#خواب_شیرین
وقتی به زائر گفتیم قرار است مشرف شوی، بعد از ابراز خوشحالی در کمال ناباوری گفت میدونستم که بزودی قرار است پابوس ارباب بروم!
این در صورتی بود که رابط ما به او چیزی نگفته بود!!!
از او پرسیدیم از کجا می دانستی؟!
بغضی در صدایش پدیدار شد! حتی الان که هم که بعد از مدتی دارم این متن را می نویسم مو بر تنم راست شده است! بعد حکایتش را برایمان تعریف کرد:
دخترم را تازه به خانه بخت فرستاده ام. دخترم دیابت دارد و اول زندگی مشترکش طفلکی مشکلش عود کرد و من چند روزی مجبور بودم بروم پیشش بمانم و از او مراقبت کنم.
ناراحتش بودم و برایش غصه می خوردم. دلم شکسته بود. یکی از روزها که کنارش بودم از خستگی خوابم برد. در خواب دیدم آقایی بزرگوار به سوی من آمدند. به من فرمودند: اسمت در لیست امام حسین علیه السلام در آمده است!
از خواب که بیدار شدم، پیش خودم فکر کردم که انشاالله مثل برادرشان که شوهرم را شفا دادند، دخترم را هم ارباب شفا خواهند داد. البته دخترم حالش بهتر شد و از شدت مشکلی که در آن زمان داشت کاسته شد ولی تعبیر خوابم را فهمیدم.
بله واقعا اسمم در لیست ارباب در آمده است.
🌸 @zaeranniabati 🌸
وقتی به زائر گفتیم قرار است مشرف شوی، بعد از ابراز خوشحالی در کمال ناباوری گفت میدونستم که بزودی قرار است پابوس ارباب بروم!
این در صورتی بود که رابط ما به او چیزی نگفته بود!!!
از او پرسیدیم از کجا می دانستی؟!
بغضی در صدایش پدیدار شد! حتی الان که هم که بعد از مدتی دارم این متن را می نویسم مو بر تنم راست شده است! بعد حکایتش را برایمان تعریف کرد:
دخترم را تازه به خانه بخت فرستاده ام. دخترم دیابت دارد و اول زندگی مشترکش طفلکی مشکلش عود کرد و من چند روزی مجبور بودم بروم پیشش بمانم و از او مراقبت کنم.
ناراحتش بودم و برایش غصه می خوردم. دلم شکسته بود. یکی از روزها که کنارش بودم از خستگی خوابم برد. در خواب دیدم آقایی بزرگوار به سوی من آمدند. به من فرمودند: اسمت در لیست امام حسین علیه السلام در آمده است!
از خواب که بیدار شدم، پیش خودم فکر کردم که انشاالله مثل برادرشان که شوهرم را شفا دادند، دخترم را هم ارباب شفا خواهند داد. البته دخترم حالش بهتر شد و از شدت مشکلی که در آن زمان داشت کاسته شد ولی تعبیر خوابم را فهمیدم.
بله واقعا اسمم در لیست ارباب در آمده است.
🌸 @zaeranniabati 🌸