پزشکیان! چه باید گفت؟ چه باید کرد؟
اخبار هفته بهروایت ابراهیم نبوی
یک، رئیس جمهور باید چه بکند؟ خدایش بیامرزاد آقای موسوی اردبیلی زمانی رئیس قوه قضائیه کشور بود و مثل اکثر روسای قوا یکی در میان امام جمعه تهران هم بود. نکته جالب این بود که در اکثر روزهایی که آقای موسوی اردبیلی نماز جمعه میخواند باران میآمد. در واقع بقیه ائمه جمعه روزهای بارانی برای نماز نمیرفتند و آقای موسوی اردبیلی را میفرستادند. در یکی از روزهایی که هم باران میآمد و هم آقای موسوی اردبیلی امام جمعه تهران بود، ایشان با حالتی ناراحت و غمگین گفت: «من نمیدانم این مشکلات قوه قضائیه را باید به چه کسی گفت؟» البته آن موقع کسی به ایشان نگفت که مرد حسابی! شما خودت رئیس قوه قضائیه هستی، شما نباید مشکل قوه قضائیه را به کسی بگویی، این بقیه هستند که مشکل قوه قضائیه را باید به شما بگویند. بقول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. این آقای پزشکیان بعضی اوقات یادش میرود که رئیس جمهور شده و دائم مثل رهبران اپوزیسیون یا نویسندگان منتقد دولت در مورد مشکلات دولت حرف میزند. در واقع ساختمان جملههای ایشان گاهی غلط است. مثلا ایشان میگوید: «خودمان را باید اصلاح کنیم.» ایشان باید بگوید: «ما خودمان را اصلاح میکنیم.» یا باید به وزیر نفت دستور بدهد که خودش را اصلاح کند. یا ایشان در موضع اپوزیسیون میگوید: «نیروی انتظامی نوجوانان و دختران ما را هدایت نمیکند، تخریب میکند.» این جمله برای رئیس جمهور غلط است. ایشان باید نامه بنویسد به وزیر کشور و دستور بدهد که نیروی انتظامی به جای تخریب نوجوانان و دختران کشور باید آنها را هدایت کند.» اگر این روند ادامه پیدا کند من با جدیت با نیروی انتظامی برخورد میکنم. یا ایشان گفته است: «نخبگان را فراری ندهیم، چرا که کشور را آدمها میسازند نه کارخانهها». ایشان باید به کلیه وزرا دستور بدهند که «وزارتخانهها موظفند که جلوی فرار نخبگان را از طریق اجرای بخشنامه و دستورات زیر بگیرند.» یا ایشان گفته است: «انتخاب مدیران باید بر اساس عدالت باشد نه جناح و دسته». این جمله غلط است. رئیس جمهور باید بگوید: «ما و وزرا برای انتخاب مدیران فقط عدالت را در نظر میگیریم نه وابستگی سیاسی آنها را.» یا این یکی جمله هم غلط است: «باید کابینهای شکل دهیم که افراد با تجربه، با علم و صادق در آن باشند.» ایشان باید بدون شعار دادن کابینهای را شکل دهد که در آن افراد با تجربه، با علم و صادق باشند. لازم هم نیست که در مورد کاری که باید بکند، سخنرانی بکند. یا این جمله غلط است: «نباید برای افراد پروندهسازی کرد.» اصولا باید برای جملات منتقد دولت یا رهبر اپوزیسیون است. ایشان باید به وزیر علوم یا ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم علوم! از هر گونه پروندهسازی برای دانشجویان و اساتید خودداری شود.» یا برای وزیر فرهنگ و ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد! لطفا از هر نوع پرونده سازی برای نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران خودداری شود.» البته همین هفته آقای پزشکیان گفت: «من اهل شعار دادن نیستم.» بعد خودش شعار داد: «آموزشها بی کیفیت است.» البته آقای کرباسچی همین حرفهای مرا خیلی شیک و خلاصه و محترمانه گفت: «آقای پزشکیان! دستور صادر کنید، سخنرانی کافی نیست.» البته در مملکت ما که سخنرانی یکی از موضوعات مورد علاقه مردم است، خیلی سخت است که آدم بخش سخنرانی مغزش را متوقف کند و به جای آن دستور بدهد، ولی به هر حال این کار باید انجام شود.
در هفته گذشته پزشکیان در ارتباط با وزارت علوم خواستار بازنگری استادان و بازگرداندن دانشجویان اخراجی شد. به گمانم کمی ملایم است. ایشان باید نامهای برای وزیر علوم بنویسد و دستور بدهد که «بر اساس این دستور تا روز فلان و ماه فلان اساتیدی و دانشجویانی که در سه سال( یا بیشتر) اخراج شده است به کار یا تحصیل باز گردانید و نتیجه را در اسرع وقت به من اطلاع دهید. ضمنا فهرست کلیه اساتید و دانشجویانی که در چهار سال گذشته اخراج شدهاند تا هفته آینده روز شنبه صبح برای من ارسال کنید.»
متن کامل در زیتون:
https://www.zeitoons.com/115389
اخبار هفته بهروایت ابراهیم نبوی
یک، رئیس جمهور باید چه بکند؟ خدایش بیامرزاد آقای موسوی اردبیلی زمانی رئیس قوه قضائیه کشور بود و مثل اکثر روسای قوا یکی در میان امام جمعه تهران هم بود. نکته جالب این بود که در اکثر روزهایی که آقای موسوی اردبیلی نماز جمعه میخواند باران میآمد. در واقع بقیه ائمه جمعه روزهای بارانی برای نماز نمیرفتند و آقای موسوی اردبیلی را میفرستادند. در یکی از روزهایی که هم باران میآمد و هم آقای موسوی اردبیلی امام جمعه تهران بود، ایشان با حالتی ناراحت و غمگین گفت: «من نمیدانم این مشکلات قوه قضائیه را باید به چه کسی گفت؟» البته آن موقع کسی به ایشان نگفت که مرد حسابی! شما خودت رئیس قوه قضائیه هستی، شما نباید مشکل قوه قضائیه را به کسی بگویی، این بقیه هستند که مشکل قوه قضائیه را باید به شما بگویند. بقول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. این آقای پزشکیان بعضی اوقات یادش میرود که رئیس جمهور شده و دائم مثل رهبران اپوزیسیون یا نویسندگان منتقد دولت در مورد مشکلات دولت حرف میزند. در واقع ساختمان جملههای ایشان گاهی غلط است. مثلا ایشان میگوید: «خودمان را باید اصلاح کنیم.» ایشان باید بگوید: «ما خودمان را اصلاح میکنیم.» یا باید به وزیر نفت دستور بدهد که خودش را اصلاح کند. یا ایشان در موضع اپوزیسیون میگوید: «نیروی انتظامی نوجوانان و دختران ما را هدایت نمیکند، تخریب میکند.» این جمله برای رئیس جمهور غلط است. ایشان باید نامه بنویسد به وزیر کشور و دستور بدهد که نیروی انتظامی به جای تخریب نوجوانان و دختران کشور باید آنها را هدایت کند.» اگر این روند ادامه پیدا کند من با جدیت با نیروی انتظامی برخورد میکنم. یا ایشان گفته است: «نخبگان را فراری ندهیم، چرا که کشور را آدمها میسازند نه کارخانهها». ایشان باید به کلیه وزرا دستور بدهند که «وزارتخانهها موظفند که جلوی فرار نخبگان را از طریق اجرای بخشنامه و دستورات زیر بگیرند.» یا ایشان گفته است: «انتخاب مدیران باید بر اساس عدالت باشد نه جناح و دسته». این جمله غلط است. رئیس جمهور باید بگوید: «ما و وزرا برای انتخاب مدیران فقط عدالت را در نظر میگیریم نه وابستگی سیاسی آنها را.» یا این یکی جمله هم غلط است: «باید کابینهای شکل دهیم که افراد با تجربه، با علم و صادق در آن باشند.» ایشان باید بدون شعار دادن کابینهای را شکل دهد که در آن افراد با تجربه، با علم و صادق باشند. لازم هم نیست که در مورد کاری که باید بکند، سخنرانی بکند. یا این جمله غلط است: «نباید برای افراد پروندهسازی کرد.» اصولا باید برای جملات منتقد دولت یا رهبر اپوزیسیون است. ایشان باید به وزیر علوم یا ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم علوم! از هر گونه پروندهسازی برای دانشجویان و اساتید خودداری شود.» یا برای وزیر فرهنگ و ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد! لطفا از هر نوع پرونده سازی برای نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران خودداری شود.» البته همین هفته آقای پزشکیان گفت: «من اهل شعار دادن نیستم.» بعد خودش شعار داد: «آموزشها بی کیفیت است.» البته آقای کرباسچی همین حرفهای مرا خیلی شیک و خلاصه و محترمانه گفت: «آقای پزشکیان! دستور صادر کنید، سخنرانی کافی نیست.» البته در مملکت ما که سخنرانی یکی از موضوعات مورد علاقه مردم است، خیلی سخت است که آدم بخش سخنرانی مغزش را متوقف کند و به جای آن دستور بدهد، ولی به هر حال این کار باید انجام شود.
در هفته گذشته پزشکیان در ارتباط با وزارت علوم خواستار بازنگری استادان و بازگرداندن دانشجویان اخراجی شد. به گمانم کمی ملایم است. ایشان باید نامهای برای وزیر علوم بنویسد و دستور بدهد که «بر اساس این دستور تا روز فلان و ماه فلان اساتیدی و دانشجویانی که در سه سال( یا بیشتر) اخراج شده است به کار یا تحصیل باز گردانید و نتیجه را در اسرع وقت به من اطلاع دهید. ضمنا فهرست کلیه اساتید و دانشجویانی که در چهار سال گذشته اخراج شدهاند تا هفته آینده روز شنبه صبح برای من ارسال کنید.»
متن کامل در زیتون:
https://www.zeitoons.com/115389
سایت خبری تحلیلی زیتون
پزشکیان! چه باید گفت؟ چه باید کرد؟ | سایت خبری تحلیلی زیتون
اخبار هفته بهروایت ابراهیم نبوی
پیام تسلیت
جناب آقای دکتر حسن فرشتیان
با نهایت تأسف و تألم، درگذشت مادر گرامیتان را تسلیت عرض میکنیم. بیشک فقدان مادری پارسا و مهربان که فرزندانی آزاده و عالم چون شما را پرورش داده، ضایعهای جبرانناپذیر است.
مادر شما نمونهای از زنان فداکار و متدین بود که با تربیت فرزندانی فرهیخته، خدمتی ارزنده به جامعه نمود. امید است که روح بلند ایشان در جوار رحمت الهی باشد.
اگرچه دوری از وطن و عدم حضور در مراسم تشییع، غم این فقدان را دوچندان میکند، اما یقین داریم که روح والای مادرتان از این فداکاری و صبوری شما خشنود خواهد بود. باشد که یاد و خاطره آن مرحومه، تسلیبخش قلب داغدارتان باشد.
از درگاه خداوند متعال برای آن فقیده سعیده علو درجات و برای جنابعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.
محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، میثم بادامچی، عبدالعلی بازرگان، رضا بهشتی معزّ، احمد علوی، سروش دباغ، علیرضا رجایی، محمود صدری، رضا علیجانی، رحمان لیوانی، سید علی محمودی، عبدالله ناصری طاهری، داریوش محمدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی.
جناب آقای دکتر حسن فرشتیان
با نهایت تأسف و تألم، درگذشت مادر گرامیتان را تسلیت عرض میکنیم. بیشک فقدان مادری پارسا و مهربان که فرزندانی آزاده و عالم چون شما را پرورش داده، ضایعهای جبرانناپذیر است.
مادر شما نمونهای از زنان فداکار و متدین بود که با تربیت فرزندانی فرهیخته، خدمتی ارزنده به جامعه نمود. امید است که روح بلند ایشان در جوار رحمت الهی باشد.
اگرچه دوری از وطن و عدم حضور در مراسم تشییع، غم این فقدان را دوچندان میکند، اما یقین داریم که روح والای مادرتان از این فداکاری و صبوری شما خشنود خواهد بود. باشد که یاد و خاطره آن مرحومه، تسلیبخش قلب داغدارتان باشد.
از درگاه خداوند متعال برای آن فقیده سعیده علو درجات و برای جنابعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.
محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، میثم بادامچی، عبدالعلی بازرگان، رضا بهشتی معزّ، احمد علوی، سروش دباغ، علیرضا رجایی، محمود صدری، رضا علیجانی، رحمان لیوانی، سید علی محمودی، عبدالله ناصری طاهری، داریوش محمدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی.
یک نمونه از تدبیر! آقای علی خامنهای
(به بهانه دالان زنگزور)
عبدالله ناصری
این روزها سخن از تکوین دالان راهبردی “زنگزور” زیاد است که حتما جمهوری اسلامی به رغم غوغاسالاری
زیاد تسلیم آن خواهد شد.
نگارنده از این مهم سخن نمی گوید، بلکه قصد دارد از "جغرافیافروشی” دیگری سخن بگوید.
رژیم حقوقی دریای خزر دهههاست ایران و چهار همسایه آن دریا را به خود مشغول کرده است؛ از دونیم شدن منافع دریا بین ایران و چهار کشور دیگر بر جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی تا سی و بیست درصد آن. یادم هست از همان
اوایل دهه هفتاد خورشیدی بعضی از کارشناسان، ضمن اهمیت موضوع، اصرار داشتند دولت ایران نباید متوهمانه از درصد سهم ایران سخن بگویند، زیرا بعضی از سران حکومت پنجاه درصد را میخواستند. (گویا نقشه اطراف دریا عوض نشده است).
آقای خاتمی مهمترین وظیفه سفیر جدید(غلامرضا شافعی وزیر سابق صنایع) پیگیری رژیم حقوقی خزر اعلام شد. با پیگیری متناوب سفیر محترم و راضیکردن مقامات ارشد روسیه که تصمیمگیر اصلی بودند، سهم ایران هفده درصد تعیین شد.
در همان ایام من به علت ایراد سخنرانی در همایش دولتی “رسانه و تروریسم” در مسکو بودم. آقای شافعی در دیدار
خصوصی دو نفره، این حکایت را با شعف تعریف و تأکید کرد چند روز آینده به ایران خواهد آمد تا نهایی و اعلام کنند. در سفر معهود و در تهران سفیرمان را دیدم و دوباره پرسیدم.
با غمگنی و افسوس گفت: «رهبر قبول نکرد».
به همین راحتی تلاش سفیر که رضایت رئیس جمهور و مقامات وزارت خارجه را داشت، بر باد رفت. و پس از مدتی شنیدم که (رسمی یا غیررسمی) حق السهم جمهوری اسلامی هشت در صد است.
از یک طرف توهم و زیادهخواهی، و از سوی دیگر وادادهگی و پذیرش استعمار نرم روسیه. اینک خوانندگان پیشبینی کنند سرنوشت “زنگزور” چه خواهد شد؟
(به بهانه دالان زنگزور)
عبدالله ناصری
این روزها سخن از تکوین دالان راهبردی “زنگزور” زیاد است که حتما جمهوری اسلامی به رغم غوغاسالاری
زیاد تسلیم آن خواهد شد.
نگارنده از این مهم سخن نمی گوید، بلکه قصد دارد از "جغرافیافروشی” دیگری سخن بگوید.
رژیم حقوقی دریای خزر دهههاست ایران و چهار همسایه آن دریا را به خود مشغول کرده است؛ از دونیم شدن منافع دریا بین ایران و چهار کشور دیگر بر جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی تا سی و بیست درصد آن. یادم هست از همان
اوایل دهه هفتاد خورشیدی بعضی از کارشناسان، ضمن اهمیت موضوع، اصرار داشتند دولت ایران نباید متوهمانه از درصد سهم ایران سخن بگویند، زیرا بعضی از سران حکومت پنجاه درصد را میخواستند. (گویا نقشه اطراف دریا عوض نشده است).
آقای خاتمی مهمترین وظیفه سفیر جدید(غلامرضا شافعی وزیر سابق صنایع) پیگیری رژیم حقوقی خزر اعلام شد. با پیگیری متناوب سفیر محترم و راضیکردن مقامات ارشد روسیه که تصمیمگیر اصلی بودند، سهم ایران هفده درصد تعیین شد.
در همان ایام من به علت ایراد سخنرانی در همایش دولتی “رسانه و تروریسم” در مسکو بودم. آقای شافعی در دیدار
خصوصی دو نفره، این حکایت را با شعف تعریف و تأکید کرد چند روز آینده به ایران خواهد آمد تا نهایی و اعلام کنند. در سفر معهود و در تهران سفیرمان را دیدم و دوباره پرسیدم.
با غمگنی و افسوس گفت: «رهبر قبول نکرد».
به همین راحتی تلاش سفیر که رضایت رئیس جمهور و مقامات وزارت خارجه را داشت، بر باد رفت. و پس از مدتی شنیدم که (رسمی یا غیررسمی) حق السهم جمهوری اسلامی هشت در صد است.
از یک طرف توهم و زیادهخواهی، و از سوی دیگر وادادهگی و پذیرش استعمار نرم روسیه. اینک خوانندگان پیشبینی کنند سرنوشت “زنگزور” چه خواهد شد؟
ابوالفضل قدیانی در سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی:
تنها راه برونرفت از بنبست ایستادگی همهجانبه در برابر استبداد است
بیست و پنجم شهریورماه سال ۱۴۰۱ نظام استبداد دینی به ریاست علی خامنهای، مستبدقدرتپرست ایران، دست خود را به خون دختری جوان، آلود. دختری با هزار آرزو که به جرم تن ندادن به پوشش اجباریِ مورد نظر استبداد، به دست مأموران گشت ارشاد به قتل رسید. امّا خون دختر ایران، مهسا امینی، به هدر نرفت. قتل او منجر به یکی از بزرگترین جنبشهای سالهای اخیر شد: جنبش زن زندگی آزادی. این جنبش در ادامه جنبشهایی است که از اواخر دهه هفتاد شمسی در ایران فراگیر شدهاند، یعنی جنبشهای خواستار احقاق حقوق اولیه انسانی اعم از آزادیهای فردی، سیاسی و اجتماعی و بالمآل تغییر نظام سیاسی حاکم.
هر کدام از این جنبشها با اینکه به ظاهر سرکوب شدند، نویدبخش فصل نوینی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران بودند. نظام استبداد دینی هرچند با سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و قطع اینترنت و.... نمود خیابانی این جنبشها را کمرنگ کرد اما در بطن اجتماع سنگر به سنگر به عقب رفتهاست. اینکه اکثریت قریب به اتفاق حامیان نظامِ علی خامنهای -که البته در مقابلِ قاطبه جامعه ایران اقلیت محضند- کسانی هستند که معیشتشان (چه از جنس جیره و چه از راه رانت) به بقای استبداد گره خوردهاست، خود گواه این مدعاست؛ اینکه ارزشهای حکومتی اینقدر در بین قاطبه جامعه منفور و بیارزشند، خود حاصل سالها ایستادگی مدنی در مقابل تحمیل این ناارزشهاست.
تحول جامعه ایران تا به حدی بودهاست که استفاده از لفظ انقلاب اجتماعی و فرهنگی برای آن موجه است هرچند این دگرگونی بنیادین تاکنون منجر به دگرگونی بنیادین سیاسی و حذف نظام استبداد دینی نشدهاست. به گمان من تحولات دو سال گذشته، بالاخص جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی و فضاحت انتخابات مجلس در سال ۱۴۰۲، حاکمیت را به این صرافت انداخت که در انتخابات تیر ماه ۱۴۰۳ تغییر «دکوراسیون» دهد و با به بازی گرفتن اصلاحطلبان، لااقل برای مدتی، در عزم قاطبه جامعه برای تغییر نظام سیاسی خلل و تأخیر بیندازد. اینکه جریانی نعل وارونه میزند و این تغییر دکوراسیون را اولاً «دستاورد بزرگ» مینامد و در ثانی آن را نتیجه مماشاتجویی و تسلیمطلبی خود قلمداد میکند در تاریخ معاصر کمنظیر است و تاریخ درباره این گروه از سیاستورزان بیمماشات داوری خواهد کرد.
سیاستورزی درست، سیاستورزی بر مبنای اصول است و اصلالاصول و غایت قصوای سیاست استیفای حق ملت است. اینکه من، هم بنیان و هم هدف سیاست را ستاندن حقّ ملّت میدانم بیدلیل نیست. با کُرنش در مقابل عامل اصلی تضییع حقوق ملت، یعنی علی خامنهای، و بر آن نام وفاق و اعتدال و بازی برد-برد گذاشتن، حقّی از حقوق ملت استیفا نمیشود. استبداد این صحنه را به منزله رهایی خود از مخمصه تلقی میکند. به همین دلیل، همچون بیانیهام درباره مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری، مجدداً تأکید میکنم تنها راه برونرفت از این بنبست ایستادگی اجتماعی، فرهنگی و البته سیاسی در مقابل استبداد است. سیاستورزی درست، ایستادن پای آرمانهای کسانی است که در جنبش زن زندگی آزادی و جنبشهای پیش از آن هزینههای گزاف پرداختند: جوانانی که چشمشان را از دست دادند، نوجوانانی که در خیابان کشته شدند، کسانی که در زندانها اسیر و شکنجه شدند، دلیرانی که به چوبه دار ظلم و جور آویخته شدند و پدران و مادرانی که پای خون جوانان و نوجوانانشان ایستادند.
بهنظر من، برخلاف سر و صدای چند ماهه اخیر، اکثریت فعالان سیاسی کشور نیز قائل به همین نحو سیاستورزیاند. نظام استبداد دینی باز هم گام به گام به عقب خواهد رفت. اگر این عزم اجتماعی و سیاسی ادامه یابد، تغییر این نظام با کمترین آسیب، یعنی برگزاری رفراندوم و استقرار نظام جمهوری دمکراتیک سکولار، در آینده نه چندان دور ممکن خواهد بود.
ابوالفضل قدیانی
بیست و پنج شهریور ۱۴۰۳
تنها راه برونرفت از بنبست ایستادگی همهجانبه در برابر استبداد است
بیست و پنجم شهریورماه سال ۱۴۰۱ نظام استبداد دینی به ریاست علی خامنهای، مستبدقدرتپرست ایران، دست خود را به خون دختری جوان، آلود. دختری با هزار آرزو که به جرم تن ندادن به پوشش اجباریِ مورد نظر استبداد، به دست مأموران گشت ارشاد به قتل رسید. امّا خون دختر ایران، مهسا امینی، به هدر نرفت. قتل او منجر به یکی از بزرگترین جنبشهای سالهای اخیر شد: جنبش زن زندگی آزادی. این جنبش در ادامه جنبشهایی است که از اواخر دهه هفتاد شمسی در ایران فراگیر شدهاند، یعنی جنبشهای خواستار احقاق حقوق اولیه انسانی اعم از آزادیهای فردی، سیاسی و اجتماعی و بالمآل تغییر نظام سیاسی حاکم.
هر کدام از این جنبشها با اینکه به ظاهر سرکوب شدند، نویدبخش فصل نوینی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران بودند. نظام استبداد دینی هرچند با سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و قطع اینترنت و.... نمود خیابانی این جنبشها را کمرنگ کرد اما در بطن اجتماع سنگر به سنگر به عقب رفتهاست. اینکه اکثریت قریب به اتفاق حامیان نظامِ علی خامنهای -که البته در مقابلِ قاطبه جامعه ایران اقلیت محضند- کسانی هستند که معیشتشان (چه از جنس جیره و چه از راه رانت) به بقای استبداد گره خوردهاست، خود گواه این مدعاست؛ اینکه ارزشهای حکومتی اینقدر در بین قاطبه جامعه منفور و بیارزشند، خود حاصل سالها ایستادگی مدنی در مقابل تحمیل این ناارزشهاست.
تحول جامعه ایران تا به حدی بودهاست که استفاده از لفظ انقلاب اجتماعی و فرهنگی برای آن موجه است هرچند این دگرگونی بنیادین تاکنون منجر به دگرگونی بنیادین سیاسی و حذف نظام استبداد دینی نشدهاست. به گمان من تحولات دو سال گذشته، بالاخص جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی و فضاحت انتخابات مجلس در سال ۱۴۰۲، حاکمیت را به این صرافت انداخت که در انتخابات تیر ماه ۱۴۰۳ تغییر «دکوراسیون» دهد و با به بازی گرفتن اصلاحطلبان، لااقل برای مدتی، در عزم قاطبه جامعه برای تغییر نظام سیاسی خلل و تأخیر بیندازد. اینکه جریانی نعل وارونه میزند و این تغییر دکوراسیون را اولاً «دستاورد بزرگ» مینامد و در ثانی آن را نتیجه مماشاتجویی و تسلیمطلبی خود قلمداد میکند در تاریخ معاصر کمنظیر است و تاریخ درباره این گروه از سیاستورزان بیمماشات داوری خواهد کرد.
سیاستورزی درست، سیاستورزی بر مبنای اصول است و اصلالاصول و غایت قصوای سیاست استیفای حق ملت است. اینکه من، هم بنیان و هم هدف سیاست را ستاندن حقّ ملّت میدانم بیدلیل نیست. با کُرنش در مقابل عامل اصلی تضییع حقوق ملت، یعنی علی خامنهای، و بر آن نام وفاق و اعتدال و بازی برد-برد گذاشتن، حقّی از حقوق ملت استیفا نمیشود. استبداد این صحنه را به منزله رهایی خود از مخمصه تلقی میکند. به همین دلیل، همچون بیانیهام درباره مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری، مجدداً تأکید میکنم تنها راه برونرفت از این بنبست ایستادگی اجتماعی، فرهنگی و البته سیاسی در مقابل استبداد است. سیاستورزی درست، ایستادن پای آرمانهای کسانی است که در جنبش زن زندگی آزادی و جنبشهای پیش از آن هزینههای گزاف پرداختند: جوانانی که چشمشان را از دست دادند، نوجوانانی که در خیابان کشته شدند، کسانی که در زندانها اسیر و شکنجه شدند، دلیرانی که به چوبه دار ظلم و جور آویخته شدند و پدران و مادرانی که پای خون جوانان و نوجوانانشان ایستادند.
بهنظر من، برخلاف سر و صدای چند ماهه اخیر، اکثریت فعالان سیاسی کشور نیز قائل به همین نحو سیاستورزیاند. نظام استبداد دینی باز هم گام به گام به عقب خواهد رفت. اگر این عزم اجتماعی و سیاسی ادامه یابد، تغییر این نظام با کمترین آسیب، یعنی برگزاری رفراندوم و استقرار نظام جمهوری دمکراتیک سکولار، در آینده نه چندان دور ممکن خواهد بود.
ابوالفضل قدیانی
بیست و پنج شهریور ۱۴۰۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجتبی خامنهای چه گفت؟
«کلاس درس خارجم را تعطیل میکنم». یعنی: بدانید که کلاس خارج برگزار میکردم و شرایط علمی رهبر شدن را دارم.
«ممکن است این مطلب همیشگی باشد و ممکن است موقت باشد فعلا این مطلب بر من مجهول است». یعنی: تعطیل شدن کلاسهایم به تصمیم خودم نبوده و شرایط اینگونه ایجاب میکند. یعنی وظیفهای بر عهده من قرار گرفته و در برابر یک تکلیف قرار گرفتهام.
«پدر از این موضوع خبری ندارد». یعنی: مبادا فکر کنید رهبر شدنم موروثی است بلکه مجلس خبرگان بنده را «کشف»کرده.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
«کلاس درس خارجم را تعطیل میکنم». یعنی: بدانید که کلاس خارج برگزار میکردم و شرایط علمی رهبر شدن را دارم.
«ممکن است این مطلب همیشگی باشد و ممکن است موقت باشد فعلا این مطلب بر من مجهول است». یعنی: تعطیل شدن کلاسهایم به تصمیم خودم نبوده و شرایط اینگونه ایجاب میکند. یعنی وظیفهای بر عهده من قرار گرفته و در برابر یک تکلیف قرار گرفتهام.
«پدر از این موضوع خبری ندارد». یعنی: مبادا فکر کنید رهبر شدنم موروثی است بلکه مجلس خبرگان بنده را «کشف»کرده.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
در باره اقدام آقای «مجتبی خامنهای»
عبدالله ناصری
روز گذشته فرزند رهبر جمهوری اسلامی که در مظان رهبری سوم حکومت است، با اعلام تعطیلی درس، اذهان مردم و خصوصا کنشگران را به خود مشغول کرد.
خبر “مهم” بود.
دلالت اصلی سخنان ایشان، به نظرم، اعلان بی خبری «پدر» از این تصمیم است.
نگارنده گفتمان و نظرهای امنیتی اطراف پدیدار را باور ندارد. یعنی مسئله با انفجارهای دستگاههای حزبالله
ارتباطی ندارد، بلکه معتقدم این آقازادهٔ «آقا»! با مشورت دستیارانش، تصمیم گرفته است برای اولین مرتبه «اتوریته
رهبری» خودش را نمایش دهد.
در واقع این عمل آقا مجتبی، ترجمان سخن رهبر در پاسخ به آقای کروبی در سال ۸۴ است که گفت: «خودش آقاست».
لذا پیشبینی میکنم رهبر فعلی در آینده نزدیک کنارهگیری خواهد کرد و «آقا» مجتبی با نظر مجلس خبرگان رسما رهبر سوم جمهوری اسلامی خواهد شد.
عبدالله ناصری
روز گذشته فرزند رهبر جمهوری اسلامی که در مظان رهبری سوم حکومت است، با اعلام تعطیلی درس، اذهان مردم و خصوصا کنشگران را به خود مشغول کرد.
خبر “مهم” بود.
دلالت اصلی سخنان ایشان، به نظرم، اعلان بی خبری «پدر» از این تصمیم است.
نگارنده گفتمان و نظرهای امنیتی اطراف پدیدار را باور ندارد. یعنی مسئله با انفجارهای دستگاههای حزبالله
ارتباطی ندارد، بلکه معتقدم این آقازادهٔ «آقا»! با مشورت دستیارانش، تصمیم گرفته است برای اولین مرتبه «اتوریته
رهبری» خودش را نمایش دهد.
در واقع این عمل آقا مجتبی، ترجمان سخن رهبر در پاسخ به آقای کروبی در سال ۸۴ است که گفت: «خودش آقاست».
لذا پیشبینی میکنم رهبر فعلی در آینده نزدیک کنارهگیری خواهد کرد و «آقا» مجتبی با نظر مجلس خبرگان رسما رهبر سوم جمهوری اسلامی خواهد شد.
Forwarded from جبههٔ اصلاحات ایران
❇️ جبهه اصلاحات ايران دربيانيهاى در واكنش به فاجعه معدن ذغال سنگ طبس:
هیاتهای رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریانهای خاص، مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا پاسخگو کنند
🔺جبهه اصلاحات ايران با صدور بيانيه اى در واكنش به فاجعه معدن ذغال سنگ و مرگ شهادت گونه دهها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن، ضمن ابراز همدردی با خانوادههای داغ دیده و ملت ایران، خواستار معرفى مقصران این حادثه تلخ به ملت و پاسخگو كردن آنها در پیشگاه دستگاه قضا شد و در عين حال بر نقش و تأثير تشکل های مستقل کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تأكيد ورزيد.
در اين بيانيه آمده است:
🔹فاجعه معدن ذغال سنگ طبس و مرگ شهادتگونه دهها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن که موجب سوگواری خانوادههای آنان و جریحه دار شدن احساسات ملت ایران شد، نه اولین و نه آخرین حادثهای است که در محیطهای کار ناامن و سود محور رخ میدهد. این بار اما فاجعه، درست در جایی رخ داد که پیشتر هشدارهای لازم را دریافت کرده بود و عملکرد درست و به موقع مسئولان و دستگاه های ذیربط میتوانست مانع این رخداد تلخ شود.
🔹بررسی و رسیدگی به جنبه های مختلف این حادثه و دیگر رخدادهای مشابه که امروز به مطالبه ملی تبدیل شده است، نیازمند یک نگاه بیطرفانه و انسان گرا است و امیدواریم که این بار هیاتهای رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریان های خاص و با شفافیت هر چه تمامتر مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا، پاسخگو کنند، اما این تجربه گزاف ثابت کرد که وجود نهادها و تشکلهای مدنی مستقل و واقعی کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تا چه حد می تواند موثر واقع شود.
🔹متاسفانه در حالی که در بیشتر کشورهای جهان تشکلهای کارگری و کارفرمایی روز به روز تقویت شده و مطالبات خود را با حمایت دولتها و در قالب پیمان های دسته جمعی، به قواعد حقوقی الزام آور تبدیل کرده اند، در ایران اما به رغم وجود بسترهای لازم و کافی در قوانین جاری اعم از قانون اساسی، قانون تجارت، قانون کار، قانون مدنی و امثال آن، قوای سه گانه کشور به ویژه قوه مجریه و در راس آن دولتها، با تضعیف تشکل های موجود و یا با ایجاد مانع برای شکل گیری تشکلهای مستقل، شرایطی را فراهم آورده اند که امروز بسیاری از کارگران مشاغل از جمله کارگران معادن، فاقد تشکل، نماینده و سخنگوی رسمی و قانونی برای مذاکره و احقاق حقوق حداقلی خود هستند.
🔹این نقصان در کنار عزل و نصب مدیران نالایق، سودجو و غیرمتخصص که تنها معیار گزینش آنها وابستگی به کارفرمای دولتی و رانت است، شرایطی را به وجود آورده که کار در معدن که به لطف دانش، تکنولوژی و تجربه بشری در همه جای جهان به عنوان یکی از شغلهای استاندارد شده با ریسک قابل قبول شناخته میشود، در ایران و در سایه فقر، مدیریت و ابتدایی ترین الزامات و تجهیزات، به یک کابوس برای کارگران تبدیل شده است.
🔹مدیران رانتی، با بیتوجهی عمدی به نیروی کار مولد و امنیت شغلی آنان و عدم رعایت موازین "کار شایسته" که رعایت آن جزو الزامات حقوقی و پذیرفته شده بین المللی است، از طریق امضای قراردادهای بیضابطه و موقت با دستمزدهای ناکافی، در بدترین شرایط اقتصادی کشور، شریف ترین نیروهای مولد را با قراردادن در معرض انواع خطرات و حوادث شغلی، به تبعیت بی چون و چرا از خواستههای سودجویانه خود واداشتهاند، به طوری که کارگران نه قدرتی برای تغییر شرایط دارند و نه صدایی برای رساندن اعتراض خود به گوشهای شنوا.
🔹جبهه اصلاحات ایران ضمن ابراز همدردی با خانوادههای داغ دیده و ملت ایران، با تاکید بر حق همه کارگران و شهروندان برای داشتن یک زندگی آبرومندانه و درخور شأن و کرامت انسانی، توجه دولت و همه نهادهای مسئول به ویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به توسعه دوباره سیاست "سه جانبه گرایی" (توافق بر سر منافع مشترك ميان كارگر، كارفرما و دولت) و تقویت تشکلهای کارگری جلب می کند.
👈🏼 متن کامل بیانیه
🔹کانال رسمی جبهه اصلاحات ایران
@jebheheslahat
هیاتهای رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریانهای خاص، مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا پاسخگو کنند
🔺جبهه اصلاحات ايران با صدور بيانيه اى در واكنش به فاجعه معدن ذغال سنگ و مرگ شهادت گونه دهها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن، ضمن ابراز همدردی با خانوادههای داغ دیده و ملت ایران، خواستار معرفى مقصران این حادثه تلخ به ملت و پاسخگو كردن آنها در پیشگاه دستگاه قضا شد و در عين حال بر نقش و تأثير تشکل های مستقل کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تأكيد ورزيد.
در اين بيانيه آمده است:
🔹فاجعه معدن ذغال سنگ طبس و مرگ شهادتگونه دهها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن که موجب سوگواری خانوادههای آنان و جریحه دار شدن احساسات ملت ایران شد، نه اولین و نه آخرین حادثهای است که در محیطهای کار ناامن و سود محور رخ میدهد. این بار اما فاجعه، درست در جایی رخ داد که پیشتر هشدارهای لازم را دریافت کرده بود و عملکرد درست و به موقع مسئولان و دستگاه های ذیربط میتوانست مانع این رخداد تلخ شود.
🔹بررسی و رسیدگی به جنبه های مختلف این حادثه و دیگر رخدادهای مشابه که امروز به مطالبه ملی تبدیل شده است، نیازمند یک نگاه بیطرفانه و انسان گرا است و امیدواریم که این بار هیاتهای رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریان های خاص و با شفافیت هر چه تمامتر مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا، پاسخگو کنند، اما این تجربه گزاف ثابت کرد که وجود نهادها و تشکلهای مدنی مستقل و واقعی کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تا چه حد می تواند موثر واقع شود.
🔹متاسفانه در حالی که در بیشتر کشورهای جهان تشکلهای کارگری و کارفرمایی روز به روز تقویت شده و مطالبات خود را با حمایت دولتها و در قالب پیمان های دسته جمعی، به قواعد حقوقی الزام آور تبدیل کرده اند، در ایران اما به رغم وجود بسترهای لازم و کافی در قوانین جاری اعم از قانون اساسی، قانون تجارت، قانون کار، قانون مدنی و امثال آن، قوای سه گانه کشور به ویژه قوه مجریه و در راس آن دولتها، با تضعیف تشکل های موجود و یا با ایجاد مانع برای شکل گیری تشکلهای مستقل، شرایطی را فراهم آورده اند که امروز بسیاری از کارگران مشاغل از جمله کارگران معادن، فاقد تشکل، نماینده و سخنگوی رسمی و قانونی برای مذاکره و احقاق حقوق حداقلی خود هستند.
🔹این نقصان در کنار عزل و نصب مدیران نالایق، سودجو و غیرمتخصص که تنها معیار گزینش آنها وابستگی به کارفرمای دولتی و رانت است، شرایطی را به وجود آورده که کار در معدن که به لطف دانش، تکنولوژی و تجربه بشری در همه جای جهان به عنوان یکی از شغلهای استاندارد شده با ریسک قابل قبول شناخته میشود، در ایران و در سایه فقر، مدیریت و ابتدایی ترین الزامات و تجهیزات، به یک کابوس برای کارگران تبدیل شده است.
🔹مدیران رانتی، با بیتوجهی عمدی به نیروی کار مولد و امنیت شغلی آنان و عدم رعایت موازین "کار شایسته" که رعایت آن جزو الزامات حقوقی و پذیرفته شده بین المللی است، از طریق امضای قراردادهای بیضابطه و موقت با دستمزدهای ناکافی، در بدترین شرایط اقتصادی کشور، شریف ترین نیروهای مولد را با قراردادن در معرض انواع خطرات و حوادث شغلی، به تبعیت بی چون و چرا از خواستههای سودجویانه خود واداشتهاند، به طوری که کارگران نه قدرتی برای تغییر شرایط دارند و نه صدایی برای رساندن اعتراض خود به گوشهای شنوا.
🔹جبهه اصلاحات ایران ضمن ابراز همدردی با خانوادههای داغ دیده و ملت ایران، با تاکید بر حق همه کارگران و شهروندان برای داشتن یک زندگی آبرومندانه و درخور شأن و کرامت انسانی، توجه دولت و همه نهادهای مسئول به ویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به توسعه دوباره سیاست "سه جانبه گرایی" (توافق بر سر منافع مشترك ميان كارگر، كارفرما و دولت) و تقویت تشکلهای کارگری جلب می کند.
👈🏼 متن کامل بیانیه
🔹کانال رسمی جبهه اصلاحات ایران
@jebheheslahat
ابوالفضل قدیانی؛ پایایی همیشگی در صف مردم ستمدیده
علیرضا رجایی
دستگاه قضایی ایران و کارگزاران و ضابطانش همچون بازوهای یک حکومت نظامی عمل میکنند. وقت و بیوقت با مستمسک قرار دادن پیکرهٔ نیمهجان و فرسودهای به نام قانون، بر شهروندان هوار میشوند تا انتقام شکستهای مهلکِ حاصل از بیخردی وبلندپروازیهای بیسرانجامِ یک سیاست افلیج و سترون را از آزادهترین شهروندانی بگیرد که چشماندازهای ناکام این چرخهٔ خودکامگی و تباهی را هشدار میدهند.
اکنون ابوالفضل قدیانی، سند موجّه تاریخ مبارزات آزادیخواهانهٔ ایران، به جرم ایستادن و پایاییِ همیشگی در صف مردم ستمدیده، طعمه خاماندیشانهٔ این حکوت شبهنظامی فرسوده شدهاست. آنها نمیدانند که قربانی، طعمهای گلوگیر خواهدبود و حبس او بر درماندگی این تاریخی که دیگر به انتهای خود رسیده و زنجیرهای آن از هم گسسته، خواهدافزود.
قدیانیِ ۸۰ساله را بیش از همه ساکِ سبکِ کوچک و همیشه آماده و انباشته از دارویی میشناسد که برای پشتیبانی از یک دورهٔ زندان بلندمدّت دیگر تجهیز شدهاست؛ این، همهٔ سهمی است که او از زندگی خواستهاست -بی منّتی یا تمنّای خاصی از هرکس دگری. قدیانی هرباره که تهدید به حبس و زندان شده، آغوش گشوده و آن را غنیمتی شمرده تا در کنار یاران محبوسش، مسیری را که از ابتدای جوانی دنبال کرده به انجام رساند. آزادیخواه بزرگی که هرگز فریفتهٔ کاخهای برافراشته از رنج مظلومان و معدنکاران، و مقهور درشتگوییهای خفّتبار جبّاران نشده و جز در صراط مستقیمِ رهاییِ مردم، راهی نپیمودهاست. او هرگز مبارزه را به تجارتی کاسبکارانه برای شهرت، و نمایشِ خودپرستانهای انباشته از حنجرهخراشیدن و فریادهای کور نیالوده و طرحی از یک چشمانداز درست، در پیوند با جنبشهای متوالی و متراکم ایران ترسیم کردهاست.
قدیانی را تن رنجور و محصور در حصار حبس بازگویه نمیکند. او اکنون بیش از هر زمانه دیگری با سرشت جان آزاد خویش تعریف میگردد.
ریشه در تاریکی زمین
استخوانهای سنگ را از هم میگسلد
به غرور و صلابت آن تَسخَرزنان
علیرضا رجایی
دستگاه قضایی ایران و کارگزاران و ضابطانش همچون بازوهای یک حکومت نظامی عمل میکنند. وقت و بیوقت با مستمسک قرار دادن پیکرهٔ نیمهجان و فرسودهای به نام قانون، بر شهروندان هوار میشوند تا انتقام شکستهای مهلکِ حاصل از بیخردی وبلندپروازیهای بیسرانجامِ یک سیاست افلیج و سترون را از آزادهترین شهروندانی بگیرد که چشماندازهای ناکام این چرخهٔ خودکامگی و تباهی را هشدار میدهند.
اکنون ابوالفضل قدیانی، سند موجّه تاریخ مبارزات آزادیخواهانهٔ ایران، به جرم ایستادن و پایاییِ همیشگی در صف مردم ستمدیده، طعمه خاماندیشانهٔ این حکوت شبهنظامی فرسوده شدهاست. آنها نمیدانند که قربانی، طعمهای گلوگیر خواهدبود و حبس او بر درماندگی این تاریخی که دیگر به انتهای خود رسیده و زنجیرهای آن از هم گسسته، خواهدافزود.
قدیانیِ ۸۰ساله را بیش از همه ساکِ سبکِ کوچک و همیشه آماده و انباشته از دارویی میشناسد که برای پشتیبانی از یک دورهٔ زندان بلندمدّت دیگر تجهیز شدهاست؛ این، همهٔ سهمی است که او از زندگی خواستهاست -بی منّتی یا تمنّای خاصی از هرکس دگری. قدیانی هرباره که تهدید به حبس و زندان شده، آغوش گشوده و آن را غنیمتی شمرده تا در کنار یاران محبوسش، مسیری را که از ابتدای جوانی دنبال کرده به انجام رساند. آزادیخواه بزرگی که هرگز فریفتهٔ کاخهای برافراشته از رنج مظلومان و معدنکاران، و مقهور درشتگوییهای خفّتبار جبّاران نشده و جز در صراط مستقیمِ رهاییِ مردم، راهی نپیمودهاست. او هرگز مبارزه را به تجارتی کاسبکارانه برای شهرت، و نمایشِ خودپرستانهای انباشته از حنجرهخراشیدن و فریادهای کور نیالوده و طرحی از یک چشمانداز درست، در پیوند با جنبشهای متوالی و متراکم ایران ترسیم کردهاست.
قدیانی را تن رنجور و محصور در حصار حبس بازگویه نمیکند. او اکنون بیش از هر زمانه دیگری با سرشت جان آزاد خویش تعریف میگردد.
ریشه در تاریکی زمین
استخوانهای سنگ را از هم میگسلد
به غرور و صلابت آن تَسخَرزنان
برای صلح، آزادی و دموکراسی جنگ در خاورمیانه را متوقف کنید!
نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی ایران!
درآستانهی سالگردِ حملهی تروریستی حماس به اسرائیلو بمبارانِ یکساله مردمِ غزه به دستورِ دولتِ نتانیاهو کهبسیاری از مدافعِان حقوقِ بشر و کارشناسان آن راجلوه آشکاری از نسلکشی میخوانند، در پی ترورِ رهبرانِ حماس و حزبالله، حملهی ارتشِ اسرائیل بهجنوبِ لبنان و موشکپرانی حکومتِ جمهوری اسلامی بهاسرائیل، خطرِ گسترشِ جنگ بالا گرفته و ممکن است کهایران نیز به یکی از کانونها و صحنههای جنگ بدلشود.
رجزخوانیها و ماجراجویی های بنیادگرایانِ حاکم برایران و متحدان منطقه ای آن برای نابودی اسرائیل وادعای بنیادگرایانِ اسرائیلی برای تحمیلِ «نظم نوین» در خاورمیانه تنها دعوت به ستیز و کشتار و ویرانیبیشتر در منطقه است. نه موشکپرانی حکومتِ جمهوریاسلامی و حملههای نظامی گروههای موسوم به "محورمقاومت" به اسرائیل به مردم فلسطین کمک میکنند ونهبمبهای اسرائیلی برای غزه و لبنان و ایران صلح ودموکراسی و آزادی به ارمغان میآورند.
حکومتِ جمهوری اسلامی و گروههای بنیادگرای حامیآن با جنگ های نیابتی در منطقه، خواستهای مردمِ فلسطین را به گروگان گرفتهاند و دولتِ نتانیاهو باکشتار در غزه و لبنان و ادعای «نظم نوین» جنگ را درمنطقه خاورمیانه گسترش میدهد. حمایت از هر سویدرگیر در این جنگ ناانسانی پشت کردن به مردم وضربه زدن به زندگی انسانها و آرمانِ صلح، دموکراسی، رفاه ، امنیت و همزیستی مسالمتآمیز درمنطقه است. هردو سوی این جنگ فرسایشی وضدانسانی به افزایش تنش و گسترش جنگ در منطقهدامن میزنند و نتیجه جز مرگ و ویرانیِ، آوارگی، تشدیدِ سرکوب و خفقان، رشدِ افراطگرایی و ناامنینیست.
ما امضا کنندگان این بیانیه همچون صدای سومی که بهرغم افق های فکری مختلف، با جنگطلبی و جنگافروزی هر دو سوی این درگیری مخالفیم، از سازمانِ مللِ متحد، دولتهای عضو، نهادهای حقوق بشری ومردمِ طرفدار صلح و دموکراسی در ایران و اسرائیل ومنطقه و جهان میخواهیم که با افزایش فشار برهمهسویهای درگیری و تلاش برای برقراری آتش بسفوری در منطقه، مانع از گسترشِ جنگ به جبهههای تازهشده و جنگ را متوقف کنند.
به جنونِ سوداگرانِ مرگ پایان دهید! دفاع از صلح، دفاع از آزادی و کرامتِ انسانی است.
امضا کنندگان:
یروند آبراهامیان
تورج اتابکی
فرشته احمدی
پروین اردلان
محمد اعظمی
رضا اکرمی
اصغر ایزدی
منیره برادران
مهرزاد بروجردی
فرزانه بذرپور
بهروز بیات
کوروش پارسا
علی پرسان
علی پور نقوی
مهدی خانباباتهرانی
نیره توحیدی
فردوس جمشیدی رودباری
روزا روزبهان
میهن روستا
هادی زمانی
شعله زمینی
فاطمه حقیقت جو
نقی حمیدیان
بهروز خلیق
هادی خرسندی
منصوره خسروشاهی
رضا خندان
آتنا دائمی
مهرداد درویش پور
مریم سطوت
آرش سرکوهی
فرج سرکوهی
اکبرسیف
منصوره شجاعی
نگین شیر آقایی
مهرداد صمد زاده
اشکبوس طالبی
محمد رضا عالی پیام
شیرین عبادی
مجید عبدالرحیم پور
فرزانه عظیمی
رضا علامه زاده
کاظم علمداری
رضا علیجانی
جلال علوی نیا
پرستو فروهر
مهدی فتاپور
منصور فرهنگ
مسعود فتحی
فرهنگ قاسمی
کامبیز قائم مقام
محسن قائم مقام
شهرام قنبری
کاظم کردوانی
بهزاد کریمی
آزاده کیان
امیر کیان پور
جهانگیر گلزار
مهدیه گلرو
رضا گوهرزاد
مزدک لیما کشی
محمد رضا نیکفر
مجید نفیسی
حسن نایب هاشم
پرویز نویدی
ایرج نیری
مهناز متین
مهران مطصفوی
پروین ملک
ناصر مهاجر
علی اکبر مهدی
همایون مهمنش
توران همتی
مهرداد وهابی
قبل از «نه به جنگ»
علی سلطانی
نه به جنگ، شعاری مقبول، معقول، انسانی و آرزوی کهن بشر است. کدام انسان سالم از حیث سلامت و بهداشت روان، به جنگ روی خوش نشان میدهد؟ از خونریزی دفاع میکند؟ جز دد و دیوانه و ناسالم به جنگ سلام نمیگوید و از این پدیدهٔ همیشه مخرب استقبال نمیکند.
اما و اما. این شعار میتواند دستمایهٔ شعبدهبازی با کلمات و تردستی با مغالطههای منطقی شود. این شعار حرف حقی است که میتواند ایدهای ناحق و ناواقع را بر دوش خود سوار کند. همچنانکه کم نیستند کسانی که در این وضعیت به درستی نفرت خود را از جنگ ابراز میکنند و میگویند: سلام به صلح، سلام به انسان. اما به چند پرسش مشخص پاسخی نمیدهند. نمونهای از این رویه را در این بیانیه ببینید. بیایید چند نمونه از این پرسش و درنگهای بنیادین را، ناظر به این شعار و اتفاقات تلخ جاری، مرور کنیم.
فلسفهخواندهها میدانند که توماس هابز مشهور است به اینکه وضع طبیعی انسان را «ستیز و جنگ» معرفی میکند و با این سنگ بنای انسانشناسانه، کل نظریهٔ قرارداد اجتماعی و نظریهٔ دولتش را تبیین میکند. یعنی وضع معمول و طبیعی ِانسانی جنگ است و ما باید برای ترک مخاصمه قرارداد اجتماعی وضع کنیم و قدرت را برای رسیدن به مسالمت، به دولتها بسپاریم.
این قبیل بیانیهها و افرادی که این «صدای سومِ» نه به دوطرف را دنبال میکنند، دستکم سه پیشفرض ناگفته دارند. اینکه: وضعیت بغرنج منطقه و خاصه مناطق اشغالی، مقصرانی هموزن دارد. پیشفرض دوم که خود را در راهحل مینماید، عین این بیانیه، درخواست از مجامع بینالمللی و کشورهای دیگر برای فشار به دو طرف در ترک جنگ است. پیشفرض آشکار سومِ این دست هموطنان، مخالفت عمیق با نظام سیاسی در ایران و دخالت جدی این مولفه در تحلیل وضعیت است.
به نظرم به شرح چندانی نیاز ندارد که هر سهٔ این پیشفرصها مخدوش است. وضعیت مناطق اشغالی عمری بلندتر از شروع جمهوری اسلامی و عزمی عمیقتر از ارادهٔ جمهوری اسلامی برای نرسیدن به صلح و پیگیری ایدههای آخرالزمانی از سوی اسرائیل دارد. نمونهاش کرانهٔ باختری که دخالت ایران در آن کمترین است. وزنهٔ تقصیر هم اصلا و ابدا برابر نیست. نه در حجم کشتار، نه در سابقهٔ نسلکشی و نه در متوقفنکردن ماشین جنگ. این دست کنشگران سیاسی نمیتوانند «بغض بهحق یا ناحق» از جمهوری اسلامی (بهویژه از اوضاع داخلی) را در داوری علمی و دقیق قضایای خارجی دخالت ندهند. گذشته به کنار. رئیسجمهور ایران در حضور اخیر خود در سازمان ملل چه گفت و نتانیاهو در آنجا چه گفت؟!
درخواست از مجامع بینالمللی هم متأسفانه و متأسفانه جز خاتمهای روشنفکرانه و انتزاعی در چشمبستن بر واقعیتهای سیاسی ندارد. کدام نهاد بینالمللی ِ دیگر باید ضد اسرائیل بیانیه و حکم صادر کند و هیچکاره نمانده باشد؟ سازمان ملل؟ عفو بینالملل؟ دیوان بینالمللی دادگستری؟ حتی دولت فعلی آمریکا در مقاطعی. حال که متأسفانه نهادهای بینالمللی که ماحصل خرد و تجربهٔ انسان مدرن در پرهیز از جنگ و کشتار است، در بستن دست اسرائیل متأسفانه هیچکاره شدهاند، جز این راهحل شکستخورده، پیشنهاد این دست افراد چیست؟ تماشا و مرگ بر نظام گفتن؟ آیا در اینجا میتوانند با عقلی سرد و انصافی گرم، کینه از جمهوری اسلامی را لحظهای تعلیق کنند و بیندیشند که متأسفانه در وضعیت هابزی، جز بازدارندگی نظامی نمیتواند در مقطع فعلی جلوی اسرائیل را بگیرد و مانع شود که عین همان بمبهای غزه و اینروزها در بیروت، وسط تهران نیفتد. تهران و ایرانی که سرزمینی مشابه با قلمرو سیاسی نظام دارند!
اینجاست که متأسفانه شاعری در پایان بیانیه مثل «به جنون سوداگران مرگ پایان دهید»، هیچ مخاطبی در جهان ندارد، جز هموطن مستأصل ایرانی. شاید هم این نویسندگان جز برای خوراک داخلی نمینویسند و بیانیه نمیدهند. اگر نه، این دست شعارها و بیانیهها با واقعیت سیاسی و عوامل موثر کمترین نسبتی ندارد.
علی سلطانی
نه به جنگ، شعاری مقبول، معقول، انسانی و آرزوی کهن بشر است. کدام انسان سالم از حیث سلامت و بهداشت روان، به جنگ روی خوش نشان میدهد؟ از خونریزی دفاع میکند؟ جز دد و دیوانه و ناسالم به جنگ سلام نمیگوید و از این پدیدهٔ همیشه مخرب استقبال نمیکند.
اما و اما. این شعار میتواند دستمایهٔ شعبدهبازی با کلمات و تردستی با مغالطههای منطقی شود. این شعار حرف حقی است که میتواند ایدهای ناحق و ناواقع را بر دوش خود سوار کند. همچنانکه کم نیستند کسانی که در این وضعیت به درستی نفرت خود را از جنگ ابراز میکنند و میگویند: سلام به صلح، سلام به انسان. اما به چند پرسش مشخص پاسخی نمیدهند. نمونهای از این رویه را در این بیانیه ببینید. بیایید چند نمونه از این پرسش و درنگهای بنیادین را، ناظر به این شعار و اتفاقات تلخ جاری، مرور کنیم.
فلسفهخواندهها میدانند که توماس هابز مشهور است به اینکه وضع طبیعی انسان را «ستیز و جنگ» معرفی میکند و با این سنگ بنای انسانشناسانه، کل نظریهٔ قرارداد اجتماعی و نظریهٔ دولتش را تبیین میکند. یعنی وضع معمول و طبیعی ِانسانی جنگ است و ما باید برای ترک مخاصمه قرارداد اجتماعی وضع کنیم و قدرت را برای رسیدن به مسالمت، به دولتها بسپاریم.
این قبیل بیانیهها و افرادی که این «صدای سومِ» نه به دوطرف را دنبال میکنند، دستکم سه پیشفرض ناگفته دارند. اینکه: وضعیت بغرنج منطقه و خاصه مناطق اشغالی، مقصرانی هموزن دارد. پیشفرض دوم که خود را در راهحل مینماید، عین این بیانیه، درخواست از مجامع بینالمللی و کشورهای دیگر برای فشار به دو طرف در ترک جنگ است. پیشفرض آشکار سومِ این دست هموطنان، مخالفت عمیق با نظام سیاسی در ایران و دخالت جدی این مولفه در تحلیل وضعیت است.
به نظرم به شرح چندانی نیاز ندارد که هر سهٔ این پیشفرصها مخدوش است. وضعیت مناطق اشغالی عمری بلندتر از شروع جمهوری اسلامی و عزمی عمیقتر از ارادهٔ جمهوری اسلامی برای نرسیدن به صلح و پیگیری ایدههای آخرالزمانی از سوی اسرائیل دارد. نمونهاش کرانهٔ باختری که دخالت ایران در آن کمترین است. وزنهٔ تقصیر هم اصلا و ابدا برابر نیست. نه در حجم کشتار، نه در سابقهٔ نسلکشی و نه در متوقفنکردن ماشین جنگ. این دست کنشگران سیاسی نمیتوانند «بغض بهحق یا ناحق» از جمهوری اسلامی (بهویژه از اوضاع داخلی) را در داوری علمی و دقیق قضایای خارجی دخالت ندهند. گذشته به کنار. رئیسجمهور ایران در حضور اخیر خود در سازمان ملل چه گفت و نتانیاهو در آنجا چه گفت؟!
درخواست از مجامع بینالمللی هم متأسفانه و متأسفانه جز خاتمهای روشنفکرانه و انتزاعی در چشمبستن بر واقعیتهای سیاسی ندارد. کدام نهاد بینالمللی ِ دیگر باید ضد اسرائیل بیانیه و حکم صادر کند و هیچکاره نمانده باشد؟ سازمان ملل؟ عفو بینالملل؟ دیوان بینالمللی دادگستری؟ حتی دولت فعلی آمریکا در مقاطعی. حال که متأسفانه نهادهای بینالمللی که ماحصل خرد و تجربهٔ انسان مدرن در پرهیز از جنگ و کشتار است، در بستن دست اسرائیل متأسفانه هیچکاره شدهاند، جز این راهحل شکستخورده، پیشنهاد این دست افراد چیست؟ تماشا و مرگ بر نظام گفتن؟ آیا در اینجا میتوانند با عقلی سرد و انصافی گرم، کینه از جمهوری اسلامی را لحظهای تعلیق کنند و بیندیشند که متأسفانه در وضعیت هابزی، جز بازدارندگی نظامی نمیتواند در مقطع فعلی جلوی اسرائیل را بگیرد و مانع شود که عین همان بمبهای غزه و اینروزها در بیروت، وسط تهران نیفتد. تهران و ایرانی که سرزمینی مشابه با قلمرو سیاسی نظام دارند!
اینجاست که متأسفانه شاعری در پایان بیانیه مثل «به جنون سوداگران مرگ پایان دهید»، هیچ مخاطبی در جهان ندارد، جز هموطن مستأصل ایرانی. شاید هم این نویسندگان جز برای خوراک داخلی نمینویسند و بیانیه نمیدهند. اگر نه، این دست شعارها و بیانیهها با واقعیت سیاسی و عوامل موثر کمترین نسبتی ندارد.
در ستایش صلح
سیدمصطفی تاجزاده
۱. عملیات ۷ اکتبر باوجود خساراتش تغییر مهمی در سرنوشت فلسطین ایجاد کرد و تشکیل دو دولت را پس از سالها روی میز سیاست جهانی قرار داد. پیش از آن دولت اسرائیل فلسطینیان را مسئله داخلی خود تعریف و ادعا میکرد دولت مستقل فلسطینی بیمعنا و تمام شده است. شهرکسازی نیز هر روز فلسطینیان بیشتری را آواره و خانه آنان را به یهودیان تازه از راه رسیده واگذار میکرد. اما ظاهرا پیش فرضهای حماس مانند تکیه بر اختلافات داخلی اسرائیل، کوتاهآمدن درمورد گروگانها و ناتوانی ارتش اسرائیل در جنگ طولانی مدت غلط از کار در آمد.
نتانیاهو نیز با اغتنام فرصت به کشتار بیش از ۴۲ هزار فلسطینی پرداخت و با تحمیل گرسنگی و آوارگی به آنان و تخریب بخش بزرگی از غزه کوشید مقاومت مردم را در هم بشکند، اما شکست خورد.
۲. دخالت حزبالله در این منازعه فداکارانه ولی خسارتبار بود و افزون بر کشتهشدن جمعی از شهروندان لبنانی، نابودی بخش مهمی از ظرفیتهای انسانی و لجستیک آن را در پی داشت. حزبالله یک حزب سیاسی است و باید در چارچوب دولت-ملت عمل کند. ورود آن به هر جنگی باید بخشی از یک تصمیم ملی باشد که دولت اتخاذ میکند. البته حق دفاع برابر تجاوز ارتش بیگانه به خاک میهن برای تمام شهروندان و احزاب محفوظ است اما مداخله نظامی یک حزب در بحرانی خارجی بدون تصمیم حکومت توجیه ندارد. اسرائیل با استفاده از خطای مزبور تاکنون صدها تن از اعضا، بسیاری از فرماندهان و دبیرکل حزبالله را ترور و بخشی از تجهیزات و امکانات آن را تخریب کرده است.
۳. عملکرد غیرمدبرانه در جریان حمله روسیه به اوکراین نگرش کشورهای غربی به ایران را منفیتر کرده است. غلبه رقابتهای انتخاباتی بر فضای سیاسی آمریکا نیز به نتانیاهو اجازه داده تا هر ملاحظهای را در مواجهه با ایران و همپیمانانش کنار گذارد و سطح تنش را تا ترور رییس دفتر سیاسی حماس در تهران بالا ببرد.
۴. اسرائیل نمیتواند حماس و حزبالله را نابود کند، زیرا پایگاه مردمی دارند و ضربات وارده را هرقدر سنگین، دیر یا زود ترمیم میکنند. جمهوری اسلامی نیز قادر به محو اسرائیل نیست چراکه تمام قدرتهای بزرگ خود را متعهد به حفظ موجودیت آن میدانند. بر این اساس راه نجات تلاش برای تغییر راهبرد دو سر باخت طرفین است. اولین گام استفاده از همه ظرفیتها برای جلوگیری از گسترش تنشها و بروز جنگ بین دو کشور است.
۵. خطرناکترین وجه جنگ برای ایران اوضاع اسفبار اقتصادی و نارضایتی گسترده ایرانیان از ناکارآمدی نظام حکمرانی است. تجاوز به حقوق فردی و ملی شهروندان و سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان از یک سو، و از سوی دیگر گرانی و تورم کمرشکن که ریشه در راهبرد غلط رهبر دارد، گسست بزرگی بین حاکمیت با اکثریت ملت بهوجود آورده است. باوجوداین، تشوق یا توجیه جنگ یا تهاجم نظامی بیگانه به ایران را برای رهایی ایرانیان غیرواقعبینانه و برخلاف مصالح ملی میدانم و با آن مخالفم. جنگ در خاورمیانه کنونی فاجعهبار است و دنبال جنگ رفتن، چه در حکومت چه در اپوزیسیون، در حقیقت ایران را نشانه گرفتن است.
۶. جنگ با اسرائیل که حامیانی قدرتمندی دارد و در کشتار و ویرانگری حدی نمیشناسد، جمهوری اسلامی را سرنگون نمیکند، همچنان که تحریمهای حداکثری ترامپ نتوانست آن را ساقط کند، اگرچه اقتدارگرایی را تقویت کرد. جنگ میتواند به زیرساختهای کشور آسیبهای جدی بزند، خدماترسانی به مردم را بدتر کند، فقر و فساد را گسترش دهد و کمبودهای تازه بیافریند. تندروها را نیز بر کشور حاکم میکند.
اگر هم به فرض جمهوری اسلامی را ساقط کند، به استقرار دولتی دموکراتیک منجر نمیشود. به احتمال قریب به یقین ایرانیان گرفتار بیدولتی و هرج و مرج میشوند. حتی ممکن است یکپارچگی سرزمینی و ملی به خطر افتد. هر دو حالت ملت را سالیان دراز از توسعه و رفاه و دموکراسی دور میکند.
۷. رشد متوسط قیمتها در ۳۴ سال گذشته ۱۲ هزار درصد بوده است. هماکنون بیش از ۲۵ میلیون ایرانی زیر خط فقرند و ۵ میلیون نفرشان پول تهیه غذا ندارند. این واقعیت تلخ ناشی از استراتژی غلط جاری است. وفاق برای تداوم آن حلال مشکلات نیست، همچنان که یکدستشدن حکومت در دولت رئیسی مشکلات را حل نکرد. جمهوری اسلامی نه تنها نباید وارد جنگ شود، بلکه برای عبور از بحرانها باید به وضعیت «نه جنگ/نه صلح» که جامعه را در شرایط تعلیق و اضطراب و انتظار نگه داشته است، پایان دهد. آنگاه وفاق معنا و امید به حل مسائل افزایش مییابد. توافق در مورد راهبرد غلط، فقر و فساد و نابسامانیها را بیشتر میکند، نارضایتی, ناامیدی و خشم را گسترش میدهد و خدای ناکرده میتواند ایران را به کام جنگ بکشاند، که چنین مباد.
اوین
۱۶ مهر ۱۴۰۳
منبع:
@MostafaTajzadeh
سیدمصطفی تاجزاده
۱. عملیات ۷ اکتبر باوجود خساراتش تغییر مهمی در سرنوشت فلسطین ایجاد کرد و تشکیل دو دولت را پس از سالها روی میز سیاست جهانی قرار داد. پیش از آن دولت اسرائیل فلسطینیان را مسئله داخلی خود تعریف و ادعا میکرد دولت مستقل فلسطینی بیمعنا و تمام شده است. شهرکسازی نیز هر روز فلسطینیان بیشتری را آواره و خانه آنان را به یهودیان تازه از راه رسیده واگذار میکرد. اما ظاهرا پیش فرضهای حماس مانند تکیه بر اختلافات داخلی اسرائیل، کوتاهآمدن درمورد گروگانها و ناتوانی ارتش اسرائیل در جنگ طولانی مدت غلط از کار در آمد.
نتانیاهو نیز با اغتنام فرصت به کشتار بیش از ۴۲ هزار فلسطینی پرداخت و با تحمیل گرسنگی و آوارگی به آنان و تخریب بخش بزرگی از غزه کوشید مقاومت مردم را در هم بشکند، اما شکست خورد.
۲. دخالت حزبالله در این منازعه فداکارانه ولی خسارتبار بود و افزون بر کشتهشدن جمعی از شهروندان لبنانی، نابودی بخش مهمی از ظرفیتهای انسانی و لجستیک آن را در پی داشت. حزبالله یک حزب سیاسی است و باید در چارچوب دولت-ملت عمل کند. ورود آن به هر جنگی باید بخشی از یک تصمیم ملی باشد که دولت اتخاذ میکند. البته حق دفاع برابر تجاوز ارتش بیگانه به خاک میهن برای تمام شهروندان و احزاب محفوظ است اما مداخله نظامی یک حزب در بحرانی خارجی بدون تصمیم حکومت توجیه ندارد. اسرائیل با استفاده از خطای مزبور تاکنون صدها تن از اعضا، بسیاری از فرماندهان و دبیرکل حزبالله را ترور و بخشی از تجهیزات و امکانات آن را تخریب کرده است.
۳. عملکرد غیرمدبرانه در جریان حمله روسیه به اوکراین نگرش کشورهای غربی به ایران را منفیتر کرده است. غلبه رقابتهای انتخاباتی بر فضای سیاسی آمریکا نیز به نتانیاهو اجازه داده تا هر ملاحظهای را در مواجهه با ایران و همپیمانانش کنار گذارد و سطح تنش را تا ترور رییس دفتر سیاسی حماس در تهران بالا ببرد.
۴. اسرائیل نمیتواند حماس و حزبالله را نابود کند، زیرا پایگاه مردمی دارند و ضربات وارده را هرقدر سنگین، دیر یا زود ترمیم میکنند. جمهوری اسلامی نیز قادر به محو اسرائیل نیست چراکه تمام قدرتهای بزرگ خود را متعهد به حفظ موجودیت آن میدانند. بر این اساس راه نجات تلاش برای تغییر راهبرد دو سر باخت طرفین است. اولین گام استفاده از همه ظرفیتها برای جلوگیری از گسترش تنشها و بروز جنگ بین دو کشور است.
۵. خطرناکترین وجه جنگ برای ایران اوضاع اسفبار اقتصادی و نارضایتی گسترده ایرانیان از ناکارآمدی نظام حکمرانی است. تجاوز به حقوق فردی و ملی شهروندان و سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان از یک سو، و از سوی دیگر گرانی و تورم کمرشکن که ریشه در راهبرد غلط رهبر دارد، گسست بزرگی بین حاکمیت با اکثریت ملت بهوجود آورده است. باوجوداین، تشوق یا توجیه جنگ یا تهاجم نظامی بیگانه به ایران را برای رهایی ایرانیان غیرواقعبینانه و برخلاف مصالح ملی میدانم و با آن مخالفم. جنگ در خاورمیانه کنونی فاجعهبار است و دنبال جنگ رفتن، چه در حکومت چه در اپوزیسیون، در حقیقت ایران را نشانه گرفتن است.
۶. جنگ با اسرائیل که حامیانی قدرتمندی دارد و در کشتار و ویرانگری حدی نمیشناسد، جمهوری اسلامی را سرنگون نمیکند، همچنان که تحریمهای حداکثری ترامپ نتوانست آن را ساقط کند، اگرچه اقتدارگرایی را تقویت کرد. جنگ میتواند به زیرساختهای کشور آسیبهای جدی بزند، خدماترسانی به مردم را بدتر کند، فقر و فساد را گسترش دهد و کمبودهای تازه بیافریند. تندروها را نیز بر کشور حاکم میکند.
اگر هم به فرض جمهوری اسلامی را ساقط کند، به استقرار دولتی دموکراتیک منجر نمیشود. به احتمال قریب به یقین ایرانیان گرفتار بیدولتی و هرج و مرج میشوند. حتی ممکن است یکپارچگی سرزمینی و ملی به خطر افتد. هر دو حالت ملت را سالیان دراز از توسعه و رفاه و دموکراسی دور میکند.
۷. رشد متوسط قیمتها در ۳۴ سال گذشته ۱۲ هزار درصد بوده است. هماکنون بیش از ۲۵ میلیون ایرانی زیر خط فقرند و ۵ میلیون نفرشان پول تهیه غذا ندارند. این واقعیت تلخ ناشی از استراتژی غلط جاری است. وفاق برای تداوم آن حلال مشکلات نیست، همچنان که یکدستشدن حکومت در دولت رئیسی مشکلات را حل نکرد. جمهوری اسلامی نه تنها نباید وارد جنگ شود، بلکه برای عبور از بحرانها باید به وضعیت «نه جنگ/نه صلح» که جامعه را در شرایط تعلیق و اضطراب و انتظار نگه داشته است، پایان دهد. آنگاه وفاق معنا و امید به حل مسائل افزایش مییابد. توافق در مورد راهبرد غلط، فقر و فساد و نابسامانیها را بیشتر میکند، نارضایتی, ناامیدی و خشم را گسترش میدهد و خدای ناکرده میتواند ایران را به کام جنگ بکشاند، که چنین مباد.
اوین
۱۶ مهر ۱۴۰۳
منبع:
@MostafaTajzadeh
تشدید فضای سرکوب
ابوالفضل قدیانی
دستگاه امنیتی علی خامنهای مستبد قدرت پرست حاکم بر ایران، اخیراً دور جدیدی از سرکوب فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را آغاز کرده است.
این دور جدید قابل پیشبینی بود. شاید پیشبینیپذیرترین پدیدار در حکومت استبداد ولایت مطلقه فقیه آغاز یک سیکل جدید سرکوب پس از یک دوره کوتاه فترت است. در واقع حکومت علی خامنهای برای بقا چارهای جز توسل به ارعاب ندارد زیرا مدتهاست مشروعیت سیاسی این نظام به طور کامل از بین رفتهاست.
ادامه این استبداد همزاد با این هراس است که صدای منتقدانِ گوشه و کنار روزی از دهان هزاران هزار مردم کوچه و خیابان فریاد شود.
مستبد قدرتپرست حاکم بر ایران در خواب و بیداری کابوس میبیند که مردم ستمدیدهی این خاک، همانطور که در جنبش زن، زندگی، آزادی دیدیم، فریاد بزنند چراکه بدیهیترین آزادیهای اجتماعی از آنان دریغ شدهاست. او در هر دم و بازدمش میترسد که خیل عظیمی، همانطور که در جنبش سبز دیدیم، از او بپرسند چرا از حقّ بنیادی تعیین سرنوشت سیاسیشان محروم شدهاند. با هر لقمهای که میخورد این هراس را فرو میخورد که انبوه جانبهلبرسیدگان، مانند دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ او را به محکمه بخوانند که چرا حکومت استبدادی او با استقرار نظامی فاسد و رانتی آنها را از تأمین نیازهای ابتدایی یک زندگی معمولی باز داشته است. هر شب که سر به بالین میگذارد و چشمهایش را میبندد سپاهی از مادران و پدران را در میدانهای شهرهای ایران میبیند که گریبانش را گرفتهاند که چرا این خاک را اینچنین سالها در معرض جنگ و ویرانی و تحریم نگاه داشته است.
در این فقره متأسفانه کسانی که نام اپوزیسیون را هم یدک میکشند اخیراً در تشویق دولتِ جنایتکار و نسلکش اسراییل برای حمله به ایران، عملاً با علی خامنهای در ویرانی وطن همدست شدهاند. مدتهاست تجربههای متعدد دخالت نیروی نظامی خارجی در کشورهای منطقه این نکته را عیان کردهاست که ارتش خارجی برای ما صلح، ثبات، امنیت و دمکراسی نمیآورد. امّا اینکه عدهای با ادعای تلاش برای دستیابی به این آمال، دست به دامان دولتی شوند که چنین آشکارا و وقیحانه ودرپیشچشم حیرتزده جهانیان، اصولحقوقبشررانقض میکند و پیدرپی مرتکب جنایتهای جنگی میشود، مرزهایی که پیش از این روشن بود را روشنتر میکند؛ مرز میان اینکه چه کسانی برای ایران مبارزه میکنندوچهکسانی کسب قدرت ایران را ثمن معامله میکنند -افراد، گروهها و جریانهایی که میهندوست و آزادیخواهاند و به حقوق شهروندی و دمکراسی متعهدند به سرکوبگر خارجی برای رهایی ایران دل نمیبندند.
در اینجا به این نکته نیز اشاره کنم که نباید شیوه حکومت علی خامنهای در تقویت جریانهای جنگطلب در اسرائیل و غرب فراموش شود. توضیح این موضوع فرصت مبسوطی را میطلبد ولی میتوان بسادگی نشان داد که ارتجاع قرون وسطاییِ این سو، مؤید و تقویتکنندهی ارتجاعِ قصّابِ بنیادگرا در داخل اسراییل بودهاست.
خلاصه سطرههای فوق چنین است: حکومت علی خامنهای، از ملّت ایران آزادیهای اجتماعی و سیاسی، تأمین حدّاقل نیازهای مادی و امنیت روانی و صلح را دریغ کرده است. همین ناکارآمدیِ تعمّدی است که قاطبه ملّت ایران را خواستار و مترصد پایان حکومت استبداد ولایت مطلقه او کرده است. او برای ماندن چارهای جز راندن ماشین سرکوب ندارد؛ ماشین سرکوبی که دیر یا زود در مقابل ایستادگی ملّت ایران از حرکت بازخواهدایستاد.
راه تغییر وضعیت موجود و بهبود مؤثروبادوام مردم این آب و خاک، نه از مسیر به اصطلاح اصلاحطلبانهی تسلیمطلب و صندوقمحور میگذرد و نه از مسیرشوم دخالت خارجی. راه حل، مقاومت آحادمردم و گروههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در برابر استبداد و تجمیع این مقاومت است. حتی تصمیم علی خامنهای در تغییر جناح حاکم بر دولت ناشی از همین مقاومت بوده است.
جنبش۱۴۰۱ و تحریم انتخابات فرمایشی مجلس مضاف بر شرایط منطقهای علی خامنهای را واداشت که در یک مانور تاکتیکی تن به تغییر در چینش دولت دهد و با برپایی این نمایش و منحرف کردن اذهان برای خود زمان بخرد. اما این تغییر دکوراسیون، هر چند منتج از تغییر موازنه اجتماعی و سنگینتر شدن کفه انبوه کسانی است که خواستار پایان استیلای استبدادند امّا ناشی از تغییر موازنه واقعی قدرت در داخل کشور نیست و منجر به تغییر این موازنه نیز نخواهد شد چراکه مفروض آن پذیرش ساختار قدرت و استیلای نهاد استبداد بر آن است. به گمان من عیان است که تسلط نهاداستبدادولایتمطلقه فقیه بر تمامی ارکان قدرت واقعی، اعم از قدرت اقتصادی، نظامی و قانونگذاری، هیچ تغییری نکرده است. ادامه مقاومت مدنی ملت ایران است که میتواند منجر به کرنش استبداد در مقابل خواست ملّیِ برگزاریِ رفراندومِ تغییرِ این نظام به نظام جمهوری دمکراتیک سکولار با کمترین هزینه شود.
مهر ۱۴۰۳، زندان اوین
ابوالفضل قدیانی
دستگاه امنیتی علی خامنهای مستبد قدرت پرست حاکم بر ایران، اخیراً دور جدیدی از سرکوب فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را آغاز کرده است.
این دور جدید قابل پیشبینی بود. شاید پیشبینیپذیرترین پدیدار در حکومت استبداد ولایت مطلقه فقیه آغاز یک سیکل جدید سرکوب پس از یک دوره کوتاه فترت است. در واقع حکومت علی خامنهای برای بقا چارهای جز توسل به ارعاب ندارد زیرا مدتهاست مشروعیت سیاسی این نظام به طور کامل از بین رفتهاست.
ادامه این استبداد همزاد با این هراس است که صدای منتقدانِ گوشه و کنار روزی از دهان هزاران هزار مردم کوچه و خیابان فریاد شود.
مستبد قدرتپرست حاکم بر ایران در خواب و بیداری کابوس میبیند که مردم ستمدیدهی این خاک، همانطور که در جنبش زن، زندگی، آزادی دیدیم، فریاد بزنند چراکه بدیهیترین آزادیهای اجتماعی از آنان دریغ شدهاست. او در هر دم و بازدمش میترسد که خیل عظیمی، همانطور که در جنبش سبز دیدیم، از او بپرسند چرا از حقّ بنیادی تعیین سرنوشت سیاسیشان محروم شدهاند. با هر لقمهای که میخورد این هراس را فرو میخورد که انبوه جانبهلبرسیدگان، مانند دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ او را به محکمه بخوانند که چرا حکومت استبدادی او با استقرار نظامی فاسد و رانتی آنها را از تأمین نیازهای ابتدایی یک زندگی معمولی باز داشته است. هر شب که سر به بالین میگذارد و چشمهایش را میبندد سپاهی از مادران و پدران را در میدانهای شهرهای ایران میبیند که گریبانش را گرفتهاند که چرا این خاک را اینچنین سالها در معرض جنگ و ویرانی و تحریم نگاه داشته است.
در این فقره متأسفانه کسانی که نام اپوزیسیون را هم یدک میکشند اخیراً در تشویق دولتِ جنایتکار و نسلکش اسراییل برای حمله به ایران، عملاً با علی خامنهای در ویرانی وطن همدست شدهاند. مدتهاست تجربههای متعدد دخالت نیروی نظامی خارجی در کشورهای منطقه این نکته را عیان کردهاست که ارتش خارجی برای ما صلح، ثبات، امنیت و دمکراسی نمیآورد. امّا اینکه عدهای با ادعای تلاش برای دستیابی به این آمال، دست به دامان دولتی شوند که چنین آشکارا و وقیحانه ودرپیشچشم حیرتزده جهانیان، اصولحقوقبشررانقض میکند و پیدرپی مرتکب جنایتهای جنگی میشود، مرزهایی که پیش از این روشن بود را روشنتر میکند؛ مرز میان اینکه چه کسانی برای ایران مبارزه میکنندوچهکسانی کسب قدرت ایران را ثمن معامله میکنند -افراد، گروهها و جریانهایی که میهندوست و آزادیخواهاند و به حقوق شهروندی و دمکراسی متعهدند به سرکوبگر خارجی برای رهایی ایران دل نمیبندند.
در اینجا به این نکته نیز اشاره کنم که نباید شیوه حکومت علی خامنهای در تقویت جریانهای جنگطلب در اسرائیل و غرب فراموش شود. توضیح این موضوع فرصت مبسوطی را میطلبد ولی میتوان بسادگی نشان داد که ارتجاع قرون وسطاییِ این سو، مؤید و تقویتکنندهی ارتجاعِ قصّابِ بنیادگرا در داخل اسراییل بودهاست.
خلاصه سطرههای فوق چنین است: حکومت علی خامنهای، از ملّت ایران آزادیهای اجتماعی و سیاسی، تأمین حدّاقل نیازهای مادی و امنیت روانی و صلح را دریغ کرده است. همین ناکارآمدیِ تعمّدی است که قاطبه ملّت ایران را خواستار و مترصد پایان حکومت استبداد ولایت مطلقه او کرده است. او برای ماندن چارهای جز راندن ماشین سرکوب ندارد؛ ماشین سرکوبی که دیر یا زود در مقابل ایستادگی ملّت ایران از حرکت بازخواهدایستاد.
راه تغییر وضعیت موجود و بهبود مؤثروبادوام مردم این آب و خاک، نه از مسیر به اصطلاح اصلاحطلبانهی تسلیمطلب و صندوقمحور میگذرد و نه از مسیرشوم دخالت خارجی. راه حل، مقاومت آحادمردم و گروههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در برابر استبداد و تجمیع این مقاومت است. حتی تصمیم علی خامنهای در تغییر جناح حاکم بر دولت ناشی از همین مقاومت بوده است.
جنبش۱۴۰۱ و تحریم انتخابات فرمایشی مجلس مضاف بر شرایط منطقهای علی خامنهای را واداشت که در یک مانور تاکتیکی تن به تغییر در چینش دولت دهد و با برپایی این نمایش و منحرف کردن اذهان برای خود زمان بخرد. اما این تغییر دکوراسیون، هر چند منتج از تغییر موازنه اجتماعی و سنگینتر شدن کفه انبوه کسانی است که خواستار پایان استیلای استبدادند امّا ناشی از تغییر موازنه واقعی قدرت در داخل کشور نیست و منجر به تغییر این موازنه نیز نخواهد شد چراکه مفروض آن پذیرش ساختار قدرت و استیلای نهاد استبداد بر آن است. به گمان من عیان است که تسلط نهاداستبدادولایتمطلقه فقیه بر تمامی ارکان قدرت واقعی، اعم از قدرت اقتصادی، نظامی و قانونگذاری، هیچ تغییری نکرده است. ادامه مقاومت مدنی ملت ایران است که میتواند منجر به کرنش استبداد در مقابل خواست ملّیِ برگزاریِ رفراندومِ تغییرِ این نظام به نظام جمهوری دمکراتیک سکولار با کمترین هزینه شود.
مهر ۱۴۰۳، زندان اوین
اطلاعیه
در ماه گذشته، روند بهروزرسانی و انتشار مطالب سایت زیتون با تأخیر و مشکلاتی روبهرو بوده که بابت آن از خوانندگان و همراهان همیشگی عذرخواهی میکنیم.
خوشبختانه با مرتفع شدن بخشی از مشکلات، از ابتدای ماه نوامبر (۱۲ آبان ۱۴۰۳)، سایت زیتون با طراحی جدید و محتواهای نو و متفاوت، همراهی با شما خوانندگان عزیز و مردم ایران را ادامه خواهد داد. لطفاً همراه ما باشید.
با احترام و آرزوی ایرانی آباد و آزاد،
تحریریه زیتون
https://www.zeitoons.com/115480
در ماه گذشته، روند بهروزرسانی و انتشار مطالب سایت زیتون با تأخیر و مشکلاتی روبهرو بوده که بابت آن از خوانندگان و همراهان همیشگی عذرخواهی میکنیم.
خوشبختانه با مرتفع شدن بخشی از مشکلات، از ابتدای ماه نوامبر (۱۲ آبان ۱۴۰۳)، سایت زیتون با طراحی جدید و محتواهای نو و متفاوت، همراهی با شما خوانندگان عزیز و مردم ایران را ادامه خواهد داد. لطفاً همراه ما باشید.
با احترام و آرزوی ایرانی آباد و آزاد،
تحریریه زیتون
https://www.zeitoons.com/115480
سایت خبری تحلیلی زیتون
اطلاعیه | سایت خبری تحلیلی زیتون
بهزودی: زیتون با محتوای نو و طراحی جدید
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
در محکومیت فشارها بر «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم»
🔹۳۰ مهرماه ۱۴۰۳ مجمع محققین و مدرسین حوزهی علمیه قم بیانیهای در محکومیت حملهی اسرائیل به ایران و تسلیت کشته شدن یحیی سنوار صادر کرد. در بخشی از این بیانیه آمده بود که «این مجمع، بازگشت رژیم اسرائیل به مرزهای قانونی پیش از تهاجم ۱۹۶۷ و تشکیل دولت مستقل فلسطین را راهحل برون رفت از این بحران میداند.» این بخش بیانیه بهانهای به دست خبرگزاریهای امنیتی و گروههای فشار در قم و نهایتاً رییس قوهی قضائیه داد تا این مجمع را زیر فشار قرار دهند و حتی تهدید به انحلال آن کنند. بهانهی اختناقگران این بود که به رسمیت شناختن راه حل دوکشوری به معنای تأیید اشغالگری اسرائیل است.
این در حالی است که راه حل دوکشوری مصوبه سازمان ملل است و ایران نیز به عنوان یک عضو سازمان ملل شکایت از اسرائیل را به همین سازمان میبرد. وانگهی، موضع خود حماس نسبت به راه حل دوکشوری در مقایسه با موضع اختناقگران داخلی منعطفتر بوده است. گرچه حماس راهحل دوکشوری را رسما نپذیرفته است در بیانیهی ۲۰۱۷ حماس آمده بود که حماس حاضر است کشور فلسطینی در مرزهای پیش از تهاجم اسرائیل در ۱۹۶۷ را بپذیرد. اخیراً خلیل الحیه، از مقامهای ارشد سیاسی حماس نیز از راه حل دوکشوری استقبال کرده بود.
ما امضاء کنندگان این بیانیه فشار امنیتی به این تشکل مدنی (فرهنگی-دینی) را محکوم میکنیم. تلاش برای تحمیل تکصدایی بر حوزهی علمیهی قم محکوم به شکست است. موارد مشابهِ اختناقافکنی در حوزهی علمیهی قم، مانند محدودیتهای چند ساله برای آیتالله سید کمال حیدری، نیز هنوز رفع نشده است. برقراری اختناق علاوه بر منع شرعی و اخلاقی و نیز ضدیت با بخشهایی از قانون اساسی کاری سرمایهسوز است. هیچ کشوری، خاصه به هنگام فشارهای فزایندهی سیاسی، اجتماعی، بینالمللی و اقتصادی، اینچنین با دست خویش آتش به سرمایههای فکری و معنوی خود نمیزند. صرف نظر از موافقت یا مخالفت با راه حل دو کشوری، به اعتقاد ما آنچه که منافع و امنیت ملی ما ایرانیان و کشور عزیزمان ایران را به خطر می اندازد نه دفاع از راه حل دو کشوری بلکه جو اختناق در بحث از سیاست خارجی کشور است.
ژیلا موحد شریعتپناهی، محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، سروش دباغ، رضا علیجانی، حسن فرشتیان، علی طهماسبی، یاسر میردامادی، مهدی ممکن، عبدالله ناصری طاهری
https://www.zeitoons.com/115532
در محکومیت فشارها بر «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم»
🔹۳۰ مهرماه ۱۴۰۳ مجمع محققین و مدرسین حوزهی علمیه قم بیانیهای در محکومیت حملهی اسرائیل به ایران و تسلیت کشته شدن یحیی سنوار صادر کرد. در بخشی از این بیانیه آمده بود که «این مجمع، بازگشت رژیم اسرائیل به مرزهای قانونی پیش از تهاجم ۱۹۶۷ و تشکیل دولت مستقل فلسطین را راهحل برون رفت از این بحران میداند.» این بخش بیانیه بهانهای به دست خبرگزاریهای امنیتی و گروههای فشار در قم و نهایتاً رییس قوهی قضائیه داد تا این مجمع را زیر فشار قرار دهند و حتی تهدید به انحلال آن کنند. بهانهی اختناقگران این بود که به رسمیت شناختن راه حل دوکشوری به معنای تأیید اشغالگری اسرائیل است.
این در حالی است که راه حل دوکشوری مصوبه سازمان ملل است و ایران نیز به عنوان یک عضو سازمان ملل شکایت از اسرائیل را به همین سازمان میبرد. وانگهی، موضع خود حماس نسبت به راه حل دوکشوری در مقایسه با موضع اختناقگران داخلی منعطفتر بوده است. گرچه حماس راهحل دوکشوری را رسما نپذیرفته است در بیانیهی ۲۰۱۷ حماس آمده بود که حماس حاضر است کشور فلسطینی در مرزهای پیش از تهاجم اسرائیل در ۱۹۶۷ را بپذیرد. اخیراً خلیل الحیه، از مقامهای ارشد سیاسی حماس نیز از راه حل دوکشوری استقبال کرده بود.
ما امضاء کنندگان این بیانیه فشار امنیتی به این تشکل مدنی (فرهنگی-دینی) را محکوم میکنیم. تلاش برای تحمیل تکصدایی بر حوزهی علمیهی قم محکوم به شکست است. موارد مشابهِ اختناقافکنی در حوزهی علمیهی قم، مانند محدودیتهای چند ساله برای آیتالله سید کمال حیدری، نیز هنوز رفع نشده است. برقراری اختناق علاوه بر منع شرعی و اخلاقی و نیز ضدیت با بخشهایی از قانون اساسی کاری سرمایهسوز است. هیچ کشوری، خاصه به هنگام فشارهای فزایندهی سیاسی، اجتماعی، بینالمللی و اقتصادی، اینچنین با دست خویش آتش به سرمایههای فکری و معنوی خود نمیزند. صرف نظر از موافقت یا مخالفت با راه حل دو کشوری، به اعتقاد ما آنچه که منافع و امنیت ملی ما ایرانیان و کشور عزیزمان ایران را به خطر می اندازد نه دفاع از راه حل دو کشوری بلکه جو اختناق در بحث از سیاست خارجی کشور است.
ژیلا موحد شریعتپناهی، محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، سروش دباغ، رضا علیجانی، حسن فرشتیان، علی طهماسبی، یاسر میردامادی، مهدی ممکن، عبدالله ناصری طاهری
https://www.zeitoons.com/115532
سایت خبری تحلیلی زیتون
در محکومیت فشارها بر «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم» | سایت خبری تحلیلی زیتون
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
حمله نظامی به ایران: «برکت»، «فرصت»، «فلاکت»
امیرحسین گنج بخش؛ دامون گلریز
https://www.zeitoons.com/115493
امیرحسین گنج بخش؛ دامون گلریز
https://www.zeitoons.com/115493
سایت خبری تحلیلی زیتون
حمله نظامی به ایران: «برکت»، «فرصت»، «فلاکت» | سایت خبری تحلیلی زیتون
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته است. در نگاه کلان، نیروهای سیاسی با سه انگارهٔ «برکت»، «فلاکت» یا «فرصت» برآیند حمله نظامی به ایران را تحلیل میکنند. جدا از داوریهای اخلاقی در مورد این سه انگاره،…