از چاقوی ضامندار و قلیان تا پاک شدن در خانطومان
* با دمپایی وسط پادگان!
تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می رفتم و می ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه. بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می رفت. اصلا دوست نداشت. به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند. در نهایت هم در پرند خدمت کرد. وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی داد. به جای پوتین با دمپایی در پادگان می گشت. اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می زد خانه که من در برف نمی مانم.
* تاسیس قهوه خانه
بعد از سربازی قرار شد مشغول کار شود. پدرش در بازار آهن مغازه داشت اما نمی خواست پیش او کار کند. می گفت یا رانندگی یا کار پشت میز نشینی. دایی اش وانتی به او داد و در شهرداری مشغول شد. بعد از مدتی تصمیم گرفت قهوه خانه بزند. خیلی اهل قهوه خانه بود. هر شب قهوه خانه می رفت. حتی مدتی در یکی از قهوه خانه های کن و سولقان کار می کرد. پدرش بسیار از قلیان کشیدن او بدش می آمد و یک بار او را دعوا کرد که باعث شد مجید دو شب خانه نیاید و در ماشین بخوابد.مجید که خیلی مهربون بود.بالاخره به خانه برگشت و پدرش هم راضی شد که قهوه خانه بزند.خیلی مردمدار بود.
* قلیان، بس!
یک سال قبل از سوریه رفتنش کربلا رفته بود و آنجا از امام حسین(ع) خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود.
*همیشه چاقو در جیبش بود
پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد.
* هیئتِ شهیدساز
مرتضی کریمی پاسداری بود که به قهوه خانه مجید می رفت و آنجا با هم آشنا شده و رفاقت پیدا کرده بودند. همین رفاقت هم فکر رفتن به سوریه را به سر مجید انداخت. یک شب مجید به دعوت مرتضی هیئتی رفت که در آن روضه حضرت زینب(س) گفته شد که بعدا گفتند مجید آن شب در آن هیئت خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. 4 نفر از آنهایی که همان شب در آن هیئت بودند بعدا در سوریه به شهادت رسیدند و مجید یکی از آنها بود.
*یک هفته بعد شهید می شوم...
مجید خیلی تغییر کرده بود. روزی به من گفت یک خودکار به من بده. گفتم چه می کنی؟ خوابی دیده بود که تعریف نمی کرد. با آهنگی گریه می کرد. شهید فرامرزی را آورده بودند بهشت زهرا برای تشییع، ما هم رفته بودیم. به عمه اش گفت: عمه من خواب حضرت زهرا(س) را دیده ام و دو هفته دیگر من هم پیش فرامرزی ام. حضرت گفته اند یک هفته بعد از اینکه سوریه بروم شهید می شوم.
* 13 نفر را جدا کرد
سیزده دی ماه رسید سوریه. مجید در خان طومان مسئول غذا و پشتیبانی بود. حتی یکی از همرزمانش می گفت غذای خودش را نمی خورد و به بقیه می داد. همیشه به بقیه می گفت که او را هم خط ببرند. روز آخر بعد از یک هفته گفت امشب شب آخر است، مرا هم با خود عملیات ببرید. یکی از فرماندهان به نام شهید حسن امیدواری خواب می بیند که یک گروهی در حرم حضرت زینب صف کشیده اند. یک خانم سه ساله آمد 13 نفر از این گروه را جدا کرد و گفت شماها یک قدم جلو بیایید. همه آن 13 نفر هم شهید شدند.و از 13 نفری که آن جلو شهید شدند فقط 5 پیکر برگشت.
عملیاتشان در خانطومان با چچنی ها بود. مجید چند بار حمله می کند و چند نفر از آنها را می زند. آنها فرار می کنند. خلوت می شود و نیروهای ایرانی خیلی جلو می روند.اما جبهه النصره با 15 ماشین پدافند آنها را محاصره می کنند که جز کلاش چیزی با خود نداشتند. خمپاره زن آنها هم شهید شده بود. تا ساعت 10 روز 21 دی ماه زنده بودند و بعد شهید می شوند. آخرین تماسش با ما هم ساعت 7 بود. نیروهای ارتش سوریه زخمی ها را عقب کشیدند اما از 13 نفری که آن جلو شهید شدند فقط 2 پیکر برگشت و 3 پیکر هم بعد از 6 ماه برگشت اما بقیه برنگشتند.
یکی از رزمندگان می گوید مجید از همه جلوتر بود. مرتضی رفته بود مجید را برگرداند که موشکی به ماشین او اصابت کرده و تکه
تکه می شود. یک شهرام نامی هم بود که قضیه را دیده بود؛ می گفت پهلوی مجید تیر خورده بود. چند چچنی را هم زده بود اما بعد نیروهای النصره به او تیر خلاصی زده و پیکرش را پشت تویوتا انداختند و بردند. بی بی سی بعدا چهار نفر با اسم و عکس معرفی کرد. مجید و مرتضی کریمی و مصطفی چگینی و محمد آژند را اعلام کرد.
*حضرت زینب(س)پاکش می کند!
یکی از فرماندهان می گفت مجید وضو می گرفت و همه دست و بالش خالکوبی بود که فرمانده به او گفته بود مجید این کارها چیه آخه. گفت حضرت زینب(س) فردا پاکش می کند.
#شهید_مجید_قربانخانی
@wwwmir_ir
* با دمپایی وسط پادگان!
تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می رفتم و می ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه. بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می رفت. اصلا دوست نداشت. به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند. در نهایت هم در پرند خدمت کرد. وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی داد. به جای پوتین با دمپایی در پادگان می گشت. اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می زد خانه که من در برف نمی مانم.
* تاسیس قهوه خانه
بعد از سربازی قرار شد مشغول کار شود. پدرش در بازار آهن مغازه داشت اما نمی خواست پیش او کار کند. می گفت یا رانندگی یا کار پشت میز نشینی. دایی اش وانتی به او داد و در شهرداری مشغول شد. بعد از مدتی تصمیم گرفت قهوه خانه بزند. خیلی اهل قهوه خانه بود. هر شب قهوه خانه می رفت. حتی مدتی در یکی از قهوه خانه های کن و سولقان کار می کرد. پدرش بسیار از قلیان کشیدن او بدش می آمد و یک بار او را دعوا کرد که باعث شد مجید دو شب خانه نیاید و در ماشین بخوابد.مجید که خیلی مهربون بود.بالاخره به خانه برگشت و پدرش هم راضی شد که قهوه خانه بزند.خیلی مردمدار بود.
* قلیان، بس!
یک سال قبل از سوریه رفتنش کربلا رفته بود و آنجا از امام حسین(ع) خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود.
*همیشه چاقو در جیبش بود
پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد.
* هیئتِ شهیدساز
مرتضی کریمی پاسداری بود که به قهوه خانه مجید می رفت و آنجا با هم آشنا شده و رفاقت پیدا کرده بودند. همین رفاقت هم فکر رفتن به سوریه را به سر مجید انداخت. یک شب مجید به دعوت مرتضی هیئتی رفت که در آن روضه حضرت زینب(س) گفته شد که بعدا گفتند مجید آن شب در آن هیئت خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. 4 نفر از آنهایی که همان شب در آن هیئت بودند بعدا در سوریه به شهادت رسیدند و مجید یکی از آنها بود.
*یک هفته بعد شهید می شوم...
مجید خیلی تغییر کرده بود. روزی به من گفت یک خودکار به من بده. گفتم چه می کنی؟ خوابی دیده بود که تعریف نمی کرد. با آهنگی گریه می کرد. شهید فرامرزی را آورده بودند بهشت زهرا برای تشییع، ما هم رفته بودیم. به عمه اش گفت: عمه من خواب حضرت زهرا(س) را دیده ام و دو هفته دیگر من هم پیش فرامرزی ام. حضرت گفته اند یک هفته بعد از اینکه سوریه بروم شهید می شوم.
* 13 نفر را جدا کرد
سیزده دی ماه رسید سوریه. مجید در خان طومان مسئول غذا و پشتیبانی بود. حتی یکی از همرزمانش می گفت غذای خودش را نمی خورد و به بقیه می داد. همیشه به بقیه می گفت که او را هم خط ببرند. روز آخر بعد از یک هفته گفت امشب شب آخر است، مرا هم با خود عملیات ببرید. یکی از فرماندهان به نام شهید حسن امیدواری خواب می بیند که یک گروهی در حرم حضرت زینب صف کشیده اند. یک خانم سه ساله آمد 13 نفر از این گروه را جدا کرد و گفت شماها یک قدم جلو بیایید. همه آن 13 نفر هم شهید شدند.و از 13 نفری که آن جلو شهید شدند فقط 5 پیکر برگشت.
عملیاتشان در خانطومان با چچنی ها بود. مجید چند بار حمله می کند و چند نفر از آنها را می زند. آنها فرار می کنند. خلوت می شود و نیروهای ایرانی خیلی جلو می روند.اما جبهه النصره با 15 ماشین پدافند آنها را محاصره می کنند که جز کلاش چیزی با خود نداشتند. خمپاره زن آنها هم شهید شده بود. تا ساعت 10 روز 21 دی ماه زنده بودند و بعد شهید می شوند. آخرین تماسش با ما هم ساعت 7 بود. نیروهای ارتش سوریه زخمی ها را عقب کشیدند اما از 13 نفری که آن جلو شهید شدند فقط 2 پیکر برگشت و 3 پیکر هم بعد از 6 ماه برگشت اما بقیه برنگشتند.
یکی از رزمندگان می گوید مجید از همه جلوتر بود. مرتضی رفته بود مجید را برگرداند که موشکی به ماشین او اصابت کرده و تکه
تکه می شود. یک شهرام نامی هم بود که قضیه را دیده بود؛ می گفت پهلوی مجید تیر خورده بود. چند چچنی را هم زده بود اما بعد نیروهای النصره به او تیر خلاصی زده و پیکرش را پشت تویوتا انداختند و بردند. بی بی سی بعدا چهار نفر با اسم و عکس معرفی کرد. مجید و مرتضی کریمی و مصطفی چگینی و محمد آژند را اعلام کرد.
*حضرت زینب(س)پاکش می کند!
یکی از فرماندهان می گفت مجید وضو می گرفت و همه دست و بالش خالکوبی بود که فرمانده به او گفته بود مجید این کارها چیه آخه. گفت حضرت زینب(س) فردا پاکش می کند.
#شهید_مجید_قربانخانی
@wwwmir_ir
مراسم وداع با پیکر مطهر " حر مدافعان حرم" ، شهید مدافع حرم #مجید_قربانخانی در بین خیل عظیم زائران و مجاوران بارگاه مطهر رضوی🌹🌹
پیکر مطهر شهید مدافع حرم #شهید_مجید_قربانخانی به درخواست مادر بزرگوارشان، صبح روز #چهارشنبه به #مشهد مقدس منتقل شد.
مراسم طواف پیکر مطهر #شهید ساعت ۱۱ صبح در حرم حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) در حال برگزاری است.
♨️لازم به ذکر است مراسم #وداع با شهید روز #پنجشنبه(۵ اردیبهشت)
🕰ساعت ۱۵ در #معراج_شهدا برگزار خواهد شد.
شادی روح شهید قربانخانی🌷 #صلوات
@wwwmir_ir
پیکر مطهر شهید مدافع حرم #شهید_مجید_قربانخانی به درخواست مادر بزرگوارشان، صبح روز #چهارشنبه به #مشهد مقدس منتقل شد.
مراسم طواف پیکر مطهر #شهید ساعت ۱۱ صبح در حرم حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) در حال برگزاری است.
♨️لازم به ذکر است مراسم #وداع با شهید روز #پنجشنبه(۵ اردیبهشت)
🕰ساعت ۱۵ در #معراج_شهدا برگزار خواهد شد.
شادی روح شهید قربانخانی🌷 #صلوات
@wwwmir_ir