✍ واقعیتِ تلخِ کاسبانِ تحریم!
📍 #رحیم_قمیشی
🔴 یکی از دوستانم که در کار تجارت نیمهدولتی است، برای خرید محصولی از یک کشور اروپایی با توجه به تحریمهای بینالمللی دچار مشکل شده بود. آنها مجبور بودند این محصول چند میلیون یورویی را به عنوان یک شرکت ثبتشده در خارج بخرند، و چون فروش آن محصول حتی از طریق همان شرکت ثبتشده در خارج به ایران باز هم ممنوع بود باید سه دست میگشت تا از ردگیری فروشنده اروپایی خارج شود. یعنی یک شرکت دیگر مثلا سوئدی آن را میخرید، بعد میفروخت به یک شرکت آلمانی و آن شرکت آلمانی میفروخت به همان شرکت سوم ظاهرا خارجی، و نهایتا جنس در امارات تحویل میشد. از امارات هم به وسیله کشتیهای ایرانی به کشور حمل میشد.
🔴 شرکتی خصوصی قبول کرده بود همه مراحل را خودش انجام دهد، یعنی آن شرکت جدید، خودش چند شرکت خارجی با اسامی مختلف در نقاط مختلف جهان داشت. فقط بعد از همه عملیات، آن دستگاه را با قیمت خودش میفروخت! خلاصهاش اینکه آن دستگاه ۲۵ میلیون یورویی حدود ۴۰ میلیون یورو تحویل ایران میشد. شرکتی که حاضر بود این محموله را تنها با ۱۵ میلیون یورو دستمزد تا ایران دور زده و حمل کند، شرکتی بود فداکار، ایثارگر، انقلابی، رئیسش هم انسانی وارسته، اهل عبادت، دلسوز انقلاب! به قول خودش خطر میکند و هر آن ممکن است کل سرمایهای را که میگذارد، ناگهان با ردگیری آمریکا محو شود!
🔴 اتفاقا صاحب آن شرکت خصوصی را که کارش دور زدن تحریمهاست را از دور میشناسم. ایشان تا ۱۵ سال پیش تجارت کوچکی داشت در یکی از شهرهای جنوبی کشور و خانهای معمولی، حالا حداقل فقط دهها خانه بسیار گرانقیمت دارد به نام فرزند خردسالش. دهها شرکت ثبتشده در داخل و خارج از کشور، دهها خانه در خارج، دهها ویلا و هکتارها زمین در بهترین نقاط کشور. و همه این اموال را هم از همین طریق به دست آورده؛ "دور زدن مقدس تحریمها و دستمزد ناقابل میلیون یورویی که بابت هر انتقالش میگیرد.". هر توافقی بین ایران و اروپا، هر توافقی بین ایران و آمریکا، برای او مرگ است!
بدبخت میشود. هر رسیدگی دقیق به اموال و هر گونه شفافیت مالی مانند FATF برای او مرگ است! بیچاره میشود. هر اقدامی برای تمام شدن شرایط حاد و پرخطر ایران، برای او اتمام عمر است! نابود میشود. او تمام سرمایهاش همین شرایط است...
🔴 خیلی سادهانگارانه من فکر میکردم اگر یک رئیسجمهور شجاع، مدبر، دلسوز و خودی پیدا شود توافقی با جهان خواهد کرد و ایران را از این مصیبت بیرون خواهد آورد! فکر میکردم مقامات ایران به زودی و به واسطه فشار شدیدی که به مردم وارد میشود به توافقی ولو ناقص تن میدهند! نمیدانستم آن شرکتهای بزرگ قدرتشان از هر رئیسجمهوری بیشتر است، وزیر که عددی برای آنها نیست. مجلس و شورای اعتبار و بانک مرکزی و مجمع و شورایعالی برای آنها بازیچههایی هستند. و کشور در مشتشان است! به بهای بدبختی تک تک مردم ایران.
مبارزه با آمریکا، مبارزه با انگلیس، با اروپا، و دخالت در هر کشوری از سوی ایران، برای آنها رحمت و برکت است، خوراک است. عمر است، زندگی است. امکان ندارد اجازه دهند توافقی از سوی هر کسی ایجاد شود. آنها شبکه بزرگ و قوی دارند. شک ندارم کارگزارانی دارند بسیار قدرتمند.
🔴 و البته همه ما عروسکهایی خیمهشب بازی. دعا میکنیم برای تغییر شرایط، آنها میخندند. تقاضا میکنیم کاری شود، پوزخند میزنند. کمر مردم میشکند، لبخند میزنند. میگوییم کشور به مرز انفجار رسیده.
میگوییم مقامات عالی لطفا برسید به این وضع و نمیدانیم همه چیز، جای دیگری رقم میخورد! یقین دارم خود آمریکا، خود انگلیس، فرانسه، روسیه و چین، همه میدانند چه میگذرد، و چطور برنامههایشان موبهمو اجرا میشود. چطور ایران از درون تهی میشود!
نمیخواهم ناامید باشم... اما وضع خرابتر از آن چیزی است که تصور میکردم. مافیایی بزرگ سیاست را میگرداند. اکثر مقامات در مشت عدهای هستند که اصلا دیده نمیشوند. هیچ توافقی در پیش نیست. هیچ بهبود شرایط اقتصادی در پیش نیست! نباید امید واهی داشت. ایران با ادامه این روند در مسیر ویرانی است. اگر کاری نشود. اگر تغییری ایجاد نشود همه چیز از دست خواهد رفت. این یک واقعیت تلخ است. باید بپذیریمش...
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
🔴 یکی از دوستانم که در کار تجارت نیمهدولتی است، برای خرید محصولی از یک کشور اروپایی با توجه به تحریمهای بینالمللی دچار مشکل شده بود. آنها مجبور بودند این محصول چند میلیون یورویی را به عنوان یک شرکت ثبتشده در خارج بخرند، و چون فروش آن محصول حتی از طریق همان شرکت ثبتشده در خارج به ایران باز هم ممنوع بود باید سه دست میگشت تا از ردگیری فروشنده اروپایی خارج شود. یعنی یک شرکت دیگر مثلا سوئدی آن را میخرید، بعد میفروخت به یک شرکت آلمانی و آن شرکت آلمانی میفروخت به همان شرکت سوم ظاهرا خارجی، و نهایتا جنس در امارات تحویل میشد. از امارات هم به وسیله کشتیهای ایرانی به کشور حمل میشد.
🔴 شرکتی خصوصی قبول کرده بود همه مراحل را خودش انجام دهد، یعنی آن شرکت جدید، خودش چند شرکت خارجی با اسامی مختلف در نقاط مختلف جهان داشت. فقط بعد از همه عملیات، آن دستگاه را با قیمت خودش میفروخت! خلاصهاش اینکه آن دستگاه ۲۵ میلیون یورویی حدود ۴۰ میلیون یورو تحویل ایران میشد. شرکتی که حاضر بود این محموله را تنها با ۱۵ میلیون یورو دستمزد تا ایران دور زده و حمل کند، شرکتی بود فداکار، ایثارگر، انقلابی، رئیسش هم انسانی وارسته، اهل عبادت، دلسوز انقلاب! به قول خودش خطر میکند و هر آن ممکن است کل سرمایهای را که میگذارد، ناگهان با ردگیری آمریکا محو شود!
🔴 اتفاقا صاحب آن شرکت خصوصی را که کارش دور زدن تحریمهاست را از دور میشناسم. ایشان تا ۱۵ سال پیش تجارت کوچکی داشت در یکی از شهرهای جنوبی کشور و خانهای معمولی، حالا حداقل فقط دهها خانه بسیار گرانقیمت دارد به نام فرزند خردسالش. دهها شرکت ثبتشده در داخل و خارج از کشور، دهها خانه در خارج، دهها ویلا و هکتارها زمین در بهترین نقاط کشور. و همه این اموال را هم از همین طریق به دست آورده؛ "دور زدن مقدس تحریمها و دستمزد ناقابل میلیون یورویی که بابت هر انتقالش میگیرد.". هر توافقی بین ایران و اروپا، هر توافقی بین ایران و آمریکا، برای او مرگ است!
بدبخت میشود. هر رسیدگی دقیق به اموال و هر گونه شفافیت مالی مانند FATF برای او مرگ است! بیچاره میشود. هر اقدامی برای تمام شدن شرایط حاد و پرخطر ایران، برای او اتمام عمر است! نابود میشود. او تمام سرمایهاش همین شرایط است...
🔴 خیلی سادهانگارانه من فکر میکردم اگر یک رئیسجمهور شجاع، مدبر، دلسوز و خودی پیدا شود توافقی با جهان خواهد کرد و ایران را از این مصیبت بیرون خواهد آورد! فکر میکردم مقامات ایران به زودی و به واسطه فشار شدیدی که به مردم وارد میشود به توافقی ولو ناقص تن میدهند! نمیدانستم آن شرکتهای بزرگ قدرتشان از هر رئیسجمهوری بیشتر است، وزیر که عددی برای آنها نیست. مجلس و شورای اعتبار و بانک مرکزی و مجمع و شورایعالی برای آنها بازیچههایی هستند. و کشور در مشتشان است! به بهای بدبختی تک تک مردم ایران.
مبارزه با آمریکا، مبارزه با انگلیس، با اروپا، و دخالت در هر کشوری از سوی ایران، برای آنها رحمت و برکت است، خوراک است. عمر است، زندگی است. امکان ندارد اجازه دهند توافقی از سوی هر کسی ایجاد شود. آنها شبکه بزرگ و قوی دارند. شک ندارم کارگزارانی دارند بسیار قدرتمند.
🔴 و البته همه ما عروسکهایی خیمهشب بازی. دعا میکنیم برای تغییر شرایط، آنها میخندند. تقاضا میکنیم کاری شود، پوزخند میزنند. کمر مردم میشکند، لبخند میزنند. میگوییم کشور به مرز انفجار رسیده.
میگوییم مقامات عالی لطفا برسید به این وضع و نمیدانیم همه چیز، جای دیگری رقم میخورد! یقین دارم خود آمریکا، خود انگلیس، فرانسه، روسیه و چین، همه میدانند چه میگذرد، و چطور برنامههایشان موبهمو اجرا میشود. چطور ایران از درون تهی میشود!
نمیخواهم ناامید باشم... اما وضع خرابتر از آن چیزی است که تصور میکردم. مافیایی بزرگ سیاست را میگرداند. اکثر مقامات در مشت عدهای هستند که اصلا دیده نمیشوند. هیچ توافقی در پیش نیست. هیچ بهبود شرایط اقتصادی در پیش نیست! نباید امید واهی داشت. ایران با ادامه این روند در مسیر ویرانی است. اگر کاری نشود. اگر تغییری ایجاد نشود همه چیز از دست خواهد رفت. این یک واقعیت تلخ است. باید بپذیریمش...
@tafakorjanbi1398
✍️ اگر باکریها بودند و حکایت مش اروج را میشنیدند!
📍 #رحیم_قمیشی
بارها با خودم فکر کردهام اگر مهدی باکری در زمان جنگ زنده مانده بود الان چه میکرد، اگر حمید باکری بود چه میگفت؟
تصور محالی است، اما مش اروج که هستش!
رفیق مهدی و حمید، دوست خلوت آن دو و همراز و همدلشان از سالها پیش از انقلاب، تا جنگ، تا شهادت آن دو، تا حالا.
مش اروج را از نزدیک ندیدهام، اما گویی سالها با هم زندگی کردهایم. او جانباز هفتاد درصد است، نقطه نقطه بدنش یادگار جنگ را دارد، با کلیههای ناقصش، با پاهای ناتوانش، با ریههای از کار افتادهاش، نیمی از عمرش را در بیمارستان و با اکسیژن و داروهای متعدد میگذراند.
اما روحیهاش همان مهدی و حمید است، ناحسابی فرمانده تیپ لشکر عاشورا بوده تا قبل از مجروحیتش. مَحرم اَسرار آنها بوده و در دلش هزاران حرف ناگفته دارد، از ظلمهایی که به باکریها شد، چه قبل از شهادتشان چه پس از شهادت آنها.
و میداند چرا نه مهدی و نه حمید هیچکدام آرامگاه ندارند...
سال ۸۸ مشاروج میشود مسئول ستاد میرحسین موسوی در اذربایجان غربی.
پس از انتخابات ماهها در انفرادی پذیرایی میشود، بدون اطلاع خانوادهاش. حکم ۵ سال زندان قطعی میگیرد و روزهای سرد پشت میلههای زندان و سلول خاموش و دوری از خانواده را با صبوری میگذراند.
اما نمیداند...
نمیداند وقتی او را به زندان میبرند، حقوق جانبازیاش را هم قطع میکنند. تا خانوادهاش هم بفهمند بهای مبارزه برای آینده ایران، بهای مبارزه با دروغ، بهای مبارزه برای آزادی چیست!
خط خوردن پرونده جانبازیاش. سخت شدن زندگی برای تمام خانواده و زندانِ یار باکریها.
فرمانده تیپ زمان جنگ، جانباز هفتاد درصد، همرزم باکریها باید در زندان تأدیب شود، باید بیاموزد زندگی با حکومت دینی را و خانوادهاش بدانند در حکومت جدید عدل علی ارزش آنها از لنگه کفش هم کمتر است...
از آب بینی یک بز...
نه حکومت بر مردم!
مش اروج از وقتی که آزاد میشود هر چه تلاش میکند دخترش "آیسان" را به کاری مشغول کند نمیشود که نمیشود. همه درها بستهاند، او فارغالتحصیل دانشگاه است، همکلاسیهایش هر کدام جایی بکار گرفته میشوند اما آیسان نه!
بعدا به مش اروج میگویند دخترش چوب سرسختیهای او را میخورد...
باید توبه کند و تعهداتی بدهد تا دخترش جایی مشغول شود.
و مش اروج توبه نمیکند و تعهد نمیدهد.
و در خانه میبیند دخترش چطور جلو چشمانش آب میشود، مشکلات عصبی دختر بیگناه حمله میکنند، بیتاب میشود، خسته میشود، اما دم بر نمیآورد.
مش اروج با نداری کنار میآید، او میخواهد با شرافت زندگی کند. اما خانوادهاش چوب چه چیزی را باید بخورند!؟
عید ۱۴۰۱ میشود، "آیسان" جوانش خواهش میکند حالا که پدر نمیتواند آنها را به مسافرت ببرد با خانواده عمهاش همراه شود برای یک مسافرت کوتاه نوروزی، پس از چندین سال.
و یک تصادف در مسیر شیراز به آیسان و همه سرنشینان آن خودرو آرامش میدهد.
همان ارابههای مرگ... همانها که در دنیا منسوخ شدهاند، همان خودروها که ایمنی ندارند و هیچ ندارند!
تا آیسان دیگر نخواهد غصه پدرش را بخورد.
تا نخواهد به فکر پیدا کردن شغلی باشد.
تا نخواهد ببیند در حکومت اسلامی جلوی بکارگیریاش را میگیرند چون دخترِ مش اروج است.
تا پدرش نخواهد برای پول توجیبی او شرمنده شود...
حالا راحت تر میتوانم تصور کنم اگر باکریها بودند چرا باید دق میکردند.
چرا باید جلوی زندانها قدم میزدند.
چرا بغض کرده بودند.
چرا نمیخندیدند.
مش اروج میگفت کمرش شکسته.
میگفت از ظلمها خسته شده.
میگفت دیگر آرزویی ندارد.
او تنها میخواهد پایان ظلم را ببیند
دلش برای دوباره دیدن مهدی تنگ شده
میخواهد فقط برای او درد دل کند
عجب صبری خدا دارد!
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
بارها با خودم فکر کردهام اگر مهدی باکری در زمان جنگ زنده مانده بود الان چه میکرد، اگر حمید باکری بود چه میگفت؟
تصور محالی است، اما مش اروج که هستش!
رفیق مهدی و حمید، دوست خلوت آن دو و همراز و همدلشان از سالها پیش از انقلاب، تا جنگ، تا شهادت آن دو، تا حالا.
مش اروج را از نزدیک ندیدهام، اما گویی سالها با هم زندگی کردهایم. او جانباز هفتاد درصد است، نقطه نقطه بدنش یادگار جنگ را دارد، با کلیههای ناقصش، با پاهای ناتوانش، با ریههای از کار افتادهاش، نیمی از عمرش را در بیمارستان و با اکسیژن و داروهای متعدد میگذراند.
اما روحیهاش همان مهدی و حمید است، ناحسابی فرمانده تیپ لشکر عاشورا بوده تا قبل از مجروحیتش. مَحرم اَسرار آنها بوده و در دلش هزاران حرف ناگفته دارد، از ظلمهایی که به باکریها شد، چه قبل از شهادتشان چه پس از شهادت آنها.
و میداند چرا نه مهدی و نه حمید هیچکدام آرامگاه ندارند...
سال ۸۸ مشاروج میشود مسئول ستاد میرحسین موسوی در اذربایجان غربی.
پس از انتخابات ماهها در انفرادی پذیرایی میشود، بدون اطلاع خانوادهاش. حکم ۵ سال زندان قطعی میگیرد و روزهای سرد پشت میلههای زندان و سلول خاموش و دوری از خانواده را با صبوری میگذراند.
اما نمیداند...
نمیداند وقتی او را به زندان میبرند، حقوق جانبازیاش را هم قطع میکنند. تا خانوادهاش هم بفهمند بهای مبارزه برای آینده ایران، بهای مبارزه با دروغ، بهای مبارزه برای آزادی چیست!
خط خوردن پرونده جانبازیاش. سخت شدن زندگی برای تمام خانواده و زندانِ یار باکریها.
فرمانده تیپ زمان جنگ، جانباز هفتاد درصد، همرزم باکریها باید در زندان تأدیب شود، باید بیاموزد زندگی با حکومت دینی را و خانوادهاش بدانند در حکومت جدید عدل علی ارزش آنها از لنگه کفش هم کمتر است...
از آب بینی یک بز...
نه حکومت بر مردم!
مش اروج از وقتی که آزاد میشود هر چه تلاش میکند دخترش "آیسان" را به کاری مشغول کند نمیشود که نمیشود. همه درها بستهاند، او فارغالتحصیل دانشگاه است، همکلاسیهایش هر کدام جایی بکار گرفته میشوند اما آیسان نه!
بعدا به مش اروج میگویند دخترش چوب سرسختیهای او را میخورد...
باید توبه کند و تعهداتی بدهد تا دخترش جایی مشغول شود.
و مش اروج توبه نمیکند و تعهد نمیدهد.
و در خانه میبیند دخترش چطور جلو چشمانش آب میشود، مشکلات عصبی دختر بیگناه حمله میکنند، بیتاب میشود، خسته میشود، اما دم بر نمیآورد.
مش اروج با نداری کنار میآید، او میخواهد با شرافت زندگی کند. اما خانوادهاش چوب چه چیزی را باید بخورند!؟
عید ۱۴۰۱ میشود، "آیسان" جوانش خواهش میکند حالا که پدر نمیتواند آنها را به مسافرت ببرد با خانواده عمهاش همراه شود برای یک مسافرت کوتاه نوروزی، پس از چندین سال.
و یک تصادف در مسیر شیراز به آیسان و همه سرنشینان آن خودرو آرامش میدهد.
همان ارابههای مرگ... همانها که در دنیا منسوخ شدهاند، همان خودروها که ایمنی ندارند و هیچ ندارند!
تا آیسان دیگر نخواهد غصه پدرش را بخورد.
تا نخواهد به فکر پیدا کردن شغلی باشد.
تا نخواهد ببیند در حکومت اسلامی جلوی بکارگیریاش را میگیرند چون دخترِ مش اروج است.
تا پدرش نخواهد برای پول توجیبی او شرمنده شود...
حالا راحت تر میتوانم تصور کنم اگر باکریها بودند چرا باید دق میکردند.
چرا باید جلوی زندانها قدم میزدند.
چرا بغض کرده بودند.
چرا نمیخندیدند.
مش اروج میگفت کمرش شکسته.
میگفت از ظلمها خسته شده.
میگفت دیگر آرزویی ندارد.
او تنها میخواهد پایان ظلم را ببیند
دلش برای دوباره دیدن مهدی تنگ شده
میخواهد فقط برای او درد دل کند
عجب صبری خدا دارد!
@tafakorjanbi1398
✍️ جانبازان سوری و شهدای عراقی تحت پوشش بنیاد شهید!
🔴 دیروز #رحیم_قمیشی، از جانبازان و اسرای جنگ ایران و عراق در یادداشتی از مراجعهی خود به #بنیاد_جانبازان و رویارویی با جانبازان #سوری (سوریهای) خبر داده بود، که تحت پوشش این بنیاد قرار گرفتهاند. چندی پیش نیز که شاهد بودیم #امیرحسین_قاضیزاده_هاشمی، رئیس بنیاد شهید در سفر به عراق توافقنامهای را امضاء کرد که در آن ۵۰ هزار عراقی تحت پوشش این بنیاد قرار میگیرند. تا وقتی توهم #امپراطوری_شیعی در ذهن حاکمان ما هست، منافع ملی کشک و پشم هم به حساب نمیآید!
@tafakorjanbi1398
🔴 دیروز #رحیم_قمیشی، از جانبازان و اسرای جنگ ایران و عراق در یادداشتی از مراجعهی خود به #بنیاد_جانبازان و رویارویی با جانبازان #سوری (سوریهای) خبر داده بود، که تحت پوشش این بنیاد قرار گرفتهاند. چندی پیش نیز که شاهد بودیم #امیرحسین_قاضیزاده_هاشمی، رئیس بنیاد شهید در سفر به عراق توافقنامهای را امضاء کرد که در آن ۵۰ هزار عراقی تحت پوشش این بنیاد قرار میگیرند. تا وقتی توهم #امپراطوری_شیعی در ذهن حاکمان ما هست، منافع ملی کشک و پشم هم به حساب نمیآید!
@tafakorjanbi1398
✍️ آقای دکتر، اجازه! چه بخوریم؟
📍 #رحیم_قمیشی
با سرعت روی کاغذ دستوراتش را مینوشت و من مبهوت نگاهش میکردم؛
- دقت کن! سبزیجات، حبوبات، گوشت و لبنیات را به هیچ وجه نباید بخوری!
من هم طبق معمول بیمارهای ایرانی فقط سرم را تکان میدادم.
- چشم دکتر!
نسخه و کاغذش را گرفته و داشتم میآمدم بیرون، حتی در را هم نیمباز کرده بودم، که به خودم گفتم؛
رحیم! شجاع باش و سؤالت را بپرس، نترس!
با احتیاط و آرام برگشتم و با احترام تمام گفتم: آقای دکتر، باشه اینها را نمیخورم، لطفا بنویس چه میتوانم بخورم!
دکتر خیلی عصبانی شد. حق هم داشت.
گفت قرصهایت را بخور!
من البته دکترم را عوض کردم، اما اگر او تنها دکتر در دسترسم بود چقدر بیچاره میشدم!
دیشب سردار وحیدی وزیر کشور اعلام کرد، فقط چهار قلم "لبنیات، روغن، مرغ و تخممرغ" به زودی گران میشوند و مردم نباید نگران سایر کالاها باشند!
من ۹ ماه بود نمیدانستم فلسفه انتخاب وزیر کشور نظامی چیست، که دیشب فهمیدم!
آقای وزیر تا در را نبستهام اجازه هست بپرسم؛
لبنیات یک قلم است؟
شیر است، پنیر است، ماست است، خامه است، بستنی است، کشک است، بیش از نیمی از یخچال ماست!
آقای وزیر روغن یک قلم است؟
روغن یعنی نیمی از پختوپز مردم، روغن یعنی تمام غذاها، یعنی کره، یعنی شیرینیپزی، یعنی فلافل، یعنی کدو و بادمجان، یعنی سیبزمینی، یعنی برنج، یعنی آشپزی...
آقای وزیر تخممرغ یک اسم است، اما خوب است ببینی سال ۹۶ چرا اتفاقات بدی افتاد؟ چه چیزی گران شده بود؟
و مرغ هم که یعنی گوشت!
ما خیلیها دیگر گوشتخوار نیستیم، اما میدانی خیلیها همین امروز هم اسکلت مرغ را میخرند، نه برای سگ و گربهشان، برای بچههایشان.
آقای وزیر احتمالا گرانی تمام مشتقات آرد را فراموش کرد بگوید. شاید چون آنها اتفاق افتاده بودند. برنج را هم نگفت چون مهم نبود!
شکر را نگفت چون یک ماه است اتفاق افتاده. حبوبات را نگفت چون چند ماه است چند برابر شده.
آقای وزیر!
وزارتخانه پادگان نیست.
شما نمیتوانید دستور بدهید بقیه کالاها نباید گران شوند. اصلا بقیه کالاها کدامند؟
برای کارشناسان اقتصادی شرایط حاضر قابل پیشبینی بود! اما برای سال دوم و سومِ حاکمیت یکدست، نه با این سرعت.
ما میدانیم همه چیز باید سرانجام گران شود، حتی آب و برق و بنزین و دارو و نان هم، اما فکر نمیکنید مردم کودک نیستند که با واریز چند هزار تومان هیجانزده شوند و بگویند چه خوب؟!
آقای وزیر، آقای رئیس!
دارید اشتباه میکنید. خیلی اشتباه میکنید. مردم تحمل این گرانیها را ندارند.
نمیخواهیم آب و برق و اتوبوسها را رایگان کنید. نمیخواهیم ما را به مقام انسانیت برسانید، نمیخواهیم در جهان الگویمان کنید. نمیخواهیم طلا شویم...
بازی خطرناکی را شروع کردهاید.
ما همینطوری هم زیادی زندهایم.
ما دلمان نمیخواهد تا ابد منت دولت سرمان باشد، یارانه بدهند، چه به اجناس، چه به ما!
چه به تولیدکننده چه به مصرفکننده.
ما عزت میخواهیم.
حقمان را بدهید، مثل همه کشورها!
حقوق واقعیمان را بدهید.
منت هیچکس را نمیخواهیم.
ریالمان را باارزش کنید. آن که وظیفهی شماست.
جلوی تورم افسارگسیخته را بگیرید.
خودمان بلدیم چه بخریم چه نخریم.
چه بخوریم چه نخوریم...
یادتان بیاید انقلاب را چه کسانی کردند.
یادتان بیاید جنگ را چه کسانی گرداندند.
یادتان بیاید چه وعدهها دادید!
قبل از رسیدن به پست و مقام.
آقای دکتر!
میشود بفرمایید؛
اصلا ما چه میتوانیم بخوریم؟!
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
با سرعت روی کاغذ دستوراتش را مینوشت و من مبهوت نگاهش میکردم؛
- دقت کن! سبزیجات، حبوبات، گوشت و لبنیات را به هیچ وجه نباید بخوری!
من هم طبق معمول بیمارهای ایرانی فقط سرم را تکان میدادم.
- چشم دکتر!
نسخه و کاغذش را گرفته و داشتم میآمدم بیرون، حتی در را هم نیمباز کرده بودم، که به خودم گفتم؛
رحیم! شجاع باش و سؤالت را بپرس، نترس!
با احتیاط و آرام برگشتم و با احترام تمام گفتم: آقای دکتر، باشه اینها را نمیخورم، لطفا بنویس چه میتوانم بخورم!
دکتر خیلی عصبانی شد. حق هم داشت.
گفت قرصهایت را بخور!
من البته دکترم را عوض کردم، اما اگر او تنها دکتر در دسترسم بود چقدر بیچاره میشدم!
دیشب سردار وحیدی وزیر کشور اعلام کرد، فقط چهار قلم "لبنیات، روغن، مرغ و تخممرغ" به زودی گران میشوند و مردم نباید نگران سایر کالاها باشند!
من ۹ ماه بود نمیدانستم فلسفه انتخاب وزیر کشور نظامی چیست، که دیشب فهمیدم!
آقای وزیر تا در را نبستهام اجازه هست بپرسم؛
لبنیات یک قلم است؟
شیر است، پنیر است، ماست است، خامه است، بستنی است، کشک است، بیش از نیمی از یخچال ماست!
آقای وزیر روغن یک قلم است؟
روغن یعنی نیمی از پختوپز مردم، روغن یعنی تمام غذاها، یعنی کره، یعنی شیرینیپزی، یعنی فلافل، یعنی کدو و بادمجان، یعنی سیبزمینی، یعنی برنج، یعنی آشپزی...
آقای وزیر تخممرغ یک اسم است، اما خوب است ببینی سال ۹۶ چرا اتفاقات بدی افتاد؟ چه چیزی گران شده بود؟
و مرغ هم که یعنی گوشت!
ما خیلیها دیگر گوشتخوار نیستیم، اما میدانی خیلیها همین امروز هم اسکلت مرغ را میخرند، نه برای سگ و گربهشان، برای بچههایشان.
آقای وزیر احتمالا گرانی تمام مشتقات آرد را فراموش کرد بگوید. شاید چون آنها اتفاق افتاده بودند. برنج را هم نگفت چون مهم نبود!
شکر را نگفت چون یک ماه است اتفاق افتاده. حبوبات را نگفت چون چند ماه است چند برابر شده.
آقای وزیر!
وزارتخانه پادگان نیست.
شما نمیتوانید دستور بدهید بقیه کالاها نباید گران شوند. اصلا بقیه کالاها کدامند؟
برای کارشناسان اقتصادی شرایط حاضر قابل پیشبینی بود! اما برای سال دوم و سومِ حاکمیت یکدست، نه با این سرعت.
ما میدانیم همه چیز باید سرانجام گران شود، حتی آب و برق و بنزین و دارو و نان هم، اما فکر نمیکنید مردم کودک نیستند که با واریز چند هزار تومان هیجانزده شوند و بگویند چه خوب؟!
آقای وزیر، آقای رئیس!
دارید اشتباه میکنید. خیلی اشتباه میکنید. مردم تحمل این گرانیها را ندارند.
نمیخواهیم آب و برق و اتوبوسها را رایگان کنید. نمیخواهیم ما را به مقام انسانیت برسانید، نمیخواهیم در جهان الگویمان کنید. نمیخواهیم طلا شویم...
بازی خطرناکی را شروع کردهاید.
ما همینطوری هم زیادی زندهایم.
ما دلمان نمیخواهد تا ابد منت دولت سرمان باشد، یارانه بدهند، چه به اجناس، چه به ما!
چه به تولیدکننده چه به مصرفکننده.
ما عزت میخواهیم.
حقمان را بدهید، مثل همه کشورها!
حقوق واقعیمان را بدهید.
منت هیچکس را نمیخواهیم.
ریالمان را باارزش کنید. آن که وظیفهی شماست.
جلوی تورم افسارگسیخته را بگیرید.
خودمان بلدیم چه بخریم چه نخریم.
چه بخوریم چه نخوریم...
یادتان بیاید انقلاب را چه کسانی کردند.
یادتان بیاید جنگ را چه کسانی گرداندند.
یادتان بیاید چه وعدهها دادید!
قبل از رسیدن به پست و مقام.
آقای دکتر!
میشود بفرمایید؛
اصلا ما چه میتوانیم بخوریم؟!
@tafakorjanbi1398
✍️ ما یادمان نمیرود كه گفتيد حكومت علي، اما دست معاويه را از پشت بستيد!
📍 #رحیم_قمیشی
وقتی هواپیما جوانان نخبه کشور را زدید در دلتان گفتید چه توضیحی بدهیم، مردم فرموشکارند، چند روز دیگر یادشان میرود.
ولی ما یادمان نرفت.
سعی کردیم هم فراموش کنیم، شاید بتوانیم زندگی کنیم، ولی مگر میشد.
ما تا عمق دلمان سوخته بود، هم برای جوانانمان، هم برای دروغ بزرگی که گفته بودید.
وقتی آن روز که حس کردید اعتراضاتی پایههای قدرتتان را لرزانده، دستور دادید آتش بگشایند به سر و سینه معترضین. گفتید نیازی نیست بگوییم چند نفر کشته شدند، چند نفر معلول، چند خانواده بیسرپرست، نیازی نیست یک عذرخواهی کوتاه بکنیم، چند وقت دیگر مردم یادشان میرود.
ولی ما یادمان نرفت
حتی اگر میخواستیم هم یادمان نمیرفت.
ما انسان بودیم، حس داشتیم...
مگر میشود خون مظلوم را دید و گذشت!
وقتی انسانهای محبوب دل مردم را بی هیچ گناهی، به حصر و حبس بردید، وقتی معلمهای معترض را گفتید شما زبان دشمنان شدهاید، و شلاقشان زدید، وقتی کارگران گرسنه و بیکار مانده را گفتید شما زیادهخواه شدهاید. در دل گفتید این مردم حافظهشان کم است، دو روز دیگر فراموششان میشود.
ولی نشد!
نمیشود.
وقتی متهمینی را بردید به بازداشت و سپس جنازههای خونینشان را تحویل خانوادههایشان دادید، گفتید شده است دیگر، اینها استثناست، اصلا حقشان بوده، زبان درازی کرده بودند. مردم یک هفته یادشان است، بعد فراموش میکنند، اشتباه کردید. ما فراموشمان نشد، یعنی هرگز فراموشمان نمیشود.
وقتی ما تشنه واکسن بودیم گفتید نمیگذاریم واکسن دشمن بیاید، واکسن داخلی هم نرسید. پدرانمان ماندند در خانه، و در قرنطینه هم کرونا گرفتند، رفتیم بیمارستان جا برای بستریشان نبود، دارو نبود، اکسیژن نبود، و ما با چشمانی گریان دیدیم گلهایمان پر پر میشوند، گفتید بعضی تصمیمات هم گاه اشتباه میشود، مردم فراموش میکنند! ما فراموش نکردیم.
ما تا ابد فراموش نمیکنیم.
جان بود، کشتید.
خون بود، ریختید.
زندگی بود، سوزاندید.
پدران دق کردند، مادران مرگشان را آرزو کردند.
چطور فراموش کنیم.
وقتی همان هنگامی که در فقر دست و پا میزدیم و صورتمان را با سیلی سرخ نگاه میداشتیم، وقتی که حقوقمان تا نیمه ماه هم کفاف زندگیمان را نمیداد، دندانهایمان خورده شده بودند دندانپزشکی نمیرفتیم، نداشتیم.
آموزش مجازی شده بود، وسایل نداشتیم.
به هر خفتی تن میدادیم شاید آبرومندانه زندگی کنیم.
و همسایههای دور، و غریبهها میآمدند دستبوستان که چقدر شما سخاوتمندید
گفتید مردم نمیبینند، نمیدانند، یادشان میرود.
چه اشتباه کردید، چطور یادمان برود!
مگر کربلای چهار یادمان رفت.
مگر آن بچههای نازنین یادمان رفتند.
مگر خانههای ویلاییتان
مگر درمانهای لاکچریتان
ما به روی خودمان نمیآوردیم
اما یک بار بغضمان میترکد
یک روز همه را یادتان میآوریم
تا ببینید
ما خیلی چیزها یادمان است
ما همه چیز یادمان است
از دروغهایی که گفتید
از خندههای پشت پردهتان
از دیدنها و شنیدنهایتان
وقتی در دلتان گفتید میگوییم نمیدانستیم!
وقتی کارشناسان خون دل خوردند
نگاه نکردید
وقتی کاردانها خانهنشین شدند
خیالی نکردید
وقتی دلسوزها متهم شدند دشمنند
کاری نکردید
وقتی خطی کشیدید گفتید شما بیبصیرت، فتنهگر، خس و خاشاک...
و ما خوب.
گفتید یادشان میرود!
چرا یادمان برود
بخواهیم هم یادمان نمیرود.
وعده ارزانی دادید
وعده سفرههای بابرکت
وعده قطع دست دزدان
نیامده نان بسیاری را بریدید
مجوز افزایش قیمتهای صددرصدی دادید.
و نیروهایتان را چیدید مبادا کسی اعتراض کند
مبادا کسی بگوید گرسنهام
مبادا جوانی بگوید از زندگی خسته شدم
ما یادمان نمیرود
ما حافظهمان خیلی خوب است.
ما یادمان هست سالها پیش چه وعدهها دادید
و چطور زدید زیرش
گفتید استقلال و آزادی
و زدید زیرش
گفتید حکومت علی
و دست معاویه را از پشت بستید
ما یادمان نمیرود
شما صداها را نشنوید
ولی ما یادمان نمیرود...
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
وقتی هواپیما جوانان نخبه کشور را زدید در دلتان گفتید چه توضیحی بدهیم، مردم فرموشکارند، چند روز دیگر یادشان میرود.
ولی ما یادمان نرفت.
سعی کردیم هم فراموش کنیم، شاید بتوانیم زندگی کنیم، ولی مگر میشد.
ما تا عمق دلمان سوخته بود، هم برای جوانانمان، هم برای دروغ بزرگی که گفته بودید.
وقتی آن روز که حس کردید اعتراضاتی پایههای قدرتتان را لرزانده، دستور دادید آتش بگشایند به سر و سینه معترضین. گفتید نیازی نیست بگوییم چند نفر کشته شدند، چند نفر معلول، چند خانواده بیسرپرست، نیازی نیست یک عذرخواهی کوتاه بکنیم، چند وقت دیگر مردم یادشان میرود.
ولی ما یادمان نرفت
حتی اگر میخواستیم هم یادمان نمیرفت.
ما انسان بودیم، حس داشتیم...
مگر میشود خون مظلوم را دید و گذشت!
وقتی انسانهای محبوب دل مردم را بی هیچ گناهی، به حصر و حبس بردید، وقتی معلمهای معترض را گفتید شما زبان دشمنان شدهاید، و شلاقشان زدید، وقتی کارگران گرسنه و بیکار مانده را گفتید شما زیادهخواه شدهاید. در دل گفتید این مردم حافظهشان کم است، دو روز دیگر فراموششان میشود.
ولی نشد!
نمیشود.
وقتی متهمینی را بردید به بازداشت و سپس جنازههای خونینشان را تحویل خانوادههایشان دادید، گفتید شده است دیگر، اینها استثناست، اصلا حقشان بوده، زبان درازی کرده بودند. مردم یک هفته یادشان است، بعد فراموش میکنند، اشتباه کردید. ما فراموشمان نشد، یعنی هرگز فراموشمان نمیشود.
وقتی ما تشنه واکسن بودیم گفتید نمیگذاریم واکسن دشمن بیاید، واکسن داخلی هم نرسید. پدرانمان ماندند در خانه، و در قرنطینه هم کرونا گرفتند، رفتیم بیمارستان جا برای بستریشان نبود، دارو نبود، اکسیژن نبود، و ما با چشمانی گریان دیدیم گلهایمان پر پر میشوند، گفتید بعضی تصمیمات هم گاه اشتباه میشود، مردم فراموش میکنند! ما فراموش نکردیم.
ما تا ابد فراموش نمیکنیم.
جان بود، کشتید.
خون بود، ریختید.
زندگی بود، سوزاندید.
پدران دق کردند، مادران مرگشان را آرزو کردند.
چطور فراموش کنیم.
وقتی همان هنگامی که در فقر دست و پا میزدیم و صورتمان را با سیلی سرخ نگاه میداشتیم، وقتی که حقوقمان تا نیمه ماه هم کفاف زندگیمان را نمیداد، دندانهایمان خورده شده بودند دندانپزشکی نمیرفتیم، نداشتیم.
آموزش مجازی شده بود، وسایل نداشتیم.
به هر خفتی تن میدادیم شاید آبرومندانه زندگی کنیم.
و همسایههای دور، و غریبهها میآمدند دستبوستان که چقدر شما سخاوتمندید
گفتید مردم نمیبینند، نمیدانند، یادشان میرود.
چه اشتباه کردید، چطور یادمان برود!
مگر کربلای چهار یادمان رفت.
مگر آن بچههای نازنین یادمان رفتند.
مگر خانههای ویلاییتان
مگر درمانهای لاکچریتان
ما به روی خودمان نمیآوردیم
اما یک بار بغضمان میترکد
یک روز همه را یادتان میآوریم
تا ببینید
ما خیلی چیزها یادمان است
ما همه چیز یادمان است
از دروغهایی که گفتید
از خندههای پشت پردهتان
از دیدنها و شنیدنهایتان
وقتی در دلتان گفتید میگوییم نمیدانستیم!
وقتی کارشناسان خون دل خوردند
نگاه نکردید
وقتی کاردانها خانهنشین شدند
خیالی نکردید
وقتی دلسوزها متهم شدند دشمنند
کاری نکردید
وقتی خطی کشیدید گفتید شما بیبصیرت، فتنهگر، خس و خاشاک...
و ما خوب.
گفتید یادشان میرود!
چرا یادمان برود
بخواهیم هم یادمان نمیرود.
وعده ارزانی دادید
وعده سفرههای بابرکت
وعده قطع دست دزدان
نیامده نان بسیاری را بریدید
مجوز افزایش قیمتهای صددرصدی دادید.
و نیروهایتان را چیدید مبادا کسی اعتراض کند
مبادا کسی بگوید گرسنهام
مبادا جوانی بگوید از زندگی خسته شدم
ما یادمان نمیرود
ما حافظهمان خیلی خوب است.
ما یادمان هست سالها پیش چه وعدهها دادید
و چطور زدید زیرش
گفتید استقلال و آزادی
و زدید زیرش
گفتید حکومت علی
و دست معاویه را از پشت بستید
ما یادمان نمیرود
شما صداها را نشنوید
ولی ما یادمان نمیرود...
@tafakorjanbi1398
✍️ چرا دولت قبل لالمانی گرفته است؟!
📍 #رحیم_قمیشی
نوجوانیام، نگهبان جایی، بیهیچ دلیلی مرا با چوبش حسابی کتک زد. بعد هم که اعتراض کردم زنگ زد از کلانتری ماموری بیاید مرا ببرد!
نگهبان آنجا مرا جلوی بیست سی نفر که برای کاری همانجا ایستاده بودند زده بود. مأمور کلانتری که آمد، گفتم همه اینها دیدند که چطور او دیوانهوار با چوبش مرا زد. مأمور نگاهی به جمعیت کرد و پرسید: کسی دید ایشان کتک خورد؟ هیچکس جواب نداد! همه تنها به هم نگاه کردند. آنها در نوبت ورود ایستاده بودند و هیچکدام نمیخواستند نگهبان با آنها دربیفتد. شاید هم دیده بودند چه چوب ضخیم و چه دست بزنی دارد نگهبان! آن روز خیلی غصه خوردم. اتفاقاً غریب بودم؛ یک روستایی ویلان در تهران. که باورم نمیشد انسانها این همه پست هم میشوند! شاید اگر اهواز بودم، چشم غُرهای میرفتم، زبان درازیای میکردم، به آن نگهبان میگفتم بعداً حسابت را میرسم! اما تهران درندشت با آدمهایی همه گرفتار، همه اخمو، همه خسته، هیچ کاری نتوانستم بکنم.
این روزها دائما میگویند همۀ بدبختی ما از دولت قبلی است. من هم شک ندارم دولت قبل تا وقتی که از خودش دفاع نکند، حتما مقصر است. گرچه در دلش ادعا کند خواستیم ولی نگذاشتند، که عذری است بدتر از گناه. اما واقعا همۀ دولت قبل، به اندازه یک کاربر سادهی شبکههای اجتماعی، توان گذاشتن یک پست تلگرامی ندارند؟ از ترامپ نیاموختند میشود یک پیام یک سطری توئیتری کوتاه گذاشت و کلی نتیجه دید؟ به اندازه رئیسجمهور کشورهای به زعم ما منحرف احساس مسئولیت در قبال مردمشان ندارند!؟ احساس نمیکنند کسانی که در آن دوره به آنها رأی دادند امروز منتظر پاسخشان هستند! اصلا مردم را به رسمیت میشناسند؟ دغدغهای به نام آگاهی مردم دارند؟
آقای جهانگیری، آقای ظریف، آقای زنگنه، آقای نوبخت، آقای نمکی، آقای نعمتزاده، آقای نهاوندی، آقای روحانی، ناگهان همه با هم لالمانی گرفتند!؟ روزهی سکوت گرفتند؟ همه شدند حضرت مریم مقدس،که با سکوت میخواهند پاسخ تهمتها را بدهند؟! یا اتهامزنندگان راست میگویند. یا مصالحی هست که مهمتر از حق مردم است! یا دستوراتی هست که امروز هم باید تبعیت کنند؟ یا دفاعی ندارند و درست گفته میشود؛ یک خرابه، یک صندوق منفی تا خرخره زیر قرض، وامهای مصرفشده و اقساط پرداختنشده، انبارهای خالی از کالاهای اساسی، کارشکنیهای متعدد، بیتوجهی به واکسیناسیون مردم، همه را یک جا تحویل داده و در رفتهاند! و ما از آنها، و اصلا در همۀ ادوار، در همۀ مقاطع پس از انقلاب، فریب خوردهایم، کلاه سرمان رفته، و خودمان نمیدانیم. یک پیام اینترنتی، یک مسیج، یک مصاحبه، یک نظر، یک دفاع. گاهی احساس میکنم در کشوری زندگی میکنم که مقاماتش و انتخابهای ما، بین بد و بدتر نیستند! بین بدتر و بدتریناند!!
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
نوجوانیام، نگهبان جایی، بیهیچ دلیلی مرا با چوبش حسابی کتک زد. بعد هم که اعتراض کردم زنگ زد از کلانتری ماموری بیاید مرا ببرد!
نگهبان آنجا مرا جلوی بیست سی نفر که برای کاری همانجا ایستاده بودند زده بود. مأمور کلانتری که آمد، گفتم همه اینها دیدند که چطور او دیوانهوار با چوبش مرا زد. مأمور نگاهی به جمعیت کرد و پرسید: کسی دید ایشان کتک خورد؟ هیچکس جواب نداد! همه تنها به هم نگاه کردند. آنها در نوبت ورود ایستاده بودند و هیچکدام نمیخواستند نگهبان با آنها دربیفتد. شاید هم دیده بودند چه چوب ضخیم و چه دست بزنی دارد نگهبان! آن روز خیلی غصه خوردم. اتفاقاً غریب بودم؛ یک روستایی ویلان در تهران. که باورم نمیشد انسانها این همه پست هم میشوند! شاید اگر اهواز بودم، چشم غُرهای میرفتم، زبان درازیای میکردم، به آن نگهبان میگفتم بعداً حسابت را میرسم! اما تهران درندشت با آدمهایی همه گرفتار، همه اخمو، همه خسته، هیچ کاری نتوانستم بکنم.
این روزها دائما میگویند همۀ بدبختی ما از دولت قبلی است. من هم شک ندارم دولت قبل تا وقتی که از خودش دفاع نکند، حتما مقصر است. گرچه در دلش ادعا کند خواستیم ولی نگذاشتند، که عذری است بدتر از گناه. اما واقعا همۀ دولت قبل، به اندازه یک کاربر سادهی شبکههای اجتماعی، توان گذاشتن یک پست تلگرامی ندارند؟ از ترامپ نیاموختند میشود یک پیام یک سطری توئیتری کوتاه گذاشت و کلی نتیجه دید؟ به اندازه رئیسجمهور کشورهای به زعم ما منحرف احساس مسئولیت در قبال مردمشان ندارند!؟ احساس نمیکنند کسانی که در آن دوره به آنها رأی دادند امروز منتظر پاسخشان هستند! اصلا مردم را به رسمیت میشناسند؟ دغدغهای به نام آگاهی مردم دارند؟
آقای جهانگیری، آقای ظریف، آقای زنگنه، آقای نوبخت، آقای نمکی، آقای نعمتزاده، آقای نهاوندی، آقای روحانی، ناگهان همه با هم لالمانی گرفتند!؟ روزهی سکوت گرفتند؟ همه شدند حضرت مریم مقدس،که با سکوت میخواهند پاسخ تهمتها را بدهند؟! یا اتهامزنندگان راست میگویند. یا مصالحی هست که مهمتر از حق مردم است! یا دستوراتی هست که امروز هم باید تبعیت کنند؟ یا دفاعی ندارند و درست گفته میشود؛ یک خرابه، یک صندوق منفی تا خرخره زیر قرض، وامهای مصرفشده و اقساط پرداختنشده، انبارهای خالی از کالاهای اساسی، کارشکنیهای متعدد، بیتوجهی به واکسیناسیون مردم، همه را یک جا تحویل داده و در رفتهاند! و ما از آنها، و اصلا در همۀ ادوار، در همۀ مقاطع پس از انقلاب، فریب خوردهایم، کلاه سرمان رفته، و خودمان نمیدانیم. یک پیام اینترنتی، یک مسیج، یک مصاحبه، یک نظر، یک دفاع. گاهی احساس میکنم در کشوری زندگی میکنم که مقاماتش و انتخابهای ما، بین بد و بدتر نیستند! بین بدتر و بدتریناند!!
@tafakorjanbi1398
✍️ آقای تاجزاده یک فرد نیست!
📍 #رحیم_قمیشی
نیمهشب گذشته آقای تاجزاده را دستگیر کردهاند.
امیدوارم عاقلانه رفتار کنند و او را امروز آزاد کنند. مگر آنکه اسنادی از دست داشتن او در اختلاسها و چپاولگریها را افشا کنند.
امیدوارم عاقلانه رفتار کنند و او را خیلی زود آزاد کنند، مگر آنکه بهسرعت اسناد موثق و محکمهپسندی را نشان دهند که او با سرویسهای اطلاعاتی دشمن در تماس بوده.
اسنادی را نشان دهند که او در حال تشکیل گروهی برای مبارزه مسلحانه بوده.
نشان دهند انبار مهماتی در اختیار داشته و تروریست بوده.
آقای دکتر مصطفی تاجزاده، یک فرد نیست. او نماد امیدواری به تغییر است.
او نماد جنگیدن برای هدف با آداب مدنیت است. او نماد عشق به ایران است، نماد جلوگیری از خونریزیهای بیهوده است، نماد دلسوزی برای بهبود ایران است.
شک ندارم پشت این دستگیری جریانی است که نمیخواهد ایران آباد شود، نمیخواهد ایران با صلح پیشرفت کند.
نمیخواهد وضع مردم بهتر شود.
نمیخواهد ایران آرامش داشته باشد...
امیدوارم نظام عاقلانه رفتار کند و نگذارد این روزنۀ اندک باقیمانده برای تغییرهای مسالمتآمیز از بین برود.
آقای مصطفی تاجزاده از ساکنین آخرین سنگرهایی است که میخواهد ایران با آرامش و عاقلانه از این تندبادهای جهانی و بیتدبیریهای داخلی عبور کند.
نگذارید این سنگر تخریب شود.
نگذارید بچههای انقلاب و دلسوزان کشور که به وضع جاری انتقاد دارند کاملا دستبسته شوند.
مصطفی تاجزاده یک فرد نیست. یک جریان اجتماعی است که هر کشور پیشرفتهای، هر نظامی بهشدت به آن نیازمند است. مخالفان صلحجو، دلسوزان صریح، انسانهای وارسته...
نگذارید این امیدها به نومیدی تبدیل شود.
همه ضرر میکنند
همه ضرر میکنیم
و نظام بیشتر از همه...
دکتر مصطفی تاجزاده را خیلی زود آزاد کنید
اگر ذرهای عقلانیت در شما باقیست!
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
نیمهشب گذشته آقای تاجزاده را دستگیر کردهاند.
امیدوارم عاقلانه رفتار کنند و او را امروز آزاد کنند. مگر آنکه اسنادی از دست داشتن او در اختلاسها و چپاولگریها را افشا کنند.
امیدوارم عاقلانه رفتار کنند و او را خیلی زود آزاد کنند، مگر آنکه بهسرعت اسناد موثق و محکمهپسندی را نشان دهند که او با سرویسهای اطلاعاتی دشمن در تماس بوده.
اسنادی را نشان دهند که او در حال تشکیل گروهی برای مبارزه مسلحانه بوده.
نشان دهند انبار مهماتی در اختیار داشته و تروریست بوده.
آقای دکتر مصطفی تاجزاده، یک فرد نیست. او نماد امیدواری به تغییر است.
او نماد جنگیدن برای هدف با آداب مدنیت است. او نماد عشق به ایران است، نماد جلوگیری از خونریزیهای بیهوده است، نماد دلسوزی برای بهبود ایران است.
شک ندارم پشت این دستگیری جریانی است که نمیخواهد ایران آباد شود، نمیخواهد ایران با صلح پیشرفت کند.
نمیخواهد وضع مردم بهتر شود.
نمیخواهد ایران آرامش داشته باشد...
امیدوارم نظام عاقلانه رفتار کند و نگذارد این روزنۀ اندک باقیمانده برای تغییرهای مسالمتآمیز از بین برود.
آقای مصطفی تاجزاده از ساکنین آخرین سنگرهایی است که میخواهد ایران با آرامش و عاقلانه از این تندبادهای جهانی و بیتدبیریهای داخلی عبور کند.
نگذارید این سنگر تخریب شود.
نگذارید بچههای انقلاب و دلسوزان کشور که به وضع جاری انتقاد دارند کاملا دستبسته شوند.
مصطفی تاجزاده یک فرد نیست. یک جریان اجتماعی است که هر کشور پیشرفتهای، هر نظامی بهشدت به آن نیازمند است. مخالفان صلحجو، دلسوزان صریح، انسانهای وارسته...
نگذارید این امیدها به نومیدی تبدیل شود.
همه ضرر میکنند
همه ضرر میکنیم
و نظام بیشتر از همه...
دکتر مصطفی تاجزاده را خیلی زود آزاد کنید
اگر ذرهای عقلانیت در شما باقیست!
@tafakorjanbi1398
✍️ دخترم لطفاً بمان آینده روشن است!
📍 #رحیم_قمیشی
به عنوان پدری که دختر ۲۲ ساله دارد، مینویسم
برای مهسا (ژینا) امینی دختر خانم ۲۲ ساله کردستانی مسافر تهران، که به بهانه بدحجابی دستگیر و سپس جنازهی نیمهجان و سکتهکردهاش را تحویل خانوادهاش دادند، مینویسم
با چشمانی اشکبار مینویسم
برای او که جانش به اندازه خلخالی ارزش نداشته...
او دختر من است
من با دیدن او بر تخت بیمارستان احساس کردم دخترم را بردهاند پلیس، ترساندهاند او را، و قلب نازک و نازنینش قفل کرده،
کلیههایش از کار افتاده و حالا تنها دعا ممکن است زنده نگاهش دارد
دارم دیوانه میشوم
دخترم خوبم!
چه گناهی داشتی تو؟
چه اشتباهی کردیم ما!
چه تقاصی باید پس بدهیم؟
دخترم مقاومت کن
اشک نمیگذارد بنویسم
ما همه برایت دعا میکنیم
و نفرین میکنیم خودمان را
که این سرنوشت را برایت رقم زدیم
دخترم لطفاً بمان
بمان تا ببینی گشت ارشاد جمع خواهد شد
تا ببینی دیگر دست هیچ غریبهای به تن دختران ما نخواهد خورد
و هیچ حاکمیت فاسدی حق نخواهد داشت دختران پاک وطنم را هدایت کند!
بمان دخترم
قول میدهم آینده روشن است
ما را ببخش...
لطفا بمان عزیزم
برای ایران
@tafakorjanbi1398
📍 #رحیم_قمیشی
به عنوان پدری که دختر ۲۲ ساله دارد، مینویسم
برای مهسا (ژینا) امینی دختر خانم ۲۲ ساله کردستانی مسافر تهران، که به بهانه بدحجابی دستگیر و سپس جنازهی نیمهجان و سکتهکردهاش را تحویل خانوادهاش دادند، مینویسم
با چشمانی اشکبار مینویسم
برای او که جانش به اندازه خلخالی ارزش نداشته...
او دختر من است
من با دیدن او بر تخت بیمارستان احساس کردم دخترم را بردهاند پلیس، ترساندهاند او را، و قلب نازک و نازنینش قفل کرده،
کلیههایش از کار افتاده و حالا تنها دعا ممکن است زنده نگاهش دارد
دارم دیوانه میشوم
دخترم خوبم!
چه گناهی داشتی تو؟
چه اشتباهی کردیم ما!
چه تقاصی باید پس بدهیم؟
دخترم مقاومت کن
اشک نمیگذارد بنویسم
ما همه برایت دعا میکنیم
و نفرین میکنیم خودمان را
که این سرنوشت را برایت رقم زدیم
دخترم لطفاً بمان
بمان تا ببینی گشت ارشاد جمع خواهد شد
تا ببینی دیگر دست هیچ غریبهای به تن دختران ما نخواهد خورد
و هیچ حاکمیت فاسدی حق نخواهد داشت دختران پاک وطنم را هدایت کند!
بمان دخترم
قول میدهم آینده روشن است
ما را ببخش...
لطفا بمان عزیزم
برای ایران
@tafakorjanbi1398
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️ از اینکه گفتم جانیتر از صدام نیست، پشیمانم!
#رحیم_قمیشی، از اسرای جنگ ایران و عراق، دربارهی این شکنجهی وحشیانه و شلیک از نزدیک به صورت فرد معترض نوشته است:
من شهادت میدهم در طول مدت اسارتم در عراق یک بار هم چنین کتک نخوردم، نه خودم نه هیچیک از دوستانم.
من شهادت میدهم هیچ نسبتی با نظامی که این رفتار در آن اتفاق افتاده، ندارم.
من شهادت میدهم هیچ نسبتی با دینی که اجازه این کار با مردم را بدهد، ندارم.
من از اینکه روزی گفتم جانیتر از صدام نیست پشیمانم، او با ما چنین نکرد!
من از جانبازانی که این صحنهها را میبینند شرمندهام، از خانوادههای شهدا، از آزادگان، از اینکه جایی نیست تا فریاد بزنند ما با این ستم مخالفیم و دلمان خون است.
عدالت
مظلومیت اسلام
اسلام رحمانی
دشمنیها
مستضعفان
پابرهنهها
آزادی
ساختن دنیا و آخرت
دیگر چه دروغها گفتید!؟
هنوز انتظار دارید بمانید؟
شما مُردید
هفتههاست مُردهاید
دیگر زنده شدنتان ممکن نیست.
صدام با اسرای ایرانی هرگز چنین نکرد...
لعنت بر دروغگویان
لعنت بر بیرحمها
لعنت بر دینی که مجوز چنین کاری بدهد!
@zorba1398
#رحیم_قمیشی، از اسرای جنگ ایران و عراق، دربارهی این شکنجهی وحشیانه و شلیک از نزدیک به صورت فرد معترض نوشته است:
من شهادت میدهم در طول مدت اسارتم در عراق یک بار هم چنین کتک نخوردم، نه خودم نه هیچیک از دوستانم.
من شهادت میدهم هیچ نسبتی با نظامی که این رفتار در آن اتفاق افتاده، ندارم.
من شهادت میدهم هیچ نسبتی با دینی که اجازه این کار با مردم را بدهد، ندارم.
من از اینکه روزی گفتم جانیتر از صدام نیست پشیمانم، او با ما چنین نکرد!
من از جانبازانی که این صحنهها را میبینند شرمندهام، از خانوادههای شهدا، از آزادگان، از اینکه جایی نیست تا فریاد بزنند ما با این ستم مخالفیم و دلمان خون است.
عدالت
مظلومیت اسلام
اسلام رحمانی
دشمنیها
مستضعفان
پابرهنهها
آزادی
ساختن دنیا و آخرت
دیگر چه دروغها گفتید!؟
هنوز انتظار دارید بمانید؟
شما مُردید
هفتههاست مُردهاید
دیگر زنده شدنتان ممکن نیست.
صدام با اسرای ایرانی هرگز چنین نکرد...
لعنت بر دروغگویان
لعنت بر بیرحمها
لعنت بر دینی که مجوز چنین کاری بدهد!
@zorba1398
✍️ رأی من به پزشکیان، رأی اعتراضی است به ظلم حاکم
📍#رحیم_قمیشی
با کسب اجازه از اکثریت مردمی که در دور نخست انتخابات ریاستجمهوری رأی ندادند تا به واضحترین شکل پیام مخالفت صریح خود را به حاکمیت ناکارآمد برسانند.
با کسب اجازه از پدران و مادران مظلوم و دردمند صدمه دیدگان حوادث سالهای اخیر.
با کسب اجازه از همه جوانهایی که دلشان میخواهد در کشور خودشان خوشبختی را به آغوش بکشند.
بهعنوان پدری دلسوخته که تنها آرزویش دیدن خوشبختی فرزندانش است.
ضمن احترام به همه کنشگرانی که تصمیم به رأی ندادن دارند.
ضمن اعلام مخالفت جدیام با حاکمیتی که ایران عزیزمان را به ورطه نابودی کشانده.
حال که تمام اجزای حاکمیت بسیج شدهاند تا به هر طریق نام جلیلی را از صندوقها بیرون آورده و به پایان تمدن ایران و ایرانی اهتمام بورزند.
از همه آنها که ایران را دوست دارند
از همه آنها که هنوز برای رأی دادن تردید دارند
از همه آنها که نگران آینده سرزمینشان هستند
میخواهم
به آقای پزشکیان رأی بدهند
من آبروی اندکی دارم، قولهایی گرفتهام بدون ضمانت، هیچ وعدهای برای خودم نگرفتهام، اما دلم برای ایران میسوزد.
نمیخواستم رأی بدهم.
اما اینک اندک آبرویم را گرو میگذارم
به عقل جمعی اکثر اندیشمندان و دلسوزانی که میشناسم، سر تعظیم فرود میآورم و همراه آنها میشوم.
رأی من به پزشکیان، رأی به نظام نیست.
رأی اعتراضی است به ظلم حاکم
رأیی است برای اینکه فردا بتوانیم متشکل شویم، و مطالبهگری را پاس بداریم.
من آمادگی دارم نزد نسل جدید محاکمه شوم، اما به درصدی امیدواری، نه نگویم.
اگر روز ۱۵ تیر ماه موج ایجاد شود و پزشکیان با رأی مناسب راهی پاستور شود، از فردای آن روز، تکتک مطالبات نسل جوان و مردم سختی کشیده را به همراه شما، فریاد خواهم زد.
رأی میدهیم و زندانیان سیاسی را آزاد میکنیم
رأی میدهیم و ونهای مزاحم را جمع میکنیم
رأی میدهیم و ایران را آزاد میکنیم.
من به دکتر #مسعود_پزشکیان رأی میدهم
و از تقاضای تحول اساسی در کشور
هرگز دست نمیکشم.
@zorba1398
📍#رحیم_قمیشی
با کسب اجازه از اکثریت مردمی که در دور نخست انتخابات ریاستجمهوری رأی ندادند تا به واضحترین شکل پیام مخالفت صریح خود را به حاکمیت ناکارآمد برسانند.
با کسب اجازه از پدران و مادران مظلوم و دردمند صدمه دیدگان حوادث سالهای اخیر.
با کسب اجازه از همه جوانهایی که دلشان میخواهد در کشور خودشان خوشبختی را به آغوش بکشند.
بهعنوان پدری دلسوخته که تنها آرزویش دیدن خوشبختی فرزندانش است.
ضمن احترام به همه کنشگرانی که تصمیم به رأی ندادن دارند.
ضمن اعلام مخالفت جدیام با حاکمیتی که ایران عزیزمان را به ورطه نابودی کشانده.
حال که تمام اجزای حاکمیت بسیج شدهاند تا به هر طریق نام جلیلی را از صندوقها بیرون آورده و به پایان تمدن ایران و ایرانی اهتمام بورزند.
از همه آنها که ایران را دوست دارند
از همه آنها که هنوز برای رأی دادن تردید دارند
از همه آنها که نگران آینده سرزمینشان هستند
میخواهم
به آقای پزشکیان رأی بدهند
من آبروی اندکی دارم، قولهایی گرفتهام بدون ضمانت، هیچ وعدهای برای خودم نگرفتهام، اما دلم برای ایران میسوزد.
نمیخواستم رأی بدهم.
اما اینک اندک آبرویم را گرو میگذارم
به عقل جمعی اکثر اندیشمندان و دلسوزانی که میشناسم، سر تعظیم فرود میآورم و همراه آنها میشوم.
رأی من به پزشکیان، رأی به نظام نیست.
رأی اعتراضی است به ظلم حاکم
رأیی است برای اینکه فردا بتوانیم متشکل شویم، و مطالبهگری را پاس بداریم.
من آمادگی دارم نزد نسل جدید محاکمه شوم، اما به درصدی امیدواری، نه نگویم.
اگر روز ۱۵ تیر ماه موج ایجاد شود و پزشکیان با رأی مناسب راهی پاستور شود، از فردای آن روز، تکتک مطالبات نسل جوان و مردم سختی کشیده را به همراه شما، فریاد خواهم زد.
رأی میدهیم و زندانیان سیاسی را آزاد میکنیم
رأی میدهیم و ونهای مزاحم را جمع میکنیم
رأی میدهیم و ایران را آزاد میکنیم.
من به دکتر #مسعود_پزشکیان رأی میدهم
و از تقاضای تحول اساسی در کشور
هرگز دست نمیکشم.
@zorba1398