خیر النساء- علیرضا باغشنی
عمار و سوژه های شگفت انگیزش. شگفت در وانفسای غفلت رسانه های تهران زده و کوتاه نگر و سطحی اندیش. یک پیرزن دوست داشتنی از روستایی در سبزوار که زمان دفاع مقدس در پشتیبانی از جبهه فعال بوده است؛ پیرزنی به نمایندگی از خلق قهرمان ایران، دستمایه ساخت مستندی ساده و روان شده است. البته این سادگی با درون مایه مستحکم مستند سازگاراست. خیر النساء یک مستند عماری است و در بخش خلق قهرمان ایران حضور دارد. دیگر نکته جالب خیرالنساء پوستر جذاب آنست که ظرفیت حضور در برنامه تلویزیونی عمار شبکه مستند را پیدا کرده است.
#عمار
#جشنواره
#مستند
#یادداشت
#خیرالنساء
#قهرمان
#روستا
#سبزوار
#شهادت
#دفاع_مقدس
https://telegram.me/zambur
عمار و سوژه های شگفت انگیزش. شگفت در وانفسای غفلت رسانه های تهران زده و کوتاه نگر و سطحی اندیش. یک پیرزن دوست داشتنی از روستایی در سبزوار که زمان دفاع مقدس در پشتیبانی از جبهه فعال بوده است؛ پیرزنی به نمایندگی از خلق قهرمان ایران، دستمایه ساخت مستندی ساده و روان شده است. البته این سادگی با درون مایه مستحکم مستند سازگاراست. خیر النساء یک مستند عماری است و در بخش خلق قهرمان ایران حضور دارد. دیگر نکته جالب خیرالنساء پوستر جذاب آنست که ظرفیت حضور در برنامه تلویزیونی عمار شبکه مستند را پیدا کرده است.
#عمار
#جشنواره
#مستند
#یادداشت
#خیرالنساء
#قهرمان
#روستا
#سبزوار
#شهادت
#دفاع_مقدس
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
نبرد پالمیرا - ساسان فلاح فر
فیلم باشکوه شروع می شود. تلفیقی از پلان های آرشیوی، نریشن و موشن گرافیک و در ادامه قصه با شخصیتی محوری ادامه پیدا می کند. سید حکیم فرمانده شهید فاطمیون. اما شخصیت پردازی سید ناقص می ماند و فیلم نمی تواند به همان خوبی شروع فیلم ادامه دهد. البته مزیت نبرد پالمیرا اینست که اولین مستند از عملیات های پیروز لشگر فاطمیون است و دیدنش می تواند ابعاد جدیدی از نبرد قهرمانان افغانستانی در سوریه را برای مخاطب روشن سازد. از طرف دیگر این مستند برای برادرمان فلاح فر قدمی جدید برای گام نهادن در مسیر مستند های حرفه ایست.
#عمار
#جشنواره
#مستند
#یادداشت
#نبرد_پالمیرا
#سوریه
#فاطمیون
#پالمیرا
#تدمر
#افغانستانی
فیلم باشکوه شروع می شود. تلفیقی از پلان های آرشیوی، نریشن و موشن گرافیک و در ادامه قصه با شخصیتی محوری ادامه پیدا می کند. سید حکیم فرمانده شهید فاطمیون. اما شخصیت پردازی سید ناقص می ماند و فیلم نمی تواند به همان خوبی شروع فیلم ادامه دهد. البته مزیت نبرد پالمیرا اینست که اولین مستند از عملیات های پیروز لشگر فاطمیون است و دیدنش می تواند ابعاد جدیدی از نبرد قهرمانان افغانستانی در سوریه را برای مخاطب روشن سازد. از طرف دیگر این مستند برای برادرمان فلاح فر قدمی جدید برای گام نهادن در مسیر مستند های حرفه ایست.
#عمار
#جشنواره
#مستند
#یادداشت
#نبرد_پالمیرا
#سوریه
#فاطمیون
#پالمیرا
#تدمر
#افغانستانی
#یادداشت فیلم
یک اپیزود خوب از هیهات
امروز بعد از مدت ها فیلم سینمایی هیهات را دیدم. هر چند دیر اما لذت بردم و نه از هرچهار اپیزود.
اپیزود دوم و سوم که قابل نادیده گرفتن است. سوژه هایی شاید به ظاهر جذاب اما نه حرف امروز و نه درباره حسین زمان ما. شاید کهنه و بیشتر انتزاعی و بخش مهمی از آنها حاصل ذهن کارگردان هایش
اپیزود اول حس خوبی داشت. استفاده از یک اتفاق خاص ایران درباره امام حسین(ع)که انتقال ضریح مطهر به عراق است. اما این اپیزود قربانی اپیزودیک بودن فیلم شده بود. کوتاه، بریده و با حس ناقص. اگر امکان پرداخت بیشتر و فرورفتن در درونیات شخصیت پیدا می شد؛ شاید این اپیزود قوام یافته تر می شد.
اما همه اینها می ارزید به دیدن اپیزود چهارم. نمی دانم هادی مقدم دوست خود تجربه حضور درمناطق عملیاتی عراق را داشته یانه. اما من که این توفیق را داشته ام؛ شهادت می دهم که پلان های جنگی این اپیزود بسیار واقعی و با فرمی تعریف شده گرفته شده بود. قصه هم چهارچوب کاملی داشت و درست عکس اپیزود اول همین اندازه از زمان را غنیمت شمرده و بسیار جذاب و پرکشش روایت شده بود. از این اپیزود تنها نکته ای که به چشمم آمدکه در سربه مهر هم دیده می شد؛ حضور بیش از اندازه گوشی های هوشمند و اینترنت بود. مثلا اینکه همسر مرتضی درحرم هم درحال دیدن فیلم ها و کار با موبایل است با اینکه در همه مکان های متبرکه عراق ورود گوشی موبایل ممنوع است. یا اینکه فرم تصاویر روی دستی که دکتر می گیرد و ارسال می کند؛ با راشهای موبایلی تناسبی ندارد و بیشتر به دوربین های با لرزه گیر بسیار قوی شبیه است. اما همه اینها به کنار، مقدم دوست پس از سر به مهر قدمی بزرگ به جلو برداشته است.
https://telegram.me/zambur
یک اپیزود خوب از هیهات
امروز بعد از مدت ها فیلم سینمایی هیهات را دیدم. هر چند دیر اما لذت بردم و نه از هرچهار اپیزود.
اپیزود دوم و سوم که قابل نادیده گرفتن است. سوژه هایی شاید به ظاهر جذاب اما نه حرف امروز و نه درباره حسین زمان ما. شاید کهنه و بیشتر انتزاعی و بخش مهمی از آنها حاصل ذهن کارگردان هایش
اپیزود اول حس خوبی داشت. استفاده از یک اتفاق خاص ایران درباره امام حسین(ع)که انتقال ضریح مطهر به عراق است. اما این اپیزود قربانی اپیزودیک بودن فیلم شده بود. کوتاه، بریده و با حس ناقص. اگر امکان پرداخت بیشتر و فرورفتن در درونیات شخصیت پیدا می شد؛ شاید این اپیزود قوام یافته تر می شد.
اما همه اینها می ارزید به دیدن اپیزود چهارم. نمی دانم هادی مقدم دوست خود تجربه حضور درمناطق عملیاتی عراق را داشته یانه. اما من که این توفیق را داشته ام؛ شهادت می دهم که پلان های جنگی این اپیزود بسیار واقعی و با فرمی تعریف شده گرفته شده بود. قصه هم چهارچوب کاملی داشت و درست عکس اپیزود اول همین اندازه از زمان را غنیمت شمرده و بسیار جذاب و پرکشش روایت شده بود. از این اپیزود تنها نکته ای که به چشمم آمدکه در سربه مهر هم دیده می شد؛ حضور بیش از اندازه گوشی های هوشمند و اینترنت بود. مثلا اینکه همسر مرتضی درحرم هم درحال دیدن فیلم ها و کار با موبایل است با اینکه در همه مکان های متبرکه عراق ورود گوشی موبایل ممنوع است. یا اینکه فرم تصاویر روی دستی که دکتر می گیرد و ارسال می کند؛ با راشهای موبایلی تناسبی ندارد و بیشتر به دوربین های با لرزه گیر بسیار قوی شبیه است. اما همه اینها به کنار، مقدم دوست پس از سر به مهر قدمی بزرگ به جلو برداشته است.
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
#یادداشت
ما و انكار هويتي دوست داشتني
وقتی خبر برپایی نمایشگاه " مشهد دوست داشتنی" را شنیدم فکر کردم اینبار نه بعنوان یک نخبه یا هنرمند یا نویسنده و... - که اساسا خود را هیچیک از اینها نمی دانم- که بعنوان پدر یک خانواده عادی مشهدی به نمایشگاه بروم و خود را با دو فرزندم هماهنگ کنم. با خانواده عصر جمعه راه افتادیم و فکر نمی کردیم برای پیدا کردن جای پارک ماشین اینهمه معطل شویم. سرما و برف و این جمعیت هجوم آورده به نمایشگاه ترکیبی بود که کنجکاوی برای دیدن نمایشگاه را بیشتر می کرد.ازدحام و سرو صدا و شعارهاي جلوي در توجه را جلب مي كرد. نمایشی با موضوع راهپیمایی های انقلاب با محتواي همبستگی مردم با ارتش در حال اجرا بود و جمعیت بازدید کننده چند لایه ای که با اشتیاق نمایش را می دیدند. تحرك و هيجان اين نمايش زنده و شايد كمي بي نظمي اش به جذابيت هايش مي افزود. از کنار جمعیت گذشتیم و وارد بخش بازسازی محله های قدیمی مشهد شدیم. حس قدم زدن در راسته بازارهای قدیمی اطراف حرم با نوعی از طراحی که فقط نوستالوژی کهنه، تاریخ گذشته و سکولار را تداعی نمی كرد. تلفيق زندگي ايراني اسلامي با نگاه به تاريخچه انقلابي و جذاب معاصر تاريخ ايران، بهترين جمله ايست كه در وصف اين بخش نمايشگاه به ذهنم مي آيد. در اين راسته بازار چيزي كه توجه را بيش از همه به خود جلب مي كرد؛ قهوه خانه سنتی زیبایی بود با تابلوهاي عكس شهدا و چای و دیزی واقعي و نه باسمه اي و روشنفكري. دوست داشتم استكاني چاي دراينجامي خوردم. صدای بلندگو همین لحظات بگوش رسيد" صحنه بازسازی ترور شهید هاشمی نژاد در میدان شهدا" جملاتي بزرگتر از ذهن زودگذر. تركيب جذاب نمایش با حس حضور در مکان. شاید نوعی تئاتر پانوراما (فراگير) که مخاطب خود را جزیی از اتفاق می داند. بازهم فرصتمان كم بود و حسرت اين نمايش به دلمان ماند. پسرم ما را به سمت غرفه ساواک هدایت کرد. مردم علاقه مند كه براي لحظه اي ديدن فضاي داخلي بازسازي شده سلول هاي ساواك مشهد، صفي طولاني تشكيل داده بودند. از صف ساواك عبور كرديم و و وارد غرفه هاي مناطق شهرداري شديم. غرفه هايي با جذابيت كمتر از بخش هاي تاريخي – نمايشي ولي با نكات مفيد و جذاب. مثلا در غرفه اي چند نفر از زنان افغانستاني شيريني ها و غذاهاي محلي مي فروختند. بسراق، بولاني و پيراشكي و نه رايگان. و اين يكي از نكات نمايشگاه " مشهد دوست داشتني" است كه در كنار پيوست اجتماعي يعني حضور انبوه مردم از اقشار مختلف، پيوست اقتصادي يعني حركت به سمت خود كفايي و خود گرداني را هم درآن ديده است. مثال هايش هم زياد بود؛ همان قهوه خانه سنتي، غرفه هاي نان، آش، صنايع دستي، توليدات زنان سرپرست خانوار، لوازم التحرير ايراني اسلامي، اقلام فرهنگي و .... پسرم سريع از ما جدا شد. دنبال سر زدن به غرفه كانون فرهنگي پايگاه بسيجشان بود و تيراندازي در غرفه اي خاص پسر بچه هاي پرهيجان و ديدن تجهيزات نظامي اندكي كه در نمايشگاه ديده مي شد و ما به بخش هاي ديگر نمايشگاه سر زديم. در همين بخش غرفه اي بود براي چند شركت دانش بنيان و مخترعين. چيزي كه اينجا جلب توجه مي كرد؛ دستگاه مكانيزه برداشت گل زعفران بود كه طراحش مي گفت بزودي به توليد انبوه مي رسد و به بازار عرضه مي شود. درخياباني ديگر دو مكان قديمي بازسازي شده ديده مي شد. زورخانه و تماشاخانه. زورخانه در حال تعطيل شدن بود و نتوانستيم داخل اش را ببينيم و در تماشاخانه اي كه با سبك قديمي اش طراحي شده بود؛ فيلم هاي جشنواره عمار و توليدات معاونت فرهنگي شهرداري نمايش داده مي شد. آرزو كردم يكي از فيلم هاي من هم دراين تماشاخانه خوش حس و حال به نمايش درآيد.
دركنار همه اينها مهمترين نكته اي كه توجهم را جلب كرد؛ حضور انبوه مردم از طيف ها، افكار و طبقات مختلف اجتماعي با سطوح متفاوت فرهنگي و ديني دراين نمايشگاه دوست داشتني بود. درحقيقت استقبال مردمي شگفت انگيز از نمايشگاه "مشهد دوست داشتني" در مدتي كوتاه، پاسخ خانواده هاي مشهدي به ديده شدن نيازي است كه پيش ازاين انكار يا سانسور مي شد. نياز به سرگرمي ها جذاب، سالم و هويت بخش براي خانواده هاي ايراني. پيش ازاين و در برگزاري نمايشگاه بين المللي، در موضوعات مختلف اعتراض هايي مي ديديم كه چرا مردم نمايشگاه را با پارك يا مكان هاي تفريح اشتباه مي گيرند و نمايشگاه هاي تخصصي اقتصادي را اينهمه شلوغ مي كنند. جوابش اين بود كه خانواده ها از سر نداريِ فرهنگي و بخاطر استيصال در نداشتن سرگرمي هاي سالم، به نمايشگاه هاي تخصصي اقتصادي هجوم مي برند و شايد هدفشان گشت و گذار درمكاني زيبا و باز است و حتي ممكن است برخي وارد سالن ها هم نشوند. حالا اگر بتوان اين خلأ -نياز به سرگرمي هاي سالم - را با نمايشگاه ها يا فستيوال هاي هويتي مثل اين نمايشگاه پركرد؛ اتفاقات مهمي خواهد افتاد. انشاء الله
در روزنامه شهر آرا
پنج شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
ما و انكار هويتي دوست داشتني
وقتی خبر برپایی نمایشگاه " مشهد دوست داشتنی" را شنیدم فکر کردم اینبار نه بعنوان یک نخبه یا هنرمند یا نویسنده و... - که اساسا خود را هیچیک از اینها نمی دانم- که بعنوان پدر یک خانواده عادی مشهدی به نمایشگاه بروم و خود را با دو فرزندم هماهنگ کنم. با خانواده عصر جمعه راه افتادیم و فکر نمی کردیم برای پیدا کردن جای پارک ماشین اینهمه معطل شویم. سرما و برف و این جمعیت هجوم آورده به نمایشگاه ترکیبی بود که کنجکاوی برای دیدن نمایشگاه را بیشتر می کرد.ازدحام و سرو صدا و شعارهاي جلوي در توجه را جلب مي كرد. نمایشی با موضوع راهپیمایی های انقلاب با محتواي همبستگی مردم با ارتش در حال اجرا بود و جمعیت بازدید کننده چند لایه ای که با اشتیاق نمایش را می دیدند. تحرك و هيجان اين نمايش زنده و شايد كمي بي نظمي اش به جذابيت هايش مي افزود. از کنار جمعیت گذشتیم و وارد بخش بازسازی محله های قدیمی مشهد شدیم. حس قدم زدن در راسته بازارهای قدیمی اطراف حرم با نوعی از طراحی که فقط نوستالوژی کهنه، تاریخ گذشته و سکولار را تداعی نمی كرد. تلفيق زندگي ايراني اسلامي با نگاه به تاريخچه انقلابي و جذاب معاصر تاريخ ايران، بهترين جمله ايست كه در وصف اين بخش نمايشگاه به ذهنم مي آيد. در اين راسته بازار چيزي كه توجه را بيش از همه به خود جلب مي كرد؛ قهوه خانه سنتی زیبایی بود با تابلوهاي عكس شهدا و چای و دیزی واقعي و نه باسمه اي و روشنفكري. دوست داشتم استكاني چاي دراينجامي خوردم. صدای بلندگو همین لحظات بگوش رسيد" صحنه بازسازی ترور شهید هاشمی نژاد در میدان شهدا" جملاتي بزرگتر از ذهن زودگذر. تركيب جذاب نمایش با حس حضور در مکان. شاید نوعی تئاتر پانوراما (فراگير) که مخاطب خود را جزیی از اتفاق می داند. بازهم فرصتمان كم بود و حسرت اين نمايش به دلمان ماند. پسرم ما را به سمت غرفه ساواک هدایت کرد. مردم علاقه مند كه براي لحظه اي ديدن فضاي داخلي بازسازي شده سلول هاي ساواك مشهد، صفي طولاني تشكيل داده بودند. از صف ساواك عبور كرديم و و وارد غرفه هاي مناطق شهرداري شديم. غرفه هايي با جذابيت كمتر از بخش هاي تاريخي – نمايشي ولي با نكات مفيد و جذاب. مثلا در غرفه اي چند نفر از زنان افغانستاني شيريني ها و غذاهاي محلي مي فروختند. بسراق، بولاني و پيراشكي و نه رايگان. و اين يكي از نكات نمايشگاه " مشهد دوست داشتني" است كه در كنار پيوست اجتماعي يعني حضور انبوه مردم از اقشار مختلف، پيوست اقتصادي يعني حركت به سمت خود كفايي و خود گرداني را هم درآن ديده است. مثال هايش هم زياد بود؛ همان قهوه خانه سنتي، غرفه هاي نان، آش، صنايع دستي، توليدات زنان سرپرست خانوار، لوازم التحرير ايراني اسلامي، اقلام فرهنگي و .... پسرم سريع از ما جدا شد. دنبال سر زدن به غرفه كانون فرهنگي پايگاه بسيجشان بود و تيراندازي در غرفه اي خاص پسر بچه هاي پرهيجان و ديدن تجهيزات نظامي اندكي كه در نمايشگاه ديده مي شد و ما به بخش هاي ديگر نمايشگاه سر زديم. در همين بخش غرفه اي بود براي چند شركت دانش بنيان و مخترعين. چيزي كه اينجا جلب توجه مي كرد؛ دستگاه مكانيزه برداشت گل زعفران بود كه طراحش مي گفت بزودي به توليد انبوه مي رسد و به بازار عرضه مي شود. درخياباني ديگر دو مكان قديمي بازسازي شده ديده مي شد. زورخانه و تماشاخانه. زورخانه در حال تعطيل شدن بود و نتوانستيم داخل اش را ببينيم و در تماشاخانه اي كه با سبك قديمي اش طراحي شده بود؛ فيلم هاي جشنواره عمار و توليدات معاونت فرهنگي شهرداري نمايش داده مي شد. آرزو كردم يكي از فيلم هاي من هم دراين تماشاخانه خوش حس و حال به نمايش درآيد.
دركنار همه اينها مهمترين نكته اي كه توجهم را جلب كرد؛ حضور انبوه مردم از طيف ها، افكار و طبقات مختلف اجتماعي با سطوح متفاوت فرهنگي و ديني دراين نمايشگاه دوست داشتني بود. درحقيقت استقبال مردمي شگفت انگيز از نمايشگاه "مشهد دوست داشتني" در مدتي كوتاه، پاسخ خانواده هاي مشهدي به ديده شدن نيازي است كه پيش ازاين انكار يا سانسور مي شد. نياز به سرگرمي ها جذاب، سالم و هويت بخش براي خانواده هاي ايراني. پيش ازاين و در برگزاري نمايشگاه بين المللي، در موضوعات مختلف اعتراض هايي مي ديديم كه چرا مردم نمايشگاه را با پارك يا مكان هاي تفريح اشتباه مي گيرند و نمايشگاه هاي تخصصي اقتصادي را اينهمه شلوغ مي كنند. جوابش اين بود كه خانواده ها از سر نداريِ فرهنگي و بخاطر استيصال در نداشتن سرگرمي هاي سالم، به نمايشگاه هاي تخصصي اقتصادي هجوم مي برند و شايد هدفشان گشت و گذار درمكاني زيبا و باز است و حتي ممكن است برخي وارد سالن ها هم نشوند. حالا اگر بتوان اين خلأ -نياز به سرگرمي هاي سالم - را با نمايشگاه ها يا فستيوال هاي هويتي مثل اين نمايشگاه پركرد؛ اتفاقات مهمي خواهد افتاد. انشاء الله
در روزنامه شهر آرا
پنج شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
#یادداشت
در آمدی بر یک اتفاق مبارک
وقتی برای همراه شدن با کاروان سرزمین برادری تماس گرفتند؛ خاطرات یک عمر مراوده برادرانه با دوستان خوب اهل سنت برایم زنده شد. از سفرهای زیادی که به افغانستان رفته بودم. دیدارها و کمک ها و اشتراک نظرهای ضد استکباری تا شورای اخوت اسلامی که با همت آیت الله محسنی تشکیل شده و علمای شیعه و سنی جمع می شوند برای هم فکری و گرفتن تصمیمات مشترک - که کاش این مدل بی هیاهو و صمیمی اش را ایران هم داشتیم- تا شهدای اهل سنتی که در راه مبارزه با ارتش سرخ شوروی و تکفیر و سلفی گری درآن سامان تقدیم اسلام شدند.
و خاطرات نزدیک تری از سفر به بنگلادش و دیدار با مردمی که عاشق اهل بیت پیامبر بودند. از شهر ها تا روستاها و روز عاشورای شگفت انگیزی که این کشور 170 میلیون نفری به عشق امام حسین(ع) تعطیل رسمی است. و خاطرات و مرور ایامی شیرین در کشورهای دیگر ...
حالا دعوت کرده اند برای زیارت علما و نخبگان و برادران اهل سنت خراسانی که پیش ازاین نیز با آنها بودیم و در غم و شادی هم شریک... به سیره اهل بیت علیهم السلام دراین حدیث از حضرت صادق آل محمد(ص) :
معاویة بن وهب می گوید: به امام صادق – علیه السلام – عرض کردم: رفتار بایسته ی ما با اقوام مان و آنان که با آنها معاشرت داریم و شیعه هم نیستند چیست؟
امام – علیه السلام – فرمودند: به پیشوایان خود نگاه کنید و از آنان پیروی کنید، آن گونه که آنان رفتار می کنند شما نیز همان طور رفتار کنید، به خدا سوگند آنان به عیادت بیماران غیرشیعه شان می روند و بر جنازه هایشان حاضر می شوند و به سود و ضرر آنها [هرچه حق باشد] گواهی می دهند و امانتهای آنان را به آنها بر می گردانند.»( شیخ کلینی، کافی، ج2، ص636 ؛ علی بن حسن بن فضل طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص123؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج12، ص6.
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا
سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
در آمدی بر یک اتفاق مبارک
وقتی برای همراه شدن با کاروان سرزمین برادری تماس گرفتند؛ خاطرات یک عمر مراوده برادرانه با دوستان خوب اهل سنت برایم زنده شد. از سفرهای زیادی که به افغانستان رفته بودم. دیدارها و کمک ها و اشتراک نظرهای ضد استکباری تا شورای اخوت اسلامی که با همت آیت الله محسنی تشکیل شده و علمای شیعه و سنی جمع می شوند برای هم فکری و گرفتن تصمیمات مشترک - که کاش این مدل بی هیاهو و صمیمی اش را ایران هم داشتیم- تا شهدای اهل سنتی که در راه مبارزه با ارتش سرخ شوروی و تکفیر و سلفی گری درآن سامان تقدیم اسلام شدند.
و خاطرات نزدیک تری از سفر به بنگلادش و دیدار با مردمی که عاشق اهل بیت پیامبر بودند. از شهر ها تا روستاها و روز عاشورای شگفت انگیزی که این کشور 170 میلیون نفری به عشق امام حسین(ع) تعطیل رسمی است. و خاطرات و مرور ایامی شیرین در کشورهای دیگر ...
حالا دعوت کرده اند برای زیارت علما و نخبگان و برادران اهل سنت خراسانی که پیش ازاین نیز با آنها بودیم و در غم و شادی هم شریک... به سیره اهل بیت علیهم السلام دراین حدیث از حضرت صادق آل محمد(ص) :
معاویة بن وهب می گوید: به امام صادق – علیه السلام – عرض کردم: رفتار بایسته ی ما با اقوام مان و آنان که با آنها معاشرت داریم و شیعه هم نیستند چیست؟
امام – علیه السلام – فرمودند: به پیشوایان خود نگاه کنید و از آنان پیروی کنید، آن گونه که آنان رفتار می کنند شما نیز همان طور رفتار کنید، به خدا سوگند آنان به عیادت بیماران غیرشیعه شان می روند و بر جنازه هایشان حاضر می شوند و به سود و ضرر آنها [هرچه حق باشد] گواهی می دهند و امانتهای آنان را به آنها بر می گردانند.»( شیخ کلینی، کافی، ج2، ص636 ؛ علی بن حسن بن فضل طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص123؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج12، ص6.
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا
سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
4_5904243545551667277.pdf
243 KB
#یادداشت
درآمدی بر یک اتفاق مبارک با موضوع کاروان برادری
pdf
سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
درآمدی بر یک اتفاق مبارک با موضوع کاروان برادری
سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵
https://telegram.me/zambur
#یادداشت_فیلم
یاد ایام
امشب شبکه مستند فیلمی پخش کرد با عنوان" راه بی عبور" زندگی یک معلم عشایری و تلاش های او برای رساندن خدمات آموزشی به روستاهای صعب العبور لرستان ....
سال ۸۹ بود ...
فشار فتنه ۸۸ و مصائب آن سالها و احتیاج من به کاری متفاوت و خارج از شهر.
یکی از دوستان تماس گرفت که سوژه ای پیدا کرده در لرستان ... یک معلم عشایری
زود قبول کردم با یک دوست تصویربردار و یک یاور همیشگی و آن دوست محقق راهی شدیم.
جوانی بنام عزیز محمدی و پیش رو سفری پرماجرا...
برای مشکل برق، موتور برق و دوگالن بنزین بردیم چون در میانه کوه ها برق برای شارژ باطری ها نبود.
با گالن های بنزین نتوانستیم سوار قطار مسافری شویم.
مخفیانه سوار یک واگن خالی حمل زغال سنگ شدیم؛ بدون گالن های بنزین.
از ده ها تونل با سرعتی باور نکردنی عبور کردیم و فیلم گرفتیم ... عزیز هم با مابود.
رسیدیم به ایستگاه مورد نظر اما هر چه فریاد زدیم و به بدنه واگن کوبیدیم؛ صدایمان در باد و صدای تونل ها گم شد.
دو ایستگاه بعد خودمان را انداختیم پایین ... به هم نگاه کردیم ... صورت ها سیاه بود و فقط دو دایره چشم دیده می شد ... خاکه زغال قیافه ها را دیدنی کرده بود!
علی نور آبادی محقق وخبرنگار رادیو نفس نفس می زد.
داوود رحمانی تصویر بردار خلاق و خوش اخلاق فقط می خندیدید
مسعود طایفی مدیر تولید و نابغه آی تی همچنان دنبال اجرا بود و اینکه آنشب را باید کجا سر کنیم ....
روستای متروکه ای کنار اتاقک سوزنبانی قرار داشت و پشت روستا رودخانه ای خروشان.
شاید ۴-۵ خانوار در روستا بودند.
یکی از خانه های خالی روستایی را انتخاب کردیم ... بدون زیر انداز و هیچ وسیله ای ... یکی از اهالی موکت و پنکه کهنه ای آورد ... دمای هوا در شب بالای ۴۸ درجه بود.
مثلا خوابیدیم و چه خوابی ... پشه ها و گرما و هرم خفه کننده اتاق...
نزدیک ۱ نیمه شب من و داوود از خواب پریدیم ... چشم درد شدید که حاصل گرد زغال و تصویر برداری با نور چراغ معدن در تونل های تاریک بود.
دو نفری راه افتادیم ... در یکی از خانه ها را زدیم و تقاضای قطره چشم کردیم ... مرد روستایی با قیافه خواب آلود و متعجب رفت و قطره ای آورد و ما بدون خواندن برچسب قطره، ریختیم توی چشممان!
با داوود رفتیم سراغ سوزنبان ... شب فینال جام جهانی ۲۰۱۰ بود و اسپانیا قرار بود در وقت اضافه هلند را شکست دهد ... گفتیم می توانیم ساعتی توی اتاق که کولر گازی داشت بمانیم؟ اجازه نداد و گفت مسوولیت دارد!!
برگشتیم و خوابیدیم و صبح با قطار مسافری برگشتیم به ایستگاهی که قرار بود قاطرها بیایند دنبالمان.
که نیامدند...
پیاده زدیم به کوه ... از راهی مربوط به قرارگاه خاتم، کنار سد بلند بختیاری در هوایی نزدیک ۵۵ درجه!
هر چند کیلومتر یک نفرمان گرمازده می شد و برمی گشت و تازه عزیز توی راه تعریف کرد که قبل از ما یک نفر دیگر اقدام کرده به ساخت مستند از زندگی او و من ناراحت که چرا زودتر نفهمیدیم.
کار را رها و به خدا واگذار کردم و آن دوستی که پروژه اخلاقا متعلق به او بود...
آن سفر برای ما یکی از خاطره انگیزترین سفرهایمان شد و تجربیات غیر قابل تکراری که داشتیم...
امشب که مستند عزیز را پس از هفت سال دیدم؛ خاطرات آن روزها زنده شد و خوشحالم که این مستند سخت با سوژه بی نظیرش بالاخره ساخته شد و با همت مدیر شبکه مستند پخش شد.
حامی مالی کار ناتمام ما مدیر فعلی شبکه مستند برادر سید سلیم غفوری بود.
https://telegram.me/zambur
یاد ایام
امشب شبکه مستند فیلمی پخش کرد با عنوان" راه بی عبور" زندگی یک معلم عشایری و تلاش های او برای رساندن خدمات آموزشی به روستاهای صعب العبور لرستان ....
سال ۸۹ بود ...
فشار فتنه ۸۸ و مصائب آن سالها و احتیاج من به کاری متفاوت و خارج از شهر.
یکی از دوستان تماس گرفت که سوژه ای پیدا کرده در لرستان ... یک معلم عشایری
زود قبول کردم با یک دوست تصویربردار و یک یاور همیشگی و آن دوست محقق راهی شدیم.
جوانی بنام عزیز محمدی و پیش رو سفری پرماجرا...
برای مشکل برق، موتور برق و دوگالن بنزین بردیم چون در میانه کوه ها برق برای شارژ باطری ها نبود.
با گالن های بنزین نتوانستیم سوار قطار مسافری شویم.
مخفیانه سوار یک واگن خالی حمل زغال سنگ شدیم؛ بدون گالن های بنزین.
از ده ها تونل با سرعتی باور نکردنی عبور کردیم و فیلم گرفتیم ... عزیز هم با مابود.
رسیدیم به ایستگاه مورد نظر اما هر چه فریاد زدیم و به بدنه واگن کوبیدیم؛ صدایمان در باد و صدای تونل ها گم شد.
دو ایستگاه بعد خودمان را انداختیم پایین ... به هم نگاه کردیم ... صورت ها سیاه بود و فقط دو دایره چشم دیده می شد ... خاکه زغال قیافه ها را دیدنی کرده بود!
علی نور آبادی محقق وخبرنگار رادیو نفس نفس می زد.
داوود رحمانی تصویر بردار خلاق و خوش اخلاق فقط می خندیدید
مسعود طایفی مدیر تولید و نابغه آی تی همچنان دنبال اجرا بود و اینکه آنشب را باید کجا سر کنیم ....
روستای متروکه ای کنار اتاقک سوزنبانی قرار داشت و پشت روستا رودخانه ای خروشان.
شاید ۴-۵ خانوار در روستا بودند.
یکی از خانه های خالی روستایی را انتخاب کردیم ... بدون زیر انداز و هیچ وسیله ای ... یکی از اهالی موکت و پنکه کهنه ای آورد ... دمای هوا در شب بالای ۴۸ درجه بود.
مثلا خوابیدیم و چه خوابی ... پشه ها و گرما و هرم خفه کننده اتاق...
نزدیک ۱ نیمه شب من و داوود از خواب پریدیم ... چشم درد شدید که حاصل گرد زغال و تصویر برداری با نور چراغ معدن در تونل های تاریک بود.
دو نفری راه افتادیم ... در یکی از خانه ها را زدیم و تقاضای قطره چشم کردیم ... مرد روستایی با قیافه خواب آلود و متعجب رفت و قطره ای آورد و ما بدون خواندن برچسب قطره، ریختیم توی چشممان!
با داوود رفتیم سراغ سوزنبان ... شب فینال جام جهانی ۲۰۱۰ بود و اسپانیا قرار بود در وقت اضافه هلند را شکست دهد ... گفتیم می توانیم ساعتی توی اتاق که کولر گازی داشت بمانیم؟ اجازه نداد و گفت مسوولیت دارد!!
برگشتیم و خوابیدیم و صبح با قطار مسافری برگشتیم به ایستگاهی که قرار بود قاطرها بیایند دنبالمان.
که نیامدند...
پیاده زدیم به کوه ... از راهی مربوط به قرارگاه خاتم، کنار سد بلند بختیاری در هوایی نزدیک ۵۵ درجه!
هر چند کیلومتر یک نفرمان گرمازده می شد و برمی گشت و تازه عزیز توی راه تعریف کرد که قبل از ما یک نفر دیگر اقدام کرده به ساخت مستند از زندگی او و من ناراحت که چرا زودتر نفهمیدیم.
کار را رها و به خدا واگذار کردم و آن دوستی که پروژه اخلاقا متعلق به او بود...
آن سفر برای ما یکی از خاطره انگیزترین سفرهایمان شد و تجربیات غیر قابل تکراری که داشتیم...
امشب که مستند عزیز را پس از هفت سال دیدم؛ خاطرات آن روزها زنده شد و خوشحالم که این مستند سخت با سوژه بی نظیرش بالاخره ساخته شد و با همت مدیر شبکه مستند پخش شد.
حامی مالی کار ناتمام ما مدیر فعلی شبکه مستند برادر سید سلیم غفوری بود.
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
#یادداشت
#فیلم
#ترمینال_غرب
مدافع منافع ملی
1- ترمینال غرب فیلمی جسور است. جسارت در انتخاب موضوعی انتقادی علیه مواضع دولت مذاکره کننده که این جسارت در شرایط مرگ و ترس سینما نسبت به یکی از مهمترین پرونده های تعیین کننده سرنوشت کشور اتفاق می افتد. پیش از این تقریباً هیچ فیلمی با موضوع اصلی انرژی هسته ای و مذاکرات هسته ای ندیده بودیم؛ با اینکه حتی اگر با نگاه مثبت هم به مذاکرات نگاه کنیم؛ بار دراماتیک این چند سال مذاکره بسیار بالا و سوژه خیز است. واقعیاتی مثل تعطیلی صنعت هسته ای، اخراج دانشمندان، تهدید های داخلی و خارجی آنها درکنار مسأله فرار مغزها، سرفصل های اصلی موضوعی ترمینال غرب است.
2- کارگردان در ترمینال غرب روی مرز باریک واقعیت و استعاره حرکت می کند. از اسامی استعاری و معنا داری که بعضاً در دیالوگ ها هم تکرار می شود؛ تا فلاش بک هایی با حضور نقش های مشابه شهدای هسته ای. از طرف دیگر فیلم در برخی سکانسها واقع نماست. حضور مادر شهید احمدی روشن در مرکز ترویجی انرژی هسته ای و سخنرانیش برای حضار، مرزی فرا واقعی از حضور یک شخصیت واقعی و نه حتی هنرپیشه دریک فیلم داستانی است.
3- ترمینال غرب فیلمی انتقادی، کمی تلخ و هشدار دهنده است؛ اما با سکه رایج سیاه نمایی در سینمای ایران به کلی فاصله دارد. فیلم امید بخش و روبه جلو ساخته شده و جز پیام ادامه داشتن راه شهدا و جز اسم امید برای شخصیت اصلی اش، روح مبارزه جویی، جهاد و امید به آینده ای روشن را در خود نهادینه کرده است. سکانس تبدیل خانه مادر بزرگ به مرکز ترویجی انرژی هسته ای بسیار خوب، متفاوت و نشاط آور است. از آن سکانس هایی که در سینمای ایران و خصوصاً درفیلم های غیر طنز کمتر دیده ایم.
4- ترمینال غرب یک فیلم سیاسی است که به یکی از پرونده های مهم جاری سیاسی کشور اشاره می کند و خنثی هم نیست و موضع اش را شفاف و روشن بیان می کند؛ اما فیلمی سیاست زده و روزی خور جناح و باندی خاص و نان به نرخ روز خور نیست. شاید یکی از ملی ترین فیلم هایی که در این سالها دیده ام. فیلمی که به شکلی واقعی و نه دکوری منافع ملی را سر دست گرفته و فریاد می زند. از این جهت دلیل عدم اکران عمومی فیلم درسینماها را نفهمیدم. گرچه جشنواره عمار توانسته دراین سالها برای خود شبکه ای قابل اطمینان برای اکران فیلم های متکی به گفتمان انقلاب اسلامی بسازد؛ اما این مسأله مسؤولیت نهادهای دولتی متولی سالن های سینما را که برای دفاع از منافع ملی بودجه می گیرند؛ ساقط نمی کند.
5- از اسم فیلم خوشم آمد. یک اسم با مسمّا و دولایه که هم عنایت به مکانی واقعی در قصه دارد و هم بیان کننده درونمایه اصلی فیلم است. مفهوم موقت بودن و رفت و آمد را هم دارد. از قضا اینجا بکار بردن کلمه ترمینال به دلیل بازمعنایی از کلمه پایانه با مسمی تر است.
6- از نظر فنی ترمینال غرب، فیلمی متوسط است. این اصطلاح که " آیا فیلم درآمده یانه؟" درمورد این فیلم با جواب مثبت روبرو می شود. یعنی تکنیک فیلم سازی متناسب با محتوای ارائه شده در فیلم وجود دارد. البته اشکالات فنی که همیشه در همه فیلم های سینمایی به چشم می خورد؛ اینجا هم دیده می شود. شخصیت پردازی برخی نقش ها ناقص است؛ قصه فرعی تناسب مضمونی با قصه اصلی ندارد. بعضی بازی های متوسط است و میزانس ها در برخی جاها پخته و دقیق نیست. اما می توان همه این ها را به محتوای ملی گرایانه و کار اولی بودن کارگردان بخشید.
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا
سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۶
https://telegram.me/zambur
#فیلم
#ترمینال_غرب
مدافع منافع ملی
1- ترمینال غرب فیلمی جسور است. جسارت در انتخاب موضوعی انتقادی علیه مواضع دولت مذاکره کننده که این جسارت در شرایط مرگ و ترس سینما نسبت به یکی از مهمترین پرونده های تعیین کننده سرنوشت کشور اتفاق می افتد. پیش از این تقریباً هیچ فیلمی با موضوع اصلی انرژی هسته ای و مذاکرات هسته ای ندیده بودیم؛ با اینکه حتی اگر با نگاه مثبت هم به مذاکرات نگاه کنیم؛ بار دراماتیک این چند سال مذاکره بسیار بالا و سوژه خیز است. واقعیاتی مثل تعطیلی صنعت هسته ای، اخراج دانشمندان، تهدید های داخلی و خارجی آنها درکنار مسأله فرار مغزها، سرفصل های اصلی موضوعی ترمینال غرب است.
2- کارگردان در ترمینال غرب روی مرز باریک واقعیت و استعاره حرکت می کند. از اسامی استعاری و معنا داری که بعضاً در دیالوگ ها هم تکرار می شود؛ تا فلاش بک هایی با حضور نقش های مشابه شهدای هسته ای. از طرف دیگر فیلم در برخی سکانسها واقع نماست. حضور مادر شهید احمدی روشن در مرکز ترویجی انرژی هسته ای و سخنرانیش برای حضار، مرزی فرا واقعی از حضور یک شخصیت واقعی و نه حتی هنرپیشه دریک فیلم داستانی است.
3- ترمینال غرب فیلمی انتقادی، کمی تلخ و هشدار دهنده است؛ اما با سکه رایج سیاه نمایی در سینمای ایران به کلی فاصله دارد. فیلم امید بخش و روبه جلو ساخته شده و جز پیام ادامه داشتن راه شهدا و جز اسم امید برای شخصیت اصلی اش، روح مبارزه جویی، جهاد و امید به آینده ای روشن را در خود نهادینه کرده است. سکانس تبدیل خانه مادر بزرگ به مرکز ترویجی انرژی هسته ای بسیار خوب، متفاوت و نشاط آور است. از آن سکانس هایی که در سینمای ایران و خصوصاً درفیلم های غیر طنز کمتر دیده ایم.
4- ترمینال غرب یک فیلم سیاسی است که به یکی از پرونده های مهم جاری سیاسی کشور اشاره می کند و خنثی هم نیست و موضع اش را شفاف و روشن بیان می کند؛ اما فیلمی سیاست زده و روزی خور جناح و باندی خاص و نان به نرخ روز خور نیست. شاید یکی از ملی ترین فیلم هایی که در این سالها دیده ام. فیلمی که به شکلی واقعی و نه دکوری منافع ملی را سر دست گرفته و فریاد می زند. از این جهت دلیل عدم اکران عمومی فیلم درسینماها را نفهمیدم. گرچه جشنواره عمار توانسته دراین سالها برای خود شبکه ای قابل اطمینان برای اکران فیلم های متکی به گفتمان انقلاب اسلامی بسازد؛ اما این مسأله مسؤولیت نهادهای دولتی متولی سالن های سینما را که برای دفاع از منافع ملی بودجه می گیرند؛ ساقط نمی کند.
5- از اسم فیلم خوشم آمد. یک اسم با مسمّا و دولایه که هم عنایت به مکانی واقعی در قصه دارد و هم بیان کننده درونمایه اصلی فیلم است. مفهوم موقت بودن و رفت و آمد را هم دارد. از قضا اینجا بکار بردن کلمه ترمینال به دلیل بازمعنایی از کلمه پایانه با مسمی تر است.
6- از نظر فنی ترمینال غرب، فیلمی متوسط است. این اصطلاح که " آیا فیلم درآمده یانه؟" درمورد این فیلم با جواب مثبت روبرو می شود. یعنی تکنیک فیلم سازی متناسب با محتوای ارائه شده در فیلم وجود دارد. البته اشکالات فنی که همیشه در همه فیلم های سینمایی به چشم می خورد؛ اینجا هم دیده می شود. شخصیت پردازی برخی نقش ها ناقص است؛ قصه فرعی تناسب مضمونی با قصه اصلی ندارد. بعضی بازی های متوسط است و میزانس ها در برخی جاها پخته و دقیق نیست. اما می توان همه این ها را به محتوای ملی گرایانه و کار اولی بودن کارگردان بخشید.
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا
سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۶
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
کلاه سفیدها و یقه سفیدها
مستند کلاه سفیدها را دیشب دیدم. با اندوه، حسرت و ذهنی اشکبار این خطوط را می نویسم:
1. کلاه سفیدها، برنده اسکار بهترین مستند کوتاه 2017، فیلمی با خط محتوایی روشن و ایدئولوژی مشخص است. بسیار رو، هدفمند و بدون ترس از شعاری شدن و در جبهه آمریکاییها بسیار حزب اللهی و بقول ما "جشنواره عماری". هدفش زدن جناح مقاومت و انتقام گیری از روسیه است و در مرحله دوم جداسازی تروریسم تکفیری از آمریکا و متحدانش با این جمله کلیدی: "روسیه از بالا بمباران می کنه و داعش از زمین مارو می کشه" . سکانس نهایی فیلم تصاویر تکراری بیرون آوردن جنازه های مردم از زیر آوارها در حلب است با زیر صدای اذان و این جمع بندی که "از شماست که برشماست" و به همه دنیا خط می دهد که ریشه تروریسم در اسلام و همین نوای آشنای اذان است. موقع دیدن یاد سکانس تیتراژ فیلم "جن گیر" افتادم.
2. کلاه سفید ها یکی از اسناد مهم سیاسی بودن اسکار است. مستندی گزارشی با فرمی متوسط که برخی اشکالات تدوینی و چندپاره گی قصه اش واضع و آشکار است و به اصطلاح ما فیلم سازها دو پایان دارد - درپلان تلألؤ خورشید از بین درختان، بیننده انتظار دیدن تیتراژ دارد اما فیلم ادامه پیدا می کند- این فیلم بعنوان بهترین مستندِ سالِ مهمترین جایزه سینمایی جهان – مثلاً- انتخاب می شود. چرا؟ به این دلیل که نزدیکترین فیلم به اهداف استراتژیک آمریکا و متحدان غربی – عربی اش است. درست مثل آرگو، هارت لاکر، فروشنده، جدایی نادر از سیمین و...
3. برای مخاطب آگاه ایرانی و مطلعین از محتوا، کلاه سفید ها مستند خبیث و دروغگویی است. سه شخصیت اصلی فیلم پیش از امدادگر شدن جزو مسلحین تکفیری وابسته به گروه های تروریستی در سوریه بوده اند و یکی از آنها همان جلادیست؛ که سر از تن نوجوان سوری جدا کرده و عکس هایش را منتشر کرده است. اما آیا همه بینندگان فیلم به همین میزان از مسائل پشت پرده آن اطلاع دارند؟ جواب منفی است. بیننده جهانی و حتی تماشاگر بی اطلاع ایرانی و شیعی با دیدن این مستند، گرفتار مجموعه ای از شبهات و سؤالات گیج کننده می شود و چون درمقابل محصول رسانه ای متناسبی ندارد؛ از نظر فکری به جناح آمریکایی گرایش پیدا می کند.
4. با دیدن کلاه سفیدها حسرتی در دل می ماند از ضعف ها، کم کاری ها و سوء مدیریت های رسانه ای ما در ۶ سال جنگ سوریه. سوء مدیریت یقه سفید هایی که درمقابل کلاه سفیدها دستهایشان را بالا برده اند و در انظار مرگ دراین کارزار رسانه ای هستند. یقه سفید هایی که با وجود امکانات کافی و حضور دائمی در سوریه، تا امروز حتی یک مستند با تاثیرگذاری آثار پرتعداد رسانه های غربی – عربی تولید نکرده اند و به جوانان پرشور، بی ادعا و هنرمند پشت خط مانده هم اجازه کار نمی دهند.
والعاقبه للمتقین
#یادداشت #فیلم #مستند #کلاه_سفیدها
برنده جایز اسکار بهترین مستند کوتاه ۲۰۱۷
https://telegram.me/zambur
مستند کلاه سفیدها را دیشب دیدم. با اندوه، حسرت و ذهنی اشکبار این خطوط را می نویسم:
1. کلاه سفیدها، برنده اسکار بهترین مستند کوتاه 2017، فیلمی با خط محتوایی روشن و ایدئولوژی مشخص است. بسیار رو، هدفمند و بدون ترس از شعاری شدن و در جبهه آمریکاییها بسیار حزب اللهی و بقول ما "جشنواره عماری". هدفش زدن جناح مقاومت و انتقام گیری از روسیه است و در مرحله دوم جداسازی تروریسم تکفیری از آمریکا و متحدانش با این جمله کلیدی: "روسیه از بالا بمباران می کنه و داعش از زمین مارو می کشه" . سکانس نهایی فیلم تصاویر تکراری بیرون آوردن جنازه های مردم از زیر آوارها در حلب است با زیر صدای اذان و این جمع بندی که "از شماست که برشماست" و به همه دنیا خط می دهد که ریشه تروریسم در اسلام و همین نوای آشنای اذان است. موقع دیدن یاد سکانس تیتراژ فیلم "جن گیر" افتادم.
2. کلاه سفید ها یکی از اسناد مهم سیاسی بودن اسکار است. مستندی گزارشی با فرمی متوسط که برخی اشکالات تدوینی و چندپاره گی قصه اش واضع و آشکار است و به اصطلاح ما فیلم سازها دو پایان دارد - درپلان تلألؤ خورشید از بین درختان، بیننده انتظار دیدن تیتراژ دارد اما فیلم ادامه پیدا می کند- این فیلم بعنوان بهترین مستندِ سالِ مهمترین جایزه سینمایی جهان – مثلاً- انتخاب می شود. چرا؟ به این دلیل که نزدیکترین فیلم به اهداف استراتژیک آمریکا و متحدان غربی – عربی اش است. درست مثل آرگو، هارت لاکر، فروشنده، جدایی نادر از سیمین و...
3. برای مخاطب آگاه ایرانی و مطلعین از محتوا، کلاه سفید ها مستند خبیث و دروغگویی است. سه شخصیت اصلی فیلم پیش از امدادگر شدن جزو مسلحین تکفیری وابسته به گروه های تروریستی در سوریه بوده اند و یکی از آنها همان جلادیست؛ که سر از تن نوجوان سوری جدا کرده و عکس هایش را منتشر کرده است. اما آیا همه بینندگان فیلم به همین میزان از مسائل پشت پرده آن اطلاع دارند؟ جواب منفی است. بیننده جهانی و حتی تماشاگر بی اطلاع ایرانی و شیعی با دیدن این مستند، گرفتار مجموعه ای از شبهات و سؤالات گیج کننده می شود و چون درمقابل محصول رسانه ای متناسبی ندارد؛ از نظر فکری به جناح آمریکایی گرایش پیدا می کند.
4. با دیدن کلاه سفیدها حسرتی در دل می ماند از ضعف ها، کم کاری ها و سوء مدیریت های رسانه ای ما در ۶ سال جنگ سوریه. سوء مدیریت یقه سفید هایی که درمقابل کلاه سفیدها دستهایشان را بالا برده اند و در انظار مرگ دراین کارزار رسانه ای هستند. یقه سفید هایی که با وجود امکانات کافی و حضور دائمی در سوریه، تا امروز حتی یک مستند با تاثیرگذاری آثار پرتعداد رسانه های غربی – عربی تولید نکرده اند و به جوانان پرشور، بی ادعا و هنرمند پشت خط مانده هم اجازه کار نمی دهند.
والعاقبه للمتقین
#یادداشت #فیلم #مستند #کلاه_سفیدها
برنده جایز اسکار بهترین مستند کوتاه ۲۰۱۷
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
#یادداشت
جهان زیر سایۀ خورشید
١- دیرزمانی نیست که پروژهای بهنام «زیر سایۀ خورشید» ذیل مدیریت آستان قدس رضوی اجرا میشود، ایدهای که یکخطیاش بسیار بکر و جذاب است: سفری معنوی برای بردن پرچم متبرک حضرت رضا (ع) به بلاد مختلف که محملی است برای رسیدن فرهنگ و معارف رضوی به مردم مشتاق امام رئوف (روحی فداه)، طرحی که از استانها و شهرهای ایران شروع شده و چند سالی است به برخی کشورهای دیگر نیز رسیده است. «زیر سایه خورشیدِ» بینالملل مکملی قابلتوجه است برای تحقق، تعمیق و تدقیق محبت اهلبیت پیامبر بین مسلمانان جهان برای آشنایی با فرهنگ رضوی. این شاید سقف آرزوی «زیر سایۀ خورشید» است. هنوز نمیتوانیم دربارۀ اندازۀ موفقیت این طرح اظهارنظری داشته
باشیم.
٢- شاید مهمترین هدف از ایجاد پیوند معرفتی امام رضا (ع) با دیگرمسلمانان جهان ایجاد الفت و محبت و درصورت وجود محبت تکثیر آن باشد. طبیعی است که شیعیان جهان عاشق امام رضا (ع) هستند و پرچم ایشان در مناطق شیعهنشین ایجاد شوری وصفناشدنی و حسی از اعماق جان مینماید و میتوان بدینوسیله معارف ناب رضوی را به آنها منتقل کرد تا دلهایشان محکمتر و عقایدشان راسختر شود،
اما آیا تنها شیعیان هدف این سفرند؟! آیا ما بهعنوان شیعه وظیفه نداریم به دایرۀ محبان خاندان طهارت وسعت بخشیم؟! آیا این مسئله برای ما که منتظران قیام مهدی (عج) هستیم نه یک وظیفه، که یک ضرورت نیست؟! آیا گسترش دایرۀ محبان اهلبیت جزو مقدمات ظهور منجی نیست؟! آیا این مسئله یکی از عوامل بسیار مهم بازدارندۀ تفکرات انحرافی، از لیبرالیسم تا تکفیر، در جامعۀ مسلمانان نیست؟!
٣- امسال قرار است حقیر بهعنوان عضوی از کاروان «زیر سایۀ خورشید» در پناه پرچم حضرت رضا(ع) به دیار محبان اهلبیت در جنوب آسیا، بنگلادش، بروم، کشوری سرسبز و استوایی که اکثر جمعیت ١٧٠میلیوننفریاش اهل تسننِ دوستدار اهلبیت پیامبرند، کشوری که در مهمترین موعد مناسکی جهان تشیع، یعنی ماه محرم و روز عاشورا، عزاداریهایی دارد درخور یاد اباعبدا...الحسین (ع) و مجالس و دستههای عزاداریِ باشکوهش یادآور عزاداریهای شیعیان است. مردم اهل سنت این کشور نهتنها دوستدار، که عاشق اهلبیت پیامبرند و تشنۀ معارف ناب آن انوار مقدس. بهنظر من سفر «زیر سایۀ خورشید» به کشورهایی مثل بنگلادش و مناطقی که محبان اهلبیت پیامبر با هر مذهبی در آن حضور دارند نهتنها لازم، که ضروری بهنظر میرسد و اصولا این طرح، اگر قادر به گسترش دایرۀ معارف اهلبیت پیامبر به خارج از شیعه نباشد، ناقص است.
۴- اینقبیل سفرها اقتضائاتی دارد که درنظر داشتن آنها میتواند به استفادۀ حداکثری بینجامد: دخالت ندادن رقابتهای منفی مذهبی و پررنگ نکردن اختلافات، تمرکز بر سیرۀ اهلبیت، جلوگیری از ایجاد فضای منفی ناشیاز تبلیغات سیاسی، تأکید بر اشتراکات بین مذاهب اسلامی، آشنایی اعضای کاروان با معارف ناب رضوی و سبک زندگی اهلبیت پیامبر، استفاده از قرآن و علوم قرآنی بهعنوان یکی از دریچههای نزدیکی قلبهای مسلمانان جهان، داشتن پیام روشن و بدون مسامحۀ ضداستکباری، ضداستعماری و عدالتخواه مبتنیبر معارف اهلبیت، تسلط به مبانی نظری و عملی رهبران جمهوری اسلامی، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری دربارۀ اهلبیت پیامبر و وحدت مسلمانان جهان، شناخت مناسب از جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، زبان و اقتضائات خاص کشور مقصد، و... .
محمد مهدی خالقی
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا شماره 2322
شنبه 7 مرداد 1396
https://telegram.me/zambur
جهان زیر سایۀ خورشید
١- دیرزمانی نیست که پروژهای بهنام «زیر سایۀ خورشید» ذیل مدیریت آستان قدس رضوی اجرا میشود، ایدهای که یکخطیاش بسیار بکر و جذاب است: سفری معنوی برای بردن پرچم متبرک حضرت رضا (ع) به بلاد مختلف که محملی است برای رسیدن فرهنگ و معارف رضوی به مردم مشتاق امام رئوف (روحی فداه)، طرحی که از استانها و شهرهای ایران شروع شده و چند سالی است به برخی کشورهای دیگر نیز رسیده است. «زیر سایه خورشیدِ» بینالملل مکملی قابلتوجه است برای تحقق، تعمیق و تدقیق محبت اهلبیت پیامبر بین مسلمانان جهان برای آشنایی با فرهنگ رضوی. این شاید سقف آرزوی «زیر سایۀ خورشید» است. هنوز نمیتوانیم دربارۀ اندازۀ موفقیت این طرح اظهارنظری داشته
باشیم.
٢- شاید مهمترین هدف از ایجاد پیوند معرفتی امام رضا (ع) با دیگرمسلمانان جهان ایجاد الفت و محبت و درصورت وجود محبت تکثیر آن باشد. طبیعی است که شیعیان جهان عاشق امام رضا (ع) هستند و پرچم ایشان در مناطق شیعهنشین ایجاد شوری وصفناشدنی و حسی از اعماق جان مینماید و میتوان بدینوسیله معارف ناب رضوی را به آنها منتقل کرد تا دلهایشان محکمتر و عقایدشان راسختر شود،
اما آیا تنها شیعیان هدف این سفرند؟! آیا ما بهعنوان شیعه وظیفه نداریم به دایرۀ محبان خاندان طهارت وسعت بخشیم؟! آیا این مسئله برای ما که منتظران قیام مهدی (عج) هستیم نه یک وظیفه، که یک ضرورت نیست؟! آیا گسترش دایرۀ محبان اهلبیت جزو مقدمات ظهور منجی نیست؟! آیا این مسئله یکی از عوامل بسیار مهم بازدارندۀ تفکرات انحرافی، از لیبرالیسم تا تکفیر، در جامعۀ مسلمانان نیست؟!
٣- امسال قرار است حقیر بهعنوان عضوی از کاروان «زیر سایۀ خورشید» در پناه پرچم حضرت رضا(ع) به دیار محبان اهلبیت در جنوب آسیا، بنگلادش، بروم، کشوری سرسبز و استوایی که اکثر جمعیت ١٧٠میلیوننفریاش اهل تسننِ دوستدار اهلبیت پیامبرند، کشوری که در مهمترین موعد مناسکی جهان تشیع، یعنی ماه محرم و روز عاشورا، عزاداریهایی دارد درخور یاد اباعبدا...الحسین (ع) و مجالس و دستههای عزاداریِ باشکوهش یادآور عزاداریهای شیعیان است. مردم اهل سنت این کشور نهتنها دوستدار، که عاشق اهلبیت پیامبرند و تشنۀ معارف ناب آن انوار مقدس. بهنظر من سفر «زیر سایۀ خورشید» به کشورهایی مثل بنگلادش و مناطقی که محبان اهلبیت پیامبر با هر مذهبی در آن حضور دارند نهتنها لازم، که ضروری بهنظر میرسد و اصولا این طرح، اگر قادر به گسترش دایرۀ معارف اهلبیت پیامبر به خارج از شیعه نباشد، ناقص است.
۴- اینقبیل سفرها اقتضائاتی دارد که درنظر داشتن آنها میتواند به استفادۀ حداکثری بینجامد: دخالت ندادن رقابتهای منفی مذهبی و پررنگ نکردن اختلافات، تمرکز بر سیرۀ اهلبیت، جلوگیری از ایجاد فضای منفی ناشیاز تبلیغات سیاسی، تأکید بر اشتراکات بین مذاهب اسلامی، آشنایی اعضای کاروان با معارف ناب رضوی و سبک زندگی اهلبیت پیامبر، استفاده از قرآن و علوم قرآنی بهعنوان یکی از دریچههای نزدیکی قلبهای مسلمانان جهان، داشتن پیام روشن و بدون مسامحۀ ضداستکباری، ضداستعماری و عدالتخواه مبتنیبر معارف اهلبیت، تسلط به مبانی نظری و عملی رهبران جمهوری اسلامی، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری دربارۀ اهلبیت پیامبر و وحدت مسلمانان جهان، شناخت مناسب از جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، زبان و اقتضائات خاص کشور مقصد، و... .
محمد مهدی خالقی
منتشر شده در روزنامه #شهر_آرا شماره 2322
شنبه 7 مرداد 1396
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
#یادداشت پایانی
سفر کاروان زیر سایه خورشید به بنگلادش با همه سختی ها، شیرینی ها، شادی ها و غم ها به پایان رسید. بدینوسیله تشکر می کنم از :
۱- هر چهار عضو صبور، صمیمی و عزیز کاروان: حجت الاسلام والمسلمین مولانا امجد حسین، حجت الاسلام صفری و آقایان عرفانیان و مسعودی
۲- همه طلاب عزیز بنگلادشی فارغ التحصیل قم
۳- مردم دوست داشتنی و مهربان بنگلادش
۴- و همه عزیزانی که در این سفر مبارک ما را همراهی کردند.
محمد مهدی خالقی
خادم الرضا(ع)
https://telegram.me/zambur
سفر کاروان زیر سایه خورشید به بنگلادش با همه سختی ها، شیرینی ها، شادی ها و غم ها به پایان رسید. بدینوسیله تشکر می کنم از :
۱- هر چهار عضو صبور، صمیمی و عزیز کاروان: حجت الاسلام والمسلمین مولانا امجد حسین، حجت الاسلام صفری و آقایان عرفانیان و مسعودی
۲- همه طلاب عزیز بنگلادشی فارغ التحصیل قم
۳- مردم دوست داشتنی و مهربان بنگلادش
۴- و همه عزیزانی که در این سفر مبارک ما را همراهی کردند.
محمد مهدی خالقی
خادم الرضا(ع)
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
بسم الله
جدال دو اسلام در جنگ جهانی سوم
#یادداشت_فیلم
#به_وقت_شام
1- شاید اواسط فیلم بود که دلیل عصبانیت حاتمی کیا در آن شب جنجالی جشنواره فجر را فهمیدم. یک فیلم پر زحمت و از نظر محتوی کامل، استراتژیک و مطابق نعل به نعل امنیت ملی ساخته باشی و بجای اینکه به تو اسکار بدهند؛ همکارانت که همه فیلم هایشان، برنامه های تلویزیونی شان، روزنامه ها و سایت هایشان را با پول بیت المال جمهوری اسلامی ساخته اند؛ تو را متهم به حکومتی بودن و سفارشی ساز بودن کنند. اینجای فیلم سازی درد دارد و درد حاتمی کیا از اینجا و این نقطه حساس سینمای ایران است. به تازگی لیستی منتشر شده از فیلم هایی که در سالهای اخیر کمک های ارشاد را برای ساخت فیلم هایشان دریافت کرده اند. در این لیست از هر گروه، جناح، حزب، تفکر و نحله ای که در سینمای ایران سراغ داشته باشید وجود دارد و همۀ فیلم سازانی که مهمترین فحش شان به هم، حکومتی بودن و سفارشی ساز بودن است و همۀ فیلم سازانی که مدافع نظام اند، یا به نظام فحش می دهند یا اصولا در این تقسیم بندی ها نیستند و فیلم هندی خودشان را می سازند، به اتفاق از پول نفت جمهوری اسلامی استفاده می کنند و فیلم می سازند و به ریش همه می خندند و در رسانه ها به هم می پرند.
2- به وقت شام اولین فیلم مهم و قابل و توجه درباره جنگ جهانی هفت سال اخیر در سوریه است. سلسله جنگ هایی جهانی و تحمیلی به محور مقاومت، که با صدام بعثی شروع شد و با تکفیری ها و حامیان بین المللی شان در سوریه و بعد عراق ادامه پیدا کرد. جنگی که بیش از جدی بودن در میدان نبرد، در رسانه های اختاپوسی - صهیونیستی نظام سلطه جریان دارد. جنگی که رسانه های غربی - عربی صدها اثر هنری و رسانه ای قابل توجه درباره آن تولید کردند. آثار استراتژیک و محتوی محوری که هر کدام بخشی از اهداف پیشبرد جنگ در سوریه را دنبال می کند و در مقابل ضعفها، کوتاهی ها و خامی های رسانه ای ماست که نتوانستیم همپا با رزمندگان نظامی جبهه مقاومت، مختصات رسانه ای جبهه را برای خود و جهان ترسیم کنیم و حالا بعد از هفت سال، انبوهی از سؤالات و شبهات باقی مانده برای مخاطب داخلی و خارجی بجای مانده که اصلی ترینش دلیل حضور ما در سوریه است. یعنی امروز در عموم جامعه ایرانی کسی نمی پرسد که دلیل حضور آمریکایی ها از آن سر دنیا در سوریه و عراق چیست؟ و دائم سؤال می کنند دلیل حضور ایرانِ همسایۀ عراق و سوریه در جنگ چیست؟ یعنی مخاطب جهان، مخاطب جهان اسلام و حتی مخاطب سوریه پیش کش، ما نتوانسته ایم مردم خود را برای حضورمان در سوریه و عراق قانع کنیم. از این جهت فیلم به وقت شام اثری مهم و قابل اعتناست که به بخش مهمی از دلایل حضور نیروهای جبهه مقاومت و خصوصاً ایران در سوریه می پردازد. اهم این دلایل به شرح ذیل است:
الف – جدال دو اسلام با نشان دادن تفاوت های اسلام ناب در جبهه مقاومت و اسلامی خشن تکفیری در طرف داعش و نقاط تمایز اسلام داعشی با اسلام اهل سنت معتدل در تفاوت های رزمنده های سوری و مردم تدمر با داعشی ها
ب – خطرات امنیت ملی ایران ناشی از گسترش داعش با نشان دادن تفکرات ضد ایرانی در داعشی ها
ج – ترسیم زیبا و درست تفاوت های انتحار و شهادت طلبی (که یکی از نیاز های مبرم رسانه ای جبهه مقاومت بوده و هست) در فصل آخر فیلم
د- گوشزد کردن نکته مهم گسترش اسلام تکفیری بین آزادی خواهان و عدالتخواهان جهان (و البته نگفتن این نکته که گسترش این تفکر به ضعفهای انقلابی ما و وادادگی های برخی مسؤولان و دولت های جمهوری اسلامی در سالهای اخیر باز می گردد)
ه – قبول دیرهنگام انقلابی بودن و متخصص بودن نسل سوم انقلاب اسلامی که در فیلم های دیگر حاتمی کیا همیشه جوانانی مردد و سست و مذبذب بودند.
و – قبول و هم آوایی فکری – ایدئولوژیک نسل اول و سوم انقلاب در پیش برد آرمان های جهانی انقلاب اسلامی در رابطه حاج یونس و علی (کاش آن سکانس ضد نور مکالمه پدر و پسر در فرودگاه تدمر حذف می شد)ّ
ادامه در مطلب بعد 👇👇👇
https://telegram.me/zambur
جدال دو اسلام در جنگ جهانی سوم
#یادداشت_فیلم
#به_وقت_شام
1- شاید اواسط فیلم بود که دلیل عصبانیت حاتمی کیا در آن شب جنجالی جشنواره فجر را فهمیدم. یک فیلم پر زحمت و از نظر محتوی کامل، استراتژیک و مطابق نعل به نعل امنیت ملی ساخته باشی و بجای اینکه به تو اسکار بدهند؛ همکارانت که همه فیلم هایشان، برنامه های تلویزیونی شان، روزنامه ها و سایت هایشان را با پول بیت المال جمهوری اسلامی ساخته اند؛ تو را متهم به حکومتی بودن و سفارشی ساز بودن کنند. اینجای فیلم سازی درد دارد و درد حاتمی کیا از اینجا و این نقطه حساس سینمای ایران است. به تازگی لیستی منتشر شده از فیلم هایی که در سالهای اخیر کمک های ارشاد را برای ساخت فیلم هایشان دریافت کرده اند. در این لیست از هر گروه، جناح، حزب، تفکر و نحله ای که در سینمای ایران سراغ داشته باشید وجود دارد و همۀ فیلم سازانی که مهمترین فحش شان به هم، حکومتی بودن و سفارشی ساز بودن است و همۀ فیلم سازانی که مدافع نظام اند، یا به نظام فحش می دهند یا اصولا در این تقسیم بندی ها نیستند و فیلم هندی خودشان را می سازند، به اتفاق از پول نفت جمهوری اسلامی استفاده می کنند و فیلم می سازند و به ریش همه می خندند و در رسانه ها به هم می پرند.
2- به وقت شام اولین فیلم مهم و قابل و توجه درباره جنگ جهانی هفت سال اخیر در سوریه است. سلسله جنگ هایی جهانی و تحمیلی به محور مقاومت، که با صدام بعثی شروع شد و با تکفیری ها و حامیان بین المللی شان در سوریه و بعد عراق ادامه پیدا کرد. جنگی که بیش از جدی بودن در میدان نبرد، در رسانه های اختاپوسی - صهیونیستی نظام سلطه جریان دارد. جنگی که رسانه های غربی - عربی صدها اثر هنری و رسانه ای قابل توجه درباره آن تولید کردند. آثار استراتژیک و محتوی محوری که هر کدام بخشی از اهداف پیشبرد جنگ در سوریه را دنبال می کند و در مقابل ضعفها، کوتاهی ها و خامی های رسانه ای ماست که نتوانستیم همپا با رزمندگان نظامی جبهه مقاومت، مختصات رسانه ای جبهه را برای خود و جهان ترسیم کنیم و حالا بعد از هفت سال، انبوهی از سؤالات و شبهات باقی مانده برای مخاطب داخلی و خارجی بجای مانده که اصلی ترینش دلیل حضور ما در سوریه است. یعنی امروز در عموم جامعه ایرانی کسی نمی پرسد که دلیل حضور آمریکایی ها از آن سر دنیا در سوریه و عراق چیست؟ و دائم سؤال می کنند دلیل حضور ایرانِ همسایۀ عراق و سوریه در جنگ چیست؟ یعنی مخاطب جهان، مخاطب جهان اسلام و حتی مخاطب سوریه پیش کش، ما نتوانسته ایم مردم خود را برای حضورمان در سوریه و عراق قانع کنیم. از این جهت فیلم به وقت شام اثری مهم و قابل اعتناست که به بخش مهمی از دلایل حضور نیروهای جبهه مقاومت و خصوصاً ایران در سوریه می پردازد. اهم این دلایل به شرح ذیل است:
الف – جدال دو اسلام با نشان دادن تفاوت های اسلام ناب در جبهه مقاومت و اسلامی خشن تکفیری در طرف داعش و نقاط تمایز اسلام داعشی با اسلام اهل سنت معتدل در تفاوت های رزمنده های سوری و مردم تدمر با داعشی ها
ب – خطرات امنیت ملی ایران ناشی از گسترش داعش با نشان دادن تفکرات ضد ایرانی در داعشی ها
ج – ترسیم زیبا و درست تفاوت های انتحار و شهادت طلبی (که یکی از نیاز های مبرم رسانه ای جبهه مقاومت بوده و هست) در فصل آخر فیلم
د- گوشزد کردن نکته مهم گسترش اسلام تکفیری بین آزادی خواهان و عدالتخواهان جهان (و البته نگفتن این نکته که گسترش این تفکر به ضعفهای انقلابی ما و وادادگی های برخی مسؤولان و دولت های جمهوری اسلامی در سالهای اخیر باز می گردد)
ه – قبول دیرهنگام انقلابی بودن و متخصص بودن نسل سوم انقلاب اسلامی که در فیلم های دیگر حاتمی کیا همیشه جوانانی مردد و سست و مذبذب بودند.
و – قبول و هم آوایی فکری – ایدئولوژیک نسل اول و سوم انقلاب در پیش برد آرمان های جهانی انقلاب اسلامی در رابطه حاج یونس و علی (کاش آن سکانس ضد نور مکالمه پدر و پسر در فرودگاه تدمر حذف می شد)ّ
ادامه در مطلب بعد 👇👇👇
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
ادامه یادداشت فیلم به وقت شام
3- به وقت شام یکی از معدود آثار حاتمی کیاست که کم حرف می زند و زیاد قصه می گوید. قصه ای کلاسیک، پر کشش و با شخصیت های منقّح و تراشیده که لحظه به لحظه مخاطب را درگیر ماجرایی هزارتو و پر کشش می کند. قصه ای که دوساعت تماشاگر را میخکوب می کند و او را به سرنوشت قهرمان های فیلم پیوند می زند. قصه ای که کمتر زیاده گویی و حفره در آن دیده می شود.
شاید تنها نکته ای که در فیلمنامه به چشم می آید؛ بخش انتهایی و حضور زن داعشی است که اگر شخصیت اش با دیگر اجزای فیلمنامه و مثلاً از میانه های قصه پیوند می خورد؛ فیلمنامه یکدست می شد. البته شاید اگر بخش های انتهایی کمی کوتاهتر می شد و زمان فیلم به حدود 100 دقیقه می رسید فیلم کامل تر و پخته تر به نظر می رسید. اما این اشکال به زعم من کوچک، نمی تواند از ارزش های فیلم کم کند.
4- شاید خیلی از فیلمسازها در آستانه 60 سالگی دیگر به ثبات رسیده باشند. ثبات در این مقام به معنای آرامش، یکنواختی، سکون و دور شدن از اشتیاق جوانی و شور مبارزه است. اما حاتمی کیای 56 ساله در این فیلم و پس از چند فیلم ناموفق و زیگزاگی دوباره به شور مبارزه بازگشته است. قهرمانان به وقت شام نه مثل موج مرده بین رفتن و ماندن مردد هستند، نه در مبارزه با اسلام آمریکایی دچار تردیدهای قهرمانان گزارش یک جشن هستند و نه حتی به نازکی و سوسولی دانشمند هسته ای بادیگارد هستند. حاج یونس نسل اولی اینبار یک نسل سومی محکم و امروزی مثل علی را در کنار خود دارد. علی پسر حاج یونس و خلبان خلف او که در طول فیلم دچار تردید های آشنای حاتمی کیایی نیست و فقط تقابل بین عاطفه – وظیفه دارد. شاید این ثبات و استحکام گفتار در به وقت شام، ناشی از منشأ خارجی داشتن تهدید باشد. چیزی مثل دیدبان و مهاجر و شاید به دلیل نیازهای امروز رسانه ای جبهه مقاومت باشد و شاید به دلیل عنایتی از کسی که اینهمه جوان رعنا در دفاع از حرمش فدا شدند.
منتشر شده در روزنامه قدس/ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
#یادداشت_فیلم
#به_وقت_شام
https://telegram.me/zambur
3- به وقت شام یکی از معدود آثار حاتمی کیاست که کم حرف می زند و زیاد قصه می گوید. قصه ای کلاسیک، پر کشش و با شخصیت های منقّح و تراشیده که لحظه به لحظه مخاطب را درگیر ماجرایی هزارتو و پر کشش می کند. قصه ای که دوساعت تماشاگر را میخکوب می کند و او را به سرنوشت قهرمان های فیلم پیوند می زند. قصه ای که کمتر زیاده گویی و حفره در آن دیده می شود.
شاید تنها نکته ای که در فیلمنامه به چشم می آید؛ بخش انتهایی و حضور زن داعشی است که اگر شخصیت اش با دیگر اجزای فیلمنامه و مثلاً از میانه های قصه پیوند می خورد؛ فیلمنامه یکدست می شد. البته شاید اگر بخش های انتهایی کمی کوتاهتر می شد و زمان فیلم به حدود 100 دقیقه می رسید فیلم کامل تر و پخته تر به نظر می رسید. اما این اشکال به زعم من کوچک، نمی تواند از ارزش های فیلم کم کند.
4- شاید خیلی از فیلمسازها در آستانه 60 سالگی دیگر به ثبات رسیده باشند. ثبات در این مقام به معنای آرامش، یکنواختی، سکون و دور شدن از اشتیاق جوانی و شور مبارزه است. اما حاتمی کیای 56 ساله در این فیلم و پس از چند فیلم ناموفق و زیگزاگی دوباره به شور مبارزه بازگشته است. قهرمانان به وقت شام نه مثل موج مرده بین رفتن و ماندن مردد هستند، نه در مبارزه با اسلام آمریکایی دچار تردیدهای قهرمانان گزارش یک جشن هستند و نه حتی به نازکی و سوسولی دانشمند هسته ای بادیگارد هستند. حاج یونس نسل اولی اینبار یک نسل سومی محکم و امروزی مثل علی را در کنار خود دارد. علی پسر حاج یونس و خلبان خلف او که در طول فیلم دچار تردید های آشنای حاتمی کیایی نیست و فقط تقابل بین عاطفه – وظیفه دارد. شاید این ثبات و استحکام گفتار در به وقت شام، ناشی از منشأ خارجی داشتن تهدید باشد. چیزی مثل دیدبان و مهاجر و شاید به دلیل نیازهای امروز رسانه ای جبهه مقاومت باشد و شاید به دلیل عنایتی از کسی که اینهمه جوان رعنا در دفاع از حرمش فدا شدند.
منتشر شده در روزنامه قدس/ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
#یادداشت_فیلم
#به_وقت_شام
https://telegram.me/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است