آیینه ی نورست ، رخِ یار امشب
ای مه، بنشین در پسِ دیوار امشب
ای مِهر ، بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دمِ خویش نگه دار امشب
#هلالی_جغتایی
ای مه، بنشین در پسِ دیوار امشب
ای مِهر ، بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دمِ خویش نگه دار امشب
#هلالی_جغتایی
دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز
در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز
شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز
#هلالی_جغتایی
در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز
شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز
#هلالی_جغتایی
آیینه ی نورست ، رخِ یار امشب
ای مه، بنشین در پسِ دیوار امشب
ای مِهر ، بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دمِ خویش نگه دار امشب
#هلالی_جغتایی
ای مه، بنشین در پسِ دیوار امشب
ای مِهر ، بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دمِ خویش نگه دار امشب
#هلالی_جغتایی
هر کس که میِ عشق به جامش کردند
از دردی درد، تلخکامش کردند
گویا همه غمهای جهان در یک جا
جمع آمده بود، عشق نامش کردند
#هلالی_جغتایی
از دردی درد، تلخکامش کردند
گویا همه غمهای جهان در یک جا
جمع آمده بود، عشق نامش کردند
#هلالی_جغتایی
عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
گوشه ی ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
#هلالی_جغتایی
گوشه ی ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
#هلالی_جغتایی
باز آی
که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که
به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم بال و پری نیســـت مرا
#هلالی_جغتایی 💖💖💖💖💖
که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که
به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم بال و پری نیســـت مرا
#هلالی_جغتایی 💖💖💖💖💖
گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟
طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟
شوخی و بیخبر از درد گرفتاری دل
دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند
#هلالی_جغتایی🦅
طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟
شوخی و بیخبر از درد گرفتاری دل
دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند
#هلالی_جغتایی🦅
گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟
طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟
شوخی و بیخبر از درد گرفتاری دل
دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند
#هلالی_جغتایی🦅
طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟
شوخی و بیخبر از درد گرفتاری دل
دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند
#هلالی_جغتایی🦅
یارِ من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدرِ یارانِ وفادار نداند هرگز
خوش طبیبیست مسیحا دَم و جانبخشْ ولی
چارهی عاشق و بیمار نداند هرگز
دردمندی، که چو من تلخیِ هجران نچشید
لذتِ شربتِ دیدار نداند هرگز
ما کجا قدرِ تو دانیم؟ که یک موی تو را
هیچکس قیمت و مقدار نداند هرگز
دردِ خود با تو چه گویم؟ که دلِ نازک تو
حالِ دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مستِ خراب
شیوه ی مردمِ هُشیار نداند هرگز
#هلالی_جغتایی
┄✨❊🌼❊✨┄
قدرِ یارانِ وفادار نداند هرگز
خوش طبیبیست مسیحا دَم و جانبخشْ ولی
چارهی عاشق و بیمار نداند هرگز
دردمندی، که چو من تلخیِ هجران نچشید
لذتِ شربتِ دیدار نداند هرگز
ما کجا قدرِ تو دانیم؟ که یک موی تو را
هیچکس قیمت و مقدار نداند هرگز
دردِ خود با تو چه گویم؟ که دلِ نازک تو
حالِ دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مستِ خراب
شیوه ی مردمِ هُشیار نداند هرگز
#هلالی_جغتایی
┄✨❊🌼❊✨┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
༅࿇༅჻💐ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ
شیرین دهنا، این همه شیرین نتوان بود
شیری که تو خوردی مگر از ریشه جان بود؟
این حسن چه حسنست که از پرده عیان ساخت؟
نقشی که پس پرده تقدیر نهان بود
تنها نه من از واقعه عشق خرابم
مجنون هم ازین واقعه رسوای جهان بود
#هلالی_جغتایی
༅࿇༅჻💐ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ•ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ💐
شیرین دهنا، این همه شیرین نتوان بود
شیری که تو خوردی مگر از ریشه جان بود؟
این حسن چه حسنست که از پرده عیان ساخت؟
نقشی که پس پرده تقدیر نهان بود
تنها نه من از واقعه عشق خرابم
مجنون هم ازین واقعه رسوای جهان بود
#هلالی_جغتایی
༅࿇༅჻💐ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ•ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ💐
🌸🍃💜🍃🌸
💗🍃💕
هر کس که می عشق به جامش کردند
ازدردی درد تلـخکـامــش کردند
گویا همه غمهای جهـان در یک جـا
جمع آمده بود، عشـــق نامش کردند
#هلالی_جغتایی
💗
گنجینه شعر و ادب🧿
🌸🍃💜🍃🌸
💗🍃💕
هر کس که می عشق به جامش کردند
ازدردی درد تلـخکـامــش کردند
گویا همه غمهای جهـان در یک جـا
جمع آمده بود، عشـــق نامش کردند
#هلالی_جغتایی
💗
گنجینه شعر و ادب🧿
🌸🍃💜🍃🌸
هر کس که نیست کشتهی عشقت هلاک به
هر کس که نیست خاک رهت، زیر خاک به
گر جان پاک در ره تو خاک شد چه باک؟
بالله! که خاک راه تو از جان پاک به
با سوزِ او بساز، که عشق است کارساز
وز دردِ او منال، که دلْ دردناک به
بر چاکهای سینه منه مرهم، ای طبیب!
ما عاشقیم و سینهی ما چاک چاک به
غم نیست گر هلالیِ بیدل هلاک شد
جانا، تو زنده باش، که او خود هلاک به
#هلالی_جغتایی
هر کس که نیست خاک رهت، زیر خاک به
گر جان پاک در ره تو خاک شد چه باک؟
بالله! که خاک راه تو از جان پاک به
با سوزِ او بساز، که عشق است کارساز
وز دردِ او منال، که دلْ دردناک به
بر چاکهای سینه منه مرهم، ای طبیب!
ما عاشقیم و سینهی ما چاک چاک به
غم نیست گر هلالیِ بیدل هلاک شد
جانا، تو زنده باش، که او خود هلاک به
#هلالی_جغتایی
جمعِ خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی
تو برون آی، که این جمله پراکنده شوند
گر تو آن طلعتِ فرّخ بنمایی روزی
تیرهروزان همه با طالعِ فرخنده شوند
#هلالی_جغتایی
تو برون آی، که این جمله پراکنده شوند
گر تو آن طلعتِ فرّخ بنمایی روزی
تیرهروزان همه با طالعِ فرخنده شوند
#هلالی_جغتایی
خـــواهم که به زیرِ قدمت زار بمیرم
هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم
دانم که چرا خون مــــرا زود نریزی
خواهی که به جان کندن بسیار بمیرم
من طاقت نادیدن روی تــــو ندارم
مپسند که در حســـرت دیدار بمیرم
#هلالی_جغتایی🌻🌻
هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم
دانم که چرا خون مــــرا زود نریزی
خواهی که به جان کندن بسیار بمیرم
من طاقت نادیدن روی تــــو ندارم
مپسند که در حســـرت دیدار بمیرم
#هلالی_جغتایی🌻🌻
چند گیرد جام مِی کام از لبِ میگون او؟
ساقیا بگذار تا، بر خاک ریزم خون او
قصّه لیلی و مجنون پای تا سر خواندهام
هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او
مهرِ آن مه را به جان خواهم، که بس لایق فتاد:
عشقِ روز افزون من با حُسنِ روز افزون او
داغها دارم به دل چون لاله و نتوان نهفت
کآن همه داغِ درون پیداست از بیرون او
درد ما چون حسن او هر روز اگر افزون شود
زود خواهد کشت ما را حُسنِ روز افزون او
از فسونگر نیست چون بیخوابی ما را علاج،
پیشِ ما افسانه بهتر باشد از افسون او
نامهی قتلم نوشت و ساخت عنوانش به خون
تا هم از عنوان شوم آگاه بر مضمون او
سرو میگوید هلالی قد موزون تو را
در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او
#هلالی_جغتایی
چند گیرد جام مِی کام از لبِ میگون او؟
ساقیا بگذار تا، بر خاک ریزم خون او
قصّه لیلی و مجنون پای تا سر خواندهام
هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او
مهرِ آن مه را به جان خواهم، که بس لایق فتاد:
عشقِ روز افزون من با حُسنِ روز افزون او
داغها دارم به دل چون لاله و نتوان نهفت
کآن همه داغِ درون پیداست از بیرون او
درد ما چون حسن او هر روز اگر افزون شود
زود خواهد کشت ما را حُسنِ روز افزون او
از فسونگر نیست چون بیخوابی ما را علاج،
پیشِ ما افسانه بهتر باشد از افسون او
نامهی قتلم نوشت و ساخت عنوانش به خون
تا هم از عنوان شوم آگاه بر مضمون او
سرو میگوید هلالی قد موزون تو را
در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او
#هلالی_جغتایی
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
بماهم گوشه چشمی، که شیدا کرده ای ما را
بهر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یک باره بر چشمم نهی پا ر
#هلالی جغتایی
بماهم گوشه چشمی، که شیدا کرده ای ما را
بهر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یک باره بر چشمم نهی پا ر
#هلالی جغتایی
دلم بسینه سوزان مشوش افتادست
دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست
خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد!
چه خوش غمیست! که ما را باو خوش افتادست
#هلالی جغتایی
دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست
خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد!
چه خوش غمیست! که ما را باو خوش افتادست
#هلالی جغتایی