#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_230
بابا نیم نگاهی به یاشارکه ازشدت خشم نفس نفس میزدانداخت وگفت
_کرکه نبود ی یاشار یلدا چهارماه بارداره یعنی الان بچه کامله جنسیتش مشخصه این یه
قتله میفهمی قتل یلدا نابودمیشه
از یاشارنگاه گرفت وبا نفرت وخشم به ام یرصدرانگاه کرد
_توبچتو سالم وصحیح میخوای درسته
امیرصدرا بااخم سرتکون داد
_باشه مشکلی نیست دخترمن تازمانی که بچه ت سالم وصحیح به دنیا بیاد کنارت
میمونه اما بعدازفارغ شدنش یه لحطه هم نمیذارم کنارت بمونه همونطورکه توبچه تو
میخوای منم بچه مو میخوام نمیذارم تو عذابش بدی ازت پسش می گیرم
به امیرصدرانگاه کردم که با صورت برافروخته مشتش روگره کرده بود وهرلحظه امکان
داشت با بابا دست به یقه شه منتظربودم یه چی زی بگه حداقل فقط یه کلمه که نمیذاره
منو ازش بگیرن اما اون هیچی نگفت وقلبم اخ بیچاره قلبم بدجور سوخت اونقدر حالم
بدشد که حدنداشت اشکام یه لحظه بندنمیومد ب ابا پیشونیم روبوسید و به همراه
یاشاررفت دستام رو روی صورتم گداشتم وازته دل هق زدم خاک برسر نفهمت کنم یلدا
تو واقعا باخودت چ ی فکرکرد ی فکرکردی حالاکه حامله ای همه چی عوض می شه
فکرکردی عاشقت می شه یلدا چرا نمیفهم ی که اون هیچ حس ی بهت نداره وا ین فقط یه
اشتباه بود ه هق هق امونم روبر یده بود
خاک برسرم من چرا فکرکردم که شاید بشه همه چی تغییرکنه چرا یادم رفت این همون
امیرصدراست وفرقی نکرده
ازشدت گر یه نمیتونستم درست نفس بکشم امیرصدرا خواست بغلم کنه که خودمو عقب
کشیدم ازچشماش اتیش میبارید
دیگه همه چی برام تموم شده بود اه خدا قلبم داره از اینهمه حجم غم وغصه میترکه
خدایا دارم دق میکنم دارم می میرم چراخلاصم نمیکنی
بیچاره بچه م بچه ای که هرگز محبت پدر رونمیچشه
دستم رورو ی شکمم کشیدم
مامان حواسش بهت هستا غصه نخوری مامانی عیبی نداره مهم نیست که بابات
دوسمون نداره نه نه بابایی تورودوست داره مطمئنم
به اینجای حرفم که رسیدم قلبم ازشدت درد تیرکشید
اونی که اضافه س توزندگیش منم
مثل یه ادمی بودم که تازه عزیزش روازدست داده بودچنان گریه ای میکردم که امیرصدرا
رو به وحشت انداخته بود
قلبم داشت میترکید داشتم از شدت غصه میمردم
بالاخره مرخصم کردن بی جون ازتخت پایین اومدم امیرصدرا خواست کمکم کنه کنه که
اجازه ندادم حتی منتظرش نشدم که همراهم بیاد مثل یه بچه ای که تازه تاتی تاتی
میکنه اروم ازاتاق خارج شدم و ازبیمارستان خارج شدم به طرف ماشین امیرصدرا رفتم
که بعد ازچنددقیقه اومد بهم نگاه کرد نگاهش نکردم دیگه تحمل نگاه کردن بهش
رونداشتم امروز همون یه ذره قلبمم که زنده بود مرد فهمی دم که هیچوقت توزندگیش
جایی نداشتم حتی باوجوداین بچه ماشین روکه بازکرد بی حرف توماشین نشستم
افسرده سرم روبه پنجره چسبوندم که بعدازچندثانیه سکوت به راه افتاد اشکم سرازیرشد
چرا باید دوسم داشته باشه اون فقط ذوق بچه شو داره خب طبیعیه هرپدری عاشق بچه
شه
بااین فکرقلبم بیشتراتیش میگرفت خوش به حالت عز یزدل مامان بابت دوست داره
کاش منم دوست داشت کاش
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_230
بابا نیم نگاهی به یاشارکه ازشدت خشم نفس نفس میزدانداخت وگفت
_کرکه نبود ی یاشار یلدا چهارماه بارداره یعنی الان بچه کامله جنسیتش مشخصه این یه
قتله میفهمی قتل یلدا نابودمیشه
از یاشارنگاه گرفت وبا نفرت وخشم به ام یرصدرانگاه کرد
_توبچتو سالم وصحیح میخوای درسته
امیرصدرا بااخم سرتکون داد
_باشه مشکلی نیست دخترمن تازمانی که بچه ت سالم وصحیح به دنیا بیاد کنارت
میمونه اما بعدازفارغ شدنش یه لحطه هم نمیذارم کنارت بمونه همونطورکه توبچه تو
میخوای منم بچه مو میخوام نمیذارم تو عذابش بدی ازت پسش می گیرم
به امیرصدرانگاه کردم که با صورت برافروخته مشتش روگره کرده بود وهرلحظه امکان
داشت با بابا دست به یقه شه منتظربودم یه چی زی بگه حداقل فقط یه کلمه که نمیذاره
منو ازش بگیرن اما اون هیچی نگفت وقلبم اخ بیچاره قلبم بدجور سوخت اونقدر حالم
بدشد که حدنداشت اشکام یه لحظه بندنمیومد ب ابا پیشونیم روبوسید و به همراه
یاشاررفت دستام رو روی صورتم گداشتم وازته دل هق زدم خاک برسر نفهمت کنم یلدا
تو واقعا باخودت چ ی فکرکرد ی فکرکردی حالاکه حامله ای همه چی عوض می شه
فکرکردی عاشقت می شه یلدا چرا نمیفهم ی که اون هیچ حس ی بهت نداره وا ین فقط یه
اشتباه بود ه هق هق امونم روبر یده بود
خاک برسرم من چرا فکرکردم که شاید بشه همه چی تغییرکنه چرا یادم رفت این همون
امیرصدراست وفرقی نکرده
ازشدت گر یه نمیتونستم درست نفس بکشم امیرصدرا خواست بغلم کنه که خودمو عقب
کشیدم ازچشماش اتیش میبارید
دیگه همه چی برام تموم شده بود اه خدا قلبم داره از اینهمه حجم غم وغصه میترکه
خدایا دارم دق میکنم دارم می میرم چراخلاصم نمیکنی
بیچاره بچه م بچه ای که هرگز محبت پدر رونمیچشه
دستم رورو ی شکمم کشیدم
مامان حواسش بهت هستا غصه نخوری مامانی عیبی نداره مهم نیست که بابات
دوسمون نداره نه نه بابایی تورودوست داره مطمئنم
به اینجای حرفم که رسیدم قلبم ازشدت درد تیرکشید
اونی که اضافه س توزندگیش منم
مثل یه ادمی بودم که تازه عزیزش روازدست داده بودچنان گریه ای میکردم که امیرصدرا
رو به وحشت انداخته بود
قلبم داشت میترکید داشتم از شدت غصه میمردم
بالاخره مرخصم کردن بی جون ازتخت پایین اومدم امیرصدرا خواست کمکم کنه کنه که
اجازه ندادم حتی منتظرش نشدم که همراهم بیاد مثل یه بچه ای که تازه تاتی تاتی
میکنه اروم ازاتاق خارج شدم و ازبیمارستان خارج شدم به طرف ماشین امیرصدرا رفتم
که بعد ازچنددقیقه اومد بهم نگاه کرد نگاهش نکردم دیگه تحمل نگاه کردن بهش
رونداشتم امروز همون یه ذره قلبمم که زنده بود مرد فهمی دم که هیچوقت توزندگیش
جایی نداشتم حتی باوجوداین بچه ماشین روکه بازکرد بی حرف توماشین نشستم
افسرده سرم روبه پنجره چسبوندم که بعدازچندثانیه سکوت به راه افتاد اشکم سرازیرشد
چرا باید دوسم داشته باشه اون فقط ذوق بچه شو داره خب طبیعیه هرپدری عاشق بچه
شه
بااین فکرقلبم بیشتراتیش میگرفت خوش به حالت عز یزدل مامان بابت دوست داره
کاش منم دوست داشت کاش
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
با چشمانت عاشقم نشو
ممکن است زیباتر از من پیدا کنی ؛
با قلبت عاشقم شو
چون قلب ها هيچ شباهتی ندارند ...
#نزار_قبانی
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
.
@yavaashaki 🍃🌺
ممکن است زیباتر از من پیدا کنی ؛
با قلبت عاشقم شو
چون قلب ها هيچ شباهتی ندارند ...
#نزار_قبانی
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
.
@yavaashaki 🍃🌺
خورشید حق دارد
خروس حق دارد
ساعت حق دارد
یک روز تا ظهر بخوابد ...
تو اما حق نداری !
بوسه یِ صبح گاهیِ مرا فراموش کنی ...
#حمیدرضا_شکارسی
#صبحتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
خروس حق دارد
ساعت حق دارد
یک روز تا ظهر بخوابد ...
تو اما حق نداری !
بوسه یِ صبح گاهیِ مرا فراموش کنی ...
#حمیدرضا_شکارسی
#صبحتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
لاله زار ،
لب های توست !
تهران ،
بی دلیل برای خیابان های َش
اسم انتخاب می کند ...
#نیما_معماریان
@yavaashaki 🍃🌺
لب های توست !
تهران ،
بی دلیل برای خیابان های َش
اسم انتخاب می کند ...
#نیما_معماریان
@yavaashaki 🍃🌺
جایم را با کسی پُر خواهی کرد
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما بهمرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش مغناطیس بوسههای مرا
خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع
من بیتو شعر خواهم نوشت
تو بیمن چه خواهی کرد؟
#سجاد_گودرزی
@yavaashaki ✍
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما بهمرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش مغناطیس بوسههای مرا
خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع
من بیتو شعر خواهم نوشت
تو بیمن چه خواهی کرد؟
#سجاد_گودرزی
@yavaashaki ✍
تو رادوست دارم !
هرگز رهایت نمی کنم !
در آغوش می گیرمت !
و در چهار فصل میچرخانمت !
#نزار_قبانی
@yavaashaki 🍃🌺
هرگز رهایت نمی کنم !
در آغوش می گیرمت !
و در چهار فصل میچرخانمت !
#نزار_قبانی
@yavaashaki 🍃🌺
خدایا مردمِ کشورم را به تو می سپارم
از بلاها ، سختی ها ، مصیبت ها و گرفتاری ها
دستانم کوتاه است و مسیرِ دردها طولانی
دستانم کوتاه است و دیوارِ حادثه ها بلند ...
کاری از من ساخته نیست
خودت پناه و تسکینِ دردهایشان باش
خودت بلاگردانِ جسم و روحِ بی پناهشان باش .
و کمک کن ؛
کمک کن تا دوباره رنگِ خوشبختی را ببینیم
کمک کن که مردمِ سرزمینم دوباره بخندند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
از بلاها ، سختی ها ، مصیبت ها و گرفتاری ها
دستانم کوتاه است و مسیرِ دردها طولانی
دستانم کوتاه است و دیوارِ حادثه ها بلند ...
کاری از من ساخته نیست
خودت پناه و تسکینِ دردهایشان باش
خودت بلاگردانِ جسم و روحِ بی پناهشان باش .
و کمک کن ؛
کمک کن تا دوباره رنگِ خوشبختی را ببینیم
کمک کن که مردمِ سرزمینم دوباره بخندند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
قهوه بنوشید
موسیقی گوش دهید
و دقایقی به هیچ چیز فکر نکنید
شاید زندگی همین باشد...
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
موسیقی گوش دهید
و دقایقی به هیچ چیز فکر نکنید
شاید زندگی همین باشد...
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
صدایت رویِ بویِ بهار نارنج میلغزد، از جنس همان میشود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است! حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خطِ کاتبی که صدایِ تو را مینویسد ..
#شهریار_مندنیپور
@yavaashaki ✍
#شهریار_مندنیپور
@yavaashaki ✍
#تووییت 🌐
یہ عمر بہ دندونامون اب و نون دادیم خراب از اب در اومد، چہ توقع از ادم بے ذات دارین؟!
@yavaashaki ✍
یہ عمر بہ دندونامون اب و نون دادیم خراب از اب در اومد، چہ توقع از ادم بے ذات دارین؟!
@yavaashaki ✍