قومی متفکراند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آن است و نه این🍃
#خیام
@wwwgap8ir
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آن است و نه این🍃
#خیام
@wwwgap8ir
#بهرام_بيضایی
خرد تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود ...
و مکر تا به مردان میرسد نام عقل میگیرد !
درخواست توجه تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت !
عدالت تقسیم شد آسوده باشید !
خرد تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود ...
و مکر تا به مردان میرسد نام عقل میگیرد !
درخواست توجه تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت !
عدالت تقسیم شد آسوده باشید !
برای فریب دادن
عده ای را شیر میکنند
و عده ای را خر...!
مواظب باشید حیوان صفت نشوید
بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده!
👤 لوئیس بورخس
@wwwgap8ir
عده ای را شیر میکنند
و عده ای را خر...!
مواظب باشید حیوان صفت نشوید
بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده!
👤 لوئیس بورخس
@wwwgap8ir
پدرم می گفت:
مردم دو دسته اند
بخشنده و گیرنده.
گیرنده ها بهتر می خورند،
اما بخشندگان بهتر می خوابند.
#مارلو_توماس
مردم دو دسته اند
بخشنده و گیرنده.
گیرنده ها بهتر می خورند،
اما بخشندگان بهتر می خوابند.
#مارلو_توماس
"سینوهه" شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه بردگی بریده بودند را بالای سر خودش میبیند، در ابتدا میترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او هم کلام میشود.
برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید: سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب اين قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم، اکنون از کار معدن رها شده ام، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند ...
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند :
"او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."
در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: "آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش..."
سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : "وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟"
و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند، مینویسد:
"آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد"
سینوهه پزشک فرعون بود
برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید: سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب اين قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم، اکنون از کار معدن رها شده ام، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند ...
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند :
"او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."
در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: "آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش..."
سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : "وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟"
و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند، مینویسد:
"آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد"
سینوهه پزشک فرعون بود
یاد گرفتیم بجای اصلاح خودمون دیگرانو وادار به تغییر کنیم
حجابتو رعایت کن من تحریک نشم،
شادی نکن من عزادارم،
نخور من روزه دارم ،
نرقص من دوست ندارم
و . . .
کمی به فکر اصلاح ذهن مریض خودمان باشیم نه تغییر دیگران
حجابتو رعایت کن من تحریک نشم،
شادی نکن من عزادارم،
نخور من روزه دارم ،
نرقص من دوست ندارم
و . . .
کمی به فکر اصلاح ذهن مریض خودمان باشیم نه تغییر دیگران
آدمها آنقدر زود عوض می شوند!
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است!
#زویا_پیرزاد
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است!
#زویا_پیرزاد
در حقيقت
ما همه بشر بودیم
تا اینکه
نژاد، ارتباطمان را برید
مذهب، از یکدیگر جدایمان ساخت
سیاست، بینمان دیوار کشید
و ثروت از ما طبقه ساخت
ما همه بشر بودیم
تا اینکه
نژاد، ارتباطمان را برید
مذهب، از یکدیگر جدایمان ساخت
سیاست، بینمان دیوار کشید
و ثروت از ما طبقه ساخت
نمیتوانید به ساختن دنیای بهتر امید داشته باشید؛ مگر آنکه تک تک افراد اجتماع پیشرفت کنند. به این منظور هریک از ما باید علاوه بر اینکه به پیشرفت خود میاندیشد، در برابر عموم افراد بشر نیز احساس مسئولیت کند. وظیفه ی ما اینست که برای کسانی که میتوانیم، مفید واقع شویم.
#ماری_کوری
#ماری_کوری
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند.
پای حرف هایی که می زنند، قول هایی که می دهند، اشتباهاتی که می کنند، احساساتی که بروز می دهند، نگاه هایی که از عمق جان می کنند، دوستت دارم هایی که می گویند، زندگی هایی که می بخشند، و عشق هایی که نثار می کنند...آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند. زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست
پای حرف هایی که می زنند، قول هایی که می دهند، اشتباهاتی که می کنند، احساساتی که بروز می دهند، نگاه هایی که از عمق جان می کنند، دوستت دارم هایی که می گویند، زندگی هایی که می بخشند، و عشق هایی که نثار می کنند...آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند. زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست
تنها عدهی کمی از مردم هستند که به خدا نیازمندند، چون جز خدا همهچیز دارند.
اما بیشترِ مردم به این دلیل به خدا نیاز دارند که جز او هیچکسی را ندارند.
#لئو_تولستوی
اما بیشترِ مردم به این دلیل به خدا نیاز دارند که جز او هیچکسی را ندارند.
#لئو_تولستوی
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد…
#وحشی_بافقی
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد…
#وحشی_بافقی