شارنامه
12.4K subscribers
663 photos
176 videos
60 files
655 links
ارتباط با من
@Salahkhadiw

اینستاگرام:

https://www.instagram.com/salah.khadiw
Download Telegram
🔺حاشیەای بر زد و خورد کردها و ترک ها در خیابان های اروپا

درگیری کردها و ترک ها در بروکسل پایتخت بلژیک توجه محافل و رسانەهای علاقمند به مباحث ملی گرایی و ناسیونالیسم های اتنیکی را به خود جلب کرده است.
زمان و مکان این درگیری ها هم به لحاظ نمادین مهم است;
درگیری در بروکسل مقر اتحادیەی اروپا و مصادف با دویستمین سالگرد استقلال یونان از امپراتوری عثمانی!
اتحادیەی اروپا سمبل گذر از ملی گرایی ستیزەجو و هویت های ملی متعارض به سود همگرایی منطقەای و کلان هویتی همپوشان است.
یونان هم نخستین مورد شناسایی استقلال ملی برای گروه های ملی " کوچک " در برابر " ملل بزرگ " ی چون فرانسه، بریتانیا، روسیه، اسپانیا، ایتالیا و آلمان است.
مراد از کوچک و بزرگ در اینجا اشاره به کوررنگی های مارکسیسزم و لیبرالیسم قرن نوزدهم در قبال مسالەی ملی است.
خاستگاە این دو مکتب فکری جوامع همگنی چون انگلستان و آلمان بود و از این رو دستکم در ابتدا فاقد بصیرت و خلاقیت لازم برای درک پویایی ها و پیچیدگی های مساله بودند.
مارکسیست ها و لیبرال های اولیه با تقسیم ملت ها به دو دستەی بزرگ و متمدن/ تکامل یافته و کوچک و عقب مانده، برای اولی ها استقلال ملی و برای دومی ها ادغام تحمیلی را تجویز می کردند.
با وجود این مورد یونان به فقرەای استثنایی تبدیل شد;
شاید بخاطر مسیحی بودن در برابر " دیگری " مسلمان عثمانی و همچنین محبوبیت در میان فلاسفه و متفکران عصر روشنگری به جهت رجعت غرب مدرن به ریشه های یونانی و رومی خویش.

دو قرن پس از این پیشامدها در حالی که نسخەهای لیبرال و دمکراتیک تری از ادغام ملی به میدان آمده، استقلال ملی همچنان تابع قواعد استثناگرایانه و ملاحظات سیاسی، ژئوپولتیک و نگاه های تمدنی از سوی قدرت های بزرگ لست.
مواردی چون تیمور شرقی، کوزوو و سودان جنوبی به روشنی موید این ادعاست.

با این وصف درگیری ترک ها و کردها در مهد چند فرهنگ گرایی و لیبرالیسم تکثرگرا را چگونه باید ارزیابی کرد؟
آیا آن را باید به منزلەی شکست اروپا در زمینەی
گذار از ملی گرایی های قومی و تعاریف فرهنگ محور از مفهوم ملت ارزیابی کرد یا باید گریبان ترکیه را گرفت؟
از این منظر که دویست سال پس از جدایی یونان و تبعات دومینیووار آن بر متصرفات اروپایی آن و سپس استقلال خاورمیانەی عربی هنوز نتوانسته از شر راه حل های قرن نوزدهمی رها و موجودیت ملی اش را بر سامانەای دمکراتیک بنا نهد.
در واقع مرض مزمن ترکیه از دورەی ترک های جوان - احترام به غرب و اهانت به آسیا و نگرش کینەتوزانە بە کردها - مقصر اصلی درگیری های خیابانی در اروپاست.
آنکارا در حالی که به لحاظ روانی و راهبردی جرات چپ نگاه کردن به یونان و اسرائیل را ندارد، در تحقیر کردها، ارمنی ها، سوری ها، عراقی ها، لیبیایی ها و ... سخاوت بی مانندی از خود نشان می دهد.

من با "بابک مینا" موافقم که لازمەی توسعە و زیست دمکراتیک وجود چتری همپوشان بنام هویت ملی بر سر آحاد یک اجتماع سیاسی است،
اما این پاسداشت نباید به بهای خوارداشت هویت های فراملی و فروملی تمام شود.
اتحادیەی اروپا به منزلەی هویتی فراملی حاصل تجربه و تهلکەهای اروپای دویست سال گذشته است،
ابتنای هویت ملی بر اساس " ملی گرایی مبتنی بر قانون اساسی " و تعریف ملت به عنوان باهمستانی از شهروندان آزاد، ریشه در چندین قرن فلسفەی سیاسی و تجارب تلخ رژیم های فاشیست و تمامیت خواه اروپای معاصر دارد.

حق نداریم با هر بهانە در تنور ناسیونالیسم بدمیم و بسان قرن نوزده، بر مبنای سیاست قدرت و پیش فرض های ضد لیبرال، ملی گرایی ها را به دو دستەی مترقی و مرتجع تقسیم نماییم.

هویت های قومی باید نسبت خود را با مفهومی بنام ملت ایران تعریف کنند.
این سخن درستی است، اما پیش فرض آن این است که نخست مفهوم ملت ایران روشن شود.
ملت ایران اجتماعی سیاسی از شهروندان آزاد و برابر است که بر مبنای میثاقی اجتماعی به نام قانون اساسی در واحدی ملی گرد هم آمدەاند.
عضویت و ادغام در این جامعه به هیچ وجه نباید به بهای فرونهادن تعلقات مذهبی، قومی، زبانی و فرهنگی باشد.
فقط در حکومت های مطلقه است که کنار گذاشتن علائق فروملی و فراملی چون ویژگی های زبانی، مذهبی، فرهنگی و یا حتی امتنان قلبی به جوامعی خارج از مرزهای ملی را چونان بهای شهروندی می طلبند.

شکی نیست که چند فرهنگ گرایی لیبرال با بحران روبروست و ایدەی اروپای یگانه نیز با چالش های جدید و گوناگونی مواجه است.
به قول اندیشمندی غربی اروپای امروز از شمال با خطر آب شدن یخ های قطبی، از جنوب با بحران مهاجرت، از شرق با جنگ اوکراین و از غرب با شبح ترامپ روبروست.
دستکم مخاطرەی شرقی و غربی آن، پوتین و ترامپ ناسیونالیست های ضد گلوبالیست افراطی اند. اگر نگوییم دو بحران گرمایش زمین و مهاجرت هم محصول تضعیف و تحقیر هویت های فراملی و فروملی اند.
از این رو ملی گرایی راه حل نیست، بلکه بخشی از مساله است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺صدیق و زندیق!

کاظم صدیقی سرانجام از مردم عذرخواهی و از خدا استغفار کرد. راستی آزمایی این اقدام وی دشوار نیست.
پوزش خواهی رهبران و سیاستمداران از اساس یک سنت غربی است و مانند غالب پدیدەهای مدرن بە صورت کج و کوله و تحریف شده وارد جامعەی ما شدە است.
در فرهنگ غربی، عذرخواهی راستین در درجەی اول بە معنای پذیرش مسئولیت است. پذیرش مسئولیت هم با دو اقدام مهم و معنادار همراه است:
بیان حقیقت ماجرا و کنارەگیری از مناصبی که طرف به فرض داشتن اعتماد عمومی در آنها قرار داشته است.

فرضا یک رهبر سیاسی یا دولتی و حتی مدیر یک شرکت خصوصی درگیر یک رسوای مالی یا سیاسی شده است.
نخستین انتظاری که از وی می رود اعتراف صادقانه به خطایش است. فرضا اگر وی با دروغ گفتن در پی کتمان بخشی از ماجرا باشد، این بار صداقتش هم مورد تردید قرار می گیرد.
دروغ گفتن در نظام های حقوقی مبتنی بر حاکمیت قانون، به مراتب تاوان بیش تری دارد و در دادرسی های دقیق و طولانی متعاقب آن، جرم مرتکب آن سنگین تر می شود.

ملاک دوم برای ارزیابی صداقت فرد پوزش خواه، اعلام آمادگی اش برای کنارەگیری از مسئولیتی است که نشان داده صلاحیت آن را ندارد.
در ایران و بسیاری از ممالک توسعه نیافته اما اینگونه نیست. بسیاری از عذرخواهی ها بیش تر از آنکه از سر صدق باشند نمایشی اند و همراه با فرافکنی مسئولیت می باشند.
در بهترین حالت بخشی از مسئولیت بدون توجه به الزامات عملی و بنیادین آن صرفا به صورت کلامی پذیرفته و سپس کل ماجرا به بوتەی فراموشی سپرده می شود.

حدود دو دهه رهبران کرد در اقلیم کردستان بابت جنگ های داخلی دهەی نود از مردم عذرخواهی کردند.
آنها برای تقبیح این دورەی تاریک تاریخ کردها پا از اصطلاح شناختی رایج فراتر نهاده و بجای جنگ برادر کشی آن را جنگ خودکشی نام نهادند.
نشان به این نشان که هم اکنون " خود کشی " موصوف ابعاد "خود ویرانگری" به خود گرفته و در برابر " تطاول" بغداد و " دست دراز " همسایگان، متفرق تر از هر زمانی اند. 

یا مثلا در اوایل دهەی هفتاد در حالی که کابل در آتش جنگ داخلی می سوخت، امیر عبدالله مرد قدرتمند وقت سعودی، سران گروه های درگیر افغانستان را به جوار خانەی کعبه برد.
معروف ترین چهرەهای اسلام گرای آن زمان جهان، ضمن توبه و استغفار، به قرآن مجید قسم یاد کردند که از منکر جنگ داخلی دست بردارند.
استغفار و قسم جلالەشان شوربختانه تا زمان بازگشت به وطن پایید و به محض بازگشت روی هم اسلحه کشیدند!

این موارد و نمونەهای فراوان دیگر نشان می دهد که چرا فرهنگ عذرخواهی غربی متفاوت است و ریشه در بنیان های فلسفی و نظام اخلاقی آنها دارد.
صدق و مسئولیت مفاهیمی گران سنگند که مخدوش شدن آنها شیشەی عمر سیاستمداران را می شکند.
حتی اگر کسی صادقانه سیاستی را دنبال کند، صدق انگیزه باعث نجات او از پیامدها و انگیختەهای کنش او نمی شود.

کسی نمی تواند بگوید که من نیتم خیر بود ولی شرایط عینی و موانع و چالش ها مانع کامیابی گردید.
کنشگر موصوف باید بلافاصله پی کارش برود و فرصت کشف آفاق و انفس و تغییر پارادایم و اصلاح اندیشه به وی داده نمی شود.
طبعا این تفاوت ها ناشی از وجود نهادهای قدرتمند و ریشه دار و مشروع و حضور یک دستگاه قضایی مستقل و خوش کارکرد است.
بی جهت نیست که معمولا گفته می شود چرا "زندیق " ها از ما "صدیق" ترند!
عذرخواهی بدون کنارەگیری و بازنشستگی پشیزی ارزش ندارد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از پارک گزی تا بوستان قیطریه

ماجرای پارک قیطریه از یک منظر شباهت هایی با داستان پارک گزی استانبول در سال 2013 دارد.
آن سال و رخداد معروفش، لحظەای تاریخی در تاریخ "جمهوری 25 سالەی اردوغان" به شمار می رود.
عزم دولت برای ایجاد یک مرکز خرید در پارک کوچک گزی در میدان تقسیم، به مثابەی از پرده بیرون افتادن ازدواج اقتدارگرایی و نئولیبرالیسم اهمیتی نمادین دارد.
دهەی اول حکمرانی حزب عدالت و توسعه حاکی از تلفیق تحسین برانگیز اسلام و لیبرالیسم بود که سوگمندانه  در ایستگاه " گزی" متوقف ماند.

پیوند اقتدارگرایی و سرمایه داری یا به بیان بهتر با سرمایەداری رفاقتی و نئولیبرالیسم تحریف شده، دستور کار نظام های اقتدارگرای امروز است.
در الگوهای جدید اقتدارگرایی، ایدئولوژی به اندازەی گذشته، محور نیست و اقتصاد سیاسی نقش مهم تری بازی می کند.
البته در مرام سیاسی جبهەی پایداری و شبکەهای سیاسی و مالی مرتبط با آن، حضور " امر دینی " کماکان پررنگ و جدی است.
دین ورزی در معنایی علیحده، جای دین داری سنتی و ایمان قلبی و متشرعاته را گرفته است.
دین ورزی به معنای کالایی شدن امر دینی و معنویت است.
وضعیتی است که در آن معنوی ترین ساحت های هویت فردی و اجتماعی تن به منطق مبادله و سود و زیان مادی داده و مومنان به مصرف کنندگان کالای دینی تبدیل می شوند.
مردم به مسجد نمی روند، مسجد را مصرف می کنند! نماز نمی خوانند، کالای فرهنگی نماز را مصرف می کنند!

بر این مبنا میزان تدین و تشرع مردم ربطی با سرانەی مسجد ندارد.
مکان های دینی کالاهای فرهنگی اند که بر اساس ایدەی تبدیل انواع سرمایە بە یکدیگر می توانند قابلیت سودآوری و کارکردهای متنوع و بعضا بی ارتباط با اصل دین داری داشته باشند.
منطق مذکور همان منطق نئو لیبرالیسم و سرمایەداری لگام گسیختە است کە با پیش فرض سود و زیان، هر کالایی از خدمات عمومی تا امور معنوی را به منطق بازار می سپارد.
اگر گزارش یاشار سلطانی دربارەی پشت پردەی ماجرای مسجد پارک قیطریه دقیق باشد، به روشنی موید مدعای پیشگفته است.

" برخورد مومنانه در ماجرای آیت الله صدیقی " که تیتر اصلی روزنامەی ارگان شهرداری تهران بود، برملا کنندەی سویەهای فکری این جریانات تندرو سیاسی است.
تفکری که پیوندی تنگاتنگ با نظم اقتصادی جاری دارد. به قولی اقتدارگرایان امروز می خواهند مانند استالین حکومت کنند، اما مانند رومن آبراموویچ زندگی کنند!
آبراموویچ الیگارش ثروتمند و متحد پوتین و مالک پیشین باشگاه چلسی است.

جنبەی دوم ماجرا، ضرورت تسخیر فضاهای عمومی است. ارادەی معطوف به قدرت در رقابتی بردوام با مردم بر سر کنترل خیابان ها و مشاعات مشترک میان دولت و ملت قرار دارد.
شمال تهران از حیث ناهمگونی فرهنگی با هنجارهای رسمی، همواره ابژەای انقیاد ناپذیر بوده است.
به گفتەی برنارد هوکارد تهران شناس برجستەی فرانسوی، رژیم پهلوی پایتخت را بر اساس محور شمالی - جنوبی آن پیکره بندی کرد:
شمال دارا و  تجدد گرا در برابر جنوب ندار و سنت گرا.
توسعەی شهر به سمت کوهپایەهای خنک دامنەی جنوبی البرز و پر کردن فضاهای میانی مانند تپەهای بایر عباس آباد با پروژەی آرمانی " شهستان پهلوی " تخیل شهرسازی عصر پهلوی را انباشته بود.

انقلاب اما در محور غربی - شرقی شهر در امتداد میدان امام حسین تا آزادی پا گرفت و کمر "شهر پهلوی" را از وسط دو نیم کرد.
این رخداد باعث شد دستکم در برهەای، بازپیکرەبندی شهر بر اساس محور افقی و الگوی شهر انقلابی و ام القری در دستور کار قرار گیرد.
این پندار اما دولت مستعجل بود و درست مانند خود ایدئولوژی به زودی کشش و برانگیزش خود را از کف داد.

توسعەی شهر با روشن شدن مجدد موتور خرید و فروش املاک و مستغلات به محور عمودی بازگشت.
با این تفاوت که این بار فساد غیر قابل قیاس با گذشته از تمام مرزهای قانونی و الزامات شهرنشینی و قواعد زیست محیطی عبور و چیزی از " باغ شهر " شمال باقی نماند.
همچنین یقه سفیدان مسلمان و بورژوازی رانتیر سکونت گاه های خود در جنوب را ترک و همراه جریان پول و سرمایه راهی شمال شدند.
از حیث اقتصاد سیاسی، تهران امروز نه زیست بوم انقلابی و نه ام القری جهان اسلام، بلکه مرکز  بساز بفروش ها و برج سازان است.
همان رفقای اقتصادی مردان سیاسی که ازدواج مصلحتی شان نمودی از پیوند سرمایه داری و اقتدار گرایی است.
از این منظر ایجاد اماکن مذهبی در پارک ها و اماکن نمادین، تنها به کار پوشاندن این اقتصاد سقیم با تن پوشی نازک از جنس ایدئولوژی می آید.
در حالی که نیاز پایتختی که از خفقان دود و ترافیک به تنگ آمده و هر روز بیش از دیروز غیر قابل اصلاح می شود، دولت های محلی است که شهروندان به شیوەای مستقیم تر و دمکراتیک تر بر سر سرنوشت خود هم فکری و تصمیم گیری نمایند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺تحلیل زودهنگام انتخابات امروز ترکیه

با شمارش 70 درصد آرا، طلیعەی شکست اردوغان پس از بیش از دو دهه هویدا شده است.
حزب حاکم انتخابات شهرداری ها را در شهرهای مهم استانبول، آنکارا، ازمیر و آنتالیا به حزب جمهوریخواه خلق باخته است.
گزارشها نشان می دهد که رقابت دو حزب با اختلاف یک درصد به زیان اردوغان ادامه دارد.
اهمیت این نتایج به این دلیل است که در انتخابات گذشته، احزاب اپوزیسیون با ائتلاف با هم و معرفی نامزد واحد توانستند شهرداری استانبول را از دست حزب حاکم درآورند.
اما اینبار کردها به اتحاد تاکتیکی خود با کمالیست ها پایان دادند و اکرم امام اوغلو جدی ترین رقیب اردوغان به تنهایی توانست در استانبول پیروز شود.

🔻نقشەی پایین بیانگر صحنەی سیاسی پیچیدە و منقسم ترکیە است.
کردها با رنگ بنفش بیشتر شهرداری های جنوب شرق کشور را فتح کردەاند.
حزب ‌جمهوریخواه خلق با رنگ قرمز فاتح بی چون و چرای مناطق ساحلی غرب، جنوب و شمال غربی -  مناطق توسعه یافته و عمدتا غرب گرا - شده است.
حزب حاکم هم با رنگ نارنجی گرچه کماکان در آناتولی مرکزی - مسکن ببرهای اقتصادی محافظه کار - پیشتاز است، اما در قیاس با گذشته دچار پسرفت شده است.
تورم بالا و رکود اقتصادی از اصلی ترین عوامل تنزل جایگاه حزب حاکم است.

شکست مجدد اردوغان در استانبول اگر با شکست نسبی وی در کل کشور توام شود، معنایی جز تغییرات جدی در سپهر سیاسی ترکیه نخواهد داشت.
داستان موفقیت اردوغان از استانبول آغاز شد و این شهر مهم ترین سوژەی جاە طلبی و بلندپروازی های وی به شمار می رود.
بازگشایی مسجد ایاصوفیا و تغییر جلوەهای بصری میدان تقسیم و خیابان استقلال به مثابەی مکان های نمادین سنت سکولار ترکیە بخشی از تلاش وی برای بازتعریف هویت شهری و گره زدن  دوبارەی آن به  میراث معنوی و تاریخی استانبول پس از انقطاع عصر استقلال و سکولاریزم است.
افتتاح پروژەهای ‌عظیمی چون فرودگاه و پل سلطان سلیم هم بیانگر اهتمام به نقش استانبول چون ویترین سیاسی ترکیەی جدید و آمال دور و درازش برای تبدیل دوبارەی آن به متروپل اصلی جهان اسلام در میانەی شرق و غرب است.
از این رو پشت کردن شهر سوگلی سلطان به او، نه تنها شکستی راهبردی بلکه یک ضربەی روانی دردناک است.

افزایش آرای حزب رفاه نو و ریزش حزب افراطی حرکت ملی تحول مهم دیگر امروز است. حزب اسلام گرای رفاه نو و برخی متحدین سابق اسلام گرای اردوغان در این مدت بارها سیاست او در قبال اسرائیل را مزورانه خواندند.
در حالی که جنگ غزه یک مسالەی مهم در میان مردم ترکیە است، اردوغان به حفظ ارتباطات اقتصادی و حتی کمک های نظامی به اسرائیل متهم شد.
لفاظی های ضد نتانیاهوی وی نه تنها کاری از پیش نبرد، بلکه پایگاه وی در میان اسلام گرایان را هم تضعیف نمود.

در این میان به نظر می رسد، تاکتیک کردها برای جدا شدن از کمالیست ها، سیاستی هوشمندانه در دوران افول اردوغان و ورود احتمالی ترکیه به دورەی سیاسی جدید است.
اردوغان در انتخابات های گذشته تقریبا تمام کارت های سیاسی خود را بازی کرده; از جنگ های پیاپی علیه کردها، تا دست بردن در بازار بورس استانبول و استفادەی ابزاری از داشته ها و سرمایەهای استراتژیک سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ترکیه، و اکنون چیزی در چنتەاش نماندە است.
حتی بعید است بتواند به اقتصاد در حال افول سر و سامان بدهد.

اکنون پرسش این است که آیا در چهار سال آتی وی به تماشای افول سیاسی اش بسنده خواهد کرد یا اولویت ها و چشم انداز سیاسی خود را تغییر می دهد؟
یک احتمال می تواند کاهش فشار علیه کردها و یارگیری از آنان به منظور مقابله با روند افزایش مقبولیت اپوزیسیون سکولار باشد.
این اقدام مستلزم از سرگیری گفتگوهای صلح با پ.ک.ک و یک "گشایش جدید کردی" است.
وضعیت مطلوب حزب عدالت و توسعه در میان بدنەی اجتماعی هوادارش و ظهور پهپادهای بیرقدار در کنار برخی اشتباهات تاکتیکی کردها، روند صلح را به محاق برد.
اکنون با وجود برخی گزارشات مبنی بر تسلیح پ.ک.ک به سلاح های ضد هوایی و شکست نسبی اردوغان در انتخابات امروز، می توان به نوعی به احیای موازنه میان دو طرف و نتیجتا از سرگیری مذاکرات امیدوار بود.
فرضی که با در نظر گرفتن روان شناسی و کیش شخصیت خاص اردوغان هنوز خوش بینانه به نظر می رسد. حتی احتمال هجومی بزرگ مقیاس علیه کردها در سوریه و عراق به هدف انتقام شکست امروز نامحتمل نیست.
فرض مهم تر اما ورود ترکیه در سال های آینده به دورەای از بی ثباتی سیاسی مانند دهەی نود است.
دشوار می توان تصور کرد تیمی که 25 سال تمام به صورت مطلق العنان زمام امور را در دست داشته و یحتمل مرتکب سوء استفاده های مالی و موارد شدید نقض حقوق بشر و سرکوب سیاسی شده، به آسانی تن به واگذاری قدرت بدهد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺" حملەی دمشقیە " و هنر نجنگیدن!

ابوایاد مرد دوم ساف در کتاب فلسطینی آواره می گوید: "هنگام آغاز جنگ شش روزەی 1967 همراه عرفات و برخی رهبران فلسطینی با اتومبیل از کویت عازم عراق بودیم.
با یک رادیوی ترانزیستوری کوچک تلاش می کردیم از اخبار جنگ مطلع شویم. لحن فاتحانەی رادیو قاهره و لحن معتدل رادیو تل آویو نگرانم کرد.
روشن بود که مصری ها در حال رجزخوانی بودند و اسرائیلی ها با اعتماد به نفس و تواضع پیروزی های خود را گزارش می کردند."
حق با ابوایاد بود. رادیو قاهره در حالی از سقوط قریب الوقوع تل آویو سخن می گفت که نیروی هوایی مصر و سوریه و اردن در همان روز اول روی زمین نابود شده بود.
اسرائیل هم در سه جبهه به پایتخت های عربی نزدیک می شد.

در روزهای قبل از جنگ هم جمال عبدالناصر با اخراج ناظران سازمان ملل و بستن تنگەهای تیران دست به محاصرەی دریایی اسرائیل زد و صراحنا گفت یهودیان را به دریا می ریزد.
در آن طرف قضیه، اسرائیلی های هوشمند در انتظار شکار لحظه، فرصت را قاپیدند.
تبلیغات گستردەای در جهان با محوریت " نابودی قریب الوقوع کشور کوچک یهود " به راه افتاد و موجی از همدردی با اسرائیل را در سطح بین الملل برانگیخت.
موشه دایان و ژنرال هایش به خوبی می دانستند که چنین نیست و هیاهوی اعراب از سر ضعف است و مصرف داخلی دارد.
آنها از توانایی های خود و ناتوانی دشمن مطلع بودند و سرانجام دشمن را به زمینی کشاندند که خود آن را تعریف کرده بودند.
از فردای جنگ ژوئن خاورمیانه دیگر خاورمیانەی سابق نبود و منطقەای با مختصات و بحران های مزمن امروزی خلق شد.
سان تزو استراتژیست جنگی چینی بود که 2500 سال قبل می زیست. کتاب هنر جنگ او که قرن ها راهنمای عملی زمامداران چین بود، امروز در جهان غربی هم مورد توجه قرار گرفته است.

بخشی از هنر جنگ تزو چنین است:
به ضعف و کوچکی تظاهر کنید تا دشمن دچار کبر و غرور شود.
هنر واقعی در پیروزی بدون جنگ است.
جنگ یک میدان بزرگ روان شناختی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است که رزم در میدان یکی از صحنه های آنست.
اگر توانایی های رقیب و ظرفیت های خود را خوب نشناسید، حتما شکست می خورید.
جلوگیری از شکست در اختیار خودت است. برای دشمن هم همینطور است.

مقایسەی استراتژی و تاکتیک های جنگی اعراب و اسرائیل در جنگ 67 نشان می دهد که یهودیان مو به مو به آموزەهای تزو عمل کردند و عرب ها هم کاملا آن را نادیده گرفتند.
معروف است که چینی ها قبل از تحقیر شدن بدست امپریالسسم اروپایی در قرن نوزده، در مقام یک قدرت بزرگ دریایی و زمینی، " تزوئیست هایی " تمام عیار بودند.
آنها ضمن پرهیز از جنگ و بکارگیری مستقیم قدرت نظامی از طریق ارعاب و اقناع، رقبای کوچک تر خود را به انقیاد در می آوردند.
چین امروز هم با پیروی از هنر جنگ خود را از درگیری های مستقیم دور نگه می دارد.

این تعبیر از روی ضعف و نه قدرت، تا حدی دربارەی ایران پس از آخرین جنگ های روس و محاصرەی هرات هم صادق است،
دولت های قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به استثنای جنگ هشت ساله با عراق که حاصل انقلاب و بی تجربگی در یک لحظەی تاریخی خاص بود، هیچ وقت وارد جنگ نشدند.
ایران در جنگ های جهانی اول، دوم و جنگ های متعدد خاورمیانه و غرب آسیا همیشه رل بی طرف را بازی کرد.
گرچه چند بار بی طرفی اش نقض شد، اما در نهایت توانست مرزهایش را حفظ کند.
در حقیقت ایرانی ها هنر جنگ سان تزو را به صورت معکوس بکار گرفتند و توانستند از دوران ضعف در قرون نوزده و بیست جان سالم بدر برند.
با آغاز هزارەی جدید و تحولات شگرف و ناگهانی در موازنەی قوا در منطقه، از رهگذر سقوط صدام و تحولات بهار عربی، ایران احساس کرد قرن تحقیر را پشت سر نهاده و به قرون هفده و هجده برگشته است.
در این هنگامه، هنر جنگ سان تزو بیش از هر زمانی به کار می آید.
حضور بی پروا در منطقه و نقش آفرینی به عنوان قدرت اصلی خاورمیانه چقدر با ظرفیت های نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران همخوانی دارد؟
ظاهرا راهبرد تهران برای عبور از چالش ها و محدودیت هایش، ابتکارهایی چون نبرد نامتقارن و کاربست نیروهای نیابتی است.
از قضا دستور کار و یا تعریف استراتژیست چین باستان از جنگ و هنر آن هم اذعان به عدم تقارن آنست.
اما وقتی رقیب با درک ضعف های موجود، دستور کار را تغییر و نبرد نیابتی را به جنگ مستقیم تبدیل می کند چه؟
وقتی حساب تمام عوامل نیابتی را به پای فرمانده می نویسد، یعنی قاعده و زمین بازی را عوض می کند و شما را به میدانی می کشاند که در آن دست برتر دارد.
معادله ی لفاظی و حمله به معنای زوال سریع و بازگشت ناپذیر توان بازدارندگی است.
آنچه دیروز در دمشق اتفاق افتاد و چند سال است که مرتبا دارد تکرار می شود، نشانەی آنست که ابتکار عمل نه دست تهران بلکه بدست رقباست.
این جاست که هنر نجنگیدن سان تزو بیش از هر زمان بکار می آید. حتی اگر مانند ادوار قبل به صورت معکوس بکار رود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺وان، آخرین ایستگاه اردوغان

سرانجام اعتراضات خیابانی در کردستان ترکیه نتیجه داد و دولت از تصمیم خود برای رد صلاحیت شهردار منتخب وان منصرف شد.
داستان این بود که عبدالله زیدان نامزد حزب کردی برابری و دمکراسی خلق ها در وان پیروز شده بود.
اما دادگستری ترکیه بجای او نامزد حزب حاکم را شهردار اعلام کرد.
این اقدام بار دیگر ماهیت غیرمنصفانه و نابرابر انتخابات  ترکیه با وجود آزادتر بودن آن در قیاس با کشورهای منطقه را برملا کرد.
حقیقت آنست که در دورەی قبل هم دولت زیر بار نتایج نرفت و در بیشتر شهرداری های کردستان بجای نامزدهای پیروز، قیم معرفی کرد.
قیم شهرداری یا شهردار تسخیری چیزی در مایەهای وکیل تسخیری است.
وقتی متهم از آزادی انتخاب وکیل برخوردار نیست و دادگاه بجایش تصمیم می گیرد.
این بار اما مقاومت مردم نتیجه داد. در واقع سیاست خیابانی به کمک سیاست انتخاباتی آمد و مانع از غصب کرسی شهرداری گردید.
استان وان با آذربایجان غربی همسایه است. در شرایطی که در انتخابات اخیر، تهران به آسانی نتیجەی انتخابات یک ماە پیش ارومیه را پذیرفت، خدعەی سیاسی اردوغان در وان معنایی جز مخدوش شدن سیمای انتخابات آزادتر ترکیه در قیاس با ایران نمی توانست داشته باشد!

نام این یادداشت را از عنوان یک یادداشت قدیمی گرفتم; آمد، آخرین ایستگاه کمالیسم!
این مقاله درست بیست سال قبل به مناسبت اولین پیروزی حزب دمکراتیک کردها در دیاربکر - آمد - بزرگترین شهر کردستان ترکیه توسط دوست فاضلم دکتر مصطفی احمدزاده نوشته شد.
پیش بینی نویسنده البته درست از کار درآمد. دوران کمالیسم به پایان رسیده بود و عصر آکپارتی با گشایش سیاسی و اقتصادی آن آغاز شده بود.
از حق نگذریم اردوغان 2002 تا 2012 همان اردوغان امروز نبود.
وی در شمایل یک اصلاح طلب لیبرال ظاهر شده  که دغدغەای ‌جز بازگرداندن نظامیان به پادگان ها و عبور ترکیه از دشواری های اقتصادی دهەی نود را نداشت.
در این مسیر وی تمایلی بیشتر از اسلاف سکولارش برای ورود به اتحادیەی ‌اروپا و اصلاحات سیاسی و اقتصادی ملازم آن نشان می داد.
گویی این سیاست را تضمینی برای بی طرف نگه داشتن ارتش سکولار و مقاومت های اقتدارگرایان در برابر اصلاحاتی می دید که خاستگاه اجتماعی آن اقشار آناتولی مرکزی و محافظه کاران مسلمان بودند.
کار از زمانی خراب شد که این دستور کار را رها و سال 2012 به بعد تلاش کرد پایگاه اجتماعی خود را از مرکز آناتولی به تمام کشور گسترش دهد.
عرض اندام در مقام یک رهبر ملی محتاج پوپولیسم و اقتدارگرایی بود.
در این راستا وی با حزب نژادپرست سکولار حرکت ملی عقد اخوت بست.
نمادگرایی مذهبی کماکان ادامه یافت، اما تلاش شد نوعی " ملی گرایی بیرقدار " به ایدئولوژی دولت تبدیل شود.
ملی گرایی بیرقدار اشاره به قسمی ملی گرایی فناوری است که ریشه در مجتمع های نظامی - صنعتی ترکیەی اردوغان دارد.
هم اقتصاد سیاسی و منافع بلوک حاکم را نمایندگی می کند و هم بعلت ماهیت سکولار آن قادر است پلی به روی شکاف سکولار - مذهبی موجود بزند.
طبیعتا همه; غیر از کردها که هدف اصلی پهپادهای بیرقدار در عراق و سوریه هستند!
اتفاقی که در انتخابات اخیر افتاد این بود که ملی گرایی بیرقدار توان بسیج و پل سازی میان شکاف های اجتماعی  را از کف داد.
عمدتا به دلیل تورم و رکود اقتصادی و کاهش سطح زندگی مردم و بی معنا شدن لفاظی های ملی گرایانه.
نتیجه; دوباره سر باز کردن شکاف مذهبی/ سکولار بود که اردوغان قبلا به مدد آن به قدرت رسیده بود.
احزاب ملی گرای خوب و حرکت ملی با کاهش شدید آرا مواجه شدند و حزب اسلام گرای رفاه هم بخشی از آرای اردوغان را ربود.
حزب جمهوریخواه خلق هم با داعیەی چپ گرایانە و اقتصادیش در پلەی اول ایستاد.

ممکن است گفته شود که پایان دوران اردوغان و احتمال ریاست جمهوری امام اوغلو در چهار سال بعد، فرق چندانی برای کردها نخواهد داشت.
این حقیقتی انکارناپذیر است که نباید در این زمینه دچار توهم و خوش بینی مفرط شد.
اما بالاخره توسعەی سیاسی و تکامل دمکراسی از دل همین افت و خیزها در می آید.
همانگونه که گفته شد کمالیسم دو دهه قبل به تاریخ پیوسته است.
اردوغانیسم هم دیر یا زود به این سرنوشت دچار می شود.
هبوط کمالیسم و اردوغانیسم اما به معنای پایان کار پساکمالیست ها و پسااسلام گرایان نیست.
اینان وارثان دو سنت بزرگ فکری و سیاسی در ترکیه هستند. جریان هایی که بر اثر درک محدودیت های ذهنی و عینی و ناکامی های عملی دچار دگردیسی های ناگزیر می گردند.
احزاب طرفدار کردها هم از این قاعده مستثنی نیستند.
آنها هم مسیری پر از فراز و نشیب و موفقیت و ناکامی و احیانا اشتباه را پیمودەاند.
زوال اقتدارگرایی ولو در جامەی انتخابات برای دمکراسی ترکیه غنیمت است. از دل شکاف های سیاسی فرصت های راهبردی بیرون می آید و روری فرا می رسد که در جمهوری ترکیه کردها به شهروندان برابر تبدیل می شوند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
Forwarded from کردستان نامه
🔶امشب دلم هوای گنجه و تبریز و فارقین دارد.

اسماعیل شمس

🔺قطران تبریزی را دوست دارم، چون راوی یک دوره طلایی از تاریخ کرد است که اگر او نبود هیچ یک از ما از آن خبر نداشتیم و نمی‌دانستیم که چگونه چند فرمانروای عاقل و دوراندیش و کاردان کرد با اتکا به مردم، قلمرو خود را از دست فرمانروایان ستمگر عرب عباسی پس گرفتند و دورانی مملو از شکوه و رونق را برای آن رقم زدند. قطران شاعر راستگو و وفاداری است که اگر فرمانروایان کرد شدادی و روادی در گنجه و تبریز میزبان او در دربارهایشان شدند او نیز قدرشناس بود و نامشان را در تاریخ جاودانه کرد. قطران همان شاعری است که صادقانه خطاب به امیر لشکری شدادی می‌گوید:
نبودم نامور اول تو میرم نامور کردی
نبودم پرهنر اول تو شاهم پرهنر کردی

🔺راستی اگر قطران نبود چه کسی در جشن نوروز و جشن رمضان امسال ما را با خود به گنجه و تبریز می‌برد تا همراه و تماشاگر طرب و شادی فرمانروایان کرد آن دیار و مردمانش شویم؟

خجسته بادت فرخنده عید روزه گشای
به خرمی بگذاری هزار عید چنین.

🔻در زمانه‌ای که برخی دینداران کرد، نوروز را جشن مجوسان و حرام می‌دانند و جماعتی سکولار هم با ادعای تضاد اسلام با هویت کردی، مردم کرد را به بازگشت به ۵ هزار سال پیش و احیای آیین میترا و زردشت دعوت می‌کنند، اگر قطران نبود ما چگونه می‌دانستیم که هزار سال پیش مردم کرد دارای فرمانروایان و عالمان و شاعرانی ذی‌شعور بودند که هیچ تضاد و تفاوتی میان تاریخ باستانی و اسلامی؛ و فرهنگ دینی و ملی خود نمی‌دیدند و هردو را بخشی از هویت و واقعیت مسلم جامعه خویش می‌پنداشتند:
ای کام دل دوست و بلای دل دشمن
روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن
رسم اندر پیغمبر و بهمن تو به‌جای آر
هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن
بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز
بر سیرت این باش و بر آن کرده همی تن
از خصم میندیش و درافکن به‌قدح می
وز می برخان رنگ گلسرخ بیفکن
از شادی و از سور مپرداز بکاری
تا آنکه بپردازد بدخواه بەشیون

🔺اگر قطران نبود ما از کجا می‌دانستیم این وطن‌دوستان واقع‌گرا نوروز و رمضان را بدون هیچ تفاوتی جشن می‌گرفتند: خجسته بادت نوروز و عید روزه گشای/ به نام تو همه آفاق راست کرده خُطب. آری این قطران بود که به لشکری توصیه کرد جشن نوروز(جشن دهقان) و رمضان را به عنوان دو سنت باستانی و اسلامی پاس بدارد: چو بر خسروان عجم جشن دهقان/ تو را باد فرخنده این عید تازی. همو بود که به منوچهر فرزند وهسودان هر دو جشن را همزمان تبریک گفت: عید تازی باد، فرخ بر شه پیروزبخت/ تا هزاران جشن، عید تازی و دهقان کند و برادرش مملان را مورد خطاب قرار داد: خجسته بادت نوروز و روزه و هموار/ هزار روزه و نوروز بگذراند ایدون/ یکی به توبه و طاعت به عهد پیغمبر/ یکی به رامش و رادی به رسم افریدون.

🔺و نمی‌توانم در شب جشن رمضان ابن ازرق فارقی(وفات: 577ق/ 1181م) نویسندۀ کتاب تاریخ میافارقین را فراموش کنم که در ذیل وقایع سیاسی عید فطر سال 384ق/994م می نویسد: امیر ابوعلی حسن بن مروان کردی، فرمانروای مروانیان به مرکزیت میافارقین در دیاربکر، طبق سنت هر سال، همراه با وزیرش «مم» و بزرگان شهر بهترین لباسها و زیورآلات خود را پوشیدند و برای خروج از شهر میافارقین آماده شدند. رسم بود که فرمانروا و مردم، صبح روز عید برای نماز و تفریح و شادی از دروازه های شهر بیرون می رفتند و در پایان روز برمی گشتند

🔺و من در این شب و همزمان با طلوع هلال شوال همراه با قطران که در وصف فرمانروای روادی می‌گوید:"بو نصر محمد که بەمردی و بەرادی/انگشت نمای است و چو ماه شب شوال" دلم سخت هوای رادمردان تبریز و فارقین و گنجه هزار سال پیش را دارد؛جایی که فرمانروایان و علما و مردم با تلفیق دین و هویت هر دو را در خدمت زندگی و رفاه و امنیت و پیشرفت و شادی جامعه قرار داده بودند و به نام آنها و در پشت آنها شمشیر علیه هم نمی‌کشیدند و با اولویت دادن به منافع و مصالح خویش جامعه کرد را به قهقرا نمی‌کشاندند. ای کاش شما خوانندگان عزیز کردستان‌نامه امشب همراه من می‌شدید تا به گنجه و فارقین و تبریز می‌رفتیم و می‌دیدیم که امیر لشکری شدادی، وهسودان روادی و نصرالدوله مروانی چگونه در اتحاد و یکدلی با هم قلمرو خود را آباد و مردم آن را خوشحال و مرفه کرده بودند و همه با هم در شب اول شوال سال 437ق/1046م برای برگزاری جشن فردا آماده می‌شدند.

🔺و حرف آخر من یک خیالبافی است و بس.می‌دانم تاریخ هرگز به عقب برنمی‌گردد و هرگونه تلاش برای بازگشت به آن به فاشیسم و خشونت منجر می‌شود، ولی راستی اگر شمشیر طغرل و الب ارسلان و غزهای سلجوقی با همراهی قلم عمیدالملک کندری و خواجه نطام الملک طوسی از دو هزار کیلومتر آن طرف‌تر در پی جهانگشایی سر نمی‌رسیدند و با قتل و غارت و اشغال به آن عصر زرین خاتمه نمی‌دادند، امروز وضعیت این سه شهر چگونه بود؟

🔻جێژنتان پیروز

https://t.me/kurdistanname
🔺عید فطر با طعم " گوشت تلخ "

هبت الله آخوندزاده رهبر طالبان امروز در سخنرانی نماز عید فطر در یکی از معدود حضورهای جمعی اش به شکلی مبسوط از عناصر اساسی " اسلام گوشت تلخ " پرده برداشت.
اصطلاح  " گوشت تلخ" اخیرا  توسط حجة الاسلام پناهیان برای بیان اوصاف پارسایان و پیشوایان دین به کار رفت و جنجالی بزرگ آفرید.

"امیرالمومنین طالبان" امروز در سخنانی به تجلیل از اجرای احکامی چون قصاص، شلاق، قطع عضو و ...پرداخت و گفت کابل در این زمینه سر سوزنی تعارف با جهان ندارد.
وی افزود: مشکل ما با جهان بر سر اسلام است. قانون ما شریعت است و دنیا باید به انتخاب ما احترام بگذارد.
رهبر طالبان که رسانەهای رسمی گروه از او به عنوان شیخ الحدیث و القرآن نام می برند، در این نطق نادر چهل دقیقەای که سراسر تاکید بر اجرای شریعت بود، صرفا اشارەی کوتاه به لزوم بهبود وضع اقتصادی نمود.
در حالی که بیش از بیست میلیون نفر از مردم محتاج کمک های اولیەی بین المللی برای بقای حیاتند.
رهبر طالبان به تلویح و تصریح، قانون مدنی، جمهوریت و دولت مبتنی بر قرارداد اجتماعی را مردود دانست.

آنچه رهبر طالبان بی پرده پوشی گفت، غایت برخی فرقەهای تندرو سیاسی در ایران برای گذار از جمهوریت ناقص کنونی به سمت یک "حکومت ناب اسلامی" است.
از حیث معرفت شناسی، اسلام گوشت تلخ که در بیان پناهیان و رهبر طالبان آمده، رهیافتی اقتدارگرایانه است. این گفتمان ضمن تمسک به سرچشمەهای دینی، می کوشد آن را در چارچوبی دنیوی قرار دهد که بر زمینە و زمانەی نوع خاصی از  اقتصاد سیاسی و فلسفەی سیاسی مرتبط با آن قرار دارد.
رژیم منزوی طالبان که با عدم شناسایی بین المللی و تحریم های گوناگون سیاسی و اقتصادی روبروست، عملا بر شانەهای حزب کمونیست چین ایستاده است.

به زحمت می توان میان اسلام بنیادگرا و ایدئولوژی خداناباور کمونیسم، فصلی مشترک یافت.
اقتدار گرایی سیاسی و دشمنی مشترک با هنجارهای مدرن، نظیر لیبرال دمکراسی و مفاد اعلامیەی جهانی حقوق بشر، احتمالا تنها وجه همپوشان آنهاست.
اما تمام داستان در این همسویی  سیاسی و هنجاری خلاصه نمی شود. چین بزرگ ترین شریک بازرگانی افغانستان است و شرکت های چینی به سرعت در پی بهرەبرداری از معادن غنی افغانستان هستند.

تخمین زده می شود که ارزش معادن غنی از لیتیم افغانستان که در صنایع نوین کاربرد دارد، چیزی معادل ثروت نفتی عربستان سعودی است.
در حالی که طی بیست سال دورەی جمهوریت حدود 120 قرارداد بهرەبرداری از معادن امضا شد، در دو سال حکومت طالبان بیش از دویست قرارداد منعقد شده است.

این نکته نشان می دهد که بروز یک "استبداد غیر مصلح " - بر خلاف استبدادهای مصلحت گرایی چون امارات و قطر و عربستان که چم و خم اقتصاد و الزامات آن را خوب بلدند - جز بر بستر یک نظام اقتصادی فاسد و رانتیر ممکن نیست.
همچنین علیرغم داعیەی استقلال خواهی و اعراض بر نظام جهانی غرب محور، عملا متکی بر یک قدرت بیگانەی دیگر است و در پی نظمی جدید است که بجای آمریکا، چین محور آن باشد.
نظامی جهانی که ارباب در آن کاری به هنجارهای دمکراتیک و حقوق بشری نداشته باسد.

با این اوصاف اسلام گوشت تلخ، قسمی چینی سازی اسلام سیاسی است.
اسلام چینی که اقتدارگرایان مسلمان در اشتیاق آن می سوزند، اسلامی است که در آرزوی تلفیق دولت قوی و اقتدارگرا با سرمایەداری رفاقتی است.
سرمایەداری رفاقتی لزوما همان اقتصاد بازار نیست، بلکه نسخەای تحریف شده از آن است که امکان پیوند نامشروع اقتصاد و سیاست را فراهم می آورد.

اسلام اقتدارگرا از اساس با اسلام لیبرالی که اصلاح طلبان مسلمان از اواخر قرن نوزده با تعهد به مفهوم پیشرفت و دمسازی با مدرنیته به دنبال آن بودند، متفاوت است.
حتی سنخیت چندانی با اسلام انقلابی نیمەی دوم قرن بیست ندارد که در شعار معروف " الاسلام هوالحل" متجلی شد و بجای ایدەی پیشرفت، هویت و پاسداشت آن را به دال مرکزی خود تبدیل کرد.

اسلام اقتدارگرا/گوشت تلخ/چینی/استبدادی، اسلام بروکرات ها، اتوکرات ها و الیگارش هاست. صورت مسخ شدەی اسلام انقلابی دیروز است که بر سریر قدرت، محافظەکار شدە و امر دینی را از تجارب معنوی و شهودی به اموری دنیوی و بروکراتیک فرو می کاهد.

یک نمونەی دیگر چینی سازی اسلام، تجربەی نیمەی دوم حکمرانی حزب عدالت و توسعه در ترکیه است.
این حزب در دهەی اول حاکمیت خود در شمایل یک جریان لیبرال و محافظه کار مسلمان ظاهر شد که در پی آشتی سنت و مدرنیته و تلفیق دین و دمکراسی است.
در حالی که جهت گیری های اساسی آن در نیمەی دوم بە وضوح به سود نوعی اقتدارگرایی دینی دگرگون شد.
اقتدارگرایی دینی البته با استبداد دینی متفاوت است و وجود ساختارهای سیاسی متفاوت و نهاد انتخابات عامل اصلی این تمایز است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سە پیش فرض ایران برای حمله به اسرائیل


توقیف کشتی مرتبط با اسرائیل چند ساعت قبل از آغاز حملەی انتقام جویانەی ایران، در واقع پیش درآمد این حمله بود، یحتمل  با هدف ارسال  پیامی صریح به آمریکا و انگلیس با این مضمون:
در صورت گسترش جنگ و تلافی جویی اسرائیل و مداخلەی دولت های غربی به سود آن، امنیت تنگەی هرمز به خطر خواهد افتاد.
امری که در بحبوحەی جنگ اوکراین و ناامنی در دریای سرخ، بیش از پیش به افزایش بهای نفت و حامل های انرژی خواهد انجامید.
در این صورت اقتصاد کشورهای اروپایی بیش از پیش تحت فشار قرار گرفته و  ارادەی مردد آنها در حمایت از اوکراین را تضعیف خواهد نمود.

پیش فرض دوم ایران احتمالا یک حملەی کنترل شده به هدف احیای بازدارندگی از دست رفته در برابر اسرائیل است.
شواهد و قرائن حاکیست که تهران تعمدا به سوی مراکز جمعیتی و شهرهای بزرگ نظیر تل آویو و حیفا نشانه گیری نکرده است.
انتخاب جولان اشغالی که رسما خاک اسرائیل محسوب نمی شود و مرکزی نظامی در صحرای نقب به هدف عدم تحریک بیش از حد اسرائیل صورت گرفته است.

اهرم سوم تهران که احتمالا در پیغام و پسغام های چند روز اخیر به گوش طرف های غربی رسانده شده شاید تهدیدی از این قبیل باشد:
در صورت حملەی گستردەی اسرائیل و آمریکا به داخل ایران، تهران از ان.پی.تی خارج و سریعا به سمت ساخت نخستین سلاح اتمی اش خواهد رفت.
با توجه به رسیدن تقریبی ایران به نقطەی گریز هستەای، عملی کردن این فرضیه دور از ذهن نیست.
هر سه پیش فرض ایران جهت محدود نگه داشتن دامنەی جنگ و کنترل سریع آن توسط طرف های سوم است.
هدف اصلی ایران نه وارد کردن خسارت و تلفات عمده به اسرائیل، بلکه اثبات توانایی اش در عبور از دفاع هوایی آن است.
با توجه به وجود متغیرهای غیر قابل پیش بینی و حوادث غیر مترقبه باید منتظر ماند و دید که این روند عملا چگونه پبش می رود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺جنایت علیه معنویت!

تردیدی نیست که آنچه اسرائیل در غزه انجام داده، از نسل کشی گرفته تا خانه کشی و بیمارستان کشی، مصداق بارز جنایت علیه بشریت است.

اما آنهایی که بر سفرەی خون فلسطینیان نشسته و این بزم خون و ویرانی را به ابزاری برای نفرت پراکنی علیه کرد و کردستان تبدیل می کنند چه؟
آنها مرتکب جنایت علیه معنویت می شوند، شورش علیه تمام ارزش های اخلاقی، دینی و  معنوی که دستاورد هزاران سال تمدن بشری است.

چند روز است که کلیپ ساختگی بالا در برخی کانال ها و حساب های اجتماعی پانترک و برخی اسلام گرایان می چرخد.
همین سرنخ کافیست که انگشت اتهام را به سوی ترکیه نشانه رفت و برای احتمال نفوذ مخرب آن در غزه تاسف خورد.
در کپشن فیلم نوشته شده که در خانەهای ویران شدەی خان یونس، نقش پرچم کردستان بر دیوارها و شعارهایی از قبیل پیش به سوی آزادی عفرین یافت شده!
جاعلان در ادامه افزودەاند کە اینها نشانەی هم سنگری واحدهای مدافع خلق کرد سوریه و سربازان اسرائیلی است که از فرودگاه اربیل به تل آویو منتقل شدەاند!

طرفه این جاست که این "جاهلان" نمی دانند که پ.ک.ک و سازمان های اقماری آن اساسا پرچم مذکور را قبول ندارند.
دوما مقامات اربیل که متحد ترکیه هستند، ابدا اجازەی ورود آنها را به اربیل نمی دهند، چه برسد به استفاده از فرودگاه آن!
حتی ترکیه حدود یک سال است که فرودگاه سلیمانیه را به ظن استفادەی کردهای سوری در لیست سیاه قرار داده و عملا آن را از حیز انتفاع ساقط کرده است.
طبعا از سلیمانیه هم که مقامات آن متحدان نزدیک ایران هستند، هیچ پروازی به سوی اسرائیل انجام نمی شود!

پس مساله چیست؟
داستان این است که ترکیه که چهار سال قبل عفرین را اشغال کرد، در حال اجرای یک برنامەی صد در صد " اسرائیلی " در آنست.
آنها منظما کردهای عفرین را از خانه و کاشانەی هزار سالەشان در " شیک ترین ملک " سوریه اخراج می کنند.
ترک ها با شهرک سازی در عفرین، فلسطینی های اردوگاه یرموک را که در جنگ داخلی سوریه به مخالفان بشار اسد پیوستند و سپس آواره شدند، در سرزمین کردها اسکان می دهند.
درست مشابه کاری که اسرائیل در کرانەی باختری و قدس شرقی انجام می دهد.
هدف اردوغان ایجاد کمربند امنیتی در مرزهای جنوبی ترکیه و کردزدایی از آنست.
جای تاسف است که اقلیتی از فلسطینی ها به مجری نقشەهای شریرانەی سلطان تبدیل شدەاند.
در شش ماه گذشته که اسرائیل غزه را ویران کرد و ایران بخاطر دفاع از منافع فلسطینی ها تا آستانەی جنگ تمام عیار با اسرائیل پیش رفت، ترکیه به تجارت پرسود خود با کشور یهود ادامه داد و حتی صادرات ادوات نظامی را هم قطع نکرد!
در حالی که از لفاظی و زبان بازی انصافا از چیزی فروگذار نکرد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺رفح پلاس; بده بستان بایدن و بی بی!

واکنش محدود اسرائیل به حملەی پهپادی و موشکی ایران به این کشور، به منزلەی کاهش تنش های فزایندەی است که در یک ماه اخیر خاورمیانه را با مخاطرەی گسترش درگیری ها و جنگ تمام عیار روبرو ساخت.
ظاهرا اسرائیل در ارزیابی واکنش ایران به حمله به کنسولگری اش در دمشق، دچار اشتباه شده بود.
  اگر حادثەی دیشب اصفهان عملا نفطەی پایان این زد و خوردها باشد، می توان گفت موازنەی جدیدی میان دو طرف برقرار شده و ایران دستکم در کوتاه مدت بازدارندگی اش را احیا کرده است. در این زمینه باید واکنش "ضعیف " اسرائیل را در چهارچوب بده بستان آن با دولت بایدن ارزیابی نمود.
اسرائیل در یک جنگ تمام عیار متکی به حمایت های آمریکاست و بایدن هم نشان داده که در سال انتخابات و در بحبوبەی جنگ مغلوبەی اوکراین علاقەای بە گسترش درگیری ها در منطقه ندارد.
اعلام موافقت دیشب کاخ سفید با عملیات در رفح، احتمالا امتیازی است که نتانیاهو بابت کاستن از تنش با ایران گرفته است.
مخالفت دولت آمریکا با حمله به رفح نه به دلایل انسانی و اخلاقی بلکه به علت مخالفت یکپارچەی افکار عمومی بر اثر طولانی شدن بیش از حد جنگ غزه و تلفات فوق العادەی غیرنظامیان است.

به همین خاطر کاخ سفید بر این اندیشه است که حملەی ایران قسمی مصونیت در افکار عمومی غرب برای اسرائیل به ارمغان آورده که مابه ازای آن را می شود در رفح خرج نمود.

از سوی دیکر، شیشەی عمر سیاسی نتانیاهو در گرو خروج آبرومندانه از مخمصەی غزه است و عملیات در رفح که ماوای بیش از یک میلیون فلسطینی آواره است، آخرین امید وی محسوب می شود.
سرسختی حماس در آخرین دور مذاکرات بر سر تبادل اسرا، دولت بی بی را در موقعیتی دشوار گذاشته.
حوادث اخیر تا حدی از شکاف نتانیاهو با متحدان غربی کاستە و به نحوی دستش را برای ادامەی جنگ عملا به بن بست رسیدەی غزه بازتر نمودە است.
نتانیاهو امیدوار است در تونل های رفح که تنها نقطەی نوار غزه است که هنوز توسط ارتش اسرائیل شخم زده نشده،  سران حماس و گروگان های اسرائیلی را بیابد.

اگر اسرائیل در دست یابی به اهدافش در کوتاه مدت در رفح شکست بخورد و تلفات غیرنظامیان باز هم بالا برود، بحران به نقطەی اول باز می گردد و ضریب گسترش تمام عیار جنگ به جاهای دیگر مثل لبنان بالا می رود.
به نظر نمی رسد که در این زمینه راهی آسان و افقی روشن پیش روی نتانیاهو باشد. قحطی قریب الوقوع در غزه و پیامدهای آن هم فعلا بماند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺قطر و خطر از دست دادن میزبانی حماس!

وال استریت ژورنال نوشته که دولت آمریکا، دوحه را برای اخراج رهبران حماس تحت فشار گذاشته است.
موضع آمریکا در این زمینه در واقع مجازات حماس بخاطر سرسختی در مذاکراتی است که در ماه های گذشته به منظور آزادی گروگان ها با میانجیگری قطر و مصر در جریان بوده است.
شکاف بزرگ و پرناشدنی میان موضع طرفین اصلی ترین عامل این بن بست است.
نتانیاهو هم آزادی گروگان هایش را می خواهد و هم نابودی شاخەی نظامی حماس و اخراج رهبران سیاسی آن از غزه را.
نزد حماس اما داستان کاملا متفاوت است. آنها صرف جان سالم بدر بردن از تهاجم ویرانگر و نامتعارف اسرائیل را پیروزی خود می دانند و درخواست آزادی گروگان ها را به آتش بس دائم، عقب نشینی کامل اسرائیل از غزه و رفع محاصرەی آن و بازگشت آوارگان به شمال این باریکه گره زدەاند.

این شکاف عظیم باعث شده تا کابینەی نتانیاهو و بخشی از دولت آمریکا، کاسه کوزەها را سر قطر بشکنند و برای اخراج دفتر سیاسی حماس آن را تحت فشار قرار دهند.

قطر چگونه به میزبان حماس بدل شد؟
برای یک کشور کوجک و ثروتمند ایفای نقشی کلیدی در معادلات بین المللی آرزویی بی بدیل است.
فارغ از برخی همسویی های فکری و سیاسی، میزبانی دوحه از حماس از جنس میزبانی جام جهانی فوتبال 2022 است که قطر با کمک پول و لابیگری های خستگی ناپذیر آن را بدست آورد.
همچنین مشابه مهمان نوازی از جنبش طالبان است که دوحه در سال 2013، کاخی مجلل را به دفتر سیاسی آنها اختصاص داد.
مذاکرات آمریکا و طالبان که به توافق دوحەی 2020 انجامید، برای دوحه فرصتی بی نظیر جهت نشان دادن خود به عنوان مرکز ثقل تحولات منطقه و میانجیگری طرفدار صلح و آرامش بود.
آتش بس موقت یازده روزه در غزه هم که به آزادی دهها گروگان اسرائیلی نزد حماس انجامید، بورس این کشور کوچک را نزد شرکای غربی اش بالا برد.
در جنگ سرد عربی با عربستان و امارات، این میزبانی ها که به یمن شبکەی الجزیرە بلافاصله به تیتر یک رسانەهای بین المللی تبدیل می شوند، یک مزیت رقابتی مهم برای قطر است.
همچنین میزبانی از جنبش ها و شخصیت های مسلمان به افزایش اعتبار و قدرت نرم آن در مجموعەی جهان اسلام می انجامد.

چرا آمریکا با میزبانی حماس موافقت کرد؟
قطر اصلی ترین متحد نظامی آمریکا در بیرون از ناتوست.
تصور عدم هماهنگی آن با آمریکا در میزبانی از جنبش های ضد غربی نظیر طالبان و حماس، دور از ذهن است.
حماس و طالبان که به ترتیب در سال های 2012 و 2013 در قطر مستقر شدند، بازیگران مهم منطقه ای غیر قابل نادیده گرفتن هستند.
بازیگرانی که تعامل اجباری گاه و بیگاه با آنان، مستلزم داشتن آدرسی مشخص است.
آمریکا هم در پی داشتن آدرسی معین است که در زمان ضرورت به آن مراجعه کند.
حماس در پی هواداری از قیام علیه بشار اسد، جایگاهش را در دمشق از دست داده و دنبال مکانی جدید بود و آمریکا با منطق پیشگفته با استقرار آنها در دوحه مخالفت نکرد.

اکنون حماس کجا می رود؟
اگر خبر این روزنامەی ‌آمریکایی دقیق باشد، این سومین اسباب کشی این سازمان در 25 سال گذشته است.
مرکزیت حماس ابتدا در اردن مستقر بود. امان در سال 1999 به درخواست اسرائیل آنها را اخراج کرد.
دفتر سیاسی این بار به دمشق رفت و تا زمان انتقال به دوحه 13 سال در آنجا ماند.
اکنون گزارش ها حاکی از مذاکرات آنها با سلطنت نشین عمان و ترکیه جهت انتقال دفتر سیاسی است.
طبعا اگر گفتگوها با این دو کشور به سرانجام نرسد، تهران مقصد بعدی خواهد بود. امری که خوشایند آمریکایی ها نبوده و از نظر آنان به معنای دور از دسترس تر شدن حماس و انعطاف ناپذیری بیشتر آن است.
هم اینک گزینەی اخراج حماس از دوحه از منظر به خطر افتادن گفتگوهای آتش بس مخالفانی پروپاقرص در دولت بایدن دارد.
برای رهبری حماس هم کوچ از دوحه، سپری برای خلاص شدن از فشارهای فزاینده برای کوتاه آمدن از مواضعش در جریان مذاکرات کنونی است.
این جنبش با مبرم ترین مسالەی حیات سیاسی خود از آغاز روبروست.
گروگان های موجود و یگان های سالم باقیماندەی نظامی ابزارهای حیاتی آن برای تضمبن حیات در دوران پساغزه هستند.
یقینا اگر بهای ماندن در برج های مجلل دوحه، دست کشیدن از این دارایی های استراتژیک باشد،  در بخشیدن عطای آن به لقایش درنگ نخواهند کرد.
از سوی دیگر اخراج حماس از قطر معنایی جز ناامیدی از راه حلی سیاسی برای آتش بس و مبادلەی اسیران نخواهد داشت.
در این صورت سرنوشت حملەی مورد انتظار به رفح در گشودن این قفل تعیین کننده است.

آیا اسرائیل گروگان ها و رهبران حماس را در تونل های رفح می یابد؟
به احتمال قوی پاسخ منفی است! در این صورت دوباره نقش میانجیگرها اهمیت می یابد.
با ملاحظەی این احتمالات است که می توان پیش بینی کرد، کاخ سفید به میزبانی عمان و ترکیه از حماس چراغ سبز نشان دهد و یا حتی گزینەی اخراج آنها از قطر به تعویق افتد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سلام " با طمع " گرگ خاکستری!

در حالی که برای استقبال از اردوغان، قلعەی تاریخی اربیل پایتخت اقلیم کردستان به رنگ پرچم ترکیه در آمد و خیابان ها و اماکن عمومی " قرمز پوش " شدند، آناتولی; خبرگزاری رسمی ترکیه از سفر اردوغان به "ادارەی کرد شمال عراق" خبر داد!
احتراز از به کار بردن کلمەی کردستان و حساسیت به آن، سنتی دیرینه در سیاست ترکیه است، اما نکته این جاست که این " بدجنسی " با سنگ تمامی که حزب دمکرات کردستان برای سفر لردوغان گذاشت، تناسبی ندارد.
صد البته حزب دمکرات برای این پیشوازی داغ، دلایل روشنی دارد.
این حزب با "بحران انتخابات " روبروست و به هر دری می زند تا مانع برگزاری انتخابات آتی و یا دستکم تعویق آن شود.
بر اثر احکام دادگاه فدرال عراق، حزب دمکرات " اکثریت ساختگی " خود را از دست رفته می بیند و انتخابات تحت نظارت بغداد را بازی مرگ و زندگی می داند.
از این رو حضور رهبر ترکیه در اربیل فرصت مغتنمی است که می تواند موضع آن را در برابر رقبایش در بغداد و سلیمانیه و قندیل تقویت نماید.
برای اردوغان هم جذب همکاری بغداد برای مقابله با پ.ک.ک یک اولویت حیاتی است.
منابع رسمی می گویند که دستور کار سفر اردوغان آب و پ.ک.ک است.
به عبارت دیگر " گشایش آبی " در برابر عراق یحتمل مشروط به مشارکت آن در جنگ با اصلی ترین دشمن ترکیه می باشد.
آمال اردوغان در این زمینه تشکیل مثلثی میان بغداد و اربیل و آنکارا برای مقابله با قندیل است.
اگر "اتحاد مثلث " مزبور جنبەی عملیاتی به خود بگیرد، عملا به معنای حضور سلیمانیه در آن و پایان همکاری آن با پ.ک.ک خواهد بود.
صد البته چنین نقشەای بە آسانی عملی نخواهد شد و موانع سیاسی، لجستیکی و راهبردی فراوان و چالش های ژئوپلتیک و منطقەای متعدد فراروی آن قرار دارد.
افکار عمومی اقلیم کردستان به شدت ضد ترکیه است و اتحادیەی میهنی کردستان و برخی جریانات دیگر از رهگذر حمایت از کردهای سوری و قندیل نشینان درصدد تقویت پایگاه مردمی خود هستند.
برای حزب دمکرات هم همکاری با ترکیه بدون حضور رقیب دیرینەاش، اتحادیەی میهنی در حکم خودکشی است و چه بسا غیرممکن و دشوار خواهد بود.
در هر صورت هدف اصلی اردوغان جلب همکاری طرف های دیگر در جنگ علیه پ.ک.ک و هدف اصلی حزب دمکرات نیز خلاص شدن از کابوس انتخابات متفاوت ماه آینده است،
به احتمال قوی این دو مساله، موضوع و دستور کار مذاکرات امشب اردوغان و سه بارزانی در اربیل بوده است.
آیا فصل مشترکی می توان میان انتخابات و آب و امنیت یافت؟
تحولات هفته ها و ماه های آتی پاسخ این سوال را روشن خواهد کرد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺دانشگاه های آمریکا: پیش به سوی مه 2024

طغیان دانشجویان دانشگاه های آمریکا، یادآور جنبش ضد جنگ ویتنام و شورش های دانشجویی  دهه 60 است که در مه 1968 به اوج خود رسید.
چهار روز است که دهها هزار دانشجو در شهرهای مختلف آمریکا در اعتراض به جنگ ویرانگر غزه به تظاهرات می پردازند و از حضور در کلاس ها خودداری می کنند.
تاکنون صدها نفر بازداشت شدە اند و تهدیداتی دربارەی ورود گارد ملی به دانشگاه ها وجود دارد.
خواستەی اصلی دانشجویان آمریکایی، پایان حمایت تسلیحاتی دولت متبوعشان از اسرائیل و آتش بس فوری در غزه است.

در دهەی 60 هم درگیری خونین آمریکا در ویتنام که با بمباران گستردەی غیرنظامیان همراه بود و چشم اندازی هم برای پیروزی فوری واشنگتن در آن دیده نمی شد، افکار عمومی جهان را شوراند.
جنگ ناعادلانەی ویتنام به اخگری تبدیل شد که در خرمن سیاست و اجتماع غرب افتاد و شعلەی جنبش های اجتماعی جدید از قبیل دانشجویان، سبزها، ضد جنگ ها و مخالفان سیستم از آن زبانه کشید.

به نظر می رسد تاریخ در حال تکرار شدن است. دولت دست راستی نتانیاهو عملا روی رایش سوم را سپید کرده است.
"نسل کشی آنلاین " و در برابر دیدگان باز میلیاردها نفر از ساکنان سیاره، پدیدەای جدید است که پرده از نظم ناعادلانەی حاکم بر جهان بر می دارد.
شورش دانشجویان آمریکایی علیه این بی عدالتی،  تداعی گر طغیان نسل 68 علیه محافظه کاری سیستم های حاکم و ارزش های پدرسالارانەی محمول در آنهاست.

جنبش های دانشجویی به مثابەی بخش آوانگارد جامعه همیشه از ظرفیت های و قابلیت های بهتری برای به زیر پرسش کشیدن هنجارهایی برخوردارند که به ضرب قدرت عادی تلقی می شوند.

زمانی کارل مارکس در دفاع از اصل تغییر جهان و سرزنش ایدەی تسلیم در برابر وضع موجود می گفت:
سانسور مانند بردگی هرگز بر حق نیست، حتی اگر هزار بار شکل قانونی پیدا کند.
بدین معنا، که ایدەی عقلانی کردن جهان موجود باید بر تز محافظه کارانەی; هر آنچه واقعی است، عقلانی است، برتری داشته باشد.

آیا کشتار جمعی بیش از دو میلیون نفر از ساکنان گرسنه و قحطی زدەی یک منطقەی کوچک، چون بر اساس برتری مطلق قدرت نظامی اسرائیل و حمایت بی چون و چرای تنها ابرقدرت موجود جهان از آن صورت می گیرد، عقلانی است؟
نسل مه 68 این شجاعت را داشت که نه بگوید و علیه عنصر اتوریته و اقتدار غیردمکراتیک از خانواده گرفته تا کشور و جهان بپاخیزد.
جنبش دانشجویی فرانسه، پویش دانشجویان آمریکا ضد جنگ ویتنام و تلاش اصلاح طلبان کمونیست چکوسلواکی برای رهایی از یوغ مسکو در بهار پراگ، جلوەهایی از تلاش برای تحقق عنصر رهایی در جهان مه 1968 بودند.

اکنون هم داستان همان است و چیزی تغییر نکرده است.
نمی توان پوتین را به جهت تجاوز به اوکراین محکوم کرد ولی از عملیات نظامی بدون تناسب اسرائیل با توجیه; دفاع از خود جانبداری نمود.
این گونه  استدلال کردن های انگیزشی واجد تناقض هایی بزرگند.
همانطور که دو سال قبل هم در ابتدای تجاوز روسیه برخی می گفتند: تقصیر خود اوکراین بود که با چرخش به سمت غرب به پوتین گزک داد!

مبنای منطقی هر دو درست مثل این است که بجای همدردی با زنی که مورد تجاوز به عنف قرار گرفته، بجای همدردی بگویی: اگر لباس مناسب تری می پوشیدی، این اتفاق نمی افتاد!
این عوض کردن جای شهید و جلاد و قربانی و متجاوز است.
از ابتدای جنگ غزه، پیمایش ها و مطالعات آماری حکایت از این داشت که میان نسل جوان غرب و پدران آنها تفاوت نگرشی محسوس دربارەی بحران خاورمیانه وجود دارد.
جوان ها بیشتر هوادار فلسطین و مسن ترها طرفدار دیدگاه های دولت اسرائیلند.
از قضا یکی از پویایی های جنبش 68 نیز، شکاف نسلی میان والدین و فرزندان بود.
بخشی از پویایی رادیکالیسم دهەی 60 ناشی از طغیان علیه پدرسالاری و محافظەکاری حاکم بر خانوادەها بود.
ظاهرا این متغیر اکنون هم موجود است. جنبش های اجتماعی در جوامع توسعه یافته مانند تب هایی گذرا هستند که اختلال و بیماری سیستم را برملا می کنند.
دولت های غربی گرچه در برابر موج انقلاب دانشجویان به طرزی موفق ایستادگی کردند، اما این به یمن پذیرش تدریجی بیشتر مطالبات آنها و جذب رادیکال ها در ساختارهای سیاسی بود.
آنها به اصطلاح صدای انقلاب جوانان را شنیدند.
پس از بیش تر از نیم قرن ظاهرا موقع یک آپدیت دیگر فرا رسیده است.
قساوت و سبعیت خارج از تصور اسرائیل، بی عدالتی نظام جهانی و سیستم های غربی را نشان داد و جوانان خالی از محافظه کاری پیران آن را فریاد کردەاند.
هنوز چند روز تا ماه مه باقی مانده است، اما سالی که نکوست از بهارش پیداست!
آیا جنگ وحشیانەی غزه یک مه 68 دیگر را در آستین دارد؟
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺تصادم عراق عرب و عراق عجم در میدان گازی کردها!

حملەی مرگبار دیشب به میدان گازی کورمور استان سلیمانیه، دارای یک پیام سیاسی مهم است:
عراق دوم/عراق حشد با توافق نامه های امضا شده میان سودانی - نخست وزیر عراق اول - و اردوغان موافق نیست.
عراق دوم مخالف توسعەی فعالیت های شرکت اماراتی دانا گاز به منظور افزایش تولید گاز اقلیم کردستان و بی نیازی از گاز‌ وارداتی ایران است.
این تهدید، توافق نامەهای سفر اخیر سودانی به واشنگتن را هم در بر می گیرد.

همانطور که اقلیم کردستان عملا به دو دولت تبدیل شده، عراق هم دستکم دارای دو دولت و دو قدرت تنفیذی است.
عراق اول/عرب شامل نخست وزیری، پارلمان و دادگاه عالی و عراق دوم/عجم نیز شبه نظامیان حشد و گروه های سیاسی و نظامی متحد ایران است.

عراق به شمول اقلیم کردستان پس از سقوط صدام در سال 2003 نه تنها دارای سیادت سرزمینی نیست، بلکه روز به روز بیشتر به مدل دولت ضعیف و شکست خورده نزدیک می شود.

کشورهای منطقه برای تعقیب منافع خود در عراق آزادی تام دارند و بخشی از نیروهای سیاسی و نظامی، رسما و عملا عوامل نیابتی آنها محسوب می شوند.
ایران، ترکیه و آمریکا به عنوان سه کشور دارای بیشترین نفوذ در عراق، دارای سه نوع سیاست هم هستند: سیاست های اعلامی، اعمالی و پهپادی!
دو مورد اخیر مهم تر از اولی بوده که بیشتر به کار تزئین ویترین و حفظ ظواهر دیپلماتیک می آید،
در واقع وجه اصلی خط مشی این کشورها در عراق، سیاست اعمالی است که لزوما با آنچه در کلام گفته می شود، یکسان نیست.
در این میان پهپادهای جنگی هم نقشی مهم در "سیاست عراقی" این سه کشور پیدا کرده است.
پهپاد یک ابزار موازنه ساز و هشدار دهنده به اضلاع دیگر این مثلث است:
پایت را از گلیمت بیشتر دراز کردەای!
داری پایت را توی کفش من می کنی!
لطفا کمی به عقب تر برگردد!
موارد بالا پیام احتمالی حملات گاه و بیگاه پهپادها در آسمان بی صاحب عراق است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺راست گرایان جهان متحد شوید!

روزنامەی راست گرای نیویورک پست، جورج سوروس میلیاردر آمریکایی یهودی را متهم کرده که در کنار الیت چپ  در پشت به آشوب کشاندن دانشگاه های آمریکا قرار دارد.
به گفتەی این روزنامه بنیاد جامعەی باز سوروس، از تظاهرات های ضد اسرائیلی حمایت مالی می کند.
اتهام زنی محافل دست راستی آمریکا به سوروس یادآور حملات روزنامەی کیهان بە او به دلیل سازماندهی وقایع سال 1388 ایران، به زعم این روزنامه است.
سوروس که خود را مدافع جامعەی مدنی و ارزش های جامعەی باز می داند، مورد تنفر احزاب دست راستی و دولت های اقتدارگراست.
روس ها او را متهم اصلی انقلاب گرجستان می دانند.
دولت های اقتدارگرای لهستان و مجارستان و راست افراطی اسپانیا او را طراح نقشەای مخوف برای تغییر هویت مسیحی و یهودی اروپا از طریق تشویق مهاجرت مسلمانان می خوانند!
دولت نتانیاهو او را ضد یهودی می داند و
کیهان هم نقشی ماورایی برای تغییر حکومت های مستقل ضد غرب برایش قائل است!
ظاهرا نفرت از سوروس از  نقاط مشترک راست های پوپولیست جهان است; از پوتین گرفته تا کیهان و از نتانیاهو تا اوربان و از فدوس لهستان تا بوکس اسپانیا!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺تطور پرولتاریا: از معلم تاریای ایران تا ملاتاریای فرانسه!

امروز روز معلم بود، دیروز هم روز کارگر. در سال های اخیر بدلیل فشارهای اقتصادی ناشی از رکود و تورم لجام گسیخته، این " مجاورت تقویمی "، توجه بیش تری برانگیخته است.
باب شدن دوگانه هایی نظیر کارگر - معلم و تاکید بر همبستگی و هم سرنوشتی آن ها راه به سوی تفاسیری می گشاید که مطالبات معلمان و کارگران را از یک جنس و جامعه فرهنگیان را به مثابه نوعی پرولتاریای جدید قلمداد می کند.
رکود اقتصادی، تورم سنگین و عدم افزایش کافی دستمزدها ، بالقوه می تواند، گروه های بیشتری از طبقات متوسط و مواجب بگیر دولتی را به همراه کارگران صنعتی و روزمزد در جرگه تهیدستان شهری قرار دهد.

به لحاظ پایگاه اجتماعی و شیوه تولید اقتصادی، سنخیت زیادی میان این دو قشر وجود ندارد. معلمان معمولا جزو دهک های میانی درامد هستند و به لحاظ اجتماعی هم علائق طبقه متوسط را دارند. در حالی که کارگران که به لحاظ درآمدی جزو طبقات پایین محسوب می شوند، به تبع زیست اجتماعی و علائق فرهنگی، محافظه کارتر هستند.

اما فشارهای طاقت فرسای اقتصادی که باعث ریزش طبقه متوسط شده، به مرور فاصله های اجتماعی و درآمدی را کاهش داده است. این کاهش مسافت در میان طبقه متوسط پایین نظیر معلمان، کارمندان دون پایه و صاحبان کسب و کارهای کوجک بخش خصوصی، که با سرعت بیشتری به سمت خط فقر حرکت می کنند، بیشتر است.

اتحادهای فراطبقاتی با محوریت " زحمتکشان " پیشینەای معتبر به ویژه در جوامعی دارد که از نابرابری های شدید اقتصادی رنج می برند.
امری که در جوامع توسعه یافته نیز که مبتلا به عوارض پیری و محافظه کاری سیستم های سیاسی و ساختارهای اقتصادی می شوند، قابل ردیابی است.
جنبش مه 1968 فرانسه که آثار دیرپایی بر سیاست و اقتصاد این کشور گذاشت، ناشی از اتحاد تاکتیکی جنبش دانشجویی و طبقه کارگر صنعتی بود.

در چشم انداز نظریه پردازانی چون هربرت مارکوزه، این اتحاد امری موقت و تاکتیکی نبود، بلکه درخشش جنبش های دانشجویی رادیکال دهه شصت، وی را به این قناعت رسانده بود که در تحول سوسیالیستی و عدالت خواهانه موعود، نقش پیشتاز را به دانشجویان دهد و آنان را به مثابه پرولتاریای نوین بستاید.
ظاهرا جناح چپ فرانسه که با فهر طبقەی کارگر روبروست،  اکنون اقلیت شش میلیون نفری مسلمانان فرانسه و مهاجران را در جایگاه پرولتاریا قرار داده است.
" ملا تاریای فرانسوی " البته به دو قطبی شدن سیاست منجر شده.

جنبش مه 1968 و کمپلکس طبقاتی عجیب آن مقهور تضادهای بنیادین خود شد، اما نظام آن را به عنوان نشانگان بیماری، جدی گرفت و بسیاری از مطالبات آن را برآورده و به آسیب شناسی عمیق زمینه های آن  پرداخت.
اصلاحات پیشگفته دست کم چهل سال کفاف داد، تا این که در ده دوازده سال گذشته بر اثر گذشت زمان، روشن شد که دوباره نظام سیاسی و ساختار اقتصادی و اجتماعی فرانسه"  تب " کرده و  محتاج درمان و عفونت زدایی است. اعتراضات موسوم به جلیقه زردها به کمبود عدالت که عمدتا ترکیبی از طبقات متوسط به پایین هستند و دارای برخی شباهت ها به جنبش معلمان در ایران است، یکی از نشانه های این بیماری است.

  آرایش های انتخاباتی اخیر و برآمدن راست افراطی که بوی نوعی ائتلاف طبقه متوسط پایین و طبقه کارگر علیه طبقات مرفه و متوسط را می دهد، هشدار مهم تری است.
صد البته در اینجا هم نارضایتی طبقه کارگر عامل اصلی است.
پرولتاریای کشورهای مرکز که از روند جهانی شدن و برون سپاری تولید به شرق آسیا و ماشینی شدن بیش از پیش کار و برجسته شدن نقش هوش مصنوعی بیمناکند، به آغوش راست افراطی خزیدەاند.

پشت کردن طبقەی کارگر غربی به هم پیمانان سنتی شان در جناح چپ و راست میانه و روی آوردن به راست افراطی، از عوامل اصلی برساختن سیاست هویت و ملی گرایی افراطی در جهان امروز است.
بر خلاف کارل مارکس که می گفت کارگران وطن ندارند، کارگران اروپایی امروز به وطن پرستان دو آتشه تبدیل شدەاند.

ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ایران که به صورت ساختاری به نابرابری دامن می زند، واجد مشکلات و بحران های در خور تاملی است.
آرمان عدالت که در دو دهه گذشته، اغلب از سوی اقتدارگرایان به صورت بدیل کثرت گرایی  مطرح می شد، در غیاب مصداق و عینیت راستین، به شعاری توخالی بدل شده است.

با افزایش شکاف های درآمدی و بالا رفتن نرخ ضریب جینی که برملا کننده ساختارهای نابرابری ساز موجود و رواج اقتصاد غارت از رهگذر فساد و ویژه خواری است، یک بازتوزیع راستین ثروت، ضرورتی مبرم به شمار می آید.
اصول گرایان به دلیل نگاه تاکتیکی و ابزاری به عدالت و اصلاح طلبان بخاطر غفلت از آن هر یک به درجاتی مقصرند. مساوات اجتماعی به مساوات سیاسی و برابری حقوقی شهروندان مربوط است، اما برابری حقیقی امری علیحده است که جز از طریق حکومت قانون و بازتوزیع قاعده مند و دوره ای قدرت و ثروت بدست نمی آید.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺نیچیروان در تهران و ستایش پرشور بازی گردان!

ملت ایران و ملت فلسطین یک ملتند، انقلاب ایران و انقلاب فلسطین یک انقلابند، به رهبری یک رهبر: امام خمینی!
سخن فوق از یاسر عرفات است که بلافاصلە پس از پیروزی انقلاب اسلامی راهی تهران شد و از شادی سقوط شاه و یافتن متحدی قدرتمند به ستایش از رهبران جدید ایران پرداخت.
همزمان با فلسطینی ها، بارزانی های سرخورده از خیانت شاه و کیسینجیر هم با آغوش باز به پیشواز انقلاب اسلامی رفتند و پیروزی آن را جشن گرفتند.
سخنان امروز نیچیروان بارزانی در تهران ناظر به یادآوری این دوران و ماه عسل طولانی پانزده سالەی آنها با ایران است:
بدون ایران معلوم نبود چه بر سر جنبش کرد می آمد و امام خمینی رهبر ما هم بود...

گرچه ماه عسل حزب دمکرات و ایران طولانی تر از ماه عسل جمهوری اسلامی و ساف بود، اما در نهایت هر دو یک سرنوشت یافتند.
هر دو رابطه که با عشق فراوان و شتابی شورانگیز آغاز شد، پس از فراز و نشیب هایی بسیار به وخامت گرایید.
ایران در هر دو فقره، رابطەی نزدیک تری با رقبای آنها پیدا کرد و کردها و فلسطینی های مزبور هم به محورهای در منطقه نزدیک شدند که رقیب ایران محسوب می شد.
آنچه این دو سرگذشت مشابه را از هم جدا می کند، سفر اخیر نیچیروان بارزانی به تهران در راس هیاتی بلندپایه و بازگشت به سنت " ستایش انقلابی " از تهران است.
سنتی که در سال های اخیر به عرف مشترک گروهها و جریانات وابسته به " محور مقاومت " تبدیل شده است.
دستکم از این لحاظ می توان سفر بارزانی را دیداری متفاوت قلمداد کرد. دیداری که ظاهرا ابتدا به ساکن با درخواست طرف کرد انجام شده است.

از این رو این سوال پیش می آید که هدف از این ابتکار عمل برای بهبود روابط خراب شده با تهران چیست؟
آنچه این سفر را معنادار و متفاوت می سازد، این است که هنوز مدت زیادی از حملات موشکی ایران به اهدافی در اربیل و تبادل پیام های تند میان دو طرف نگذشته است.
واقعیت این است که حزب دمکرات با یکی از مبرم ترین مسائل سی سال خود روبروست و برای عبور از توفان آن به هر دری می زند.
برگزاری انتخابات پارلمانی آتی اقلیم کردستان ذیل احکام دادگاه فدرال عراق و در چارچوبی کاملا متفاوت با چارچوب قبلی که عمدتا توسط حزب دمکرات طراحی شده بود.، تهدیدی مستقیم علیه حاکمیت آن است.
از کف رفتن اکثریت همیشگی این حزب به معنای از دست دادن دولت و ریاست اقلیم است و اهمیت آن برای حزب مزبور از تصرف اربیل توسط اتحادیەی میهنی در سال 1994 کمتر نیست.
در آن مقطع حزب دمکرات پس از آنکه از همکاری ایران برای جبران مافات ناامید شد به یک اتحاد تاکتیکی با بغداد دست زد و پس از دو سال کنترل اربیل را بدست گرفت.

شایان یادآوری است که ایران از سال 1374 به دلیل همکاری موثر اتحادیەی میهنی علیه اپوزیسیون کرد ایرانی، برای نخستین بار آن را بر حزب دمکرات ترجیح داد و وارد روابطی تنگاتنگ با آن گردید.
رابطەی نزدیک میان ایران و اتحادیەی میهنی از سال 64 آغاز شد ولی دستخوش فراز و نشیب های متعدد گردید و تا سال 1374 تثبیت نشد.
احتمالا تنها باری که رسانەهای اتحادیەی سخن رهبر فقیدشان را به دلیل مغایرت آن با سیاست های کلی حزب متبوعشان سانسور کردند، زمانی بود که طالبانی در تهران در سال 1365 گفت:
جمهوری اسلامی عطیەی تاریخ و خدا به بشریت معاصر است!

حزب دمکرات امروز احکام دادگاه فدرال و بازتعریف ساختار نهاد انتخابات را "عملیاتی سیاسی " علیه خود و به قصد " تصرف اربیل " می داند.
از این رو به زعم خود پس از دیدار نیچیروان با بازیگران عمدەی صحنەی سیاسی عراق، بلافاصله به تهران آمده تا با بازی گردان اصلی ملاقات نماید.

از دید پارتی، بغداد نسبتا منسجم و تثبیت شدەی امروز همان عراق داعش زده دیروز و غرق شده در جنگ داخلی شیعیان و سنی ها در پریروز نیست.
بدین معنا که امروز اتکا به آنکارا به تنهایی برای موازنه سازی با ایران و عراق کافی نمی باشد.
پارتی مشخصا از تهران تعویق انتخابات و تلطیف شمشیر بران دادگاه عالی را می خواهد.
طبعا ایران هم یک دوجین از خواسته ها را جلوی اربیل می گذارد: از اجرای کامل توافق نامەی امنیتی ایران و عراق گرفته تا همکاری نزدیک تر امنیتی با تهران و احیانا تغییر جهت گیری تبلیغاتی رسانەهای اربیل.

مسالەی دیگر این است که چقدر امکان عملی شدن توافق های احتمالی این سفر و گذار از ساختاری وجود دارد که بیش از سه دهه از شکل گیری آن می گذرد؟
آیا امکان دور زدن متغیرهای متعدد معادلەی عراق وجود دارد؟ روشن نیست!
قدر مسلم آن که، سفر آقای بارزانی سفری حزبی است و در بدترین شرایط اختلاف با طالبانی ها و دوپارگی حکومت اقلیم انجام می شود.
این به معنای قوی تر بودن موضع تهران است. اگر این مساله را در کنار اولویت دادن ترکیه به روابطش با عراق در قیاس با اقلیم کردستان قرار دهیم، معنایی جز تضعیف فزایندەی اقتدار اقلیم کردستان ندارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1