Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✔️ پرواز بیصدا: جغدها پرهای منحصر به فردی با «حاشیه» در لبههای پرها دارند که صدای جریان هوا را خنثی میکند. این ویژگی آنها را برای تحویل پیامها بدون جلب توجه مگلها ایدهآل میکند.
✔️ دید و شنوایی عالی در شب: جغدها شکارچیان شب هستند. آنها میتوانند در تاریکی کار کنند، نامهها را در هر زمان از شبانهروز تحویل دهند و گیرنده را با کوچکترین صدا یا حرکت پیدا کنند، حتی اگر او بخواهد پنهان شود.
✔️ پاهای قوی با چنگال زیگوداکتیل: دو انگشت به جلو و دو انگشت به عقب، چنگال بسیار محکمی برای گرفتن هم طعمه و هم نامه فراهم میکند. آنها حتی در پرواز بسته را رها نمیکنند.
✔️ استقامت و سازگاری با اقلیمهای مختلف: جغدها جهانی هستند و تقریباً در همه نقاط زمین، از توندرا تا بیابانها زندگی میکنند. این بدان معناست که «پست جغد» میتواند به صورت جهانی عمل کند و نامهها را به هاگوارتز (اسکاتلند) و مصر گرم تحویل دهد.
✔️ دید و شنوایی عالی در شب: جغدها شکارچیان شب هستند. آنها میتوانند در تاریکی کار کنند، نامهها را در هر زمان از شبانهروز تحویل دهند و گیرنده را با کوچکترین صدا یا حرکت پیدا کنند، حتی اگر او بخواهد پنهان شود.
✔️ پاهای قوی با چنگال زیگوداکتیل: دو انگشت به جلو و دو انگشت به عقب، چنگال بسیار محکمی برای گرفتن هم طعمه و هم نامه فراهم میکند. آنها حتی در پرواز بسته را رها نمیکنند.
✔️ استقامت و سازگاری با اقلیمهای مختلف: جغدها جهانی هستند و تقریباً در همه نقاط زمین، از توندرا تا بیابانها زندگی میکنند. این بدان معناست که «پست جغد» میتواند به صورت جهانی عمل کند و نامهها را به هاگوارتز (اسکاتلند) و مصر گرم تحویل دهد.
❤6👍2☃1
من از گوزنهای شمالی خیلی بیشتر از، مثلاً، گرازها میترسم)))
داستانی از نادژدا پانکوا، پژوهشگر ارشد ذخیرهگاه اوکسی را نقل میکنم.
گوزن شمالی دختر
روز زیبایی است: آفتابی و بادخیز. پشهها برای اینکه باد آنها را نبرد، روی برگهای بوتهها چسبیدهاند و با تمام پاهایشان محکم گرفتهاند. در چمنزاری روشن، روی بستر معطر از علفها و گلها (زرد، بنفش، سفید)، گوزن شمالی دختر – قوی، جوان و زیبا – استراحت میکند. او کاملاً زیر علفها پنهان است و دیده نمیشود.
نزدیک آنجا، مادرش (یا یکی از بستگان دیگر) با دو بچه گوزن شمالی کوچک و قرمز رنگ که حدود دو هفته سن دارند، چرا میکند. من پشت او را که خمیده و قهوهای است، روی جادهای در منطقه بارسکی کولودتز، در مسیر به سمت پاسگاه میبینم. حدود ده روز پیش با مادر گوزن شمالی آشنا شدم، وقتی که هنوز آب روی جاده بود و ماهیهایی که از سیلاب مانده بودند در آن شنا میکردند. مادر و بچهها از پشهها استراحت میکنند و از سبزیهای مغذی چمنزار لذت میبرند. اما من باید به پاسگاه بروم و تصمیم میگیرم از کنار چمنزار، نزدیکتر به جنگل، آنها را دور بزنم تا نترسانم.
«انسان باید در این جنگلها و چمنزارهای حفاظت شده با دقت باشد»، به خودم میگویم. باید بافرهنگ، مودب و مراقب باشد، انسان حفاظت شده. من هم مادرم و او را درک میکنم. او، بیچاره، کاملاً لاغر شده، مثل گاوی استخوانی و نحیف شده، همه شیرههایش را پشههای قرمز گوشدار مکیدهاند.
در حالی که این افکار خوب را داشتم و از چمنزاری سبز با زنبقهای زرد و بنفش عبور میکردم، ناگهان از زیر پایم بدنهای بزرگ و قوی به سمت کنار جهید.
او جهید و اول به پهلو ایستاد، سپس به سمت من چرخید. مادیان خوشقد و بالایی با بینی مخملی و چتری روی پیشانی – گوزن شمالی دختر، فرزند علفها و گلها. ما ایستادیم و به هم نگاه کردیم، اول به طور عادی و آرام، انگار او اسب بود نه گوزن وحشی.
ما خیلی متفاوتیم. او ایستاده، بزرگ و تمام زندگیاش در هم تنیدگی علفها و شاخهها، غریزههای ساده و باستانی، و چیزی پیچیده و ظریف است که من کمی لمسش میکنم، مثلاً وقتی صدای زوزه گرگ را میشنوم، چیزی که من کاملاً نابلدم. و من از او خیلی بزرگترم، به اندازه سالهایی که گوزنها معمولاً زندگی نمیکنند.
زیبا بود، اما مکث طولانی شد و من باید میرفتم. اول دست زدم. در چشمان قهوهایاش علاقهای اضافی درخشید. «برو، برو از اینجا»، با مهربانی گفتم و برای اطمینان دستهایم را تکان دادم. گوزن شمالی دختر کمی سرش را خم کرد و از زیر ابرو نگاه کرد، انگار تخمه میتفد و میگوید «چی؟». انگار با نگاهش میخواست بگوید: «این چه دخترک بیادبی است که باید راه را به او بدهم؟»
این است شاهزاده چمنزار ژوئن. بلندتر فریاد زدم (و من این را بلدم، در سیبری روی خرسها تمرین کردهام) و همزمان عقب رفتم. او سرش را خم کرد، گوشش را به پشت سر چرخاند، مثل یک لات که کلاه سیاهش را جابجا میکند، و به سمت من آمد.
فوراً فهمیدم چقدر بزرگ، قوی و بیمغز است. حدود دویست متر عقب رفتم تا به جاده رسیدم، و دختر گوزن، نوجوان پررو، دنبال من آمد. مادر گوزن شمالی روی جاده مرا دید و با بچههای قرمزش به سمت من آمد. احساس کردم در این چمنزار کاملاً اضافی هستم و به سمت درخت توس حرکت کردم، بدون اینکه چشم از خانواده گوزن بردارم.
کنار درخت توس اعتماد به نفسم برگشت، درخت کوچک اما پرشاخه بود، میشد پشتش پنهان شد و اگر لازم بود بالا رفت – شاخهها مثل نردبان بودند. «بروید از اینجا، احمقها!» فریاد زدم. مادر گوزن شمالی به جنگل دوید و بچهها را دنبال خود کشید. گوزن شمالی دختر به سمت من آمد، من به درخت توس. «آه تو احمق، آه لات جوان، شرم نداری، چطور با مردم رفتار میکنی؟!» از درخت فریاد زدم، تمام ادب و نزاکتم را از دست داده بودم – «برو گوساله!» حالا او به من از پایین به بالا نگاه میکرد، نه از بالا به پایین. چیزی در سرش کلیک کرد. «ررررررر!» با صدای بم جوابم را داد، لحظهای مردد ایستاد، دوباره نگاه کرد و به سمت بوتهها دوید. «برو برو، درست است، آفرین!» پشت سرش فریاد زدم. وقتی از درخت پایین آمدم، هم خندهام گرفت و هم خجالت کشیدم. با گوزن دعوا کردم! من – «فرهیخته»، پژوهشگر ارشد و دکترای علوم – در چمنزار گلدار ژوئن با یک گوزن شمالی جوان دعوا کردم. تاج آفرینش، خدا مرا ببخشد. خوشبختانه ناسزا نگفتم.
راستی، نادژدا پانکوا الان مثلاً سه گراز را بزرگ میکند. میتوانید در کانال بچههای گراز ببینید.
داستانی از نادژدا پانکوا، پژوهشگر ارشد ذخیرهگاه اوکسی را نقل میکنم.
گوزن شمالی دختر
روز زیبایی است: آفتابی و بادخیز. پشهها برای اینکه باد آنها را نبرد، روی برگهای بوتهها چسبیدهاند و با تمام پاهایشان محکم گرفتهاند. در چمنزاری روشن، روی بستر معطر از علفها و گلها (زرد، بنفش، سفید)، گوزن شمالی دختر – قوی، جوان و زیبا – استراحت میکند. او کاملاً زیر علفها پنهان است و دیده نمیشود.
نزدیک آنجا، مادرش (یا یکی از بستگان دیگر) با دو بچه گوزن شمالی کوچک و قرمز رنگ که حدود دو هفته سن دارند، چرا میکند. من پشت او را که خمیده و قهوهای است، روی جادهای در منطقه بارسکی کولودتز، در مسیر به سمت پاسگاه میبینم. حدود ده روز پیش با مادر گوزن شمالی آشنا شدم، وقتی که هنوز آب روی جاده بود و ماهیهایی که از سیلاب مانده بودند در آن شنا میکردند. مادر و بچهها از پشهها استراحت میکنند و از سبزیهای مغذی چمنزار لذت میبرند. اما من باید به پاسگاه بروم و تصمیم میگیرم از کنار چمنزار، نزدیکتر به جنگل، آنها را دور بزنم تا نترسانم.
«انسان باید در این جنگلها و چمنزارهای حفاظت شده با دقت باشد»، به خودم میگویم. باید بافرهنگ، مودب و مراقب باشد، انسان حفاظت شده. من هم مادرم و او را درک میکنم. او، بیچاره، کاملاً لاغر شده، مثل گاوی استخوانی و نحیف شده، همه شیرههایش را پشههای قرمز گوشدار مکیدهاند.
در حالی که این افکار خوب را داشتم و از چمنزاری سبز با زنبقهای زرد و بنفش عبور میکردم، ناگهان از زیر پایم بدنهای بزرگ و قوی به سمت کنار جهید.
او جهید و اول به پهلو ایستاد، سپس به سمت من چرخید. مادیان خوشقد و بالایی با بینی مخملی و چتری روی پیشانی – گوزن شمالی دختر، فرزند علفها و گلها. ما ایستادیم و به هم نگاه کردیم، اول به طور عادی و آرام، انگار او اسب بود نه گوزن وحشی.
ما خیلی متفاوتیم. او ایستاده، بزرگ و تمام زندگیاش در هم تنیدگی علفها و شاخهها، غریزههای ساده و باستانی، و چیزی پیچیده و ظریف است که من کمی لمسش میکنم، مثلاً وقتی صدای زوزه گرگ را میشنوم، چیزی که من کاملاً نابلدم. و من از او خیلی بزرگترم، به اندازه سالهایی که گوزنها معمولاً زندگی نمیکنند.
زیبا بود، اما مکث طولانی شد و من باید میرفتم. اول دست زدم. در چشمان قهوهایاش علاقهای اضافی درخشید. «برو، برو از اینجا»، با مهربانی گفتم و برای اطمینان دستهایم را تکان دادم. گوزن شمالی دختر کمی سرش را خم کرد و از زیر ابرو نگاه کرد، انگار تخمه میتفد و میگوید «چی؟». انگار با نگاهش میخواست بگوید: «این چه دخترک بیادبی است که باید راه را به او بدهم؟»
این است شاهزاده چمنزار ژوئن. بلندتر فریاد زدم (و من این را بلدم، در سیبری روی خرسها تمرین کردهام) و همزمان عقب رفتم. او سرش را خم کرد، گوشش را به پشت سر چرخاند، مثل یک لات که کلاه سیاهش را جابجا میکند، و به سمت من آمد.
فوراً فهمیدم چقدر بزرگ، قوی و بیمغز است. حدود دویست متر عقب رفتم تا به جاده رسیدم، و دختر گوزن، نوجوان پررو، دنبال من آمد. مادر گوزن شمالی روی جاده مرا دید و با بچههای قرمزش به سمت من آمد. احساس کردم در این چمنزار کاملاً اضافی هستم و به سمت درخت توس حرکت کردم، بدون اینکه چشم از خانواده گوزن بردارم.
کنار درخت توس اعتماد به نفسم برگشت، درخت کوچک اما پرشاخه بود، میشد پشتش پنهان شد و اگر لازم بود بالا رفت – شاخهها مثل نردبان بودند. «بروید از اینجا، احمقها!» فریاد زدم. مادر گوزن شمالی به جنگل دوید و بچهها را دنبال خود کشید. گوزن شمالی دختر به سمت من آمد، من به درخت توس. «آه تو احمق، آه لات جوان، شرم نداری، چطور با مردم رفتار میکنی؟!» از درخت فریاد زدم، تمام ادب و نزاکتم را از دست داده بودم – «برو گوساله!» حالا او به من از پایین به بالا نگاه میکرد، نه از بالا به پایین. چیزی در سرش کلیک کرد. «ررررررر!» با صدای بم جوابم را داد، لحظهای مردد ایستاد، دوباره نگاه کرد و به سمت بوتهها دوید. «برو برو، درست است، آفرین!» پشت سرش فریاد زدم. وقتی از درخت پایین آمدم، هم خندهام گرفت و هم خجالت کشیدم. با گوزن دعوا کردم! من – «فرهیخته»، پژوهشگر ارشد و دکترای علوم – در چمنزار گلدار ژوئن با یک گوزن شمالی جوان دعوا کردم. تاج آفرینش، خدا مرا ببخشد. خوشبختانه ناسزا نگفتم.
راستی، نادژدا پانکوا الان مثلاً سه گراز را بزرگ میکند. میتوانید در کانال بچههای گراز ببینید.
❤7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دریاچه تمی الیگودرز از نمای دیگر این دریاچه به بهشت زاگرس معروف هست وبخاطر اینکه پیاده روی زیادی داره وراه ماشین رونداره وازطرف بخش زلقی الیگودرز میشه به این دریاچه سفرورد ولذت برد😍
🥰10❤1🤩1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🐧درگیری دو زوج خانوادگی. پیروزی را به پنگوئن ماده از زوج سمت راست میدهیم.
چرا؟
چون حتی در خشمش به همسرش هم ضربه زد تا حرف نزند)))
در کل، اوضاع در زوجهای پنگوئن خانوادگی خیلی پیچیده است. تا حد ربودن بچههای دیگران، تشکیل زوجهای همجنس و این چیزها😁
پس اینجا یک وضعیت عادی پنگوئنی را میبینیم.
چرا؟
چون حتی در خشمش به همسرش هم ضربه زد تا حرف نزند)))
در کل، اوضاع در زوجهای پنگوئن خانوادگی خیلی پیچیده است. تا حد ربودن بچههای دیگران، تشکیل زوجهای همجنس و این چیزها😁
پس اینجا یک وضعیت عادی پنگوئنی را میبینیم.
❤🔥14😁2🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🐘🐘🐘کلاسیکترین جثه بزرگترین حیوان خشکی در طبیعت Science!
و بله، یکی از بزرگترینها، چون فیل ساوان آفریقایی بزرگترین حیوان خشکی است.
✔️وزن متوسط مادهها ۳ تن و نرها ۵ تن است.
پس جثه بزرگتر فقط میتواند در نهنگپستانداران جفتسمدار باشد.
و بله، یکی از بزرگترینها، چون فیل ساوان آفریقایی بزرگترین حیوان خشکی است.
✔️وزن متوسط مادهها ۳ تن و نرها ۵ تن است.
پس جثه بزرگتر فقط میتواند در نهنگپستانداران جفتسمدار باشد.
❤11👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینجا زندگی هنوز جریان داره..
ترکیبی از اصالت و طبیعت ناب زمستونی تو ارتفاعات مازندران
جاده ای که هر فصلش زیبایی خاص خودشو داره و در انتها میرسه به روستای زیبای گزناسرا؛
ییلاقی که هر فصلش یه داستان تازه و اصیل برای گفتن داره💚
ترکیبی از اصالت و طبیعت ناب زمستونی تو ارتفاعات مازندران
جاده ای که هر فصلش زیبایی خاص خودشو داره و در انتها میرسه به روستای زیبای گزناسرا؛
ییلاقی که هر فصلش یه داستان تازه و اصیل برای گفتن داره💚
❤16
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک شیر معمولی روزانه چقدر آب نیاز دارد؟
(
عدد متوسط: ۵ تا ۷ لیتر در روز.
اما در عمل:
نیاز از ۰ لیتر (اگر تازه شکار «آبدار» داشته باشد) تا بیش از ۱۰ لیتر (در گرمای شدید و بعد از ورزش) متغیر است.
(
عدد متوسط: ۵ تا ۷ لیتر در روز.
اما در عمل:
نیاز از ۰ لیتر (اگر تازه شکار «آبدار» داشته باشد) تا بیش از ۱۰ لیتر (در گرمای شدید و بعد از ورزش) متغیر است.
❤15👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل یک استکان چای دارچین
وسط سرمای زمستان بیا و همانقدر داغ
و به همان اندازه خوش عطر
کنار دلم باش
بیا و همان حال خوشی باش
که نشستنش روی دلم
مثل اولین برف سال
یک دل سیر میچسبد، همانقدر دلخواه
صبح بخیر💛
وسط سرمای زمستان بیا و همانقدر داغ
و به همان اندازه خوش عطر
کنار دلم باش
بیا و همان حال خوشی باش
که نشستنش روی دلم
مثل اولین برف سال
یک دل سیر میچسبد، همانقدر دلخواه
صبح بخیر💛
❤4👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روستایی در شهرستان بویراحمد استان کهگیلویه و بویراحمد است و در حدود ۴۵ کیلومتری شهر یاسوج قرار دارد. رودخانهٔ کبگیان که در ادامه رود خرسان و سپس کارون است، از بههمپیوستن رودخانههای پرشگفت بابکان، دشتروم و نَرماب تشکیل شده است.
❤9❤🔥3👍1
مادر پلنگ در برابر شیر ماده عقبنشینی نمیکند، اگرچه تفاوت در ویژگیهای تاکتیکی و فنی نسبتاً قابل توجه است!
🦁شیر ماده را میتوان با تانک تی-۹۰ مقایسه کرد
نوعی تانک اصلی رزمی ساوانا
📐 ویژگیهای کلی:
کلاس: شکارچی بزرگ (نوع گشت اجتماعی)
وزن: ۱۲۰–۱۸۰ کیلوگرم
طول (با دم): ۲.۴–۲.۸ متر
ارتفاع در شانه: حدود ۱۰۰–۱۱۰ سانتیمتر
طول عمر: تا ۱۲–۱۵ سال در طبیعت وحشی.
⚙️ موتور و تحرک:
حداکثر سرعت: ۷۰ کیلومتر بر ساعت (در مسافت کوتاه تا ۱۰۰ متر)
برد حرکتی: تا ۲۰ کیلومتر در روز در گشتزنی.
توانایی عبور: عالی در فضاهای باز (ساوانا، نیمهبیابان)
چابکی: متوسط (محدود به وزن و اندازه)
شتاب ۰–۶۰ کیلومتر بر ساعت: حدود ۳.۵ ثانیه (انفجاری اما کوتاهمدت)
🛡 زره و حفاظت:
🐆 پلنگ - BMP-3،
خودروی شناسایی رزمی نیروهای شناسایی.
📐 ویژگیهای کلی:
کلاس: شکارچی متوسط (نوع عملیاتی تنها)
وزن: ۳۰–۶۰ کیلوگرم (زیرگونههای آفریقایی بزرگتر)
طول (با دم): ۱.۷–۲.۴ متر
ارتفاع در شانه: حدود ۶۰–۷۰ سانتیمتر
طول عمر: تا ۱۲–۱۷ سال در طبیعت وحشی
⚙️ موتور و تحرک:
حداکثر سرعت: ۵۸–۶۰ کیلومتر بر ساعت
برد حرکتی: تا ۲۵ کیلومتر در شب (حالت شبانه)
توانایی عبور: عالی — جنگلها، کوهها، ساواناها، حومه شهر
چابکی: بسیار بالا — بالا رفتن، پرش تا ۶ متر طول، ۳ متر ارتفاع
تحرک عمودی: کامل (درختان، صخرهها، سقف ساختمانها)
شتاب ۰–۵۰ کیلومتر بر ساعت: حدود ۳ ثانیه (کنترل بسیار دقیق)
🦁شیر ماده را میتوان با تانک تی-۹۰ مقایسه کرد
نوعی تانک اصلی رزمی ساوانا
📐 ویژگیهای کلی:
کلاس: شکارچی بزرگ (نوع گشت اجتماعی)
وزن: ۱۲۰–۱۸۰ کیلوگرم
طول (با دم): ۲.۴–۲.۸ متر
ارتفاع در شانه: حدود ۱۰۰–۱۱۰ سانتیمتر
طول عمر: تا ۱۲–۱۵ سال در طبیعت وحشی.
⚙️ موتور و تحرک:
حداکثر سرعت: ۷۰ کیلومتر بر ساعت (در مسافت کوتاه تا ۱۰۰ متر)
برد حرکتی: تا ۲۰ کیلومتر در روز در گشتزنی.
توانایی عبور: عالی در فضاهای باز (ساوانا، نیمهبیابان)
چابکی: متوسط (محدود به وزن و اندازه)
شتاب ۰–۶۰ کیلومتر بر ساعت: حدود ۳.۵ ثانیه (انفجاری اما کوتاهمدت)
🛡 زره و حفاظت:
🐆 پلنگ - BMP-3،
خودروی شناسایی رزمی نیروهای شناسایی.
📐 ویژگیهای کلی:
کلاس: شکارچی متوسط (نوع عملیاتی تنها)
وزن: ۳۰–۶۰ کیلوگرم (زیرگونههای آفریقایی بزرگتر)
طول (با دم): ۱.۷–۲.۴ متر
ارتفاع در شانه: حدود ۶۰–۷۰ سانتیمتر
طول عمر: تا ۱۲–۱۷ سال در طبیعت وحشی
⚙️ موتور و تحرک:
حداکثر سرعت: ۵۸–۶۰ کیلومتر بر ساعت
برد حرکتی: تا ۲۵ کیلومتر در شب (حالت شبانه)
توانایی عبور: عالی — جنگلها، کوهها، ساواناها، حومه شهر
چابکی: بسیار بالا — بالا رفتن، پرش تا ۶ متر طول، ۳ متر ارتفاع
تحرک عمودی: کامل (درختان، صخرهها، سقف ساختمانها)
شتاب ۰–۵۰ کیلومتر بر ساعت: حدود ۳ ثانیه (کنترل بسیار دقیق)
❤12👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سدلفور #مازندران
سد لفور که از جاهای دیدنی استان مازندران است، در ۴۵ کیلومتری جنوب شرقی بابل قرار دارد و آن را با نامهای «سد البرز» و «سد پاشاکلا» نیز میشناسند
سد لفور که از جاهای دیدنی استان مازندران است، در ۴۵ کیلومتری جنوب شرقی بابل قرار دارد و آن را با نامهای «سد البرز» و «سد پاشاکلا» نیز میشناسند
❤8👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زبانمار
دره زبان مار نه کیلومتر طول داره
این پدیده زیبادر بیابان لوت بخاطر گسل و زلزله نیست این دره به مرور زمان به خاطر نبود پوشش گیاهی و بادهای فرشایشی و سیل به این شکل در امده است.
بهترین زمان سفر به اینجا نیمه دوم سال میباشد.
دره زبان مار نه کیلومتر طول داره
این پدیده زیبادر بیابان لوت بخاطر گسل و زلزله نیست این دره به مرور زمان به خاطر نبود پوشش گیاهی و بادهای فرشایشی و سیل به این شکل در امده است.
بهترین زمان سفر به اینجا نیمه دوم سال میباشد.
❤18🗿2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👀فکر میکنید در عمق عظیم دریا ماهیهای هیولا و ترسناک زندگی میکنند که دندانهای بزرگی دارند! چشمهای بزرگ! و میتوانند چیزی به اندازه خودشان را ببلعند؟
خب... در کل اینطور است، اما استثناهایی هم وجود دارد))
مثلاً گونه جدید Careproctus colliculi که در سال گذشته در عمقی بیش از سه کیلومتر کشف شده است
خب... در کل اینطور است، اما استثناهایی هم وجود دارد))
مثلاً گونه جدید Careproctus colliculi که در سال گذشته در عمقی بیش از سه کیلومتر کشف شده است
❤3👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پل تاریخی بریم و منطقه زیبای چشمه انجیری حد فاصل شهرستان باشت و رستم که درتمامی فصلها زیبایی خاص خودش رو داره😊
❤14👏4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تالاب چُغاخور تالابی بینالمللی در شهرستان بروجن استان چهارمحال بختیاری است.
تالاب بین المللی چغاخور، از جملهی این تالابها است که از فضایی وسیع، هوایی دلچسب و مناظر و چشماندازهایی زیبا بهرمند است
تالاب بین المللی چغاخور، از جملهی این تالابها است که از فضایی وسیع، هوایی دلچسب و مناظر و چشماندازهایی زیبا بهرمند است
😍9
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✔️ مار کبرا سلطنتی را یکی از باهوشترین مارها میدانیم.
البته، او در مفهوم انسانی «نابغه» نیست، اما رفتارهایش (ساخت لانه، تواناییهای ناوبری، تعیین سلسله مراتب با «رقص»، و توانایی تهدید قبلی کسانی که نمیتواند بخورد) - اوج سازگاری تکاملی در میان مارها است!
البته، او در مفهوم انسانی «نابغه» نیست، اما رفتارهایش (ساخت لانه، تواناییهای ناوبری، تعیین سلسله مراتب با «رقص»، و توانایی تهدید قبلی کسانی که نمیتواند بخورد) - اوج سازگاری تکاملی در میان مارها است!
❤10🎃1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🐿 این موجود کوچک و پشمالو - سنجاب غولپیکر هندی (Ratufa indica) - یک جوندۀ از نوع سنجابهای غولپیکر است. وزن این سنجاب حدود ۲ کیلوگرم است. در هند زندگی میکند و سبک زندگی روزانه دارد، در طبقه بالایی جنگل میپرد و به ندرت از درختان پایین میآید.
او از درختی به درخت دیگر میپرد و در این مسیر حدود ۶ متر را طی میکند. در مواقع خطر، سنجاب فرار نمیکند بلکه مانند اینکه «معلق» میشود و به تنه درختان میچسبد. دشمنان اصلی او پرندگان شکاری و پلنگها هستند.
این دوستان در گروههای کوچک و جدا از هم زندگی میکنند که این امر شرایط مناسبی برای گونهزایی فراهم میکند. سنجابهایی که در نقاط مختلف زیستگاه خود و در گروههای مختلف زندگی میکنند، از نظر رنگبندی با سنجابهای دیگر نقاط و گروهها متفاوت هستند.
و اگر به طور اتفاقی یک سنجاب غولپیکر هندی پیدا شود (که در زندگی هر چیزی ممکن است)، میتوان با توجه به ویژگیهای رنگبندی آن، محل دقیق زادگاهش را تشخیص داد.
با وجود احتیاط زیاد، این سنجابها از خوردنیهایی که انسان به آنها تعارف میکند استقبال میکنند.
او از درختی به درخت دیگر میپرد و در این مسیر حدود ۶ متر را طی میکند. در مواقع خطر، سنجاب فرار نمیکند بلکه مانند اینکه «معلق» میشود و به تنه درختان میچسبد. دشمنان اصلی او پرندگان شکاری و پلنگها هستند.
این دوستان در گروههای کوچک و جدا از هم زندگی میکنند که این امر شرایط مناسبی برای گونهزایی فراهم میکند. سنجابهایی که در نقاط مختلف زیستگاه خود و در گروههای مختلف زندگی میکنند، از نظر رنگبندی با سنجابهای دیگر نقاط و گروهها متفاوت هستند.
و اگر به طور اتفاقی یک سنجاب غولپیکر هندی پیدا شود (که در زندگی هر چیزی ممکن است)، میتوان با توجه به ویژگیهای رنگبندی آن، محل دقیق زادگاهش را تشخیص داد.
با وجود احتیاط زیاد، این سنجابها از خوردنیهایی که انسان به آنها تعارف میکند استقبال میکنند.
❤3