گفتی که: مرا با تو نه سِرّی، نه سری هست
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که: به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که: نخواهیم کسی را که سری هست..
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که: به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که: نخواهیم کسی را که سری هست..
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون نالهٔ مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بودهام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار، بمیرم
#سیمین_بهبهانی
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون نالهٔ مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بودهام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار، بمیرم
#سیمین_بهبهانی