یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
225 subscribers
4.85K photos
689 videos
32 files
633 links
Yejayekhob
ارتباط مستقیم با من
@pghmfy

https://t.me/HarfBeManBOT?start=ODMxNTM5MDA
Download Telegram
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
مادر یکی از دوستانم به رحمت خدا رفت. دقیقاً شب قبل از روز مادر! فردا باید برم مسجد صلواتی بفرستید لطفاً
باز من رفتم مجلس ختم کسی که اصلا ندیده بودمش
و باز هم آنچنان گریه ی از ته دلی سر دادم که حاضرین کنجکاو شدند نسبتم با مرحوم چیه؟!



پ. ن: به خدا پول نگرفته اینقدر گریه می کنم هی نگید چند میگیری گریه کنی!

🤦‍♀😂
به نامِ زن، به نامِ زندگی
رها شویم ز طوقِ بندگی
شبِ سیاهِ ما سحر شود
تمامِ تازیانه‌ها تبر شود


روایت خانم «رویا حشمتی» از اجرای شلاق به‌‌خاطر حجاب را بخوانیم تا ببینیم زنان ایران چگونه برای احیای حقوق انسانی خود در مقابل این قوم متحجر و ظالم ایستاده‌اند و مقاومت و مبارزه می‌کنند و هزینه می‌دهند:

امروز صبح از اجرای احکام تماس گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم با وکیلم تماس گرفتم و با هم رفتیم دادسرای ناحیه ۷ از گیت ورودی رد شدیم و حجابم رو برداشتم رفتیم شعبه ی ۱ اجرای احکام.

کارمند شعبه گفت: «روسریت رو سرت کن که دردسر نشه»
گفتم: «اومدم بابت همین شلاقم رو بزنید سر نمی‌کنم»
تماس گرفتن و مامور اجرای حکم اومد بالا گفت: «حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا»
گفتم: «سر نمی‌کنم گفت پس که نمی‌کنی؟ جوری شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی برات یه پرونده ی جدید هم باز می‌کنم هفتاد و چهارتای دیگه‌م مهمونمون باشی».

باز سر نکردم.

رفتیم پایین چند تا پسر دیگه رو بابت شرب خمر آورده بودن مرد با تحکم تکرار کرد: «مگه نمیگم سر کن؟» نکردم دو تا زن چادری اومدن و روسری رو کشیدن رو سرم باز درش آوردم و این کار چند بار تکرار شد بهم از پشت دستبند زدن و روسری رو کشیدن رو سرم رفتیم طبقه‌ی زیر همکف یه اتاق بود ته پارکینگ قاضی و مامور اجرای حکم و زن چادری کنارم وایساده بودن.
زن هی آه می‌کشید و می‌گفت: «میدونم میدونم»
قاضی معمم تو روم خندید یاد مرد خنزر پنزری بوف کور افتادم روم رو ازش برگردوندم.

در آهنی رو باز کردن دیوارای اتاق سیمانی بود به تخت ته اتاقک بود که جای دستبند و پابند آهنی دو طرف تخت بود به وسیله‌ی آهنی شبیه پایه‌ی بوم نقاشی کمی این طرفتر بود.
یه اتاق شکنجه‌ی قرون وسطایی بود.

قاضی پرسید: «خانم حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟»
انگار که وجود نداره جوابش رو ندادم گفت: «خانم با شمام» باز جواب ندادم.
مرد اجرای حکم گفت: «پالتوت رو در بیار»
پالتو و روسریم رو از پایه‌ی بوم شکنجه آویزون کردم گفت: «روسریت رو سر کن»
گفتم: «نمیکنم. قرآنت رو بذار زیر بغلت و بزن»
زن اومد و گفت: «خواهش می‌کنم لجبازی نکن» و شال رو کشید رو سرم.
قاضی گفت: «خیلی محکم نزن»
مردک شروع کرد به زدن شونه‌هام کتفم پشتم باسنم رونم ساق پام باز از نو تعداد ضربه ها رو نشمردم زیر لب می‌خوندم به‌نام زن به‌نام زندگی دریده شد لباس بردگی شب سیاه ما سحر شود تمام تازیانه ها تبر شود.

تموم شد اومدیم بیرون نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده حقیرتر از این حرفان رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم دم در روسریم رو در آوردم زن گفت: «خواهش می‌کنم سرت کن» سرم نکردم و باز کشید رو سرم توی اتاق قاضی.
اضی گفت: «ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه ولی حکمه و باید اجرا بشه» جوابش رو ندادم.
گفت: «اگر میخواید طور دیگه‌ای زندگی کنید می‌تونید خارج از کشور باشید»
گفتم: «این کشور برای همه‌ست»
گفت: «بله ولی باید قانون رو رعایت کرد»
گفتم: «قانون کار خودش رو بکنه ما به مقاومت‌مون ادامه میدیم» از اتاق اومدیم بیرون و باز روسریم رو انداختم.

@Hosseinronaghi
خدا گواه است همینه🙈😂


#دبستان
شام رفتیم خونه ی مادرشوهرم
برای روز مادر نشده بود بریم، پنجشنبه رفتیم
بعد تا بریم مسجد ختم مادر دوستم و برگردیم دیر شد
هول هولی اومدیم خونه پانیسا رو از کلاس برداشتیم که بریم یادمون افتاد گل نخریدیم
دیدم خیلی دیر میشه بریم گلفروشی و ...
به رضا گفتم بیا همین دسته گلی که به مناسبت روز مادر به من هدیه دادی رو برای مامانت ببریم، پژمرده و خراب نشده و تازه است
گفت نه این گل برای توعه و ...
خلاصه که همین رو بردیم


بعد که از رضا پرسیدم چند خریده بودی و ... دیدم چقدر هم کار خوبی کردیم!

#قشر_متوسطم و گل دهنی به مادرشوهرم هدیه میدم!
😁🙃😂😅
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
شام رفتیم خونه ی مادرشوهرم برای روز مادر نشده بود بریم، پنجشنبه رفتیم بعد تا بریم مسجد ختم مادر دوستم و برگردیم دیر شد هول هولی اومدیم خونه پانیسا رو از کلاس برداشتیم که بریم یادمون افتاد گل نخریدیم دیدم خیلی دیر میشه بریم گلفروشی و ... به رضا گفتم بیا همین…
چند وقت پیش مادرشوهرم بهم گفته بود واسه خودش سرخ کن بدون روغن، سرویس کفگیر و ملاقه و یه خردکن برقی خریده!


منم که حواس جمع، خردکن برقی رو به کل فراموش کرده بودم!

برای روز مادر برایش خردکن برقی خریدیم بردیم!
تازه سر خیابونشون یادم افتاد از همین خریده و داره!


بهش گفتم این می بریم تعویض می کنیم یه چیز دیگه برات می خریم
هی گفت اشکال نداره حالا دو تا باشه نهایتاً به یه نفر دیگه هدیه میدم
بعد دیدم چه کاریه گفتم اصلا این رو خودم برمی‌دارم یه چیز دیگه واسه شما می خریم!


رضا روز زن بهم فقط یک دسته گل داده بود، بدین ترتیب کادوی روز زن خود را با حیلت و فریب از وی ستاندم!



#همسرانه
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
چند وقت پیش مادرشوهرم بهم گفته بود واسه خودش سرخ کن بدون روغن، سرویس کفگیر و ملاقه و یه خردکن برقی خریده! منم که حواس جمع، خردکن برقی رو به کل فراموش کرده بودم! برای روز مادر برایش خردکن برقی خریدیم بردیم! تازه سر خیابونشون یادم افتاد از همین خریده و داره!…
نشسته بودیم خونه شون
یهو دیدیم از بالکن طبقه ی بالا بوی سوختگی میاد

آبگرمکن نشتی گاز داشته و آتش گرفته بود یهو!

خوش شانسی آوردیم که زود متوجه شدیم و آتش رو خاموش کردیم
بیشتر از این شانس آوردیم که امشب خونه شون بودیم و مادرشوهرم تنها نبود و ...

خلاصه به خیر گذشت


رضا آبگرمکن رو باز کرد گذاشت پشت ماشین آوردیم که بده محله ی خودمون تعمیرش کنند و ببره


مادرشوهرم گفت کادو نمی خوام همین رو تعمیر کنید بیارید به جای کادو

😂😂😂
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
نشسته بودیم خونه شون یهو دیدیم از بالکن طبقه ی بالا بوی سوختگی میاد آبگرمکن نشتی گاز داشته و آتش گرفته بود یهو! خوش شانسی آوردیم که زود متوجه شدیم و آتش رو خاموش کردیم بیشتر از این شانس آوردیم که امشب خونه شون بودیم و مادرشوهرم تنها نبود و ... خلاصه به…
اینم بگم
رضا گفت واسه مامانم شیرینی بخریم؟
گفتم مامانت که شیرینی نمی خوره، الآن بخریم باید خودمون بخوریم. همه مون هم که تو رژیم هستیم.

همون لحظه چشمم افتاد تو خیابون یه وانتی دیدم که بادمجون می‌فروخت!
گفتم رضا بیا به جای شیرینی برایش بادمجون بخریم!
هم دوست داره هم سالمتره!
کاربردش بیشتره برایش!




فعلأ کادوی روز مادر به مادرشوهرم یه دسته گل دهنی و سه کیلو بادمجان دادم!
بعد میگن عروس فامیل نمیشه، قدرم هم نمی‌دونن!

☺️😌😁🙃😂
ساعت هفت و بیست و دو دقیقه بیدار شد!
هی رضا رو صدا کرد و رضا هی بیدار نشد!
آوردمش تو هال که یه وقت خواهرش بیدار نشه، بچه‌م یه روز جمعه می‌تونه بخوابه!


خوب چته جوجه گنجشک؟ مگه می‌خواهی بری کوه یا قراره کله پاچه داری یا مگه می خواهی بری مدرسه؟!



#رونیسا
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
ساعت هفت و بیست و دو دقیقه بیدار شد! هی رضا رو صدا کرد و رضا هی بیدار نشد! آوردمش تو هال که یه وقت خواهرش بیدار نشه، بچه‌م یه روز جمعه می‌تونه بخوابه! خوب چته جوجه گنجشک؟ مگه می‌خواهی بری کوه یا قراره کله پاچه داری یا مگه می خواهی بری مدرسه؟! #رونیسا
سرویس های بهداشتی رو شستم
کفش #پانیسا رنگش روشن است تند تند کثیف میشه، دیدم با دستمال تمیز نمیشه با آب و سفیدکننده شستم
ظرفها رو شستم و سینک‌ رو تمیز کردم
آینه ها رو تمیز و لکه گیری کردم
چند جا که به چشمم آمد رونیسا روی دیوار نقاشی کشیده بود، پاک کردم



باز هم نه رضا و پانیسا بیدار شدند نه #رونیسا خوابش برد!
دیدم حوصله ام داره سر میره، لباس تن دختری کردم رفتیم صف نانوایی، دقیقاً یک ساعت تو صف نانوایی بربری بودیم تا دو تا نون بخرم و برگردیم.
رونیسا تو کالسکه یک ساعت خوابید!

الآن هم اومدم خونه چای گذاشتم و سر و صدا کردم بیدارشون کردم
گفتم صبحانه نمی خورم، فقط میرم بخوابم!
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
سرویس های بهداشتی رو شستم کفش #پانیسا رنگش روشن است تند تند کثیف میشه، دیدم با دستمال تمیز نمیشه با آب و سفیدکننده شستم ظرفها رو شستم و سینک‌ رو تمیز کردم آینه ها رو تمیز و لکه گیری کردم چند جا که به چشمم آمد رونیسا روی دیوار نقاشی کشیده بود، پاک کردم باز…
تو صف نانوایی بربری، یه پسره که حداقل ده دوازده سال ازم کوچکتر بود، هی توجه کرد و نگاهم کرد
بی اعتنایی کردم و خودم رو مشغول بچه کردم که بفهمه اهلش نیستم!


خیلی زودتر از من نونش رو گرفت و از نانوایی خارج شد.


وقتی نان خریدم و آمدم بیرون دیدم پشت موتورش منتظرم نشسته: صبحت بخیر! بچه ات نازه! شماره بدیم؟!!

گفتم: داری میگی بچه ات! خجالت بکش!


راهم رو گرفتم و آمدم.



پ. ن۱ : تو نخ آدم متأهل نرید، چه زن چه مرد. اینقدر هول و احمق نباشید. شرایطتون هر چی هم که باشه بالاخره آدمی که مال شما، سهم شما و حق شما باشه وارد زندگیتون میشه!
پ. ن۲ : هیچ آدمی هر چقدر هم که بدی کرده باشه و بد باشه، حقش نیست که خیانت ببینه. خیلی اذیتید طلاق بگیرید!
این خریت ها چیه مرتکب می‌شید؟!
پ. ن۳ : والا سر صبحی یه سر سوزن آرایش نداشتم، حتی صورتم رو هم نشسته بودم!
بوی عطر و ادکلن هم که هیچ، بوی وایتکس هم می‌دادم!
یه لباس ساده ی دم دستی داغون هم تنم بود.
یه عمر چرت و چرند کردند تو مخ زن ها که شما باید خودتون رو بپوشونید که مردها تحریک نشن. مرد مریض تحریک پذیریش بالاست تقصیر من و شما هم نیست. مریض رو باید درمان کرد نه اینکه جلویش روسری سر کنی!



#خشونت_علیه_زنان
#خانواده
#مردم
#واقعی
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
اینم بگم رضا گفت واسه مامانم شیرینی بخریم؟ گفتم مامانت که شیرینی نمی خوره، الآن بخریم باید خودمون بخوریم. همه مون هم که تو رژیم هستیم. همون لحظه چشمم افتاد تو خیابون یه وانتی دیدم که بادمجون می‌فروخت! گفتم رضا بیا به جای شیرینی برایش بادمجون بخریم! هم دوست…
هان یه چیز دیگه هم یادم رفت بگم


رضا گفت خودمون هم بادمجون می‌خواهیم؟
گفتم چو دانی و پرسی، سوالت خطاست!
اصلا اینکه تو فریزر بادمجون هست اهمیتی نداره من نمیشه بادمجون ببینم و نخواهم (یک عشق افراطی یک طرفه به بادمجون دارم!)


دیگه نپرسید سه کیلو که واسه خودمون خرید، سه کیلو هم واسه مامانم خریده!

😂😂😂
این دوست پسر جدید سلنا گومز قیافه اش اینطوریه یا داره ادا درمیاره؟!!
چرا کفش هایش رو درآورده؟!
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
#رونیسا اینقدر نمی‌گذاره موهایش رو شونه کنم که می‌پیچند به همدیگه و کرک میشه، ناچار میشم قیچی کنم که گره اش باز بشه #پانیسا هم از شونه و گلسر بیزار بود!
رفته شونه و کش‌سر و عروسکش رو آورده و نشسته بغل رضا
یعنی بیا موهای عروسکم رو هم شونه کن و کش‌ ببند!
حتی تو خاله بازی هم عروسک هایش هم نمی‌ده به من که موهاشون رو شونه کنم!



#رونیسا
علم الهدی : شهادت این ۸۵ نفر در باطن، الطاف الهیه و برای شکرگزاری این الطاف باید تو انتخابات شرکت کنیم!



بچه‌ها!
انتخابات نماد دموکراسی و مردم‌سالاری دینی و تکلیف شرعی و وظیفه شهروندی نیست دیگه!
راه شکرگزاریه!



#انتخابات
#انتصابات
#خریم_دیگه
سیدحسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، با اشاره به انفجار کرمان گفت: این باعث ناامنی نخواهد شد باعث امنیت بیشتر خواهد شد به‌خاطر اینکه این جور کار‌ها جامعه را بیشتر دور هم جمع می‌کند، همدلی‌ها را بیشتر و شکاف‌ها را کمتر می‌کند. ثمره این خون، بیشتر شدن ریشه امنیت در کشور است چون انسجام ملی را بالاتر می‌برد.




ببین!
مردم همیشه پشت همدیگه بودن، دیگه پشت شما نیستند!
این که چیزی نیست شما نصف ایران رو هم منفجر کنید دیگه بعد از #مهساامینی و #انقلاب۱۴۰۱ روی #امنیت رو نخواهید دید!
برادرشوهرم از دوستش تخم کفتر گرفته به #رونیسا بدیم به حرف زدن بیفته!
سر #پانیسا هم همین کار رو کرد!
اصلا هم تو کتش نمیره هر بچه‌ای به وقتش حرف می‌زنه و احتمالا تخم کفتر تاثیر خاصی ندارد ولی وقتی پانیسا زبون باز کرده بود خوشحال شده بود که دیدی! تخم کفتر جواب داد!
حالا هم امیدواره تأثیر بگذاره!



پ. ن۱ : این بچه صبح تا شب شش هزار کلمه حرف می‌زنه فقط بیانش فرق داره و زبانش رو من می فهمم!
پ. ن۲ : به خدا من دنبال راهی هستم که یه دقیقه حرف نزنه!


😂😂😂