یاران همدل کانال شعر و ترانه
793 subscribers
16.2K photos
7.99K videos
77 files
2.02K links
ارتباط با ادمین

@seyedimorteza
Download Telegram
🍃🌹🍃

🌹🍃♥️💫

شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف
ریخت آخر آبروی خویش را بر خاک، حیف

روبه‌رو بنشست با هر بی‌ره و رویی دریغ
کرد بی‌باکانه جا در جمع هر بی‌باک، حیف

ظلم باشد اختلاط او به هر نااهل، ظلم
حیف باشد بر چنان رو دیدهٔ ناپاک، حیف

گر برآید جانم از غم نیستی آن، کز غلط
بر زبانت بگذرد روزی کز آن غمناک، حیف

در خم فتراک
وحشی را نمی‌بندی چو صید
گوییا می‌آیدت زان حلقهٔ فتراک، حیف

#وحشی_بافقی
♥️

🍃🌹🍃
کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون‌سازت
دگر قصد که داری ای جهانی کشتهٔ نازت

نمی‌دانم که باز ای ابر رحمت بر که می‌باری
که بینم در کمین‌گاه نظر صد ناوک‌اندازت

#وحشی بافقی
از تو همین تواضع عامی مرا بس است
در هفته‌ای جواب سلامی مرا بس است

نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قُرب
همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است

#وحشی_بافقی
بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ

آه حسرت نه به آیینه وحشی آن کرد
که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ

#وحشی بافقی
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاری‌ها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواری‌ها

رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی
مکن جانا که هست این موجب بی اعتباریها

به اغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها

به سد خواری مرا کشتی وفا داری همین باشد
نکردی هیچ تقصیر، از تو دارم شرمساریها

شب غم کشت ما را یاد باد آنروز خوش وحشی
که می‌کرد از طریق مهر ما را غمگساریها

#وحشی_بافقی
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را

#وحشی بافقی
اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری
ز دام خود به صحرا افکنی، اول دل ما را

نصیحت اینهمه در پرده ، با آن طور خودرایی
مگر وحشی نمی‌داند، زبان رمز و ایما را

#وحشی بافقی
می‌گذری و داشته دست نیاز پیش رو
چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو

صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی
راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو

#وحشی بافقی
در دل همان محبت پیشینه باقی است
آن دوستی که بود در این سینه باقی است

باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن
کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است

از ما فروتنی‌ست بکش تیغ انتقام
بر خاطر شریفت اگر کینه باقی است

نقدینه وفاست همان بر عیار خویش
قفلی که بود بر در گنجینه باقی است

وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت
زهد و صلاح و خرقهٔ ی پشمینه باقی است

#وحشی_بافقی
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا

من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا

روزی که میرم از غم محمل نشین خود
بهر عزا بس است فغان جرس مرا

زین چاکهای سینه که کردند ره به هم
ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا

وحشی نمی‌زدم چو مگس دست غم به سر
بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا

 
#وحشی_بافقی