زائران نیابتی ۱۷۹
133 subscribers
268 photos
221 videos
33 files
49 links
به لطف مادر سادات
و به همت شمانیکوکار محترم
برآنیم حسرت ديدار بين الحرمين بر دلها نماند!
ان شاالله
.
با عضويتِ كانال درثواب زيارتِ زائران نيابتي شريك شوید
.
.
ارتباط با ادمین:
🆔️ @zaeran_admin
09125751585
.
لینک اینستاگرام:
instagram.com/zaeranniabati
Download Telegram
#دلنوشته

در کانال خواندم که #امروز انشاالله دو زائر از مرز رد خواهند شد و رهسپار دیار #نجف و آستان بوس مرقد مطهر امیرمومنان علیه السلام...

ناخودآگاه از صبح فکرم همراهشان است و مرتب #مرز_مهران در ذهنم متصور؛ که حالا باید در صف ایستاد و از مرز رد شد...

گرچه ارباب رخصت داده اند و چندباری از مرز رد شده ام لیکن امروز حال و هوایم گونه ای دیگر است.
با خود می اندیشم که آیا از مرز خود نیز گذر کرده ام؟! از مرز بیحالی و تنبلی و گنهکاری و ...
از مرز مهران باید گذشت تا به دیار یار رهسپار گردید...
و از کدامین مرز باید گذر کرد تا در دیار باقی نیز در کنار آقای عالم بود؟! #ابدی و جاودانه...

گمانم این است که بخشی از پاسخ سوال در جریان است اکنون!
مگر نه این است که کار خیر اینهمه سفارش و تشویق شده؟!
و مگر نه این که چه خیری بهتر و بیشتر از آن که عاشقان و شیفتگان و محبان اهلبیت علیهم السلام را حاجت روا کرد؟!
و مگر نه آن که حاجت برخی زیارت مزار امامان است و چه خیری بیشتر و پیشتر از فراهم کردن شرایطی در رساندن محبان به منبع خیر؟!

حال با خود می اندیشم که انشاالله به مدد حضرت سیدالشهدا و عنایت خودشان
و به برکت وصل عاشقان به حضرت،
#همراهی مان با زائران نیابتی بِسان #ویزا و مجوز عبورمان از پل صراط باشد؛


🌸 @zaeranniabati🌸
#داستان_سفر

قدم قدم به یادتان...
قسمت هفتم

امیدوارم که حوصله تون سر نرفته باشه و خسته نشده باشین. سعی میکنم کوتاه و خلاصه بگم براتون.
بعدِ قصه سامرا و کاظمین بیاین با هم برگردیم آخرای قسمت دوم...

تو ماشین بودیم و از مرز مهران به سمت نجف در حرکت.
پلکهامون رو هم رفت و چند ساعتی رو تو ماشین که با سرعت حرکت میکرد خوابیدیم...
کم کم رفقا صدا کردن همدیگه رو و گفتن که به #نجف رسیده ایم. با راننده طی کرده بودیم تا نزدیکترین جایی که می تواند برود. رفقام میگفتن شارع الرسول، نمیدونم کجا بود؟!
خلاصه اصرار داشتن که ما رو یه جای نزدیک ببره. ظاهرا سالهای قبل کوفه پیاده شون کرده بودن و کلی پیاده رفته بودن.
راننده، آدم باصفایی بود و اینطور که رفقا میگفتن ما رو خیلی نزدیک بُرد. اگه خیابونهای دور حرم رو مثل کمربند در نظر بگیریم از سمت باب قبله ی حرم عملا ما رو کمربند سوم پیاده کرد. راست هم میگفت ماشین دیگه جلوتر نمیتونست بره.

پیاده که شدیم هنوز خواب آلوده بودیم. دقیقا وقتی خواب از سرم پرید که یکی از رفقا گفت آقایون زائر اولی ها این خیابون رو تا ته که برید میرسید به حرم مولا...😭
خدای من کامل خواب از سرم پرید... حالا من رسیده بودم سر کوچه ای که آخرش ختم می شد به حرم...
حتی فکرش هم عالی بود. میرم به حرم امیرالمومنین علیه السلام...
بالاخره ایوون طلای نجف رو میبینم...
انگار داشت همه ی شعرهایی که شنیده بودم و خونده بودم تو ذهنم میومد:
"علی ای همای رحمت
تو چه آیتی خدا را...."
و خیلی شعرهای دیگه البته...

رفقا پیشنهاد دادن با حال خستگی نریم حرم و بریم مختصر استراحتی کنیم، بعد غسل زیارت و سپس مشرف بشیم.
یکی از همسفریها هم که خودش سالهای قبل با خستگی رفته بود اکیدا توصیه داشت اینکار رو نکنیم و با حال بهتری مشرف بشیم حرم.

کوچه ای که میرفتیم شلوغ بود و جمعیت زیادی در حال رفت و آمد بودن و به نظر خیلی شلوغ می اومد ولی همسفرام میگفتن چه قدر خلوته!
و جالب بود برام که تازه به این همه جمعیت میگفتن چه قدر خلوته!
ولی بعدا و خیلی زود فهمیدم حق با اونا بوده.
ما یکشنبه شب نجف بودیم که سه شنبه اربعین بوده. چون معمولا زوار سه روزه پیاده میرن از نجف به کربلا عملا همه عمود و ستون حدودای ۱۰۰۰ بودن امشب و میرفتن که فردا شب کربلا باشن؛ ولی ما هنوز نجف بودیم...

خلاصه یه جا گیر آوردیم و مختصر چرتی زدیم و #غسل زیارت و حرکت به سمت #حرم ...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر


راستش ته دلم از اول یه کم نگرانی بود... متاسفانه دیروز زائرانِ ما به نجف نرسیدند!🤔
بندگان خدا را در مهران اسکان دادند.
بابت دلیلش موارد مختلفی تاکنون به ما گفته اند:
بعلت سفر رئیس جمهور مرز بسته شده بوده دیروز.
یا اینکه ویزای این گروه و کاروان حج و زیارتی نیامده بوده.
و موارد دیگر...
که البته دیگر مهم نبود و بندگان خدا دیشب را هم در #مهران ماندند مانند پریشب!

امروز صبح الحمدلله از مرز عبور کرده اند و گمانم دیگر به #نجف رسیده باشند.
پس ان شاالله زائرانِ نیابتیِ عزیز، نماز مغرب و عشاءِ خود را در صحنِ مولایمان امیرالمومنین علیه السلام خوانده اند.

اگرچه شمسا دیروز را جزءِ سفرِ زوار حساب نکرده اند و از روزهای نجف و کربلا کم نمیکنند؛ ولی متاسفانه قسمتمان زیارتِ شبِ جمعه کربلا نبود!😭

نکته ی جالب روحیه ی #شکرگزاری این زائران جوان است. دیشب که با آنها تلفنی صحبت می کردیم و می گفتیم که اذیت شدید. برایمان خیلی جالب بود که میگفتند:
"نه! خیلی هم خوب است. استراحت کردیم و انشاالله با حال بهتری به زیارت می رویم. این یک روز فرصت خوبی شد که دائم ذکر بگوییم و استغفار کنیم و با حال بهتری راهی دیار یار شویم."

به این روحیه ی شکرگزاری این زوار آفرین باید گفت...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
قسمت سوم


امروز در محل کارم، داشتم به همراه همکارانم اتاقی که هستیم را مرتب میکردیم و جابجایی مختصری داشتیم.
کمی چیدمان اتاق را هم عوض کردیم.
اتاق کوچکی است ولی انشاالله به عنایت اهلبیت علیهم السلام تصمیمات و کارهای بزرگی در آن گرفته میشود.
سرتان را درد نیاورم! #قالیچه‌ کوچکی قدیمی بر روی دیوار بود. چندسالی که در اتاق هستم همینجا بود. بجهت تغییر جای کمد مجبور شدیم آن قالیچه را از روی دیوار برداریم.
به خاطر کوچکی اتاق پیشنهاد شد که اصلا قالیچه را از اتاق خارج کنیم.
من هم اول موافق بودم. قالیچه را تا کردیم و قرار شد به صاحبانش برسانیم.

مشغول کار بودیم و فعالیت و جابجایی. شما فکر کنید خانه‌تکانی مثلا!
به ناگاه یادم آمد دو روز از یکشنبه گذشته است! در کانال #زائران_نیابتی اعلام کرده بودند که چند زائر روز یکشنبه راهی #عتبات هستم.
با خودم شمردم. یکشنبه. دوشنبه و سه‌شنبه!
بله درست است زوار این سه روز #نجف هستند و امروز روز آخری است که در حریم مولایمان امیرالمومنین علیه السلام مهمانند!
بغضی در گلویم آمد ولی فوری خودم را کنترل کردم!
یادم آمد که قرار بود دلنوشته‌ی سفر خودم را برای شما ارسال کنم.
البته فراموشی که نه حقیقتش نرسیده بودم.
به همکارم گفتم اگر عیبی ندارد این قالیچه را در همین اتاق و جای دیگری مجدد نصب کنیم. حیف است!
او که تعجب کرده بود چطور نظر من عوض شده، گفت عیبی ندارد و به کمک بقیه همکاران در اتاق و بر روی دیوار نصب کردیمش.
دقیقا در تیررس نگاه حقیر بنده! درست #مقابل_چشمانم، کمی بالاتر!

و حالا ساعت اداری تمام شده است و همه‌ی همکارانم از اتاق رفته اند و من تنها مانده ام...
قالیچه را می‌نگرم و می‌خوانمش! از صمیم قلب و از سویدای دل!

" السلام علیک یا ولی الله
انت اول مظلوم و اول من غصب حقه... "

حالا خودم را در حرم امیرالمومنین علیه السلام می‌بینم. پشت سر! #ضریح زیبایش مقابل چشمانم است. دقیقا دوهفته پیش در حرم باصفایش بودم. این عبارت را نمیدانم در کدام زیارتنامه ی مولا خوانده بودم ولی درست یادم است که آنجا موقع خواندن این زیارتنامه دلم زهرایی شده بود...
آنجا که چونان #خانه‌_پدری‌ ات است؛ بلکه باصفاتر!
و حالا حس میکنم چقدر دلم زود برایش تنگ شده...
ابر چشمانم که میبارد، قطرات اشکم را روانه صورتم میکند و من خجلت‌زده رویِ سیاهم هستم...
و حالا ادامه‌ی زیارتنامه را میخوانم:
" یا ولی الله ان لی ذنوبا کثیره فاشفع لی الی ربک... "
و یاد چراغهای قرمز داخل ضریحش هستم که یادآور عزای فرزند عزیزش است و یاد روایات فضل اشک بر سیدالشهدا علیه السلام و روایت ریان ابن شبیب و ...

صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله


🌸 @zaeranniabati 🌸
#سیزده_روز


از بچگی به ما گفته بودند ۱۳ نحس است!
بعد که بزرگتر شدیم گفتند الکی گفته بودند و میخواستند ۱۳ رجب را که تولد حضرت #امیرالمومنین علیه السلام است در اذهان کم رنگ جلوه دهند...
به هرحال
امروز #یکشنبه است و ۱۳ روز مانده تا اربعین!
ناخودآگاه دل هوای امیرالمومنین علیه السلام دارد
و مگر نه آن که روز یکشنبه را مهمان ایشان هستیم؟!
و اما امروز دل عجب هوای #نجف دارد...
و مگر نه آن که #مشایه را ما ایرانی ها از نجف می آغازیم...

بس باشد دیگر و ننویسم. خودتان را خروجی شهر نجف و زیر آن پل ببینید و یاعلی بگویید و با #پای_دل مشایه را آغاز کنید
بسا که نیت کردید و سهیم شدید در راهی کردن زائرانی که تا حال مشرف نشده اند و بشود که امسال راهی شوند و نایب الزیاره شما زائران نیابتی باشند انشاالله

راستی یک چیز دیگر هم بگویم که دو هفته ی دیگر یکشنبه این موقع عجیب دلها گرفته و خیلی ها برگشته اند از زیارت اربعین! 😭
برخی هم در راه برگشت هستند.
باشد که امسال اربعین، سال #ظهور مولا باشد...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دوازده_روز


من یک #معلم هستم :
صبحها که در کلاس حضور و غیاب که می‌کنم، بعضی روزها به شماره‌ی لیست ۱۲ که می‌رسم کمی تامل می‌کنم!
با خود می‌گویم:
کاش حضور امام دوازدهم را درک کنم!
راستی:
آن روز سعی می‌کنم به هر بهانه‌ای که شده است شاگردانم را متوجه امام زمانمان نمایم!

من یک #کارمند هستم :
به روز دوازدهم برج که می‌رسم، گاهی عدد ۱۲ را با دقت بیشتری بر روی تقویم روی میزم می‌نگرم!
با خود می‌گویم:
کاش می‌فهمیدم که همیشه و هر روز رعیت امام دوازدهم هستم!
راستی:
آن روز سعی می‌کنم با دقت بیشتری کار کنم تا توجه مولایم را بیشتر به خودم جلب کنم!

من یک #رفتگر هستم :
روز دوازدهم ماه که می‌شود، گاهی اوقات حقوق ماهیانه‌ام دیگر تمام می‌شود!
با خود می‌گویم:
کاش امام دوازدهم زودتر بیایند و آن وقت دیگر نگران خرج یومیه‌ام نخواهم بود!
راستی:
آن روز کوچه را با دقت بیشتری جارو می‌زنم به امید اینکه از کوچه‌ی ما هم گذر کند!

من یک #کاسب هستم :
اسفندماه که دوازدهمین ماه سال است خیلی سرم شلوغ است و مشغول حساب و کتاب هستم. بعضی روزهایش از خستگی دیگر فکرم کار نمی‌کند!
با خود می‌گویم:
کاش این قدر که به فکر حساب و کتاب کار و تجارتم بودم کمی هم حساب می‌کردم که چقدر وقتم را به امام دوازدهمم در زندگی اختصاص داده‌ام!
راستی:
بعضی سالها آخر سال هر چقدر هم که شده به نام او به نیازمندان کمک می‌کنم!


من یک #زائر_اربعین هستم:
امروز ۱۲ روز مانده تا اربعینِ امسال فرا رسد. و من امروز بیشتر متوجه امام دوازدهم هستم!
با خود می‌گویم:
کاش می‌شد #ظهورش در این دوازده روز که باقیمانده، مقدر می‌شد. از کعبه به #نجف می‌آمد و امسال همراه او #مشایه می‌کردیم تا #کربلا!
راستی:
امسال زیارتم را #نذر آمدنت می‌کنم! قدمهایم را به نیت ظهورت برمی‌دارم! در هر ستون برایت دعا می‌کنم! حواسم را بیشتر جمع می‌کنم تا بلکه ببینمت...!


من یکی از #اعضای_کانال زائران نیابتی هستم:
امسال نیت کرده‌ام که چه خودم اربعین مشرف شوم و چه راهی نشوم ..........................
با خود می‌گویم:
امسال هر طور شده من هم می‌خواهم سهمی داشته باشم حالا حتی اگر شده ..................................
راستی:
امیدوارم که #ارباب از من هم #قبول کند و توفیق ام دهد و آرزوی گروهمان برآورده شود که هیچ حرم ندیده ای نباشد تا ظهور یار که انشاالله #اربعین امسال باشد!


🌸 @zaeranniabati 🌸