آغاز سال 2024 میلادی را
به همه مسیحیان جهان
بخصوص هموطنان عزیزمان
تبریك میگویيم !
با آرزوی سالی
سرشار از عشق و دوستی😍
#Happy_New_Year✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
به همه مسیحیان جهان
بخصوص هموطنان عزیزمان
تبریك میگویيم !
با آرزوی سالی
سرشار از عشق و دوستی😍
#Happy_New_Year✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
خدایا...
ستاره های آسمانت را سقف خانه
دوستانم کن تا زندگیشان
مانند ستاره بدرخشد...
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
ستاره های آسمانت را سقف خانه
دوستانم کن تا زندگیشان
مانند ستاره بدرخشد...
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
بادها را به تو هدیه می کنم
و باران را
و برترین شعرم را که تنها یک جمله است:
دوستت دارم !
چه بسیار شب ها و روزهای زمستانی
دوستت داشتم ،
پیش از آن که زاده شوم .
چه بسیار شب ها و روزهای پاییزی
دوستت داشتم،
پیش از آن که زاده شوم.
و چه بسیار شب ها و روزهایی
پس از مرگ
که دوستت خواهم داشت.
و در عشق تو زاده می شوم
و در عشق تو می زیام
و در عشق تو خواهم مرد!
#یوزف_زینکلایر
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
و باران را
و برترین شعرم را که تنها یک جمله است:
دوستت دارم !
چه بسیار شب ها و روزهای زمستانی
دوستت داشتم ،
پیش از آن که زاده شوم .
چه بسیار شب ها و روزهای پاییزی
دوستت داشتم،
پیش از آن که زاده شوم.
و چه بسیار شب ها و روزهایی
پس از مرگ
که دوستت خواهم داشت.
و در عشق تو زاده می شوم
و در عشق تو می زیام
و در عشق تو خواهم مرد!
#یوزف_زینکلایر
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_196
دسته ی چمدون هام روگرفتم واز اتاق خارج شدم که بادیدن ارسلان که روبه روی اتاق ایستاده بودترسیده دست روقلبم گذاشتم که به سرعت کنارم ایستاد و دسته هردو تاچمدون رو خودش تو دستش گرفت وروبه من گفت
ارسلان_چرا صدام نکردی بیام کمک
لبخندزدم
_ زیاد سنگین نبود اخه
با حرص ونگرانی به دستم که زخم بود اشاره کرد
ارسلان_دستات زخم نباید وسیله سنگین بلندکنی دستت بدترمیشه
سرم روباخجالت تکون دادم
ارسلان_بگو ببینم چرا دستات زخم؟
با دلهره توچشمای عصبی وپرسشگرش نگاه کردم
ِ _چیز........چیز خاصی نیست
بافک منقبض شده ش لب زد
ارسلان_یعنی بدون دلیل دستات به این روز افتاده؟
اب دهنم روبه زورقورت دادم
_نه......
نگاه ازش دزدیدم
_کارم یکم سنگین بود اینجوری شده
باصدای پرت شدن چمدون هام روزمین شونه هام ازترس جمع شدکه ارسلان فاصله مون روپرکرد و دستاش دور شونهم حلقه شد و محکم فشارداد
ارسلان_مگه چی کارمیکردی همه جای دستت زخِم؟
به صورتش نگاه نمیکردم می ترسیدم ازش شبیه بچه ای بودم که کاراشتباهی
کرده واگه به مادرش بگه تنبیهش میکنه اگه بفهمه من درطول تمام هفته فقط ۱۲ ساعت میخوابیدم حتما بدجوری دعوام میکرد خب حق داشت اخه کدوم
ادم عاقلی همچین کاری با خودشو بدنش میکردکه من کردم؟مگه من ربات
بودم که فقط کارمیکردم مگه من چقدر ظرفیت داشتم چرا اصلا به خودم
فکرنمیکردم وتمام من فقط پول دراوردن برای خواهرومادری شده که حتی منومرده هم فرض نمیکنن
اشک توچشمام جوشیدکه ازنگاه تیز ارسلان دورنموند
_تویه هتل کارمیکنم کارم سخت نیست فقط چون با مواد شوینده درارتباط یکم
دستم حساسیت پیداکرده بعداز کارای نظافت میرفتم ......
برام سخت بودولی بایدبگم تا خودش نرفته پی دراوردن ماجرا
_وبعدهم یکم تواشپزخونه کارانجام میدادم
بابهت و نگرانی نگاهم کرد
ارسلا_یعنی دوتاکاروانجام میدادی ؟چرا؟ واسه چی
_همینطوری
بافک منقبض شده نگاهم کرد
ارسلان_به من جواب سربالا نده کامل توضیح بده
نفس عمیقی کشیدم وسعی کردم ذهنش رو درگیرموضوع دیگه ای کنم
_بیخیال بیابریم خونه حالم زیادخوب نیست
انگاربااین حرفم بدتر گندزدم که بانگرانی منو توبغلش کشیدوگفت
ارسلان_چرا؟ چراحالت خوب نیست؟بایدببرمت دکتر بایدیه چکاپ بشی
میترسم اتفاقی برات افتاده باشه تواین مدت
_نمیخواد خوبم
ارسلان_پس بگو چرا؟ چرادوتاکار به این سنگینی روانجام میدادی؟ چراانقدرلاغرشدی؟ چرا زیرچشمات گودرفته؟
نمیدونستم چی بگم می ترسیدم دروغ بگم بفهمه بدترشاکی شه چاره ای نبودبایدمیگفتم تابیشترازاین عصبی نشده
باقلبی که بیشترازهروقتی تندمیزدلب زدم
_یکم کارام زیادبود بعضی روزا همونجامیموندم یعنی صبح تا ده شب نظافت
بعدش تواشپزخونه کارمیکردم کم میخوابیدم برای همین یکم لاغرشدم که خودم خیلی راضیم
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_196
دسته ی چمدون هام روگرفتم واز اتاق خارج شدم که بادیدن ارسلان که روبه روی اتاق ایستاده بودترسیده دست روقلبم گذاشتم که به سرعت کنارم ایستاد و دسته هردو تاچمدون رو خودش تو دستش گرفت وروبه من گفت
ارسلان_چرا صدام نکردی بیام کمک
لبخندزدم
_ زیاد سنگین نبود اخه
با حرص ونگرانی به دستم که زخم بود اشاره کرد
ارسلان_دستات زخم نباید وسیله سنگین بلندکنی دستت بدترمیشه
سرم روباخجالت تکون دادم
ارسلان_بگو ببینم چرا دستات زخم؟
با دلهره توچشمای عصبی وپرسشگرش نگاه کردم
ِ _چیز........چیز خاصی نیست
بافک منقبض شده ش لب زد
ارسلان_یعنی بدون دلیل دستات به این روز افتاده؟
اب دهنم روبه زورقورت دادم
_نه......
نگاه ازش دزدیدم
_کارم یکم سنگین بود اینجوری شده
باصدای پرت شدن چمدون هام روزمین شونه هام ازترس جمع شدکه ارسلان فاصله مون روپرکرد و دستاش دور شونهم حلقه شد و محکم فشارداد
ارسلان_مگه چی کارمیکردی همه جای دستت زخِم؟
به صورتش نگاه نمیکردم می ترسیدم ازش شبیه بچه ای بودم که کاراشتباهی
کرده واگه به مادرش بگه تنبیهش میکنه اگه بفهمه من درطول تمام هفته فقط ۱۲ ساعت میخوابیدم حتما بدجوری دعوام میکرد خب حق داشت اخه کدوم
ادم عاقلی همچین کاری با خودشو بدنش میکردکه من کردم؟مگه من ربات
بودم که فقط کارمیکردم مگه من چقدر ظرفیت داشتم چرا اصلا به خودم
فکرنمیکردم وتمام من فقط پول دراوردن برای خواهرومادری شده که حتی منومرده هم فرض نمیکنن
اشک توچشمام جوشیدکه ازنگاه تیز ارسلان دورنموند
_تویه هتل کارمیکنم کارم سخت نیست فقط چون با مواد شوینده درارتباط یکم
دستم حساسیت پیداکرده بعداز کارای نظافت میرفتم ......
برام سخت بودولی بایدبگم تا خودش نرفته پی دراوردن ماجرا
_وبعدهم یکم تواشپزخونه کارانجام میدادم
بابهت و نگرانی نگاهم کرد
ارسلا_یعنی دوتاکاروانجام میدادی ؟چرا؟ واسه چی
_همینطوری
بافک منقبض شده نگاهم کرد
ارسلان_به من جواب سربالا نده کامل توضیح بده
نفس عمیقی کشیدم وسعی کردم ذهنش رو درگیرموضوع دیگه ای کنم
_بیخیال بیابریم خونه حالم زیادخوب نیست
انگاربااین حرفم بدتر گندزدم که بانگرانی منو توبغلش کشیدوگفت
ارسلان_چرا؟ چراحالت خوب نیست؟بایدببرمت دکتر بایدیه چکاپ بشی
میترسم اتفاقی برات افتاده باشه تواین مدت
_نمیخواد خوبم
ارسلان_پس بگو چرا؟ چرادوتاکار به این سنگینی روانجام میدادی؟ چراانقدرلاغرشدی؟ چرا زیرچشمات گودرفته؟
نمیدونستم چی بگم می ترسیدم دروغ بگم بفهمه بدترشاکی شه چاره ای نبودبایدمیگفتم تابیشترازاین عصبی نشده
باقلبی که بیشترازهروقتی تندمیزدلب زدم
_یکم کارام زیادبود بعضی روزا همونجامیموندم یعنی صبح تا ده شب نظافت
بعدش تواشپزخونه کارمیکردم کم میخوابیدم برای همین یکم لاغرشدم که خودم خیلی راضیم
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
این شاخه های خشک و خزان دیده را ببین ؛
بس ظلمِ نارَوا که از این باغ دیده اند ،
روزی بهار می رسد از راهِ جاده ها
فعلا به سوزِ سردِ زمستان رسیده اند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki 🍃🌺
بس ظلمِ نارَوا که از این باغ دیده اند ،
روزی بهار می رسد از راهِ جاده ها
فعلا به سوزِ سردِ زمستان رسیده اند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki 🍃🌺
همیشه کسی را
برای دوست داشتن انتخاب کن
که اونقدر قلبش بزرگ باشه
که نخوای برای اینکه
توی قلبش جا بگیری
بارها و بارها خودت را کوچک کنی
#آل_پاچینو
@yavaashaki 🍃🌺
برای دوست داشتن انتخاب کن
که اونقدر قلبش بزرگ باشه
که نخوای برای اینکه
توی قلبش جا بگیری
بارها و بارها خودت را کوچک کنی
#آل_پاچینو
@yavaashaki 🍃🌺
تصمیم گرفتهام آرام باشم، دقت نکنم، متوقع نباشم، سخت نگیرم، ببخشم، نرنجم، به دل نگیرم، بگذرم، از یادببرم. تصمیم گرفتهام قضاوت نکنم، لبخند بزنم، مهربانی کنم، از کوره در نروم، صبور باشم، جسور باشم و گذرا به همه چیز نگاه کنم.
تصمیم گرفتهام بروم، بدوم، ببینم، بشنوم، بشناسم، سفر کنم، حرف بزنم، انجام بدهم، بیاموزم، تجربه کنم و در حسرت هیچ خواستهای نمانم.
تصمیم گرفتهام برایم مهم نباشد، بیتفاوت باشم، توجهی نکنم، توضیحی ندهم، توضیحی نخواهم، تفسیری نکنم و سر به راه و خوشبین باشم.
تصمیم گرفتهام بعد از این، جهان را رنگیتر و آدمها را مهربانتر و اتفاقات را سطحیتر از آنی ببینم که بخواهند غمگینم کنند.
من آرامم، من میخندم، من میبخشم، من به دل نمیگیرم، من حق میدهم، من قضاوت نمیکنم، من توضیح نمیدهم، من بیش از اندازه فکر نمیکنم، من صبورم، من جسورم، من از رابطهها و اتفاقات و آدمها آسیبی نخواهمدید.
من با آرامش گام بر خواهمداشت،
من با حال خوبتری خواهمزیست.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
تصمیم گرفتهام بروم، بدوم، ببینم، بشنوم، بشناسم، سفر کنم، حرف بزنم، انجام بدهم، بیاموزم، تجربه کنم و در حسرت هیچ خواستهای نمانم.
تصمیم گرفتهام برایم مهم نباشد، بیتفاوت باشم، توجهی نکنم، توضیحی ندهم، توضیحی نخواهم، تفسیری نکنم و سر به راه و خوشبین باشم.
تصمیم گرفتهام بعد از این، جهان را رنگیتر و آدمها را مهربانتر و اتفاقات را سطحیتر از آنی ببینم که بخواهند غمگینم کنند.
من آرامم، من میخندم، من میبخشم، من به دل نمیگیرم، من حق میدهم، من قضاوت نمیکنم، من توضیح نمیدهم، من بیش از اندازه فکر نمیکنم، من صبورم، من جسورم، من از رابطهها و اتفاقات و آدمها آسیبی نخواهمدید.
من با آرامش گام بر خواهمداشت،
من با حال خوبتری خواهمزیست.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
هیچگاه
به خاطر " هیچکس "
دست از " ارزشهایت " نکش …
چون زمانی که
آن فرد از تو دست بکشد ،
تو می مانی
و یک " منِ " بی ارزش ...
#علی_رضایی
@yavaashaki 🍃🌺
به خاطر " هیچکس "
دست از " ارزشهایت " نکش …
چون زمانی که
آن فرد از تو دست بکشد ،
تو می مانی
و یک " منِ " بی ارزش ...
#علی_رضایی
@yavaashaki 🍃🌺
"هر چه در وصفت نوشتم شد کفر"
مادرم چه روزها و شب ها مرا روی پاهایت گذاشتی و برایم لالایی خواندی
و من چه بیرحمانه خواب را از چشمانت ربودم
چگونه میشود مرا بارها صدا کرده باشی و حالا مرا نشناسی؟
دکترها میگویند آلزایمر گرفته ای
من سر در دامان تو که میگذارم همه ی دردهایم را فراموش میکنم
آلزایمری که برای تو درد است و برای من یک درمان
میبینی مادر ، دنیا جای قشنگی نیست
دنیا بی رحم است
مرا هم با خودت به بهشت ببر که دستانت بوی بهشت میدهند و بوسه بر دستانت کلید ورود به آن
پس آنقدر میبوسمت که بهشتی شوم
باش که گرمای بودنت تنها دلیل بودن من است
تا هستند قدر بدانیم
#روز_زن و #روز_مادر_گرامی_باد...
#علیرضا_بهجتی
@yavaashaki ✍
مادرم چه روزها و شب ها مرا روی پاهایت گذاشتی و برایم لالایی خواندی
و من چه بیرحمانه خواب را از چشمانت ربودم
چگونه میشود مرا بارها صدا کرده باشی و حالا مرا نشناسی؟
دکترها میگویند آلزایمر گرفته ای
من سر در دامان تو که میگذارم همه ی دردهایم را فراموش میکنم
آلزایمری که برای تو درد است و برای من یک درمان
میبینی مادر ، دنیا جای قشنگی نیست
دنیا بی رحم است
مرا هم با خودت به بهشت ببر که دستانت بوی بهشت میدهند و بوسه بر دستانت کلید ورود به آن
پس آنقدر میبوسمت که بهشتی شوم
باش که گرمای بودنت تنها دلیل بودن من است
تا هستند قدر بدانیم
#روز_زن و #روز_مادر_گرامی_باد...
#علیرضا_بهجتی
@yavaashaki ✍
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دانلود موزیک ویدیو جديد"امین مصدق " به نام دلبر ناب