کِرِنْسیآ
295 subscribers
1.36K photos
162 videos
2 files
187 links
واژه اسپانیایی کِرِنسیا (Querencia):
کِرِنْسیآ: پناهگاه یا جایی که آرامش داری و احساس امنیت میکنی.
Yasi:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1342919277
:بهآر
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1224506798
اگر حرفی بود 👀
Download Telegram
گفتمش در دل و جانی، تو بگو من چه کنم؟
گفت نبض ضربانی، تو بگو من چه کنم؟

#مولانا
هفت آسمان را بَردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جانِ سرگردان من

#مولانا
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
امدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

#خوانش_دلی
#مولانا
عاشق نشدی زاهد،دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟

لبریز می غمها،شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟

یک سلسله دیوانه،افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟

من مست می عشقم،بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟

عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده،بتخانه چه میدانی؟

تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد،بیگانه چه میدانی؟

دستار گروگان ده،در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه میدانی؟

ضایع چه کنی شب را،لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه میدانی؟

#مولانا
چون مات توام، دگر چه بازم؟

#مولانا
اگرمن به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می دارم دل؟

#مولانا
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

#مولانا
Forwarded from کِرِنْسیآ (yasi)
خنک آن دَم که نشینیم در ایوان من و تو..
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو..
من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق،
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو..

#مولانا

@YBQuerencia
پیش آ بهار خوبی، تو اصلِ فصل ‌هایی!

#مولانا
تو مبین جهان ز بیرون، که جهان درون دیده‌ست

#مولانا
من نکنم نظر به کَس جز رُخِ دلربای تو!

#مولانا
@YBQuerencia
جانِ مَن است او، مِثل ندارد

#مولانا
جان به کف،
خنده به لَب،
شعله به دل،
شور به سر؛
جان فدا
در ره جانانه‌ی عشقیم هنوز...

#مولانا
ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام

گر چه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام

چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده‌ام

چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده‌ام

زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده‌ام

چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده‌ام

من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام
خانه شه گرفته‌ام گر چه چنین پیاده‌ام

از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده‌ام


#مولانا
از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی!

#مولانا
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم؟

#مولانا
‏‌گر در طلب خودی، زِ خود بیرون‌آ

#مولانا