Forwarded from خبرگزاری تسنیم
🚩 روز پرماجرای کمپ «حکیم پارا»/ پذیرایی گرم آوراگان میانماری از مهمانِ ایرانی
✅گزارش اختصاصی «تسنیم» از کمپهای مرزی میانمار ــ بنگلادش: http://tn.ai/1545152
📡. @TasnimNews
✅گزارش اختصاصی «تسنیم» از کمپهای مرزی میانمار ــ بنگلادش: http://tn.ai/1545152
📡. @TasnimNews
#سفرنامه_میانمار
سفر به نقطه صفر زمین
قسمت چهارم
از جاده، ماشین بجای پیچیدن به سمت شمال، به جنوب می رود. مدتی حواسمان نیست. اما شرایط را متفاوت می بینم. از راهنما سؤال می کنم کجا می رویم؟ می گوید شما خودت خواستی به مرز بروی! یادم می آید دو روز پیش ناامیدانه این پیشنهاد را به او گفته بودم. برای ما که ورود به اردوگاه ها برایمان با اما و اگر همراه بود؛ حالا به مرز رفتن رؤیایی به نظر می رسد. جاده ای که از آن به سمت جنوب می رویم؛ ما را به شهر تِکناف می رساند. آخرین شهر مرزی بنگلادش و میانمار. سمت چپ جاده کم کم از وسعت و عمق شالیزارها کم می شود. جایی دوباره صف های غذای میانماری ها را می بینیم و بدون توقف عبور می کنیم. در عمق مزارع سمت چپ رشته کوهی سرسبز دیده می شود. حسین می گوید آنجا کوه های میانمار است. جاده شروع به بالا رفتن می کند. تپه مانندی است. سمت چپ رودخانه ای بزرگ رخ می نماید. رودخانه ای که چند کشتی درحال عبور از آن هستند. روخانه "نف" همان رود قاتل روهینگیاییها. کوه های میانمار آن طرف رودخانه به ما نزدیکتر شده است. بین راه ارتش بنگلادش جابجا پستِ بازرسی دارد. یکی از پست ها ما را نگه می دارد. چند دقیقه ای صحبت می کنند که ما نمی فهمیم و بالاخره اجازه عبور می دهند. از تِکناف عبور می کنیم. شهری کوچک با دو سه خیابان بسیار شلوغ و مثل همه شهر های بنگلادش پر ازدحام و بوق های ممتد. در حومه جنوبی شهر، ماشین داخل محوطه ای سمت راست جاده توقف می کند. باید سریع و بدون سرو صدا پیاده شویم و وسیله را عوض کنیم. ادامه راه قرار است با سه چرخه سی ان جی طی شود. بدون اینکه فیلم و عکس بگیریم و حساسیت ایجاد کنیم؛ سوار سه چرخه ها می شویم و راه می افتیم. کمتر از یک ساعت تا مرز فاصله است. از راه های روستایی و بیراهه و میان شالیزارها عبور می کنیم و به انتهای راه می رسیم. ارتشی ها و پلیس های مرزی، روهینگیاییهای سرگردان، چند دکه فروش چای و مواد غذایی و ... هماهنگی مختصری انجام می دهند. هنوز دوربین ها را بیرون نیاورده ایم. از مرز بنگلادشی می گذریم و وارد منطقه صفر مرزی – zero line – می شویم. اینجا راه باریکی است در کناره رودخانه سمت چپ و آبگیرهای وسیع سمت راست. راهی که در بخش های باریک، بیشتر از دو - سه نفر پیاده نمی توانند از آن عبورکنند. از مأموران مرزی دور شده ایم. شروع به عکاسی و فیلم برداری می کنیم. از طرف بنگلادش بیشتر بنگلادشی ها و از طرف مقابل تعداد بسیار کمی روهینگیایی عبور می کند. کمی جلوتر تعدادی حدود 20 نفر روهینگیایی نشسته و منتظر اجازه ورود به بنگلادش اند. بیشتر زن و بچه با لباس های سیاه. از اینها عبور می کنیم و به قایق ها می رسیم. قایقی را سوار می شویم و به رودخانه می زنیم. رودخانه نَف حالا که دوساعت به غروب است؛ هنوز در حالت مد قرار دارد. قایق گازوئیلی تپ تپ کنان پیش می رود. مثل چنین قایق فرسوده ای حدود دوماه پیش وقتی با تعداد بیش از ظرفیت آوارگان مواجه بوده؛ غرق شده و آن عکس های فجیع از جنازه های به خشکی آمده را خلق کرده است. مقصد ما جزیره شاپوری – کلمات فارسی شاه و پری ترکیب شده است – است. آخرین نقطه زمین در خاک بنگلادش که میانماری ها بعد از عبور از رودخانه نَف به آن وارد می شوند. – البته روی نقشه را که نگاه کردم این بخش بیشتر یک شبه جزیره است که به شکل زایده ای منتهی الیه نقشه بنگلادش دیده می شود – بین راه قایق های مختلفی دیده می شود. ماهیگیرها، قایق های حمل کالا، روهینگیاییها و ... بعد از نیم ساعت به جزیره می رسیم و دوباره سوار موتورهای سه چرخه می شویم. اینجا دوباره حال من کمی بهم می خورد. می ایستیم و آب می گیریم و چند دقیقه بعد به سمت دیگر شاپوری حرکت می کنیم. این سمت جزیره محل لنگر انداختن کشتی های ماهیگیری زیاد و محل ورود آوارگان روهینگیایی است. جزیره خلوت و سوت و کور است. این روزها ورود آوارگان بسیار کم شده است. یکی از محلی ها می گوید پشت کشتی ها دو جنازه دیده است. یک پیرمرد و یک نوجوان. تقاضا می کنیم که آنها را ببینیم. می گوید به دلیل نزدیک بودن جزر آب و گل و لای و فاصله زیاد امکانش وجود ندارد. از این نقطه خانه های روهینگیایی در خاک میانمار به خوبی دیده می شود. خانه هایی سپید و سیاه بین جنگل سبز. سعی می کنیم با زوم دوربینها به جزییات بیشتری دست یابیم؛ اما فاصله بیشتر از توان دوربین های ماست. از ظهر در مسیر بوده ایم و نماز نخوانده ایم. نماز را در مسجد کنار ساحل می خوانیم. چای را میهمان اهالی مسجدیم و با نگاه های حسرت بار به رودخانه ای که صدها مظلوم در آن غرق شده اند؛ باز می گردیم. روی قیق خورشید در حال غروب است. آب رودخانه پایین آمده است. غروبی دلگیر و پر از خیال های درهم و سکوت.
https://telegram.me/zambur
سفر به نقطه صفر زمین
قسمت چهارم
از جاده، ماشین بجای پیچیدن به سمت شمال، به جنوب می رود. مدتی حواسمان نیست. اما شرایط را متفاوت می بینم. از راهنما سؤال می کنم کجا می رویم؟ می گوید شما خودت خواستی به مرز بروی! یادم می آید دو روز پیش ناامیدانه این پیشنهاد را به او گفته بودم. برای ما که ورود به اردوگاه ها برایمان با اما و اگر همراه بود؛ حالا به مرز رفتن رؤیایی به نظر می رسد. جاده ای که از آن به سمت جنوب می رویم؛ ما را به شهر تِکناف می رساند. آخرین شهر مرزی بنگلادش و میانمار. سمت چپ جاده کم کم از وسعت و عمق شالیزارها کم می شود. جایی دوباره صف های غذای میانماری ها را می بینیم و بدون توقف عبور می کنیم. در عمق مزارع سمت چپ رشته کوهی سرسبز دیده می شود. حسین می گوید آنجا کوه های میانمار است. جاده شروع به بالا رفتن می کند. تپه مانندی است. سمت چپ رودخانه ای بزرگ رخ می نماید. رودخانه ای که چند کشتی درحال عبور از آن هستند. روخانه "نف" همان رود قاتل روهینگیاییها. کوه های میانمار آن طرف رودخانه به ما نزدیکتر شده است. بین راه ارتش بنگلادش جابجا پستِ بازرسی دارد. یکی از پست ها ما را نگه می دارد. چند دقیقه ای صحبت می کنند که ما نمی فهمیم و بالاخره اجازه عبور می دهند. از تِکناف عبور می کنیم. شهری کوچک با دو سه خیابان بسیار شلوغ و مثل همه شهر های بنگلادش پر ازدحام و بوق های ممتد. در حومه جنوبی شهر، ماشین داخل محوطه ای سمت راست جاده توقف می کند. باید سریع و بدون سرو صدا پیاده شویم و وسیله را عوض کنیم. ادامه راه قرار است با سه چرخه سی ان جی طی شود. بدون اینکه فیلم و عکس بگیریم و حساسیت ایجاد کنیم؛ سوار سه چرخه ها می شویم و راه می افتیم. کمتر از یک ساعت تا مرز فاصله است. از راه های روستایی و بیراهه و میان شالیزارها عبور می کنیم و به انتهای راه می رسیم. ارتشی ها و پلیس های مرزی، روهینگیاییهای سرگردان، چند دکه فروش چای و مواد غذایی و ... هماهنگی مختصری انجام می دهند. هنوز دوربین ها را بیرون نیاورده ایم. از مرز بنگلادشی می گذریم و وارد منطقه صفر مرزی – zero line – می شویم. اینجا راه باریکی است در کناره رودخانه سمت چپ و آبگیرهای وسیع سمت راست. راهی که در بخش های باریک، بیشتر از دو - سه نفر پیاده نمی توانند از آن عبورکنند. از مأموران مرزی دور شده ایم. شروع به عکاسی و فیلم برداری می کنیم. از طرف بنگلادش بیشتر بنگلادشی ها و از طرف مقابل تعداد بسیار کمی روهینگیایی عبور می کند. کمی جلوتر تعدادی حدود 20 نفر روهینگیایی نشسته و منتظر اجازه ورود به بنگلادش اند. بیشتر زن و بچه با لباس های سیاه. از اینها عبور می کنیم و به قایق ها می رسیم. قایقی را سوار می شویم و به رودخانه می زنیم. رودخانه نَف حالا که دوساعت به غروب است؛ هنوز در حالت مد قرار دارد. قایق گازوئیلی تپ تپ کنان پیش می رود. مثل چنین قایق فرسوده ای حدود دوماه پیش وقتی با تعداد بیش از ظرفیت آوارگان مواجه بوده؛ غرق شده و آن عکس های فجیع از جنازه های به خشکی آمده را خلق کرده است. مقصد ما جزیره شاپوری – کلمات فارسی شاه و پری ترکیب شده است – است. آخرین نقطه زمین در خاک بنگلادش که میانماری ها بعد از عبور از رودخانه نَف به آن وارد می شوند. – البته روی نقشه را که نگاه کردم این بخش بیشتر یک شبه جزیره است که به شکل زایده ای منتهی الیه نقشه بنگلادش دیده می شود – بین راه قایق های مختلفی دیده می شود. ماهیگیرها، قایق های حمل کالا، روهینگیاییها و ... بعد از نیم ساعت به جزیره می رسیم و دوباره سوار موتورهای سه چرخه می شویم. اینجا دوباره حال من کمی بهم می خورد. می ایستیم و آب می گیریم و چند دقیقه بعد به سمت دیگر شاپوری حرکت می کنیم. این سمت جزیره محل لنگر انداختن کشتی های ماهیگیری زیاد و محل ورود آوارگان روهینگیایی است. جزیره خلوت و سوت و کور است. این روزها ورود آوارگان بسیار کم شده است. یکی از محلی ها می گوید پشت کشتی ها دو جنازه دیده است. یک پیرمرد و یک نوجوان. تقاضا می کنیم که آنها را ببینیم. می گوید به دلیل نزدیک بودن جزر آب و گل و لای و فاصله زیاد امکانش وجود ندارد. از این نقطه خانه های روهینگیایی در خاک میانمار به خوبی دیده می شود. خانه هایی سپید و سیاه بین جنگل سبز. سعی می کنیم با زوم دوربینها به جزییات بیشتری دست یابیم؛ اما فاصله بیشتر از توان دوربین های ماست. از ظهر در مسیر بوده ایم و نماز نخوانده ایم. نماز را در مسجد کنار ساحل می خوانیم. چای را میهمان اهالی مسجدیم و با نگاه های حسرت بار به رودخانه ای که صدها مظلوم در آن غرق شده اند؛ باز می گردیم. روی قیق خورشید در حال غروب است. آب رودخانه پایین آمده است. غروبی دلگیر و پر از خیال های درهم و سکوت.
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
بسم الله الرحمن الرحیم
تئوری گاو شیرده
دسیسه جدید به بهانه سخنرانی ترامپ و عدم تایید برجام در راه است.
"برجام بدون آمریکا"
برجام به این دلیل که از ابتدا "کدخدا محور" تنظیم شد؛ بدون حضور آمریکا و انجام تعداتش شیر بی یال ودم و اشکمی است که نقش ایران در آن فقط انجام تعهدات و خرید کالاهای مصرفی از اروپاست. چیزی که باقی می ماند عواید ایران از برجام است. مثل تحریم بانکی، تسهیل فروش نفت در برابر پول و خیلی چیزهای دیگر که با نامردی کدخدا دود شده و به آسمان خیال دولتمردان ما می رود.
بیانیه امروز اروپا و تشویق ایران به ماندن در برجام بدون آمریکا بخش هویج چماق آمریکاست. برجام خوب - که از نظر ما نیست و ناقص و پوچ است- برجام با همه طرف های امضا کننده است.
از ساده لوحی دست بردارید و گاو شیرده نباشید.
https://telegram.me/zambur
تئوری گاو شیرده
دسیسه جدید به بهانه سخنرانی ترامپ و عدم تایید برجام در راه است.
"برجام بدون آمریکا"
برجام به این دلیل که از ابتدا "کدخدا محور" تنظیم شد؛ بدون حضور آمریکا و انجام تعداتش شیر بی یال ودم و اشکمی است که نقش ایران در آن فقط انجام تعهدات و خرید کالاهای مصرفی از اروپاست. چیزی که باقی می ماند عواید ایران از برجام است. مثل تحریم بانکی، تسهیل فروش نفت در برابر پول و خیلی چیزهای دیگر که با نامردی کدخدا دود شده و به آسمان خیال دولتمردان ما می رود.
بیانیه امروز اروپا و تشویق ایران به ماندن در برجام بدون آمریکا بخش هویج چماق آمریکاست. برجام خوب - که از نظر ما نیست و ناقص و پوچ است- برجام با همه طرف های امضا کننده است.
از ساده لوحی دست بردارید و گاو شیرده نباشید.
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است