گپ 8
56 subscribers
737 photos
73 videos
2.06K links
فلسفه، ادبیات،متن، اشعار
🔹

ادرس سایت : www.gap8.ir که مورد صیانت قرار گرفت و فیلتر شد
مدیر کانال



@gharib811


@F2022_400









@wwwgap8ir : ایدی کانال
Download Telegram
زیاد در خاطرات دیگران کنجکاوی نکنید؛ در خاطرات هر شخص چیزهایی هست که حتی می‌ترسد آنها را برای خودش آشکار کند ...

#داستایوفسکی

@wwwgap8ir
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم


شمایل تو بدیدم
نه صبر ماند و نه هوشم...

#سعدی
@wwwgap8ir
#یک_جرعه_کتاب 📚

یک بار به مترسکی گفتم «لابد از ایستادن در این دشتِ خلوت خسته شده‌ای؟»
گفت: «لذتِ ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمی‌شوم.»
دَمی اندیشیدم و گفتم «درست است؛ چون‌که من هم مزه این لذت را چشیده‌ام.»
گفت «فقط کسانی که سر‌شان از کاه پر شده باشد، این لذت را می‌شناسند.»

📕 پیامبر و دیوانه
✍🏻 #جبران_خلیل_جبران

@wwwgap8ir
رفته ایی با دلیل هشیاری
مانده ام در کمند ناچاری
تو چه آسان بریده ای دل را
من بی چاره در گرفتاری

👤 شهپر رفیعی

#یار_گپ8

@wwwgap8ir
هرگز مایوس نباش .
من امیدم را در یاس یافتم،
مهتابم را در شب،
عشقم را در سال سخت یافتم،
و هنگامی که داشتم
خاکستر میشدم
گُر گرفتم...



👤احمد شاملو

@wwwgap8ir
ثروتمند کسی است
که بتواند از ارزانترین چیزها
لذت ببرد.


#هنری_دیوید

@wwwgap8ir
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی ..


👤 سعدی
@wwwgap8ir
🍃🌺🍃
#تکه_ای_از_کتاب

می‌بینم که بسیاری مردم همچون مورچگان، از صبح تا شب در پی افزودن ثروت‌شان هستند. این‌ها چیزی فراتر از افق تنگی که ابزار رسیدن به این هدف را در بر می‌گیرد، نمی‌شناسند. ذهن‌شان خالی است و در نتیجه پذیرای هیچ چیز دیگری نیستند.

این‌ها به عالی‌ترین لذت‌ها، که لذت‌های ذهنی است، دسترسی ندارند و بیهوده تلاش می‌کنند تا لذت‌های فراحسی را که مستلزم وقت کم اما پول زیاد است و آن را بر خود روا می‌دارند، جانشین لذت‌های دیگر کنند و سرانجام، اگر بخت یاری‌شان کند، حاصل زندگی‌شان این خواهد بود که تل بزرگی از پول را، یا برای افزودن یا برای بر باد دادن، به وارثین خود واگذار کنند.

بنابراین چنین زندگانی که با قیافه‌ای جدی و حالتی حاکی از اهمیت سپری شده باشد به همان اندازه ابلهانه است که زندگانی کسانی که نمادشان کلاه زنگوله‌دار است دلقگان.

#آرتور_شوپنهاور

@wwwgap8ir
‍ "معرفی کتاب"📚
تسلی بخشی های فلسفه/آلن دوباتن
مترجم:عرفان ثابتی
نشر:ققنوس

از متن:
فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد و آن این است که می پنداریم زندگی می کنیم تا خوشبخت باشیم.تا زمانی که بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم،جهان پر از تناقض به نظرمان می رسد؛زیرا در هر قدمی،در مسائل کوچک و بزرگ،مجبوریم این امر را تجربه کنیم که جهان و زندگی قطعا به منظور حفظ زندگی سرشار از خوشبختی آرایش نیافته اند.به همین دلیل سیمای تقریبا همه ی افراد سالخورده حاکی از احساسی است که ناامیدی خوانده می شود.

این متن جملاتی از شوپنهاور است که دوباتن از آن در یکی از فصل های این کتاب قشنگش وام می گیرد.تسلی بخشی های فلسفه کتابی روان و گیرا با بیان مفاهیمی فلسفی برای تسلی بخشی به مخاطب نوشته شده که در هرکدام از مفاهیم مرتبط از سخنان یکی از فیلسوفان صاحب نظر در آن بخش استفاده شده و خود دوباتن هم با قلم قوی و نگاه عمیقش آن مباحث را حلاجی می کند.برای کسانی نیز که به نظرشان مفاهیم فلسفی گیج و مبهم است،کتاب محشری است تا به صورت واضحی بخوانند و ببینند که چنین نیست و آراء فلسفه ریشه در زندگی بشری دوانده و می تواند قابل فهم باشد.
از خواندنش لذت ببرید.😊

@wwwgap8ir
پدر گفت:
" دوست داشتن كه عيب نيست باباجان. دوست داشتن دل آدم را روشن می‌كند. اما كينه و نفرت دل آدم را سياه می‌كند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آماده‌ی دوست داشتن چيزهای خوب و زيبای اين دنيا هستی.
دل آدم عين يك باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزيدی غنچه‌ها پلاسيده می‌شوند.
آدم بايد بداند كه نفرت و كينه برای خوبی و زيبایی نيست، برای زشتی و بي شرفي و بی‌انصافی است. اين جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است."

👤سیمین دانشور
📚سووشون، فصل سوم ، ص ۲۹
@wwwgap8ir
🍃🌺🍃
#تکه_ای_از_کتاب

دل آدمی تمایل ناگواری دارد که هر آن چیزی را که لگدمالش می‌کند، صرفاً سرنوشت بنامد. اما خوشبختی شیوه‌ی خود را دارد، دلیل نمی‌خواهد چون گریزناپذیر است. با وجود این، انسان عصر نو، هنگامی که بتواند آن ‌را بشناسد، خود را سزاوار داشتنش می‌داند.

#اسطوره_سیزیف
#آلبر_کامو
صفحه ۱۶۱

@wwwgap8ir
🍃🌺🍃

#یک_دقیقه_مطالعه

بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد و میدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی و هدر میدی!!! همیشه ازم انتقاد میکرد...
بزرگ و کوچک در اَمان نبودند و مورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود. تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید و کاری پیدا کردم ...
امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم! اگر قبول شدم این خونه کسل کننده، این دارالمجانین رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم. صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم بزنم بیرون! داشتم گرده های خاک را از روی کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت: مثبت اندیش باش و خودت رو باور کن، از هیچ سوالی تنت نلرزه!! نصیحتشو با اکراه قبول کردم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست... مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه! اسنپ گرفتم؛ از خونه به سرعت خارج شدم و به طرف شرکت رفتم...
به دربانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!
هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!!
به محض ورودم متوجه شدم دستگیره از جاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. یاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچهٔ شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابام افتادم که آب رو هدر ندم ...
شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم و آب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!
به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم و منتظر نوبت شدم!
وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره و لباس و کلاسشون رو دیدم، احساس خجالت کردم؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شون تعریف میکردن! دیدم که هر کسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک و پوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا!!! فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!
یاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود😳
توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کردن... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
یاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم: نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟! سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مدّ نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی و تلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند!!!!!!!
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم!

پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگ دلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
دیر یا زود تو هم پدر یا مادر میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه. ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید.
چه بسا آنها دیگر نباشند ...😔😔😔

@wwwgap8ir
من همیشه دوست‌دارِ یک زندگیِ عجیب و پرحادثه بوده‌ام، شاید خنده‌ات بگیرد اگر بگویم من دلم می‌خواهد پیاده دور دنیا بگردم!
من دلم می‌خواهد توی خیابان‌ها مثل بچه‌ها برقصم، بخندم، فریاد بزنم! من دلم می‌خواهد کاری کنم که نقضِ قانون باشد…
شاید بگویی طبیعتِ متمایل به گناهی دارم ولی اینطور نیست.
من از اینکه کاری عجیب بکنم لذت می‌برم!

#فروغ_فرخزاد

@wwwgap8ir
بهترین جواب به سوال علم بهتر است
یا ثروت رو شکسپیر داده که میگه :

داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است
ولی نداشتن ثروت
بدتر از نداشتن علم است...!


@wwwgap8ir
راز خوشدلی من در این است:
‏زمانی که راه می‌روم، راه می‌روم.
‏زمانی که کتاب می‌خوانم، کتاب می‌خوانم.
‏زمانی که غذا می‌خورم، غذا می‌خورم.
‏زمانی که کار می‌کنم، کار می‌کنم.
‏زمانی که می‌خندم، می‌خندم.
‏هر زمان تمام و کمال مشغول کاری هستم که آن لحظه می‌کنم و این حضور در لحظه، خودِ زندگیست.

@wwwgap8ir
اگر از اينكه هر روز صبح
از خواب بيدار بشوید هيجان زده نیستید،
بايد مسير زندگيتان را عوض کنید.


@wwwgap8ir
یک عشق خیلی کوچک بدک نیست
با یک زندگی خیلی کوچک
چیزی که مهم است
بر دیوارها انتظار کشیدن است
من برای همین زاده شدم
زاده شدم تا در خیابان‌های مردگان گل‌سرخ بفروشم.



👤چارلز بوکفسکی

@wwwgap8ir
کاش می‌شد نگهت دارم؛
تا روزی که
هر دو بمیریم…!


📚 بلندی‌های بادگیر
👤 امیلی برونته

@wwwgap8ir
زندگی پانتومیم است!
حرف دلت را به زبان بیاوری
باختی...

👤 سالوادور دالی

@wwwgap8ir
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ .

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

پشت دانایی اردو بزنیم.

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.

صبح ها وقتی خورشید . در می آید متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا . رنگ . صدا . پنجره گل نم بزنیم.

آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی.

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.

نام را باز ستانیم از ابر .

از چنار . از پشه . از تابستان.

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم

#سهراب_سپهری


http://www.gap8.ir/sher0100/
اگر هیچ عدالتی برای مردم وجود ندارد،
پس بگذار که هیچ آرامشی هم برای حکومت‌ها وجود نداشته باشد.

#امیلیانو_زاپاتا


@wwwgap8ir