حنانه بهم زنگ زد که: «زینب امروز با آقاتون بفرستمت روی سن واستون عقد بخونن؟» هیچی، قلبم هزارتا میزنه.
Forwarded from گرافات شوریدهی یک گیاهِ سمّی (Ricablanca)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح با یه خانوم دکتری که بابام میشناسه، وقت مشاوره دارم و داره برف میاد جادهی ساوه. خاطرهی خوبی از برف پارسال دارم. مداحیایی که ثنا فرستادو گوش میدم. دلم میخواد بهش بگم: مگه «دوستِ خوب بودن» چقد راحته؟ صحبتاش روحیهمو بالا نگه میداره.
تازه سمت راست ماشین نشستم؛ چون یادم میاد هادیم گوشش اذیته، باید چپ بشینه.
تازه سمت راست ماشین نشستم؛ چون یادم میاد هادیم گوشش اذیته، باید چپ بشینه.
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
کربلایی حسین طاهری
رو سرم دست میکشیدی پابشم،
بعدِ تو هی بالگد بیدار شدم...
بعدِ تو هی با
به همممهجا استیکر چسبونده، تازه یهورقم هدیه گذاشته. خطشم نازنازیه ۱۰/۱۰ ✨✨✨