🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبـریزم
نه بهفکرمکه رشته پارهکنم
نه بر آنـم که از تـو بگریـزم
من تو را در تو جستجو کردم
نه در آن خـوابهای رؤیـایـی
در دو دستتو سخت کاویدم
پُـر شـدم، پُـر شـدم ز زیبـایی
عاشقم، عاشق ستارهٔ صبح
عاشـق ابـرهای سـرگـردان
عاشـق روزهـای بـارانــی
عاشق هرچه نام توست برآن
#فروغ_فرخزاد🍃🌹
♥️
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبـریزم
نه بهفکرمکه رشته پارهکنم
نه بر آنـم که از تـو بگریـزم
من تو را در تو جستجو کردم
نه در آن خـوابهای رؤیـایـی
در دو دستتو سخت کاویدم
پُـر شـدم، پُـر شـدم ز زیبـایی
عاشقم، عاشق ستارهٔ صبح
عاشـق ابـرهای سـرگـردان
عاشـق روزهـای بـارانــی
عاشق هرچه نام توست برآن
#فروغ_فرخزاد🍃🌹
♥️
🍃✨🌹✨🍃
شبانگاهان
که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و
من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش...
#فروغ_فرخزاد
که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و
من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش...
#فروغ_فرخزاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای من نامه بنویس.
شاید این نامهها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد.
این بهترین وسیلهایست که ما میتوانیم
به واسطه آن رازهای قلبیمان را آشکار سازیم.
از نامههای #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
🔺🔻
شاید این نامهها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد.
این بهترین وسیلهایست که ما میتوانیم
به واسطه آن رازهای قلبیمان را آشکار سازیم.
از نامههای #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
🔺🔻
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد
نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...
گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...
گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...
گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم
آغوش زلیخا بشوی...
#فروغ_فرخزاد
نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...
گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...
گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...
گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم
آغوش زلیخا بشوی...
#فروغ_فرخزاد
اين شهر ...
پر از صدای ...
پای مردمي ست،...
كه همچنان كه تو را می بوسند...
طناب دارت را می بافند مردماني كه ...
صادقانه دروغ می گويند و عاشقانه خيانت می كنند... !
#فروغ_فرخزاد
پر از صدای ...
پای مردمي ست،...
كه همچنان كه تو را می بوسند...
طناب دارت را می بافند مردماني كه ...
صادقانه دروغ می گويند و عاشقانه خيانت می كنند... !
#فروغ_فرخزاد
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری
به بهاری دیگر!
#فروغ_فرخزاد 💌
.
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری
به بهاری دیگر!
#فروغ_فرخزاد 💌
.
خود ندانم چه خطائی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا مینگرم، باز هم اوست
که بچشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دلِ پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
#فروغ_فرخزاد
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا مینگرم، باز هم اوست
که بچشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دلِ پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
#فروغ_فرخزاد
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان پاک و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
ز پشت میلههای سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر بسویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میلهها، هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر میکنم آواز شادی
لبش با بوسه میآید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر، که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانهای را
#فروغ_فرخزاد
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان پاک و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
ز پشت میلههای سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر بسویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میلهها، هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر میکنم آواز شادی
لبش با بوسه میآید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر، که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانهای را
#فروغ_فرخزاد
آخرين لحظه تلخ ديدار
سر به سر پوچ ديدم جهان را
باد ناليد و من گوش كردم
خش خش برگهای خزان را
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
باز در كام موجم كشاندی
گر چه در پرنيان غمی شوم
سالها در دلم زيستی تو
آه هرگز ندانستم از عشق
چيستی تو
كيستی تو
#فروغ_فرخزاد
«پوچ ــ دفتر عصیان»
سر به سر پوچ ديدم جهان را
باد ناليد و من گوش كردم
خش خش برگهای خزان را
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
باز در كام موجم كشاندی
گر چه در پرنيان غمی شوم
سالها در دلم زيستی تو
آه هرگز ندانستم از عشق
چيستی تو
كيستی تو
#فروغ_فرخزاد
«پوچ ــ دفتر عصیان»
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره میجویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه میگویم
آه، هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هرچه گفتم دروغ بود، دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواهست
شاید این را شنیدهای که زنان
در دل ”آری" و "نه“ به لب دارند
ضعف خود را عیان نمیسازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو میزند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
#فروغ_فرخزاد
از خدا راه چاره میجویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه میگویم
آه، هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هرچه گفتم دروغ بود، دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواهست
شاید این را شنیدهای که زنان
در دل ”آری" و "نه“ به لب دارند
ضعف خود را عیان نمیسازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو میزند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
#فروغ_فرخزاد