اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت
و راههای وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم،
از نو با من آشنا شو…
✍ #نزار_قبانی
و راههای وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم،
از نو با من آشنا شو…
✍ #نزار_قبانی
دوباره باران گرفت!
باران معشوقه ی من است!
به پیشوازش در مهتابی می ایستمُ
می گذارم
صورتم و ُ
لباس هایم را بشوید!
اسفنج وار...
باران یعنی برگشتنِ هوای مه آلودُ شیروانی های شاد!
باران یعنی قرار های خیس!
باران یعنی تو بر می گردی،
شعر بر می گردد!
✍ #نزار_قبانی
باران معشوقه ی من است!
به پیشوازش در مهتابی می ایستمُ
می گذارم
صورتم و ُ
لباس هایم را بشوید!
اسفنج وار...
باران یعنی برگشتنِ هوای مه آلودُ شیروانی های شاد!
باران یعنی قرار های خیس!
باران یعنی تو بر می گردی،
شعر بر می گردد!
✍ #نزار_قبانی
بانوی من
عشقات مرا
واردِ شهرهای اندوه ساخت
و من هرگز
پیش از تو
به شهرهای اندوه
وارد نشده بودم
هرگز
نمیدانستم
که اشک،
همان انسان است
و انسان، بیاندوه
خاطرهی یک انسان است!
#نزار_قبانی
عشقات مرا
واردِ شهرهای اندوه ساخت
و من هرگز
پیش از تو
به شهرهای اندوه
وارد نشده بودم
هرگز
نمیدانستم
که اشک،
همان انسان است
و انسان، بیاندوه
خاطرهی یک انسان است!
#نزار_قبانی
من تو را دوست دارم
این تنها حرفهایست که من آن را بلدم
و دوستانام بابت آن به من حسودی میکنند
و همچنین دشمنانام
متشکرم... که پذیرفتی معشوقهام باشی
إنني أحبك..
هذه هي المهنة الوحيدة التي أتقنها
ويحسدني عليها أصدقائي وأعدائي
شكراً... لأنك قبلت أن تكوني حبيبتي.
#نزار_قبانی
برگردان: #احمد_دریس
این تنها حرفهایست که من آن را بلدم
و دوستانام بابت آن به من حسودی میکنند
و همچنین دشمنانام
متشکرم... که پذیرفتی معشوقهام باشی
إنني أحبك..
هذه هي المهنة الوحيدة التي أتقنها
ويحسدني عليها أصدقائي وأعدائي
شكراً... لأنك قبلت أن تكوني حبيبتي.
#نزار_قبانی
برگردان: #احمد_دریس
بانوی من!
بیهودست آنچه مینگارم...
احساسم از زبانم،
و از صدایم،
وز حنجره ام
فراتر است.
آنچه می نگارم،بیهودست.
تا وقتیکه واژههایم
از لبانم
پهناورتر است.
منزجرم
از همه نگاشته هایم..
مشکل من!
مشکل من تویی..
برای اینکه عشق من به تو
بیان ناشدنی است.
برآن شدم
که سکوت پیشه کنم!..
والسلام
#نزار_قبانی
بیهودست آنچه مینگارم...
احساسم از زبانم،
و از صدایم،
وز حنجره ام
فراتر است.
آنچه می نگارم،بیهودست.
تا وقتیکه واژههایم
از لبانم
پهناورتر است.
منزجرم
از همه نگاشته هایم..
مشکل من!
مشکل من تویی..
برای اینکه عشق من به تو
بیان ناشدنی است.
برآن شدم
که سکوت پیشه کنم!..
والسلام
#نزار_قبانی
بانوی من
من تمام وقت به عشقت مشغولم
نه شنبهای .. نه یکشنبهای
نه پنجشنبهای..نه جمعهای
نه عید.. نه مرخصی
چون تو بسیار زیبایی
و وقت بسیار تنگ است
مانند یک مورچهی خستگیناپذیر
صبح و عصر
تابستان و زمستان
پاییز و بهار
مشغولم
تا یک شیشه عطر حجازی را برایت فراهم کنم
که به خودت بزنی
و یک بالش برایت درست کنم
که برآن بخوابی
#نزار_قبانی
من تمام وقت به عشقت مشغولم
نه شنبهای .. نه یکشنبهای
نه پنجشنبهای..نه جمعهای
نه عید.. نه مرخصی
چون تو بسیار زیبایی
و وقت بسیار تنگ است
مانند یک مورچهی خستگیناپذیر
صبح و عصر
تابستان و زمستان
پاییز و بهار
مشغولم
تا یک شیشه عطر حجازی را برایت فراهم کنم
که به خودت بزنی
و یک بالش برایت درست کنم
که برآن بخوابی
#نزار_قبانی
تا زمانی که از عمق دوست داشتن
طرف مقابلت مطمئن نشدی
عمیقانه دوست نداشته باش
چرا که عمق عشق امروز
همان عمق زخم فردای توست..
#نزار_قبانی
طرف مقابلت مطمئن نشدی
عمیقانه دوست نداشته باش
چرا که عمق عشق امروز
همان عمق زخم فردای توست..
#نزار_قبانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ུྃ჻⚘️ུྃ჻⚘️ུྃ
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوه دور بمانم
تا از تاریکی برهم
تا از زشتی دور شوم
بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم.
ای امن ترین مکان ها! با عشق تو
میتوانم هندسهٔ جهان را دگرگون کنم
سرزمین موعود را در هم شکنم...
#نزار_قبانی
ུྃ჻⚘️ུྃ჻⚘️ུྃ
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوه دور بمانم
تا از تاریکی برهم
تا از زشتی دور شوم
بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم.
ای امن ترین مکان ها! با عشق تو
میتوانم هندسهٔ جهان را دگرگون کنم
سرزمین موعود را در هم شکنم...
#نزار_قبانی
ུྃ჻⚘️ུྃ჻⚘️ུྃ
اگر سخن میان من و تو پایان یافت
و راههای وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو...
#نزار_قبانی
و راههای وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو...
#نزار_قبانی
دوستم داشتهباش
وحشیانه،
بسان تاتاران
سوزان،
همچون بیشه زاران
برنده،
چو باران
متوقف مشو
رها مکن
و
هرگز متمدن مشو
چرا که ویران میشود بر لبانت،
تمام تمدنها...
#نزار_قبانی
دوستم داشتهباش
وحشیانه،
بسان تاتاران
سوزان،
همچون بیشه زاران
برنده،
چو باران
متوقف مشو
رها مکن
و
هرگز متمدن مشو
چرا که ویران میشود بر لبانت،
تمام تمدنها...
#نزار_قبانی
تو را بسيار دوست دارم
و رويای من اين است که مرا
در پيراهنی نو مبهوت کنی
و با عطری تازه ، ديدگاهی تازه
و رويای من اين است
که بارانی از شط بلند پرسش ها
بر من بباری
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفی
تو را بسيار دوست دارم
و می دانم که نمی دانی
و مسئله اين است...
#نزار_قبانی
و رويای من اين است که مرا
در پيراهنی نو مبهوت کنی
و با عطری تازه ، ديدگاهی تازه
و رويای من اين است
که بارانی از شط بلند پرسش ها
بر من بباری
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفی
تو را بسيار دوست دارم
و می دانم که نمی دانی
و مسئله اين است...
#نزار_قبانی
دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطهای از آنِ خودم
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
و قاب عکس تو را میآویزم.
#نزار_قبانی
تمام آن از آن توست
فقط نقطهای از آنِ خودم
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
و قاب عکس تو را میآویزم.
#نزار_قبانی
روزی که به سبزه زار سینه ام بیایی از بند رسته ای ...
و روزی که از آن خارج شوی
دیگر آزاد نیستی ...
من ، نام تمام درخت ها
و ستاره های دور را به تو آموختم ...
من تو را به مدرسه بهار وارد کردم
و آواز پرنده ها و الفبای چشمه ها را
به تو آموختم ...
و اسمت را در دفتر باران
بر ملافه های یخ و بر میوه های صنوبر نوشتم ...
#نزار_قبانی
و روزی که از آن خارج شوی
دیگر آزاد نیستی ...
من ، نام تمام درخت ها
و ستاره های دور را به تو آموختم ...
من تو را به مدرسه بهار وارد کردم
و آواز پرنده ها و الفبای چشمه ها را
به تو آموختم ...
و اسمت را در دفتر باران
بر ملافه های یخ و بر میوه های صنوبر نوشتم ...
#نزار_قبانی
امروز!
صبح دیگری ست
به لب هایت،
گل های سرخ بزن!
گردن آویزی،
از مرواریدهای دریا ببند!
ناخن هایت را،
به رنگ دلم رنگ كن!
✍🏻 #نزار_قبانی
صبح دیگری ست
به لب هایت،
گل های سرخ بزن!
گردن آویزی،
از مرواریدهای دریا ببند!
ناخن هایت را،
به رنگ دلم رنگ كن!
✍🏻 #نزار_قبانی
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری از این جادو،
از این کفر رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد .
#نزار_قبانی
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری از این جادو،
از این کفر رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد .
#نزار_قبانی
چشمانت.. آخرين كشتی های مسافرند
آیا جایی در آنجا هست؟
من از پرسه زدن در ایستگاه های جنون خسته شدم
و به جایی نرسیدم..
چشمانت آخرین فرصت ممکن
برای کسی ست که به فرار می اندیشد..
و من.. به فرار می اندیشم...✨♥️
#نزار_قبانی
نازنینم
نیک میدانم که
عشق برای تو
تو یِ زیبای بینقص
نه آب میشود نه نان
امّا برای من
منِ شیدای مجنون
هم خون میشود
هم جان....
#نزار_قبانی❣
در بندرِ چشمهای کبودِ تو
سنگها در شب سخن میگویند
در دفترِ چشمهای رازدارِ تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است؟
ای کاش من دریانوردی بودم
یا کسی بود که زورقی به من میداد
تا هرشب بادبانِ خویش را برافرازم
در بندرِ چشمهای کبودِ تو،
#نزار_قبانی ❣
در بندرِ چشمهای کبودِ تو
سنگها در شب سخن میگویند
در دفترِ چشمهای رازدارِ تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است؟
ای کاش من دریانوردی بودم
یا کسی بود که زورقی به من میداد
تا هرشب بادبانِ خویش را برافرازم
در بندرِ چشمهای کبودِ تو،
#نزار_قبانی ❣