یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
227 subscribers
4.75K photos
680 videos
32 files
624 links
Yejayekhob
ارتباط مستقیم با من
@pghmfy

https://t.me/HarfBeManBOT?start=ODMxNTM5MDA
Download Telegram
مامانم طبقه ی پایینه، صدای گوشیش میاد
بهش پیغام دادم چرا نمی خوابید؟
جواب داده: تازه وی پی ان وصل شده!



من همونی هستم که واسه مامانم وی پی ان می ریزم همون مامانی که نمی‌ذاشت من فیلم برباد رفته رو ببینم!
😂😂😅😅



#فیلترینگ
#اینترنت
#I_love_you_mom
مامانم: موهایت رو از صبح شونه نکردی اصلا؟
من: سه بار شونه کردم ولی به خاطر رطوبت هوا موهایم فر خوردند تو همدیگه رفتند!
مامانم: عه! یعنی موهای من هم همینقدر ناجور شده؟!




#I_love_you_mom
مامانم: کارگر بگیر خونه رو تمیز کنه، خودت رو خسته نکن
من: نه خودم تمیز می کنم
مامانم: تو اگه تمیز کن بودی این وضع خونه ت نبود!



چرا؟
واقعاً چرا بهم نمیگه من رو از خیابون پیدا کرده؟!


#I_love_you_mom
مامانم هیچ چیز من رو تأیید نمی‌کنه
وقتی میگم هیچ چیز، یعنی هیچ چیز!
منم زیاد از دستش عصبانی میشم
نق می‌زنم، دعوا می‌کنم، جیغ می کشم، حتی پیش آمده خودم رو هم بزنم!

و مامانم
از من عصبانی است که چرا از دستش عصبانی شدم!!!


آخرین دعوامون سر این بود که گفتم شنبه وقتم پر است، رضا مأموریت است، خودم وقت دکتر دارم باید برم اون سر تهران و برگردم، سر ماه است باید کارهایم رو به رئیسم تحویل بدم، پانیسا رو هم کلاس تمبک ببرم و ... بنابراین نمی‌تونم رونیسا رو شنبه دکتر ببرم و باید یکشنبه ببرم دکتر!
مامانم گفت نگرانشم!
گفتم بیشتر از من نگران نیستید که! من مامانشم میگم هیچی نمیشه تو یه روز اصلا هر چیزیش هم بشه فدای سرم، نمی تونم که خودم رو بکشم!

(نقل به مضمون، می تونم عین کلماتش رو هم بنویسم که دقیقاً چی بهم دیگه گفتیم ولی چون حاوی کلمات ناخوشایندتری است نمی نویسم)

#I_love_you_mom
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
از صبح خلقش تنگ بود، نه صبحانه خورد نه ناهار آوردمش رستوران، یک کم غذا خورد و حالش عوض شد این تابلو رو تو رستوران نشون میده میگه: horse ! پ. ن: یکی از دلایل اینکه دیرتر از سنش صحبت می کنه این است که همراه خواهرش کارتون های انگلیسی می‌بینه. نصف فارسی نصف انگلیسی…
اینم بگم
مامانم چند روز پیش می‌گفت: بچه زبانش رو گم کرده نمی‌دونه چطوری ارتباط برقرار کنه
رضا گفت: مردم میرن ماهی ده پانزده میلیون میدن بچه شون بره مهد کودک دو زبانه همینطوری چپ چول* حرف بزنن، بچه مون مجانی حرف می زنه

😂😂

*چپ چول به گویش مازندرانی یعنی کج و خمیده

پ. ن: #قشر_متوسطم و دنبال راه های کاهش هزینه ی #فرزند_پروری و #آموزش



#رونیسا
#همسرانه
#زبان_انگلیسی
#I_love_you_mom
مامانم گفت: عین پیرزن شلخته ها شدی و موهایم رو رنگ کرد!

الآن عین پیرزن های مرتب شدم!
☺️😁🙃😂


#I_love_you_mom
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
یه مدل مانتو بود که یه روز با مهناز دست انداختیمش که چیه این مد شده واقعاً شب همان روز رفتم خونه ی مامانم، مامانم گفت: سورپرایز! برات مانتو خریدم! و دقیقاً همون مدل مانتو بود! یک هفته هدیه رو نپذیرفتم در نهایت دیدم مامانم داره ناراحت میشه، قبولش کردم اما…
دیگه امسال تابستون حتی یک نفر رو هم تو خیابون نمی‌بینم که از این مدل مانتو بپوشه که من نفر دومش باشم
بعد جنسش هم خوبه حیفه بندازمش دور!
مامانم آستین هایش رو درآورد به عنوان پیراهن آستین حلقه ای تو خونه بپوشم!

#قشر_متوسطم و یه ریشه نطنزی دارم که تا ته یه چیزی رو درنیاورم کوتاه نمیام چون حَیفِس!

پ. ن۱: مانتویی رو که حالا پیراهن شده پوشیدم. رضا هیچ عکس العملی نشون نداد.
میگم چرا بهم نمیگی پیراهنت مبارکه؟
میگه مگه این رو نداشتی؟ خودم نخریده بودم برات؟!
اصلا یادش نبود مانتو بوده و حالا تغییر کاربری داده!
#پانیسا از اون طرف بال بال می‌زد نه بابا! چطوری یادت نیست؟!
🤦‍♀🤦‍♀
پ. ن۲: دستم رو گذاشتم روی دو طرف صورتم میگم سریع بگو خالم سمت راسته یا چپ؟!
هم به کلام اشتباه گفت هم با اشاره!
#پانیسا چشم هایش گرد شده بود که باباااااا!
😳😳
پ. ن۳: به رضا گفتم هیچ وقت خودت تنها واسه تشخیص هویت جنازه‌م نرو پزشکی قانونی. زن یکی دیگه رو به جای زن خودت تحویل می‌گیری
😂😂



#واقعی
#همسرانه
#I_love_you_mom
من شرط رو بردم
😅😅



پ. ن۱: نه چنگیز اسم بدی است نه بتول. بهم حمله نکنید
چون گفتند اسممون رو عوض می کنیم، منم پرسیده بودم چی می‌گذارید خودشون انتخاب کردند!
پ. ن۲: من خودم راضیم اسمم رو بذارم ساجده مهلا!
پ. ن۳: برادرم و مادرم می گفتند تو تحلیل درستی از جامعه و مردم نداری!
خدا رو شکر رو سفید شدم!




#انتخابات
#بچه_دومم
#I_love_you_mom
دیشب نشستیم پای یه اپلیکیشن سنجش زیبایی و تقارن صورت هی عکس می‌گرفتیم هی عکس ها رو می دادیم به اپ بهمون نمره بده


بعد از مامانم هی نمره ی تقارن و زیبایی صورت من رو بالاتر از همه خانواده می‌داد، مامانم هی می گفت نه اینها چرت و پرته
گفتم ببینید الآن من آرایش ندارم حتی کرم مرطوب کننده هم نزدم
گفت خب مردها هم هیچ وقت آرایش نمی‌کنند!
گفتم مامان خودتون رو هم از همه میگه قیافه ی بهتری دارید. حالا خودتون رو نمی پذیرید من رو دیگه چی میگید؟
گفت اصلا واسه همین میگم، مگه میشه قیافه ی تو از رضا و پیمان بهتر باشه!!!



با تریلی ۱۸ چرخ از روم رد شد، بعد دنده عقب گرفت!


#I_love_you_mom
#بچه_دومم
#همسرانه
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
نون پختم کاناپه سه نفره رو شامپو فرش کشیدم پادری ها رو شستم مایه لواشک رو صاف کردم سرویس بهداشتی رو شستم ظرف ها رو شستم سرامیک های کف رو دستمال کشیدم هنوز بیداره! #رونیسا
آخر هم آمد بالا مامانم رو بیدار کرد تا خوابش برد!

منم فرصت رو غنیمت شمرده و ملحفه ی پتویم رو دوختم!


پ. ن: سه تا پتو مسافرتی مستعمل داشتیم که دیگه قابل استفاده نبودند و باید به عنوان دستمال گردگیری به کار می‌رفتند!
منم سه تایش رو بهم دوختم یک پتوی ضخیم خوبی شد، یک ملحفه هم از تتمه ی جهیزیه م بود که بلااستفاده مانده بود روکشش کردم و الآن پتوی خودم شده تو #لار استفاده می‌کنم
#قشر_متوسطم و مغلوب #تورم نمیشم و #محیط_زیست رو هم با همین بازآفرینی ها حفظ می‌کنم!
بیایید بهم افتخار کنید!



#رونیسا
#I_love_you_mom
مرحوم #مادربزرگم می‌گفت من از داماد شانس ندارم!

بگی نگی درست هم می‌گفت. چهارتا دختر دسته گلش رو داده بود به چهار جوان با ایرادهای عجیب و غریب!
نه که لنگ و کچل و بیسواد و معتاد و ... باشند ها!
نه خیلی هم ظاهرشون خوب و موجه بود ولی چهارتاشون رو می‌ریختی تو الک یه آدم قابل تحمل و معقول ازشون در نمی‌آمد!

یعنی هر دقیقه زمان که مامانم و خاله هام باهاشون سر کردند مصیبت بود!

بگذریم...
خب طبیعتاً نوه های مامان بزرگم هم هیچ کدوم نرمال نشدیم. چون نه پدران نرمال داشتیم نه خانواده های بدون تنش!
هر کدوم از پانزده نوه ی مامان بزرگم یه خل و چلی داریم، یکیمون وسواس فکری داره یکی وسواس شستشو یکی عصبی مزاج است یکی افسرده یکی ...

بعد مامانهامون ما رو متهم می‌کنند که لنگه ی باباهاتون بی‌شعور، بی‌لیاقت، بی‌ادب، بی‌آبرو، بی‌اخلاق، بی‌خیر، بی‌فکر و هزارتا بی دیگه هستیم!

نمی‌گم نیستیم ها!
ولی تو این همه «بی» همه چیز بودنمان نقشی نداشتیم انصافاً اگه مامان هامون یک کم موقع ازدواج دقت می‌کردند یا #مادربزرگم تو انتخاب داماد سختگیرتر می‌بود یا موقع بچه‌دار شدن بعضی نکات رو رعایت می کردند شاید ما هم یک کم بهتر از این می شدیم!



اصلا من غلط کردم!

#I_love_you_mom
با مامانم جر و بحث کردم
بی‌ادبی کردم
عذرخواهی هم نکردم
از پله ها پایین آمدنی شست پایم گرفت به پاچه ی شلوارم کله پا شدم و با سر آمدم پایین!
جلوی چشم مامانم!



آه مادر اینطوری می‌گیره!


پ. ن: خوبم چیزیم نشد!


#I_love_you_mom