The Rebel
247 subscribers
5.52K photos
443 videos
55 files
1.73K links
نوشتن، معنا بخشیدن به رنج است.
Download Telegram
تو گیم آو ترونز، استاد شمشیربازی آریا می‌گفت "فقط یه خدا وجود داره که اسمش مرگه. ما هم فقط یه جمله داریم که بهش بگیم: امروز نه."
پیامبر مرگ، افسردگیه و به اون هم من میگم: امروز نه.
این روزا فاصله زیادی با تسلیم افسردگی شدن ندارم ولی هنوز به اونجا نرسیدم. هنوز‌ میشه جنگید؛ حداقل تا جمعه که قراره این آشپزه رو ببینم...
The Rebel
این یکی رو عرشا معرفی کرده بود. اینجوری نبود که کوتاه‌مدت بتونه کمک حالم باشه ولی احتمالا در آینده به دردم بخوره. کتاب فکت‌ها و داستان‌ها رو به خوبی ترکیب کرده تا هم معتبر باشه، هم خوندنی. بخوام خلاصه بگم، راجع به این صحبت میکرد که آدم‌ها تو شرایط مختلف…
کتاب بعدی که خوندم، اسب سیاهه. کتاب به درد آدمایی میخوره که نمی‌خوان یا نمیتونن با معیارهای جامعه امروزی خوشبخت بشن. اونایی که روزی دوازده ساعت برای کنکور درس نخوندن، دانشگاه به دردشون نمی‌خورد و از محیط اداری و کار سازمانی متنفرن.
نویسنده ادعا میکنه که سیستم استاندارد فعلی، فقط یه راه برای موفق شدن آدم‌هاست که ذاتا باعث میشه اکثریت شکسته خورده باشن. برعکسش، اگه آدما برن دنبال خرده انگیزه‌هایی که دارن و در قید راه استاندارد نباشن، به خوشحالی و موفقیت‌ می‌رسن.
کتاب جایگزین روش فعلی رو پیمان اسب سیاه معرفی میکنه و در حین توضیح دادنش، کلی مثال از آدمای مختلفی میزنه که به ظاهر قرار بوده همیشه بازنده باشن ولی موفق شدن. مثلا یه خدمتکار ساده که تحصیلات دبیرستان رو هم تموم نکرده ولی بعدها یه ستاره‌ شناس شده. یا مدیر یه میخونه موفق که یهویی میزنه به سرش، همه چیزش رو میفروشه و میره یه شهر دیگه یه خیاط شخصی خفن میشه و ...
خلاصه که این کتاب برای منی که به خودم میگم Rebel خیلی به درد بخور بود و یه جور راهنمایی بود برای ادامه مسیر. اگه شما هم اینجوری هستین یا نمیخواین اونجوری باشین، پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونین.
یه سری احساسات درونم وجود دارن که هر چه قدر بخوام راجع بهشون بنویسم، نمیتونم.‌ انگار که بخوام یه جسم چهار بعدی رو روی سطح دو بعدی بازسازی کنم. حتی نمیدونم غیر ممکنه‌ یا میشه ولی ناقص از آب درمیاد آخرش!
چرا دارم اینا رو میگم؟ چون اونا هستن و دارن رو من تاثیرشون‌ رو میذارن‌. شما فرض کنید یه بچه‌ شش ماهه از طرح و نقش روی همه قالی‌های تو خونه‌شون میترسه! نمیتونه حرفی بزنه‌ها ولی دائما گریه میکنه. منم شرایط اونجوریه. فقط متاسفانه گریه کردن بلد نیستم و به جاش مجبورم اینجوری جلب توجه کنم!
#از_احساساتم
Forwarded from توییتر فارسی
مجری شبکه ورزش یه جوری تو بازیای ایران جو میداد که داور داره شیطنت میکنه
داور داره به نفع حرف میگیره
و امتیازایی که میگفت برای ایرانه رو اگر حساب میکردی ایران باید 45 به 0 بازیاش رو میبرد که اکثر مردم فکر میکنن واقعا داوریا افتضاحن
نمیدونم چرا همیشه هرجا میبازیم داوریا با ما مشکل دارن
هرجایی هم میبریم از نبوغ و حرفه ای بودن خودمونه
فرانسه هم تو کشور خودش بازی با کره رو باخت
ولی چیزی رو گردن داور ننداخت

»SaRa«

@OfficialPersianTwitter
جالبه که همین امروز صبح داشتم اینو به بابام می‌گفتم. یعنی از وقتی من یادم میاد، تو هر چی رشته‌ و مسابقه که برگزار میشه، داوری‌ها علیه ایرانه!‌
شدیدا توهم توطئه و خود گوز پنداری داریم، این مجریای‌ صدا و سیما هم انگاری حقوق میگیرن برا ماله کشی‌های اینجوری.
Forwarded from توییتر فارسی
من کلا تتویی نیستم
اگرم باشم یه چیز کوچولو موچولویی چیزی
اما این درخت روی دست مت اندرسون حقیقتا زیباست

»Navid Ostadrahimi«

@OfficialPersianTwitter
یه روزی یه تتو مثل این میزنم و از پشمام برای برگ‌هاش استفاده خواهم کرد :)
از صبح تا الان عموم رو دو بار دیدم،
بابام رو پنج بار، این تیرانداز ترکه رو صد و سی بار!
Forwarded from توییتر فارسی
‏یارو نوشته:«اون خودِ تینیجر ۱۶ ساله‌ت به تویی که الان هستی افتخار میکنه؟» حالا وزن انتظارات پدر و مادر و اطرافیان کم بود، باید به توقعات یه نوجوون افسرده که فکر میکرد کنکور ته بدبختیشه هم فکر کنم

•دیکتاتور حانیه•

@OfficialPersianTwitter
Lalai
Viguen
موقع شنیدنش زیر سایه درخت بودم و صدای شرشر آب میومد و من یاد همه آدم‌هایی افتاده بودم که رفتن و قراره برن. سین‌ و میم ، ت عزیزم، یه سین‌ دیگه و شاید هم میم!
کاش میشد به دلتنگی‌هام بگم دنیا فسانه است؛ سخت نگیر بچه جون!
ایشون جناب سزار شخصیت اول سیاره میمون‌ها هستند.
چند دقیقه پیش درحالی که داشتم تو آینه به خودم و یه چسه ریشی که نگه داشتم نگاه می‌کردم، یه لحظه به شباهت خودم و مرحوم سزار پی بردم :)
بعد جالبه که اصلا ناراحتم نشدم و حتی یه کم خوشحال شدم. انگار چون روزای‌ سختی رو دارم میگذرونم، پس بذار قیافم هم همینو نشون بده.
البته هنوز به اندازه کافی اخمو نیستم.
حداقل بالای کوه و خر در بغل، نه!
ترکیب گرما و ترافیک راحت میتونه من رو سوییسایدال‌ کنه. تازه این وسط رانندگی تخمی همشهریان‌ گاو و گوسفند فروخته عزیز هم هست.
Gerye Kon
Homayoun Shajarian
یا از اول دل به رویایی نبند
یا بر این رویای ویران گریه کن
Forwarded from توییتر فارسی
ولی واقعا بیکاری خیلی سخت تر از اون روزای پر فشار درس خوندن و کارکردنه

»تین تین«

@OfficialPersianTwitter
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهیار واقعا خوبه. 😂😂
این قسمت درد و دل فوتبالی
ازونجایی که امشب دو سه تا مشت خوب خوردم، بذارین یه بار دیگه از عزیز دل این روزهام بوکس بنویسم.
راستش من تو بوکس اصلا خوب نیستم. در واقع از لحاظ استعداد بدنی فاجعه‌ام. نه سرعت دارم، نه انعطاف و نه حتی به اون اندازه که باید، زور!
با این وجود بوکس عزیز منه چون بهم جنگیدن رو یاد میده. جنگیدنی که بیشتر از روی کیسه و توی رینگ، با خودمه. بوکس شاید اولین جایی نباشه که ضعیف بودم ولی قطعا تنها جایی بوده که از ضعف خودم فرار نمیکنم و میزنم تو دلش.
قدیم‌ترا، وقتی تو یه چیزی بهتر از بقیه بودم، سقف خودم رو هم اندازه اونا کوتاه میکردم و تلاش اضافه‌ای نمیکردم‌. مثلا شاید تو دبیرستان میشد المپیادی باشم یا روانشناسی رو همین مشهد بخونم ولی این تلاش نکردنه‌ و زود راضی شدن جلوشون رو گرفتن.
برعکسش الان هر چه قدر تلاش کنم، یک قدم از بقیه عقبم؛ برای همینم دائما در حال جنگیدن با خودم و محدودیت‌هامم. نتیجش‌ هم این میشه که از توانم چندین قدم جلوترم‌.‌

یه هشتگ #از_احساساتم هم بذارم براش، نه؟
اینکه ارتش تمایلی نداره حمام خون راه بندازه هم یه نکته فرعی و بی‌اهمیته.