#شب_اول_محرم
ای انتهای توبهی آدم حسین جان
ای ابتدای سوره مریم حسین جان
این روزها شبیه پدر مادرت شدیم
با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان
ما با بهشت کار نداریم تا که هست
شش گوشهات میان دو عالم حسین جان
آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است
پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان
ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو
هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان
تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم
آوردهایم اینهمه زمزم حسین جان
خرج تو میکنیم تمامِ گلوی خویش
تا جان دهیم ماه محرم حسین جان
با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو
فریاد میزنیم دَمادم حسین جان
دَرهم بخر تمامی ما را...شنیدهایم
دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
ای انتهای توبهی آدم حسین جان
ای ابتدای سوره مریم حسین جان
این روزها شبیه پدر مادرت شدیم
با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان
ما با بهشت کار نداریم تا که هست
شش گوشهات میان دو عالم حسین جان
آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است
پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان
ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو
هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان
تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم
آوردهایم اینهمه زمزم حسین جان
خرج تو میکنیم تمامِ گلوی خویش
تا جان دهیم ماه محرم حسین جان
با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو
فریاد میزنیم دَمادم حسین جان
دَرهم بخر تمامی ما را...شنیدهایم
دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#شب_اول_محرم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانیم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من حدست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانیم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من حدست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ای آبرودار آبرویم را که بردند
آقا زبانم لال گفتم که بیا...، نه
برگرد شهرِ مادرت آوارهی من
هرچیز اینجا میشود پیدا وفا نه
سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی
با هرکه میآیی بیا با بچهها نه
زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف...
گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه
خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه
از هرچه گفتم خوردهام اما عصا نه
دیشب دعا کردم برای شیرخوارت
هرجا که میآید بیاید کربلا نه
هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود
گفتم بزن با تیر من را بچه را نه
باید دهاتیها برای تو ببافند
چندین عبا اما عزیزم بوریا نه
این آخرین حرف است آقا پیش زینب
تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ای آبرودار آبرویم را که بردند
آقا زبانم لال گفتم که بیا...، نه
برگرد شهرِ مادرت آوارهی من
هرچیز اینجا میشود پیدا وفا نه
سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی
با هرکه میآیی بیا با بچهها نه
زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف...
گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه
خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه
از هرچه گفتم خوردهام اما عصا نه
دیشب دعا کردم برای شیرخوارت
هرجا که میآید بیاید کربلا نه
هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود
گفتم بزن با تیر من را بچه را نه
باید دهاتیها برای تو ببافند
چندین عبا اما عزیزم بوریا نه
این آخرین حرف است آقا پیش زینب
تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_دوم_محرم
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چهکنم
نگرانم نگرانم نگرانم چهکنم
خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چهکنم
تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چهکنم
دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است
بند آورده تماشاش زبانم چهکنم
نگران توام و ضجهزدنهای رُباب
فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چهکنم
نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزهزنانم چهکنم
دست من نیست اگر هِی به زمین میاُفتم
فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چهکنم
آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چهکنم
آه برگرد که در شام نگویم به سرت
بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چهکنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چهکنم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چهکنم
نگرانم نگرانم نگرانم چهکنم
خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چهکنم
تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چهکنم
دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است
بند آورده تماشاش زبانم چهکنم
نگران توام و ضجهزدنهای رُباب
فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چهکنم
نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزهزنانم چهکنم
دست من نیست اگر هِی به زمین میاُفتم
فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چهکنم
آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چهکنم
آه برگرد که در شام نگویم به سرت
بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چهکنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چهکنم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_س
عاقبت دروازهی ساعات وقتی باز شد
قافله در ازدحامِ میزبانش گیر کرد
با طنابی دورِ گردن دخترک ترسیده بود
در شلوغیها شبیه عمهجانش گیر کرد
از صدای عمه پیدا کرد راهش را ولی
حیف در زنجیر ، پای ناتوانش گیر کرد
وای از شام از مسیرِ کوچههایش بارها
موی او در پنجهی پیرزنانش گیر کرد
هُل شد آمد که بگوید : بآ... بابا داشتم
بیشتر با خندهی طفلان زبانش گیر کرد
این یکی هول داد او را آن یکی زد پشتِ پا
تا نفَس در سینهی هِقهِق کُنانش گیر کرد
عاقبت خرما و نانی سهم او شد تا که خورد
خورد سنگی... در گلویش تکهنانش گیر کرد
ای بمیرد زجر، زخمِ پهلویش سر باز کرد
آه دردی لابلای استخوانش گیر کرد
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س
عاقبت دروازهی ساعات وقتی باز شد
قافله در ازدحامِ میزبانش گیر کرد
با طنابی دورِ گردن دخترک ترسیده بود
در شلوغیها شبیه عمهجانش گیر کرد
از صدای عمه پیدا کرد راهش را ولی
حیف در زنجیر ، پای ناتوانش گیر کرد
وای از شام از مسیرِ کوچههایش بارها
موی او در پنجهی پیرزنانش گیر کرد
هُل شد آمد که بگوید : بآ... بابا داشتم
بیشتر با خندهی طفلان زبانش گیر کرد
این یکی هول داد او را آن یکی زد پشتِ پا
تا نفَس در سینهی هِقهِق کُنانش گیر کرد
عاقبت خرما و نانی سهم او شد تا که خورد
خورد سنگی... در گلویش تکهنانش گیر کرد
ای بمیرد زجر، زخمِ پهلویش سر باز کرد
آه دردی لابلای استخوانش گیر کرد
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_چهارم_محرم
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
عطش با آفتابِ داغ و قاتلها تبانی کرد
توانفرساست زخم و تشنگی سرنیزه گرما هم
ضیافت داشتند آنجا حرامیهای بی احساس
که شمر آنجا صدا میزد سنان و حرمله را هم
صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه
ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم
فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود
که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم
بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک
حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم
همیشه ایندو باهم بودهاند از بچگی ، حالا
به زیر تیغ تنهاشان به روی نیزه سرها هم
میان شام پس دادند سرها را به مادرها
صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمیخواهم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
عطش با آفتابِ داغ و قاتلها تبانی کرد
توانفرساست زخم و تشنگی سرنیزه گرما هم
ضیافت داشتند آنجا حرامیهای بی احساس
که شمر آنجا صدا میزد سنان و حرمله را هم
صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه
ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم
فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود
که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم
بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک
حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم
همیشه ایندو باهم بودهاند از بچگی ، حالا
به زیر تیغ تنهاشان به روی نیزه سرها هم
میان شام پس دادند سرها را به مادرها
صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمیخواهم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_چهارم_محرم
مُحرم شد مُحرم تا ابد مادام با زینب
پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب
حسین است او که خوابِ دشمنان را میکند کابوس
علی آمد میان کاخهای شام با زینب
برای دین حق بوزینه بازی را زمین انداخت
که دین شد دینِ مولا پاک از اوهام با زینب
که شد تفسیرِ آیات جهاد و همت و عفت
به فتح و آلعمران، توبه و انعام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود: دنیا از تپش اُفتاد
جهان سر تا به پا شد گوش آنهنگام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود فهمیدند هیبت را
سپاهِ کفر خُشکش زد زمین شد رام با زینب
از عالَم امر خود برداشت ورنه تا قیامت هم
خلایق لال میماندند در هر گام با زینب
چه کرده در میانِ مجلس منحوسِ شامیها
که میدادند هرلحظه به خود دشنام با زینب
فقط او جامالاضداد مانند علی باشد
زنی دیگر نیامد تا شود همنام با زینب
مقامِ چادرش از پردههای کعبه بالاتر
که دارد زائرش احرام در احرام با زینب
عظیم و سهمگین پُر جذبه اُقیانوسِآرام است
که در طوفانِ غمها شد حرم آرام با زینب
شده کرببلا کربُالبُکاء وقتی حسین اُفتاد
شده دارالبُکاء هم کوفه و هم شام با زینب
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
مُحرم شد مُحرم تا ابد مادام با زینب
پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب
حسین است او که خوابِ دشمنان را میکند کابوس
علی آمد میان کاخهای شام با زینب
برای دین حق بوزینه بازی را زمین انداخت
که دین شد دینِ مولا پاک از اوهام با زینب
که شد تفسیرِ آیات جهاد و همت و عفت
به فتح و آلعمران، توبه و انعام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود: دنیا از تپش اُفتاد
جهان سر تا به پا شد گوش آنهنگام با زینب
همین که اُسْكُتُوا فرمود فهمیدند هیبت را
سپاهِ کفر خُشکش زد زمین شد رام با زینب
از عالَم امر خود برداشت ورنه تا قیامت هم
خلایق لال میماندند در هر گام با زینب
چه کرده در میانِ مجلس منحوسِ شامیها
که میدادند هرلحظه به خود دشنام با زینب
فقط او جامالاضداد مانند علی باشد
زنی دیگر نیامد تا شود همنام با زینب
مقامِ چادرش از پردههای کعبه بالاتر
که دارد زائرش احرام در احرام با زینب
عظیم و سهمگین پُر جذبه اُقیانوسِآرام است
که در طوفانِ غمها شد حرم آرام با زینب
شده کرببلا کربُالبُکاء وقتی حسین اُفتاد
شده دارالبُکاء هم کوفه و هم شام با زینب
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع
#شب_ششم
خواستم وقتِ تقلایِ تو با شم که نشد
با کمی آب پذیرایِ تو باشم که نشد
هم جوانمُردهام و هم که خجالت زدهام
کاش میشد که فقط جای تو باشم که نشد
باد انداخت نقابت حسنم را دیدم
خواستم گرمِ تماشای تو باشم که نشد
سیزده سال برایت پدری کردم حیف
وقت آن بود که بابایِ تو باشم که نشد
آمدی ناله کنی روی لبت نعل زدند
آمدم موقعِ بلوای تو باشم که نشد
سیزده بار تو را نعل بهَم زد ، گفتم
مانع خُردیِ اعضای تو باشم که نشد
تا سرِ شانهام انداختمت باز شدی
خواستم قدِّ سراپای تو باشم که نشد
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_ششم
خواستم وقتِ تقلایِ تو با شم که نشد
با کمی آب پذیرایِ تو باشم که نشد
هم جوانمُردهام و هم که خجالت زدهام
کاش میشد که فقط جای تو باشم که نشد
باد انداخت نقابت حسنم را دیدم
خواستم گرمِ تماشای تو باشم که نشد
سیزده سال برایت پدری کردم حیف
وقت آن بود که بابایِ تو باشم که نشد
آمدی ناله کنی روی لبت نعل زدند
آمدم موقعِ بلوای تو باشم که نشد
سیزده بار تو را نعل بهَم زد ، گفتم
مانع خُردیِ اعضای تو باشم که نشد
تا سرِ شانهام انداختمت باز شدی
خواستم قدِّ سراپای تو باشم که نشد
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم
تو را با سهشعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم
تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم
مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم
برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم
سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا درِ خیمه حسرت کشیدم
تو را خاک کردم برای نشانی...
فقط دور قبرت کمی خط کشیدم
ولی نیزهداری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم
ولی نیزهدارت بگوید که از خاک
چه راحت کشیدم چه راحت کشیدم
"زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو ششماه زحمت کشیدم"
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اصغر_ع
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم
تو را با سهشعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم
تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم
مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم
برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم
سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا درِ خیمه حسرت کشیدم
تو را خاک کردم برای نشانی...
فقط دور قبرت کمی خط کشیدم
ولی نیزهداری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم
ولی نیزهدارت بگوید که از خاک
چه راحت کشیدم چه راحت کشیدم
"زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو ششماه زحمت کشیدم"
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110