Forwarded from مجله هنرى ژوان🌱
@zhuanchannel
این دمپایی یا همون صندل اوتافوکو مدل اوزاکا، اولین بار در دهه چهل، ظاهرا از یک کفش ژاپنی کپیبرداری و در ایران تولید شد.
اما به علت استقبال مردم، همچنان این دمپایی رو در مدلهای مختلف در فروشگاهها میبینیم. این دفعه که چشمتون بهش افتاد، با احترام بیشتری باهاش برخورد کنید، عمر و قدمتش از خیلی از ماها بیشتره!
#نوستالژی
#علیرضا_نصرتی
این دمپایی یا همون صندل اوتافوکو مدل اوزاکا، اولین بار در دهه چهل، ظاهرا از یک کفش ژاپنی کپیبرداری و در ایران تولید شد.
اما به علت استقبال مردم، همچنان این دمپایی رو در مدلهای مختلف در فروشگاهها میبینیم. این دفعه که چشمتون بهش افتاد، با احترام بیشتری باهاش برخورد کنید، عمر و قدمتش از خیلی از ماها بیشتره!
#نوستالژی
#علیرضا_نصرتی
Forwarded from مجله هنرى ژوان🌱
@zhuanchannel
جایی نوشته بود
خاطرات بچگی دهه شصتیها یه جوریه انگار همه شون توو یه خونه زندگی میکردن
نماد تابستونای قدیم😍
#نوستالژی
جایی نوشته بود
خاطرات بچگی دهه شصتیها یه جوریه انگار همه شون توو یه خونه زندگی میکردن
نماد تابستونای قدیم😍
#نوستالژی
@zhuanchannel
تو دوران دبستان، وقتی از روی کتاب روخونی میکردیم
همیشه من بچههایی که جلوم بودن رو می شمردم که بفهمم کدوم قسمت درس نوبت من میشه تا بتونم قبل از رسیدن نوبتم تمرین کنم
فکر میکنم استرس هام از همون موقع شروع شد
#نوستالژی
تو دوران دبستان، وقتی از روی کتاب روخونی میکردیم
همیشه من بچههایی که جلوم بودن رو می شمردم که بفهمم کدوم قسمت درس نوبت من میشه تا بتونم قبل از رسیدن نوبتم تمرین کنم
فکر میکنم استرس هام از همون موقع شروع شد
#نوستالژی
@zhuanchannel
تولید آدامس خروس در سال ۱۳۳۵ شروع شد. ولی خروس، اولین تولیدکننده آدامس در ایران نبود. بلکه قبل از آن، آدامسهای «طوطی» نشان و «طاووس» نشان در ایران وجود داشتهاند که پس از حضور آدامس خروس، آنها جایگاه خود را ازدست داده و از بازار خداحافظی کردند.
این کارخانه متعلق به سرمایه داری یهودی بود و اتفاقاً صاحب کارخانه آدامس طوطی، آقای موسی کهنزاده نیز یک یهودی بود.
ولی آدامس خروس بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران مصادره شد و به بنیاد مستضعفان و جانبازان واگذار گردید اما همچنان به تولید خود ادامه میداد تا اینکه در سال ۱۳۷۱ کارخانه خروس در قالب برنامههای خصوصیسازی دولت ایران واگذار شد.
#نوستالژی
تولید آدامس خروس در سال ۱۳۳۵ شروع شد. ولی خروس، اولین تولیدکننده آدامس در ایران نبود. بلکه قبل از آن، آدامسهای «طوطی» نشان و «طاووس» نشان در ایران وجود داشتهاند که پس از حضور آدامس خروس، آنها جایگاه خود را ازدست داده و از بازار خداحافظی کردند.
این کارخانه متعلق به سرمایه داری یهودی بود و اتفاقاً صاحب کارخانه آدامس طوطی، آقای موسی کهنزاده نیز یک یهودی بود.
ولی آدامس خروس بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران مصادره شد و به بنیاد مستضعفان و جانبازان واگذار گردید اما همچنان به تولید خود ادامه میداد تا اینکه در سال ۱۳۷۱ کارخانه خروس در قالب برنامههای خصوصیسازی دولت ایران واگذار شد.
#نوستالژی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@zhuanchannel
تصور کنید 20 سال قبله. از مدرسه اومدین مشقاتونو نوشتین. ظهرم خوابیدین. حالا مامانتون اجازه میده 1 ساعت کارتون ببینید
#نوستالژی
تصور کنید 20 سال قبله. از مدرسه اومدین مشقاتونو نوشتین. ظهرم خوابیدین. حالا مامانتون اجازه میده 1 ساعت کارتون ببینید
#نوستالژی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@zhuanchannel
این بازی رو یادتونه؟ چن نفرتون تا آخرش تونستید برید :))
من یه بار تا اخراش داشتم میرفتم اژدها اومد نابودم کرد ،کم مونده بود سکته کنم انقد جیغ کشیدم
#نوستالژی
این بازی رو یادتونه؟ چن نفرتون تا آخرش تونستید برید :))
من یه بار تا اخراش داشتم میرفتم اژدها اومد نابودم کرد ،کم مونده بود سکته کنم انقد جیغ کشیدم
#نوستالژی
@zhuanchannel
ساعت 10 صبح باید پدر یا مادرت میومد دفتر مدرسه کارنامه تو بگیره.
تا مامان یا بابات برگردن خونه ، قلبت میومد توو دهنت تا بفهمی معدلت چند شده.
برای ماهایی که پدر مادرامون سرکار میرفتن و باید اون یه ساعت مرخصی میگرفتن تا بیان مدرسه شرایط استرسی تر بود. یادمه من توی دوران مدرسه مثلا از هر ده بار 6 بارش رو همسایه مون اومد کارنامه م رو گرفت چون پدر مادرم به شدت شلوغ بودن.
خلاصه گاهی سر همین 19.80 اونقدر گریه میکردم تا چشام تا شب شبیه گوجه فرنگی میشد.ولی خب دوران قشنگی بود صرفا چون بچه بودیم و هیچی از دنیا نمی دونستیم❤️
#نوستالژی
ساعت 10 صبح باید پدر یا مادرت میومد دفتر مدرسه کارنامه تو بگیره.
تا مامان یا بابات برگردن خونه ، قلبت میومد توو دهنت تا بفهمی معدلت چند شده.
برای ماهایی که پدر مادرامون سرکار میرفتن و باید اون یه ساعت مرخصی میگرفتن تا بیان مدرسه شرایط استرسی تر بود. یادمه من توی دوران مدرسه مثلا از هر ده بار 6 بارش رو همسایه مون اومد کارنامه م رو گرفت چون پدر مادرم به شدت شلوغ بودن.
خلاصه گاهی سر همین 19.80 اونقدر گریه میکردم تا چشام تا شب شبیه گوجه فرنگی میشد.ولی خب دوران قشنگی بود صرفا چون بچه بودیم و هیچی از دنیا نمی دونستیم❤️
#نوستالژی
@zhuanchannel
این نوشته رو دهه شصتیا و پنجاهیا خوب درک میکنن :)
گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم
باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم
میگفتند مخابرات!
اما اسمش اصلا مخابرات نبود که
همیشهی خدا هم شلوغ بود
نوبت میگرفتیم و مینشستیم
بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه
یک اتاقک چوبی نیم در نیم،
یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار
اما چه ذوقی داشتیم
تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم.
محل ما سیمکشی تلفن نداشت که
آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود.
حرف زیاد داشتیم
اما مجبور بودیم زود قطع کنیم
قطع نمیکردیم خودش قطع میشد
ارتباط ها کم بود،
اما با جان و دل
با ذوق و شوق.
حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد
همه برای هم وقت داشتند
هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت
که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام!
هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد
دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد
وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده
شک نداشت که میگفت
صدا را که نمیشد پاک کرد
میرسید.
گروه هم نداشتیم
اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد
و جوابمان را بدهد.
آن روزها
یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق
که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم
#رضا_باقری
#نوستالژی
این نوشته رو دهه شصتیا و پنجاهیا خوب درک میکنن :)
گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم
باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم
میگفتند مخابرات!
اما اسمش اصلا مخابرات نبود که
همیشهی خدا هم شلوغ بود
نوبت میگرفتیم و مینشستیم
بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه
یک اتاقک چوبی نیم در نیم،
یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار
اما چه ذوقی داشتیم
تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم.
محل ما سیمکشی تلفن نداشت که
آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود.
حرف زیاد داشتیم
اما مجبور بودیم زود قطع کنیم
قطع نمیکردیم خودش قطع میشد
ارتباط ها کم بود،
اما با جان و دل
با ذوق و شوق.
حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد
همه برای هم وقت داشتند
هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت
که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام!
هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد
دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد
وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده
شک نداشت که میگفت
صدا را که نمیشد پاک کرد
میرسید.
گروه هم نداشتیم
اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد
و جوابمان را بدهد.
آن روزها
یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق
که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم
#رضا_باقری
#نوستالژی
@zhuanchannel
نرخ جدید اجاره فیلمهای ویدئویی اعلام شد😍
نرخ کرایه ویدئو در اولین کلوپهای کشور در سال ۱۳۷۲ اعلام شد.
به دنبال اعلام آزادی عرضه نوار ویدیو توسط کلوپهای مجاز در زمستان ۳۰ سال پیش، نرخنامه کرایه نوار ویدئوی مجاز نیز اعلام شد.
روزنامه اطلاعات ۶ بهمن ۱۳۷۲ این نرخنامه را منتشر کرد. نرخنامه را بخوانید و عکسی از نوارهای ویدئویی مجاز در دهه ۷۰ را تماشا کنید.
#نوستالژی
نرخ جدید اجاره فیلمهای ویدئویی اعلام شد
نرخ کرایه ویدئو در اولین کلوپهای کشور در سال ۱۳۷۲ اعلام شد.
به دنبال اعلام آزادی عرضه نوار ویدیو توسط کلوپهای مجاز در زمستان ۳۰ سال پیش، نرخنامه کرایه نوار ویدئوی مجاز نیز اعلام شد.
روزنامه اطلاعات ۶ بهمن ۱۳۷۲ این نرخنامه را منتشر کرد. نرخنامه را بخوانید و عکسی از نوارهای ویدئویی مجاز در دهه ۷۰ را تماشا کنید.
#نوستالژی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM