#شب_نوزدهم
آن غلافی که به کوچه بازوی مادر شکست
تیغِ آن در کوفه آمد بر سر حیدر نشست
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
آن غلافی که به کوچه بازوی مادر شکست
تیغِ آن در کوفه آمد بر سر حیدر نشست
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#امیرالمومنین_علیه_السلام
سوگند بر شاه نجف فردای محشر
شرط شفاعت های زهرا حب مولاست
نورعلی در صورت ما جلوه کرده
حب امیرالمومنین سرمایهٔ ماست
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
سوگند بر شاه نجف فردای محشر
شرط شفاعت های زهرا حب مولاست
نورعلی در صورت ما جلوه کرده
حب امیرالمومنین سرمایهٔ ماست
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
کاش حمزه بود در آن کوچهٔ پُر واهمه
تا نمیزد «دوّمی» سیلی به روی فاطمه...
امیرالمومنین علیهالسلام به هنگام غصب خلافت توسط اصحاب سقیفه و جسارت آنان، فرمود:
وَا حَمزَتَاهُ! وَلَا حَمزَةَ لِيَ اليَومَ
ای حمزه کجایی که حال ما را ببینی! آه که امروز حمزهای برای من نيست !
📚 شرح نهجالبلاغه،ابن ابیالحدید، ج۱۱ ص۱۱۲
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
کاش حمزه بود در آن کوچهٔ پُر واهمه
تا نمیزد «دوّمی» سیلی به روی فاطمه...
امیرالمومنین علیهالسلام به هنگام غصب خلافت توسط اصحاب سقیفه و جسارت آنان، فرمود:
وَا حَمزَتَاهُ! وَلَا حَمزَةَ لِيَ اليَومَ
ای حمزه کجایی که حال ما را ببینی! آه که امروز حمزهای برای من نيست !
📚 شرح نهجالبلاغه،ابن ابیالحدید، ج۱۱ ص۱۱۲
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#شهادت
#روضه
پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است
رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است
با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد
ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است
ضرب سیلی جای خود اما امان از حرف بد!
پور زهرا گیر مردی بی حیا افتاده است
دست بسته،مو پریسان،صورتش خاکی شده
با دلی پرغصه یاد کربلا افتاده است
دست بر زانو فقط میگفت: یازینب مدد
یاد آتش سوزیِ آن خیمه ها افتاده است
باز هم او مرد بودو هر دو دستش باز شد
یاد دسته بسته و شام بلا افتاده است
درد زینب این بُوَد در کل تاریخ بلا
کِی چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است
بنت حیدر دیدو کاری بر نمی آمد ز او
راس سلطان از سر نی زیر پا افتاده است
بی جهت سقا به نی سر برنمی گرداند چون
چشم نا محرم به ناموس خدا افتاده است
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
#روضه
پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است
رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است
با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد
ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است
ضرب سیلی جای خود اما امان از حرف بد!
پور زهرا گیر مردی بی حیا افتاده است
دست بسته،مو پریسان،صورتش خاکی شده
با دلی پرغصه یاد کربلا افتاده است
دست بر زانو فقط میگفت: یازینب مدد
یاد آتش سوزیِ آن خیمه ها افتاده است
باز هم او مرد بودو هر دو دستش باز شد
یاد دسته بسته و شام بلا افتاده است
درد زینب این بُوَد در کل تاریخ بلا
کِی چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است
بنت حیدر دیدو کاری بر نمی آمد ز او
راس سلطان از سر نی زیر پا افتاده است
بی جهت سقا به نی سر برنمی گرداند چون
چشم نا محرم به ناموس خدا افتاده است
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#عید_غدیر
خورشید ؛ خانه اش چه حساب وکتابی است
شبهای صحن شاه نجف آفتابی است
انگورهای باغ علی فرق می کنند
عمری لبِ ضریح چشیده شرابی است
سِرِّ ابوترابی او خلق آدم است
بیهوده نیست دامن ودستش ترابی است
فرموده وقت مرگ نشان می دهد رخش
با هر نفس ندیدن آقا عذابی است
وقتی قسیم جنت و نار است مرتضی
بالاتر از رضایت او چه ثوابی است
حاکم اگر به روز جزا مرتضی علیست
دیگر برای شیعه چه روز حسابی است
فرموده اند نام علی لحظهٔ دعا
در نزد عرشیان قسم مستجابی است
تشخیص بین رب و علی سخت می شود
وقتی به زیر ابروی حیدر نقابی است
معراج با صدای علی حرف زد خدا
این اوج عشق بازی ختمی مآبی است
با این همه شواهد روز غدیر خم
پای امامتش چه سوال و جوابی است
ما قائلیم امر امامت پس از نبی
از جانب خدای احد انتصابی است
لعنت به روزگار که بین علی و غیر
یک روز انتصاب ولی انتخابی است
تا فاطمه کنار علی می کشد نفس
تا عرش آسمان حرمخانه آبی است
تا سالم است دست قنوت حبیبه اش
شب تا سپیده خانهٔ او ماهتابی است
لعنت به روزگار چه کردند باعلی
دیدند دور بازوی آقا طنابی است
زهرا زمین که خورد، علی گریه کرد و گفت :
از این به بعد موسم خانه خرابی است
تسکینِ داغِ صورت نیلی فاطمه
محراب ِکوفه ، صورتِ از خون خضابی است
پایان ِ کوچه ای که در آن دست، بسته شد
طشتِ طلا و زینب و بزم شرابی است
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#عید_غدیر
خورشید ؛ خانه اش چه حساب وکتابی است
شبهای صحن شاه نجف آفتابی است
انگورهای باغ علی فرق می کنند
عمری لبِ ضریح چشیده شرابی است
سِرِّ ابوترابی او خلق آدم است
بیهوده نیست دامن ودستش ترابی است
فرموده وقت مرگ نشان می دهد رخش
با هر نفس ندیدن آقا عذابی است
وقتی قسیم جنت و نار است مرتضی
بالاتر از رضایت او چه ثوابی است
حاکم اگر به روز جزا مرتضی علیست
دیگر برای شیعه چه روز حسابی است
فرموده اند نام علی لحظهٔ دعا
در نزد عرشیان قسم مستجابی است
تشخیص بین رب و علی سخت می شود
وقتی به زیر ابروی حیدر نقابی است
معراج با صدای علی حرف زد خدا
این اوج عشق بازی ختمی مآبی است
با این همه شواهد روز غدیر خم
پای امامتش چه سوال و جوابی است
ما قائلیم امر امامت پس از نبی
از جانب خدای احد انتصابی است
لعنت به روزگار که بین علی و غیر
یک روز انتصاب ولی انتخابی است
تا فاطمه کنار علی می کشد نفس
تا عرش آسمان حرمخانه آبی است
تا سالم است دست قنوت حبیبه اش
شب تا سپیده خانهٔ او ماهتابی است
لعنت به روزگار چه کردند باعلی
دیدند دور بازوی آقا طنابی است
زهرا زمین که خورد، علی گریه کرد و گفت :
از این به بعد موسم خانه خرابی است
تسکینِ داغِ صورت نیلی فاطمه
محراب ِکوفه ، صورتِ از خون خضابی است
پایان ِ کوچه ای که در آن دست، بسته شد
طشتِ طلا و زینب و بزم شرابی است
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#عید_غدیر
شکر خدا که شامل ِ این دست گیری ام
از بند غم رها شده ام با اسیری ام
این است شور کودکی و عشق پیری ام
بر سینه ام نوشته شده من غدیری ام
مارا خدا اسیر نجف آفریده است
قربانی امیر نجف آفریده است
دست خداست؛ دست علی ؛فوق دست ها
آقای ماست مرشد یکتا پرست ها
حیرانی است در طلبش این نشست ها
انگور چیده اند ازاین شاخه مست ها
بوسیدن ضریح علی مستی آور است
با کعبه شأن ِ مدفنِ حیدر برابر است
گفتیم یا علی و دعا مستجاب شد
غوره به جذبه ای ز نگاهش شراب شد
هرکس مقابل قدم او تراب شد
عزت گرفت ، جلوه نمود آفتاب شد
بر وصله های کفش علی بوسه واجب است
باید چو خاک بر کف نعلین او نشست
مرد خدا نموده علی، جبرئیل را
بیرون کشید از دل آتش خلیل را
او کرده مهر فاطمه اش سلسبیل را
پس می زند ز سفرهٔ مردم عقیل را
اونوح را ز ورطه طوفان نجات داد
او دست خضر کاسهٔ آب حیات داد
ایوب را عنایت حیدر صبور کرد
موسی ز نیل با مدد اوعبور کرد
سجده اگر کلیم به انوار طور کرد
گفتند مرتضی علی آنجا ظهور کرد
تأثیر ذکر یونسیه در سکوت اوست
زیباترین عبادت عالم قنوت اوست
خورشید و ماه دانهٔ تسبیح حیدر است
هرکس محب اوست ضمیرش مطهر است
فضه اگر بزرگ کنیزان مادر است
پس کار نوکران همگی دست قنبر است
در پینه های دست علی سِرّ اعظم است
تفریح دستهای علی خلق آدم است
فتاح جنگ حضرت مرهب شکار علی
کوه وقار ، راکبِ دلدل سوار علی
جنگ احد میانه آن گیرودار علی
هدیه برایش آمده یک ذوالفقار علی
این جمله هست در همه تاریخ مستند
یک ضربه بیشتر به کسی مرتضی نزد
مثل عقیق سرخ فرود آمد از اُحد
هرگز کسی حریف علی تن به تن نشد
باب گریز روضه شود باز خود به خود
ماندم چگونه بازوی این مرد بسته شد
این غصه می کُشد بخدا اهل درد را
بستند پیش چشم زنی دست مرد را
حیدر زمین که خورد مغیره دلیر شد
وقت تقاص عزت روز غدیر شد
در پنجه های میخ ، لباسی اسیر شد
از آن به بعد شیر خدا سر به زیر شد
این لحظه گشت تلخ ترین روز مرتضی
افتاده بود فاطمه اش زیر دست و پا
این ارثیه رسید به گودال قتلگاه
زینب به سر زنان وسط اینهمه سپاه
با چادر لگد شده تنها و بی پناه
می کرد سر بریدن آقای خود نگاه
اوپای بوسه ای زگلو تازیانه خورد
تادست زیر آن بدن پاره پاره برد
فریاد زد حسین چرا نا مرتبی
شک دارم ای عزیز ، تو سالار زینبی؟!
از چه هلال هلال چنان ماه ، در شبی
شخم ت زدند با کف هر نعل مرکبی
رنگ تنت عوض شده در زیر آفتاب
همرنگ پیکر تو شده صورت رباب
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#عید_غدیر
شکر خدا که شامل ِ این دست گیری ام
از بند غم رها شده ام با اسیری ام
این است شور کودکی و عشق پیری ام
بر سینه ام نوشته شده من غدیری ام
مارا خدا اسیر نجف آفریده است
قربانی امیر نجف آفریده است
دست خداست؛ دست علی ؛فوق دست ها
آقای ماست مرشد یکتا پرست ها
حیرانی است در طلبش این نشست ها
انگور چیده اند ازاین شاخه مست ها
بوسیدن ضریح علی مستی آور است
با کعبه شأن ِ مدفنِ حیدر برابر است
گفتیم یا علی و دعا مستجاب شد
غوره به جذبه ای ز نگاهش شراب شد
هرکس مقابل قدم او تراب شد
عزت گرفت ، جلوه نمود آفتاب شد
بر وصله های کفش علی بوسه واجب است
باید چو خاک بر کف نعلین او نشست
مرد خدا نموده علی، جبرئیل را
بیرون کشید از دل آتش خلیل را
او کرده مهر فاطمه اش سلسبیل را
پس می زند ز سفرهٔ مردم عقیل را
اونوح را ز ورطه طوفان نجات داد
او دست خضر کاسهٔ آب حیات داد
ایوب را عنایت حیدر صبور کرد
موسی ز نیل با مدد اوعبور کرد
سجده اگر کلیم به انوار طور کرد
گفتند مرتضی علی آنجا ظهور کرد
تأثیر ذکر یونسیه در سکوت اوست
زیباترین عبادت عالم قنوت اوست
خورشید و ماه دانهٔ تسبیح حیدر است
هرکس محب اوست ضمیرش مطهر است
فضه اگر بزرگ کنیزان مادر است
پس کار نوکران همگی دست قنبر است
در پینه های دست علی سِرّ اعظم است
تفریح دستهای علی خلق آدم است
فتاح جنگ حضرت مرهب شکار علی
کوه وقار ، راکبِ دلدل سوار علی
جنگ احد میانه آن گیرودار علی
هدیه برایش آمده یک ذوالفقار علی
این جمله هست در همه تاریخ مستند
یک ضربه بیشتر به کسی مرتضی نزد
مثل عقیق سرخ فرود آمد از اُحد
هرگز کسی حریف علی تن به تن نشد
باب گریز روضه شود باز خود به خود
ماندم چگونه بازوی این مرد بسته شد
این غصه می کُشد بخدا اهل درد را
بستند پیش چشم زنی دست مرد را
حیدر زمین که خورد مغیره دلیر شد
وقت تقاص عزت روز غدیر شد
در پنجه های میخ ، لباسی اسیر شد
از آن به بعد شیر خدا سر به زیر شد
این لحظه گشت تلخ ترین روز مرتضی
افتاده بود فاطمه اش زیر دست و پا
این ارثیه رسید به گودال قتلگاه
زینب به سر زنان وسط اینهمه سپاه
با چادر لگد شده تنها و بی پناه
می کرد سر بریدن آقای خود نگاه
اوپای بوسه ای زگلو تازیانه خورد
تادست زیر آن بدن پاره پاره برد
فریاد زد حسین چرا نا مرتبی
شک دارم ای عزیز ، تو سالار زینبی؟!
از چه هلال هلال چنان ماه ، در شبی
شخم ت زدند با کف هر نعل مرکبی
رنگ تنت عوض شده در زیر آفتاب
همرنگ پیکر تو شده صورت رباب
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مباهله
نورخداست جلوه در انوار پنج تن
این جمله هست معنی آیات نازله
باید به روی صفحه تقویم ها نوشت
روز ظهورِ عزت شیعه«مباهله»
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
نورخداست جلوه در انوار پنج تن
این جمله هست معنی آیات نازله
باید به روی صفحه تقویم ها نوشت
روز ظهورِ عزت شیعه«مباهله»
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س
#روضه
سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی
آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی
گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی
یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی
گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی
امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی
یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی
موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی
عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#روضه
سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی
آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی
گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی
یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی
گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی
امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی
یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی
موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی
عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
در مقام بندگی فوق تصوّر باورش
غرق در ذات خداوند است از پا تاسرش
طبق دستور خدا آداب دارد محضرش
می نشیند مادر عباس پای منبرش
نام او زینب شده از سوی حیِّ داورش
صف کشیده می رسد این حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
وَه بنازم بر امیرِ عشق و این سرلشگرش
خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان
وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان
من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان
کرد از جام شهادت واله و مدهوششان
مرتضی در قالب زن بود روز آخرش
تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید
قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید
از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید
رشته ی هرچه محبت بود، از طفلان برید
کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش
گفت می دانم کم است اما تو دست رد نزن
در کنار گوش تو آهسته گویم این سخن
گفته ای توبارها درد اسارات را به من
در تن این دو نیفتد جانِ من درد حسن
شد سپید از خاطرات کوچه موهای سرش
گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر
حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر
حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر
عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر
این غریب کربلا و هدیه های خواهرش
گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید
از ابوفاضل مدد گیریدو سالاری کنید
من زَنَم اما شما باید علمداری کنید
جانتان قربان یک تاری ز موی اکبرش
هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود
هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود
لشگری را با دو رزمنده عجب رسوا نمود
خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود
دستی از دل بر دعا ،دستی دگر بر معجرش
مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت
بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت
هر دودست مستجابش را به روی سر گرفت
تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت
دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش
بر سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او
چون همای پر شکسته خون چکد از بال و
تا که دید آن انکسار چهره و احوال او
از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او
این اصول عاشقی آموخته از مادرش
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
در مقام بندگی فوق تصوّر باورش
غرق در ذات خداوند است از پا تاسرش
طبق دستور خدا آداب دارد محضرش
می نشیند مادر عباس پای منبرش
نام او زینب شده از سوی حیِّ داورش
صف کشیده می رسد این حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
وَه بنازم بر امیرِ عشق و این سرلشگرش
خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان
وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان
من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان
کرد از جام شهادت واله و مدهوششان
مرتضی در قالب زن بود روز آخرش
تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید
قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید
از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید
رشته ی هرچه محبت بود، از طفلان برید
کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش
گفت می دانم کم است اما تو دست رد نزن
در کنار گوش تو آهسته گویم این سخن
گفته ای توبارها درد اسارات را به من
در تن این دو نیفتد جانِ من درد حسن
شد سپید از خاطرات کوچه موهای سرش
گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر
حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر
حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر
عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر
این غریب کربلا و هدیه های خواهرش
گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید
از ابوفاضل مدد گیریدو سالاری کنید
من زَنَم اما شما باید علمداری کنید
جانتان قربان یک تاری ز موی اکبرش
هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود
هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود
لشگری را با دو رزمنده عجب رسوا نمود
خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود
دستی از دل بر دعا ،دستی دگر بر معجرش
مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت
بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت
هر دودست مستجابش را به روی سر گرفت
تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت
دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش
بر سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او
چون همای پر شکسته خون چکد از بال و
تا که دید آن انکسار چهره و احوال او
از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او
این اصول عاشقی آموخته از مادرش
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع
#شب_هشتم_محرم
نازنین حالا که دیدی حرف حرف ناز شد
جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد
دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم
ناگهان دادم درآمد برملا این راز شد
بس که جسمت ارباً اربا گشته زیر ضربه ها
تا کمی دادم تکانت پیکر از هم باز شد
حالت ترکیب جسمت شد علی در فاطمه
در شکاف فرق و پهلو بغضشان ابراز شد
زیردست و پای دشمن دنده های تو شکست
هرچه آمد بر سرت از کوچه ها آغاز شد
یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
هر چه آمد بر سرم با یک نفس احراز شد
می شود از زخم هایت لشکر دشمن شمرد
باز کن بال و پرت را لحظه پرواز شد
ای مسیحا مرده بودم پای جسم پاره ات
حرمت گیسوی زینب بودتا اعجاز شد
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_هشتم_محرم
نازنین حالا که دیدی حرف حرف ناز شد
جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد
دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم
ناگهان دادم درآمد برملا این راز شد
بس که جسمت ارباً اربا گشته زیر ضربه ها
تا کمی دادم تکانت پیکر از هم باز شد
حالت ترکیب جسمت شد علی در فاطمه
در شکاف فرق و پهلو بغضشان ابراز شد
زیردست و پای دشمن دنده های تو شکست
هرچه آمد بر سرت از کوچه ها آغاز شد
یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
هر چه آمد بر سرم با یک نفس احراز شد
می شود از زخم هایت لشکر دشمن شمرد
باز کن بال و پرت را لحظه پرواز شد
ای مسیحا مرده بودم پای جسم پاره ات
حرمت گیسوی زینب بودتا اعجاز شد
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع
#حماسی
در کربلا شمیم گل یاس آمده
لرزه به جان دشمن خناس آمده
از میمنه به میسره طوفان به پا شده
شاگرد رزم حضرت عباس آمده
***
هردم که لب به لعل لبت واکنم علی
اسرارعشق خویش هویداکنم علی
از بس شبیه مادرمان راه میروی
قدری قدم بزن که تماشا کنم علی
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حماسی
در کربلا شمیم گل یاس آمده
لرزه به جان دشمن خناس آمده
از میمنه به میسره طوفان به پا شده
شاگرد رزم حضرت عباس آمده
***
هردم که لب به لعل لبت واکنم علی
اسرارعشق خویش هویداکنم علی
از بس شبیه مادرمان راه میروی
قدری قدم بزن که تماشا کنم علی
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ترکیب_بند
#حضرت_عباس_ع
#مدح
#روضه
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند
يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع
#مدح
#روضه
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند
يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد...
#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110