✍️ دکتر علی نیکجو:
🔻 میزان "اقدام" به خودکشی در دخترهای سنین دبیرستان وحشتناک و تاب سوز است.
🔻 خطابم به بچه های راهنمایی و دبیرستان هست؛ اگر دوستتان حالش بد بود. اگر گفت می خواهم خودم را بکشم
لطفا حرفش را جدی بگیرید. نه به این معنا که درمانگر او شوید. به هیچ وجه بلکه به این معنا که تلاش کنید به خانواده او دسترسی پیدا کنید و آنها را تحریض کنید هر چه زودتر برای فرزندشان کمک حرفه ای بگیرند.
🔻 خودکشی را مرگ "خود خواسته" خطاب نکنیم. چه آنکه هم "خود" در اینجا به شدت مغشوش است و هم
"خواستن" از جهات مختلفی به شدت مورد تردید است. خودکشی را تقدیس نکنیم!
#علی_نیکجو
#روان_پزشکی
#روان_درمانی
📌رسانه تحلیلی _خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
🔻 میزان "اقدام" به خودکشی در دخترهای سنین دبیرستان وحشتناک و تاب سوز است.
🔻 خطابم به بچه های راهنمایی و دبیرستان هست؛ اگر دوستتان حالش بد بود. اگر گفت می خواهم خودم را بکشم
لطفا حرفش را جدی بگیرید. نه به این معنا که درمانگر او شوید. به هیچ وجه بلکه به این معنا که تلاش کنید به خانواده او دسترسی پیدا کنید و آنها را تحریض کنید هر چه زودتر برای فرزندشان کمک حرفه ای بگیرند.
🔻 خودکشی را مرگ "خود خواسته" خطاب نکنیم. چه آنکه هم "خود" در اینجا به شدت مغشوش است و هم
"خواستن" از جهات مختلفی به شدت مورد تردید است. خودکشی را تقدیس نکنیم!
#علی_نیکجو
#روان_پزشکی
#روان_درمانی
📌رسانه تحلیلی _خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
🔖 حمایت از کودکان سوگوار
✍🏻 Rachel Ehmke
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
اغلب کودکان از واقعیت وجود پدیدهای به نام مرگ آگاهی دارند، اگرچه قادر به درک کامل ماهیت آن نیستند. مردن و نابودی مفهومی است که کودک به طور مکرر در بازیها، برنامههای تلویزیونی و داستان زندگی دوستان و اطرافیان خود با آن مواجه میشود. اما تجربهٔ سوگواری بطور بی واسطه، فرآیندی متفاوت و بسیاری از اوقات گیجکننده برای یک کودک است.
به عنوان یک والد یا مراقب، اگرچه نمیتوان رنج فقدان را به طور کامل برای کودک از بین برد، اما میتوان در بازیابی احساس امنیت و طی کردن فرآیند سوگواری به او کمک رساند. اجازه دادن و تشویق کردن کودک به بیان احساساتش، میتواند باعث شکلگیری مکانیسمهای مدارای سالمتر در کودک شود.
کودکان پس از ازدست دادن یک فرد محبوب، میتوانند تابلوهای متفاوت و متغیری از هیجانات و رفتارها را در مقاطع زمانی مختلف نشان دهند. آنها ممکن است برای لحظاتی گریه کنند و دقایقی بعد مشغول بازی شوند، اما این تغییر خلق آنها به معنای پایان یافتن غم و سوگواریشان نیست.
روش مدارا و مقابله ی کودکان با هیجاناتشان با بزرگسالان متفاوت است و بازی کردن یکی از مکانیسمهایی است که کودک به وسیلهٔ آن از خود در برابر هجوم احساسات دشوار محافظت میکند.
در سنین بسیار پایین کودکان ممکن است در واکنش به فقدان یک فرد محبوب، به وضعیتهایی مربوط به مراحل رشد قبلی خود واپسروی(regression) نشان دهند؛ به طور مثال دچار شبادراری شده یا شیوهٔ تکلم آنها به حالتی شبیه به سنین پایینتر تغییر شکل پیدا کند.
برای کودکان بسیار کوچک درک ماهیت همیشگی مرگ دشوار است و آنها اغلب تصور میکنند که فرد مرده روزی باز خواهد گشت. در سنین مدرسه کودکان اگرچه ماهیت دائمی مرگ را درک میکنند اما همچنان سوالات بسیار زیادی راجع به مرگ دارند که موثرترین واکنش ممکن در برابر آنها، ارائه ی پاسخ های شفاف و صادقانه است. گفتن جملاتی مانند "او به خواب رفته است" میتواند باعث شکلگیری باورهای غلط، ترس از خوابیدن، و مخدوش شدن روند سازگاری سالم با موضوع فقدان شود.
تصمیمگیری پیرامون حضور در مراسم خاکسپاری، وابستگی زیادی به شرایط کودک دارد؛ بسیاری از کودکان تحمل و آمادگی کافی برای مواجهه با احساسات شدید مراسم تدفین را ندارند. بر همین اساس هیچگاه نباید کودک را مجبور به حضور در مراسم تدفین نمود.
هنگامی که کودک تمایل به شرکت در مراسم تدفین را نشان میدهد، باید مطمئن شد که آمادگی کافی برای صحنههایی که خواهد دید، به او داده شده است. به طور مثال لازم است به او توضیح داده شود که مراسم تدفین شرایط بسیار غمانگیزی دارد و بسیاری از افراد در آنجا گریه میکنند. در عین حال باید دانست که احتمال مشاهدهٔ رفتارهای پیش بینی نشده، برای هر کودکی که در این شرایط قرار میگیرد، وجود دارد.
چنانچه به هر دلیلی مراقبان کودک به این نتیجه برسند که شرکت در مراسم تدفین بهترین موقعیت برای خداحافظی کودک با فرد ازدست رفته نیست، میتوان از مراسمی متناسب با شرایط سنی و آمادگی کودک، مانند کاشتن یک درخت یا درست کردن یک آلبوم عکس به یاد فرد متوفی استفاده کرد.
گفتگو دربارهٔ زندگی پس از مرگ برای کمک به بسیاری از کودکان سوگوار موثر است؛ حتی در شرایطی که مراقبان کودک باور به حیات پس از مرگ ندارند، تسلی دادن به او با این باور که فرد متوفی به زندگی خود در قلب و ذهن دیگران ادامه میدهد، کمککننده است.
از آنجا که کودکان برای نشان دادن احساسات و نحوهٔ سوگواری خود، همانند سایر رفتارهایشان، از بزرگسالان الگوبرداری میکنند، گفتگو دربارهٔ احساسات خود با کودک و ابراز صادقانهٔ آنها، به او این اطمینان را خواهد داد که احساس غمگینی، دلتنگی، اضطراب و .. یک تجربه طبیعی است.
تلاش برای برقراری جریان عادی و روال معمول زندگی، در عین کمک به طی کردن فرآیند سوگواری، به رسیدن کودک به این باور کمک میکند که پس از مرگ یک فرد و تمامی دشواریهای آن، زندگی همچنان ادامه دارد.
در عین حال، در شرایطی که نزدیکترین مراقبان کودک خود درگیر احساسات شدید مرتبط با سوگ هستند، و یا در نتیجهٔ از دست دادن یکی از بستگان درجه اول، واکنشهای روانی کودک قابل درک و مدیریت توسط مراقبان دیگر نیست، دریافت کمک حرفهای برای فراهم کردن فضای تخلیه هیجانی و حمایت روانشناختی از کودک، کمک کننده خواهد بود.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #سوگ #فرزندپروری
#grief
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/childmind.org/article/helping-children-deal-grief/amp/
https://t.me/alipsychiatrist
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Rachel Ehmke
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
اغلب کودکان از واقعیت وجود پدیدهای به نام مرگ آگاهی دارند، اگرچه قادر به درک کامل ماهیت آن نیستند. مردن و نابودی مفهومی است که کودک به طور مکرر در بازیها، برنامههای تلویزیونی و داستان زندگی دوستان و اطرافیان خود با آن مواجه میشود. اما تجربهٔ سوگواری بطور بی واسطه، فرآیندی متفاوت و بسیاری از اوقات گیجکننده برای یک کودک است.
به عنوان یک والد یا مراقب، اگرچه نمیتوان رنج فقدان را به طور کامل برای کودک از بین برد، اما میتوان در بازیابی احساس امنیت و طی کردن فرآیند سوگواری به او کمک رساند. اجازه دادن و تشویق کردن کودک به بیان احساساتش، میتواند باعث شکلگیری مکانیسمهای مدارای سالمتر در کودک شود.
کودکان پس از ازدست دادن یک فرد محبوب، میتوانند تابلوهای متفاوت و متغیری از هیجانات و رفتارها را در مقاطع زمانی مختلف نشان دهند. آنها ممکن است برای لحظاتی گریه کنند و دقایقی بعد مشغول بازی شوند، اما این تغییر خلق آنها به معنای پایان یافتن غم و سوگواریشان نیست.
روش مدارا و مقابله ی کودکان با هیجاناتشان با بزرگسالان متفاوت است و بازی کردن یکی از مکانیسمهایی است که کودک به وسیلهٔ آن از خود در برابر هجوم احساسات دشوار محافظت میکند.
در سنین بسیار پایین کودکان ممکن است در واکنش به فقدان یک فرد محبوب، به وضعیتهایی مربوط به مراحل رشد قبلی خود واپسروی(regression) نشان دهند؛ به طور مثال دچار شبادراری شده یا شیوهٔ تکلم آنها به حالتی شبیه به سنین پایینتر تغییر شکل پیدا کند.
برای کودکان بسیار کوچک درک ماهیت همیشگی مرگ دشوار است و آنها اغلب تصور میکنند که فرد مرده روزی باز خواهد گشت. در سنین مدرسه کودکان اگرچه ماهیت دائمی مرگ را درک میکنند اما همچنان سوالات بسیار زیادی راجع به مرگ دارند که موثرترین واکنش ممکن در برابر آنها، ارائه ی پاسخ های شفاف و صادقانه است. گفتن جملاتی مانند "او به خواب رفته است" میتواند باعث شکلگیری باورهای غلط، ترس از خوابیدن، و مخدوش شدن روند سازگاری سالم با موضوع فقدان شود.
تصمیمگیری پیرامون حضور در مراسم خاکسپاری، وابستگی زیادی به شرایط کودک دارد؛ بسیاری از کودکان تحمل و آمادگی کافی برای مواجهه با احساسات شدید مراسم تدفین را ندارند. بر همین اساس هیچگاه نباید کودک را مجبور به حضور در مراسم تدفین نمود.
هنگامی که کودک تمایل به شرکت در مراسم تدفین را نشان میدهد، باید مطمئن شد که آمادگی کافی برای صحنههایی که خواهد دید، به او داده شده است. به طور مثال لازم است به او توضیح داده شود که مراسم تدفین شرایط بسیار غمانگیزی دارد و بسیاری از افراد در آنجا گریه میکنند. در عین حال باید دانست که احتمال مشاهدهٔ رفتارهای پیش بینی نشده، برای هر کودکی که در این شرایط قرار میگیرد، وجود دارد.
چنانچه به هر دلیلی مراقبان کودک به این نتیجه برسند که شرکت در مراسم تدفین بهترین موقعیت برای خداحافظی کودک با فرد ازدست رفته نیست، میتوان از مراسمی متناسب با شرایط سنی و آمادگی کودک، مانند کاشتن یک درخت یا درست کردن یک آلبوم عکس به یاد فرد متوفی استفاده کرد.
گفتگو دربارهٔ زندگی پس از مرگ برای کمک به بسیاری از کودکان سوگوار موثر است؛ حتی در شرایطی که مراقبان کودک باور به حیات پس از مرگ ندارند، تسلی دادن به او با این باور که فرد متوفی به زندگی خود در قلب و ذهن دیگران ادامه میدهد، کمککننده است.
از آنجا که کودکان برای نشان دادن احساسات و نحوهٔ سوگواری خود، همانند سایر رفتارهایشان، از بزرگسالان الگوبرداری میکنند، گفتگو دربارهٔ احساسات خود با کودک و ابراز صادقانهٔ آنها، به او این اطمینان را خواهد داد که احساس غمگینی، دلتنگی، اضطراب و .. یک تجربه طبیعی است.
تلاش برای برقراری جریان عادی و روال معمول زندگی، در عین کمک به طی کردن فرآیند سوگواری، به رسیدن کودک به این باور کمک میکند که پس از مرگ یک فرد و تمامی دشواریهای آن، زندگی همچنان ادامه دارد.
در عین حال، در شرایطی که نزدیکترین مراقبان کودک خود درگیر احساسات شدید مرتبط با سوگ هستند، و یا در نتیجهٔ از دست دادن یکی از بستگان درجه اول، واکنشهای روانی کودک قابل درک و مدیریت توسط مراقبان دیگر نیست، دریافت کمک حرفهای برای فراهم کردن فضای تخلیه هیجانی و حمایت روانشناختی از کودک، کمک کننده خواهد بود.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #سوگ #فرزندپروری
#grief
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/childmind.org/article/helping-children-deal-grief/amp/
https://t.me/alipsychiatrist
🆔️@tahkimmelat
Telegram
علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
لطفا مرا از نقدها و نظرات خودتان بهره مند سازید.در آدرس @Alinikjooo منتظرتان هستم
♦️ وقتی فرزندتان شما را مقصر میداند
✍🏻 Yvonne Castaneda
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻به سختی کار کردهاید تا زندگی خوبی برای فرزندتان فراهم کنید، و اگرچه والد بینقصی نبودهاید اما در هر زمان بهترین چیزی که از عهدهتان برمیآمده، انجام دادهاید. به آنها عشق، تشویق و حمایت دادهاید. سعی کردهاید والدی بهتر از والدین خودتان برای فرزندتان باشید و با این انتخاب برای متفاوت بودن احساس غرور کردهاید. اما اکنون فرزندتان از شما ناخشنود است و شما را مسئول اضطرابها، افسردگی و مشکلات روانشناختی که با آنها درگیر است میداند. انواع سرزنشها را متوجه شما میکند و احساس میکنید که تمام فداکاریهایتان را نادیده میگیرد. تلاش میکنید که بشنوید و حرف بزنید اما خشم و سردرگمی در مسیرتان قرار میگیرد و گفتگوهایتان هیچوقت به حل شدن صلحآمیز یک موضوع منتهی نمیشود. نمیتوانید دیدگاه آنها را درباره گذشته قبول کنید چون شبیه به چیزی نیست که شما به یاد میآورید. دیدگاه آنها به نظرتان بسیار نامنصفانه و نادرست میرسد. احساس میکنید عذرخواهی برای چیزی که قصد انجام آن را نداشتهاید غلط است و باعث بیشتر شدن خشم و شکایت فرزندتان میشود. به عنوان والدی که فرزندش را دوست دارد، با شنیدن این حرف که ناخواسته باعث رنج او شدهاید، و ناتوان بودن از تغییر دیدگاهش، دچار احساس گناه، مقصر بودن، اندوه و درماندگی میشوید.
در شرایطی که فرزندمان در حال سرزنش ما به خاطر مشکلات روحیاش است، ممکن است فکر کنیم که در حال گوش دادن به او هستیم، اما در واقع بیشتر منتظر فرصتی هستیم که دیدگاه خودمان را از گذشته در مقابل دیدگاه او قرار دهیم و به او اثبات کنیم که نگاهش غلط است. در چنین وضعیتی، حتی اگر در حال گوش دادن باشیم، بیشتر از یک شنیدن همدلانه، در حال شنیدنی تدافعی هستیم. زمانی که همدلانه گوش میدهیم، بیشتر از طرز تفکر او در مورد گذشته، به احساسی که تجربه کرده است توجه میکنیم. این نوع شنیدن مستلزم آن است که بتوانیم در پشت سرزنشهای او، به احساساتی که این سرزنشها از آنها نشات گرفته، فکر کنیم؛ اگر تنها احساسی که بروز میدهد خشم باشد مهم است بدانیم که بسیاری از اوقات خشم احساسی ثانوی به ترس، ناکامی یا جراحت است.
معتبر دانستن احساسی که آنها تجربه میکنند به معنای موافقت با دیدگاهشان نیست، بلکه به معنای ارتباط گرفتن با آنها در یک سطح حسی است، چیزی که میتواند به ترمیم رابطه کمک کند. "میتوانم حس کنم که چقدر ناراحت هستی، و احساس میکنی که ضربه خوردهای." نشانهای است از اینکه، با آنها در جایی که هستند، و نه در تلاش برای نامعتبر کردن احساساتشان، قرار گرفتهاید.
تعمق بر خود(Self-reflection)، یک قدم مهم و البته دشوار برای نزدیک شدن به فرزندتان است. برای این کار لازم است که، نه فقط چیزهایی را که برای او فراهم کردهاید، بلکه همچنین چیزهایی که فرزندتان در آنها از شما الگوبرداری کرده است، در نظر بگیرید. به یاد میآورم که مادرم دائما در مورد جزئیترین مسائل دروغهای سفید میگفت. چیزی که خیلی از اوقات از او میشنیدم این بود "مردم درباره ما چه میگویند؟"، که روشی برای توجیه کردن دروغهایش بود. من کوچکتر از آن بودم که بفهمم این رفتار او از ناامنیهایی که احساس میکرد و ترسی که از منفی شدن تصویرش در نگاه دیگران داشت، ریشه میگیرد. در این مورد، او بدرفتاری خاصی را در مورد خود من انجام نمیداد، اما الگویی از رفتار و احساس، که ناخواسته در مقابل من قرار میداد، باعث شد که سالهای زیادی، ادراک و قضاوت دیگران، فارغ از اینکه در چه فاصلهای از حقیقت قرار دارد، بیشترین اهمیت را برایم داشته باشد. احساس ناامنی، شک کردن دائمی به خودم و ترس، پیامدهایی از این طرز فکر بود که سلامت ذهنیام را برای سالها تحت تاثیر قرار داد.
زمانی که در جایگاه والد، به تاثیر ناخواستهی الگوهای تفکر و احساسمان بر روی فرزندانمان فکر میکنیم، مهم است که به طور همزمان بتوانیم ریشههای آن الگوها را در گذشتۀ خودمان جستجو کنیم؛ ریشههایی که یافتن آنها، توانایی ما را برای شنیدن و درک کردن فرزندمان افزایش میدهد.
فکر کردن به سهم خودمان در مشکلات روانشناختی فرزندمان به معنای به عهده گرفتن تمام تقصیرها یا برنده شدن فرزندمان در متهم کردن ما نیست. ذهنیت تعمقکننده، ما را به هیچ جایی جز نزدیک شدن صلحجویانه به فرزندمان نمیرساند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
مشاهده فوری
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#فرزند_پروری #کودک #نوجوان
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Yvonne Castaneda
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻به سختی کار کردهاید تا زندگی خوبی برای فرزندتان فراهم کنید، و اگرچه والد بینقصی نبودهاید اما در هر زمان بهترین چیزی که از عهدهتان برمیآمده، انجام دادهاید. به آنها عشق، تشویق و حمایت دادهاید. سعی کردهاید والدی بهتر از والدین خودتان برای فرزندتان باشید و با این انتخاب برای متفاوت بودن احساس غرور کردهاید. اما اکنون فرزندتان از شما ناخشنود است و شما را مسئول اضطرابها، افسردگی و مشکلات روانشناختی که با آنها درگیر است میداند. انواع سرزنشها را متوجه شما میکند و احساس میکنید که تمام فداکاریهایتان را نادیده میگیرد. تلاش میکنید که بشنوید و حرف بزنید اما خشم و سردرگمی در مسیرتان قرار میگیرد و گفتگوهایتان هیچوقت به حل شدن صلحآمیز یک موضوع منتهی نمیشود. نمیتوانید دیدگاه آنها را درباره گذشته قبول کنید چون شبیه به چیزی نیست که شما به یاد میآورید. دیدگاه آنها به نظرتان بسیار نامنصفانه و نادرست میرسد. احساس میکنید عذرخواهی برای چیزی که قصد انجام آن را نداشتهاید غلط است و باعث بیشتر شدن خشم و شکایت فرزندتان میشود. به عنوان والدی که فرزندش را دوست دارد، با شنیدن این حرف که ناخواسته باعث رنج او شدهاید، و ناتوان بودن از تغییر دیدگاهش، دچار احساس گناه، مقصر بودن، اندوه و درماندگی میشوید.
در شرایطی که فرزندمان در حال سرزنش ما به خاطر مشکلات روحیاش است، ممکن است فکر کنیم که در حال گوش دادن به او هستیم، اما در واقع بیشتر منتظر فرصتی هستیم که دیدگاه خودمان را از گذشته در مقابل دیدگاه او قرار دهیم و به او اثبات کنیم که نگاهش غلط است. در چنین وضعیتی، حتی اگر در حال گوش دادن باشیم، بیشتر از یک شنیدن همدلانه، در حال شنیدنی تدافعی هستیم. زمانی که همدلانه گوش میدهیم، بیشتر از طرز تفکر او در مورد گذشته، به احساسی که تجربه کرده است توجه میکنیم. این نوع شنیدن مستلزم آن است که بتوانیم در پشت سرزنشهای او، به احساساتی که این سرزنشها از آنها نشات گرفته، فکر کنیم؛ اگر تنها احساسی که بروز میدهد خشم باشد مهم است بدانیم که بسیاری از اوقات خشم احساسی ثانوی به ترس، ناکامی یا جراحت است.
معتبر دانستن احساسی که آنها تجربه میکنند به معنای موافقت با دیدگاهشان نیست، بلکه به معنای ارتباط گرفتن با آنها در یک سطح حسی است، چیزی که میتواند به ترمیم رابطه کمک کند. "میتوانم حس کنم که چقدر ناراحت هستی، و احساس میکنی که ضربه خوردهای." نشانهای است از اینکه، با آنها در جایی که هستند، و نه در تلاش برای نامعتبر کردن احساساتشان، قرار گرفتهاید.
تعمق بر خود(Self-reflection)، یک قدم مهم و البته دشوار برای نزدیک شدن به فرزندتان است. برای این کار لازم است که، نه فقط چیزهایی را که برای او فراهم کردهاید، بلکه همچنین چیزهایی که فرزندتان در آنها از شما الگوبرداری کرده است، در نظر بگیرید. به یاد میآورم که مادرم دائما در مورد جزئیترین مسائل دروغهای سفید میگفت. چیزی که خیلی از اوقات از او میشنیدم این بود "مردم درباره ما چه میگویند؟"، که روشی برای توجیه کردن دروغهایش بود. من کوچکتر از آن بودم که بفهمم این رفتار او از ناامنیهایی که احساس میکرد و ترسی که از منفی شدن تصویرش در نگاه دیگران داشت، ریشه میگیرد. در این مورد، او بدرفتاری خاصی را در مورد خود من انجام نمیداد، اما الگویی از رفتار و احساس، که ناخواسته در مقابل من قرار میداد، باعث شد که سالهای زیادی، ادراک و قضاوت دیگران، فارغ از اینکه در چه فاصلهای از حقیقت قرار دارد، بیشترین اهمیت را برایم داشته باشد. احساس ناامنی، شک کردن دائمی به خودم و ترس، پیامدهایی از این طرز فکر بود که سلامت ذهنیام را برای سالها تحت تاثیر قرار داد.
زمانی که در جایگاه والد، به تاثیر ناخواستهی الگوهای تفکر و احساسمان بر روی فرزندانمان فکر میکنیم، مهم است که به طور همزمان بتوانیم ریشههای آن الگوها را در گذشتۀ خودمان جستجو کنیم؛ ریشههایی که یافتن آنها، توانایی ما را برای شنیدن و درک کردن فرزندمان افزایش میدهد.
فکر کردن به سهم خودمان در مشکلات روانشناختی فرزندمان به معنای به عهده گرفتن تمام تقصیرها یا برنده شدن فرزندمان در متهم کردن ما نیست. ذهنیت تعمقکننده، ما را به هیچ جایی جز نزدیک شدن صلحجویانه به فرزندمان نمیرساند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
مشاهده فوری
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#فرزند_پروری #کودک #نوجوان
🆔️@tahkimmelat
Telegraph
📌 وقتی فرزندتان شما را مقصر میداند
✍🏻 Yvonne Castaneda ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽به سختی کار کردهاید تا زندگی خوبی برای فرزندتان فراهم کنید، و اگرچه والد بینقصی نبودهاید اما در هر زمان بهترین چیزی که از عهدهتان برمیآمده، انجام دادهاید. به آنها…
♦️ در سوگ فرزند؛ "او هرگز از ما دور نمیشود.."
✍🏻 Marilyn Mendoza
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻مدتی قبل با تصویری در فضای آنلاین مواجه شدم که کودک کمسنی را در حال زجر کشیدن از درد نشان میداد. پدر آن دختر، که یک عکاس بود آن عکس را در یکی از آخرین هفتههای قبل از مرگ کودک به دلیل ابتلا به نوروبلاستوم، گرفته بود. آن تصویر که به همراه مطلبی برای افزایش آگاهی عمومی از سرطانهای کودکان منتشر شده بود، واکنشهای بسیار متفاوتی، از ابراز همدردی تا محکوم کردن پدر برای گرفتن عکس، در مخاطبان برانگیخته کرد.
🔻هر کس به سبک خود سوگواری میکند. ممکن است انتشار عکس، روش پدر آن کودک برای سوگواری کردن در عین آگاه کردن دیگران نسبت به شدت دردناکی سرطان در کودکان بوده است. شاید او همچنین امیدوار بوده است که این تصویر و تصاویر شبیه آن، به حرکت در جهت یافتن درمان برای سرطانهای کودکان، سرعت بدهد.
🔻بدترین اتفاق برای هر والدی، از دست دادن فرزند است فارغ از اینکه مرگ فرزند در چه سنی بوده باشد. حرف زدن درباره مرگ برای اکثر افراد آسان و خوشایند نیست. و این دشواری و اکراه در مورد موضوع مرگ فرزند شدت بیشتری دارد. حتی بعضی از افراد از خانوادهای که متحمل فقدان فرزند شده است دوری میکنند طوریکه انگار این اتفاق میتواند خاصیت مسری داشته باشد.
🔻خانوادههایی که فرزند خود را از دست دادهاند در مورد اطرافیانشان میگویند "آنها متوجه نیستند"، کسانی که از والدین سوگوار میخواهند که از غم فقدان عبور کنند، در حالی که تجربه خانواده این است این اتفاق هیچوقت نمی افتد. درد آنها کم و زیاد میشود اما همیشه آنجا وجود دارد. با گذشت زمان اندوه و درد به اندازهای کم میشود که والدین بتوانند به زندگی معمول خود برگردند اما فرزندشان هیچوقت از ذهن آنها دور نمیشود.
🔻بسته به اینکه علت مرگ فرزند چه بوده باشد، سوگواری برای او وضعیتهای متفاوتی دارد. بعضی کودکان در اثر خشونت، بعضی به دنبال ابتلا به سرطان یا بیماریهای طبی دیگر از دست میروند. همچنین، سقط و مردهزایی، اگرچه ممکن است فقدانهای ناآشکارتری باشند، اما میتوانند به اندازه مرگ یک کودکِ متولد شده یا حتی بیشتر از آن، جراحتبار باشند. بزرگسالان مسنی را دیدهام که درباره مردهزایی جنین فرزندشان در سی یا چهل سال پیش، و تصور اینکه اگر او تا الان زنده بود، ممکن بود چگونه باشد، حرف می زدهاند. بعضی از والدین هرگز دست از امید برای دیدار دوبارهی فرزندشان بر نمیدارند. مادرانی را دیدهام که خود را در انتظار مرگ برای دیدار دوباره با فرزندشان توصیف میکردهاند.
🔻درد از دست دادن فرزند، غیرقابلتوصیف است و بسیاری از والدین بازمانده را دچار افسردگی، خشم ، حس گناه، یأس و تنهایی میکند. استرس ناشی از آن میتواند باعث تشدید مشکلات زناشویی، یا برگشت به تعارضات حل نشده در گذشته با شدت بسیار بیشتری شود. متفاوت بودن الگوی سوگواری در مادر و پدر، میتواند باعث احساس جراحت، فهمیده نشدن و تشدید رنج سوگ شود. مسائلی که باعث طلاق در بسیاری از زوجهای مبتلا به سوگ فرزند میشود. بسیار پیش میآید که از والدینی که فرزند خود را از دست دادهاند خواستهام که دستکم تا یک سال بعد از مرگ فرزندشان تصمیمگیریهای اساسی و تغییردهندۀ زندگی را به تعویق بیاندازند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سوگ #فقدان
#grief
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Marilyn Mendoza
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻مدتی قبل با تصویری در فضای آنلاین مواجه شدم که کودک کمسنی را در حال زجر کشیدن از درد نشان میداد. پدر آن دختر، که یک عکاس بود آن عکس را در یکی از آخرین هفتههای قبل از مرگ کودک به دلیل ابتلا به نوروبلاستوم، گرفته بود. آن تصویر که به همراه مطلبی برای افزایش آگاهی عمومی از سرطانهای کودکان منتشر شده بود، واکنشهای بسیار متفاوتی، از ابراز همدردی تا محکوم کردن پدر برای گرفتن عکس، در مخاطبان برانگیخته کرد.
🔻هر کس به سبک خود سوگواری میکند. ممکن است انتشار عکس، روش پدر آن کودک برای سوگواری کردن در عین آگاه کردن دیگران نسبت به شدت دردناکی سرطان در کودکان بوده است. شاید او همچنین امیدوار بوده است که این تصویر و تصاویر شبیه آن، به حرکت در جهت یافتن درمان برای سرطانهای کودکان، سرعت بدهد.
🔻بدترین اتفاق برای هر والدی، از دست دادن فرزند است فارغ از اینکه مرگ فرزند در چه سنی بوده باشد. حرف زدن درباره مرگ برای اکثر افراد آسان و خوشایند نیست. و این دشواری و اکراه در مورد موضوع مرگ فرزند شدت بیشتری دارد. حتی بعضی از افراد از خانوادهای که متحمل فقدان فرزند شده است دوری میکنند طوریکه انگار این اتفاق میتواند خاصیت مسری داشته باشد.
🔻خانوادههایی که فرزند خود را از دست دادهاند در مورد اطرافیانشان میگویند "آنها متوجه نیستند"، کسانی که از والدین سوگوار میخواهند که از غم فقدان عبور کنند، در حالی که تجربه خانواده این است این اتفاق هیچوقت نمی افتد. درد آنها کم و زیاد میشود اما همیشه آنجا وجود دارد. با گذشت زمان اندوه و درد به اندازهای کم میشود که والدین بتوانند به زندگی معمول خود برگردند اما فرزندشان هیچوقت از ذهن آنها دور نمیشود.
🔻بسته به اینکه علت مرگ فرزند چه بوده باشد، سوگواری برای او وضعیتهای متفاوتی دارد. بعضی کودکان در اثر خشونت، بعضی به دنبال ابتلا به سرطان یا بیماریهای طبی دیگر از دست میروند. همچنین، سقط و مردهزایی، اگرچه ممکن است فقدانهای ناآشکارتری باشند، اما میتوانند به اندازه مرگ یک کودکِ متولد شده یا حتی بیشتر از آن، جراحتبار باشند. بزرگسالان مسنی را دیدهام که درباره مردهزایی جنین فرزندشان در سی یا چهل سال پیش، و تصور اینکه اگر او تا الان زنده بود، ممکن بود چگونه باشد، حرف می زدهاند. بعضی از والدین هرگز دست از امید برای دیدار دوبارهی فرزندشان بر نمیدارند. مادرانی را دیدهام که خود را در انتظار مرگ برای دیدار دوباره با فرزندشان توصیف میکردهاند.
🔻درد از دست دادن فرزند، غیرقابلتوصیف است و بسیاری از والدین بازمانده را دچار افسردگی، خشم ، حس گناه، یأس و تنهایی میکند. استرس ناشی از آن میتواند باعث تشدید مشکلات زناشویی، یا برگشت به تعارضات حل نشده در گذشته با شدت بسیار بیشتری شود. متفاوت بودن الگوی سوگواری در مادر و پدر، میتواند باعث احساس جراحت، فهمیده نشدن و تشدید رنج سوگ شود. مسائلی که باعث طلاق در بسیاری از زوجهای مبتلا به سوگ فرزند میشود. بسیار پیش میآید که از والدینی که فرزند خود را از دست دادهاند خواستهام که دستکم تا یک سال بعد از مرگ فرزندشان تصمیمگیریهای اساسی و تغییردهندۀ زندگی را به تعویق بیاندازند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سوگ #فقدان
#grief
🆔️@tahkimmelat
Telegraph
📌 در سوگ فرزند؛ "او هرگز از ما دور نمیشود.."
✍🏻 Marilyn Mendoza ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽مدتی قبل با تصویری در فضای آنلاین مواجه شدم که کودک کمسنی را در حال زجر کشیدن از درد نشان میداد. پدر آن دختر، که یک عکاس بود آن عکس را در یکی از آخرین هفتههای قبل از مرگ…
♦️ فراتر از خسته بودن
📌دانستهها و ناشناختههای سندرم خستگی مزمن
✍🏻 Kristen Weir
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻روبان صورتی نماد آگاهیبخشی از سرطان سینه و روبان قرمز نماد بیماریهای قلبی است. به طور رسمی، سندرم خستگی مزمن با روبان آبی نشان داده میشود اما شاید علامت سوال، نماد بهتری برای آن باشد.
دانشمندان به طور دقیق نمیدانند که علت این اختلال چیست و هیچ تست تشخیصی قطعی و درمان حتمی برای آن وجود ندارد. به همین دلیل، با وجود ابتلای بیش از یک میلیون نفر به این بیماری تنها در امریکا، بسیاری از افراد و حتی درمانگران رویکردی نفیکننده به آن دارند.
"واضح است که این یک بیماری نشأت گرفته از علل زیستشناختی است؛ یک بیماری مزمن و جدی که بیماران مبتلا به آن پیش از هر چیز نیاز به معتبر شدن از سوی اطرافیان و درمانگرانشان دارند." این گفته خانم نانسی کیلماز، پزشک و هدایتگر برنامه پژوهشی سندرم خستگی مزمن در دانشگاه نووا در فلوریدا است. "اکنون به آرامی دانش پژوهشگران و روانشناسان نسبت به ریشههای این بیماری در حال افزایش است و اینکه چطور میتوانند به بیمارانی که با آثار ناتوانکننده آن دست و پنجه نرم میکنند کمک کنند."
📌 خستگی و خشم
بعضی ویژگیهای سندرم خستگی مزمن واضح هستند. مثل اینکه بیشتر، زنها را مبتلا میکند و در میانسالی شایعتر است. اما در مردان و هر سن دیگری میتواند اتفاق بیفتد. خستگی فقط یک علامت مرتبط با این اختلال است. علائم دیگر شامل مشکلات حافظه و توجه، درد مفاصل و عضلات، گلودرد، حساسیت غدد لنفاوی، مشکلات معده، عدم احساس تازگی بعد از خواب، و تشدید علائم بعد از فعالیت جسمی یا ذهنی برای بیشتر از ۲۴ ساعت، هستند.
🔻"سوءفهم ها در ارتباط با سندرم خستگی مزمن با اسم آن شروع میشود." این گفتهی دکتر لئونارد جیسون یک روانشناس و محقق در دانشگاه دوپال شیکاگو است. تا سال ۱۹۸۸ که مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها نام این اختلال را تغییر داد، سندرم خستگی مزمن با عنوان انسفالومیلیت میالژیک شناخته میشد. میالژی به معنای درد عضلات و انسفالومیلیت که اشاره به التهاب مغز و طناب نخاعی دارد. برای بسیاری از بیماران تغییر نام اختلال به سندرم خستگی مزمن نوعی نادیده گرفتن وسعت و شدت آن است. خستگی یک احساس معمول در همه افراد است و نامگذاری این اختلال حول محور خستگی، میتواند باعث کماهمیت جلوه دادن آن شود. خستگی به تنهایی ممکن است علامتی از ده ها اختلال دیگر مثل افسردگی، سرطان، اسکلروز متعدد(MS) و آرتریت روماتوئید باشد و افراد سالم هم آن را تجربه کنند.
🔻افراد مبتلا به سندرم خستگی مزمن، فقط خسته نیستند. آنها به واسطه بیماریشان کاملا ناتوان هستند. این تمایز بین خستگی معمولی با خستگی ناتوانکننده، در عنوان بیماری گم شده است. در یک مطالعه با پرسش از دانشجوهای پزشکی، به کار بردن عنوان "انسفالوپاتی میالژیک" بیشتر حدس آنها را در مورد علت اختلال به سمت مسائل طبی-زیستشناختی میبرد، در مقایسه با "سندرم خستگی مزمن" که بیشتر علت روانشناختی را به ذهن آنها می آورد.
🔻تغییر نام یکی از مجموعه علتهایی است که اختصاص پیدا کردن بودجه و توجه کافی برای شناخت و درمان این اختلال را عقب نگه داشته است. دشواریهایی که بیماران مبتلا به این اختلال، در متقاعد کردن دوستان، خانواده و حتی درمانگران به جدی گرفتن مشکلشان تجربه میکنند باعث میشود که "آنها بسیار خشمگین، وحشتزده و ناامید باشند" این توصیف یک زن ۶۶ ساله اهل کلرادو از وضعیت خود و همتایان مبتلا به این بیماری است. "هر جنبهای از زندگی من، به ناگهان تغییر کرد؛ از هشت سال پیش که به این بیماری مبتلا شدم. یکی از جمله هایی که بسیار میشنویم این است که این علائم فقط در مغز تو است و این باعث میشود که ما کاملا احساس تنهایی، فهمیده نشدن و درماندگی داشته باشیم."
🔻در یک مطالعه پیرامون ارتباط سندرم خستگی مزمن با اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) نشان داده شد که اختلال استرس پس از سانحه در میان بیماران مبتلا به بیماری های مزمن شامل سندرم خستگی مزمن شایع تر است و علت شروع آن در بیماران با خستگی مزمن اغلب تجربهی یک استرس شدید در ارتباط با یک مشکل طبی بوده است؛ وضعیتی تهدیدکنندهی سلامتی که با احساس ضعف و درماندگی همراه بوده است.
🔻ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سندرم_خستگی_مزمن #پزشکی
#Chronic_fatigue_syndrome
#disability
🆔️@tahkimmelat
📌دانستهها و ناشناختههای سندرم خستگی مزمن
✍🏻 Kristen Weir
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻روبان صورتی نماد آگاهیبخشی از سرطان سینه و روبان قرمز نماد بیماریهای قلبی است. به طور رسمی، سندرم خستگی مزمن با روبان آبی نشان داده میشود اما شاید علامت سوال، نماد بهتری برای آن باشد.
دانشمندان به طور دقیق نمیدانند که علت این اختلال چیست و هیچ تست تشخیصی قطعی و درمان حتمی برای آن وجود ندارد. به همین دلیل، با وجود ابتلای بیش از یک میلیون نفر به این بیماری تنها در امریکا، بسیاری از افراد و حتی درمانگران رویکردی نفیکننده به آن دارند.
"واضح است که این یک بیماری نشأت گرفته از علل زیستشناختی است؛ یک بیماری مزمن و جدی که بیماران مبتلا به آن پیش از هر چیز نیاز به معتبر شدن از سوی اطرافیان و درمانگرانشان دارند." این گفته خانم نانسی کیلماز، پزشک و هدایتگر برنامه پژوهشی سندرم خستگی مزمن در دانشگاه نووا در فلوریدا است. "اکنون به آرامی دانش پژوهشگران و روانشناسان نسبت به ریشههای این بیماری در حال افزایش است و اینکه چطور میتوانند به بیمارانی که با آثار ناتوانکننده آن دست و پنجه نرم میکنند کمک کنند."
📌 خستگی و خشم
بعضی ویژگیهای سندرم خستگی مزمن واضح هستند. مثل اینکه بیشتر، زنها را مبتلا میکند و در میانسالی شایعتر است. اما در مردان و هر سن دیگری میتواند اتفاق بیفتد. خستگی فقط یک علامت مرتبط با این اختلال است. علائم دیگر شامل مشکلات حافظه و توجه، درد مفاصل و عضلات، گلودرد، حساسیت غدد لنفاوی، مشکلات معده، عدم احساس تازگی بعد از خواب، و تشدید علائم بعد از فعالیت جسمی یا ذهنی برای بیشتر از ۲۴ ساعت، هستند.
🔻"سوءفهم ها در ارتباط با سندرم خستگی مزمن با اسم آن شروع میشود." این گفتهی دکتر لئونارد جیسون یک روانشناس و محقق در دانشگاه دوپال شیکاگو است. تا سال ۱۹۸۸ که مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها نام این اختلال را تغییر داد، سندرم خستگی مزمن با عنوان انسفالومیلیت میالژیک شناخته میشد. میالژی به معنای درد عضلات و انسفالومیلیت که اشاره به التهاب مغز و طناب نخاعی دارد. برای بسیاری از بیماران تغییر نام اختلال به سندرم خستگی مزمن نوعی نادیده گرفتن وسعت و شدت آن است. خستگی یک احساس معمول در همه افراد است و نامگذاری این اختلال حول محور خستگی، میتواند باعث کماهمیت جلوه دادن آن شود. خستگی به تنهایی ممکن است علامتی از ده ها اختلال دیگر مثل افسردگی، سرطان، اسکلروز متعدد(MS) و آرتریت روماتوئید باشد و افراد سالم هم آن را تجربه کنند.
🔻افراد مبتلا به سندرم خستگی مزمن، فقط خسته نیستند. آنها به واسطه بیماریشان کاملا ناتوان هستند. این تمایز بین خستگی معمولی با خستگی ناتوانکننده، در عنوان بیماری گم شده است. در یک مطالعه با پرسش از دانشجوهای پزشکی، به کار بردن عنوان "انسفالوپاتی میالژیک" بیشتر حدس آنها را در مورد علت اختلال به سمت مسائل طبی-زیستشناختی میبرد، در مقایسه با "سندرم خستگی مزمن" که بیشتر علت روانشناختی را به ذهن آنها می آورد.
🔻تغییر نام یکی از مجموعه علتهایی است که اختصاص پیدا کردن بودجه و توجه کافی برای شناخت و درمان این اختلال را عقب نگه داشته است. دشواریهایی که بیماران مبتلا به این اختلال، در متقاعد کردن دوستان، خانواده و حتی درمانگران به جدی گرفتن مشکلشان تجربه میکنند باعث میشود که "آنها بسیار خشمگین، وحشتزده و ناامید باشند" این توصیف یک زن ۶۶ ساله اهل کلرادو از وضعیت خود و همتایان مبتلا به این بیماری است. "هر جنبهای از زندگی من، به ناگهان تغییر کرد؛ از هشت سال پیش که به این بیماری مبتلا شدم. یکی از جمله هایی که بسیار میشنویم این است که این علائم فقط در مغز تو است و این باعث میشود که ما کاملا احساس تنهایی، فهمیده نشدن و درماندگی داشته باشیم."
🔻در یک مطالعه پیرامون ارتباط سندرم خستگی مزمن با اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) نشان داده شد که اختلال استرس پس از سانحه در میان بیماران مبتلا به بیماری های مزمن شامل سندرم خستگی مزمن شایع تر است و علت شروع آن در بیماران با خستگی مزمن اغلب تجربهی یک استرس شدید در ارتباط با یک مشکل طبی بوده است؛ وضعیتی تهدیدکنندهی سلامتی که با احساس ضعف و درماندگی همراه بوده است.
🔻ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سندرم_خستگی_مزمن #پزشکی
#Chronic_fatigue_syndrome
#disability
🆔️@tahkimmelat
Telegraph
📌 فراتر از خسته بودن؛ دانستهها و ناشناختههای سندرم خستگی مزمن
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽روبان صورتی نماد آگاهیبخشی از سرطان سینه و روبان قرمز نماد بیماریهای قلبی است. به طور رسمی، سندرم خستگی مزمن با روبان آبی نشان داده میشود اما شاید علامت سوال، نماد بهتری برای آن باشد. دانشمندان…
♦️ تسکین با جرح خود؛ آنچه زخمها میگویند
✍🏻 Ellen Hendriksen
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
مطالعات نشان داده است که در حدود ۱۸ درصد از افراد، به طور تقریبی یک نفر از هر پنج نفر، زمانی در طول زندگی خود دست به رفتارهای خود-آسیبرسان(self-harm)،
یا جرح خود(self-injury) میزنند.
رفتار خودزنی به صورت زخمی کردن بدن خود با اجسام نوک تیز، غالبا در سنین نوجوانی (به طور متوسط ۱۲ تا ۱۴ سالگی) آغاز میشود، و در حدود ۱۳ تا ۲۳ درصد نوجوانان حداقل یک بار اقدام به رفتارهایی مثل بریدن، سوزاندن یا ایجاد جراحتهای جزئیتر در بدن خود میکنند.
یکی از مهمترین موضوعاتی که در ارتباط با چنین رفتارهایی باید در ذهن داشت این است که فرد اقدامکننده به رفتارهای خودآسیبرسان، در تلاش برای کشتن یا از بین بردن خود نیست؛ بلکه او، بیش از آنکه در جستجوی احساس کرختی باشد، نیاز به احساس زنده بودن دارد.
از دیدگاه یک ناظر بیرونی، چنین رفتاری ممکن است غیرقابلفهم و حتی دیوانهوار باشد. اما اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که هر انسانی، با همهٔ منابع و امکاناتی که در دسترس دارد، در حال تلاش برای کنار آمدن با رنجهای خویش است، درک این رفتارها آسانتر خواهد شد.
تجربهٔ درد جسمی، باعث کمرنگ شدن رنج روانی میشود. درد ناشی از خودزنی و آسیب رساندن به بدن، نه تنها میتواند هیجانات دشوار و غیرقابلتحمل را از فرد دور کند، بلکه میتواند احساس آرامش و تسکین را به دنبال داشته باشد؛ و از آنجا که به دنبال خودزنی، این احساسات تقریبا بلافاصله ایجاد میشوند، این رفتار میتواند شکلی اعتیادگونه برای فرد پیدا کند.
توصیف بسیاری از افراد، از احساس پس از خودزنی، به صورت حس فرار از تنشها یا رهایی از زیر بار فشارها است. و همین موضوع میتواند باعث ایجاد وسوسهٔ غیرقابل مقاومت برای تکرار این رفتارها در فرد شود.
مقایسهٔ نوجوانانی که دست به رفتارهای جرح خود میزنند، با نوجوانانی که چنین رفتارهایی را گزارش نکردهاند، نشان داده است که احساس نارضایتی نسبت به خویشتن، خودسرزنشگری و انتقاد افراطی از خود، در میان نوجوانانی که رفتارهای خود-آسیب رسان انجام میدهند، بیشتر است. بر این اساس میتوان گفت چنین رفتارهایی میتواند نوعی خود-تنبیهگری، و به عمل درآوردن احساس خشم نسبت به خویشتن باشد.
رفتار جرح خود، همچنین میتواند راهی برای متوقف کردن احساس کرختی هیجانی باشد؛ به خصوص در میان افرادی که یک واقعهٔ به شدت آسیبزا از نظر روانی را پشت سر گذاشتهاند، ایجاد درد جسمی میتواند راهی برای رهایی از احساس کرختی پس از واقعهٔ آسیبزا باشد.
رشد کردن در محیطی که احساس غم، رنجش، ناامیدی، اضطراب و .. معتبر شمرده نشده، و یا مورد تمسخر و سرکوب قرار گرفته است، میتواند باعث گرایش به رفتارهای خودآسیبرسان، به عنوان تلاشی برای تبدیل کردن رنج روانی (به عنوان یک موضوع غیرقابلقبول برای محیط پیرامون)، به رنج جسمی (به عنوان موضوعی قابلفهم و پذیرش برای محیط پیرامون) باشد.
◽رفتارهای خود-آسیب رسان، اگرچه به قصد خودکشی انجام نمیشوند، اما میتوانند خطرناک و تهدیدکنندهٔ حیات فرد باشند. برای متوقف کردن این رفتارها، در درجهٔ اول باید به دلایل فرد برای انجام آنها توجه کرد. اگر هدف از انجام این رفتارها، برقراری اتصال با احساسات عمیقا دردناک، و رهایی از احساس کرختی هیجانی است، میتوان با روشهای امنتری مثل گوش دادن به موسیقیهای متناسب با آن احساسات، فراهم کردن فضای مناسب برای تخلیه هیجانی، نوشتن آن احساسات با حروف درشت و ..، امکان اتصال با هیجانات دشوار و رهایی از کرختی روانی را فراهم کرد.
اگر هدف از انجام رفتار خود-آسیبرسان، تخلیهٔ احساس تنش و فشار درونی است، میتوان از فعالیتهایی مانند بوکس، دویدن، راه رفتن با گامهای محکم و ..، به عنوان یک روش جایگزین برای تخلیهٔ تنش درونی استفاده کرد.
اگر هیچ یک از روشهای جایگزین، برای کم کردن احساس تنش و رنج روانی، به اندازهٔ رفتار خود-آسیب رسان موثر نبود، میتوان ایجاد درد را با روشی کمتر آسیبزننده، مثل فشار دادن یک تکه یخ در دست، تقلید کرد. درد و قرمزی ایجاد شده به دنبال فشار دادن یخ، میتواند جایگزین درد ناشی از بریدن یا زخمی کردن، به شکلی کمتر آسیبزننده، باشد.
متوقف کردن رفتار خود-آسیبرسان، بدون دریافت کمک حرفهای، میتواند بسیار دشوار باشد. صدای انتقادگر درونی، به آسانی قابل خاموش شدن نیست. اما میتوان به او فهماند که هیچ انسانی سزاوار مجازات شدن و آسیب دیدن با دست خود نیست.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#جرح_خویشتن #خودزنی
#self_harm #self_mutilation
#SelfInjuryAwarenessDay
www.psychologytoday.com/intl/blog/how-be-yourself/201610/self-injury-4-reasons-people-cut-and-what-do
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Ellen Hendriksen
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
مطالعات نشان داده است که در حدود ۱۸ درصد از افراد، به طور تقریبی یک نفر از هر پنج نفر، زمانی در طول زندگی خود دست به رفتارهای خود-آسیبرسان(self-harm)،
یا جرح خود(self-injury) میزنند.
رفتار خودزنی به صورت زخمی کردن بدن خود با اجسام نوک تیز، غالبا در سنین نوجوانی (به طور متوسط ۱۲ تا ۱۴ سالگی) آغاز میشود، و در حدود ۱۳ تا ۲۳ درصد نوجوانان حداقل یک بار اقدام به رفتارهایی مثل بریدن، سوزاندن یا ایجاد جراحتهای جزئیتر در بدن خود میکنند.
یکی از مهمترین موضوعاتی که در ارتباط با چنین رفتارهایی باید در ذهن داشت این است که فرد اقدامکننده به رفتارهای خودآسیبرسان، در تلاش برای کشتن یا از بین بردن خود نیست؛ بلکه او، بیش از آنکه در جستجوی احساس کرختی باشد، نیاز به احساس زنده بودن دارد.
از دیدگاه یک ناظر بیرونی، چنین رفتاری ممکن است غیرقابلفهم و حتی دیوانهوار باشد. اما اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که هر انسانی، با همهٔ منابع و امکاناتی که در دسترس دارد، در حال تلاش برای کنار آمدن با رنجهای خویش است، درک این رفتارها آسانتر خواهد شد.
تجربهٔ درد جسمی، باعث کمرنگ شدن رنج روانی میشود. درد ناشی از خودزنی و آسیب رساندن به بدن، نه تنها میتواند هیجانات دشوار و غیرقابلتحمل را از فرد دور کند، بلکه میتواند احساس آرامش و تسکین را به دنبال داشته باشد؛ و از آنجا که به دنبال خودزنی، این احساسات تقریبا بلافاصله ایجاد میشوند، این رفتار میتواند شکلی اعتیادگونه برای فرد پیدا کند.
توصیف بسیاری از افراد، از احساس پس از خودزنی، به صورت حس فرار از تنشها یا رهایی از زیر بار فشارها است. و همین موضوع میتواند باعث ایجاد وسوسهٔ غیرقابل مقاومت برای تکرار این رفتارها در فرد شود.
مقایسهٔ نوجوانانی که دست به رفتارهای جرح خود میزنند، با نوجوانانی که چنین رفتارهایی را گزارش نکردهاند، نشان داده است که احساس نارضایتی نسبت به خویشتن، خودسرزنشگری و انتقاد افراطی از خود، در میان نوجوانانی که رفتارهای خود-آسیب رسان انجام میدهند، بیشتر است. بر این اساس میتوان گفت چنین رفتارهایی میتواند نوعی خود-تنبیهگری، و به عمل درآوردن احساس خشم نسبت به خویشتن باشد.
رفتار جرح خود، همچنین میتواند راهی برای متوقف کردن احساس کرختی هیجانی باشد؛ به خصوص در میان افرادی که یک واقعهٔ به شدت آسیبزا از نظر روانی را پشت سر گذاشتهاند، ایجاد درد جسمی میتواند راهی برای رهایی از احساس کرختی پس از واقعهٔ آسیبزا باشد.
رشد کردن در محیطی که احساس غم، رنجش، ناامیدی، اضطراب و .. معتبر شمرده نشده، و یا مورد تمسخر و سرکوب قرار گرفته است، میتواند باعث گرایش به رفتارهای خودآسیبرسان، به عنوان تلاشی برای تبدیل کردن رنج روانی (به عنوان یک موضوع غیرقابلقبول برای محیط پیرامون)، به رنج جسمی (به عنوان موضوعی قابلفهم و پذیرش برای محیط پیرامون) باشد.
◽رفتارهای خود-آسیب رسان، اگرچه به قصد خودکشی انجام نمیشوند، اما میتوانند خطرناک و تهدیدکنندهٔ حیات فرد باشند. برای متوقف کردن این رفتارها، در درجهٔ اول باید به دلایل فرد برای انجام آنها توجه کرد. اگر هدف از انجام این رفتارها، برقراری اتصال با احساسات عمیقا دردناک، و رهایی از احساس کرختی هیجانی است، میتوان با روشهای امنتری مثل گوش دادن به موسیقیهای متناسب با آن احساسات، فراهم کردن فضای مناسب برای تخلیه هیجانی، نوشتن آن احساسات با حروف درشت و ..، امکان اتصال با هیجانات دشوار و رهایی از کرختی روانی را فراهم کرد.
اگر هدف از انجام رفتار خود-آسیبرسان، تخلیهٔ احساس تنش و فشار درونی است، میتوان از فعالیتهایی مانند بوکس، دویدن، راه رفتن با گامهای محکم و ..، به عنوان یک روش جایگزین برای تخلیهٔ تنش درونی استفاده کرد.
اگر هیچ یک از روشهای جایگزین، برای کم کردن احساس تنش و رنج روانی، به اندازهٔ رفتار خود-آسیب رسان موثر نبود، میتوان ایجاد درد را با روشی کمتر آسیبزننده، مثل فشار دادن یک تکه یخ در دست، تقلید کرد. درد و قرمزی ایجاد شده به دنبال فشار دادن یخ، میتواند جایگزین درد ناشی از بریدن یا زخمی کردن، به شکلی کمتر آسیبزننده، باشد.
متوقف کردن رفتار خود-آسیبرسان، بدون دریافت کمک حرفهای، میتواند بسیار دشوار باشد. صدای انتقادگر درونی، به آسانی قابل خاموش شدن نیست. اما میتوان به او فهماند که هیچ انسانی سزاوار مجازات شدن و آسیب دیدن با دست خود نیست.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#جرح_خویشتن #خودزنی
#self_harm #self_mutilation
#SelfInjuryAwarenessDay
www.psychologytoday.com/intl/blog/how-be-yourself/201610/self-injury-4-reasons-people-cut-and-what-do
🆔️@tahkimmelat
Psychology Today
Self-Injury: 4 Reasons People Cut and What to Do
Self-harm affects people of all ages, genders, and walks of life.
♦️ دختران و اوتیسم پنهان
✍🏻 Lisa Liggins-Chambers
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽"هیچکس به اوتیسم در دختر من فکر نمیکرد چون او میتوانست حرف بزند."این جملهای است که در طول سالها کار با خانوادههای کودکان مبتلا به اوتیسم، از والدین آنها بخصوص والدین دختران مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، بارها شنیدهام. بسیاری از این دختران در سالهای سنین دبستان و بعد از دریافت تشخیصها و درمانهای دیگری غیر از اوتیسم، مبتلا به آن شناسایی شدهاند. در صحبت با والدین این کودکان، چند موضوع مشترک در ارتباط با تشخیص دیرهنگام اوتیسم وجود دارد که در ادامه میآورم.
مهارتهای کلامی و ارتباطی؛ دختران مبتلا به اوتیسم ممکن است علامتهای ظریفتر و نامحسوستری را در مقایسه با پسران نشان بدهند که مشکل آنها را کمتر قابلتوجه و بیشتر در معرض نادیدهگرفته شدن قرار میدهد. آنها معمولا توانایی کلامی بهتری نسبت به پسران دارند و ممکن است از کلام برای جبران چالشهای اجتماعی، وارد شدن در گفتگوها و ارزیابی موثرتر موقعیتها استفاده کنند. پوشانده شدن علائم دیگر اوتیسم با برخورداری از مهارتهای کلامی، باعث وضوح کمتر اوتیسم در دختران میشود. از طرفی در مقایسه با گرایش بالای پسران مبتلا به اوتیسم به علائق محدود (مانند علاقه به قطار یا دایناسورها)، احتمال علاقهمندی دختران به موضوعات اجتماعی متداول و همخوان با علائق معمول دختران، بیشتر است و این ویژگی، آنها را کمتر از پسران، در حین گفتگو و تعاملات، از افراد غیر مبتلا به اوتیسم متمایز میکند.
رفتارهای اجتماعی؛ دختران مبتلا به اوتیسم ممکن است بیشتر از پسرها قادر به درک نشانههای اجتماعی ظریف مثل لحن صداها یا مدل لباسها باشند. همچنین ممکن است مکانیسمهای تطابقی مثل توانایی تقلید رفتار در طول زمان در آنها ایجاد شود. مشاهده دقیق رفتارهای دیگران و تقلید آنها، دختران مبتلا به اوتیسم را اجتماعیتر از آنچه که هستند نشان میدهد و میتواند باعث استتار مشکلات عمیق آنها در برقراری ارتباط هیجانی شود.
انتظارات اجتماعی؛ باورهای فرهنگی و اجتماعی زیادی در ارتباط با اینکه یک دختر یا پسر 'چگونه باید رفتار کند' وجود دارد. به طور مثال در فرهنگهای تربیتی اقتدارگرایانه که در آنها انتظار مطیع بودنِ فرزندان غالب است، ساکت بودن یک کودک و غرق شدن در دنیای خودش، بیشتر به صورت یک ویژگی خوب و کمتر به صورت احتمال وجود یک مشکل در نظر گرفته میشود. به عنوان یک نمونه دیگر، در بسیاری از فرهنگها از دختران انتظار میرود که بیشتر از پسران قادر به ابراز احساسات خود باشند، که در همراهی با انتظار بیشتر از آنها برای مطیع بودن و تبعیت از هنجارهای اجتماعی، میتواند باعث سوق یافتن دختران مبتلا به اوتیسم به ابراز تصنعی و تقلیدی احساسات، تحمل فشار برای همرنگی با محیط، و سرکوب یا پنهان کردن مشکلاتشان در درک و تجربهی واقعی احساسات شود.
خطای تشخیصی؛ تمرکز درمانگران بر علائمی مانند نقص در مهارتهای اجتماعی و کلامی، و نپرسیدن سوالات کافی در ارتباط با ویژگیهایی مانند رفتارها و علائق تکراری و محدود، میتواند باعث تشخیصگذاری اضطراب، اختلال دوقطبی، نقصتوجه-بیشفعالیبه جای در نظر گرفتن تشخیص و درمان اوتیسم شود. در این ارتباط، توجه به مشاهدات و تجربه والدین از تعامل هر روزه با فرزندشان اهمیت زیادی دارد.
در نظر گرفتن اوتیسم به عنوان اختلالی گسترده در طیفی از شدت و علائم، تفاوتهای ظریف در نحوه بروز آن در دو جنس، و نشانههای نامحسوستر در دختران، احتمال دسترسی بهموقع کودک و والدین به منابع درمانی و حمایت روانشناختی را افزایش میدهد. بسیاری از والدین از اهمیت صحبت درباره علائمی مانند رفتارهای قالبی و علائق محدود فرزندشان، تا زمانی که احتمال وجود اوتیسم در نظر گرفته نشده است، آگاهی ندارند. چیزی که بسیاری از اوقات به والدین میگویم این است که "شما ماهرترین متخصص برای شناسایی علائم فرزندتان هستید." و ما در کارمان نیاز به باور تجربهی آنها، پرسیدن از آن، و احترام گذاشتن به احساساتشان داریم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اوتیسم #اختلال_طیف_اوتیسم
🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/us/blog/spotlight-on-special-education/202402/why-symptoms-of-autism-spectrum-disorder-are-missed-in
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Lisa Liggins-Chambers
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽"هیچکس به اوتیسم در دختر من فکر نمیکرد چون او میتوانست حرف بزند."این جملهای است که در طول سالها کار با خانوادههای کودکان مبتلا به اوتیسم، از والدین آنها بخصوص والدین دختران مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، بارها شنیدهام. بسیاری از این دختران در سالهای سنین دبستان و بعد از دریافت تشخیصها و درمانهای دیگری غیر از اوتیسم، مبتلا به آن شناسایی شدهاند. در صحبت با والدین این کودکان، چند موضوع مشترک در ارتباط با تشخیص دیرهنگام اوتیسم وجود دارد که در ادامه میآورم.
مهارتهای کلامی و ارتباطی؛ دختران مبتلا به اوتیسم ممکن است علامتهای ظریفتر و نامحسوستری را در مقایسه با پسران نشان بدهند که مشکل آنها را کمتر قابلتوجه و بیشتر در معرض نادیدهگرفته شدن قرار میدهد. آنها معمولا توانایی کلامی بهتری نسبت به پسران دارند و ممکن است از کلام برای جبران چالشهای اجتماعی، وارد شدن در گفتگوها و ارزیابی موثرتر موقعیتها استفاده کنند. پوشانده شدن علائم دیگر اوتیسم با برخورداری از مهارتهای کلامی، باعث وضوح کمتر اوتیسم در دختران میشود. از طرفی در مقایسه با گرایش بالای پسران مبتلا به اوتیسم به علائق محدود (مانند علاقه به قطار یا دایناسورها)، احتمال علاقهمندی دختران به موضوعات اجتماعی متداول و همخوان با علائق معمول دختران، بیشتر است و این ویژگی، آنها را کمتر از پسران، در حین گفتگو و تعاملات، از افراد غیر مبتلا به اوتیسم متمایز میکند.
رفتارهای اجتماعی؛ دختران مبتلا به اوتیسم ممکن است بیشتر از پسرها قادر به درک نشانههای اجتماعی ظریف مثل لحن صداها یا مدل لباسها باشند. همچنین ممکن است مکانیسمهای تطابقی مثل توانایی تقلید رفتار در طول زمان در آنها ایجاد شود. مشاهده دقیق رفتارهای دیگران و تقلید آنها، دختران مبتلا به اوتیسم را اجتماعیتر از آنچه که هستند نشان میدهد و میتواند باعث استتار مشکلات عمیق آنها در برقراری ارتباط هیجانی شود.
انتظارات اجتماعی؛ باورهای فرهنگی و اجتماعی زیادی در ارتباط با اینکه یک دختر یا پسر 'چگونه باید رفتار کند' وجود دارد. به طور مثال در فرهنگهای تربیتی اقتدارگرایانه که در آنها انتظار مطیع بودنِ فرزندان غالب است، ساکت بودن یک کودک و غرق شدن در دنیای خودش، بیشتر به صورت یک ویژگی خوب و کمتر به صورت احتمال وجود یک مشکل در نظر گرفته میشود. به عنوان یک نمونه دیگر، در بسیاری از فرهنگها از دختران انتظار میرود که بیشتر از پسران قادر به ابراز احساسات خود باشند، که در همراهی با انتظار بیشتر از آنها برای مطیع بودن و تبعیت از هنجارهای اجتماعی، میتواند باعث سوق یافتن دختران مبتلا به اوتیسم به ابراز تصنعی و تقلیدی احساسات، تحمل فشار برای همرنگی با محیط، و سرکوب یا پنهان کردن مشکلاتشان در درک و تجربهی واقعی احساسات شود.
خطای تشخیصی؛ تمرکز درمانگران بر علائمی مانند نقص در مهارتهای اجتماعی و کلامی، و نپرسیدن سوالات کافی در ارتباط با ویژگیهایی مانند رفتارها و علائق تکراری و محدود، میتواند باعث تشخیصگذاری اضطراب، اختلال دوقطبی، نقصتوجه-بیشفعالیبه جای در نظر گرفتن تشخیص و درمان اوتیسم شود. در این ارتباط، توجه به مشاهدات و تجربه والدین از تعامل هر روزه با فرزندشان اهمیت زیادی دارد.
در نظر گرفتن اوتیسم به عنوان اختلالی گسترده در طیفی از شدت و علائم، تفاوتهای ظریف در نحوه بروز آن در دو جنس، و نشانههای نامحسوستر در دختران، احتمال دسترسی بهموقع کودک و والدین به منابع درمانی و حمایت روانشناختی را افزایش میدهد. بسیاری از والدین از اهمیت صحبت درباره علائمی مانند رفتارهای قالبی و علائق محدود فرزندشان، تا زمانی که احتمال وجود اوتیسم در نظر گرفته نشده است، آگاهی ندارند. چیزی که بسیاری از اوقات به والدین میگویم این است که "شما ماهرترین متخصص برای شناسایی علائم فرزندتان هستید." و ما در کارمان نیاز به باور تجربهی آنها، پرسیدن از آن، و احترام گذاشتن به احساساتشان داریم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اوتیسم #اختلال_طیف_اوتیسم
🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/us/blog/spotlight-on-special-education/202402/why-symptoms-of-autism-spectrum-disorder-are-missed-in
🆔️@tahkimmelat
Psychology Today
Why Symptoms of Autism Spectrum Disorder Are Missed in Girls
5 reasons why girls with ASD are misdiagnosed.
🔻هر کسی که تصمیم میگیرد وارد یک #رابطه شود، یعنی به طور ضمنی، پیشاپیش پذیرفته است که قرار است به درجاتی آسیب ببیند و ناکام شود.
🔻به زعم من بخش مهمی از هر رابطهای "از دست دادن" است؛ بسان خودِ زندگی. مگر بخش بزرگی از "تجربه زیسته" هریک از ما از دست دادن و #فقدان نیست؟
🔻تصورات فانتستیک از زندگی و رویاهای رمانتیک از رابطه وقتی در تعامل و مواجهه با #واقعیت عینی و ملموس قرار میگیرد، نقش بر آب میشود و نه تنها این، بلکه ممکن است به ضد خود بدل شود.
🔻بدین گونه نوعی از ناکامی که میتواند قابل #پذیرش باشد،متاسفانه به نوعی ناامیدی فلجکننده بدل میشود که گاه غیر قابل تحمل است.
✍🏻 #علی_نیکجو
#توییت #روان_درمانی #روان_پزشکی
https://twitter.com/QJ8GE2ZOzZLzSAH/status/1248189254905131009?s=09
📌رسانه تحلیلی خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
🔻به زعم من بخش مهمی از هر رابطهای "از دست دادن" است؛ بسان خودِ زندگی. مگر بخش بزرگی از "تجربه زیسته" هریک از ما از دست دادن و #فقدان نیست؟
🔻تصورات فانتستیک از زندگی و رویاهای رمانتیک از رابطه وقتی در تعامل و مواجهه با #واقعیت عینی و ملموس قرار میگیرد، نقش بر آب میشود و نه تنها این، بلکه ممکن است به ضد خود بدل شود.
🔻بدین گونه نوعی از ناکامی که میتواند قابل #پذیرش باشد،متاسفانه به نوعی ناامیدی فلجکننده بدل میشود که گاه غیر قابل تحمل است.
✍🏻 #علی_نیکجو
#توییت #روان_درمانی #روان_پزشکی
https://twitter.com/QJ8GE2ZOzZLzSAH/status/1248189254905131009?s=09
📌رسانه تحلیلی خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
♦️ ذهنیتهای پیش از خودکشی
✍🏻 Lisa Firestone
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽خودکشی در سالهای اخیر به عنوان یک اپیدمی توصیف شده است. با تراژدی بحرانهای مالی، اجتماعی و جهانیِ منتهی به افزایش آمار خودکشی، نیاز به آموزشهای بیشتر برای شناسایی و درمان بیماران مبتلا به افکار خودکشی وجود دارد. اینکه در ذهن یک فرد اقدامکننده به خودکشی چه میگذشته است که منتهی به این عمل در او شده است چیزی شبیه به این است که: "اگر تو مهم نیستی چه چیزی مهم است؟ هیچ چیزی مهم نیست. برای چه از خواب بیدار میشوی؟ رنجآور است هر صبح بیدار شدن از خواب. چرا خودت را آزار میدهی؟ تمامش کن. فقط تمامش کن." این کلمات نمونهای از افکار یا صداهای درونی سرزنشگری هستند که منتهی به رفتارهای خودتخریبی و خودکشی میشوند. افکاری که میتوانیم با پرسیدن از بازماندگان اقدام به خودکشی، درباره آنها بیشتر بدانیم و از این آگاهی برای شناسایی کسانی که درگیر با آنها هستند، کمک بگیریم. در ادامه برخی از علائم خطر و صداهای درونی همراه با آنها را، به اشتراک میگذارم.
اختلال خواب؛ هفتهها بیخوابی در شرححال بسیاری از بازماندگان اقدام به خودکشی شنیده میشود.
انزوا؛ افراد متمایل به مرگ و خودکشی، اغلب، دوستانشان را پس میزنند و میل به تنهایی دارند. اگر یکی از نزدیکانتان از شما یا جمع دوستیتان فاصله گرفته است این کار را صرفا به عنوان طرد شدن از سمت او تلقی نکنید. بخصوص اگر شواهدی وجود دارد که از افراد و جمعهای دیگری هم فاصله گرفته است، ممکن است در حال فکر کردن به صدای درونی باشد که به او میگوید: "به حال خودت باش؛ تو یک دوست رقتانگیزی؛ چه کسی دلش میخواهد با تو باشد؟"
از دست دادن علائق؛ آیا او در حال رها کردن فعالیتهایی است که زمانی برایش اهمیت داشته و بخشی از هویتش بوده است؟ او ممکن است با خود فکر کند که "چه فایده؟ نمرهها و رتبههای تو دیگر هیچ اهمیتی ندارد. برای چه تلاش کنی. دیگر هیچ چیز مهم نیست."
انکار افراطی خود و فقدان لذت؛ افراد در ریسک بالای خودکشی، اغلب تواناییشان را برای یافتن لذت در زندگی از دست میدهند. زمانی که آنها تسلیم شدن و از پا افتادن خود را تجربه میکنند، شروع به رها کردن چیزهای دیگر هم میکنند. "تو خیلی جوانتر و بی تجربهتر از آن هستی که برای کار تقاضا بدهی." "تو خجالتیتر از آن هستی که بتوانی دوستان جدیدی پیدا کنی." "چرا سفر بروی؟ فقط دردسر است."
نفرت از خود؛ زمانی که یک فرد در سراشیبی خود-تخریبی قرار میگیرد، افکار و احساساتش انباشته از مفهوم بیارزشی و نفرت از خود میشود که درد و آشفتگی زیادی را برای او ایجاد میکند. صدای درونی به این صورت به او حمله میکند: "تو احمقی؛ کودنی؛ بی ارزشی.."
عدم تعلق؛ فرد ممکن است افکار و احساساتی را نشان دهد با این مضمون که برای هیچکس اهمیتی ندارد یا اگر داشته باشد، لیاقت آن را ندارد. این افکار ممکن است تطابقی با آنچه دیگران واقعا درباره او فکر میکنند نداشته باشد. توصیف یکی از بیماران من این بود که باور دارد خانوادهاش او را دوست ندارند، برای دوستانش اهمیتی ندارد، با دیگران فرق دارد و به همین دلیل نمیتوانند او را درک کنند. "چرا خانوادهام نمیتوانند من را دوست داشته باشند؟ من شبیه آنها نیستم و آنها هیچوقت نمیتوانند من را بفهمند."
باری بر دوش دیگران؛ فرد مبتلا به افکار خودکشی، دیدگاهی منفی نسبت به خود، جهان، و آینده پیدا کرده است. برای مثال، مرد جوانی که مبتلا به اختلال دوقطبی با ریسک خودکشی تشخیص داده شده بود، خود را باری بر دوش دوستان و خانوادهاش توصیف میکرد، با صدای درونی که او را اینطور خطاب میکرد: "تو چه معضلی داری؟ به همهی مشکلاتی که برای خانوادهات میسازی نگاه کن. چرا دست از آزار آنها بر نمیداری؟ چرا هنوز زندهای؟"
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#خودکشی #افسردگی
#suicide
🆔@tahkimmelat
✍🏻 Lisa Firestone
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽خودکشی در سالهای اخیر به عنوان یک اپیدمی توصیف شده است. با تراژدی بحرانهای مالی، اجتماعی و جهانیِ منتهی به افزایش آمار خودکشی، نیاز به آموزشهای بیشتر برای شناسایی و درمان بیماران مبتلا به افکار خودکشی وجود دارد. اینکه در ذهن یک فرد اقدامکننده به خودکشی چه میگذشته است که منتهی به این عمل در او شده است چیزی شبیه به این است که: "اگر تو مهم نیستی چه چیزی مهم است؟ هیچ چیزی مهم نیست. برای چه از خواب بیدار میشوی؟ رنجآور است هر صبح بیدار شدن از خواب. چرا خودت را آزار میدهی؟ تمامش کن. فقط تمامش کن." این کلمات نمونهای از افکار یا صداهای درونی سرزنشگری هستند که منتهی به رفتارهای خودتخریبی و خودکشی میشوند. افکاری که میتوانیم با پرسیدن از بازماندگان اقدام به خودکشی، درباره آنها بیشتر بدانیم و از این آگاهی برای شناسایی کسانی که درگیر با آنها هستند، کمک بگیریم. در ادامه برخی از علائم خطر و صداهای درونی همراه با آنها را، به اشتراک میگذارم.
اختلال خواب؛ هفتهها بیخوابی در شرححال بسیاری از بازماندگان اقدام به خودکشی شنیده میشود.
انزوا؛ افراد متمایل به مرگ و خودکشی، اغلب، دوستانشان را پس میزنند و میل به تنهایی دارند. اگر یکی از نزدیکانتان از شما یا جمع دوستیتان فاصله گرفته است این کار را صرفا به عنوان طرد شدن از سمت او تلقی نکنید. بخصوص اگر شواهدی وجود دارد که از افراد و جمعهای دیگری هم فاصله گرفته است، ممکن است در حال فکر کردن به صدای درونی باشد که به او میگوید: "به حال خودت باش؛ تو یک دوست رقتانگیزی؛ چه کسی دلش میخواهد با تو باشد؟"
از دست دادن علائق؛ آیا او در حال رها کردن فعالیتهایی است که زمانی برایش اهمیت داشته و بخشی از هویتش بوده است؟ او ممکن است با خود فکر کند که "چه فایده؟ نمرهها و رتبههای تو دیگر هیچ اهمیتی ندارد. برای چه تلاش کنی. دیگر هیچ چیز مهم نیست."
انکار افراطی خود و فقدان لذت؛ افراد در ریسک بالای خودکشی، اغلب تواناییشان را برای یافتن لذت در زندگی از دست میدهند. زمانی که آنها تسلیم شدن و از پا افتادن خود را تجربه میکنند، شروع به رها کردن چیزهای دیگر هم میکنند. "تو خیلی جوانتر و بی تجربهتر از آن هستی که برای کار تقاضا بدهی." "تو خجالتیتر از آن هستی که بتوانی دوستان جدیدی پیدا کنی." "چرا سفر بروی؟ فقط دردسر است."
نفرت از خود؛ زمانی که یک فرد در سراشیبی خود-تخریبی قرار میگیرد، افکار و احساساتش انباشته از مفهوم بیارزشی و نفرت از خود میشود که درد و آشفتگی زیادی را برای او ایجاد میکند. صدای درونی به این صورت به او حمله میکند: "تو احمقی؛ کودنی؛ بی ارزشی.."
عدم تعلق؛ فرد ممکن است افکار و احساساتی را نشان دهد با این مضمون که برای هیچکس اهمیتی ندارد یا اگر داشته باشد، لیاقت آن را ندارد. این افکار ممکن است تطابقی با آنچه دیگران واقعا درباره او فکر میکنند نداشته باشد. توصیف یکی از بیماران من این بود که باور دارد خانوادهاش او را دوست ندارند، برای دوستانش اهمیتی ندارد، با دیگران فرق دارد و به همین دلیل نمیتوانند او را درک کنند. "چرا خانوادهام نمیتوانند من را دوست داشته باشند؟ من شبیه آنها نیستم و آنها هیچوقت نمیتوانند من را بفهمند."
باری بر دوش دیگران؛ فرد مبتلا به افکار خودکشی، دیدگاهی منفی نسبت به خود، جهان، و آینده پیدا کرده است. برای مثال، مرد جوانی که مبتلا به اختلال دوقطبی با ریسک خودکشی تشخیص داده شده بود، خود را باری بر دوش دوستان و خانوادهاش توصیف میکرد، با صدای درونی که او را اینطور خطاب میکرد: "تو چه معضلی داری؟ به همهی مشکلاتی که برای خانوادهات میسازی نگاه کن. چرا دست از آزار آنها بر نمیداری؟ چرا هنوز زندهای؟"
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#خودکشی #افسردگی
#suicide
🆔@tahkimmelat
Telegraph
📌 ذهنیتهای پیش از خودکشی
✍🏻 Lisa Firestone ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist خودکشی در سالهای اخیر به عنوان یک اپیدمی توصیف شده است. با تراژدی بحرانهای مالی، اجتماعی و جهانیِ منتهی به افزایش آمار خودکشی، نیاز به آموزشهای بیشتر برای شناسایی و درمان…
♦️ توقف و تکرار در عشق اعتیادگونه
✍🏻 Rebecca Strong
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻هیجانزدگی، شوق، و همه احساسات شدیدی که عاشق شدن جرقهی شروع آنها را میزند، برای بعضی از افراد ایجادکنندهی میل به تکرار این تجربه، بارها و یکی پس از دیگری است. الگویی که از آن با عنوان 'اعتیاد به عشق ' نام برده میشود. اگرچه هیچ تشخیص بالینی رسمی با این عنوان وجود ندارد اما معمولا از آن برای توصیف مشغولیت ذهنی با عاشق بودن و جستجو کردن پیدرپی روابط عاشقانه علیرغم پیامدهای ناخوشایند آنها، استفاده میشود.
🔻برخی صاحبنظران با به کار بردن کلمه 'اعتیاد' برای توصیف این الگوی رفتاری مشکلساز موافق نیستند و یکی از دلایل مخالفت آنها این است که کلمه اعتیاد همچنان با نوعی انگ اجتماعی همراه است و از طرفی استفادهی بیش از حد و نابهجا از آن میتواند باعث کم شدن وزن و بار معنایی اعتیاد به عنوان یک وضعیت وخیم با عوارض جسمانی و تهدیدکنندهی زندگی شود. برخی نظریهپردازان استفاده از اصطلاحاتی مثل
توقف یا تثبیت در عشق(fixation on love) را
برای توصیف چنین الگوهای عشقورزی مناسبتر میدانند. با وجود این اختلاف نظرها، همچنان این باور وجود دارد که بعضی رفتارها مانند وارد شدن به روابط عاطفی و عشقورزی میتوانند کیفیتی شبیه به اعتیاد پیدا کنند و مشاهده بعضی الگوها در آنها نشانهی نیاز به بررسی عمیقتر و دریافت کمک روانشناختی است.
🔻افکار مزاحم؛ این یک اتفاق طبیعی است که در اولین مراحل شروع یک رابطه یا در اولین نوبت عاشق شدن مشغولیت ذهنی زیادی با فرد مورد علاقه وجود داشته باشد اما در صورتی که گسترهی فکر کردن در مورد یک شخص خاص یا ایدهی عشق به طور کلی، به اندازهای باشد که کار، عملکرد تحصیلی، خواب و حیطههای دیگر زندگی را تحت تاثیر قرار دهد، در این صورت میتواند جای نگرانی وجود داشته باشد.
🔻اضطراب جدایی؛ دلتنگی برای شریک عاطفی یا فرد محبوب حالت بسیار متداولی است، اما احساس تنش غیرقابلتحمل زمانی که آنها در دسترس نیستند، میتواند نشانهای از عشق اعتیادگونه باشد. همچنین ممکن است فرد مبتلا به الگوی ناسالم عشقورزی، خود را در حال اجتناب دائمی از موقعیتهایی بیابد که به نوعی او را از فرد محبوبش جدا میکنند؛ در قالب رفتارهایی مثل ترک کردن محل کار، خارج شدن از مدرسه، کنسل کردن قرارها با دوستان، و اجتناب از انجام تعهدات خانوادگی.
🔻روابط متوالی؛ جابهجا شدن پیدرپی از رابطهای به رابطه دیگر، نه فقط به دلیل ترس از تنهایی بلکه به دلیل میل سیریناپذیر و اجبارگونه به احساس دوست داشته شدن، میتواند نشانهای از مشغولیت ناسالم با مفهوم عشق باشد.
🔻استفاده از عشق به عنوان ابزاری برای اجتناب؛ فرد مبتلا به اعتیاد عشق ممکن است زمانهای زیادی را با فرد محبوب خود سپری کند و در زمانهای با هم نبودن هم، بر فکر کردن به آن فرد تمرکز کند تا خود را از افکار و احساسات دردناک و ناخوشایندی دور نگه دارد. فکر کردن به یک شخص محبوب به عنوان روشی برای اجتناب از احساسات دشوار، میتواند یک علامت قابلتأمل باشد.
🔻ماندن در یک رابطهی ناسالم؛ حتی زمانی که یک رابطه به طور بالقوه مسموم یا غیرقابلترمیم است ممکن است تلاشهای شدیدی برای حفظ آن وجود داشته باشد. تلاشهایی که ممکن است منجر به تداوم یک وضعیت خودتخریبکننده شوند و مانند اعتیاد نیاز به ترک شدن دارند.
🔻عشق یا رابطه به عنوان تنها منبع لذت؛ در صورتی که احساسات خوشایند تنها در حین قرار داشتن در عشق یا رابطه، تجربه میشوند، این میتواند نشانهای از یک سبک ارتباطگیری ناسالم باشد. در چنین حالتی ممکن است تفریحات یا فعالیتهایی که زمانی هیجانانگیز بودهاند، دیگر برای فرد قابللذت بردن نباشند؛ متمرکز شدن بر معشوق یا رابطه، تبدیل به دلیلی برای زنده بودن میشود؛ و درگیر شدن با احساس ناامیدی زمانی که فرد محبوب در دسترس نیست، کیفیت ناتوانکننده پیدا میکند. از بین رفتن تمرکز بر هر موضوعی جز عشق و فرد محبوب، و احساسات همراه با آن میتواند کارکرد روزمره فرد مبتلا به الگوی اعتیادگونه عشق را تحت تاثیر قرار دهد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#رابطه #اعتیاد_عشق
#love_addiction
🆔@tahkimmelat
✍🏻 Rebecca Strong
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻هیجانزدگی، شوق، و همه احساسات شدیدی که عاشق شدن جرقهی شروع آنها را میزند، برای بعضی از افراد ایجادکنندهی میل به تکرار این تجربه، بارها و یکی پس از دیگری است. الگویی که از آن با عنوان 'اعتیاد به عشق ' نام برده میشود. اگرچه هیچ تشخیص بالینی رسمی با این عنوان وجود ندارد اما معمولا از آن برای توصیف مشغولیت ذهنی با عاشق بودن و جستجو کردن پیدرپی روابط عاشقانه علیرغم پیامدهای ناخوشایند آنها، استفاده میشود.
🔻برخی صاحبنظران با به کار بردن کلمه 'اعتیاد' برای توصیف این الگوی رفتاری مشکلساز موافق نیستند و یکی از دلایل مخالفت آنها این است که کلمه اعتیاد همچنان با نوعی انگ اجتماعی همراه است و از طرفی استفادهی بیش از حد و نابهجا از آن میتواند باعث کم شدن وزن و بار معنایی اعتیاد به عنوان یک وضعیت وخیم با عوارض جسمانی و تهدیدکنندهی زندگی شود. برخی نظریهپردازان استفاده از اصطلاحاتی مثل
توقف یا تثبیت در عشق(fixation on love) را
برای توصیف چنین الگوهای عشقورزی مناسبتر میدانند. با وجود این اختلاف نظرها، همچنان این باور وجود دارد که بعضی رفتارها مانند وارد شدن به روابط عاطفی و عشقورزی میتوانند کیفیتی شبیه به اعتیاد پیدا کنند و مشاهده بعضی الگوها در آنها نشانهی نیاز به بررسی عمیقتر و دریافت کمک روانشناختی است.
🔻افکار مزاحم؛ این یک اتفاق طبیعی است که در اولین مراحل شروع یک رابطه یا در اولین نوبت عاشق شدن مشغولیت ذهنی زیادی با فرد مورد علاقه وجود داشته باشد اما در صورتی که گسترهی فکر کردن در مورد یک شخص خاص یا ایدهی عشق به طور کلی، به اندازهای باشد که کار، عملکرد تحصیلی، خواب و حیطههای دیگر زندگی را تحت تاثیر قرار دهد، در این صورت میتواند جای نگرانی وجود داشته باشد.
🔻اضطراب جدایی؛ دلتنگی برای شریک عاطفی یا فرد محبوب حالت بسیار متداولی است، اما احساس تنش غیرقابلتحمل زمانی که آنها در دسترس نیستند، میتواند نشانهای از عشق اعتیادگونه باشد. همچنین ممکن است فرد مبتلا به الگوی ناسالم عشقورزی، خود را در حال اجتناب دائمی از موقعیتهایی بیابد که به نوعی او را از فرد محبوبش جدا میکنند؛ در قالب رفتارهایی مثل ترک کردن محل کار، خارج شدن از مدرسه، کنسل کردن قرارها با دوستان، و اجتناب از انجام تعهدات خانوادگی.
🔻روابط متوالی؛ جابهجا شدن پیدرپی از رابطهای به رابطه دیگر، نه فقط به دلیل ترس از تنهایی بلکه به دلیل میل سیریناپذیر و اجبارگونه به احساس دوست داشته شدن، میتواند نشانهای از مشغولیت ناسالم با مفهوم عشق باشد.
🔻استفاده از عشق به عنوان ابزاری برای اجتناب؛ فرد مبتلا به اعتیاد عشق ممکن است زمانهای زیادی را با فرد محبوب خود سپری کند و در زمانهای با هم نبودن هم، بر فکر کردن به آن فرد تمرکز کند تا خود را از افکار و احساسات دردناک و ناخوشایندی دور نگه دارد. فکر کردن به یک شخص محبوب به عنوان روشی برای اجتناب از احساسات دشوار، میتواند یک علامت قابلتأمل باشد.
🔻ماندن در یک رابطهی ناسالم؛ حتی زمانی که یک رابطه به طور بالقوه مسموم یا غیرقابلترمیم است ممکن است تلاشهای شدیدی برای حفظ آن وجود داشته باشد. تلاشهایی که ممکن است منجر به تداوم یک وضعیت خودتخریبکننده شوند و مانند اعتیاد نیاز به ترک شدن دارند.
🔻عشق یا رابطه به عنوان تنها منبع لذت؛ در صورتی که احساسات خوشایند تنها در حین قرار داشتن در عشق یا رابطه، تجربه میشوند، این میتواند نشانهای از یک سبک ارتباطگیری ناسالم باشد. در چنین حالتی ممکن است تفریحات یا فعالیتهایی که زمانی هیجانانگیز بودهاند، دیگر برای فرد قابللذت بردن نباشند؛ متمرکز شدن بر معشوق یا رابطه، تبدیل به دلیلی برای زنده بودن میشود؛ و درگیر شدن با احساس ناامیدی زمانی که فرد محبوب در دسترس نیست، کیفیت ناتوانکننده پیدا میکند. از بین رفتن تمرکز بر هر موضوعی جز عشق و فرد محبوب، و احساسات همراه با آن میتواند کارکرد روزمره فرد مبتلا به الگوی اعتیادگونه عشق را تحت تاثیر قرار دهد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#رابطه #اعتیاد_عشق
#love_addiction
🆔@tahkimmelat
Telegraph
📌 توقف و تکرار در عشق اعتیادگونه
✍🏻 Rebecca Strong ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist هیجانزدگی، شوق، و همه احساسات شدیدی که عاشق شدن جرقهی شروع آنها را میزند، برای بعضی از افراد ایجادکنندهی میل به تکرار این تجربه، بارها و یکی پس از دیگری است. الگویی که از…
♦️ حمایت از زنان در حوالی قاعدگی
✍🏻 Zat Baraka
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻بسیاری از زنان در طی یک یا دو هفتهٔ پیش از قاعدگی، تغییرات جسمانی و روانشناختی مانند احساس افسردگی، خشم، تحریکپذیری، سردرد، آکنه، اختلال خواب و احساس خستگی را تجربه میکنند که در صورت تکرار این علائم پیش از هر دورهٔ قاعدگی، تشخیص "سندرم پیش از قاعدگی"،
premestrual syndrome(PMS)
برای فرد مطرح میشود.
🔻در صورتی که علائم سندرم پیش از قاعدگی، به اندازهای شدید باشند که مانع از فعالیتهای روزمره فرد شوند، و یا تاثیر مخربی بر روابط بینفردی و عملکردهای اجتماعی او بگذارند، شکل شدیدتری از اختلال PMS مورد توجه قرار میگیرد که تحت عنوان "اختلال ملال پیش از قاعدگی"،
premestrual dysphoric disorder (PMDD)
شناخته میشود.
🔻در حدود ۷۵٪ از زنانی که قاعده میشوند، علائم سندرم پیش از قاعدگی را به طور خفیف تجربه میکنند، در حالیکه اختلال ملال پیش از قاعدگی شیوع بسیار پایین تری در حدود ۳ تا ۸ درصد موارد دارد. علائم پیش از قاعدگی، حتی در شکل خفیف خود، میتواند تاثیری نامطلوب بر رابطه فرد با همسر یا شریک عاطفیاش داشته باشد. آگاهی از تغییرات حول و حوش قاعدگی و درک ماهیت آنها، به مردان کمک میکند که رویکرد همدلانه و حمایتگرانهتری را نسبت به این وضعیت داشته باشند. در این زمینه به آنها توصیه میشود که:
🔻از اشاره تمسخرآمیز به علائم پیش از قاعدگی بپرهیزید؛ اگرچه شوخی و کمک کردن به یک فرد برای خندیدن، یکی از بهترین حمایتهای ممکن در شرایط دشوار است، اما جملات کنایهآمیزی مانند "باز این وقت از ماه فرا رسید!"، بیش از احساس فهمیده شدن، منجر به القای شرم و میل به فاصله گرفتن در طرف مقابل خواهد شد.
🔻چرخه قاعدگی او را بشناسید؛ از او درباره زمان عادت ماهیانهاش سوال کنید و به این ترتیب میتوانید نسبت به روزهایی از ماه که شریک عاطفی شما دچار تغییرات خلقی و ناراحتیهای جسمانی خواهد شد، آمادگی داشته باشید. در عین حال باید دانست، که نسبت دادن هرگونه رنجش و ناراحتی در طی روزهای پیش از قاعدگی، به تغییرات هورمونی، میتواند منجر به ایجاد این احساس در فرد شود که هیجانات او معتبر شمرده نشده، و دلایل دیگر آنها نادیده گرفتهشدهاست، که این موضوع میتواند منجر به تشدید خشم و رنجش در فرد شود.
🔻از مواجه شدن با احساسات او دوری نکنید؛ اگرچه بسیاری از زنان، در دوران قاعدگی، خواهان وجود فاصلهای میان خود و دیگران هستند، اما این موضوع به معنای محروم کردن آنها از حضور شریک عاطفیشان نیست. فرار از موقعیت، و اجتناب از هرگونه مواجهه با هیجانات فرد، میتواند منجر به احساس طرد شدن، انزوا و نادیده گرفته شدن، شود. باید دانست، که همانند هر موضوع دیگری در رابطه، دشواریهای دوران پیش از قاعدگی نیز، بیش از خالی نمودن فضا، نیاز به پذیرش از سوی شریک عاطفی و همکاری از سوی او برای بهبود شرایط دارد. در عین حال لازم است که در ارتباط با آن دسته از رفتارهایی باعث رنجش و ناراحتی شما شدهاست، در فرصتی مناسب و پس از فروکش علائم پیش از قاعدگی با او گفتگو کنید.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سندرم_پیش_از_قاعدگی
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Zat Baraka
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻بسیاری از زنان در طی یک یا دو هفتهٔ پیش از قاعدگی، تغییرات جسمانی و روانشناختی مانند احساس افسردگی، خشم، تحریکپذیری، سردرد، آکنه، اختلال خواب و احساس خستگی را تجربه میکنند که در صورت تکرار این علائم پیش از هر دورهٔ قاعدگی، تشخیص "سندرم پیش از قاعدگی"،
premestrual syndrome(PMS)
برای فرد مطرح میشود.
🔻در صورتی که علائم سندرم پیش از قاعدگی، به اندازهای شدید باشند که مانع از فعالیتهای روزمره فرد شوند، و یا تاثیر مخربی بر روابط بینفردی و عملکردهای اجتماعی او بگذارند، شکل شدیدتری از اختلال PMS مورد توجه قرار میگیرد که تحت عنوان "اختلال ملال پیش از قاعدگی"،
premestrual dysphoric disorder (PMDD)
شناخته میشود.
🔻در حدود ۷۵٪ از زنانی که قاعده میشوند، علائم سندرم پیش از قاعدگی را به طور خفیف تجربه میکنند، در حالیکه اختلال ملال پیش از قاعدگی شیوع بسیار پایین تری در حدود ۳ تا ۸ درصد موارد دارد. علائم پیش از قاعدگی، حتی در شکل خفیف خود، میتواند تاثیری نامطلوب بر رابطه فرد با همسر یا شریک عاطفیاش داشته باشد. آگاهی از تغییرات حول و حوش قاعدگی و درک ماهیت آنها، به مردان کمک میکند که رویکرد همدلانه و حمایتگرانهتری را نسبت به این وضعیت داشته باشند. در این زمینه به آنها توصیه میشود که:
🔻از اشاره تمسخرآمیز به علائم پیش از قاعدگی بپرهیزید؛ اگرچه شوخی و کمک کردن به یک فرد برای خندیدن، یکی از بهترین حمایتهای ممکن در شرایط دشوار است، اما جملات کنایهآمیزی مانند "باز این وقت از ماه فرا رسید!"، بیش از احساس فهمیده شدن، منجر به القای شرم و میل به فاصله گرفتن در طرف مقابل خواهد شد.
🔻چرخه قاعدگی او را بشناسید؛ از او درباره زمان عادت ماهیانهاش سوال کنید و به این ترتیب میتوانید نسبت به روزهایی از ماه که شریک عاطفی شما دچار تغییرات خلقی و ناراحتیهای جسمانی خواهد شد، آمادگی داشته باشید. در عین حال باید دانست، که نسبت دادن هرگونه رنجش و ناراحتی در طی روزهای پیش از قاعدگی، به تغییرات هورمونی، میتواند منجر به ایجاد این احساس در فرد شود که هیجانات او معتبر شمرده نشده، و دلایل دیگر آنها نادیده گرفتهشدهاست، که این موضوع میتواند منجر به تشدید خشم و رنجش در فرد شود.
🔻از مواجه شدن با احساسات او دوری نکنید؛ اگرچه بسیاری از زنان، در دوران قاعدگی، خواهان وجود فاصلهای میان خود و دیگران هستند، اما این موضوع به معنای محروم کردن آنها از حضور شریک عاطفیشان نیست. فرار از موقعیت، و اجتناب از هرگونه مواجهه با هیجانات فرد، میتواند منجر به احساس طرد شدن، انزوا و نادیده گرفته شدن، شود. باید دانست، که همانند هر موضوع دیگری در رابطه، دشواریهای دوران پیش از قاعدگی نیز، بیش از خالی نمودن فضا، نیاز به پذیرش از سوی شریک عاطفی و همکاری از سوی او برای بهبود شرایط دارد. در عین حال لازم است که در ارتباط با آن دسته از رفتارهایی باعث رنجش و ناراحتی شما شدهاست، در فرصتی مناسب و پس از فروکش علائم پیش از قاعدگی با او گفتگو کنید.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سندرم_پیش_از_قاعدگی
🆔️@tahkimmelat
Telegraph
📌 حمایت از زنان در حوالی قاعدگی
✍🏻 Zat Baraka ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽بسیاری از زنان در طی یک یا دو هفتهٔ پیش از قاعدگی، تغییرات جسمانی و روانشناختی مانند احساس افسردگی، خشم، تحریکپذیری، سردرد، آکنه، اختلال خواب و احساس خستگی را تجربه میکنند که…
♦️ اسکیزوفرنی؛ در تقابل تجربه و باورها
✍🏻 Mike Hedrick
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻تا کنون ده سال با اسکیزوفرنی زندگی کردهام و تقریبا هر بار که آن را با کسی در میان گذاشتهام با سوالاتی مواجه شدهام که بعضی تعجبآور بودهاند؛ از این جهت که آگاهی بسیار محدود یا غلط از بیماریهای روانشناختی مهم را نشان میدادهاند و تا زمانی که چنین سوءفهمهایی وجود دارند انگ پیرامون اختلالات روانی ادامه خواهد داشت. در تلاش برای رفع بعضی از این سوءباورها چند واقعیتی را که لازم است درباره اسکیزوفرنی بدانیم به اشتراک میگذارم.
🔻ما خشن و خطرناک نیستیم؛ تحقیقات متعددی نشان میدهند که مبتلایان به اختلالات روانشناختیِ اساسی، بیشتر از آنکه مرتکب جنایت یا عامل خشونت باشند، قربانی آن هستند. گزارشهایی که از تیراندازی در مدرسهها یا قتلعامها منتشر میشوند بسیاری از اوقات اینطور القا میکنند که فقط افراد مبتلا به اختلالات روانشناختی مرتکب چنین جنایتهایی میشوند، در حالیکه بسیاری از اوقات اینطور نیست و در غالب موارد مرتکبان چنین جنایتهایی، جامعهستیز(psychopath) یا دارای شخصیت ضداجتماعی هستند که ارتباطی با بیماریهایی مانند اسکیزوفرنی یا افسردگی ندارد. بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی معمولا افرادی حساس، خلاق و مهربان هستند و همین ویژگیها ممکن است در آسیبپذیری بیشتر آنها در برابر اختلال روانشناختی نقش داشته باشد.
🔻ما هم به اندازه دیگران انسان هستیم؛ تنها به این دلیل که ما یک اختلال روانشناختی داریم به این معنی نیست که کمتر از دیگران انسان هستیم. ما همچنان فکر میکنیم، احساس داریم، و حتی خیلی از مواقع، عمیقتر از دیگران فکر و احساس میکنیم. اگر کار عجیبی انجام دهیم صرفا در حال واکنش دادن به صداهای درون ذهنمان هستیم؛ صرفا در حال تلاش برای دوام آوردن و در این میان گاهی فریب ذهنمان را میخوریم. ما هم، اگر بیشتر از شما نترسیده باشیم، به اندازه شما ترسیدهایم.
🔻اسکیزوفرنی شخصیتهای چندگانه نیست؛ سوءباورهای زیادی وجود دارد مبنی بر این که اسکیزوفرنی مثل اختلال شخصیت تجزیهای است. اینها دو اختلال متمایز هستند که بخصوص هالیوود و رسانهها باعث محو شدن مرز آنها در ذهن مردم شدهاند. اگرچه اسکیزوفرنی در ریشهشناسی لاتین به معنای شکافی در ذهن است اما این به معنای وجود چند شخصیت در درون ما نیست. ما مبتلا به روانپریشی(psychosis) هستیم که به این معناست که ادراکها و افکاری داریم که منطبق با واقعیت نیستند (توهم و هذیان)؛ در اوج بیماری، ما بینشی نسبت به غیرواقعی بودن افکار و ادراکاتمان نداریم و به همین دلیل آشفته و سردرگم هستیم.
🔻ما مهرههای از دسترفته نیستیم؛ دیدگاهی در بین مردم و همینطور درون حیطه سلامت وجود دارد که اسکیزوفرنی معادل با محکوم شدن همیشگی به تواناییهای محدود و ناتوانی از عملکرد نرمال در جامعه است. در حالیکه اسکیزوفرنی مانند هر بیماری دیگر قابل مدیریت به سبک خاص خود است. ما ممکن است هیچگاه نتوانیم از برخی علائم به طور کامل بهبود پیدا کنیم اما میتوانیم مثل هر فرد دیگری، یک عضو موثر در جامعه باشیم. حتی ممکن است در تلاش برای اثبات غلط بودن این باور، به دستاوردهای خاصی برسیم. در هر صورت، قبل از طرد کردن ما از رابطه یا بیرون کردنمان از کار، بدانید که ما هم خواستار یک زندگی عادی با سعی برای کنترل بیماریمان هستیم.
ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سایکوز #اسکیزوفرنی
#انگ
🆔@tahkimmelat
✍🏻 Mike Hedrick
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻تا کنون ده سال با اسکیزوفرنی زندگی کردهام و تقریبا هر بار که آن را با کسی در میان گذاشتهام با سوالاتی مواجه شدهام که بعضی تعجبآور بودهاند؛ از این جهت که آگاهی بسیار محدود یا غلط از بیماریهای روانشناختی مهم را نشان میدادهاند و تا زمانی که چنین سوءفهمهایی وجود دارند انگ پیرامون اختلالات روانی ادامه خواهد داشت. در تلاش برای رفع بعضی از این سوءباورها چند واقعیتی را که لازم است درباره اسکیزوفرنی بدانیم به اشتراک میگذارم.
🔻ما خشن و خطرناک نیستیم؛ تحقیقات متعددی نشان میدهند که مبتلایان به اختلالات روانشناختیِ اساسی، بیشتر از آنکه مرتکب جنایت یا عامل خشونت باشند، قربانی آن هستند. گزارشهایی که از تیراندازی در مدرسهها یا قتلعامها منتشر میشوند بسیاری از اوقات اینطور القا میکنند که فقط افراد مبتلا به اختلالات روانشناختی مرتکب چنین جنایتهایی میشوند، در حالیکه بسیاری از اوقات اینطور نیست و در غالب موارد مرتکبان چنین جنایتهایی، جامعهستیز(psychopath) یا دارای شخصیت ضداجتماعی هستند که ارتباطی با بیماریهایی مانند اسکیزوفرنی یا افسردگی ندارد. بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی معمولا افرادی حساس، خلاق و مهربان هستند و همین ویژگیها ممکن است در آسیبپذیری بیشتر آنها در برابر اختلال روانشناختی نقش داشته باشد.
🔻ما هم به اندازه دیگران انسان هستیم؛ تنها به این دلیل که ما یک اختلال روانشناختی داریم به این معنی نیست که کمتر از دیگران انسان هستیم. ما همچنان فکر میکنیم، احساس داریم، و حتی خیلی از مواقع، عمیقتر از دیگران فکر و احساس میکنیم. اگر کار عجیبی انجام دهیم صرفا در حال واکنش دادن به صداهای درون ذهنمان هستیم؛ صرفا در حال تلاش برای دوام آوردن و در این میان گاهی فریب ذهنمان را میخوریم. ما هم، اگر بیشتر از شما نترسیده باشیم، به اندازه شما ترسیدهایم.
🔻اسکیزوفرنی شخصیتهای چندگانه نیست؛ سوءباورهای زیادی وجود دارد مبنی بر این که اسکیزوفرنی مثل اختلال شخصیت تجزیهای است. اینها دو اختلال متمایز هستند که بخصوص هالیوود و رسانهها باعث محو شدن مرز آنها در ذهن مردم شدهاند. اگرچه اسکیزوفرنی در ریشهشناسی لاتین به معنای شکافی در ذهن است اما این به معنای وجود چند شخصیت در درون ما نیست. ما مبتلا به روانپریشی(psychosis) هستیم که به این معناست که ادراکها و افکاری داریم که منطبق با واقعیت نیستند (توهم و هذیان)؛ در اوج بیماری، ما بینشی نسبت به غیرواقعی بودن افکار و ادراکاتمان نداریم و به همین دلیل آشفته و سردرگم هستیم.
🔻ما مهرههای از دسترفته نیستیم؛ دیدگاهی در بین مردم و همینطور درون حیطه سلامت وجود دارد که اسکیزوفرنی معادل با محکوم شدن همیشگی به تواناییهای محدود و ناتوانی از عملکرد نرمال در جامعه است. در حالیکه اسکیزوفرنی مانند هر بیماری دیگر قابل مدیریت به سبک خاص خود است. ما ممکن است هیچگاه نتوانیم از برخی علائم به طور کامل بهبود پیدا کنیم اما میتوانیم مثل هر فرد دیگری، یک عضو موثر در جامعه باشیم. حتی ممکن است در تلاش برای اثبات غلط بودن این باور، به دستاوردهای خاصی برسیم. در هر صورت، قبل از طرد کردن ما از رابطه یا بیرون کردنمان از کار، بدانید که ما هم خواستار یک زندگی عادی با سعی برای کنترل بیماریمان هستیم.
ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#سایکوز #اسکیزوفرنی
#انگ
🆔@tahkimmelat
Telegraph
📌 اسکیزوفرنی؛ در تقابل تجربه و باورها
✍🏻 Mike Hedrick ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽تا کنون ده سال با اسکیزوفرنی زندگی کردهام و تقریبا هر بار که آن را با کسی در میان گذاشتهام با سوالاتی مواجه شدهام که بعضی تعجبآور بودهاند؛ از این جهت که آگاهی بسیار محدود…
♦️ مراقبت از والد مبتلا به دمانس؛ تطابق با وارونگی نقشها
✍🏻 Tamara Greenberg
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
مواجهه با بروز دمانس (زوال عقل) در والدین، یکی از سختترین تجربههایی است که برای بسیاری از افراد میتواند اتفاق بیفتد. شرایطی که در آن با این واقعیت رو به رو میشویم که کسی که تاکنون حامی و مراقب ما بوده است، اکنون ناتوان و تماما وابسته شده است.حتی در مراحل اولیه بیماری، شاهد ضعف و آسیبپذیری کسی میشویم که زمانی او را قدرتمند و شکست ناپذیر تصور میکردهایم.
پیامدهای هیجانی از این دست، برای فرزندان افراد مبتلا به دمانس، بیشمارند. نگرانی و مشغولیت فکری دائمی، چه برای فرزندانی که خود مستقیما مراقبت از والدین را بر عهده میگیرند، چه آنها که مراقبت از والدین را به پرستار یا فرد دیگری میسپارند، وجود دارد.
هنگامی که فرآیند فراموش کردن تمام خاطرات در یک والد، به تدریج پیشرفت میکند، یکی از سوالاتی که در ذهن فرزندان تکرار میشود این است که: "تا چند وقت دیگر ما در ذهن آنها هستیم؟". دمانس و ناتوانیهای ناشی از آن، بیرحمانه به ما یادآوری میکنند که والدین ما برای همیشه، ما را به یاد نخواهند داشت.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای فرزندان افراد به مبتلا به دمانس میافتد این است که آنها در نهایت باید بین نگرانیهای خود، و پذیرش این واقعیت که نقش آنها در مقابل والدین تغییر کرده است، تعادل برقرار کنند. نحوهٔ کنار آمدن افراد با این شرایط، تا حد زیادی بستگی به نوع رابطهٔ آنها با والدین، در گذشته و پیش از شروع بیماری، دارد.
افراد پیر مبتلا به دمانس، به نسلی تعلق دارند که در آن، حرف زدن دربارهٔ احساسات، چندان معمول نبود. به همین دلیل، بسیاری از فرزندان این افراد، ممکن است احساس نزدیکی عاطفی با والدین خود را عمیقا تجربه نکرده باشند؛ بهطوریکه باور بسیاری از بالغین نسل حاضر این است که اگرچه والدین آنها هرچه در توان داشتهاند برای آنها انجام دادهاند، اما فضای کافی برای گفتگو دربارهٔ احساسات، بین آنها وجود نداشته است. وجود چنین پیشینههای ارتباطی در همراهی با قرار گرفتن در نقش مراقب والدین، باعث برانگیخته شدن احساسات مختلف و متناقصی در فرزندان میشود، که راه حل کنار آمدن با آنها، نادیده گرفتنشان نیست.
بسیاری از فرزندان بالغ افراد مبتلا به دمانس، این حق را برای خود قائل نیستند که در اثر مراقبت از پدر یا مادر بیمار خود، احساس سرخوردگی، کلافگی یا خشم پیدا کنند یا چنین احساساتی را ابراز کنند. این در حالیست که تجربهٔ احساسات منفی، بخش بهنجاری از مراقبت از یک فرد بیمار است.
تصور بسیاری از افراد، در چنین شرایطی این است که اگر دائما نگران وضعیت پدر یا مادر بیمار خود نباشند، فرزند خوبی برای آنها نیستند. در حالیکه واقعیت این است که، هنگامی که فرزندان افراد مبتلا به دمانس، خود را از زندگی و لذتهایشان محروم می کنند، توانایی آنها برای توجه به نیازهای والدین کاهش می یابد و با احساسات منفی بیشتری رو به رو میشوند.
کنار آمدن با پیشرفت تدریجی دمانس در والدین و نقشهای تازهای که برای فرزندان ایجاد میکند، شامل معتبر دانستن نیازها و احساسات خود، و پذیرفتن احتمال بروز سرخوردگی، خشم و ناخشنودی است. بسیاری از اوقات، مراقبت از خود در چنین شرایطی، مستلزم کمک گرفتن از دیگران، یا حرف زدن از احساسات مختلف خود با افرادی است که تجربههای مشابهی را پشت سر گذاشته اند.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#دمانس #آلزایمر
#سالمندان
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/21st-century-aging/201710/when-your-parent-has-dementia
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Tamara Greenberg
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
مواجهه با بروز دمانس (زوال عقل) در والدین، یکی از سختترین تجربههایی است که برای بسیاری از افراد میتواند اتفاق بیفتد. شرایطی که در آن با این واقعیت رو به رو میشویم که کسی که تاکنون حامی و مراقب ما بوده است، اکنون ناتوان و تماما وابسته شده است.حتی در مراحل اولیه بیماری، شاهد ضعف و آسیبپذیری کسی میشویم که زمانی او را قدرتمند و شکست ناپذیر تصور میکردهایم.
پیامدهای هیجانی از این دست، برای فرزندان افراد مبتلا به دمانس، بیشمارند. نگرانی و مشغولیت فکری دائمی، چه برای فرزندانی که خود مستقیما مراقبت از والدین را بر عهده میگیرند، چه آنها که مراقبت از والدین را به پرستار یا فرد دیگری میسپارند، وجود دارد.
هنگامی که فرآیند فراموش کردن تمام خاطرات در یک والد، به تدریج پیشرفت میکند، یکی از سوالاتی که در ذهن فرزندان تکرار میشود این است که: "تا چند وقت دیگر ما در ذهن آنها هستیم؟". دمانس و ناتوانیهای ناشی از آن، بیرحمانه به ما یادآوری میکنند که والدین ما برای همیشه، ما را به یاد نخواهند داشت.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای فرزندان افراد به مبتلا به دمانس میافتد این است که آنها در نهایت باید بین نگرانیهای خود، و پذیرش این واقعیت که نقش آنها در مقابل والدین تغییر کرده است، تعادل برقرار کنند. نحوهٔ کنار آمدن افراد با این شرایط، تا حد زیادی بستگی به نوع رابطهٔ آنها با والدین، در گذشته و پیش از شروع بیماری، دارد.
افراد پیر مبتلا به دمانس، به نسلی تعلق دارند که در آن، حرف زدن دربارهٔ احساسات، چندان معمول نبود. به همین دلیل، بسیاری از فرزندان این افراد، ممکن است احساس نزدیکی عاطفی با والدین خود را عمیقا تجربه نکرده باشند؛ بهطوریکه باور بسیاری از بالغین نسل حاضر این است که اگرچه والدین آنها هرچه در توان داشتهاند برای آنها انجام دادهاند، اما فضای کافی برای گفتگو دربارهٔ احساسات، بین آنها وجود نداشته است. وجود چنین پیشینههای ارتباطی در همراهی با قرار گرفتن در نقش مراقب والدین، باعث برانگیخته شدن احساسات مختلف و متناقصی در فرزندان میشود، که راه حل کنار آمدن با آنها، نادیده گرفتنشان نیست.
بسیاری از فرزندان بالغ افراد مبتلا به دمانس، این حق را برای خود قائل نیستند که در اثر مراقبت از پدر یا مادر بیمار خود، احساس سرخوردگی، کلافگی یا خشم پیدا کنند یا چنین احساساتی را ابراز کنند. این در حالیست که تجربهٔ احساسات منفی، بخش بهنجاری از مراقبت از یک فرد بیمار است.
تصور بسیاری از افراد، در چنین شرایطی این است که اگر دائما نگران وضعیت پدر یا مادر بیمار خود نباشند، فرزند خوبی برای آنها نیستند. در حالیکه واقعیت این است که، هنگامی که فرزندان افراد مبتلا به دمانس، خود را از زندگی و لذتهایشان محروم می کنند، توانایی آنها برای توجه به نیازهای والدین کاهش می یابد و با احساسات منفی بیشتری رو به رو میشوند.
کنار آمدن با پیشرفت تدریجی دمانس در والدین و نقشهای تازهای که برای فرزندان ایجاد میکند، شامل معتبر دانستن نیازها و احساسات خود، و پذیرفتن احتمال بروز سرخوردگی، خشم و ناخشنودی است. بسیاری از اوقات، مراقبت از خود در چنین شرایطی، مستلزم کمک گرفتن از دیگران، یا حرف زدن از احساسات مختلف خود با افرادی است که تجربههای مشابهی را پشت سر گذاشته اند.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#دمانس #آلزایمر
#سالمندان
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/21st-century-aging/201710/when-your-parent-has-dementia
🆔️@tahkimmelat
Psychology Today
When Your Parent Has Dementia
Dealing with complex emotions.
♦️ تشخیص اوتیسم پس از سالها زندگی
✍🏻 Philippa Roxby
BBC Health Reporter
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻برنی آنجلیس، یکی از کسانی است که سالها برای تطابق دادن خود با زندگی و دنیایی که برایش بیگانه بود، به سختی تلاش کرد. دریافت تشخیص اختلال طیف اوتیسم در سن ۴۹ سالگی، توضیحی برای تمام این دشواریها بود. در جایگاه یک کودک، آنطور که به یاد میآورد، خانوادهاش اجازهٔ رفتن به مدرسهٔ جدید را به او ندادند چون "فکر میکردند که تا حد مرگ مورد زورگویی و بدرفتاری از طرف همکلاسی هایم قرار خواهم گرفت".
اگر چه مشکلی در یادگیری کلمات نداشت، اما دوستیهای بسیار محدود، قدرت همدلی و مهارتهای اجتماعی بسیار پایینی داشت.
با شروع زندگی مستقل، ازدواج، و کار در قالب یک معلم، او بیش از پیش در افسردگی و احساس نقص و ناکارآمدی غوطهور شد تا آنجا که به اصرار همسرش به روانپزشک مراجعه کرد و تشخیص آسپرگر برای او مطرح شد. تشخیصی که به بسیاری از مشکلات گیجکنندهٔ او معنا میداد.
🔻رابرت گرینال، یک خبرنگار ۵۳ سالهٔ بیبیسی هم، اخیرأ متوجه شد که در طیف اوتیسم قرار دارد. او می گوید: "در تمام زندگیام همیشه از خودم میپرسیدم که چرا هیچگاه نمیتوانم اطرافیانم را درک کنم، و چرا آنها هم هیچگاه نمیتوانند من را درک کنند؟"
"تو آدم عجیبی هستی"، "انگار از سیارهٔ دیگری آمدهای"، جملههایی بودند که او در زندگی خود زیاد شنیده بود. برای مدتی طولانی فکر میکرد که علت این موضوع، تکفرزند بودن، فرستاده شدن او به مدرسهٔ شبانهروزی، یا گذراندن غالب زمان کودکیاش در تنهایی بود.
در حالیکه او شیفتهٔ تماشای نقشهها و خواندن دربارهٔ مسیر راهآهنها بود، همسالانش او را به خاطر اعتمادبهنفس پایین و دستوپاچلفتی بودنش در ورزشهای گروهی مسخره میکردند.
در جایگاه یک فرد بالغ، تعاملات اجتماعی برای او بسیار دشوار، و کوچکترین گفتگو در مهمانی، شبیه یک کابوس بود. همیشه از خود می پرسید که چرا نمیتواند احساسات دیگران را بفهمد و با آنها همدلی کند. "احساس میکردم که یک غریبهام"؛ "اما تکههای این پازل کنار هم قرار نمیگرفت تا زمانی که یک برنامهٔ تلویزیونی راجع به اوتیسم را تماشا میکردم."
"تصویر قالبی که همیشه از افراد مبتلا به اوتیسم در ذهن داشتم، ناتوانی کامل از هرگونه ارتباط، اختلال شدید در تمام جنبههای زندگی و مهارتهای کامپیوتری عجیب و شگفتانگیز بود، اما دیدن آن مستند از افرادی که زندگی آنها به ظاهر مانند سایر افراد بود، اما به دلیل ویژگیهایی شبیه به من، تشخیص اوتیسم را دریافت کرده بودند، دریچهای به روی یک کشف تازه در زندگیام بود"
رابرت دریافت تشخیص اوتیسم را مانند یک "تسکین بزرگ" تجربه کرده بود. "سرانجام برای همه چیزهایی که باعث میشد احساس کنم یک بیگانه هستم، اسمی پیدا کرده بودم. که باعث میشد دیگر از متفاوت بودن خود احساس بدی نداشته باشم"
🔻این ها فقط دو نمونه از بیشمار فرد بزرگسالی هستند که بخش زیادی از زندگی خود را با بیاطلاعی از دلیل احساس متفاوت بودنشان، گذراندهاند. اوتیسم در سال ۱۹۸۰ به عنوان یک اختلال روانشناختی مجزا طبقهبندی شد و به این ترتیب، بسیاری از کسانی که پیش از آن سالها متولد شده بودند، بدون دریافت تشخیص اوتیسم، یا با تشخیص اختلالات دیگر، دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراندهاند. بیاطلاعی از وجود یک اختلال برای ۴۰ یا ۵۰ سال از زندگی، تجربه روانی بسیار سنگین، اضطرابآور و گیجکنندهای است.
تجربهٔ مشترک بسیاری از کسانی که در سنین بزرگسالی تشخیص اوتیسم را دریافت میکنند این است که "شناسایی اوتیسم باعث شد که به تلاشهای بیثمر خود برای تطابق با بسیاری از شرایط، پایان دهم و هویت خود را دوباره تعریف کنم"، "متوجه شدم که این احساس بیگانگی تقصیر من نیست"، "اکنون میتوانم به این منِ متفاوت، اجازهٔ زندگی کردن بدهم"
در عین حال، دست یابی به این آگاهی پس از گذشت سالهای طولانی از زندگی، حسرتها و افسوسهای بزرگی نیز به همراه خواهد داشت. "سالها خود را یک پدر مضطرب و یک معلم ناکافی تجربه میکردم، و هیچ توضیحی برای ناتوانی خود از ارتباط و همدلی نداشتم"
با این وجود، بارنی، دریافت تشخیص اوتیسم را، یک نقطهٔ عطف در زندگی خود میداند. او اکنون بخش عمده ای از زمان خود را به نوشتن، آموختن و برگزار کردن گردهماییهای آموزشی دربارهٔ اوتیسم میگذراند و تمام تلاش خود را معطوف به شناساندن هرچه بیشتر اوتیسم به جامعه خود کرده است.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اوتیسم #آسپرگر
#اختلال_طیف_اوتیسم
https://www.bbc.com/news/health-50380411
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Philippa Roxby
BBC Health Reporter
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
🔻برنی آنجلیس، یکی از کسانی است که سالها برای تطابق دادن خود با زندگی و دنیایی که برایش بیگانه بود، به سختی تلاش کرد. دریافت تشخیص اختلال طیف اوتیسم در سن ۴۹ سالگی، توضیحی برای تمام این دشواریها بود. در جایگاه یک کودک، آنطور که به یاد میآورد، خانوادهاش اجازهٔ رفتن به مدرسهٔ جدید را به او ندادند چون "فکر میکردند که تا حد مرگ مورد زورگویی و بدرفتاری از طرف همکلاسی هایم قرار خواهم گرفت".
اگر چه مشکلی در یادگیری کلمات نداشت، اما دوستیهای بسیار محدود، قدرت همدلی و مهارتهای اجتماعی بسیار پایینی داشت.
با شروع زندگی مستقل، ازدواج، و کار در قالب یک معلم، او بیش از پیش در افسردگی و احساس نقص و ناکارآمدی غوطهور شد تا آنجا که به اصرار همسرش به روانپزشک مراجعه کرد و تشخیص آسپرگر برای او مطرح شد. تشخیصی که به بسیاری از مشکلات گیجکنندهٔ او معنا میداد.
🔻رابرت گرینال، یک خبرنگار ۵۳ سالهٔ بیبیسی هم، اخیرأ متوجه شد که در طیف اوتیسم قرار دارد. او می گوید: "در تمام زندگیام همیشه از خودم میپرسیدم که چرا هیچگاه نمیتوانم اطرافیانم را درک کنم، و چرا آنها هم هیچگاه نمیتوانند من را درک کنند؟"
"تو آدم عجیبی هستی"، "انگار از سیارهٔ دیگری آمدهای"، جملههایی بودند که او در زندگی خود زیاد شنیده بود. برای مدتی طولانی فکر میکرد که علت این موضوع، تکفرزند بودن، فرستاده شدن او به مدرسهٔ شبانهروزی، یا گذراندن غالب زمان کودکیاش در تنهایی بود.
در حالیکه او شیفتهٔ تماشای نقشهها و خواندن دربارهٔ مسیر راهآهنها بود، همسالانش او را به خاطر اعتمادبهنفس پایین و دستوپاچلفتی بودنش در ورزشهای گروهی مسخره میکردند.
در جایگاه یک فرد بالغ، تعاملات اجتماعی برای او بسیار دشوار، و کوچکترین گفتگو در مهمانی، شبیه یک کابوس بود. همیشه از خود می پرسید که چرا نمیتواند احساسات دیگران را بفهمد و با آنها همدلی کند. "احساس میکردم که یک غریبهام"؛ "اما تکههای این پازل کنار هم قرار نمیگرفت تا زمانی که یک برنامهٔ تلویزیونی راجع به اوتیسم را تماشا میکردم."
"تصویر قالبی که همیشه از افراد مبتلا به اوتیسم در ذهن داشتم، ناتوانی کامل از هرگونه ارتباط، اختلال شدید در تمام جنبههای زندگی و مهارتهای کامپیوتری عجیب و شگفتانگیز بود، اما دیدن آن مستند از افرادی که زندگی آنها به ظاهر مانند سایر افراد بود، اما به دلیل ویژگیهایی شبیه به من، تشخیص اوتیسم را دریافت کرده بودند، دریچهای به روی یک کشف تازه در زندگیام بود"
رابرت دریافت تشخیص اوتیسم را مانند یک "تسکین بزرگ" تجربه کرده بود. "سرانجام برای همه چیزهایی که باعث میشد احساس کنم یک بیگانه هستم، اسمی پیدا کرده بودم. که باعث میشد دیگر از متفاوت بودن خود احساس بدی نداشته باشم"
🔻این ها فقط دو نمونه از بیشمار فرد بزرگسالی هستند که بخش زیادی از زندگی خود را با بیاطلاعی از دلیل احساس متفاوت بودنشان، گذراندهاند. اوتیسم در سال ۱۹۸۰ به عنوان یک اختلال روانشناختی مجزا طبقهبندی شد و به این ترتیب، بسیاری از کسانی که پیش از آن سالها متولد شده بودند، بدون دریافت تشخیص اوتیسم، یا با تشخیص اختلالات دیگر، دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراندهاند. بیاطلاعی از وجود یک اختلال برای ۴۰ یا ۵۰ سال از زندگی، تجربه روانی بسیار سنگین، اضطرابآور و گیجکنندهای است.
تجربهٔ مشترک بسیاری از کسانی که در سنین بزرگسالی تشخیص اوتیسم را دریافت میکنند این است که "شناسایی اوتیسم باعث شد که به تلاشهای بیثمر خود برای تطابق با بسیاری از شرایط، پایان دهم و هویت خود را دوباره تعریف کنم"، "متوجه شدم که این احساس بیگانگی تقصیر من نیست"، "اکنون میتوانم به این منِ متفاوت، اجازهٔ زندگی کردن بدهم"
در عین حال، دست یابی به این آگاهی پس از گذشت سالهای طولانی از زندگی، حسرتها و افسوسهای بزرگی نیز به همراه خواهد داشت. "سالها خود را یک پدر مضطرب و یک معلم ناکافی تجربه میکردم، و هیچ توضیحی برای ناتوانی خود از ارتباط و همدلی نداشتم"
با این وجود، بارنی، دریافت تشخیص اوتیسم را، یک نقطهٔ عطف در زندگی خود میداند. او اکنون بخش عمده ای از زمان خود را به نوشتن، آموختن و برگزار کردن گردهماییهای آموزشی دربارهٔ اوتیسم میگذراند و تمام تلاش خود را معطوف به شناساندن هرچه بیشتر اوتیسم به جامعه خود کرده است.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اوتیسم #آسپرگر
#اختلال_طیف_اوتیسم
https://www.bbc.com/news/health-50380411
🆔️@tahkimmelat
BBC News
Autism diagnosis: 'I want 40 years of my life back'
People diagnosed with autism in adulthood describe growing up believing they were "bad" or "alien".
♦️ بیزاری حسی غذایی
با بد غذایی در کودکان چه باید کرد؟
✍🏻 Emma Shafqat
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽بعضی کودکان از خوردن تعداد کمی از غذاها اجتناب میکنند، بعضی دیگر اغلب غذاها را پس میزنند و فقط یک یا دو نوع غذا میخورند. ممکن است والدین تلاش کرده باشند که مواد غذایی لازم اما موردِ بیزاری کودک را در لابهلای غذاهای دیگری پنهان کنند و به او بدهند اما باز هم کودک فهمیده باشد و از خوردن اجتناب کند.
بد غذایی در کودکان نوپا شایع است و با عنوان نوهراسی(neophobia) یا ترس از غذاهای جدید هم شناخته میشود. بعضی کودکان از این حالت عبور میکنند و برای بعضی دیگر تبدیل به یک وضعیت پایدار میشود.
در فرآیند پردازش حسی(sensory processing) مغز ما اطلاعات دریافتی از گیرندههای حسی شامل محرکهای چشایی را دریافت و تفسیر میکند و سپس به آنها واکنش میدهد. برخی افراد اطلاعات حسی را بیشتر از حد نیاز و برخی کمتر از حد عادی ادراک میکنند. اینگونه اختلالات در فرآیند پردازش حسی در یک کودک، میتواند باعث تجربۀ شدید از یک محرک معمولی و واکنش ستیز یا گریز نسبت به آن محرک شود. در حیطه عادتهای غذایی، اختلال در پردازش حسی محرکهای چشایی، میتواند خود را به صورت درک اغراقشده از بعضی طعمهای خاص و بیزاری غذایی نشان دهد.
بیزاری حسی غذایی
Sensory food aversion
وضعیتی است که در آن کودک اجتناب و بیزاری شدیدی را نسبت به نوعی از غذاها یا بافت، طعم، بو یا ویژگیهای ظاهری خاصی در غذاها نشان میدهد. در چنین حالتی یک بافت، طعم یا بوی خاص در غذا برای کودک ناخوشایند، شدید یا حتی دردناک تجربه میشود. ژنتیک، تجربیات اولیهی منفی با بعضی غذاها، تاثیرات اجتماعی و فرهنگی و بعضی بیماری طبی میتوانند باعث شکلگیری الگوی بیزاری غذایی شوند. واکنش اجتنابی به یک غذا ممکن است ناشی از ارتباط طعم یا بوی آن غذا با یک خاطره منفی یا تروما در ذهن فرد باشد. ابتلا به وضعیتهایی مانند اختلال طیف اوتیسم میتواند باعث حساسیت افزایشیافته به اطلاعات حسی و واکنشهای اجتنابی از جمله بیزاری غذایی شود. کودکان مبتلا به اوتیسم ۵ برابر احتمال بیشتری برای شکلگیری مشکلات تغذیهای و کمبود عناصر مغذی دارند. در کودکان مبتلا به بد غذایی، طیف غذاهای مصرفی بسیار محدود میشود و در عین حال میل به مصرف مواد شیرین، شور، چیپس و بستنی وجود دارد یا افزایش پیدا میکند.
تعامل با کودک مبتلا به بیزاری حسی غذایی، که بسیاری از اوقات با اصطلاح بد غذایی توسط والدین توصیف میشود، با این نگرانی دائمی همراه است که آیا وعده غذایی که با عشق برای او تهیه کردهاید میخورد یا نه. اجتناب از مصرف گروههای بزرگی از مواد مغذی ریسکهای کمبودهای جدی به ویژه در ارتباط با عناصری مثل آهن و روی را افزایش میدهد.
◽چگونه میتوان به کودک مبتلا به بیزاری غذایی کمک کرد؟
ویژگیهایی از غذا که مورد بیزاری کودک است (یک بافت، رنگ، دما یا بوی خاص) را شناسایی کنید. فضایی را ایجاد کنید که آنها خوردن غذاهایی را که از مصرف آنها اجتناب میکنند توسط شما ببینند و به امتحان کردن دوبارهی آن ترغیب شوند. نمیتوانید انتظار داشته باشید که فرزند شما هویج بخورد در حالی که خود شما آن را نمیخورید.
فرزندتان را تشویق کنید که غذا را مشاهده کند و ویژگیهای فیزیکی مثل سایز، شکل و رنگ آن را توصیف کند همچنین بر بافت غذا، دمای آن و طعمش متمرکز شود.
تمرین ذهنآگاهی(mindfulness) منظم در ارتباط با کیفیت و ویژگیهای غذا، اضطراب حول و حوش خوردن آن را برای کودک کاهش میدهد.
کنجکاوی کودک در ارتباط با تست کردن غذاها و همچنین احساس راحتی و آرامش او را در هنگام صرف غذا بیشتر کنید.
سعی کنید برنامه منظمی برای وعدههای غذایی داشته باشید و از آن ساختار پیروی کنید. زمان صرف وعدههای غذایی را تا حد امکان کوتاهتر کنید تا احساس فشار برای ماندن بر سر میز کاهش پیدا کند.
بهداشت خواب کودک را مورد توجه بیشتری قرار دهید. میدانیم که خواب کافی برای سلامت ذهنی و فیزیکی کودک اهمیت زیادی دارد. مطالعات نشان دادهاند که ۸۰ درصد کودکان مبتلا به اوتیسم از اختلال خواب رنج میبرند و این موضوع در تشدید مشکلات تغذیهای آنها نقش دارد.
غذاهای جدید را با غذاهای مورد ترجیح قدیمی کودک جفت کنید. از اعمال فشار به کودک برای خوردن غذای جدید اجتناب کنید. به او فرصت بدهید که غذا را تماشا کند، لمس و بو کند. طعم، بافت و فرمهای جدید از غذاها را به تدریج و در حجم کم، در هر وعده غذایی در کنار غذای مورد علاقه کودک، قرار دهید و به او پیشنهاد کنید.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اختلال_خوردن
🆔️@tahkimmelat
با بد غذایی در کودکان چه باید کرد؟
✍🏻 Emma Shafqat
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽بعضی کودکان از خوردن تعداد کمی از غذاها اجتناب میکنند، بعضی دیگر اغلب غذاها را پس میزنند و فقط یک یا دو نوع غذا میخورند. ممکن است والدین تلاش کرده باشند که مواد غذایی لازم اما موردِ بیزاری کودک را در لابهلای غذاهای دیگری پنهان کنند و به او بدهند اما باز هم کودک فهمیده باشد و از خوردن اجتناب کند.
بد غذایی در کودکان نوپا شایع است و با عنوان نوهراسی(neophobia) یا ترس از غذاهای جدید هم شناخته میشود. بعضی کودکان از این حالت عبور میکنند و برای بعضی دیگر تبدیل به یک وضعیت پایدار میشود.
در فرآیند پردازش حسی(sensory processing) مغز ما اطلاعات دریافتی از گیرندههای حسی شامل محرکهای چشایی را دریافت و تفسیر میکند و سپس به آنها واکنش میدهد. برخی افراد اطلاعات حسی را بیشتر از حد نیاز و برخی کمتر از حد عادی ادراک میکنند. اینگونه اختلالات در فرآیند پردازش حسی در یک کودک، میتواند باعث تجربۀ شدید از یک محرک معمولی و واکنش ستیز یا گریز نسبت به آن محرک شود. در حیطه عادتهای غذایی، اختلال در پردازش حسی محرکهای چشایی، میتواند خود را به صورت درک اغراقشده از بعضی طعمهای خاص و بیزاری غذایی نشان دهد.
بیزاری حسی غذایی
Sensory food aversion
وضعیتی است که در آن کودک اجتناب و بیزاری شدیدی را نسبت به نوعی از غذاها یا بافت، طعم، بو یا ویژگیهای ظاهری خاصی در غذاها نشان میدهد. در چنین حالتی یک بافت، طعم یا بوی خاص در غذا برای کودک ناخوشایند، شدید یا حتی دردناک تجربه میشود. ژنتیک، تجربیات اولیهی منفی با بعضی غذاها، تاثیرات اجتماعی و فرهنگی و بعضی بیماری طبی میتوانند باعث شکلگیری الگوی بیزاری غذایی شوند. واکنش اجتنابی به یک غذا ممکن است ناشی از ارتباط طعم یا بوی آن غذا با یک خاطره منفی یا تروما در ذهن فرد باشد. ابتلا به وضعیتهایی مانند اختلال طیف اوتیسم میتواند باعث حساسیت افزایشیافته به اطلاعات حسی و واکنشهای اجتنابی از جمله بیزاری غذایی شود. کودکان مبتلا به اوتیسم ۵ برابر احتمال بیشتری برای شکلگیری مشکلات تغذیهای و کمبود عناصر مغذی دارند. در کودکان مبتلا به بد غذایی، طیف غذاهای مصرفی بسیار محدود میشود و در عین حال میل به مصرف مواد شیرین، شور، چیپس و بستنی وجود دارد یا افزایش پیدا میکند.
تعامل با کودک مبتلا به بیزاری حسی غذایی، که بسیاری از اوقات با اصطلاح بد غذایی توسط والدین توصیف میشود، با این نگرانی دائمی همراه است که آیا وعده غذایی که با عشق برای او تهیه کردهاید میخورد یا نه. اجتناب از مصرف گروههای بزرگی از مواد مغذی ریسکهای کمبودهای جدی به ویژه در ارتباط با عناصری مثل آهن و روی را افزایش میدهد.
◽چگونه میتوان به کودک مبتلا به بیزاری غذایی کمک کرد؟
ویژگیهایی از غذا که مورد بیزاری کودک است (یک بافت، رنگ، دما یا بوی خاص) را شناسایی کنید. فضایی را ایجاد کنید که آنها خوردن غذاهایی را که از مصرف آنها اجتناب میکنند توسط شما ببینند و به امتحان کردن دوبارهی آن ترغیب شوند. نمیتوانید انتظار داشته باشید که فرزند شما هویج بخورد در حالی که خود شما آن را نمیخورید.
فرزندتان را تشویق کنید که غذا را مشاهده کند و ویژگیهای فیزیکی مثل سایز، شکل و رنگ آن را توصیف کند همچنین بر بافت غذا، دمای آن و طعمش متمرکز شود.
تمرین ذهنآگاهی(mindfulness) منظم در ارتباط با کیفیت و ویژگیهای غذا، اضطراب حول و حوش خوردن آن را برای کودک کاهش میدهد.
کنجکاوی کودک در ارتباط با تست کردن غذاها و همچنین احساس راحتی و آرامش او را در هنگام صرف غذا بیشتر کنید.
سعی کنید برنامه منظمی برای وعدههای غذایی داشته باشید و از آن ساختار پیروی کنید. زمان صرف وعدههای غذایی را تا حد امکان کوتاهتر کنید تا احساس فشار برای ماندن بر سر میز کاهش پیدا کند.
بهداشت خواب کودک را مورد توجه بیشتری قرار دهید. میدانیم که خواب کافی برای سلامت ذهنی و فیزیکی کودک اهمیت زیادی دارد. مطالعات نشان دادهاند که ۸۰ درصد کودکان مبتلا به اوتیسم از اختلال خواب رنج میبرند و این موضوع در تشدید مشکلات تغذیهای آنها نقش دارد.
غذاهای جدید را با غذاهای مورد ترجیح قدیمی کودک جفت کنید. از اعمال فشار به کودک برای خوردن غذای جدید اجتناب کنید. به او فرصت بدهید که غذا را تماشا کند، لمس و بو کند. طعم، بافت و فرمهای جدید از غذاها را به تدریج و در حجم کم، در هر وعده غذایی در کنار غذای مورد علاقه کودک، قرار دهید و به او پیشنهاد کنید.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اختلال_خوردن
🆔️@tahkimmelat
Telegraph
📌 بیزاری حسی غذایی؛ با بد غذایی در کودکان چه باید کرد؟
✍🏻 Emma Shafqat ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽بعضی کودکان از خوردن تعداد کمی از غذاها اجتناب میکنند، بعضی دیگر اغلب غذاها را پس میزنند و فقط یک یا دو نوع غذا میخورند. ممکن است والدین تلاش کرده باشند که مواد غذایی لازم…
♦️ گذر از جوانی؛ زیبایی در میان خطوط
✍🏻 Amber Wardell
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽در حالیکه یک سال دیگر به تولد چهل سالگیام میرسم، هر روز بیشتر خود را در محاصره تبلیغاتی میبینم که میگویند چگونه میتوانم جوانتر، سالمتر و زیباتر به نظر برسم. من به سنی رسیدهام که برای بسیاری از زنان شروع مشغولیت ذهنی با صورتها و بدنشان، برای حفظ جوانی، خریدن جدیدترین محصولات ضد-پیری و انجام جراحیهای زیبایی است. پس از صرف زمانهای زیادی برای گفتگو با زنانی همسن یا مسنتر از خود، به این نتیجه رسیدهام که تناقضهایی که من در مواجهه با تبلیغات و پیامهای مرتبط با سنم احساس میکنم، تجربهای شایع است. با وارد شدن به سالهای دهه چهل سالگی و بالاتر، بسیاری از ما از یک سو احساس میکنیم که خویشتن حقیقیمان را یافتهایم، و در رهایی نسبی از اضطرابها و انتظاراتی که در دهههای قبلی زندگی متحمل میشدیم، به شناخت اصیلتری از خود رسیدهایم اما از سوی دیگر ممکن است افزایش سن را عامل کنار گذاشته شدن، به حاشیه راندهشدن و نادیده گرفتهشدن خود تجربه کنیم. قرار نداشتن در مرکز دید مردان و کمتر شدن جاذبههای جسمی، از یک سو باعث تشدید این احساسات ناخوشایند، و از سوی دیگر باعث سوق دادن زنان به یافتن بخشهای دیگر هویتشان میشود.
همانند بسیاری از زنان در این سنین، من هم خود را در نوسان میان اعتمادبهنفسی رو به بالا با افزایش سن، و از آنسو فشار احساس ناامنی در ارتباط با تغییرات پوست، بدن و صورتم میبینم؛ آنجا که نمیتوانم افتادگی یک قسمت از پوست را بالا بکشم یا چروک قسمت دیگری از آن را مانند موهای خاکستری به حالت قبل برگردانم. چطور ممکن است که به طور همزمان هم اعتمادبهنفسی بیشتر و هم ضعیفتر از قبل داشته باشم؟ تناقض دیگر، عدم تطابق میان احساس جوانی درونی با بدنهای میانسال و نمای بیرونی است. خردمندیِ بهدستآمده از تجربههای زندگی باعث احساس نشاط، تصویر ذهنی مثبت، و اعتماد به نفسی میشود که مشاهده خطوط پیری در آینه، میتواند متناقض با آن احساسات و غیرقابلقبول تجربه شود؛ عدم تطابقی که مواجهه با آن در آینه، حتی میتواند تهدیدی برای احساس ارزشمندی فرد باشد.
از طرفی ما در فرهنگ و دورانی زندگی میکنیم که بر جوان ماندن برای همیشه یا مدتی طولانیتر پافشاری میکند و به طور غیرمستقیم، از دست دادن جوانی را مانند از بین رفتن یک ارزش یا نقطه قوت نشان میدهد. در نتیجه وارد مداخلات درمانی دردناک و پرهزینۀ زیبایی میشویم، پایبندی وسواسگونه به روتینهای مراقبت پوستی نشان میدهیم، و سعی میکنیم بدنهای در حالتغییر خود را درون لباسهایی جا بدهیم که دیگر مناسب ما نیستند. تبلیغاتی که به جای سوق دادن ما به کشف خویشتنِ میانسالی و فراغت آن از دغدغههای سالهای بیست و سی سالگی، ما را به برگشت به جوانی و جنگ با پیری تشویق میکنند. در حالیکه نه قادر به معکوس کردن جهت حرکت عقربههای ساعت و نه فراهم کردن تصویر بینقصی هستند که در مدلها میبینیم.
وارد شدن به سالهای دهه چهل سالگی و پس از آن، دوران رهایی از نگاه و ارزیابیهای جنسیتمحوری است که بسیاری از زنان در سالهای جوانی از سمت محیط پیرامون خود ادراک میکردهاند، و میتواند باعث تغییر جهت تمرکز از دنیای بیرون به سمت دنیای درون شود. دورانی که میتواند صَرف ترمیم قلبها و ذهنهایمان، و پرداختن به علائقی شود که در سالهای جوانی مورد غفلت یا تعویق دائمی بودهاند، سرمایهگذاری بر روی رابطه با عزیزان و شاید برای اولین بار، بر روی رابطه با درونیترین بخشهای وجود خودمان. برای چنین کارهایی، و تغییر دادن روایت خود از افزایش سن، حقایقی وجود دارند که نیاز به در نظر گرفتن آنها داریم:
- از دست دادن جاذبههای جسمی پیشین، نشانهای از کمارزش شدن نیست. مقابله کردن با این فرآیند میتواند نمادی از یک وسواس فرهنگی در ارتباط با جوانی و زیبایی فیزیکی باشد.
- افزایش سن، علیرغم آنچه که صنعت ضد-پیریِ چندین میلیارد دلاری قصد القای آن را دارد، فرایندی سالم و طبیعی است.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی
#روان_درمانی
#میانسالی #aging
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Amber Wardell
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽در حالیکه یک سال دیگر به تولد چهل سالگیام میرسم، هر روز بیشتر خود را در محاصره تبلیغاتی میبینم که میگویند چگونه میتوانم جوانتر، سالمتر و زیباتر به نظر برسم. من به سنی رسیدهام که برای بسیاری از زنان شروع مشغولیت ذهنی با صورتها و بدنشان، برای حفظ جوانی، خریدن جدیدترین محصولات ضد-پیری و انجام جراحیهای زیبایی است. پس از صرف زمانهای زیادی برای گفتگو با زنانی همسن یا مسنتر از خود، به این نتیجه رسیدهام که تناقضهایی که من در مواجهه با تبلیغات و پیامهای مرتبط با سنم احساس میکنم، تجربهای شایع است. با وارد شدن به سالهای دهه چهل سالگی و بالاتر، بسیاری از ما از یک سو احساس میکنیم که خویشتن حقیقیمان را یافتهایم، و در رهایی نسبی از اضطرابها و انتظاراتی که در دهههای قبلی زندگی متحمل میشدیم، به شناخت اصیلتری از خود رسیدهایم اما از سوی دیگر ممکن است افزایش سن را عامل کنار گذاشته شدن، به حاشیه راندهشدن و نادیده گرفتهشدن خود تجربه کنیم. قرار نداشتن در مرکز دید مردان و کمتر شدن جاذبههای جسمی، از یک سو باعث تشدید این احساسات ناخوشایند، و از سوی دیگر باعث سوق دادن زنان به یافتن بخشهای دیگر هویتشان میشود.
همانند بسیاری از زنان در این سنین، من هم خود را در نوسان میان اعتمادبهنفسی رو به بالا با افزایش سن، و از آنسو فشار احساس ناامنی در ارتباط با تغییرات پوست، بدن و صورتم میبینم؛ آنجا که نمیتوانم افتادگی یک قسمت از پوست را بالا بکشم یا چروک قسمت دیگری از آن را مانند موهای خاکستری به حالت قبل برگردانم. چطور ممکن است که به طور همزمان هم اعتمادبهنفسی بیشتر و هم ضعیفتر از قبل داشته باشم؟ تناقض دیگر، عدم تطابق میان احساس جوانی درونی با بدنهای میانسال و نمای بیرونی است. خردمندیِ بهدستآمده از تجربههای زندگی باعث احساس نشاط، تصویر ذهنی مثبت، و اعتماد به نفسی میشود که مشاهده خطوط پیری در آینه، میتواند متناقض با آن احساسات و غیرقابلقبول تجربه شود؛ عدم تطابقی که مواجهه با آن در آینه، حتی میتواند تهدیدی برای احساس ارزشمندی فرد باشد.
از طرفی ما در فرهنگ و دورانی زندگی میکنیم که بر جوان ماندن برای همیشه یا مدتی طولانیتر پافشاری میکند و به طور غیرمستقیم، از دست دادن جوانی را مانند از بین رفتن یک ارزش یا نقطه قوت نشان میدهد. در نتیجه وارد مداخلات درمانی دردناک و پرهزینۀ زیبایی میشویم، پایبندی وسواسگونه به روتینهای مراقبت پوستی نشان میدهیم، و سعی میکنیم بدنهای در حالتغییر خود را درون لباسهایی جا بدهیم که دیگر مناسب ما نیستند. تبلیغاتی که به جای سوق دادن ما به کشف خویشتنِ میانسالی و فراغت آن از دغدغههای سالهای بیست و سی سالگی، ما را به برگشت به جوانی و جنگ با پیری تشویق میکنند. در حالیکه نه قادر به معکوس کردن جهت حرکت عقربههای ساعت و نه فراهم کردن تصویر بینقصی هستند که در مدلها میبینیم.
وارد شدن به سالهای دهه چهل سالگی و پس از آن، دوران رهایی از نگاه و ارزیابیهای جنسیتمحوری است که بسیاری از زنان در سالهای جوانی از سمت محیط پیرامون خود ادراک میکردهاند، و میتواند باعث تغییر جهت تمرکز از دنیای بیرون به سمت دنیای درون شود. دورانی که میتواند صَرف ترمیم قلبها و ذهنهایمان، و پرداختن به علائقی شود که در سالهای جوانی مورد غفلت یا تعویق دائمی بودهاند، سرمایهگذاری بر روی رابطه با عزیزان و شاید برای اولین بار، بر روی رابطه با درونیترین بخشهای وجود خودمان. برای چنین کارهایی، و تغییر دادن روایت خود از افزایش سن، حقایقی وجود دارند که نیاز به در نظر گرفتن آنها داریم:
- از دست دادن جاذبههای جسمی پیشین، نشانهای از کمارزش شدن نیست. مقابله کردن با این فرآیند میتواند نمادی از یک وسواس فرهنگی در ارتباط با جوانی و زیبایی فیزیکی باشد.
- افزایش سن، علیرغم آنچه که صنعت ضد-پیریِ چندین میلیارد دلاری قصد القای آن را دارد، فرایندی سالم و طبیعی است.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی
#روان_درمانی
#میانسالی #aging
🆔️@tahkimmelat
♦️کودک خلافکار یا کودک مبتلا به تکانهٔ دزدی؟
✍🏻 Prem Jagyasi
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽"در دوران مدرسه، من لذت زیادی از برداشتن پاککنها، مدادها و جامدادیهای رنگی از کیف همکلاسیها و جمع کردن آنها میبردم. اینطور نبود که به این وسایل نیاز داشته باشم یا احساس کنم در حال انجام کار بدی هستم اما حس رضایتبخشی از تملک چیزهای مختلف داشتم. در آن زمان هنوز هیچ درکی از مفهوم دزدی نداشتم"
اینها صحبتهای یک بیمار مبتلا به اختلال تکانهی دزدی(Kleptomania) است؛ اختلالی که با میل تکرارشونده و غیرقابلمقاومت برای دزدیدن چیزهایی که مورد نیاز یا باارزش نیستند، مشخص میشود. کلپتومانیا در کودکان چندان مورد توجه قرار نگرفته است. شاید به این دلیل که میل به برداشتن وسایل دیگران تا حدی در اغلب کودکان مشاهده میشود و با گذشت زمان کمتر میشود. کودکان ۲ تا ۴ ساله وسایل دیگران را برمیدارند به این دلیل که ایدهی دقیقی از اینکه چه چیزی متعلق به آنها و چه چیزی متعلق به دیگران است، ندارند. کودکان ۵ تا ۸ ساله نسبت به موضوع مالکیت آگاهی دارند اما توانایی کنترل بر خود(self-control)، در آنها رشدنیافته است و میتوان اتفاق افتادن موردی رفتار دزدی را در آنها یک عادت مادامالعمر یا اختلال جدی در نظر نگرفت. اما ادامه پیدا کردن رفتار دزدی پس از سن حدود هشت سالگی یا تشدید آن در نوجوانی، به احتمال قوی نیازمند توجه درمانی است.
پذیرفتن اینکه کودکی مبتلا به اختلال تکانهی دزدی است، تجربه دشواری برای والدین است اما آگاهی از علائم و شناسایی آنها برای برخورد موثر کمککننده است. کودکی که به صورت تکانهای دزدی میکند، تحت تنش روانشناختی شدیدی است که پس از اقدام به دزدی، با احساس تسکین و لذت جایگزین میشود. این یک عمل انجام شده در تنهایی است و کودک به صورت بسیار محتاطانهای سعی میکند که آن را مخفی نگه دارد. کودکان دچار کلپتومانیا از حس شرم، گناه و ترس رنج میبرند و همواره در وحشت گیر افتادن هستند. اغلب اشیایی که آنها جمع میکنند استفاده نمیشوند، فقط یک جا انبار میشوند.
علت دقیق کلپتومانیا در کودکان مشخص نیست اما مانند هر اختلال دیگر، عوامل زیستشناختی، محیطی و روانشناختی در آن دخیل هستند. کاهش سطح پیامرسان عصبی سروتونین با انجام رفتارهای خطرجویانه مرتبط است. همچنین تغییر در سطح پیامرسان عصبی دوپامین میتواند باعث تمایل کودک به انجام عمل دزدی برای تحریک مرکز لذت در مغز شود. از طرفی درمان روانشناختی کودکان مبتلا به کلپتومانیا نشان میدهد که اشیاء دزدیدهشده به خودی خود خواستهی کودک نیستند بلکه نماد چیز دیگری مثل آرزوها و خواستههای ذهنیی هستند که برآورده نشده و کودک قادر به فهم و حرف زدن درباره آنها نیست. به عبارتی، تملک اشیاء دزدیده شده، روشی پیچیده و نمادین برای برآورده کردن آرزوهای بیاننشده است. در همین ارتباط، کودکانی که یک محرومیت یا فقدان واقعی یا خیالی را تجربه کردهاند ممکن است از دزدی برای کنار آمدن با رنج فقدان یا کم کردن اضطراب از دست دادن استفاده کنند.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#تکانه_دزدی
#Kleptomania
🆔@tahkimmelat
✍🏻 Prem Jagyasi
📌ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
◽"در دوران مدرسه، من لذت زیادی از برداشتن پاککنها، مدادها و جامدادیهای رنگی از کیف همکلاسیها و جمع کردن آنها میبردم. اینطور نبود که به این وسایل نیاز داشته باشم یا احساس کنم در حال انجام کار بدی هستم اما حس رضایتبخشی از تملک چیزهای مختلف داشتم. در آن زمان هنوز هیچ درکی از مفهوم دزدی نداشتم"
اینها صحبتهای یک بیمار مبتلا به اختلال تکانهی دزدی(Kleptomania) است؛ اختلالی که با میل تکرارشونده و غیرقابلمقاومت برای دزدیدن چیزهایی که مورد نیاز یا باارزش نیستند، مشخص میشود. کلپتومانیا در کودکان چندان مورد توجه قرار نگرفته است. شاید به این دلیل که میل به برداشتن وسایل دیگران تا حدی در اغلب کودکان مشاهده میشود و با گذشت زمان کمتر میشود. کودکان ۲ تا ۴ ساله وسایل دیگران را برمیدارند به این دلیل که ایدهی دقیقی از اینکه چه چیزی متعلق به آنها و چه چیزی متعلق به دیگران است، ندارند. کودکان ۵ تا ۸ ساله نسبت به موضوع مالکیت آگاهی دارند اما توانایی کنترل بر خود(self-control)، در آنها رشدنیافته است و میتوان اتفاق افتادن موردی رفتار دزدی را در آنها یک عادت مادامالعمر یا اختلال جدی در نظر نگرفت. اما ادامه پیدا کردن رفتار دزدی پس از سن حدود هشت سالگی یا تشدید آن در نوجوانی، به احتمال قوی نیازمند توجه درمانی است.
پذیرفتن اینکه کودکی مبتلا به اختلال تکانهی دزدی است، تجربه دشواری برای والدین است اما آگاهی از علائم و شناسایی آنها برای برخورد موثر کمککننده است. کودکی که به صورت تکانهای دزدی میکند، تحت تنش روانشناختی شدیدی است که پس از اقدام به دزدی، با احساس تسکین و لذت جایگزین میشود. این یک عمل انجام شده در تنهایی است و کودک به صورت بسیار محتاطانهای سعی میکند که آن را مخفی نگه دارد. کودکان دچار کلپتومانیا از حس شرم، گناه و ترس رنج میبرند و همواره در وحشت گیر افتادن هستند. اغلب اشیایی که آنها جمع میکنند استفاده نمیشوند، فقط یک جا انبار میشوند.
علت دقیق کلپتومانیا در کودکان مشخص نیست اما مانند هر اختلال دیگر، عوامل زیستشناختی، محیطی و روانشناختی در آن دخیل هستند. کاهش سطح پیامرسان عصبی سروتونین با انجام رفتارهای خطرجویانه مرتبط است. همچنین تغییر در سطح پیامرسان عصبی دوپامین میتواند باعث تمایل کودک به انجام عمل دزدی برای تحریک مرکز لذت در مغز شود. از طرفی درمان روانشناختی کودکان مبتلا به کلپتومانیا نشان میدهد که اشیاء دزدیدهشده به خودی خود خواستهی کودک نیستند بلکه نماد چیز دیگری مثل آرزوها و خواستههای ذهنیی هستند که برآورده نشده و کودک قادر به فهم و حرف زدن درباره آنها نیست. به عبارتی، تملک اشیاء دزدیده شده، روشی پیچیده و نمادین برای برآورده کردن آرزوهای بیاننشده است. در همین ارتباط، کودکانی که یک محرومیت یا فقدان واقعی یا خیالی را تجربه کردهاند ممکن است از دزدی برای کنار آمدن با رنج فقدان یا کم کردن اضطراب از دست دادن استفاده کنند.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#تکانه_دزدی
#Kleptomania
🆔@tahkimmelat
Telegraph
📌 کودک خلافکار یا کودک مبتلا به تکانهٔ دزدی؟
✍🏻 Prem Jagyasi ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist ◽"در دوران مدرسه، من لذت زیادی از برداشتن پاککنها، مدادها و جامدادیهای رنگی از کیف همکلاسیها و جمع کردن آنها میبردم. اینطور نبود که به این وسایل نیاز داشته باشم یا احساس…
📌 خستگی ذهن بیشفعال
✍🏻 Michael Ascher
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽همانطور که عضلات بدن به دنبال فشار فیزیکی طولانی خسته میشوند، کارایی مغز هم پس از درگیری بیوقفه با تصمیمگیریها و فشار ذهنی زیاد، کمتر میشود. به عبارتی، کیفیت تصمیمها در نتیجهی وارد شدن فشار مفرط به ذهن ممکن است کاهش پیدا کند. این موضوع بهویژه در مورد مبتلایان به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی(ADHD) مشکلسازتر است. دشواری در حفظ تمرکز، اختلال حافظهی فعال، و تکانشگری بالا میتواند باعث تحمل فشار بیشتر برای تصمیمگیریهای روزمره و تخلیهی سریعتر انرژی ذهنی در این افراد شود.
مبتلایان به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی، در فیلتر کردن اطلاعات کماهمیت یا نامربوط، برای تمرکز بر مهمترین قسمت یک موضوع با مشکل مواجهاند. این اضافهبار اطلاعاتی میتواند تصمیمهای کوچک را در ذهن آنها بزرگ جلوه دهد و تصمیمهای بزرگ و پراسترس را با تخلیه شدن کامل انرژی ذهنی آنها همراه کند. برای کاهش بار ذهنی و بالاتر رفتن کیفیت انتخابها، به افراد مبتلا به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی توصیه میشود:
◽تا حد امکان تعداد گزینههایی را که قرار است از بین آنها انتخاب کنید کاهش دهید. این کار میتواند به صورت قرار دادن سه گزینهی ثابت برای شام، قرار دادن چند لباس پر استفادهتر در یک کمد کوچک، خلوت کردن میز کار یا تعداد قراردادهای شغلی، برای ساده کردن روند انتخاب و کم کردن تراکم تصمیمگیریها باشد. ساده کردن اطلاعات با کارهایی مثل محدود کردن گزینههای موجود برای خوردن و پوشیدن، تهیهی یک لیست خرید استاندارد و قرار دادن آن به عنوان مبنای خرید خانه، کشیدن جدول برای پروژههای شغلیِ در اولویت، انرژی مصرفشده در فعالیتهای روزمره را کاهش میدهد و تصمیمگیریها را به کیفیت بالاتری میرساند.
◽ایجاد روتینها روش دیگری برای کمک به ساده کردن تصمیمگیری، اتومات شدن آنها و از بین رفتن نیاز به برنامهریزی در هر لحظه میشود. به خصوص در زمانهای کمبود انرژی، وجود روتینهای از پیشتعیینشده و دنبال کردن آنها، میتواند باعث صرفهجویی در مصرف انرژی ذهنی شود. با تعریف برنامهی مشخص و قابل پیشبینی برای هر روز هفته، میتوانید تعداد تصمیمگیریهای مورد نیاز را کاهش دهید و شرایط ساختاریافته و کمتر استرسزایی را فراهم کند.
◽ استراحتهای منظمی را وارد زندگی روزانه خود کنید، به خصوص در دورههایی که با موقعیتهای تصمیمگیری بیشتر و بزرگتری مواجه هستید. استراحت باید شامل وضعیتهای آرامشدهنده و فعالیتهای لذتبخشی باشد که به بازیابی انرژی ذهنی کمک میکنند. تمرینهایی مثل مدیتیشن، تنفس عمیق، پیادهروی آرام میتواند به کاهش خستگی ذهن و ارتقای عملکرد آن کمک کند. برای عملی کردن این برنامه راهی وجود ندارد جز آنکه بخشی از روتینهای قبلی زندگی تغییر کنند و زنگهایی برای یادآوری استراحت و انجام فعالیت لذتبخش روزانه قرار داده شود.
با سادهتر و کمفشارتر کردن گزینهها، برقراری روتین، جایگاه دادن به استراحت و فعالیتهای احیاکننده در برنامه روزمره، مبتلایان به نقصتوجه-بیشفعالی بهتر میتوانند سطح انرژیشان را در طول روز مدیریت کنند و در خستگی ذهنی کمتر، تصمیمگیریهای بادوام و کمتر متزلزلی داشته باشند.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_نقصتوجه_بیشفعالی
#ADHD
https://www.psychologytoday.com/us/blog/changing-the-narrative-on-adhd/202405/overcoming-decision-fatigue-in-adhd
🆔️@tahkimmelat
✍🏻 Michael Ascher
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽همانطور که عضلات بدن به دنبال فشار فیزیکی طولانی خسته میشوند، کارایی مغز هم پس از درگیری بیوقفه با تصمیمگیریها و فشار ذهنی زیاد، کمتر میشود. به عبارتی، کیفیت تصمیمها در نتیجهی وارد شدن فشار مفرط به ذهن ممکن است کاهش پیدا کند. این موضوع بهویژه در مورد مبتلایان به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی(ADHD) مشکلسازتر است. دشواری در حفظ تمرکز، اختلال حافظهی فعال، و تکانشگری بالا میتواند باعث تحمل فشار بیشتر برای تصمیمگیریهای روزمره و تخلیهی سریعتر انرژی ذهنی در این افراد شود.
مبتلایان به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی، در فیلتر کردن اطلاعات کماهمیت یا نامربوط، برای تمرکز بر مهمترین قسمت یک موضوع با مشکل مواجهاند. این اضافهبار اطلاعاتی میتواند تصمیمهای کوچک را در ذهن آنها بزرگ جلوه دهد و تصمیمهای بزرگ و پراسترس را با تخلیه شدن کامل انرژی ذهنی آنها همراه کند. برای کاهش بار ذهنی و بالاتر رفتن کیفیت انتخابها، به افراد مبتلا به اختلال نقصتوجه-بیشفعالی توصیه میشود:
◽تا حد امکان تعداد گزینههایی را که قرار است از بین آنها انتخاب کنید کاهش دهید. این کار میتواند به صورت قرار دادن سه گزینهی ثابت برای شام، قرار دادن چند لباس پر استفادهتر در یک کمد کوچک، خلوت کردن میز کار یا تعداد قراردادهای شغلی، برای ساده کردن روند انتخاب و کم کردن تراکم تصمیمگیریها باشد. ساده کردن اطلاعات با کارهایی مثل محدود کردن گزینههای موجود برای خوردن و پوشیدن، تهیهی یک لیست خرید استاندارد و قرار دادن آن به عنوان مبنای خرید خانه، کشیدن جدول برای پروژههای شغلیِ در اولویت، انرژی مصرفشده در فعالیتهای روزمره را کاهش میدهد و تصمیمگیریها را به کیفیت بالاتری میرساند.
◽ایجاد روتینها روش دیگری برای کمک به ساده کردن تصمیمگیری، اتومات شدن آنها و از بین رفتن نیاز به برنامهریزی در هر لحظه میشود. به خصوص در زمانهای کمبود انرژی، وجود روتینهای از پیشتعیینشده و دنبال کردن آنها، میتواند باعث صرفهجویی در مصرف انرژی ذهنی شود. با تعریف برنامهی مشخص و قابل پیشبینی برای هر روز هفته، میتوانید تعداد تصمیمگیریهای مورد نیاز را کاهش دهید و شرایط ساختاریافته و کمتر استرسزایی را فراهم کند.
◽ استراحتهای منظمی را وارد زندگی روزانه خود کنید، به خصوص در دورههایی که با موقعیتهای تصمیمگیری بیشتر و بزرگتری مواجه هستید. استراحت باید شامل وضعیتهای آرامشدهنده و فعالیتهای لذتبخشی باشد که به بازیابی انرژی ذهنی کمک میکنند. تمرینهایی مثل مدیتیشن، تنفس عمیق، پیادهروی آرام میتواند به کاهش خستگی ذهن و ارتقای عملکرد آن کمک کند. برای عملی کردن این برنامه راهی وجود ندارد جز آنکه بخشی از روتینهای قبلی زندگی تغییر کنند و زنگهایی برای یادآوری استراحت و انجام فعالیت لذتبخش روزانه قرار داده شود.
با سادهتر و کمفشارتر کردن گزینهها، برقراری روتین، جایگاه دادن به استراحت و فعالیتهای احیاکننده در برنامه روزمره، مبتلایان به نقصتوجه-بیشفعالی بهتر میتوانند سطح انرژیشان را در طول روز مدیریت کنند و در خستگی ذهنی کمتر، تصمیمگیریهای بادوام و کمتر متزلزلی داشته باشند.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_نقصتوجه_بیشفعالی
#ADHD
https://www.psychologytoday.com/us/blog/changing-the-narrative-on-adhd/202405/overcoming-decision-fatigue-in-adhd
🆔️@tahkimmelat
Psychology Today
Overcoming Decision Fatigue in ADHD
Struggling with decision fatigue? Discover simple strategies to boost your focus and simplify your daily choices.
♦️ غریزه مادری یا افکار وسواسی؟
✍🏻 Kelly Kautz
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
چشمهایم را بارها و بارها به سمت آینه میچرخانم تا مطمئن شوم که "او آنجاست.. او آنجاست.. او آنجاست.." و وقتی نگاهم را از آینه بر میدارم دوباره به این فکر میکنم که "آیا واقعا او را دیدم؟ چطور میتوانم مطمئن باشم؟ چطور بدانم که این لحظه واقعی بوده است و صندلی اتومبیل او را روی آسفالت گرم خیابان جا نگذاشتهام؟"
این چک کردن پی در پی، زمانی که پسر شیرخوارم را به مادربزرگش میسپارم هم ادامه پیدا میکند؛ چون نیاز دارم مطمئن شوم که او را به اشتباه در صندلی عقب جا نگذاشتهام."او آنجا نیست. او آنجا نیست. او آنجا نیست". با فکر کردن به این موضوعات قلب من تندتر میزند. احساس میکنم که در حال سقوط به شرایطی هستم که فکر میکردم برای همیشه از آن گریختهام.
اختلال وسواسی-جبری پس از زایمان در حدود دو درصد از مادران را مبتلا میکند که این میزان، دو برابر شیوع اختلال وسواسی-جبری در جمعیت عمومی است. درگیری من با این اختلال در سالهای نوجوانیام شروع شد. و زمانی این تشخیص برایم گذاشته شد که بعدازظهرهای زیادی را به گریه کردن در حمام میگذراندم چون نمیتوانستم خودم را متقاعد کنم که توانسته ام آنجا را تمیز کنم. والدینم من را به ملاقات با روانپزشکی بردند که به من گفت اختلال وسواسی من از اِشکالات ارتباطی در مغزم ریشه میگیرد که باعث گیر افتادن افکارم در یک چرخهی تکرارشونده و رنجآور میشود: "حمام کثیف است. تمیزش کن. حمام کثیف است. تمیزش کن". هیچکس به طور دقیق نمیداند که چه چیزی باعث این اشکالات ارتباطی شده است. بعضی عوامل ژنتیکی یا تغییرات شیمیایی در مغز ممکن است در این اختلال نقش داشته باشند، اما آنچه تا حدودی مسلم است این است که دریافت داروی مناسب و درمان شناختی-رفتاری میتواند تا ۷۰ درصد در بهبودی علائم موثر باشد.
به توصیه روانپزشکم من هر دو این درمانها را به طور همزمان انجام دادم. و در حین آنها تمرین کردم که چطور خودم را از افکار وسواسیام جدا کنم، میل به انجام اعمال اجبارگونه را نادیده بگیرم و توجهم را به موضوع دیگری معطوف کنم.
۱۵ سال از آن زمان گذشته و اکنون من صاحب یک فرزند شدهام. در چند هفتهی اول بعد از تولد پسرم، زمانهای زیادی را به شستن پیدرپی دستهایم گذراندم. و با خودم میگفتم کدام تازهوالدی این کار را نمیکند؟ روشهای پرجزییاتی را برای تمیز کردن کاسه ظرفشویی ابداع کردم و با خود میگفتم که چه کسی میداند که چه میکروبهایی در اینجا باقی ماندهاند؟ مغزم انباشته از افکار وحشتآور بود و با خودم میگفتم کدام پدر یا مادری عصبی نیست؟
اطرافیانم دائما به من اطمینان میدادند که همه چیز خوب پیش رفته است و کمی استراحت کنم و جواب من تقریبا همیشه این بود که "نمیتوانم استراحت کنم. من در هر ثانیه در حال فکر کردن به این هستم که فرزندم کجاست؟ آیا حالش خوب است؟ آیا نفس میکشد؟"
اینها افکاری است که تقریبا تمام تازهمادران را به خود مشغول میکند. در پژوهشی که توسط بخش روانپزشکی دانشگاه بریتیش کلمبیا انجام شد نتایج نشان داد که تمام تازهمادران افکار مزاحمی در ارتباط با رخ دادن یک اتفاق آسیبزننده برای فرزندشان را دارند. محققان این پژوهش معتقدند که این افکار یک جزء تکاملی قوی دارند و در مواقع بسیاری باعث محافظت از نوزاد میشوند.
اشتغال فکری مفرط با سلامت نوزاد، مانند یک بیماری است که حتی والدین بدون هیچ مشکل روانشناختی را هم درگیر میکند. ترکیب کلافه کنندهای از اضطراب دائمی، اختلال خواب و استرس میتواند باعث تشدید این افکار شود. اما سوالی که ایجاد میشود این است که مرز بین غریزهی والدی نرمال و یک اختلال روانشناختی کجاست؟
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #OCD
🆔@tahkimmelat
✍🏻 Kelly Kautz
🖊ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
چشمهایم را بارها و بارها به سمت آینه میچرخانم تا مطمئن شوم که "او آنجاست.. او آنجاست.. او آنجاست.." و وقتی نگاهم را از آینه بر میدارم دوباره به این فکر میکنم که "آیا واقعا او را دیدم؟ چطور میتوانم مطمئن باشم؟ چطور بدانم که این لحظه واقعی بوده است و صندلی اتومبیل او را روی آسفالت گرم خیابان جا نگذاشتهام؟"
این چک کردن پی در پی، زمانی که پسر شیرخوارم را به مادربزرگش میسپارم هم ادامه پیدا میکند؛ چون نیاز دارم مطمئن شوم که او را به اشتباه در صندلی عقب جا نگذاشتهام."او آنجا نیست. او آنجا نیست. او آنجا نیست". با فکر کردن به این موضوعات قلب من تندتر میزند. احساس میکنم که در حال سقوط به شرایطی هستم که فکر میکردم برای همیشه از آن گریختهام.
اختلال وسواسی-جبری پس از زایمان در حدود دو درصد از مادران را مبتلا میکند که این میزان، دو برابر شیوع اختلال وسواسی-جبری در جمعیت عمومی است. درگیری من با این اختلال در سالهای نوجوانیام شروع شد. و زمانی این تشخیص برایم گذاشته شد که بعدازظهرهای زیادی را به گریه کردن در حمام میگذراندم چون نمیتوانستم خودم را متقاعد کنم که توانسته ام آنجا را تمیز کنم. والدینم من را به ملاقات با روانپزشکی بردند که به من گفت اختلال وسواسی من از اِشکالات ارتباطی در مغزم ریشه میگیرد که باعث گیر افتادن افکارم در یک چرخهی تکرارشونده و رنجآور میشود: "حمام کثیف است. تمیزش کن. حمام کثیف است. تمیزش کن". هیچکس به طور دقیق نمیداند که چه چیزی باعث این اشکالات ارتباطی شده است. بعضی عوامل ژنتیکی یا تغییرات شیمیایی در مغز ممکن است در این اختلال نقش داشته باشند، اما آنچه تا حدودی مسلم است این است که دریافت داروی مناسب و درمان شناختی-رفتاری میتواند تا ۷۰ درصد در بهبودی علائم موثر باشد.
به توصیه روانپزشکم من هر دو این درمانها را به طور همزمان انجام دادم. و در حین آنها تمرین کردم که چطور خودم را از افکار وسواسیام جدا کنم، میل به انجام اعمال اجبارگونه را نادیده بگیرم و توجهم را به موضوع دیگری معطوف کنم.
۱۵ سال از آن زمان گذشته و اکنون من صاحب یک فرزند شدهام. در چند هفتهی اول بعد از تولد پسرم، زمانهای زیادی را به شستن پیدرپی دستهایم گذراندم. و با خودم میگفتم کدام تازهوالدی این کار را نمیکند؟ روشهای پرجزییاتی را برای تمیز کردن کاسه ظرفشویی ابداع کردم و با خود میگفتم که چه کسی میداند که چه میکروبهایی در اینجا باقی ماندهاند؟ مغزم انباشته از افکار وحشتآور بود و با خودم میگفتم کدام پدر یا مادری عصبی نیست؟
اطرافیانم دائما به من اطمینان میدادند که همه چیز خوب پیش رفته است و کمی استراحت کنم و جواب من تقریبا همیشه این بود که "نمیتوانم استراحت کنم. من در هر ثانیه در حال فکر کردن به این هستم که فرزندم کجاست؟ آیا حالش خوب است؟ آیا نفس میکشد؟"
اینها افکاری است که تقریبا تمام تازهمادران را به خود مشغول میکند. در پژوهشی که توسط بخش روانپزشکی دانشگاه بریتیش کلمبیا انجام شد نتایج نشان داد که تمام تازهمادران افکار مزاحمی در ارتباط با رخ دادن یک اتفاق آسیبزننده برای فرزندشان را دارند. محققان این پژوهش معتقدند که این افکار یک جزء تکاملی قوی دارند و در مواقع بسیاری باعث محافظت از نوزاد میشوند.
اشتغال فکری مفرط با سلامت نوزاد، مانند یک بیماری است که حتی والدین بدون هیچ مشکل روانشناختی را هم درگیر میکند. ترکیب کلافه کنندهای از اضطراب دائمی، اختلال خواب و استرس میتواند باعث تشدید این افکار شود. اما سوالی که ایجاد میشود این است که مرز بین غریزهی والدی نرمال و یک اختلال روانشناختی کجاست؟
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #OCD
🆔@tahkimmelat
Telegraph
📌 غریزه مادری یا افکار وسواسی؟
✍🏼 Kelly Kautz ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist چشمهایم را بارها و بارها به سمت آینه میچرخانم تا مطمئن شوم که "او آنجاست.. او آنجاست.. او آنجاست.." و وقتی نگاهم را از آینه بر میدارم دوباره به این فکر میکنم که "آیا واقعا او…
♦️ عالیگرایی و موضوع انتخاب در رابطه؛
مورد سیلیویا پلات
🔻نیک میدانم پرداختن تکخطی به زندگی پیچیده هر انسانی امری غیر حرفهای است. بهویژه بزرگنمایی تکهای و تکبخشی از زیست نامآوران بیآنکه تکمله آن هم پردازش شود. چهآنکه بسیاری از خطوط مهم زندگی ایشان که میراث مهمی برای بشریت برجای نهادند، مبهم میماند و نادیده گرفته میشود.
🔻اما در عین حال این خطر را میپذیرم تا شاید برای زندهگانی که به نوعی در آرزوی تکرار آن سبک از زیستن و منشِ بودن هستند، تلنگری باشد.
شاید بزرگنماییِ بخشی از زندگی مردان و زنانی که بخشی از تاریخ را مدهوش خود ساختند برای آنها که امروز در پی تکرارش هستند، درسآموز باشد.
🔻از این بین، زندگی و مرگ نابغهای جسور به نام #سیلویا_پلات توجه مرا جلب کرد. دختری با حیاتی حزنآلود که شصت سال از وفات او میگذرد و این میزان از فاصله شاید کمک کند که بتوان با احتیاط از او سخن گفت. زنی که بیست سال بعد از مرگش صاحب جایزه پولیتزر شد.
🔻تاکید دارم که زندگی هر انسانی وجوه متعددی دارد که باید "کلیت منسجم" آن را مورد ارزیابی قرار داد و تکهتکه کردن آن ممکن است منحرفکننده باشد. اما از آن سو نمیتوان نادیده گرفت که موتور محرکه حیات و نیز فرشته مرگ "پلات" نوعی از "عالیگرایی افراطی و پاتولوژیک" است که می تواند برای شنوندگان پادکست پرفکشنیزم مفید باشد.
📌یاد و خاطره دختری پر از کلمه و رویا را گرامی میدارم.
✍🏻 #علی_نیکجو
#روان_پژوهی #تراپی
#نیک_رای #نیکرای
#کمال_گرایی #داستان_زندگی
#روان_درمانی #روان_پزشکی
https://www.instagram.com/p/C7UemKyo-wh/?igsh=dHlqc3FtdmdieHo0
🆔️@tahkimmelat
مورد سیلیویا پلات
🔻نیک میدانم پرداختن تکخطی به زندگی پیچیده هر انسانی امری غیر حرفهای است. بهویژه بزرگنمایی تکهای و تکبخشی از زیست نامآوران بیآنکه تکمله آن هم پردازش شود. چهآنکه بسیاری از خطوط مهم زندگی ایشان که میراث مهمی برای بشریت برجای نهادند، مبهم میماند و نادیده گرفته میشود.
🔻اما در عین حال این خطر را میپذیرم تا شاید برای زندهگانی که به نوعی در آرزوی تکرار آن سبک از زیستن و منشِ بودن هستند، تلنگری باشد.
شاید بزرگنماییِ بخشی از زندگی مردان و زنانی که بخشی از تاریخ را مدهوش خود ساختند برای آنها که امروز در پی تکرارش هستند، درسآموز باشد.
🔻از این بین، زندگی و مرگ نابغهای جسور به نام #سیلویا_پلات توجه مرا جلب کرد. دختری با حیاتی حزنآلود که شصت سال از وفات او میگذرد و این میزان از فاصله شاید کمک کند که بتوان با احتیاط از او سخن گفت. زنی که بیست سال بعد از مرگش صاحب جایزه پولیتزر شد.
🔻تاکید دارم که زندگی هر انسانی وجوه متعددی دارد که باید "کلیت منسجم" آن را مورد ارزیابی قرار داد و تکهتکه کردن آن ممکن است منحرفکننده باشد. اما از آن سو نمیتوان نادیده گرفت که موتور محرکه حیات و نیز فرشته مرگ "پلات" نوعی از "عالیگرایی افراطی و پاتولوژیک" است که می تواند برای شنوندگان پادکست پرفکشنیزم مفید باشد.
📌یاد و خاطره دختری پر از کلمه و رویا را گرامی میدارم.
✍🏻 #علی_نیکجو
#روان_پژوهی #تراپی
#نیک_رای #نیکرای
#کمال_گرایی #داستان_زندگی
#روان_درمانی #روان_پزشکی
https://www.instagram.com/p/C7UemKyo-wh/?igsh=dHlqc3FtdmdieHo0
🆔️@tahkimmelat
Telegram
attach 📎