#صلی_الله_علیک_یا_علی_اکبر
افتاد و پیشِ چشمِ پدر پا کشیده شد
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد😭
دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود
هنگام ظهر، شب به درازا کشیده شد
هرکس به شوق پیرُهَنش چنگ میزد و
بین سپاه، کار به دعوا کشیده شد
بی اختیار نیزه به پهلوش تا رسید،
ذهنم به سمتِ حضرتِ زهرا کشیده شد😭
نقشِ علی به لوح دلم تکه تکه و ...
نقشِ حسین با کمری "تا" کشیده شد
جسمِ پسر شبیه به زهرا شد و سپس
جسمِ پدر شبیه به مولا کشیده شد
جا شد تمام قامت طوبی به یک عبا
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد ...
#شب_هشتم_علی_اکبر
@zaeranniabati🌸
افتاد و پیشِ چشمِ پدر پا کشیده شد
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد😭
دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود
هنگام ظهر، شب به درازا کشیده شد
هرکس به شوق پیرُهَنش چنگ میزد و
بین سپاه، کار به دعوا کشیده شد
بی اختیار نیزه به پهلوش تا رسید،
ذهنم به سمتِ حضرتِ زهرا کشیده شد😭
نقشِ علی به لوح دلم تکه تکه و ...
نقشِ حسین با کمری "تا" کشیده شد
جسمِ پسر شبیه به زهرا شد و سپس
جسمِ پدر شبیه به مولا کشیده شد
جا شد تمام قامت طوبی به یک عبا
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد ...
#شب_هشتم_علی_اکبر
@zaeranniabati🌸
#صلی_الله_علیک_یا_علی_اکبر
از زمانی که شنیدم که تو پایین پایی،
قائلم زیـر قدم های پدرهاست، بهشت...
🌸 @zaeranniabati 🌸
از زمانی که شنیدم که تو پایین پایی،
قائلم زیـر قدم های پدرهاست، بهشت...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صلی_الله_علیک_یا_علی_اکبر
آه! یا رادَّ یوسف علی یعقوب پسرم برگردد...
#شب_هشتم
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_علی_اکبر
آه! یا رادَّ یوسف علی یعقوب پسرم برگردد...
#شب_هشتم
🌸 @zaeranniabati 🌸
Forwarded from زائران نیابتی ۱۷۹
#صلی_الله_علیک_یا_علی_اکبر
افتاد و پیشِ چشمِ پدر پا کشیده شد
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد😭
دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود
هنگام ظهر، شب به درازا کشیده شد
هرکس به شوق پیرُهَنش چنگ میزد و
بین سپاه، کار به دعوا کشیده شد
بی اختیار نیزه به پهلوش تا رسید،
ذهنم به سمتِ حضرتِ زهرا کشیده شد😭
نقشِ علی به لوح دلم تکه تکه و ...
نقشِ حسین با کمری "تا" کشیده شد
جسمِ پسر شبیه به زهرا شد و سپس
جسمِ پدر شبیه به مولا کشیده شد
جا شد تمام قامت طوبی به یک عبا
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد ...
#شب_هشتم_علی_اکبر
@zaeranniabati🌸
افتاد و پیشِ چشمِ پدر پا کشیده شد
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد😭
دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود
هنگام ظهر، شب به درازا کشیده شد
هرکس به شوق پیرُهَنش چنگ میزد و
بین سپاه، کار به دعوا کشیده شد
بی اختیار نیزه به پهلوش تا رسید،
ذهنم به سمتِ حضرتِ زهرا کشیده شد😭
نقشِ علی به لوح دلم تکه تکه و ...
نقشِ حسین با کمری "تا" کشیده شد
جسمِ پسر شبیه به زهرا شد و سپس
جسمِ پدر شبیه به مولا کشیده شد
جا شد تمام قامت طوبی به یک عبا
کارِ علی ببین به کجاها کشیده شد ...
#شب_هشتم_علی_اکبر
@zaeranniabati🌸