#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
باید فقط نشست فقط با کریمها
تاکه شوی شبی تو هم از یا کریمها
بی وقت هم اگر بروی راه میدهند
دارند لحظه لحظه کرمها کریمها
بد میکنیم گرچه ، ولی رد نمیکنند
یک طورِ دیگرند خدایا کریمها
دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند
در بیتِ خویش سفرهی بی ما کریمها
وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است
بستند خانه را همه الا کریمها
حیران سفرهدارِ کریمم که تا ابد
حیران او شدند سرا پا کریمها
حیدر شدهاست جلوهی زهراییِ حسن
باید فقط نوشت از آقاییِ حسن
دادند روزِ قبل عطایای بیشتر
دارند روزِ بعد گداهای بیشتر
مهلت نمیدهند که حرفی اَدا شود
دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر
هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت
این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر
از خویش میزنند برای گدایِ خوایش
دارند این قبلیه تقاضای بیشتر
این خانواده هرچه شنیدند ناسزا
کردند جای طعنه دعاهای بیشتر
هرقدر در کمالِ حسن فکر میکنیم
هی میشویم غرقِ معمای بیشتر
شد قبلهام قبیلهی دریایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقتی که چشمهات کمانگیر میشوند
اهل نفاق با تو زمین گیر میشوند
دیدند گرد ناقهی فتنه که با حسن
کابوسهایشان همه تعبیر میشوند
فریاد میزنند سپاه جمل : امان
تا که اسیر حذبه ی تکبیر میشوند
رَم میکنند هر طرفی این وحوشها
وقتی شکارِ هیبت این شیر میشوند
یک ضربه میزنی و دوصد زَهره میدری
انگار ضربههای تو تکثیر میشوند
در کربلا شبیه حسن جلوه میکنند
نسل حسن که صاحب شمشیر میشوند
جانم فدایِ ضربهی مولاییِ حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقت شکست پشت ستمها یکی یکی
خَم میشوند قامت غمها یکی یکی
یک روز میرسد که مدینه برای ماست
تا که بنا شوند حرمها یکی یکی
باید کبوترانِ رضا را بیاوریم
تا پر زنند گرد عَلَمها یکی یکی
باید برای صبح ظهورش امید داشت
چون جمع میشوند قدمها یکی یکی
آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب
جانمحسن زنند قلمها یکی یکی
قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما
از هفت قبله اهل کرمها یکی یکی
جانم فدای روز پذیرایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهی دستی پلید کرد
« یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا ناامید کرد
آه ای حسینجان بفدای لبت که زهر
با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد
باید گریست از غمِ تنهایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
#حسن_لطفی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
باید فقط نشست فقط با کریمها
تاکه شوی شبی تو هم از یا کریمها
بی وقت هم اگر بروی راه میدهند
دارند لحظه لحظه کرمها کریمها
بد میکنیم گرچه ، ولی رد نمیکنند
یک طورِ دیگرند خدایا کریمها
دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند
در بیتِ خویش سفرهی بی ما کریمها
وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است
بستند خانه را همه الا کریمها
حیران سفرهدارِ کریمم که تا ابد
حیران او شدند سرا پا کریمها
حیدر شدهاست جلوهی زهراییِ حسن
باید فقط نوشت از آقاییِ حسن
دادند روزِ قبل عطایای بیشتر
دارند روزِ بعد گداهای بیشتر
مهلت نمیدهند که حرفی اَدا شود
دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر
هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت
این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر
از خویش میزنند برای گدایِ خوایش
دارند این قبلیه تقاضای بیشتر
این خانواده هرچه شنیدند ناسزا
کردند جای طعنه دعاهای بیشتر
هرقدر در کمالِ حسن فکر میکنیم
هی میشویم غرقِ معمای بیشتر
شد قبلهام قبیلهی دریایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقتی که چشمهات کمانگیر میشوند
اهل نفاق با تو زمین گیر میشوند
دیدند گرد ناقهی فتنه که با حسن
کابوسهایشان همه تعبیر میشوند
فریاد میزنند سپاه جمل : امان
تا که اسیر حذبه ی تکبیر میشوند
رَم میکنند هر طرفی این وحوشها
وقتی شکارِ هیبت این شیر میشوند
یک ضربه میزنی و دوصد زَهره میدری
انگار ضربههای تو تکثیر میشوند
در کربلا شبیه حسن جلوه میکنند
نسل حسن که صاحب شمشیر میشوند
جانم فدایِ ضربهی مولاییِ حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقت شکست پشت ستمها یکی یکی
خَم میشوند قامت غمها یکی یکی
یک روز میرسد که مدینه برای ماست
تا که بنا شوند حرمها یکی یکی
باید کبوترانِ رضا را بیاوریم
تا پر زنند گرد عَلَمها یکی یکی
باید برای صبح ظهورش امید داشت
چون جمع میشوند قدمها یکی یکی
آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب
جانمحسن زنند قلمها یکی یکی
قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما
از هفت قبله اهل کرمها یکی یکی
جانم فدای روز پذیرایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهی دستی پلید کرد
« یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا ناامید کرد
آه ای حسینجان بفدای لبت که زهر
با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد
باید گریست از غمِ تنهایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
#حسن_لطفی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
از خوان کریم آب و نان میگیرم
با بردن نام او توان میگیرم
من روزی اربعین هرسالم را
در نیمهی ماه رمضان میگیرم
#علی_سلیمیان
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
از خوان کریم آب و نان میگیرم
با بردن نام او توان میگیرم
من روزی اربعین هرسالم را
در نیمهی ماه رمضان میگیرم
#علی_سلیمیان
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
"بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من...
که گرد عقل بشوییم از دل و از جان
غبار هوش فشانیم از سر و از تن
خوشا شراب تماشا که جام جامش را
ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن
کسی که مستی دیدار دیده میداند
که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن...
حدیث باده به قول و غزل کشید آخر
مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن...
بیان قدر تو مستغنی است از تقریر
صفای ذات تو بالاتر است از گفتن
ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر
ز طوق امر تو گردون نمیکشد گردن...
شکستِ شیشه درستی نمیپذیرد لیک
دل شکسته ز لطف تو میتوان بستن...
به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو
هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن
ز ضبط عدل جهانپرور تو خوبان را
ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن
به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند
که بیاجازت دربان رود صبا به چمن...
اگر تصور لطفت کند عجب نبود
که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن
نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید
که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن...
اگر به دشمن خود صلح کردهای چه عجب
که عادت است به لقمه دهان سگ بستن...
مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟
مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟...
مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان
چه شکوهام دگر از غربت است یا که وطن...
رسید وقت دعا ختم کن سخن «فیاض»!
که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن...
معاندان تو را باد تیر در دیده
ملازمان تو را در بر از دعا جوشن"
#فیاض_لاهیجی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
"بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من...
که گرد عقل بشوییم از دل و از جان
غبار هوش فشانیم از سر و از تن
خوشا شراب تماشا که جام جامش را
ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن
کسی که مستی دیدار دیده میداند
که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن...
حدیث باده به قول و غزل کشید آخر
مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن...
بیان قدر تو مستغنی است از تقریر
صفای ذات تو بالاتر است از گفتن
ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر
ز طوق امر تو گردون نمیکشد گردن...
شکستِ شیشه درستی نمیپذیرد لیک
دل شکسته ز لطف تو میتوان بستن...
به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو
هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن
ز ضبط عدل جهانپرور تو خوبان را
ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن
به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند
که بیاجازت دربان رود صبا به چمن...
اگر تصور لطفت کند عجب نبود
که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن
نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید
که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن...
اگر به دشمن خود صلح کردهای چه عجب
که عادت است به لقمه دهان سگ بستن...
مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟
مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟...
مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان
چه شکوهام دگر از غربت است یا که وطن...
رسید وقت دعا ختم کن سخن «فیاض»!
که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن...
معاندان تو را باد تیر در دیده
ملازمان تو را در بر از دعا جوشن"
#فیاض_لاهیجی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
یوسف اهل کسا ماه شب تار علیست
تا قیامت همه جا گرمیِ بازار علیست
مثل پروانه علی دورِ حسن می گردید
به گمانم که حسن نقطۀ پرگار علیست
همه در قائلۀ جنگ جمل فهمیدند
برق شمشیر حسن قدرت پیکار علیست
هم علی تا به ابد حیدر کرارِ خداست
هم حسن تا به ابد حیدر کرارِ علیست
مثل عباس که گردیده علمدار حسین
این حسن بود که در جنگ علمدار علیست
بوسه از لعلِ لبش وقت غروبِ رمضان
سرِ سفره ، رطبِ لحظۀ افطار علیست
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
یوسف اهل کسا ماه شب تار علیست
تا قیامت همه جا گرمیِ بازار علیست
مثل پروانه علی دورِ حسن می گردید
به گمانم که حسن نقطۀ پرگار علیست
همه در قائلۀ جنگ جمل فهمیدند
برق شمشیر حسن قدرت پیکار علیست
هم علی تا به ابد حیدر کرارِ خداست
هم حسن تا به ابد حیدر کرارِ علیست
مثل عباس که گردیده علمدار حسین
این حسن بود که در جنگ علمدار علیست
بوسه از لعلِ لبش وقت غروبِ رمضان
سرِ سفره ، رطبِ لحظۀ افطار علیست
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند
با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن
اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین
این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد
ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد
او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد
ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها
اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد روبروی اش زانو زد
کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"
حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"
دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"
بنویسید حسن مکتب و آیین من است
حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است
او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی، ماه برادر دارد
غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست
غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد
مادری بود حسن، دید که مادر افتاد
آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما
#امیر_عظیمی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند
با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن
اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین
این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد
ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد
او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد
ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها
اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد روبروی اش زانو زد
کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"
حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"
دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"
بنویسید حسن مکتب و آیین من است
حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است
او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی، ماه برادر دارد
غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست
غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد
مادری بود حسن، دید که مادر افتاد
آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما
#امیر_عظیمی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
كوچه ها عطر گل ياس گرفته امشب
شهر،تاب و تب احساس گرفته امشب
بال در بال ملك سوى زمين پل بسته
محمل نور به اجلال و تجمّل بسته
مقصد خيل ملك خانه ی زهرا و على است
شوق،شمع و گل و پروانه ی زهرا و على است
پيشتر از همه با هودج فيض و بركات
جبرئيل آمده بر عرض سلام و صلوات
گل لبخند به لبهاى پيمبر زيباست
اولين جوشش رؤيايى كوثر زيباست
پسر اول زهرا و على آمده است
مجتبى ، مظهر حسن ازلى آمده است
كيست او ؟ آينه در آينه وجه الله است
مشرق ديده ی او مطلع مهر و ماه است
در صدف گوهر ناب «مرج البحرين» است
به رسول و على و فاطمه نور عين است
شوق در باغ دل فاطمه گل كرده ببين
يا على ! فاطمه ات گلپسر آورده ببين
حسن است اين كه حسن در حسن آمد رويش
حسن است اين كه شكن در شكن آمد مويش
اين پسر در ادبستان خدا استاد است
اين پسر سينهاش از عشق و صفا آباد است
در سخاوت چه تشابه به پيمبر دارد
در شجاعت هنر و هيبت حيدر دارد
پيش زيبايى او آينه زانو زده است
نه فلك بوسه به خاك قدم او زده است
سجده ی شكر به جاى آور و لبخند بزن
نور را با نفس آينه پيوند بزن
گل بريزيد كه در باغ ، نسيم آمده است
شب ميلاد كريم ابن كريم آمده است
#کمیل_کاشانی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
كوچه ها عطر گل ياس گرفته امشب
شهر،تاب و تب احساس گرفته امشب
بال در بال ملك سوى زمين پل بسته
محمل نور به اجلال و تجمّل بسته
مقصد خيل ملك خانه ی زهرا و على است
شوق،شمع و گل و پروانه ی زهرا و على است
پيشتر از همه با هودج فيض و بركات
جبرئيل آمده بر عرض سلام و صلوات
گل لبخند به لبهاى پيمبر زيباست
اولين جوشش رؤيايى كوثر زيباست
پسر اول زهرا و على آمده است
مجتبى ، مظهر حسن ازلى آمده است
كيست او ؟ آينه در آينه وجه الله است
مشرق ديده ی او مطلع مهر و ماه است
در صدف گوهر ناب «مرج البحرين» است
به رسول و على و فاطمه نور عين است
شوق در باغ دل فاطمه گل كرده ببين
يا على ! فاطمه ات گلپسر آورده ببين
حسن است اين كه حسن در حسن آمد رويش
حسن است اين كه شكن در شكن آمد مويش
اين پسر در ادبستان خدا استاد است
اين پسر سينهاش از عشق و صفا آباد است
در سخاوت چه تشابه به پيمبر دارد
در شجاعت هنر و هيبت حيدر دارد
پيش زيبايى او آينه زانو زده است
نه فلك بوسه به خاك قدم او زده است
سجده ی شكر به جاى آور و لبخند بزن
نور را با نفس آينه پيوند بزن
گل بريزيد كه در باغ ، نسيم آمده است
شب ميلاد كريم ابن كريم آمده است
#کمیل_کاشانی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#یا_کریم_ابن_الکریم
یگانه ای و نداری شبیه و مانندی
که بی بدیل ترین جلوه خداوندی
معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست
عسل بیاوری از آن لبی که می خندی
تویی که زینت افلاک بودی از اول
تویی که عرش خداوند را گلوبندی
برای غارت دلها شدند هم پیمان
دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!
چقدر لحظه ی افطار با تو شیرین است
به غمزه ات رطبی و به خنده ات قندی
نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش
نبوده هیچ زمانی به این خوشایندی
نوشته اند تو را از بهشت آوردند
نوشته اند ز عطری که می پراکندی
لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک
نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی
برای خیل غلامان چه خوب مولایی!
برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!
منم گدا که به دیدارت آرزومندم
تویی که پیش خدای خود آبرومندی
گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است
درِ امید به روی کسی نمی بندی
#هادی_ملک_پور
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یا_کریم_ابن_الکریم
یگانه ای و نداری شبیه و مانندی
که بی بدیل ترین جلوه خداوندی
معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست
عسل بیاوری از آن لبی که می خندی
تویی که زینت افلاک بودی از اول
تویی که عرش خداوند را گلوبندی
برای غارت دلها شدند هم پیمان
دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!
چقدر لحظه ی افطار با تو شیرین است
به غمزه ات رطبی و به خنده ات قندی
نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش
نبوده هیچ زمانی به این خوشایندی
نوشته اند تو را از بهشت آوردند
نوشته اند ز عطری که می پراکندی
لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک
نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی
برای خیل غلامان چه خوب مولایی!
برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!
منم گدا که به دیدارت آرزومندم
تویی که پیش خدای خود آبرومندی
گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است
درِ امید به روی کسی نمی بندی
#هادی_ملک_پور
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110