ڪاش میشد ڪه ڪمی باتو بگویم غم دل
عقده بگشایم ازاین مرثیه وماتم دل
ڪمی از درد نگفته به تو ابراز ڪنم
پرده بردارم از این قصه ولب بازڪنم
بنشینم به هوایت نفسی تازه ڪنم
پاره گی های دل از مهرتو شیرازه ڪنم
ڪاش میشد چو ڪبوتر بپرم از دل خویش
تازیارتگه چشمان تو تا منزل خویش
حیف این نامه ی سربسته چه مُهری دارد
مشڪل است از غم من پرده سخن بردارد
من افتاده دراین بند ندارم امید
سایه ی لطف شما هست ولی ڪوخورشید
من به امید خدا رهسپر بارانم
من پراز ڪوچ پرستو شده ام ، مهمانم
قدرمیدانمت ای مرغ خوش الحان بردل
شده ایی جان و دراین سینه ی تنگم منزل
#اڪــرمـ_نورانی
عقده بگشایم ازاین مرثیه وماتم دل
ڪمی از درد نگفته به تو ابراز ڪنم
پرده بردارم از این قصه ولب بازڪنم
بنشینم به هوایت نفسی تازه ڪنم
پاره گی های دل از مهرتو شیرازه ڪنم
ڪاش میشد چو ڪبوتر بپرم از دل خویش
تازیارتگه چشمان تو تا منزل خویش
حیف این نامه ی سربسته چه مُهری دارد
مشڪل است از غم من پرده سخن بردارد
من افتاده دراین بند ندارم امید
سایه ی لطف شما هست ولی ڪوخورشید
من به امید خدا رهسپر بارانم
من پراز ڪوچ پرستو شده ام ، مهمانم
قدرمیدانمت ای مرغ خوش الحان بردل
شده ایی جان و دراین سینه ی تنگم منزل
#اڪــرمـ_نورانی
ما همه اهل بهاریم ولی غمگینیم
بغض پرپر شده در گریه ی فروردینیم
سر به زیریم چنان خوشه ی پروین ،گویی
ازدلِ خاکِ سیه آینه بر میچینیم
آیه آیه همه اشکیم به خون آغشته
در دل مصحفِ خوبانِ جهان یاسینیم
تیغ بر شاهرگ جان زده و می رقصیم
گرچه چون لاله به داغ جگری خونینیم
کهنه چون می که ز خُم ریخته در مینایی
تلخ اما به مزاقِ دلِ خود شیرینیم
اهل خاکیم که بر گور فرود آمده ایم
حضرت عشق بیااا ،مرده ی بی تلقینیم
در قنوتِ سحرِ رود پر از زمزمه ایم
روی لبهای دعا رایحه ی آمینیم
زیر پر برده سرِ خویش چو مرغی پژمان
به گلو گاهِ اجل منتظر شاهینیم
#اڪــرمـ_نورانی⛱️࿐
بغض پرپر شده در گریه ی فروردینیم
سر به زیریم چنان خوشه ی پروین ،گویی
ازدلِ خاکِ سیه آینه بر میچینیم
آیه آیه همه اشکیم به خون آغشته
در دل مصحفِ خوبانِ جهان یاسینیم
تیغ بر شاهرگ جان زده و می رقصیم
گرچه چون لاله به داغ جگری خونینیم
کهنه چون می که ز خُم ریخته در مینایی
تلخ اما به مزاقِ دلِ خود شیرینیم
اهل خاکیم که بر گور فرود آمده ایم
حضرت عشق بیااا ،مرده ی بی تلقینیم
در قنوتِ سحرِ رود پر از زمزمه ایم
روی لبهای دعا رایحه ی آمینیم
زیر پر برده سرِ خویش چو مرغی پژمان
به گلو گاهِ اجل منتظر شاهینیم
#اڪــرمـ_نورانی⛱️࿐
باز تنگ غروب است و
نفس در قفس سینه پر پر می زند
شکوهمندی یک اتفاق
در شُرُفِ تکوین است
قافله ای از هیچ به پیچاپیچ مویت
گره امید بسته اند
خدا جونم
خلوت دلبرانه ای می طلبد
مهتابیِ امشب
من باشم و تو
ویک عالمه برف گناه که دلم را
سرد کرده است
از بودن
از شکوفه زدن
لطفا دست های مهربانت را
کمی روی دلم بگذار
تا آب شوم در آتشِ مهرت
عزیز دلم
هوای قافیه ابری است
هر شعری که می نویسم
باران باران درد می بارد
کمی بیشتر پای بندگی ام خدایی کن
امشب میخواهم
بی پرده تر از
دلم بگویم
که بیش از این
طاقت پنهان کاری ام نیست
اگرچه
خودت همه چیز را بهتر از من می دانی
خدا جونم
به مرحمتت مرا
در آغوش مهرت تنگتر
بنواز
که سخت دلگیرم
#اڪــرمـ_نورانی
نفس در قفس سینه پر پر می زند
شکوهمندی یک اتفاق
در شُرُفِ تکوین است
قافله ای از هیچ به پیچاپیچ مویت
گره امید بسته اند
خدا جونم
خلوت دلبرانه ای می طلبد
مهتابیِ امشب
من باشم و تو
ویک عالمه برف گناه که دلم را
سرد کرده است
از بودن
از شکوفه زدن
لطفا دست های مهربانت را
کمی روی دلم بگذار
تا آب شوم در آتشِ مهرت
عزیز دلم
هوای قافیه ابری است
هر شعری که می نویسم
باران باران درد می بارد
کمی بیشتر پای بندگی ام خدایی کن
امشب میخواهم
بی پرده تر از
دلم بگویم
که بیش از این
طاقت پنهان کاری ام نیست
اگرچه
خودت همه چیز را بهتر از من می دانی
خدا جونم
به مرحمتت مرا
در آغوش مهرت تنگتر
بنواز
که سخت دلگیرم
#اڪــرمـ_نورانی