الآن یادم افتاد
مرحوم #مادربزرگم بعد از ظهرها به بهانه ی اینکه تلویزیون هیچ چیز به درد بخوری نداره و حوصله اش سر رفته، مینشست عمو پورنگ و امیرمحمد نگاه می کرد!
#واقعی
مرحوم #مادربزرگم بعد از ظهرها به بهانه ی اینکه تلویزیون هیچ چیز به درد بخوری نداره و حوصله اش سر رفته، مینشست عمو پورنگ و امیرمحمد نگاه می کرد!
#واقعی
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
کارشناس صداوسیما : ما کارِ جایگزینی واسه کودکان کار نداریم چون درآمدشون تو ماه 60-70 میلیونه. من شغل مورد علاقه ام رو پیدا کردم بالاخره! می خواهم کودک کار بشم! #مملکته #خشونت_علیه_کودکان
ولی این انصاف نبود
مرحوم #مادربزرگم بهمون میگفت خوب درس بخوانید، دکتر و مهندس بشید نونتون تو روغن باشه و بهتون احترام بگذارند وگرنه آشغال جمع کن میشید هیچکسی براتون تره خرد نمیکنه!
و من بین زباله گردی و مهندسی انتخاب کردم مهندس شم تا راحت زندگی کنم!!
😐😐
مرحوم #مادربزرگم بهمون میگفت خوب درس بخوانید، دکتر و مهندس بشید نونتون تو روغن باشه و بهتون احترام بگذارند وگرنه آشغال جمع کن میشید هیچکسی براتون تره خرد نمیکنه!
و من بین زباله گردی و مهندسی انتخاب کردم مهندس شم تا راحت زندگی کنم!!
😐😐
پدربزرگم دقیقاً ۱۷ شهریور سال ۵۷ فوت می کنه(البته بر اثر سرطان!) و مرحوم #مادربزرگم وارد یک دوره افسردگی میشه.
از خاله هام شنیدم که دل و دماغ رسیدگی به خونه و ... رو نداشته (البته قبلش هم کارگر داشته و اهل خانه داری و اینها نبوده کلا، ولی بعد از فوت آقاجون، بی حوصله تر میشه)
یک روز مادرشوهر یکی از خاله هام میاد خونه اش و واسه اینکه حال و هوایش رو عوض کنه میگه: عزیز خانم( #مادربزرگم یعنی) بیا انباری خوراکی هایت رو مرتب کنیم!
مادرشوهر خاله ام موقع مرتب کردن انباری میبینه برنج ها جوجو (اسم اون حشره ی برنج چیه؟ شما هم میگید جوجو؟) گذاشتند، گونی های برنج رو می برند تو حیاط و شروع می کنند به الک کردن برنج ها!
حدود صد کیلو برنج نیم دانه بعد از الک کردن برنج ها جدا میکنند!
حالا چرا این خاطره رو نوشتم چون خوندم امام جمعه اهواز گفته: قبل از انقلاب اسلامی اکثر خانوادهها! مشکل مالی داشتند ولی همگی چند فرزند داشتند و بهانه تراشی نمی کردند!
اولا مردم صد کیلو صد کیلو برنج نیم دانه ی خرد شده ته انبارهاشون بوده
ثانیا این اکثر خانوادهها مشکل مالی داشتند با آمارهای تورم و شاخص های اقتصادی همخوانی ندارد
ثالثا اگر حرفش صحیح باشه هم باید بگم حاجی! شاید مشکل مالی داشتند چون تعداد فرزندان زیادی داشتند!
#جمعیت
#تورم
از خاله هام شنیدم که دل و دماغ رسیدگی به خونه و ... رو نداشته (البته قبلش هم کارگر داشته و اهل خانه داری و اینها نبوده کلا، ولی بعد از فوت آقاجون، بی حوصله تر میشه)
یک روز مادرشوهر یکی از خاله هام میاد خونه اش و واسه اینکه حال و هوایش رو عوض کنه میگه: عزیز خانم( #مادربزرگم یعنی) بیا انباری خوراکی هایت رو مرتب کنیم!
مادرشوهر خاله ام موقع مرتب کردن انباری میبینه برنج ها جوجو (اسم اون حشره ی برنج چیه؟ شما هم میگید جوجو؟) گذاشتند، گونی های برنج رو می برند تو حیاط و شروع می کنند به الک کردن برنج ها!
حدود صد کیلو برنج نیم دانه بعد از الک کردن برنج ها جدا میکنند!
حالا چرا این خاطره رو نوشتم چون خوندم امام جمعه اهواز گفته: قبل از انقلاب اسلامی اکثر خانوادهها! مشکل مالی داشتند ولی همگی چند فرزند داشتند و بهانه تراشی نمی کردند!
اولا مردم صد کیلو صد کیلو برنج نیم دانه ی خرد شده ته انبارهاشون بوده
ثانیا این اکثر خانوادهها مشکل مالی داشتند با آمارهای تورم و شاخص های اقتصادی همخوانی ندارد
ثالثا اگر حرفش صحیح باشه هم باید بگم حاجی! شاید مشکل مالی داشتند چون تعداد فرزندان زیادی داشتند!
#جمعیت
#تورم
قوری چای خونه رو شکسته بودم، یعنی از دستم افتاد و شکست.
یه قوری خریدم که کفه اش هم شعاع کتری باشه شد ۱۲۵ هزار تومان
یادم افتاد ده سال پیش کتری و قوری رو رضا با هم خریده بود ۱۵۰ هزار تومان!
خدا رو شکر کردم که کتری استیل و نشکن است!!
😂
پ. ن۱: به خاطر تنگی تونل کارپ دست هایم زیاد خواب میره و کرخت میشه، صبح ها هم بدتره. اخیراً زیاد پیش میاد اجسام از دستم رها بشن و بشکنند. به قول مرحوم #مادربزرگم به وارث زیاد ضرر میزنم!😂
پ. ن۲: فردا صبح می خواهم خانواده رو به خط کنم برویم شوش! مردم تنگی تونل کارپ میگیرند، می روند جراحی میکنند من میرم شوش خرید! همانقدر خرج می کنم درد هم نداره!
تازه تنوع هم میشه دلمون باز میشه!😁
#تورم
#سیتیاس
#همسرانه
یه قوری خریدم که کفه اش هم شعاع کتری باشه شد ۱۲۵ هزار تومان
یادم افتاد ده سال پیش کتری و قوری رو رضا با هم خریده بود ۱۵۰ هزار تومان!
خدا رو شکر کردم که کتری استیل و نشکن است!!
😂
پ. ن۱: به خاطر تنگی تونل کارپ دست هایم زیاد خواب میره و کرخت میشه، صبح ها هم بدتره. اخیراً زیاد پیش میاد اجسام از دستم رها بشن و بشکنند. به قول مرحوم #مادربزرگم به وارث زیاد ضرر میزنم!😂
پ. ن۲: فردا صبح می خواهم خانواده رو به خط کنم برویم شوش! مردم تنگی تونل کارپ میگیرند، می روند جراحی میکنند من میرم شوش خرید! همانقدر خرج می کنم درد هم نداره!
تازه تنوع هم میشه دلمون باز میشه!😁
#تورم
#سیتیاس
#همسرانه
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
جارو و تی کشیدم و گردگیری کردم یه دستور پخت کیک از اینستاگرام دیدم و خر شدم امتحان کردم، هنوز کیک تو فر است ولی یه حسی بهم میگه خیلی بد میشه! یکی نیست بهم بگه مریضی چیزهای جدید رو تو مناسبت ها امتحان می کنی؟ ماهی ها رو طعم دار کردم گذاشتم مزه ها به خورد هم…
مرحوم #مادربزرگم واسه #یلدا یا پلو هفت رنگ میپخت یا سبزی پلو با ماهی یا فسنجون
شما #یلدا چی میخورید معمولاً ؟
شما #یلدا چی میخورید معمولاً ؟
خب یه اعترافی کنم
صبح ها که #پانیسا رو میبرم مدرسه، صورتم رو نمیشویم به این امید که برگردم خونه و شااااید بشه دوباره بخوابم که نود و نه درصد مواقع هم نمیخوابم!
ولی اون امید به خوابیدن رو دوست دارم!
امروز هم طبق معمول همون شکلی رفتیم مدرسه، توی راه همسایه ی قدیمی خونه ی عزیز، #مادربزرگم رو دیدیم بعد از ۱۷ سال!!
چشم تو چشم شدیم و سلام کردم، یهو گفت: پگااااه! و گرفت تو آغوشش و ماچ پشت ماچ!
پ. ن: من اصلا از اون دسته مامان های باانگیزه ای نیستم که صبح ها هفت قلم آرایش دارند. یعنی کلا آرایشم یه رژ لب و ریمل است، آن هم رفتم مژه هایم رو لیفت کردم که لازم نباشه ریمل بزنم! فوقش یه رژلب بزنم که آن هم صبح ها عمرا!
صبح ها که #پانیسا رو میبرم مدرسه، صورتم رو نمیشویم به این امید که برگردم خونه و شااااید بشه دوباره بخوابم که نود و نه درصد مواقع هم نمیخوابم!
ولی اون امید به خوابیدن رو دوست دارم!
امروز هم طبق معمول همون شکلی رفتیم مدرسه، توی راه همسایه ی قدیمی خونه ی عزیز، #مادربزرگم رو دیدیم بعد از ۱۷ سال!!
چشم تو چشم شدیم و سلام کردم، یهو گفت: پگااااه! و گرفت تو آغوشش و ماچ پشت ماچ!
پ. ن: من اصلا از اون دسته مامان های باانگیزه ای نیستم که صبح ها هفت قلم آرایش دارند. یعنی کلا آرایشم یه رژ لب و ریمل است، آن هم رفتم مژه هایم رو لیفت کردم که لازم نباشه ریمل بزنم! فوقش یه رژلب بزنم که آن هم صبح ها عمرا!