جبهه‌ی خودکُش‌ها
150 subscribers
19 photos
4 videos
2 files
1 link
ادبیات کمتر
Download Telegram
جبهه‌ی خودکُش‌ها
Photo
طالبان، برنامه‌ی منظمی را برای سرکوب گروه‌های اعتراضی زنان افغانستان یعنی «جنبش زنان معترض» روی دست گرفته است و در حال اجرای آن است. ما فقط می‌توانیم سکوت نکنیم و این بزرگترین کاری است که باید انجام شود. نه به این دلیل که ممکن است نتیجه‌بخش باشد و منجر به آزادی زندانیان شود( که البته بی‌نتیجه نخواهد بود)، بل به این دلیل که عدم سکوت، همواره بعنوان کوچک‌ترین کاری که می‌توانیم بکنیم، مطرح بوده است و بعد به دلیل همین برداشت، مبدل به سخت‌ترین و دشوارترین عمل سیاسی شده است.
ما، قادر به کارهای بزرگی هستیم و اگر کسانی زمینه فعالیت‌های به اصطلاح نتیجه‌بخش و بزرگ را مهیا کنند، ممکن است فوراً با آنان بپیوندیم؛ ولی همواره از انجام آنچه که همیشه زمینه‌اش مهیا بوده است، سر باز زده‌ایم.
و آیا به این معنی نیست که سکوت نکردن، دشوارترین عمل سیاسی ماست؟!

حتی اگر فقط بخاطر به تحریر در آمدن واژه آزادی باشد:
آزادی #ندا_پروانی، همسر و فرزند چهارساله‌اش برای مبارزه‌ی زنان افغانستان
آزادی #ژولیا_پارسی و پسرش برای «جنبش زنان معترض»
آزادی #منیژه_صدیقی برای ارج گذاشتن به صدا
آزادی #پری_آزاده برای مقاومت
جبهه‌ی خودکُش‌ها
Photo
قاطعانه‌ترین و نابسنده‌ترین پاسخ
(پرسه‌ای حول یک پرسش همیشگی و سخت از مبارزه زنان)


خبرنگار از یک زن معترض که خود تجربه زندان نزد طالبان را دارد، راجع به جدیدترین بازداشت، بازداشت #پری_آزاده، زن معترض دیگر می‌پرسد:

اعتراض و تجمعات شما علیه این سری از بازداشت‌ها آیا می‌تواند نتیجه بدهد؟ ( و مراد خبرنگار این است که آیا بنظر شما سازمان‌های حقوق‌بشری و فعالین این عرصه با شما همراه خواهند شد؟).

این پرسش در محدوده خودش صرفاٌ جنبه ژورنالیستی دارد و طبیعی است که خبرنگار آن را به دلیل دریافت اطلاعات بیشتر مطرح کرده است. اما، یک مسئله وجود دارد که باید به آن بپردازیم و آن منطق پنهان چنین پرسش‌ها- مثل همین یکی- است که از فرد معترض می‌پرسد: تو فکر می‌کنی این اعتراض‌ها نتیجه‌ای خواهد داشت؟

اگر با همه چیز بدون ابهام و بدون پذیرش منطق استعاری آن برخورد بکنیم، می‌گوییم؛ کسیکه دست به اعتراض می‌زند، قطعاً معتقد است که این کار او بعنوان یک مبارزه ثمربخش، نتیجه خواهد داد. ولو که از نظر دیگر یا در نظر فرد دیگر، هیچ مبارزه‌ای و یا این مبارزات نتیجه ندهد؛ اما خود فرد مبارز و معترض، این باور را ندارد و چنین پرسشی از او، نمی‌تواند منطقی به نظر برسد.

منتها بحث این نیست و ما همواره پرسش‌هایی را مطرح می‌کنیم که اگر دقیق بنگریم حتی کاربرد دقیق پرسش را ندارند و فقط نوعی تعارف در جهت دریافت اطلاعات بیشتر و یا حرف زدن بیشتر راجع به موضوع است. یعنی می‌توانیم، بپرسیم: «حالت چطور است؟» ولی واقعاً نیاز به شرح حال فرد مقابل مان نداشته باشیم و به پاسخ « خوب هستم» از سوی او اکتفا بکنیم و برویم سراغ هر چیزی که پس از باز کردن سر صحبت، امکان گفته شدن یافته است.

ولی این موضوع است که پرسش را با اهمیت می‌سازد. اگر طرف مقابل ما یک دوره بیماری را گذرانده است؛ پس پرسیدن «حالت چطور است؟» فقط مقدمه‌ای برای باز کردن سر صحبت نیست. همانطور که پرسش « آیا اعتراض و تجمعات شما علیه این سری از بازداشت‌ها می‌تواند نتیجه بدهد؟» چیز بیشتری را با خود دارد و خواهان شرح بیشتر است.

درست است که منظور پرسش مشخص است و راجع به تاثیر تجمعات بر فعالین حقوق‌بشری و همراهی آنان با زنان افغانستان بوده ولی؛ اگر همه تجمعات زنان معترض، همه دادخواهی‌ها و مبارزات آنان را در برابر همین پرسش قرار بدهیم، چه؟

آیا اینگونه به نظر نمی‌رسد که پرسش یاد شده، صرفاً وجه کوچکی از یک پرسش وسیع باشد و آیا اینگونه نیست که این پرسش، همواره و همیشه و حتی از سوی خود مبارزان، خطاب به خودشان مطرح می‌شود؟

در رابطه به یک موضوع دوام‌دار، چیزی مثل یک جنبش، همواره فقط یک پرسش وجود دارد و نه بیشتر ولی؛ همین یک پرسش، چنان در شرایط و حالات تکراری، دوباره پرسیده می‌شود که احساس می‌کنیم این نخستین‌بار است که می‌شنویم.

تصور کنید، هر باری که زنی از میان معترضان دستگیر شده است و هر باری که یکی دیگر از آنان در مصاحبه خبری‌ای حضور یافته، همین پرسش در رابطه به دادخواهی‌ها صورت گرفته باشد (که قطعاً و همواره همین‌طور است). پس، خواهید دید، فقط یک پرسش وجود دارد که در شرایط تکراری دوباره تکرار می‌شود.

فقط یک پرسش وجود دارد که این موضوع را همواره مورد حمله قرار می‌دهد و نیروهای شکل‌دهنده آن را در هر لحظه با خود روبه‌رو می‌کند. چه از سوی یک خبرنگار باشد؛ چه یک دوست؛ چه فردی از جامعه که در جایی مثل شبکه‌های اجتماعی آن را طرح می‌کند و چه حتی خود شخص معترض!

و در مورد مشخص ما نیز صرفاً یک پرسش از جنبش مشهور به «زنان معترض» وجود دارد و آن است که همواره بعنوان جزئی از یک پرسش بزرگ‌تر در مصاحبه‌های خبری، گزارش‌ها، شبکه‌های اجتماعی از مبارزان این جنبش پرسیده می‌شود.

و آن راجع به همه اعتراضاتی است که پس از سلطه دوباره طالبان بر افغانستان از سوی زنان سازماندهی شد:

آیا این مبارزه‌ها به درد می‌خورند؟

و این پرسشی بسیار فراگیر است. چیزی در حد یک محوطه جغرافیایی و شاید بزرگ‌تر از آن است؛ چیزی که نه فقط پرسشگرانی چون خبرنگار، مردم، دوست و... را در بر دارد بلکه حتی خود معترضین – و بیشتر از همه خود معترضین- را احاطه کرده است:

«بخدا می‌فهمم گپ چیست. چیزی که مرا زیاد ناراحت کرده[...] هرچه با خودم می‌گویم که ما باید محکم باشیم، استوار باشیم ولی[...] یک رقم... می‌فهمی؟[...] نا امیدی در دلم نشسته است.
بخدا شوخی نمی‌کنم. نا امید شدم. احساس می‌کنم[...] نمی‌دانم چه بگویم[ چگونه بگویم] احساس می‌کنم، [این] مبارزه‌ها به درد نمی‌خورند.»