جبهه فرهنگی میر
96 subscribers
1.54K photos
321 videos
64 files
245 links
کانال فرهنگی حسینیه محبان امیر المومنین(علیه السلام)
سایت:Www.mir.ir
جلسات هفتگی (دوشنبه شبها) بزرگراه فتح خ خلیج فارس خ حسینی ک 8 حسینی -حسینیه امیرالمومنین (ع)


ارتباط با ادمین
@mir313ir
Download Telegram
💠استعداد زن ها...

آقا زن‌ها خیلی استعدادشون تو رشد در معنویات بیشتر از مردهاست، اینو من از چندین استاد شنیده بودم ولی تو قضیه کربلا این برام ثابت شد.
برخی از اصحاب دودل بودن برای یاری امام ولی زن‌هاشون از همون اول هیچ تردیدی نداشتن و اونارو تشویق می‌کردن. چندتاشو مثال بزنم

💠ام‌وهب همسر عبدالله‌بن‌عمیر‌کلبی دائم باهمسرش درباره یاری امام صحبت می‌کرد تا اینکه عبدالله به یاری امام آمد و شهید شد، و ام‌وهب بالای سر همسرش رفت و شهادتش را تبریک گفت، که درهمان لحظه شمر دستور داد و همسرعبدالله را شهید کردند که تنها زن شهید کربلا شد.

💠نامه امام به زهیربن‌قین رسید، و زهیر از یاری امام اکراه داشت که همسرش به او گفت:《سبحان‌ الله‌! فرزند رسول‌ خدا از تو دعوت‌ مي‌كند كه‌ به‌ ياري‌اش‌ بشتابي‌، اما تو در قبول‌ دعوت‌ او ترديد به‌ دل‌ راه‌ مي‌دهي‌! چه‌ طور مي‌شود كه سخنش‌ را بشنوي‌ و هرچه‌ زودتر خود را به‌ او برساني‌》، بعد از آن زهیر برای یاری امام مصمم شد.

💠 مثال سوم رو حاج آقامجتبی ‌تهرانی خیلی زیبا در روضه حبیب بیان کردند:
نامه امام به حبیب‌بن‌مظاهر رسید که گفته بود اگر می‌خواهی مارا یاری کن سریع بیا، همسرش پرسید می‌روی یا نه؟ حبیب گفت نه، من نمی توانم بروم! من پیر شده ام و کر و فری ندارم؛ چه طور با او راه بیفتم؟ می دانی اگر من بروم آن وقت عبیدالله خانه مرا خراب می کند و تو را به اسارت می گیرد و می برد.

همسرش گفت تو برو، بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت نه، من نمی روم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را انداخت روی سر حبیب و به حبیب گفت نمی روی؟! پس مثل خانم ها در خانه بنشین! بعد گفت خدایا، کاش من مَرد بودم و می توانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! حبیب گفت نه، این حرف هایی که زدم، برای این بود که می خواستم ببینم تو چه می گویی. من آن چنان هجرتی کنم که تا قیامِ قیامت نامم در تاریخ ثبت شود.

خلاصه خانم‌ها باید قدر خودشونو بدونن خیلی راحت‌تر می‌تونن تو مسائل معنوی بالا برن، فقط باید یکم رو برخی مسائل مراقبت کنن
۱_مثلا گناهان زبان، مثل غیبت، تهمت، نیش و کنایه، طعنه، خبرچینی و...
۲_همچنین برخی اخلاقیات زنانه مثل تجمل‌گرایی، چشم‌وهم‌چشمی، درگیری با جاری و مادرو خواهر شوهر و...

💠حسین دارابی
دعوتید به...
@wwwmir_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمی داشت، کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای! «مریم» که روزه سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید.

گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هرجا که باشم موجودی پر برکت خواسته و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات امر فرموده است. سلام خدا بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد».

🌸 سلامِ خدا بر تو ای مولود مبارک مریم، در روزی که متولد شدی و در روزی که با ظهور مهدی موعود،عج، از آسمان به بهشت زمین می آیی و همراه و پشت سر او به نماز می ایستی...

🌹میلاد #حضرت_عیسی ع مبارک

دعوتید به...
@wwwmir_ir
🏴 رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیت الله هاشمی شاهرودی را تسلیت گفتند.
متن پیام حضرت آیت الله خامنه‌ای به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

با تأسف و اندوه خبر درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، آیةالله آقای حاج سیدمحمود هاشمی شاهرودی رضوان الله علیه را دریافت کردم. این ضایعه‌ی اسفبار که پس از حدود یک سال بیماری سخت و دردناک واقع شده است مایه‌ی تالّم همه‌ی کسانی است که به مقام علمی و خدمات با ارزش ایشان به نظام اسلامی و نیز به مجموعه‌های فقهی و اصولی و حقوقی حوزه‌های علمیه آشنا میباشند. ایشان استادی بزرگ در حوزه علمیه قم و کارگزاری با وفا در مهمترین تشکیلات نظام جمهوری اسلامی، عضو مؤثری در شورای نگهبان و رئیس موفقی در مجمع تشخیص مصلحت بودند و آثار و برکات علمی بسیاری از خود بر جای نهادند. ایشان همچنین برادر سه شهید و از یاران و شاگردان و همراهان شهید نام‌آور و بزرگوار سیدمحمدباقر صدر بود. اینجانب مصیبت درگذشت این عالم برجسته را به خاندان مکرم، همسر گرامی و فرزندان محترم و همه وابستگان و نیز به حوزه‌ی علمیه قم و شاگردان و همکاران علمی و ارادتمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی و علوّ درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.

سیّد علی خامنه‌ای
۴ دی ۱۳۹۷

@wwwmir_ir
جلسه هفتگی
سوم دی ماه
حسینیه امیرالمومنین علیه السلام
☝️☝️☝️☝️☝️☝️

@wwwmir_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 لحظه وداع غواصان قبل عملیات کربلای ۴

دیدم به حریم خیمه حساس شدی
در برکه ماهیان تو غواص شدی
دل را که زدی به آب دریا آنروز
جانا چقَدَر شبیه عباس شدی

چهارم دی ماه ۱۳۶۵ روزی که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند.
@wwwmir_ir
🔅#حضرت_عيسى عليه ‏السلام :

✍️ تعمَلونَ لِلدُّنيا وأنتُم تُرزَقونَ فيها بِغَيرِ عَمَلٍ، ولا تَعمَلونَ لِلآخِرَةِ وأنتُم لا تُرزَقونَ فيها إلاّ بِالعَمَلِ!

🔴براى دنيا كار مى كنيد، حال آن كه در #دنيا بدون كار، روزىِ شما داده میشود ، و براى #آخرت كه در آن جز با عمل، روزى داده نمیشويد، كار نمى‏ كنيد!

📚 كافى : ج ۲ ، ص ۳۱۹ ، ح ۱۳

@wwwmir_ir
ویزیت رایگان و تهیه دارو با همکاری گروه جهادی پزشکی در مناطق محروم
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
@wwwmir_ir
جبهه فرهنگی میر
مبارزه با دشمنان خدا قسمت9⃣ 🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮 #خون علی اصغر در میان قلبم جوشید هر شب یک سخنران و مداح ... با غذای مختصر حسینیه ... بدون خونریزی و قمه زنی ... . با خیال راحت و آرامش می نشستم و مطالب رو گوش می…
مبارزه با دشمنان خدا
قسمت🔟
🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮
# شفایم بده
اون جمعه هم عین روزهای قبل، بعد از نماز صبح برگشتم توی تخت ... پتو رو کشیدم روی سرم و سعی می کردم از هجوم اون همه فکرهای مختلف فرار کنم و بخوابم ...

حدود ساعت پنج بود ... چشم هام هنوز گرم نشده بود که یکی از بچه های افغانستان اومد سراغم و گفت: پاشو لباست رو عوض کن بریم بیرون ... با ناراحتی گفتم: برو بزار بخوابم، حوصله ندارم ... .
خیلی محکم، چند بار دیگه هم اصرار کرد ...دید فایده نداره به زور منو از تخت کشید بیرون ... با چند تا دیگه از بچه ها ریختن سرم ... هر چی دست و پا زدم و داد و بی داد کردم، به جایی نرسید ... به زور من رو با خودشون بردن ... .

چشم باز کردم دیدم رسیدیم به حرم ... با عصبانیت دستم رو از دست شون کشیدم ... می خواستم برگردم ... دوباره جلوم رو گرفتن ... .

حالم خراب بود ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... سرشون داد زدم که ... ولم کنید ... چرا به زور منو کشوندید اینجا؟ ... ولم کنید برم ... من از روزی که پام رو گذاشتم اینجا به این روز افتادم ... همه این بلاها از اینجا شروع شد ... از همین نقطه ... از همین حرم ... اگر اون روز پام رو اینجا نگذاشته بودم و برمی گشتم، الان حالم این نبود ... بیچاره ام کردید ... دیوونه ام کردید ... ولم کنید ... .

امام رضا، دیوونه هایی مثل تو رو شفا میده ... اینو گفت و دوباره دستم رو محکم گرفت ...

دیگه جون مبارزه کردن و درگیر شدن نداشتم ... رفتیم توی حرم ... یه گوشه خودمو ول کردم و تکیه دادم به دیوار ... دعای ندبه شروع شد ... .
با حمد و ستایش خدا و نبوت پیامبر ... شروع شد و ادامه پیدا کرد ... پله پله جلو میومد و اهل بیت پیامبر و وارثان ایشون رو یکی یکی معرفی می کرد ... .
شروع شد ... تمام مطالبی که خوندم ... توحید خدا، همزمان با حمد الهی ... سیره و وقایع زندگی پیامبر توی بخش نبوت ... حضرت علی ... فاطمه زهرا ... .

با هر فراز، تمام مطالبی رو که خونده بودم مثل فیلم از مقابل چشمم عبور می کرد ... نبوت پیامبر، وفات پیامبر، امام علی ، امام حسن ، امام حسین ... .
لحظه به لحظه و با عبور این مطالب ... ذهنم داشت مطالب رو کنار هم می چید ... از بین تناقض ها و درگیری ها و سردرگمی ها، جواب های صحیح رو پیدا می کرد ... .

ضربان قلبم هر لحظه تندتر می شد ... سنگینی عجیبی گلو و سینه ام رو پر کرده بود و هر لحظه فشارش بیشتر می شد ... دقیقه ها با سرعت سپری می شدند ... دیگه متوجه هیچ چیز نمی شدم ... تمام صداهایی که توی سرم می پیچید، لحظه به لحظه آروم تر می شد ... .

بچه ها بهم ریخته بودن و منو تکان می دادن ... اونها رو می دیدم ولی صداشون در حد لب زدن بود ... صدای قلبم و فرازهای آخر ندبه، تنهای صوتی بود که گوش هام می شنید و توی سرم می پیچید ... .

کم کم فشار روی قلبم آروم تر شد ... اونقدر آروم ... که بدن بی حسم روی زمین افتاد ...

شهید مدافع حرم؛ سید طاها ایمانی
🌸🍂🍁🥀👇🥀🍂🍁🌸
@wwwmir_ir
سلام علیکم
لازم دونستم درباره داستان دنباله داری که چند شب در میون توی کانال میزاریم توضحیاتی بدهم.
تمام داستان کاملا واقعیه.و براساس مصاحبه ای هست که نویسنده با شخص اول داستان انجام داده اند.
نویسنده این داستان واقعی،شهید مدافع حرم ؛سید طاها ایمانی هستند.
سید طاها ایمانی ،در دفاع از حرم کریمه ی اهل بیت حضرت زینب سلام الله علیها در تاریخ ۱۴/ ۵ / ۱۳۹۵ همزمان با سالروز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها به شهادت رسیدند.
خود شهید دوست داشتن گمنام باشن.
خانوادشون هم به خاطر احترام به شهید که دوست داشتند گمنام بمونند عکسشونو اینترنت و فضای مجازی قرار ندادن تا گمنام باقی بمونند
نحوه شهادتشون هم گفتن نمیخوان پخش بشه و فقط به تعداد کمی گفتند.
ایشون داستانهای دیگه ای هم داشتن که قبل شهادتشون در پیج اینستاگرامشون قرار میدادند.اینم پیجشون هنوز آخرین پست و داستان ناتمامشان هست
tabikaran134

tabikaran.blog.ir اینم یه وبلاگ درباره ایشون


متن از شهید سید طاها ایمانی
والعصر

ان الانسان لفی خسر

الا الذین امنو و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر



و قسم به آن زمان، که موعد دیدار ما فرا برسد ... و چه کسی شرمسارتر از من در برابر توست؟ ... تو رحمان و رحیمی و من بنده گنهکاری که چشم به رحمت و غفرانت دارم ... که بر من ببخشای ای کریم ترین کریمان ... و ای بخشنده ترین بخشندگان ...

و قسم به آن زمان ... که من در حسرت دیدار تو هستم ... روزی که مرا از زندان نفسم برهانی ... و به حرمت بزرگی خودت، مرا بپذیری ... که این نفس خسران زده، جز امید رحمت تو چیزی ندارد ...

و مرا چنان ببر که نامی از من نماند ... و نه نشانی، که کسی بر فراز آن اشک بریزد ... که دلم می گیرد ... می گیرد از حقارتم ... و شرمنده می شوم در برابر عظمت کبریایی تو ... و عزیزان و محبوبانت ...

و می ترسم از روزی که وجود حقیرم گره بخورد به نام مقدست ... که وای از آن زمان ... که نام مرا با این همه شرم و تقصیر در کنار خوبان و برگزیده گانت ببرند ... و می ترسم از روزی که قطره شرمی باشم بر پیشانی روزگار ... که نبودم مگر اشک اندوه پسر فاطمه ...

مرا چنان ببر که نه نامی بماند نه نشانی ... شاید به حرمت بی نشانه ها در برابرت نشانی بیابم ... و این روح ناآرام با این کوله بار خالی، سکنی گیرد و آرامش پذیرد ... که خسته ام از این نفس سرکش و ناآرام ...
@wwwmir_ir
شخصى از راه دور به امام هادی علیه السلام نامه‌ای نوشت:

آقا، من دور از شما هستم
گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم...
به هر حال چه کنم؟

حضرت در جواب ايشان نوشتند:
لبت را حرکت بده،
حرف بزن، بگو،
ما دور نيستيم.
بحارالانوار، جلد 53، صفحه 306

آقا....
ما از شما دوریم😭
#شب جمعه_حرم
دعوتید به..
@wwwmir_ir
قسمتی از وصیت نامه شهید :
پسرم من تو را برای خودم نخواستم ،تو را از خدا خواستم برای مهدی (عج)
@wwwmir_ir
🌹دعای قنوت
سالهای متمادی در قنوت عارف واصل آیت الله بهاءالدینی آیات نورانی قرآن ودعاهای مرسوم را می شنیدیم،تااینکه ناگهان دعای قنوت ایشان تغییر کرد ودرقنوت نمازشان برای حضرت مهدی(علیه السلام)این دعا را می خواندند:

🌷اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کل الساعه، ولیاوحافظ وقاعداوناصراودلیلا وعینا، حتی تسکنه ارضک طوعاوتمتعه فیهاطویلا🌷

روزی در محضر آقا از تغییر رویه ایشان در دعای قنوت پرسیدیم.
آیت الله بهاءالدینی به یک جمله بسنده کردند((حضرت پیغام دادند در قنوت برای من دعا کنید))

🍀منبع:انس با مهدی(علیه السلام) ص84
و کتاب بصیرت ص 107
دعوتید به...
@wwwmir_ir
#مهدویت_و_شهدا

مهمان عزیز...

📝 ماجرای استقبال امام زمان عج از شهید حشمت الله امینی...
@wwwmir_ir
جبهه فرهنگی میر
مبارزه با دشمنان خدا قسمت🔟 🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮 # شفایم بده اون جمعه هم عین روزهای قبل، بعد از نماز صبح برگشتم توی تخت ... پتو رو کشیدم روی سرم و سعی می کردم از هجوم اون همه فکرهای مختلف فرار کنم و بخوابم ... حدود…
مبارزه با دشمنان خدا
قسمت11
🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮
# نبرد بزرگ
چشم هام رو باز کردم ... زمان زیادی گذشته بود ... هنوز سرم گیج و سنگین بود ... دکتر و پرستار بالای سرم حرف می زدند اما صداشون رو خط در میون می شنیدم ... یه کم اون طرف تر بچه ها ایستاده بودند ... نگرانی توی صورت شون موج می زد ... اما من آرام بودم ... .

از بیمارستان برگشتیم خوابگاه ... روی تخت دراز کشیدم ... می تونستم همه حقایق رو جدای از دروغ ها و تناقض ها ببینم ... هیچ چیز گنگ یا گیج کننده ای برام نبود ... .
گذشته ام رو می دیدم که غرق در اشتباه زندگی کرده بودم ... تا مرز سقوط و هلاکت پیش رفته بودم ... با یه نیت خدایی، توی لشگر شیطان ایستاده بودم و ... .
باید انتخاب می کردم ... این بار نه بدون فکر و کورکورانه ... باید بین زندگی گذشته ام، خانواده، کشورم ... و خدا ... یکی رو انتخاب می کردم ...
حس می کردم شیاطین به ستم هجوم آوردن ... درونم جنگ عظیمی اتفاق افتاده بود ... جنگی که لحظه لحظه شعله های آتشش سنگین تر می شد ... .
همین طور که غرق فکر بودم ... همون طلبه افغانی جلو اومد و با شرمندگی حالم رو پرسید ... نگاهش کردم اما قدرت حرف زدن نداشتم ... وسط بزرگ ترین میدان جنگ تاریخ زندگیم گیر افتاده بودم ... .
یکم که نگاهم کرد گفت: حق داری جواب ندی ... اصلا فکر نمی کردم این طوری بشه ... حالت خراب بود و مدام بدتر می شدی ... به اهل بیت توسل کردیم که فرجی بشه ... دیشب خواب عجیبی دیدم ... بهم گفتن فردا صبح، هر طور شده برای دعای ندبه ببریمت حرم ... .

هیچ مرده ای قدرت تصرف در عالم وجود رو نداره ... اهل بیت پیامبر، بعد از هزار و چهار صد سال، زنده بودند ... .

بزرگ ترین نبرد زندگی من تمام شده بود ... تازه مفهوم کربلا رو درک کردم ... کربلا نبرد انسان ها نبود ... کریلا نبرد حق و باطل بود ... زمانی که به هر قیمتی باید در سپاه حق بایستی ... تا آخرین نفس ... .

من هم کربلایی شده بودم ... به رسم شیعیان وضو گرفتم و از خوابگاه زدم بیرون ... مثل حر، کفش هام رو گره زدم و انداختم گردنم ... گریه کنان، تا حرم پیاده رفتم ... جلوی درب حرم ایستادم و بلند صدا زدم: یابن رسول الله؛ دیر که نرسیدم؟ ...

من انتخابم رو کرده بودم ... از روز اول ، انتخاب من ... فقط خدا بود
شهید مدافع حرم؛سیدطاهاایمانی
🌸🍂🍁👇🥀🍂🍁🌸
# فتنه تحریم‌ساز

🔻 رهبرانقلاب: «کسانی که در سال ۸۸ چون رأی نیاوردند، مردم را به خیابانها کشاندند، کار را به زدوخورد کشاندند، برای کشور هزینه درست کردند، دشمن را جری کردند، طمع دشمن را برانگیختند.» (۹۴/۱۲/۲۰) چرا که «اگر دشمن در ما احساس ضعف بکند، جَری می‌شود و شدّت عملش را افزایش خواهد داد.» (۹۷/۷/۱۲).

👈 پایگاه اطلاع‌رسانیKHAMENEI.IR در این اطلاع‌نگاشت، نتایج کار برپاکنندگان فتنه ۸۸ را بر رفتار دشمنان و  تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، بررسی می‌کند.
@wwwmir_ir