدی از کوچه و بازارش است
از روی شانه کشیدند عبایش اُفتاد
ناگهان آمد و هُل داد عصایش اُفتاد
ریسمان را که کشیدند به پایش، اُفتاد
فاطمه پشت سرش بود بجایش اُفتاد
او زمین خورد ولیکن زِ روی مرکب نه
از روی ناقه نه در خواب نه غرق تب نه
دخترک بود و شبی تار که مهتاب نداشت
دخترک بود و تب و آه ولی تاب نداشت
پای پُر آبله جز گریهی خوناب نداشت
دخترک بود ولی زجر که اعصاب نداشت
تا خودِ قافله او را به روی خار کشید
مثل آن در که به پهلو خط مسمار کشید
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#مدح
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست
شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست
و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست
گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
.
.
رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت
چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست
#مجید_تال
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست
شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست
و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست
گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
.
.
رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت
چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست
#مجید_تال
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح
به نام خدای هدف آفرین..
جنون آفرین و شعف آفرین
وقار آفرین و شرف آفرین
خداوند شاه نجف آفرین
خدای تبارک خدای جلی
خداوند مولی الموالی علی!
علی کیست مقصود احرام ماست
علی حجّ یک ماهه ی تام ماست
علی ابتدا و سرانجام ماست
علی ذوالجلال و الاکرام ماست
ز عارف ز فیلسوف مُنفَک علی ست
معظم مکرّم مبارک علی ست
بگو ربنا ربنا ربنا
بگو ایلیا ایلیا ایلیا
دو دل مانده ام موقع سجده ها
به او سجده باید کنم یا خدا
اگر بنده ی کردگار است علی
ولی باخدایش ندار است علی
علی حاصل جمع عقل و دل است
علی عرشِ سوی زمین نازل است
علی کل فضل ابوفاضل است
علی حقّ ما، غیر او باطل است
خلافت برازنده ی دزد نیست!
خلافت قواره به دوش علیست
زمانیکه میشد به دلدل سوار
قیامت به پا بود در کارزار
چنان دشمن از هیبتش زد هوار
که رفت آبرویش به وقت فرار
به یک چشمغرّه به لشکر زده
به یک ضربه بالای صد سر زده
برو در دو عالم رصد کن رصد
نداریم مثل علی تا ابد
نداریم اصلی چنین مستند
علی جان علی جان علی جان مدد
بقول همه لات های دیار..
علی "مشتی و خاکی و سفره دار"
رجب آمد و پاره شد خواب ما
سر کوزه قُل زد می ناب ما
به سمت نجف رفت محراب ما
خدا داد هدیه خودش را به ما
دلم را به توحید بخشیده ام
خدارا شب سیزده دیده ام
گهی بود استاد پیغمبران..
گهی بود همسفره ی نوکران
گهی بود مسند نشین سران
گهی بود عادی چنان دیگران
گهی نفس بر حق تعالی فروخت
گهی رفت بازار و خرما فروخت
درعالم یکی بود علی دو نداشت..
علی کار میکرد پادو نداشت!
دراین شش دهه جامه ی نو نداشت
به خورجین به جز لقمه ی جو نداشت
گرفتار شد رو به مردم نزد
ببین زهد را لب به گندم نزد..
عجب مردم و روزگار بدی
که بستند باهم قرار بدی
به خانه رسیده شرار بدی
گلش له شده از فشار بدی
نه تنها به او حرف بد میزند
به بانوی خانه لگد میزدند
#سید_پوریا_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
به نام خدای هدف آفرین..
جنون آفرین و شعف آفرین
وقار آفرین و شرف آفرین
خداوند شاه نجف آفرین
خدای تبارک خدای جلی
خداوند مولی الموالی علی!
علی کیست مقصود احرام ماست
علی حجّ یک ماهه ی تام ماست
علی ابتدا و سرانجام ماست
علی ذوالجلال و الاکرام ماست
ز عارف ز فیلسوف مُنفَک علی ست
معظم مکرّم مبارک علی ست
بگو ربنا ربنا ربنا
بگو ایلیا ایلیا ایلیا
دو دل مانده ام موقع سجده ها
به او سجده باید کنم یا خدا
اگر بنده ی کردگار است علی
ولی باخدایش ندار است علی
علی حاصل جمع عقل و دل است
علی عرشِ سوی زمین نازل است
علی کل فضل ابوفاضل است
علی حقّ ما، غیر او باطل است
خلافت برازنده ی دزد نیست!
خلافت قواره به دوش علیست
زمانیکه میشد به دلدل سوار
قیامت به پا بود در کارزار
چنان دشمن از هیبتش زد هوار
که رفت آبرویش به وقت فرار
به یک چشمغرّه به لشکر زده
به یک ضربه بالای صد سر زده
برو در دو عالم رصد کن رصد
نداریم مثل علی تا ابد
نداریم اصلی چنین مستند
علی جان علی جان علی جان مدد
بقول همه لات های دیار..
علی "مشتی و خاکی و سفره دار"
رجب آمد و پاره شد خواب ما
سر کوزه قُل زد می ناب ما
به سمت نجف رفت محراب ما
خدا داد هدیه خودش را به ما
دلم را به توحید بخشیده ام
خدارا شب سیزده دیده ام
گهی بود استاد پیغمبران..
گهی بود همسفره ی نوکران
گهی بود مسند نشین سران
گهی بود عادی چنان دیگران
گهی نفس بر حق تعالی فروخت
گهی رفت بازار و خرما فروخت
درعالم یکی بود علی دو نداشت..
علی کار میکرد پادو نداشت!
دراین شش دهه جامه ی نو نداشت
به خورجین به جز لقمه ی جو نداشت
گرفتار شد رو به مردم نزد
ببین زهد را لب به گندم نزد..
عجب مردم و روزگار بدی
که بستند باهم قرار بدی
به خانه رسیده شرار بدی
گلش له شده از فشار بدی
نه تنها به او حرف بد میزند
به بانوی خانه لگد میزدند
#سید_پوریا_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_علیه_السلام
#مدح
روزگارم با غلامىِ "على" سَر میشود
هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود
جاى آن دارد بگیرم حلقه یِ دارَش کنم
حلقه اى را که زِ گوش بندگى دَر میشود
شأن او را نه قلم کافیست نه دفتر نه فهم
شان سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود
نفس مثل خیبر است و هیچکس فَتّاح نیست
فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود
یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن
این چه موجودى ست هم اوّل هم آخر میشود
از همینجا میشود فهمید - با مهر على-
عاقبت این عاقبت ها خیر یا شَر میشود
محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى"
هر که آدم میشود از این دو محضر میشود
قدر زَر زرگر شناسد قدر "زهرا" را "على"
علتش این است داماد پَیَمبَر میشود
بیشتر کار برادر را برادر میکند
حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود
کار خیر ما کنار حُبّ تو می ایستد
دو برابر، سه برابر….صد برابر میشود
معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست
دل دلت رَد میشود سنگ همه زَر میشود
تو میان خانه هم باشى همه ذِبح تواند
تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود
هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت
با تو بیعت میکند بعداً پَیَمبَر میشود
طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام
کودک است امروز, در آینده قَنبر میشود
این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد
سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود
زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه"
زین طرف دارد کف صحن تو مَرمَر میشود
“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد
شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود
حال من چون حال بیماری است زیر دستِ تو
هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود….
#علی_اکبر_لطیفیان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
روزگارم با غلامىِ "على" سَر میشود
هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود
جاى آن دارد بگیرم حلقه یِ دارَش کنم
حلقه اى را که زِ گوش بندگى دَر میشود
شأن او را نه قلم کافیست نه دفتر نه فهم
شان سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود
نفس مثل خیبر است و هیچکس فَتّاح نیست
فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود
یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن
این چه موجودى ست هم اوّل هم آخر میشود
از همینجا میشود فهمید - با مهر على-
عاقبت این عاقبت ها خیر یا شَر میشود
محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى"
هر که آدم میشود از این دو محضر میشود
قدر زَر زرگر شناسد قدر "زهرا" را "على"
علتش این است داماد پَیَمبَر میشود
بیشتر کار برادر را برادر میکند
حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود
کار خیر ما کنار حُبّ تو می ایستد
دو برابر، سه برابر….صد برابر میشود
معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست
دل دلت رَد میشود سنگ همه زَر میشود
تو میان خانه هم باشى همه ذِبح تواند
تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود
هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت
با تو بیعت میکند بعداً پَیَمبَر میشود
طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام
کودک است امروز, در آینده قَنبر میشود
این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد
سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود
زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه"
زین طرف دارد کف صحن تو مَرمَر میشود
“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد
شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود
حال من چون حال بیماری است زیر دستِ تو
هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود….
#علی_اکبر_لطیفیان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیهالسلام
رسیدهایم دوباره سرِ قرار نجف
سپردهایم عنان را به شهریار نجف
هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم
یقین بدان که بوده همیشه کار نجف
اگر که پَر زده جبریل در حریم خدا
به اعتبار علی بود و اعتبار نجف
خدا برای جهان کم نذاشت با حیدر
سپرد کارخودش را به کردگار نجف
خدا به جلوهی انسان درآمد و دیدیم
که ایستاده خودش بر سر مزار نجف
زِ بوسهای به ضریحش خراب شد حالم
پیاله نوشِ علی گشتم و خمار نجف
هزارشکر که با سجده بر قدوم علی
نشست روی سرم گردی از غبار نجف
هزار معجزه دیدیم از جناب امیر
که بود قلعهی خیبر یک از هزارِ نجف
حسادتم به کسی نیست در همه عالم
به غیرِ مُحرم دربار و روزهدار نجف
قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد
به دست حضرت زهراست اختیار نجف
بزن به اُمبنین رو اگر حرم خواهی
که هست مادر ساقی حسابدار نجف
تمام زندگیام بر دونیم شد تقسیم
به سجده در حرمش یا به انتظار نجف
خدا کسی که بخواهد، به او صفا بخشد
یکی دچارِ حسین و یکی دچارِ نجف
اساس خلقت دنیا یقین همین بوده
بنا نهاده جهان را به افتخار نجف
فضائلش که در ابیات من نمیگنجد
نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف
“علی به جلوهی دیگر به کربلا آمد”*
نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف
سوار رَفرَف خود آمده ست تا میدان
تمام دشت شده مات شهسوار نجف
رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و..
رسیده وقت تماشای شاهکار نجف
کسی رسید و علمدار نعره بر سر او
تو از تبار کجایی؟ من از تبار نجف
قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری
قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف
کسی نبرد به در جان، زِ تیغ مژگانش
چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟
گذشت لحظهای و آسمان بههم پیچید
به روی خاک فتاده گل بهار نجف
مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟
چه آمده به سر چشمِ یادگار نجف؟
زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد
ندیده هیچکس اینگونه انکسار نجف
#آرمان_صائمی
*اُمّحسن نَخَعی یا امالحسن نخعیه از بانوان راوی حدیث از امام علی(ع) است.
اردبیلی او را از راویان حدیث امیر المؤمنین(ع) معرفی کرده و کلینی و شیخ طوسی روایتش را نقل کردهاند.
*تضمینی از بیت استاد حمیدبرقعی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیهالسلام
رسیدهایم دوباره سرِ قرار نجف
سپردهایم عنان را به شهریار نجف
هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم
یقین بدان که بوده همیشه کار نجف
اگر که پَر زده جبریل در حریم خدا
به اعتبار علی بود و اعتبار نجف
خدا برای جهان کم نذاشت با حیدر
سپرد کارخودش را به کردگار نجف
خدا به جلوهی انسان درآمد و دیدیم
که ایستاده خودش بر سر مزار نجف
زِ بوسهای به ضریحش خراب شد حالم
پیاله نوشِ علی گشتم و خمار نجف
هزارشکر که با سجده بر قدوم علی
نشست روی سرم گردی از غبار نجف
هزار معجزه دیدیم از جناب امیر
که بود قلعهی خیبر یک از هزارِ نجف
حسادتم به کسی نیست در همه عالم
به غیرِ مُحرم دربار و روزهدار نجف
قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد
به دست حضرت زهراست اختیار نجف
بزن به اُمبنین رو اگر حرم خواهی
که هست مادر ساقی حسابدار نجف
تمام زندگیام بر دونیم شد تقسیم
به سجده در حرمش یا به انتظار نجف
خدا کسی که بخواهد، به او صفا بخشد
یکی دچارِ حسین و یکی دچارِ نجف
اساس خلقت دنیا یقین همین بوده
بنا نهاده جهان را به افتخار نجف
فضائلش که در ابیات من نمیگنجد
نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف
“علی به جلوهی دیگر به کربلا آمد”*
نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف
سوار رَفرَف خود آمده ست تا میدان
تمام دشت شده مات شهسوار نجف
رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و..
رسیده وقت تماشای شاهکار نجف
کسی رسید و علمدار نعره بر سر او
تو از تبار کجایی؟ من از تبار نجف
قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری
قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف
کسی نبرد به در جان، زِ تیغ مژگانش
چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟
گذشت لحظهای و آسمان بههم پیچید
به روی خاک فتاده گل بهار نجف
مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟
چه آمده به سر چشمِ یادگار نجف؟
زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد
ندیده هیچکس اینگونه انکسار نجف
#آرمان_صائمی
*اُمّحسن نَخَعی یا امالحسن نخعیه از بانوان راوی حدیث از امام علی(ع) است.
اردبیلی او را از راویان حدیث امیر المؤمنین(ع) معرفی کرده و کلینی و شیخ طوسی روایتش را نقل کردهاند.
*تضمینی از بیت استاد حمیدبرقعی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح
این همه پیغمبر آمد تا جهان حاضر شود
تا که حق، عید غدیر خم خودش ظاهر شود
.
گفت ای احمد بگو که پایه ی ایمان علیست
دین علی..قبله علی.. هر آیه ی قرآن علیست
.
آنچه دیدی در شب معراج را تعبیر کن
دست حیدر را بگیر و عشق را تفسیر کن
.
خواست تا گردد جهان از نور ذاتش منجلی
شد خدا تصویر در آیینه ی جان علی
.
از صفات خود تماما به علی اعطا نمود
او علی را مثل خود یکتای بی همتا نمود
.
کعبه را آماده ی آن لحظه ی موعود کرد
هر چه غیر از حب اورا باطل و نابود کرد
.
کعبه را قبل از علی از هر پلیدی پاک کرد
ماند تا حیدر بیاید ، سینه اش را چاک کرد
.
کعبه اورا دید و از این هیبت مولا شکست
پیرُهن چاک و غزل خوان شد، سراهی هم به دست
.
کعبه شد اول قدمگاه علی در این جهان
نام او شد خانه حق، چون علی آمد از آن
.
چون علی آمد از آنجا کعبه هم خوشنام شد
پس قدمگاه علی جان، قبله ی اسلام شد
.
بعد از آن اعمال حج را گفت خالق اینچنین
هفت نوبت گشتنِ دور امیرالمومنین
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
این همه پیغمبر آمد تا جهان حاضر شود
تا که حق، عید غدیر خم خودش ظاهر شود
.
گفت ای احمد بگو که پایه ی ایمان علیست
دین علی..قبله علی.. هر آیه ی قرآن علیست
.
آنچه دیدی در شب معراج را تعبیر کن
دست حیدر را بگیر و عشق را تفسیر کن
.
خواست تا گردد جهان از نور ذاتش منجلی
شد خدا تصویر در آیینه ی جان علی
.
از صفات خود تماما به علی اعطا نمود
او علی را مثل خود یکتای بی همتا نمود
.
کعبه را آماده ی آن لحظه ی موعود کرد
هر چه غیر از حب اورا باطل و نابود کرد
.
کعبه را قبل از علی از هر پلیدی پاک کرد
ماند تا حیدر بیاید ، سینه اش را چاک کرد
.
کعبه اورا دید و از این هیبت مولا شکست
پیرُهن چاک و غزل خوان شد، سراهی هم به دست
.
کعبه شد اول قدمگاه علی در این جهان
نام او شد خانه حق، چون علی آمد از آن
.
چون علی آمد از آنجا کعبه هم خوشنام شد
پس قدمگاه علی جان، قبله ی اسلام شد
.
بعد از آن اعمال حج را گفت خالق اینچنین
هفت نوبت گشتنِ دور امیرالمومنین
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س
#مدح
با اذن من سحرها، سر میزند سپیده
رزق جهان به لطف، بابای من رسیده
احمد،علی،حسینم ؛ زهرا و مجتبایم!
من زینبم که هستم از «پنج تن» ، چکیده
آن زینبی که از پا یک لحظه هم نیفتاد
با اینکه کوه غم را بر جان خود خریده
بردند بین انظار، من را که قبل از اینها
یک بار سایهام را همسایه هم ندیده
دنیا و خواریاش را، پیش خدا همین بس
که مثل ابن سعدی، صوت مرا شنیده...
با گریه در خیالم پرسیدم از حسینم
داری خبر که زینب بی تو چهها کشیده!؟
از اسب، دختر تو خیلی بدش میاید
از لحظهای که فهمید،بر سینهات دویده
پایین بیایی ای کاش، از نیزه ماه زینب!
تا بوسه ها زنم بر آن حنجر بریده
#میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
با اذن من سحرها، سر میزند سپیده
رزق جهان به لطف، بابای من رسیده
احمد،علی،حسینم ؛ زهرا و مجتبایم!
من زینبم که هستم از «پنج تن» ، چکیده
آن زینبی که از پا یک لحظه هم نیفتاد
با اینکه کوه غم را بر جان خود خریده
بردند بین انظار، من را که قبل از اینها
یک بار سایهام را همسایه هم ندیده
دنیا و خواریاش را، پیش خدا همین بس
که مثل ابن سعدی، صوت مرا شنیده...
با گریه در خیالم پرسیدم از حسینم
داری خبر که زینب بی تو چهها کشیده!؟
از اسب، دختر تو خیلی بدش میاید
از لحظهای که فهمید،بر سینهات دویده
پایین بیایی ای کاش، از نیزه ماه زینب!
تا بوسه ها زنم بر آن حنجر بریده
#میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ترکیب_بند
#حضرت_عباس_ع
#مدح
#روضه
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند
يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#مدح
#روضه
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند
يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_ع
#شهادت #مدح
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت #مدح
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110