همه چیزهایی که باید دربارهی سِیرا تارگرین بدانید!
🟪این مطلب حاوی اسپویل قسمت هفتم است🟪
براساس توصیف هیو از مادر تارگرین مخفی خود که کارگر جنسی بوده، کاملا مشخص است که او یکی از پسران حرامزادهی سِیرا تارگرین است. در کتاب «آتش و خون» آمده است که سیرا نهمین فرزند کینگ جهریس اول «مصالحهگر» و ملکهی «خوب» الیسِین بوده است. او بسیار زیبا و باهوش بود، اما بیشترین دردسر را در میان فرزندان سلطنتی ایجاد کردهاست.
گفته میشود که سیرا از سنین پایین، یک دردسر به تمام معنا بوده است. او شوخیهای بیرحمانهای میکرد و گفته میشود که آرزو داشت بتواند فرزند ارشد یا حتی تنها فرزند والدینش باشد. اوعاشق توجه بود و سرخوشانه نافرمانی میکرد. زمانی که جوان بود، جیهریس خیلی به او بها میداد که این موضوع در آینده اهمیت پیدا کرد...
وقتی سیرا به سن نوجوانی رسید، بسیار بسیار! به پسران علاقه داشت. سرانجام، معلوم شد که او و گروه نزدیکش از جوانان اشرافی عملاً مهمانیهای جنسی برگزار میکردند. سیرا پیشنهاد کرد که میتواند با هر سه مرد جوانی که با آنها همبستر شده بود ازدواج کند و خود را با اگان فاتح مقایسه کرد. این موضوع پدرش را خشمگین کرد. او در اتاقش زندانی شد، اما از آنجا فرار کرد و تلاش کرد اژدها بدزدد. سپس حبس خانگی شد، در حالی که یکی از عاشقانش در محاکمه، به مبارزه با جهیریس محکوم و به دست پادشاه کشته شد، برای بیش از یک سال، او زیر دست سپتاها رنج کشید.
به او گفته شد که باید یک خواهر خاموش شود، یعنی یکی از سپتاهایی که با مراسم تشییع جنازه در وستروس سروکار دارند. از آنجا که این موضوع برای کسی مثل سیرا کاملاً عذاب بود، او به لیس فرار کرد و یک فاحشه شد. این حرکت الیسین را وحشتزده کرد، هرچند او بهطور مخفیانه پیگیر دخترش بود. اما جهیریس او را طرد کرد.
سیرا به زودی در لایس به یک ملکه زیرزمینی تبدیل شد و سپس به ولانتیس نقل مکان کرد. او فوقالعاده ثروتمند بود و بر اساس کتابها، حداقل سه پسر حرامزاده داشت. هرچند که شهرتش تخریب شده بود، به نظر میرسید که از زندگی جدیدش، با تمام ثروت و آزادیهای آن لذت میبرد.
ما میدانیم که وقتی جیهریس به مرگ نزدیکتر میشد، او الیسنت هایتاور جوان را با سیرا اشتباه گرفت، که نشان میدهد او هنوز به دنبال آشتی با او بود.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
🟪این مطلب حاوی اسپویل قسمت هفتم است🟪
براساس توصیف هیو از مادر تارگرین مخفی خود که کارگر جنسی بوده، کاملا مشخص است که او یکی از پسران حرامزادهی سِیرا تارگرین است. در کتاب «آتش و خون» آمده است که سیرا نهمین فرزند کینگ جهریس اول «مصالحهگر» و ملکهی «خوب» الیسِین بوده است. او بسیار زیبا و باهوش بود، اما بیشترین دردسر را در میان فرزندان سلطنتی ایجاد کردهاست.
گفته میشود که سیرا از سنین پایین، یک دردسر به تمام معنا بوده است. او شوخیهای بیرحمانهای میکرد و گفته میشود که آرزو داشت بتواند فرزند ارشد یا حتی تنها فرزند والدینش باشد. اوعاشق توجه بود و سرخوشانه نافرمانی میکرد. زمانی که جوان بود، جیهریس خیلی به او بها میداد که این موضوع در آینده اهمیت پیدا کرد...
وقتی سیرا به سن نوجوانی رسید، بسیار بسیار! به پسران علاقه داشت. سرانجام، معلوم شد که او و گروه نزدیکش از جوانان اشرافی عملاً مهمانیهای جنسی برگزار میکردند. سیرا پیشنهاد کرد که میتواند با هر سه مرد جوانی که با آنها همبستر شده بود ازدواج کند و خود را با اگان فاتح مقایسه کرد. این موضوع پدرش را خشمگین کرد. او در اتاقش زندانی شد، اما از آنجا فرار کرد و تلاش کرد اژدها بدزدد. سپس حبس خانگی شد، در حالی که یکی از عاشقانش در محاکمه، به مبارزه با جهیریس محکوم و به دست پادشاه کشته شد، برای بیش از یک سال، او زیر دست سپتاها رنج کشید.
به او گفته شد که باید یک خواهر خاموش شود، یعنی یکی از سپتاهایی که با مراسم تشییع جنازه در وستروس سروکار دارند. از آنجا که این موضوع برای کسی مثل سیرا کاملاً عذاب بود، او به لیس فرار کرد و یک فاحشه شد. این حرکت الیسین را وحشتزده کرد، هرچند او بهطور مخفیانه پیگیر دخترش بود. اما جهیریس او را طرد کرد.
سیرا به زودی در لایس به یک ملکه زیرزمینی تبدیل شد و سپس به ولانتیس نقل مکان کرد. او فوقالعاده ثروتمند بود و بر اساس کتابها، حداقل سه پسر حرامزاده داشت. هرچند که شهرتش تخریب شده بود، به نظر میرسید که از زندگی جدیدش، با تمام ثروت و آزادیهای آن لذت میبرد.
ما میدانیم که وقتی جیهریس به مرگ نزدیکتر میشد، او الیسنت هایتاور جوان را با سیرا اشتباه گرفت، که نشان میدهد او هنوز به دنبال آشتی با او بود.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
تحلیل و بررسی قسمت هفتم از فصل دوم سریال خاندان اژدها
بذرهای اژدها
نویسندهی تحلیلها از اپیزود هفتم تغییر کرده است.
در ابتدای این قسمت، ما دیدار رینیرا با شخصیت آدام از هال را میبینیم. آدام که در گذشته نیز بارها او را دیده بودیم و زمینهچینیهای حضور مهم او با سکانسهایی همچون نگاه به سیاسموک در آسمان به ما نشان داده شده بود، حالا در مقابل ملکهی هفت پادشاهی با اژدهای خود قرار گرفته است. همانطور که احتمالاً متوجه شده باشید، او شخصیتی بسیار جسور و جاهطلب است که بهدنبال جایگاهی چشمگیر برای خود در میان اطرافیانش است. برعکس برادرش که در نبرد استپاستونز به خوبی ذات ویرانگر جنگ را دیده، او به دنبال قدم برداشتن بر روی پلههای ترقی به هر قیمتی است.
در ابتدای سکانس و در یک لانگ شات، ما رینیرا و اژدهایش را در مقابل سیاسموک و آدام میبینیم. اهمیت این شات از این نظر است که انگار دو فرد با جایگاهی برابر در مقابل یکدیگر قرار گرفته و هیچ فرقی بین آنها وجود ندارد. مهم نیست که آدام از هال یک کشتی ساز دونپایه و حرامزادهی کورلیس ولاریون هست، حال او قدرتی را کسب کرده که تفاوتی با ملکهی هفت پادشاهی و دیگر اعضای بلندمرتبهی خاندان تارگرین ندارد. همچنین اژدهایی را سوار شده که پیش از این متعلق به شوهر رینیرا، لینور ولاریون، بوده است.
در ابتدا، رینیرا از قصد او میپرسد که آدام نیز خود را فردی برای خدمت اعلام میکند، اما زمانی که او سریعاً زانو میزند، رینیرا به او میگوید: «به عنوان کسی که یکدفعه جایگاه مهمی به دست آوردی، خیلی سریع زانو زدی». در واقع این جملهی رینیرا بسیار منطقی است. چون بر خلاف ماهیت پیشنهاد جیس و دیدگاهی که خودش داشت، فردی حالا سوار بر اژدها شده که علاوه بر اینکه بهطور رسمی اصل و نسبی اشرافی ندارد و یک حرامزادهست، بلکه از مردم عادی است. موردی که ممکن است برای او یک تهدید ظاهر شده، اما خب از آنجایی که او برای پیروزی در این نبرد به قدرت اژدهایان نیاز دارد، از کار نسبتاً غیرممکنی که آدام انجام داده، خشنود میشود.
در ادامه، او را به دراگوناستون فرا میخواند تا به او آموزشهای لازم را بدهد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
بذرهای اژدها
نویسندهی تحلیلها از اپیزود هفتم تغییر کرده است.
در ابتدای این قسمت، ما دیدار رینیرا با شخصیت آدام از هال را میبینیم. آدام که در گذشته نیز بارها او را دیده بودیم و زمینهچینیهای حضور مهم او با سکانسهایی همچون نگاه به سیاسموک در آسمان به ما نشان داده شده بود، حالا در مقابل ملکهی هفت پادشاهی با اژدهای خود قرار گرفته است. همانطور که احتمالاً متوجه شده باشید، او شخصیتی بسیار جسور و جاهطلب است که بهدنبال جایگاهی چشمگیر برای خود در میان اطرافیانش است. برعکس برادرش که در نبرد استپاستونز به خوبی ذات ویرانگر جنگ را دیده، او به دنبال قدم برداشتن بر روی پلههای ترقی به هر قیمتی است.
در ابتدای سکانس و در یک لانگ شات، ما رینیرا و اژدهایش را در مقابل سیاسموک و آدام میبینیم. اهمیت این شات از این نظر است که انگار دو فرد با جایگاهی برابر در مقابل یکدیگر قرار گرفته و هیچ فرقی بین آنها وجود ندارد. مهم نیست که آدام از هال یک کشتی ساز دونپایه و حرامزادهی کورلیس ولاریون هست، حال او قدرتی را کسب کرده که تفاوتی با ملکهی هفت پادشاهی و دیگر اعضای بلندمرتبهی خاندان تارگرین ندارد. همچنین اژدهایی را سوار شده که پیش از این متعلق به شوهر رینیرا، لینور ولاریون، بوده است.
در ابتدا، رینیرا از قصد او میپرسد که آدام نیز خود را فردی برای خدمت اعلام میکند، اما زمانی که او سریعاً زانو میزند، رینیرا به او میگوید: «به عنوان کسی که یکدفعه جایگاه مهمی به دست آوردی، خیلی سریع زانو زدی». در واقع این جملهی رینیرا بسیار منطقی است. چون بر خلاف ماهیت پیشنهاد جیس و دیدگاهی که خودش داشت، فردی حالا سوار بر اژدها شده که علاوه بر اینکه بهطور رسمی اصل و نسبی اشرافی ندارد و یک حرامزادهست، بلکه از مردم عادی است. موردی که ممکن است برای او یک تهدید ظاهر شده، اما خب از آنجایی که او برای پیروزی در این نبرد به قدرت اژدهایان نیاز دارد، از کار نسبتاً غیرممکنی که آدام انجام داده، خشنود میشود.
در ادامه، او را به دراگوناستون فرا میخواند تا به او آموزشهای لازم را بدهد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
تحلیل و بررسی قسمت هفتم از فصل دوم سریال خاندان اژدها بذرهای اژدها نویسندهی تحلیلها از اپیزود هفتم تغییر کرده است. در ابتدای این قسمت، ما دیدار رینیرا با شخصیت آدام از هال را میبینیم. آدام که در گذشته نیز بارها او را دیده بودیم و زمینهچینیهای حضور…
آلیسنت و زخمهایی که جایشان باقی میماند.
در این سکانس ما استاد اعظم را میبینیم که در حال مداوای زخم آلیسنت است. او در همین حین از برباد رفتن تمامی رویاها و اعمال خود سخن میگوید. چرا که او تصور میکرد سمت درستی از ماجرا ایستاده، حتی اگر برای رسیدن به اهدافش بخواهد با شیطان دست بدهد. اما حالا مردم دیگر آنها را قبول ندارند و همان کسانی که برای تاجگذاری اگان جمع شده بودند، حالا در حال لعن و نفرین آنها هستند. این موضوع برای آلیسنت بسیار دردناک است، چرا که همیشه آموزههای او باعث میشده تا مردم و فرودستان را در زیر بال و پر خود بگیرد. اما حالا آنها نام رینیرا را به عنوان ملکهی بر حق فریاد میزنند.
مردم بخش مهمی از یک حکومت هستند و پایهی اصلی و اساس جامعهای را تشکیل میدهند که حکمرانها و پادشاهان بر آن فرمانروایی میکنند. وظیفهی یک حکمران جلب رضایت مردم با فعالیتهای خود در حد توان ممکن است. اما حالا جناح سبز که خود را بر حق میدانند، اما در واقعیت تاج و تخت را غصب کردهاند، علاوه بر اینکه از ایجاد رفاه نسبی برای خود در شرایط جنگ فعلی عاجز هستند، آنها را قربانی امیال خود میکنند.
در اینجا استاد اعظم جملهای بعد از حرفهای الینست میگوید که ایهام جالبی با سخنان او دارد: «جای زخمش باقی میمونه ولی به راحتی میشه پنهانش کرد». در اینجا میتوان این برداشت را داشت که شورش مردم و لعن و نفرینشان نسبت به غاصبین زخمی ابدی بر پیکر جناح سبز است، اما میتوان آن را پنهان کرد. چرا که به هر حال مردم بازیچهی دست قدرت هستند و هرگز توان مقابله با کسانی که اژدهایان و سربازانی بیرحم را در کنار خود دارند، ندارند.
نکتهی جالب دیگر این سکانس جای زخم آلیسنت است. این همان جای زخمیست که او با خنجر اگان فاتح بر دستان رینیرا وارد کرد. زخمی که دقیقاً جای آن نیز تا ابد خواهد ماند و حالا خود دقیقاً همین موضوع را تجربه میکند؛ آن هم در میان مردمی که نام رینیرا را فریاد میزنند و به آلیسنت توهین میکنند. او حالا سزای اعمال خود، یا بهتر است بگوییم کارمای کارهایش را در حال چشیدن است.
در ادامه، او از کثیف بودن مکان حضورش در عین اینکه دوربین بر روی یک موش در حال زوم کردن است، میگوید. او منظوری عمیقتر از این حرفها دارد. اما جالب است بدانید که خود این اشارهی او ما را به یاد دستور اعدام موشگیرها توسط اگان میاندازد. در کتابها اوتو هایتاور قبل از اینکه اخراج شود، دستور میدهد که صدها گربه بهجای موشگیرها به ردکیپ بیاورند تا جای خالی آنها را پر کنند، اما در سریال تا به الان چنین اتفاقی نیفتاده و باید دید وقتی اوتو بر میگردد، این کار را میکند یا خیر.
سپس او به سر ریکارد (از اعضای گارد پادشاهی) دستور میدهد تا او را در مسیر جنگل خدایان همراهی کند. اما سر ریکارد کیست؟ سر ریکارد تورن از خاندان تورن است که جالب است بدانید از اجداد دور سر آلیسر تورن است که او را در سریال Game of Thrones در نگهبانان شب دیده بودیم. شخصیتی که مشکلات زیادی با جان اسنو داشت و در نهایت بهخاطر توطئه قتل او اعدام شد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
در این سکانس ما استاد اعظم را میبینیم که در حال مداوای زخم آلیسنت است. او در همین حین از برباد رفتن تمامی رویاها و اعمال خود سخن میگوید. چرا که او تصور میکرد سمت درستی از ماجرا ایستاده، حتی اگر برای رسیدن به اهدافش بخواهد با شیطان دست بدهد. اما حالا مردم دیگر آنها را قبول ندارند و همان کسانی که برای تاجگذاری اگان جمع شده بودند، حالا در حال لعن و نفرین آنها هستند. این موضوع برای آلیسنت بسیار دردناک است، چرا که همیشه آموزههای او باعث میشده تا مردم و فرودستان را در زیر بال و پر خود بگیرد. اما حالا آنها نام رینیرا را به عنوان ملکهی بر حق فریاد میزنند.
مردم بخش مهمی از یک حکومت هستند و پایهی اصلی و اساس جامعهای را تشکیل میدهند که حکمرانها و پادشاهان بر آن فرمانروایی میکنند. وظیفهی یک حکمران جلب رضایت مردم با فعالیتهای خود در حد توان ممکن است. اما حالا جناح سبز که خود را بر حق میدانند، اما در واقعیت تاج و تخت را غصب کردهاند، علاوه بر اینکه از ایجاد رفاه نسبی برای خود در شرایط جنگ فعلی عاجز هستند، آنها را قربانی امیال خود میکنند.
در اینجا استاد اعظم جملهای بعد از حرفهای الینست میگوید که ایهام جالبی با سخنان او دارد: «جای زخمش باقی میمونه ولی به راحتی میشه پنهانش کرد». در اینجا میتوان این برداشت را داشت که شورش مردم و لعن و نفرینشان نسبت به غاصبین زخمی ابدی بر پیکر جناح سبز است، اما میتوان آن را پنهان کرد. چرا که به هر حال مردم بازیچهی دست قدرت هستند و هرگز توان مقابله با کسانی که اژدهایان و سربازانی بیرحم را در کنار خود دارند، ندارند.
نکتهی جالب دیگر این سکانس جای زخم آلیسنت است. این همان جای زخمیست که او با خنجر اگان فاتح بر دستان رینیرا وارد کرد. زخمی که دقیقاً جای آن نیز تا ابد خواهد ماند و حالا خود دقیقاً همین موضوع را تجربه میکند؛ آن هم در میان مردمی که نام رینیرا را فریاد میزنند و به آلیسنت توهین میکنند. او حالا سزای اعمال خود، یا بهتر است بگوییم کارمای کارهایش را در حال چشیدن است.
در ادامه، او از کثیف بودن مکان حضورش در عین اینکه دوربین بر روی یک موش در حال زوم کردن است، میگوید. او منظوری عمیقتر از این حرفها دارد. اما جالب است بدانید که خود این اشارهی او ما را به یاد دستور اعدام موشگیرها توسط اگان میاندازد. در کتابها اوتو هایتاور قبل از اینکه اخراج شود، دستور میدهد که صدها گربه بهجای موشگیرها به ردکیپ بیاورند تا جای خالی آنها را پر کنند، اما در سریال تا به الان چنین اتفاقی نیفتاده و باید دید وقتی اوتو بر میگردد، این کار را میکند یا خیر.
سپس او به سر ریکارد (از اعضای گارد پادشاهی) دستور میدهد تا او را در مسیر جنگل خدایان همراهی کند. اما سر ریکارد کیست؟ سر ریکارد تورن از خاندان تورن است که جالب است بدانید از اجداد دور سر آلیسر تورن است که او را در سریال Game of Thrones در نگهبانان شب دیده بودیم. شخصیتی که مشکلات زیادی با جان اسنو داشت و در نهایت بهخاطر توطئه قتل او اعدام شد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
آلیسنت و زخمهایی که جایشان باقی میماند. در این سکانس ما استاد اعظم را میبینیم که در حال مداوای زخم آلیسنت است. او در همین حین از برباد رفتن تمامی رویاها و اعمال خود سخن میگوید. چرا که او تصور میکرد سمت درستی از ماجرا ایستاده، حتی اگر برای رسیدن به…
یک کلاغ و چهل کلاغ
روایت داستان، ما را به قابی از این قسمت میبرد که در آن لاریس استرانگ از بالای پلهها، در حال تماشای مجازات دو سرباز از محافظان آلیسنت در محوطهی رد کیپ است. این دو سرباز در قسمت پیشین با قطع دست یکی از مردمان عادی، باعث برانگیختن احساسات و هیزم ریختن در آتش شورش مردم شدند. در این هنگام، لرد جسپر آیرنراد به او برای تماشای این موضوع میپیوندد. او از لاریس سؤال میپرسد که سربازان به چه مجازاتی محکوم شدهاند، اعدام یا حبس ابد؟ لاریس در پاسخ میگوید آنها به دیوار فرستاده میشوند. در واقع این دومین بار از شروع فصل دوم سریال است که به دیوار اشاره شده و اعضای نایت واچ آن را ملاقات میکنیم.
لاریس اشاره میکند که نایبالسلطنه بخشنده است. در واقع ایموند با اینکه میتوانسته این دو را به دلیل برانگیختن احساسات مردم و دامن زدن به شورش، مجازات کرده و مرگ را تقدیم آنها کند، اما به دلیل خدمات پیشین خود نسبت به قصر و آلیسنت، مجازاتی چون مرگ را تقدیم آنها نکرده و بهجای آن تصمیم گرفته با فرستادن آنها به دیوار، به خدمات پیشین آنها احترام بگذارد.
اینجا بیننده با عقلانیت و نگاه ایموند در امور حکومتی و مخصوصاً در برابر خدمتگزاران جناح سبز مواجه میشود. در حقیقت ایموند میداند که زنجیر فکری افراد خود را باید در اختیار داشته باشد. سربازان اگر ببینند که پاسخ اشتباه آنها اگرچه دلیل آن خدمت به جناح بوده باشد، مجازاتی سختگیرانه را درپی دارد، لایهای از وفاداری آنها نسبت به سابق کاسته شده و دیگر نگاه پیشین را نسبت به رهبر خود ندارند. این در واقع درست همان موضوعی است که ایموند در این برهه به دلیل موقعیت جنگ از آن بیزار است.
در ادامه، لرد جسپر نگاهی معنادار و حاوی تردید به لاریس میاندازد. او میگوید که شایعه شده اژدهای سابقاً بی سوار یعنی سیاسموک با سواری جدید دیده شده است. جسپر قصد دارد تا با در میان گذاشتن این موضوع مهم با لاریس که ارباب نجواهاست و در این موضوع مهارت دارد، ادعای خود را سنجیده و نسبت به در میان گذاشتن آن با نایبالسلطنه مشورت بگیرد. تا جایی که او پیشنهاد میدهد خود لاریس این موضوع را برای ایموند مطرح کند.
در این هنگام قابی از دوربین ما را مقابل صحنهای میگذارد که در آن ردای سفید سربازان پیشتر اشاره شده، از تنشان در آورده شده تا آنها ردای سیاه نگهبانان شب دیوار را به تن کنند. این تغییر ردا طعنهای است بر تصمیمی اشتباهی که این دو سرباز سابقاً گرفتند. گرچه وفاداری بخشی از خصوصیاتی بود که ملکه ویسنیا رنگ سفید را برای آن انتخاب کرد، اما خصوصیات دیگر ردای سفید خلوص فکری سرباز و هوش آنها بود. آنها اگرچه قصد خدمت داشتند، اما با اشتباه و عمل نسنجیده خود باعث شدند تا این خصوصیات نمادین ردای سفید زیر سؤال برود؛ عملی که باعث میشود وفاداری پیشین آنها نیز خدشهدار شود. تغییر به ردای سیاه نیز بر همین دلالت دارد، کسانی که آن را میپوشند، کیفر اعمال پیشین خود را در دیوار داده و این اشتباهات گذشته را با خود حمل میکنند تا همواره یادآور آن باشند.
جسپر اشاره میکند که احتمال دارد کسی که سیاسموک را رام کرده، رینا باشد. اما لاریس پاسخ میدهد که رینا در چهارده سالگی تلاش کرده و موفق به تحقق این امر نشده است، تا جایی که نزدیک بوده که او بلعیده شود. لاریس که به صحت این خبر شک کرده، از جسپر جویا میشود که این خبر را از کجا شنیده است. او میگوید که شاگردم گفت. او از شاگرد اصطبل شنید و شاگرد اصطبل نیز از پدر ماهیگیرش و پدر ماهیگیر نیز از یکی از دریانوردان که در آن حوالی کار میکرده، شنیده است. لاریس لبخندی معنادار زده و توضیح میدهد با این که جسپر میتواند این خبر را به ایموند برساند، اما بهتر است از آن صرف نظر کند.
در واقع لاریس میداند که بیش از آن که یک خبر اهمیت داشته باشد، این موضوع مهم است که رساننده و منبع آن کیست تا صحتسنجی آن درست صورت بگیرد. زیرا که سرنوشت یک قلمرو به همین نجواها گره خورده است. او که نسبت به این موضوع شک دارد، با توصیه به نادیده گرفتن آن توسط جسپر به او پیشنهاد میکند که این خبر میتواند درست نباشد.
موضوعی که اما بیشتر به مرموز بودن شخصیت لاریس دامن میزند، نگاه مستقیمی است که او و ایموند به یکدیگر میاندازند. ما میدانیم که رابطهی میان این دو آنچنان صمیمی نیست تا حدی که ایموند عنوان دست را به اوتو برگرداند و به لاریس توهین کرد. امتناع لاریس میتواند از این جهت نیز باشد که با عدم پخش این خبر، به ایموند و جایگاه قدرت او ضربه بزند. زیرا که میدانیم او همچنان ترجیح میدهد اگان به جای ایموند بر تخت بنشیند.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
روایت داستان، ما را به قابی از این قسمت میبرد که در آن لاریس استرانگ از بالای پلهها، در حال تماشای مجازات دو سرباز از محافظان آلیسنت در محوطهی رد کیپ است. این دو سرباز در قسمت پیشین با قطع دست یکی از مردمان عادی، باعث برانگیختن احساسات و هیزم ریختن در آتش شورش مردم شدند. در این هنگام، لرد جسپر آیرنراد به او برای تماشای این موضوع میپیوندد. او از لاریس سؤال میپرسد که سربازان به چه مجازاتی محکوم شدهاند، اعدام یا حبس ابد؟ لاریس در پاسخ میگوید آنها به دیوار فرستاده میشوند. در واقع این دومین بار از شروع فصل دوم سریال است که به دیوار اشاره شده و اعضای نایت واچ آن را ملاقات میکنیم.
لاریس اشاره میکند که نایبالسلطنه بخشنده است. در واقع ایموند با اینکه میتوانسته این دو را به دلیل برانگیختن احساسات مردم و دامن زدن به شورش، مجازات کرده و مرگ را تقدیم آنها کند، اما به دلیل خدمات پیشین خود نسبت به قصر و آلیسنت، مجازاتی چون مرگ را تقدیم آنها نکرده و بهجای آن تصمیم گرفته با فرستادن آنها به دیوار، به خدمات پیشین آنها احترام بگذارد.
اینجا بیننده با عقلانیت و نگاه ایموند در امور حکومتی و مخصوصاً در برابر خدمتگزاران جناح سبز مواجه میشود. در حقیقت ایموند میداند که زنجیر فکری افراد خود را باید در اختیار داشته باشد. سربازان اگر ببینند که پاسخ اشتباه آنها اگرچه دلیل آن خدمت به جناح بوده باشد، مجازاتی سختگیرانه را درپی دارد، لایهای از وفاداری آنها نسبت به سابق کاسته شده و دیگر نگاه پیشین را نسبت به رهبر خود ندارند. این در واقع درست همان موضوعی است که ایموند در این برهه به دلیل موقعیت جنگ از آن بیزار است.
در ادامه، لرد جسپر نگاهی معنادار و حاوی تردید به لاریس میاندازد. او میگوید که شایعه شده اژدهای سابقاً بی سوار یعنی سیاسموک با سواری جدید دیده شده است. جسپر قصد دارد تا با در میان گذاشتن این موضوع مهم با لاریس که ارباب نجواهاست و در این موضوع مهارت دارد، ادعای خود را سنجیده و نسبت به در میان گذاشتن آن با نایبالسلطنه مشورت بگیرد. تا جایی که او پیشنهاد میدهد خود لاریس این موضوع را برای ایموند مطرح کند.
در این هنگام قابی از دوربین ما را مقابل صحنهای میگذارد که در آن ردای سفید سربازان پیشتر اشاره شده، از تنشان در آورده شده تا آنها ردای سیاه نگهبانان شب دیوار را به تن کنند. این تغییر ردا طعنهای است بر تصمیمی اشتباهی که این دو سرباز سابقاً گرفتند. گرچه وفاداری بخشی از خصوصیاتی بود که ملکه ویسنیا رنگ سفید را برای آن انتخاب کرد، اما خصوصیات دیگر ردای سفید خلوص فکری سرباز و هوش آنها بود. آنها اگرچه قصد خدمت داشتند، اما با اشتباه و عمل نسنجیده خود باعث شدند تا این خصوصیات نمادین ردای سفید زیر سؤال برود؛ عملی که باعث میشود وفاداری پیشین آنها نیز خدشهدار شود. تغییر به ردای سیاه نیز بر همین دلالت دارد، کسانی که آن را میپوشند، کیفر اعمال پیشین خود را در دیوار داده و این اشتباهات گذشته را با خود حمل میکنند تا همواره یادآور آن باشند.
جسپر اشاره میکند که احتمال دارد کسی که سیاسموک را رام کرده، رینا باشد. اما لاریس پاسخ میدهد که رینا در چهارده سالگی تلاش کرده و موفق به تحقق این امر نشده است، تا جایی که نزدیک بوده که او بلعیده شود. لاریس که به صحت این خبر شک کرده، از جسپر جویا میشود که این خبر را از کجا شنیده است. او میگوید که شاگردم گفت. او از شاگرد اصطبل شنید و شاگرد اصطبل نیز از پدر ماهیگیرش و پدر ماهیگیر نیز از یکی از دریانوردان که در آن حوالی کار میکرده، شنیده است. لاریس لبخندی معنادار زده و توضیح میدهد با این که جسپر میتواند این خبر را به ایموند برساند، اما بهتر است از آن صرف نظر کند.
در واقع لاریس میداند که بیش از آن که یک خبر اهمیت داشته باشد، این موضوع مهم است که رساننده و منبع آن کیست تا صحتسنجی آن درست صورت بگیرد. زیرا که سرنوشت یک قلمرو به همین نجواها گره خورده است. او که نسبت به این موضوع شک دارد، با توصیه به نادیده گرفتن آن توسط جسپر به او پیشنهاد میکند که این خبر میتواند درست نباشد.
موضوعی که اما بیشتر به مرموز بودن شخصیت لاریس دامن میزند، نگاه مستقیمی است که او و ایموند به یکدیگر میاندازند. ما میدانیم که رابطهی میان این دو آنچنان صمیمی نیست تا حدی که ایموند عنوان دست را به اوتو برگرداند و به لاریس توهین کرد. امتناع لاریس میتواند از این جهت نیز باشد که با عدم پخش این خبر، به ایموند و جایگاه قدرت او ضربه بزند. زیرا که میدانیم او همچنان ترجیح میدهد اگان به جای ایموند بر تخت بنشیند.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
یک کلاغ و چهل کلاغ روایت داستان، ما را به قابی از این قسمت میبرد که در آن لاریس استرانگ از بالای پلهها، در حال تماشای مجازات دو سرباز از محافظان آلیسنت در محوطهی رد کیپ است. این دو سرباز در قسمت پیشین با قطع دست یکی از مردمان عادی، باعث برانگیختن احساسات…
ارتش حرامزادگان بخش اول
با رسیدن آدام و رینیرا به دراگون استون، بار دیگر ناآرامی شورای سیاه را فرا میگیرد. زمانی که استاد اعظم جراردیس میگوید که سوار سیاسموک یکی از زیر دستان کورلیس ولاریون است، او نگاهی معنادار میکند. چرا که به احتمال زیاد میداند که او یکی از دو حرامزادهای است که در دریفتمارک به او خدمت میکنند.
ما سپس لرد بارتیموس سلتیگار را داریم که با عصبانیت به این موضوع، که چرا باید یک رعیت سوار اژدها شود، واکنش میدهد. اما عصبانیت او نشات گرفته از چیست؟ خاندان سلتیگار علاوه بر خاندان تارگرین و ولاریون، خاندان دیگری هستند که ریشه آنها به والریای کهن باز میگردد. علاوه بر اینکه او سرخورده از سیلی است که ملکه در قسمت پیشین به صورت او زد، ناراحت است که چرا یک رعیت، اژدهایی را از آن خود کرده و به او که خون والریایی در رگهایش جاری است توجهی برای این موضوع نشده است.
سپس زمانی که جراردیس اعلام میکند که آدام به عنوان اژدها سوار قرار است آموزش ببیند، بیلا و جیس نگاه معناداری به یکدیگر میاندازند و میتوان بهت و ناراحتی را در صورت جیس دید. اما ریشهی این واکنش چیست؟ همانطور که در ادامه این قسمت میبینیم و به آن نیز اشاره خواهیم کرد، جیس و برادرانش به عنوان فرزند ملکه، بر خلاف دیگر تارگرینها، موی سیاه در زمان تولد داشتند. این موضوع علاوه بر دیگر حرف و حدیثها باعث شده بود شایعهی حرامزاده بودن آنها در گوشه و کنار شنیده شود.
حتی ویموند ولاریون زمانی که تصور میشد کورلیس فوت شده و قرار بود جانشینش لوسریس نوهی کورلیس و فرزند رینیرا شود، به حقانیت آنها اعتراض کرد و آنها را حرامزاده خواند. اما چیزی که باعث شد این ادعاها در نطفه خاموش شده و کسی جرئت به زبان آوردنشان را نداشته باشد، این بود که فرزندان رینیرا که سریال پدر آنها را هاروین استرانگ معرفی کرده بود، توانسته بودند صاحب اژدها شوند. این قضیه اعتبار آنها را به عنوان یک تارگرین حفظ کرده بود و مشروعیت آنها را تایید میکرد. اما حالا که قرار است یک رعیت و مهمتر از همه یک حرامزاده به عنوان اژدهاسوار معرفی شده و راه و رسم آن را آموزش ببیند. این موضوع باعث میشود ادعای آنها خدشهدار شده و مردم میفهمند که حرامزادگان نیز حتی میتوانند صاحب اژدها شوند. این موضوع جیس را بسیار اذیت میکند و منجر به مکالمهی مهم او با مادرش میشود که در بخشهای بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.
سپس ما مکالمه رینیرا و میساریا را با یکدیگر داریم. میساریا نگران اعتماد کردن به فرد جدیدی است که حالا قدرتی عظیم را بدست آورده اما رینیرا به او میفهماند که چارهی دیگری ندارد و بهدنبال اسناد کتابخانه دراگون استون میرود تا سراغ دیگر حرامزادگان خاندان تارگرین را بگیرد. میساریا اینجا اما خندهای طعنه آمیز میزند. علت این است که در حالت عادی این حرامزادگان بیشتر مایهی دردسر برای خاندانهای اشرافی هستند و آنها ترجیح میدهند که بهجز وصلتهای رسمی خود، اسمی از آنها در اسنادشان نبرند. او به رینیرا میگوید که باید جای دیگری دنبال آنها بگردد و آنجا نیز فاحشهخانههای کینگزلندینگ، جایی که میساریا پیش از این خدمت کرده بوده است. چرا که تارگرینها به این مکانها رفت و آمدهای زیادی داشته و حتی در خود سریال چند نمونه بارز آن یعنی دیمون، اگان و ایموند را دیده بودیم. پس این جرقهی تصمیمی میشود تا آنها فراخوانی به این حرامزادهها بدهند.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
با رسیدن آدام و رینیرا به دراگون استون، بار دیگر ناآرامی شورای سیاه را فرا میگیرد. زمانی که استاد اعظم جراردیس میگوید که سوار سیاسموک یکی از زیر دستان کورلیس ولاریون است، او نگاهی معنادار میکند. چرا که به احتمال زیاد میداند که او یکی از دو حرامزادهای است که در دریفتمارک به او خدمت میکنند.
ما سپس لرد بارتیموس سلتیگار را داریم که با عصبانیت به این موضوع، که چرا باید یک رعیت سوار اژدها شود، واکنش میدهد. اما عصبانیت او نشات گرفته از چیست؟ خاندان سلتیگار علاوه بر خاندان تارگرین و ولاریون، خاندان دیگری هستند که ریشه آنها به والریای کهن باز میگردد. علاوه بر اینکه او سرخورده از سیلی است که ملکه در قسمت پیشین به صورت او زد، ناراحت است که چرا یک رعیت، اژدهایی را از آن خود کرده و به او که خون والریایی در رگهایش جاری است توجهی برای این موضوع نشده است.
سپس زمانی که جراردیس اعلام میکند که آدام به عنوان اژدها سوار قرار است آموزش ببیند، بیلا و جیس نگاه معناداری به یکدیگر میاندازند و میتوان بهت و ناراحتی را در صورت جیس دید. اما ریشهی این واکنش چیست؟ همانطور که در ادامه این قسمت میبینیم و به آن نیز اشاره خواهیم کرد، جیس و برادرانش به عنوان فرزند ملکه، بر خلاف دیگر تارگرینها، موی سیاه در زمان تولد داشتند. این موضوع علاوه بر دیگر حرف و حدیثها باعث شده بود شایعهی حرامزاده بودن آنها در گوشه و کنار شنیده شود.
حتی ویموند ولاریون زمانی که تصور میشد کورلیس فوت شده و قرار بود جانشینش لوسریس نوهی کورلیس و فرزند رینیرا شود، به حقانیت آنها اعتراض کرد و آنها را حرامزاده خواند. اما چیزی که باعث شد این ادعاها در نطفه خاموش شده و کسی جرئت به زبان آوردنشان را نداشته باشد، این بود که فرزندان رینیرا که سریال پدر آنها را هاروین استرانگ معرفی کرده بود، توانسته بودند صاحب اژدها شوند. این قضیه اعتبار آنها را به عنوان یک تارگرین حفظ کرده بود و مشروعیت آنها را تایید میکرد. اما حالا که قرار است یک رعیت و مهمتر از همه یک حرامزاده به عنوان اژدهاسوار معرفی شده و راه و رسم آن را آموزش ببیند. این موضوع باعث میشود ادعای آنها خدشهدار شده و مردم میفهمند که حرامزادگان نیز حتی میتوانند صاحب اژدها شوند. این موضوع جیس را بسیار اذیت میکند و منجر به مکالمهی مهم او با مادرش میشود که در بخشهای بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.
سپس ما مکالمه رینیرا و میساریا را با یکدیگر داریم. میساریا نگران اعتماد کردن به فرد جدیدی است که حالا قدرتی عظیم را بدست آورده اما رینیرا به او میفهماند که چارهی دیگری ندارد و بهدنبال اسناد کتابخانه دراگون استون میرود تا سراغ دیگر حرامزادگان خاندان تارگرین را بگیرد. میساریا اینجا اما خندهای طعنه آمیز میزند. علت این است که در حالت عادی این حرامزادگان بیشتر مایهی دردسر برای خاندانهای اشرافی هستند و آنها ترجیح میدهند که بهجز وصلتهای رسمی خود، اسمی از آنها در اسنادشان نبرند. او به رینیرا میگوید که باید جای دیگری دنبال آنها بگردد و آنجا نیز فاحشهخانههای کینگزلندینگ، جایی که میساریا پیش از این خدمت کرده بوده است. چرا که تارگرینها به این مکانها رفت و آمدهای زیادی داشته و حتی در خود سریال چند نمونه بارز آن یعنی دیمون، اگان و ایموند را دیده بودیم. پس این جرقهی تصمیمی میشود تا آنها فراخوانی به این حرامزادهها بدهند.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
ارتش حرامزادگان بخش اول با رسیدن آدام و رینیرا به دراگون استون، بار دیگر ناآرامی شورای سیاه را فرا میگیرد. زمانی که استاد اعظم جراردیس میگوید که سوار سیاسموک یکی از زیر دستان کورلیس ولاریون است، او نگاهی معنادار میکند. چرا که به احتمال زیاد میداند…
شمشیر عدالت بخش اول
روایت ما را باری دیگر به هرنهال باز میگرداند. شاهد عبور اسکار تالی و سربازانش برای گذر از دروازه ی ورودی هرنهال میباشیم. آنها با طمانینه در حالی که پرچم و نماد خاندان تالی به همراه آنهاست و خودنمایی میکند، به درون میراث هرن سیاه قدم برمیدارند. در پشت زمینه ساختمان عظیم هرنهال و 5 برج آن خودنمایی میکنند. حال ماهی ها بازگشتهاند تا در مرداب شنا کنند.
کات دوربین نمایی از دیمن را نشان میدهد که در پس زمینه محو شده است، در حالی که قطرات باران از ساختمان مخروبهی هرنهال به کاسهها میچکند. او با آرامش دستان خود را گره کرده و در حال شکیبایی و تفکر است. سردرگم اما مصمم برای سرنوشت نامشخص پیشرو برای او. رویای مخروبهی هرن گرچه به مانند نمای خود به درون میزبانهایش آسیب میزند، اما این آزمونی است برای رسیدن به یک حماسه. سایمن به دیمن اطلاع میدهد که لرد تالی درخواست او را اجابت کرده و اربابان رودخانه را جمع کرده است تا با او ملاقات کنند.
دیمن دستان گره کرده خو را جمع کرده و انگشتان اشاره هر دست خود را به نماد تعلل و تفکر مقابل صورتش قرار میدهد تا ابهام خود را در سرنوشت پیشرو به تصویر بکشد.
در ادامه دیمن و اسکار در مقابل یکدیگر قرار میگیرند. دیمن در حالی که بر میز گرد هرنهال نشسته است با اسکار ملاقات میکند. او به مانند برادرش که هنگام ملاقات های مهم خود، شمشیر بلکفایر خود را در سالن تخت کینگزلندینگ به دست میگرفت، شمشیر خود دارک سیستر را درحالی که روی میز قرار گرفته است به نمایش ملاقات کنندهاش میگذارد. او به اسکار بخاطر فوت پدربزرگش تسلیت میگوید. با اینحال اما سریعا به سراغ موضع خود رفته و به او میگوید که بخاطر جانشینیاش و به دلیل اینکه از این طریق میتواند به تاج و تخت خدمت کند تبریک میگوید.
اسکار اما واضحا از این پدیده خوشنود نیست و دل خوشی هم از دیمن ندارد. به همین دلیل با لحنی نه همراه رضایت به دیمن میگوید که او هیچ کاری نکرده است که خدمتی برای تاج و تخت باشد. او یادآور میشود که در ملاقات پیشین دیمن او را پی کار خود فرستاده است. دیمن در پاسخ به ساختار اندیشه سیاسی خود تاکید میکند و میگوید در ملاقات پیشین اسکار اهمیتی برای او نداشته است. او در حالی که از صندلی خود برمیخیزد، اشاره میکند که اما الان میتواند ارتش خود را با استفاده از لرد جوان آماده کند.
صندلی آسیب دیده و تیرهای که دیمن از آن برمیخیزد در پشت خود نقشهای آهنین اما آسیب دیده از سرزمین رودخانهها را به نمایش میگذارد. نقشه نمایش گذاشته شده تفاوت جزئی با نقشه فعلی سرزمین رودخانهها دارد. دلیل آن هم میتواند این باشد که این تقسیم بندی در زمان هرن سیاه صورت گرفته است کسی که سابقا بر این سرزمین حکمفرمایی میکرده است.
دیمن به اسکار تاکید میکند که در مقطع فعلی او باید تصمیمی بگیرد. تصمیمی که آینده یک سرزمین به آن گره خورده است. لرد جوان به او توضیح میدهد که با این که تجربه کافی را ندارد اما به دیمن یاد آور میشود که تصمیم گیریهای سابق باعث ارتکاب جنایتهایی در قبال ساکنین این سرزمین شده و او به نام ملکه، مرتکب اعمال وحشیانهای شده است. لیاقت و شکوهمندی اسکار در ساختار فکری خود مقابل دیمن به نمایش گذاشته میشود. او میداند که به عنوان ارباب در قبال زیردستان خود وظیفهای دارد و به همین دلیل هم به مانند پدربزرگش دین خود را باید نسبت به عهد و پیمان مردم ریورلندز ادا کند.
دیمن از او میپرسد که تو طرف کدام جناح هستی؟ او همانطور که گفته شد به عهد و پیمان اشاره کرده و میگوید این نظام فکری چیزی است که که آنها را درکنار یکدیگر نگاه داشته است. به همین دلیل هم پایبندی به این اصالت نه تنها از جهت خوشنودی آنها، بلکه اتحاد آنها برای نبرد پیش رویی است که دیمن به آن نیاز دارد. اسکار اشاره میکند که به مانند پدربزرگش به عهد و پیمان خود وفادار است و خاندان تالی به پادشاه ویسریس سوگند خورد تا از رینیرا حمایت کند او هم قصد دارد این راه را ادامه دهد و دیمن را نیز به عنوان پادشاه همنشین به رسمیت میشناسد. دیمن با لبخند خود نشان میدهد که از اقتدار پسرک تمجید میکند. او نشان میدهد که اسکار میتواند مهره ای ویژه برای پیشبرد اهداف او باشند. همانطور که میدانیم ساختار شخصیتی دیمن بیش از آن که چاپلوسان را تمجید کند به دنبال افراد لایق و با صلابت است این لبخند او نیز از همین نشات میگیرد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
روایت ما را باری دیگر به هرنهال باز میگرداند. شاهد عبور اسکار تالی و سربازانش برای گذر از دروازه ی ورودی هرنهال میباشیم. آنها با طمانینه در حالی که پرچم و نماد خاندان تالی به همراه آنهاست و خودنمایی میکند، به درون میراث هرن سیاه قدم برمیدارند. در پشت زمینه ساختمان عظیم هرنهال و 5 برج آن خودنمایی میکنند. حال ماهی ها بازگشتهاند تا در مرداب شنا کنند.
کات دوربین نمایی از دیمن را نشان میدهد که در پس زمینه محو شده است، در حالی که قطرات باران از ساختمان مخروبهی هرنهال به کاسهها میچکند. او با آرامش دستان خود را گره کرده و در حال شکیبایی و تفکر است. سردرگم اما مصمم برای سرنوشت نامشخص پیشرو برای او. رویای مخروبهی هرن گرچه به مانند نمای خود به درون میزبانهایش آسیب میزند، اما این آزمونی است برای رسیدن به یک حماسه. سایمن به دیمن اطلاع میدهد که لرد تالی درخواست او را اجابت کرده و اربابان رودخانه را جمع کرده است تا با او ملاقات کنند.
دیمن دستان گره کرده خو را جمع کرده و انگشتان اشاره هر دست خود را به نماد تعلل و تفکر مقابل صورتش قرار میدهد تا ابهام خود را در سرنوشت پیشرو به تصویر بکشد.
در ادامه دیمن و اسکار در مقابل یکدیگر قرار میگیرند. دیمن در حالی که بر میز گرد هرنهال نشسته است با اسکار ملاقات میکند. او به مانند برادرش که هنگام ملاقات های مهم خود، شمشیر بلکفایر خود را در سالن تخت کینگزلندینگ به دست میگرفت، شمشیر خود دارک سیستر را درحالی که روی میز قرار گرفته است به نمایش ملاقات کنندهاش میگذارد. او به اسکار بخاطر فوت پدربزرگش تسلیت میگوید. با اینحال اما سریعا به سراغ موضع خود رفته و به او میگوید که بخاطر جانشینیاش و به دلیل اینکه از این طریق میتواند به تاج و تخت خدمت کند تبریک میگوید.
اسکار اما واضحا از این پدیده خوشنود نیست و دل خوشی هم از دیمن ندارد. به همین دلیل با لحنی نه همراه رضایت به دیمن میگوید که او هیچ کاری نکرده است که خدمتی برای تاج و تخت باشد. او یادآور میشود که در ملاقات پیشین دیمن او را پی کار خود فرستاده است. دیمن در پاسخ به ساختار اندیشه سیاسی خود تاکید میکند و میگوید در ملاقات پیشین اسکار اهمیتی برای او نداشته است. او در حالی که از صندلی خود برمیخیزد، اشاره میکند که اما الان میتواند ارتش خود را با استفاده از لرد جوان آماده کند.
صندلی آسیب دیده و تیرهای که دیمن از آن برمیخیزد در پشت خود نقشهای آهنین اما آسیب دیده از سرزمین رودخانهها را به نمایش میگذارد. نقشه نمایش گذاشته شده تفاوت جزئی با نقشه فعلی سرزمین رودخانهها دارد. دلیل آن هم میتواند این باشد که این تقسیم بندی در زمان هرن سیاه صورت گرفته است کسی که سابقا بر این سرزمین حکمفرمایی میکرده است.
دیمن به اسکار تاکید میکند که در مقطع فعلی او باید تصمیمی بگیرد. تصمیمی که آینده یک سرزمین به آن گره خورده است. لرد جوان به او توضیح میدهد که با این که تجربه کافی را ندارد اما به دیمن یاد آور میشود که تصمیم گیریهای سابق باعث ارتکاب جنایتهایی در قبال ساکنین این سرزمین شده و او به نام ملکه، مرتکب اعمال وحشیانهای شده است. لیاقت و شکوهمندی اسکار در ساختار فکری خود مقابل دیمن به نمایش گذاشته میشود. او میداند که به عنوان ارباب در قبال زیردستان خود وظیفهای دارد و به همین دلیل هم به مانند پدربزرگش دین خود را باید نسبت به عهد و پیمان مردم ریورلندز ادا کند.
دیمن از او میپرسد که تو طرف کدام جناح هستی؟ او همانطور که گفته شد به عهد و پیمان اشاره کرده و میگوید این نظام فکری چیزی است که که آنها را درکنار یکدیگر نگاه داشته است. به همین دلیل هم پایبندی به این اصالت نه تنها از جهت خوشنودی آنها، بلکه اتحاد آنها برای نبرد پیش رویی است که دیمن به آن نیاز دارد. اسکار اشاره میکند که به مانند پدربزرگش به عهد و پیمان خود وفادار است و خاندان تالی به پادشاه ویسریس سوگند خورد تا از رینیرا حمایت کند او هم قصد دارد این راه را ادامه دهد و دیمن را نیز به عنوان پادشاه همنشین به رسمیت میشناسد. دیمن با لبخند خود نشان میدهد که از اقتدار پسرک تمجید میکند. او نشان میدهد که اسکار میتواند مهره ای ویژه برای پیشبرد اهداف او باشند. همانطور که میدانیم ساختار شخصیتی دیمن بیش از آن که چاپلوسان را تمجید کند به دنبال افراد لایق و با صلابت است این لبخند او نیز از همین نشات میگیرد.
ادامه دارد...
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
اژدها بَردهی انسان نیست!
(قسمت اول)
🟪این متن حاوی اسپویل سریال است🟪
در قسمت قبل، ورمیتور از بذرهای اژدها حمام خون و آتش میسازد و به مخاطبان یادآوری میکند که تلاش برای رام کردن این ماشینهای جنگیِ وحشتناک چه هزینهی سنگینی دارد. این کشتار چشمگیرترین لحظات قسمت هفتم با نام کاشت سرخ را رقم زد.
رینریا بعد از دیدن توانایی آدام از هال در پرواز با سیاسموک، از شبکه جاسوسی میساریا در کینگزلندینگ استفاده میکند تا حرامزادگان (مخفی) تارگرینها را به دراگوناستون بیاورد. پیش از اینکه رینیرا بتواند با بذرهایی که از کینگزلندیگ آمدهاند صحبت کند، یکی از اعضای ارشد اژدهابانان، علنا با طرحهای ملکه سیاه مخالفت میکند. او اصرار دارد که اژدهایان مقدس هستند و نباید به عنوان ابزار جنگی استفاده شوند. اژدهابانان حتی پستهای خود را رها میکنند، تا شاهد فدا شدن گروه دیگری از آندالها در برابر جادوی والریا نباشند. اگرچه واکنش اژدهابانان برای مشتاقان صحنههای خونین و آتشین خیلی ضدحال بود، اما جهان آتش و یخ بارها و بارها درستی حرف اژدهابانان را ثابت کرده است.
🐉اعتراض اژدهابانان، تکرار نگرانیهای ویسریس در فصل اول است!
اگر استدلال اژدهابانان آشناست، به این دلیل است که کینگ ویسریس در فصل اول نگرانیهای مشابهی را مطرح کرده بود. ویسریس در همان قسمت اول سریال، به رینریا میگوید کنترل تارگرینها بر اژدهایانشان نه تنها افسانه، بلکه توهم است. ویسریس اعتقاد داشت که دلیل نابودی تمدن بزرگ والریا، دستکاریِ قدرت اژدهایان بود. ویسریس به رينيرا هشدار داد که اگر یک تارگرین عاقل به تخت آهنین نرسد، بلایی که سر والریا آمده، ممکن است سر وستروس هم بیاید. مطابق پیشبینی ویسریس، جنگ بین سیاهان و سبزها به دلیل ناتوانی ایموند در کنترل ویگار وارد فاز خونین میشود. التماسهای ایموند به ویگار برای توقف و ابراز پشیمانی از کشتن خواهرزادهاش، لوسریس را دیدیم. در این رقص دیدیم که هر دو سوار از کنترل اژدهایشان ناتوانند، و همین نکته سرنوشت وستروس را خاکستر میکند. از طرفی این رقص ادعای ویسریس را تأیید میکند که اقدامات بیپروای یک تارگرین اشتباه با اژدهای سرکش و بزرگش، میتواند قلمرو را نابود کند.
🐉تاریخ وستروس ثابت میکند که اژدهایانِ دنیای آتش و یخ برده نیستند.
در حالی که در HOTD اژدها زیاد است و تارگرینها اقدامات مناسبی برای تامین آسایش آنها فراهم کردهاند، فرزندانِ دنریس نشان میدهند که نگهداری از اژدها به عنوان یک حیوان خانگی دشوار و خطرناک است. در مقابل، سوزاندن بحثبرانگیز کینگزلندینگ توسط دنریس در فصل هشتم GOT، نه تنها از عواقب احساساتی شدن اژدهاسوار است، بلکه نشانگر هزینههای (معمولا) ویرانگرِ روحیهی آزاد اژدهاست.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
(قسمت اول)
🟪این متن حاوی اسپویل سریال است🟪
در قسمت قبل، ورمیتور از بذرهای اژدها حمام خون و آتش میسازد و به مخاطبان یادآوری میکند که تلاش برای رام کردن این ماشینهای جنگیِ وحشتناک چه هزینهی سنگینی دارد. این کشتار چشمگیرترین لحظات قسمت هفتم با نام کاشت سرخ را رقم زد.
رینریا بعد از دیدن توانایی آدام از هال در پرواز با سیاسموک، از شبکه جاسوسی میساریا در کینگزلندینگ استفاده میکند تا حرامزادگان (مخفی) تارگرینها را به دراگوناستون بیاورد. پیش از اینکه رینیرا بتواند با بذرهایی که از کینگزلندیگ آمدهاند صحبت کند، یکی از اعضای ارشد اژدهابانان، علنا با طرحهای ملکه سیاه مخالفت میکند. او اصرار دارد که اژدهایان مقدس هستند و نباید به عنوان ابزار جنگی استفاده شوند. اژدهابانان حتی پستهای خود را رها میکنند، تا شاهد فدا شدن گروه دیگری از آندالها در برابر جادوی والریا نباشند. اگرچه واکنش اژدهابانان برای مشتاقان صحنههای خونین و آتشین خیلی ضدحال بود، اما جهان آتش و یخ بارها و بارها درستی حرف اژدهابانان را ثابت کرده است.
🐉اعتراض اژدهابانان، تکرار نگرانیهای ویسریس در فصل اول است!
اگر استدلال اژدهابانان آشناست، به این دلیل است که کینگ ویسریس در فصل اول نگرانیهای مشابهی را مطرح کرده بود. ویسریس در همان قسمت اول سریال، به رینریا میگوید کنترل تارگرینها بر اژدهایانشان نه تنها افسانه، بلکه توهم است. ویسریس اعتقاد داشت که دلیل نابودی تمدن بزرگ والریا، دستکاریِ قدرت اژدهایان بود. ویسریس به رينيرا هشدار داد که اگر یک تارگرین عاقل به تخت آهنین نرسد، بلایی که سر والریا آمده، ممکن است سر وستروس هم بیاید. مطابق پیشبینی ویسریس، جنگ بین سیاهان و سبزها به دلیل ناتوانی ایموند در کنترل ویگار وارد فاز خونین میشود. التماسهای ایموند به ویگار برای توقف و ابراز پشیمانی از کشتن خواهرزادهاش، لوسریس را دیدیم. در این رقص دیدیم که هر دو سوار از کنترل اژدهایشان ناتوانند، و همین نکته سرنوشت وستروس را خاکستر میکند. از طرفی این رقص ادعای ویسریس را تأیید میکند که اقدامات بیپروای یک تارگرین اشتباه با اژدهای سرکش و بزرگش، میتواند قلمرو را نابود کند.
🐉تاریخ وستروس ثابت میکند که اژدهایانِ دنیای آتش و یخ برده نیستند.
در حالی که در HOTD اژدها زیاد است و تارگرینها اقدامات مناسبی برای تامین آسایش آنها فراهم کردهاند، فرزندانِ دنریس نشان میدهند که نگهداری از اژدها به عنوان یک حیوان خانگی دشوار و خطرناک است. در مقابل، سوزاندن بحثبرانگیز کینگزلندینگ توسط دنریس در فصل هشتم GOT، نه تنها از عواقب احساساتی شدن اژدهاسوار است، بلکه نشانگر هزینههای (معمولا) ویرانگرِ روحیهی آزاد اژدهاست.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
Westeros #GOT
اژدها بَردهی انسان نیست! (قسمت اول) 🟪این متن حاوی اسپویل سریال است🟪 در قسمت قبل، ورمیتور از بذرهای اژدها حمام خون و آتش میسازد و به مخاطبان یادآوری میکند که تلاش برای رام کردن این ماشینهای جنگیِ وحشتناک چه هزینهی سنگینی دارد. این کشتار چشمگیرترین لحظات…
اژدها بَردهی انسان نیست
(قسمت دوم)
🟪این متن حاوی اسپویل سریال است🟪
🐉تاریخ وستروس ثابت میکند که اژدهایانِ دنیای آتش و یخ برده نیستند.
فلاشبکی بزنیم به GOT. دنریس در حالی که وانمود میکند که میخواهد اژدهایش را در ازای ارتش آنسالیدها به اربابان بردهی آستاپوربدهد، میگوید یک اژدها برده نیست، پس هرگز نمیتوان آن را در زنجیر نگه داشت. توصیف اژدها به عنوان شخصیت مستقل از المانهای حیاتی سریال (و دنیای آتش و یخ) است. اثرات این استقلال شخصیتی، اقدامات غیرقابل پیشبینی آنهاست که اغلب باعث کشتار میشود. مثلا، دنریس به عنوان مادر اژدهایان نمیتواند جلوی دروگون را بگیرد تا دختر بچهی میرینی را نخورد. یا به این فکر کنید، با اینکه دروگون، دنریس را از گودال نبرد میرین نجات میدهد، اما او را جایی رها میکند که یک قبیلهی دوتراکی در حال تاخت در اطراف آن هستند. اگرچه دنریس تهدید را به فرصت تبدیل کرد، اما وقایعی از این دست ثابت میکنند که با وجود اینکه تارگرینها ارتباط نزدیکی با اژدهایشان دارند، اما نمیتوانند تمام خواستههایشان را به آنها دیکته کنند.
🐉 "کاشت سرخ" اژدهایان غیرقابل کنترل را پیشبینی میکند.
در مقایسهی دنریس و رينيرا، وضعیت ملکهی سیاه خطرناکتر به نظر میرسد. در دورانی که قرار است تارگرینها در اوج توانایی برای کنترل اژدهایانشان باشند، رینیرا بیشتر از هر زمان دیگری، با غیرقابلِ پیشبینی بودنِ این موجودات دستوپنجه نرم میکند. در این چند قسمت اخیر، رینیرا یا از اقدامات اژدهایانش شگفتزده شده یا دیگران را مجبور کرده بهای اشتهای این موجودات را بپردازند. کاشت سرخ مثال بارزی از دستهی دوم است که در آن تعداد زیادی از مردم کوچک (Smallfolk) زنده زنده در آتش میسوزند، چرا؟ چون رینیرا با دیدن تصاحب آدام توسط سیاسموک!، امید داشت که کسی بتواند ورمیتور را تصاحب کند. میبینیم که حرف اژدهابانان بیراه نیست، اژدها ابزاری نیست که حتی اصیلترین سواران هم بتوانند به آن دستور بدهند.
مثال دیگری از غیرقابل پیشبینی بودن اژدها را در همین قسمت دیدیم؛ سیلوروینگ، اژدهای ملکهی خوب الیسِین، اولین کسی که وارد لانهاش شد را به جای اینکه گریل کند، میپذیرد! به هر حال، با شات آخر قسمت هفتم از سه اژدهای جدید رينيرا در دراگوناستون، صحنه برای استفاده از جدیدترین سلاحهای جنگ داخلی وستروس آراسته شد تا موج جدیدی از وحشت را هم برای مردم و هم برای اژدهایان ایجاد کند. چون در روکزرست دیدیم که مرگ میلیس و جراحات سانفایر به اندازهی مرگ مردم دلخراش بود. قتل بیرحمانهی ریگال با اسکورپیون را هم به آن اضافه کنید تا تصویر دقیقی از دردی که این موجودات خداگونه میکشند، داشته باشید.
🐉 سخن آخر...
چیزی که تمام این دردها را کشندهتر میکند، این واقعیت است که، در نهایت این جنگها اصلا ضروری نبودند. جایی از فصل اول، رینیرا به ویسریس میگوید، اگر اژدها نباشد، تارگرینها مانند بقیهی مردم هستند. خاندان آنها مثل بقیهی خاندانهای وستروس میتواند، بدون اژدها بقا پیدا کند. اما تارگرینها برای حفظ قدرت، آسیبهای زیادی را به مردم بیگناه وارد میکنند. اگرچه اژدهابانها در مورد اینکه خون اصیل والریایی لازمهی یک اژدها سوار است، اشتباه میکردند، اما دیدگاه درست و دقیقی داشتند که «تارگرینها معمولا زیبایی مقدس حیواناتشان را برای نفع شخصی، نادیده میگیرند».
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
(قسمت دوم)
🟪این متن حاوی اسپویل سریال است🟪
🐉تاریخ وستروس ثابت میکند که اژدهایانِ دنیای آتش و یخ برده نیستند.
فلاشبکی بزنیم به GOT. دنریس در حالی که وانمود میکند که میخواهد اژدهایش را در ازای ارتش آنسالیدها به اربابان بردهی آستاپوربدهد، میگوید یک اژدها برده نیست، پس هرگز نمیتوان آن را در زنجیر نگه داشت. توصیف اژدها به عنوان شخصیت مستقل از المانهای حیاتی سریال (و دنیای آتش و یخ) است. اثرات این استقلال شخصیتی، اقدامات غیرقابل پیشبینی آنهاست که اغلب باعث کشتار میشود. مثلا، دنریس به عنوان مادر اژدهایان نمیتواند جلوی دروگون را بگیرد تا دختر بچهی میرینی را نخورد. یا به این فکر کنید، با اینکه دروگون، دنریس را از گودال نبرد میرین نجات میدهد، اما او را جایی رها میکند که یک قبیلهی دوتراکی در حال تاخت در اطراف آن هستند. اگرچه دنریس تهدید را به فرصت تبدیل کرد، اما وقایعی از این دست ثابت میکنند که با وجود اینکه تارگرینها ارتباط نزدیکی با اژدهایشان دارند، اما نمیتوانند تمام خواستههایشان را به آنها دیکته کنند.
🐉 "کاشت سرخ" اژدهایان غیرقابل کنترل را پیشبینی میکند.
در مقایسهی دنریس و رينيرا، وضعیت ملکهی سیاه خطرناکتر به نظر میرسد. در دورانی که قرار است تارگرینها در اوج توانایی برای کنترل اژدهایانشان باشند، رینیرا بیشتر از هر زمان دیگری، با غیرقابلِ پیشبینی بودنِ این موجودات دستوپنجه نرم میکند. در این چند قسمت اخیر، رینیرا یا از اقدامات اژدهایانش شگفتزده شده یا دیگران را مجبور کرده بهای اشتهای این موجودات را بپردازند. کاشت سرخ مثال بارزی از دستهی دوم است که در آن تعداد زیادی از مردم کوچک (Smallfolk) زنده زنده در آتش میسوزند، چرا؟ چون رینیرا با دیدن تصاحب آدام توسط سیاسموک!، امید داشت که کسی بتواند ورمیتور را تصاحب کند. میبینیم که حرف اژدهابانان بیراه نیست، اژدها ابزاری نیست که حتی اصیلترین سواران هم بتوانند به آن دستور بدهند.
مثال دیگری از غیرقابل پیشبینی بودن اژدها را در همین قسمت دیدیم؛ سیلوروینگ، اژدهای ملکهی خوب الیسِین، اولین کسی که وارد لانهاش شد را به جای اینکه گریل کند، میپذیرد! به هر حال، با شات آخر قسمت هفتم از سه اژدهای جدید رينيرا در دراگوناستون، صحنه برای استفاده از جدیدترین سلاحهای جنگ داخلی وستروس آراسته شد تا موج جدیدی از وحشت را هم برای مردم و هم برای اژدهایان ایجاد کند. چون در روکزرست دیدیم که مرگ میلیس و جراحات سانفایر به اندازهی مرگ مردم دلخراش بود. قتل بیرحمانهی ریگال با اسکورپیون را هم به آن اضافه کنید تا تصویر دقیقی از دردی که این موجودات خداگونه میکشند، داشته باشید.
🐉 سخن آخر...
چیزی که تمام این دردها را کشندهتر میکند، این واقعیت است که، در نهایت این جنگها اصلا ضروری نبودند. جایی از فصل اول، رینیرا به ویسریس میگوید، اگر اژدها نباشد، تارگرینها مانند بقیهی مردم هستند. خاندان آنها مثل بقیهی خاندانهای وستروس میتواند، بدون اژدها بقا پیدا کند. اما تارگرینها برای حفظ قدرت، آسیبهای زیادی را به مردم بیگناه وارد میکنند. اگرچه اژدهابانها در مورد اینکه خون اصیل والریایی لازمهی یک اژدها سوار است، اشتباه میکردند، اما دیدگاه درست و دقیقی داشتند که «تارگرینها معمولا زیبایی مقدس حیواناتشان را برای نفع شخصی، نادیده میگیرند».
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
Westeros #GOT
شمشیر عدالت بخش اول روایت ما را باری دیگر به هرنهال باز میگرداند. شاهد عبور اسکار تالی و سربازانش برای گذر از دروازه ی ورودی هرنهال میباشیم. آنها با طمانینه در حالی که پرچم و نماد خاندان تالی به همراه آنهاست و خودنمایی میکند، به درون میراث هرن سیاه…
شمشیر عدالت بخش پایانی
در ادامه دیمن و لرد جوان به محوطه.ی بیرونی هرنهال قدم میگذارند. اهمیت ساختار این سکانس از آن جهت است که هردوی آن ها به دنبال قانع کردن و راضی کردن یکدیگر و متقابلا افرادی که در حلقه قدرت آن ها، برای پیشبرد مقصود خود هستند. سرنوشت آیندهی هردو آن ها به ملاقات پیش رو گره خورده است. به همین دلیل هم سخنان دیمن با اقتدار آغاز میشوند، تا این جایگاه قدرت به رخ افراد حاضر کشیده شود؛ شاید که آسانتر بتواند آنها را در اختیار خود بگیرد. سخنان او اما نوید از شروع دوبارهای میدهد که آغازگر آن اسکار است و تولدی دوباره را برای این سرزمین رقم میزند.
حاضرین چهرههایی آشنا هستند. همانها که اعتراض خود را نسبت به اعمال پیشین بلک وودها در این سرزمین به دیمن رساندند. افرادی چون لرد پیتر پایپر از پینک میدن، لرد دری از قلعه دری، بانو میلیستر از سیگارد و لرد ویلیس موتون از میدن پل. همگی آنها حاضر شدهاند تا شاهد هنرنمایی کسی باشند که آینده آنها را به دست دارد. اثبات لرد جوان به مثابه اثبات اقتدار این قلمرو است.
نوع کارگردانی در این سکانس مشابه یک پرده نمایش است. دیمن تلاش میکند تا با اشاره کردن به راه و رسم و اصالتمداری مردمان سرزمین رودخانه، کنترل اوضاع را به دست گرفته و با تاثیر بر هنجار آیینی آنها، هدف خود را محقق کند. در ادامه هم سعی میکند تا با اشاره به پیوند مردمان روخانه با تالی ها، ایستادگی در حلقه قدرت آنها را به نمایش گذاشته تا به آسانی مقصود خود برسد. اسکار نیز از تاکید بر تحقق همین امر وارد گفتگو میشود، تا ثابت کند با اینکه جوان و خام است، اما هدفش چیزی جز کمال برای این سرزمین نیست. چیزی که در راستای آن حاضر است تجربه کسب کرده و خامی پیشین خود را کنار زند.
ساکنین ریورلندز اما رنجیدهاند. همانطور که اشاره شد عهد و پیمان و پیوستگی در این راستا دلیلی بوده که آنها را کنار یکدیگر نگه داشته است. به همین مقصود هم لازم است تا سرخوردگی، رنج و آسیبهای وارد شده به آن ها توسط لرد جوان رسیدگی شود. چرا که اسکار اگر که حمایت مردمانش را میخواهد، باید فرای وفاداری به شاهزاده خود، به مردمان و اصالت خویش وفادار باشد. تحقق این امر اولیه بدون دومی ممکن نبوده و این شیوه ایدهآل حکمرانی یک حاکم است. آنها نیز همین را یادآور میشوند و از او خواستار هستند تا عدالت در قبال آنها مقابل اعمال ویلم بلکوود تحقق یابد. رسیدن به این مهم اما تنها از یک شیوه قابل دستیابی است و آن هم همانطور که بانو میلیستر به پیش میکشد، یک محاکمه است.
در اینجا اسکار برای این که پیوند خود و این گره خوردگی و اصالت مداری را به اثبات مردمان سرزمینش برساند، اشاره میکند که او نیز از اعمال دیمن و کسانی که به اسم او باعث رنجیدن مردمانش شده اند آزرده خاطر است. او برخلاف سکانس ملاقات آنها که پیشتر دیمن را شاه خطاب کرده بود، اینجا او را شاهزاده خطاب میکند. مقصود از این بازی با کلمات دو دلیل دارد. دلیل اول این است که همانطور که توضیح داده شد، اسکار در قبال عهد و پیمان مردمان خود وظیفه دارد. او نیز مانند پدربزرگش به عهد خود وفادار است پس باید نگاه فکریش نیز در راستای حمایت و سخنان پیشین او باشد. عهدی ملکه رینیرا را جانشین دانسته است. دلیل دوم نیز در امتداد دلیل اول است. تحقق اولی باعث میشود تا در قدم بعدی او نشان دهد، بیش از آن که به دیمن وفادار باشد به مردمان و راه و رسم خود احترام میگذارد.
جلوهگر این پایبندی اما چیزی جز قدم گذاشتن و رسیدن به آخرین نمایش نیست و آن هم اجرای این عدالت است. ویلیم بلک وود با آن که به دسکار سوگند خورده و وفاداریش را اعلام میکند، اما اعمال او نشان داده که فردی خودکامه بوده که برای رسیدن به اهداف خود حاضر است ساکنین سرزمین خود را آزرده کرده و به عهد آن ها خیانت کند. به همین دلیل هم اسکار چاره ای ندارد به جز اینکه برای همراه کردن مردمان خود، تهدید مقابل آنها را کنار زند. از همین جهت هم خواستار این میشود تا دیمن این امر را محقق کند.
پیشتر هم توضیح داده شد که شرایط کیفی افتدار دیمن و اسکار مشابه یکدیگر است. او برخلاف اینکه میداند ویلم مهرهای قابل توجه برای پیشبرد اهداف اوست، اما بیش از آن که به یک فرد نیاز داشته باشد، به یک ارتش نیاز دارد. به همین دلیل هم همانطور که برداشت صحنه نشان داد، صداهای دور او محو میشوند تا بهطور استعاری تضاد و تقابل قلب و فکر او صورت گیرد. درنهایت این ناچارگی او در مقابل جایگاه قدرت باشد تا او دست به شمشیر ببرد نه میل قلبیش. شمشیر عدالت نیز فرود میآید.
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
در ادامه دیمن و لرد جوان به محوطه.ی بیرونی هرنهال قدم میگذارند. اهمیت ساختار این سکانس از آن جهت است که هردوی آن ها به دنبال قانع کردن و راضی کردن یکدیگر و متقابلا افرادی که در حلقه قدرت آن ها، برای پیشبرد مقصود خود هستند. سرنوشت آیندهی هردو آن ها به ملاقات پیش رو گره خورده است. به همین دلیل هم سخنان دیمن با اقتدار آغاز میشوند، تا این جایگاه قدرت به رخ افراد حاضر کشیده شود؛ شاید که آسانتر بتواند آنها را در اختیار خود بگیرد. سخنان او اما نوید از شروع دوبارهای میدهد که آغازگر آن اسکار است و تولدی دوباره را برای این سرزمین رقم میزند.
حاضرین چهرههایی آشنا هستند. همانها که اعتراض خود را نسبت به اعمال پیشین بلک وودها در این سرزمین به دیمن رساندند. افرادی چون لرد پیتر پایپر از پینک میدن، لرد دری از قلعه دری، بانو میلیستر از سیگارد و لرد ویلیس موتون از میدن پل. همگی آنها حاضر شدهاند تا شاهد هنرنمایی کسی باشند که آینده آنها را به دست دارد. اثبات لرد جوان به مثابه اثبات اقتدار این قلمرو است.
نوع کارگردانی در این سکانس مشابه یک پرده نمایش است. دیمن تلاش میکند تا با اشاره کردن به راه و رسم و اصالتمداری مردمان سرزمین رودخانه، کنترل اوضاع را به دست گرفته و با تاثیر بر هنجار آیینی آنها، هدف خود را محقق کند. در ادامه هم سعی میکند تا با اشاره به پیوند مردمان روخانه با تالی ها، ایستادگی در حلقه قدرت آنها را به نمایش گذاشته تا به آسانی مقصود خود برسد. اسکار نیز از تاکید بر تحقق همین امر وارد گفتگو میشود، تا ثابت کند با اینکه جوان و خام است، اما هدفش چیزی جز کمال برای این سرزمین نیست. چیزی که در راستای آن حاضر است تجربه کسب کرده و خامی پیشین خود را کنار زند.
ساکنین ریورلندز اما رنجیدهاند. همانطور که اشاره شد عهد و پیمان و پیوستگی در این راستا دلیلی بوده که آنها را کنار یکدیگر نگه داشته است. به همین مقصود هم لازم است تا سرخوردگی، رنج و آسیبهای وارد شده به آن ها توسط لرد جوان رسیدگی شود. چرا که اسکار اگر که حمایت مردمانش را میخواهد، باید فرای وفاداری به شاهزاده خود، به مردمان و اصالت خویش وفادار باشد. تحقق این امر اولیه بدون دومی ممکن نبوده و این شیوه ایدهآل حکمرانی یک حاکم است. آنها نیز همین را یادآور میشوند و از او خواستار هستند تا عدالت در قبال آنها مقابل اعمال ویلم بلکوود تحقق یابد. رسیدن به این مهم اما تنها از یک شیوه قابل دستیابی است و آن هم همانطور که بانو میلیستر به پیش میکشد، یک محاکمه است.
در اینجا اسکار برای این که پیوند خود و این گره خوردگی و اصالت مداری را به اثبات مردمان سرزمینش برساند، اشاره میکند که او نیز از اعمال دیمن و کسانی که به اسم او باعث رنجیدن مردمانش شده اند آزرده خاطر است. او برخلاف سکانس ملاقات آنها که پیشتر دیمن را شاه خطاب کرده بود، اینجا او را شاهزاده خطاب میکند. مقصود از این بازی با کلمات دو دلیل دارد. دلیل اول این است که همانطور که توضیح داده شد، اسکار در قبال عهد و پیمان مردمان خود وظیفه دارد. او نیز مانند پدربزرگش به عهد خود وفادار است پس باید نگاه فکریش نیز در راستای حمایت و سخنان پیشین او باشد. عهدی ملکه رینیرا را جانشین دانسته است. دلیل دوم نیز در امتداد دلیل اول است. تحقق اولی باعث میشود تا در قدم بعدی او نشان دهد، بیش از آن که به دیمن وفادار باشد به مردمان و راه و رسم خود احترام میگذارد.
جلوهگر این پایبندی اما چیزی جز قدم گذاشتن و رسیدن به آخرین نمایش نیست و آن هم اجرای این عدالت است. ویلیم بلک وود با آن که به دسکار سوگند خورده و وفاداریش را اعلام میکند، اما اعمال او نشان داده که فردی خودکامه بوده که برای رسیدن به اهداف خود حاضر است ساکنین سرزمین خود را آزرده کرده و به عهد آن ها خیانت کند. به همین دلیل هم اسکار چاره ای ندارد به جز اینکه برای همراه کردن مردمان خود، تهدید مقابل آنها را کنار زند. از همین جهت هم خواستار این میشود تا دیمن این امر را محقق کند.
پیشتر هم توضیح داده شد که شرایط کیفی افتدار دیمن و اسکار مشابه یکدیگر است. او برخلاف اینکه میداند ویلم مهرهای قابل توجه برای پیشبرد اهداف اوست، اما بیش از آن که به یک فرد نیاز داشته باشد، به یک ارتش نیاز دارد. به همین دلیل هم همانطور که برداشت صحنه نشان داد، صداهای دور او محو میشوند تا بهطور استعاری تضاد و تقابل قلب و فکر او صورت گیرد. درنهایت این ناچارگی او در مقابل جایگاه قدرت باشد تا او دست به شمشیر ببرد نه میل قلبیش. شمشیر عدالت نیز فرود میآید.
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
شمشیر عدالت بخش پایانی در ادامه دیمن و لرد جوان به محوطه.ی بیرونی هرنهال قدم میگذارند. اهمیت ساختار این سکانس از آن جهت است که هردوی آن ها به دنبال قانع کردن و راضی کردن یکدیگر و متقابلا افرادی که در حلقه قدرت آن ها، برای پیشبرد مقصود خود هستند. سرنوشت…
ارتش حرامزادگان بخش پایانی
بالاخره سریال میوه زمینه چینیهای خود را به بیننده میچشاند. ما میبینیم که ندیمه رینیرا در حال رساندن پیغام او برای جمع شدن بذرهای اژدها و امتحامی سخت است. جالب است که در حین مسیر به او توسط رداطلاییهای شهر کمک میشود. علت این مسئله علاوه بر نفوذ میساریا این است که بسیاری از رداطلاییها هنوز در قلب خود به دیمن تارگرین وفادار هستند.
در ادامه شک و تردیدهای بذرها خصوصا آنهایی که قرار است اژدهایی سوار شوند را میبینیم. هیو و همسرش در حال بحث و جدل با یکدیگر هستند. دختر آنها مرده است. گرچه مرگ او را ندیدیم اما خود واقعه دردناکی است. ما میفهمیم که هیو نوه جیهریس اول است و مادرش میزا سرا تارگرین میباشد. این موضوع باعث میشود که ما بدانیم که دختر او نیز یک نیمهتارگرین بوده و مرگ او خود نمادی کوچک از مسیر نابودی است که این خاندان در آن قدم برداشته است.
شخصیت مهم دیگر اولف میباشد. او که به دائمالخمر بودن معروف است حالا فرصتی پیش رویش گذاشته شده که میتواند زندگیش را زیر و رو کند. گرچه سریال اصل و نسب او را به ما فرزند بیلون شجاع، پدر ویسریس و دیمن، معرفی کرد، اما همانطور که میدانید، بیلون عشق زبانزدی به همسر خود داشته و این موضوع تغییری بحث برانگیز است که خب به هر حال باید با آن کنار بیاییم. حال او نیز در کنار دیگر بذرهای اژدها به مسیری قدم بر میدارد که با آتش و خون پیوند خورده است.
در همین حین رینا نیز ویل را عاجزانه ترک میکند.او که حالا به نحوی شرمنده رنیرا شده و بسیار درمانده است و مسئولیت فرزندان او بر روی دوشش، سنگینی میکنند،تصمیم میگیرد تابه سراغ اژدهایی که در ویل حضور دارد یعنی شیپاستیلر برود. تنها چیزی که میتواند حضور دوباره آنها را در ویل محقق سازد، این است که او بتواند این اژدها را رام کند. باید ببینیم که موفق میشود یا خیر.
بذرهای اژدها در دراگوون استون گرد هم میآیند. رینیرا با آنها سخخنهای پایانیش را میگوید. اما پیش از آن، اژدهابانان به حضور آنها اعتراض میکنند و رینیرا را بابت تصمیمی که گرفته سرزنش میکنند. البته دیدگاه آنها منطقی است. همانطور که خودشان نیز گفتند، اژدهایان موجوداتی باستانی هستند که تنها بازماندههای شکوه ووالدریای کهن میباشند و حالا قراد است عدهای رعیت که از ناکجاآباد آمده، سوار آنها شوند.
پس از اینکه بذرهاعزمشان را جزم کرده وارد دراگونمونت میشوند. دراگونمونت یک آتشفشان غیرفعال است که اژدهایان دراگون استون در آن لانه کرده و تخمگذاری میکنند. اولین اژدهایی که قرار است بذرها بخت خود را با آن بیازمایند، ورمیثور، خشم برنزی، اژدهای جیهریس است. اژدهایی رعب انگیز که بعد از ویگار بزرگترین اژدهای زنده است.
اولین کسی که داوطلب میشود و جرئت به چالش کشیدن ورمیثور را به جان میخرد، دنیس نقرهای است. جالب است بدانید بازیگر این شخصیت دچار معلولیتی مادرزادی در چهره خود است و هیچگونه گریمی برای او صورت نگرفته است. اما ورمیثور، یا بهتر است بگوییم اژدهایان، هرکسی را به عنوان سوار لایق نمیبینند برای همین شاهد یکی از خونینترین صحنههای سریال که با آتش پیوند خورده هستیم. ورمیثور خشم برنزی خود را بر سر بذرهای بخت برگشته اژدها فرود میآورد.
درنهایت پس از یک گریز، تنها کسی که باقی میماند تا ورمیثور سر خود را برای او خم کند، هیوی پتک است. آهنگری که همه چیزش را از دست داده و تنها به امید همسرش زنده است. دیگر بذر اژدهایی که فرار میکند، اولف است. او که همانطور که مشخص بود آنقدر جربزهای در خود ندارد، به گوشه و کناری میگریزد که ناگهان با سیلوروینگ، اژدهای ملکه آلیسان روبرو میشود. جالب است بدانید سیلوروینگ بسیار اژدهای دوستانهای است. بهخاطر همین با مهربانی با اولف برخورد کرده و درنهایت او را به عنوان سوار میپذیرد.
سپس میبینیم که اولف با سیلوروینگ بر فراز کینگزلندیگ پرواز میکند. ایموند متوجه حضور اژدهای جدیدی میشود. لاریس و لرد آیرنراد نگاهی معنادار به یکدیگر میاندازند. باد حالا خبر اژدهایان را به ایموند رسانده است. او با عجله به دنبال ویگار میرود تا این اژدهای جدید را دنبال میکند. اما چیزی ترسناکتر منتظر اوست. حالا دیگر رینیرا درمانده نیست و اژدهایان زیادی را دارد که قرار است وزنهی جنگ را به سمت او پایین بیاورند. ایموند با دیدن اژدهایان رینیرا شاید، یا اینکه میداند دراگون استون لانهی اژدهایان زیادی است، تصمیم به فرار میگیرد. حالا باید دید که رینیرا از قدرتی که به دست او رسیده چگونه استفاده میکند.
آیا حرامزادگان سواران لایقی هستند؟ سوالی که در ادامه داستان جواب آن را خواهیم یافت.
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
بالاخره سریال میوه زمینه چینیهای خود را به بیننده میچشاند. ما میبینیم که ندیمه رینیرا در حال رساندن پیغام او برای جمع شدن بذرهای اژدها و امتحامی سخت است. جالب است که در حین مسیر به او توسط رداطلاییهای شهر کمک میشود. علت این مسئله علاوه بر نفوذ میساریا این است که بسیاری از رداطلاییها هنوز در قلب خود به دیمن تارگرین وفادار هستند.
در ادامه شک و تردیدهای بذرها خصوصا آنهایی که قرار است اژدهایی سوار شوند را میبینیم. هیو و همسرش در حال بحث و جدل با یکدیگر هستند. دختر آنها مرده است. گرچه مرگ او را ندیدیم اما خود واقعه دردناکی است. ما میفهمیم که هیو نوه جیهریس اول است و مادرش میزا سرا تارگرین میباشد. این موضوع باعث میشود که ما بدانیم که دختر او نیز یک نیمهتارگرین بوده و مرگ او خود نمادی کوچک از مسیر نابودی است که این خاندان در آن قدم برداشته است.
شخصیت مهم دیگر اولف میباشد. او که به دائمالخمر بودن معروف است حالا فرصتی پیش رویش گذاشته شده که میتواند زندگیش را زیر و رو کند. گرچه سریال اصل و نسب او را به ما فرزند بیلون شجاع، پدر ویسریس و دیمن، معرفی کرد، اما همانطور که میدانید، بیلون عشق زبانزدی به همسر خود داشته و این موضوع تغییری بحث برانگیز است که خب به هر حال باید با آن کنار بیاییم. حال او نیز در کنار دیگر بذرهای اژدها به مسیری قدم بر میدارد که با آتش و خون پیوند خورده است.
در همین حین رینا نیز ویل را عاجزانه ترک میکند.او که حالا به نحوی شرمنده رنیرا شده و بسیار درمانده است و مسئولیت فرزندان او بر روی دوشش، سنگینی میکنند،تصمیم میگیرد تابه سراغ اژدهایی که در ویل حضور دارد یعنی شیپاستیلر برود. تنها چیزی که میتواند حضور دوباره آنها را در ویل محقق سازد، این است که او بتواند این اژدها را رام کند. باید ببینیم که موفق میشود یا خیر.
بذرهای اژدها در دراگوون استون گرد هم میآیند. رینیرا با آنها سخخنهای پایانیش را میگوید. اما پیش از آن، اژدهابانان به حضور آنها اعتراض میکنند و رینیرا را بابت تصمیمی که گرفته سرزنش میکنند. البته دیدگاه آنها منطقی است. همانطور که خودشان نیز گفتند، اژدهایان موجوداتی باستانی هستند که تنها بازماندههای شکوه ووالدریای کهن میباشند و حالا قراد است عدهای رعیت که از ناکجاآباد آمده، سوار آنها شوند.
پس از اینکه بذرهاعزمشان را جزم کرده وارد دراگونمونت میشوند. دراگونمونت یک آتشفشان غیرفعال است که اژدهایان دراگون استون در آن لانه کرده و تخمگذاری میکنند. اولین اژدهایی که قرار است بذرها بخت خود را با آن بیازمایند، ورمیثور، خشم برنزی، اژدهای جیهریس است. اژدهایی رعب انگیز که بعد از ویگار بزرگترین اژدهای زنده است.
اولین کسی که داوطلب میشود و جرئت به چالش کشیدن ورمیثور را به جان میخرد، دنیس نقرهای است. جالب است بدانید بازیگر این شخصیت دچار معلولیتی مادرزادی در چهره خود است و هیچگونه گریمی برای او صورت نگرفته است. اما ورمیثور، یا بهتر است بگوییم اژدهایان، هرکسی را به عنوان سوار لایق نمیبینند برای همین شاهد یکی از خونینترین صحنههای سریال که با آتش پیوند خورده هستیم. ورمیثور خشم برنزی خود را بر سر بذرهای بخت برگشته اژدها فرود میآورد.
درنهایت پس از یک گریز، تنها کسی که باقی میماند تا ورمیثور سر خود را برای او خم کند، هیوی پتک است. آهنگری که همه چیزش را از دست داده و تنها به امید همسرش زنده است. دیگر بذر اژدهایی که فرار میکند، اولف است. او که همانطور که مشخص بود آنقدر جربزهای در خود ندارد، به گوشه و کناری میگریزد که ناگهان با سیلوروینگ، اژدهای ملکه آلیسان روبرو میشود. جالب است بدانید سیلوروینگ بسیار اژدهای دوستانهای است. بهخاطر همین با مهربانی با اولف برخورد کرده و درنهایت او را به عنوان سوار میپذیرد.
سپس میبینیم که اولف با سیلوروینگ بر فراز کینگزلندیگ پرواز میکند. ایموند متوجه حضور اژدهای جدیدی میشود. لاریس و لرد آیرنراد نگاهی معنادار به یکدیگر میاندازند. باد حالا خبر اژدهایان را به ایموند رسانده است. او با عجله به دنبال ویگار میرود تا این اژدهای جدید را دنبال میکند. اما چیزی ترسناکتر منتظر اوست. حالا دیگر رینیرا درمانده نیست و اژدهایان زیادی را دارد که قرار است وزنهی جنگ را به سمت او پایین بیاورند. ایموند با دیدن اژدهایان رینیرا شاید، یا اینکه میداند دراگون استون لانهی اژدهایان زیادی است، تصمیم به فرار میگیرد. حالا باید دید که رینیرا از قدرتی که به دست او رسیده چگونه استفاده میکند.
آیا حرامزادگان سواران لایقی هستند؟ سوالی که در ادامه داستان جواب آن را خواهیم یافت.
#تحلیل
#تحلیل_اپیزود_هفتم_فصل_دوم
#خاندان_اژدها
#HOTD
@Westerosir
رویای شاهزادهی یاغی، چه بود؟
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است🟧
(قسمت اول)
دیمون در فصل دوم HOTD، مسیر عجیبی را طی کرد. مسیری با حضور پررنگ هرنهال، آلیس ریورز و رویاهایی از رینیرا جوان، لینا همسرش و ویسریس برادرش که به تغییر نگاهش ختم شد. این تغییر نگرش، در اقداماتش به وضوح دیده شد، اما مهمترین رویای دیمون آخرین رویای او در این فصل بود . طرفداران دنیای "بازی تاج و تخت" میدانند که ویژنی که دیمون میبیند نه تنها یک توهم نیست، بلکه نگاهی است به آینده با کمک جادوی درخت ویروود. و این الیس ریورز است که دیمون را به سمت این درخت ویروود میبرد و به دیمون میگوید که "آماده است تا سرنوشتش را بداند"، اما دیمون بسیار فراتر از سرنوشتش را میبیند.
این رویا از مرگ دیمون بسیار فراتر رفته و صحنههایی از آینده و پیشگویی آتش و یخ را برای دیمون فاش میکند. و دیمون اولین تارگرینی نیست که از این پیشگویی باخبر میشود. اگان فاتح این پیشگویی را دیده بود و آن را سینه به سینه منتقل کرده بود. ویسریس اول به این پیشگویی کاملاً ایمان داشت. حتی رینیرا از این پیشگویی برای رسیدن به حکومت استفاده میکند. طرفداران دنیای مارتین بیشتر با این پیشگویی آشنا هستند، چون پیشگویی در مورد وقایع داستان "بازی تاج و تخت" است. با اضافه کردن این پیشگویی به خط داستانی دیمون، HOTD بار دیگر با سریالِ مادرش ارتباط معنایی ایجاد میکند و این بار تا جایی پیش میرود که شخصیتهایی از سریال اصلی را نشان میدهد. رؤیای دیمون پر ازتصاویر آشنا و ناآشنایی است که ممکن است معنای آن به راحتی نادیده گرفته شود. در این مقاله رویای دیمون را واکاوی خواهیم کرد. با اینکه قطعا دیمون درک کاملی از رویا نخواهد داشت، ما به واکاوی رویای دیمون میپردازیم.
🍁 این همان بلادریون یا کلاغ سه چشم در GOT نبود؟
اولین تصویر، مردی است که در ریشههای درخت گیر کرده! ولی مشکلی با این قضیه ندارد. مرد موهایی تارگرینی دارد و روی یک طرف صورتش لکهای شرابی رنگ است. این لکهی خاص به ما میگوید که این مرد بریندن ریورز یا "بلادریون" است، حرامزادهی اگان چهارم (بی لیاقت)، و نتیجهی (پسرِ نوهی) دیمون. این صحنه سندی است، که بلادریون در GOT ظاهر شدهاست. با نگاهی به گذشتهی کلاغ سهچشم (با بازی مکس فون سیدو) در GOT، میشد حدس زد که او، همان بلادریون است. بلادریون در این قسمت، هر دوچشمش سالم بود و برخلاف کتاب زال (آلبینو) هم نبود. راضی باشید! در GOT همان لکه را هم نداشت.
به هرحال ریشههای درخت ثابت میکند که این همان کسی است که با برن ملاقات میکند. به علاوه، یک کلاغ سه چشم شبیه همان کلاغی که برن دیده بود، در رویا دیده شد. به نظر میرسید که ما این رویا را از چشم این پرنده میبینیم. قطعا دیمون درکی ازاهمیت بلادریون و کلاغ سه چشم نخواهد داشت، اما، خاندان اژدها بار دیگر به بازی تاج و تخت گره خورد.
🍁 چرا دیمون، نایت کینگ و وایتواکرها را میبیند؟
بخش بعدی رؤیای دیمون راجع به پیشگویی بزرگ دنیای آتش و یخ است. او نایت کینگ و ارتش وایتواکرها را در حال پیشروی در جنگلهایی یخزده میبیند. این صحنه را از چشمان یک حیوان در حال دویدن (که احتمالاً یک گرگ است)میبینیم، تصویری واضح از تهدیدی علیه وستروس. تهدیدی که در پیشگویی آتش و یخ به آن اشاره شده است.این ویژن، سندی بر ادعای استارکهاست: "زمستان در راه است". نایت کینگ بزرگترین دشمن وستروس خواهد بود و این قلمرو باید برای آن آماده شود. ویسریس گفت که اگان فاتح با باورِ اتحاد علیه پادشاه شب، وستروس را فتح کرد. پیام این پیشگویی برای دیمون متفاوت است، اگرچه وستروس باید متحد شود، اما این کار، بر دوش دیمون نخواهد بود.
🐉 ادامه دارد...
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است🟧
(قسمت اول)
دیمون در فصل دوم HOTD، مسیر عجیبی را طی کرد. مسیری با حضور پررنگ هرنهال، آلیس ریورز و رویاهایی از رینیرا جوان، لینا همسرش و ویسریس برادرش که به تغییر نگاهش ختم شد. این تغییر نگرش، در اقداماتش به وضوح دیده شد، اما مهمترین رویای دیمون آخرین رویای او در این فصل بود . طرفداران دنیای "بازی تاج و تخت" میدانند که ویژنی که دیمون میبیند نه تنها یک توهم نیست، بلکه نگاهی است به آینده با کمک جادوی درخت ویروود. و این الیس ریورز است که دیمون را به سمت این درخت ویروود میبرد و به دیمون میگوید که "آماده است تا سرنوشتش را بداند"، اما دیمون بسیار فراتر از سرنوشتش را میبیند.
این رویا از مرگ دیمون بسیار فراتر رفته و صحنههایی از آینده و پیشگویی آتش و یخ را برای دیمون فاش میکند. و دیمون اولین تارگرینی نیست که از این پیشگویی باخبر میشود. اگان فاتح این پیشگویی را دیده بود و آن را سینه به سینه منتقل کرده بود. ویسریس اول به این پیشگویی کاملاً ایمان داشت. حتی رینیرا از این پیشگویی برای رسیدن به حکومت استفاده میکند. طرفداران دنیای مارتین بیشتر با این پیشگویی آشنا هستند، چون پیشگویی در مورد وقایع داستان "بازی تاج و تخت" است. با اضافه کردن این پیشگویی به خط داستانی دیمون، HOTD بار دیگر با سریالِ مادرش ارتباط معنایی ایجاد میکند و این بار تا جایی پیش میرود که شخصیتهایی از سریال اصلی را نشان میدهد. رؤیای دیمون پر ازتصاویر آشنا و ناآشنایی است که ممکن است معنای آن به راحتی نادیده گرفته شود. در این مقاله رویای دیمون را واکاوی خواهیم کرد. با اینکه قطعا دیمون درک کاملی از رویا نخواهد داشت، ما به واکاوی رویای دیمون میپردازیم.
🍁 این همان بلادریون یا کلاغ سه چشم در GOT نبود؟
اولین تصویر، مردی است که در ریشههای درخت گیر کرده! ولی مشکلی با این قضیه ندارد. مرد موهایی تارگرینی دارد و روی یک طرف صورتش لکهای شرابی رنگ است. این لکهی خاص به ما میگوید که این مرد بریندن ریورز یا "بلادریون" است، حرامزادهی اگان چهارم (بی لیاقت)، و نتیجهی (پسرِ نوهی) دیمون. این صحنه سندی است، که بلادریون در GOT ظاهر شدهاست. با نگاهی به گذشتهی کلاغ سهچشم (با بازی مکس فون سیدو) در GOT، میشد حدس زد که او، همان بلادریون است. بلادریون در این قسمت، هر دوچشمش سالم بود و برخلاف کتاب زال (آلبینو) هم نبود. راضی باشید! در GOT همان لکه را هم نداشت.
به هرحال ریشههای درخت ثابت میکند که این همان کسی است که با برن ملاقات میکند. به علاوه، یک کلاغ سه چشم شبیه همان کلاغی که برن دیده بود، در رویا دیده شد. به نظر میرسید که ما این رویا را از چشم این پرنده میبینیم. قطعا دیمون درکی ازاهمیت بلادریون و کلاغ سه چشم نخواهد داشت، اما، خاندان اژدها بار دیگر به بازی تاج و تخت گره خورد.
🍁 چرا دیمون، نایت کینگ و وایتواکرها را میبیند؟
بخش بعدی رؤیای دیمون راجع به پیشگویی بزرگ دنیای آتش و یخ است. او نایت کینگ و ارتش وایتواکرها را در حال پیشروی در جنگلهایی یخزده میبیند. این صحنه را از چشمان یک حیوان در حال دویدن (که احتمالاً یک گرگ است)میبینیم، تصویری واضح از تهدیدی علیه وستروس. تهدیدی که در پیشگویی آتش و یخ به آن اشاره شده است.این ویژن، سندی بر ادعای استارکهاست: "زمستان در راه است". نایت کینگ بزرگترین دشمن وستروس خواهد بود و این قلمرو باید برای آن آماده شود. ویسریس گفت که اگان فاتح با باورِ اتحاد علیه پادشاه شب، وستروس را فتح کرد. پیام این پیشگویی برای دیمون متفاوت است، اگرچه وستروس باید متحد شود، اما این کار، بر دوش دیمون نخواهد بود.
🐉 ادامه دارد...
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
Telegraph
رویای شاهزادهی یاغی، چه بود؟
دیمون در فصل دوم HOTD، مسیر عجیبی را طی کرد. حضورش در هرنهال باعث شد که با دیدن رؤیاهایی از عزیزان از دست رفتهاش، دیدگاه خود را تغییر دهد. این تغییر نگرش، در اقداماتش به وضوح دیده شد، اما رویای دیمون در قسمت پایانی فصل دوم مهمترین رویای او بود. طرفداران…
مروری بر آخرین قسمت تا دو سال آینده
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است🟧
«خاندان اژدها» به جای اینکه با نبردی ویرانگر به پایان برسد، با دعوای کلامی بین رینریا و آلیسنت به پایان میرسد. پایانی عجیب برای فصلی عجیب.
🐉 فینال فصل دوم به جای وستروس، در قارهی شنی و پر از دزد دریایی شرقی، یعنی اسوس آغاز میشود. تایلند لنیستر برای مذاکره با تریآرکی به آنجا رفته تا حمایتشان از سبزها را در ازای جزایر استپاستونز تضمین کند. شاراکو لوهار پس از شکست تایلند در مبارزهای گلآلود، با رهبری ناوگان دریایی به منظور شکستن محاصره کینگزلندینگ موافقت میکند.
🐉 در پایتخت، شاهزاده نایبالسلطنه ایموند، پس از اینکه یک شهر کامل را با اژدهایش ویگارمیسوزاند، بازمیگردد. خواهرش هلینا و مادرش آلیسنت از این کار ایموند وحشت زدهاند،و این وحشت زمانی که اگان از هلینا میخواهد تا با دریمفایر در جنگ کمکشان کند، به اوج میرسد. الیسنت از هلینا دفاع میکند و هلینا فاش میکند که از اتفاقاتی که ایموند در روکز رست رقم زده که منجر به وضعیت وخیم اگان شده است، باخبر است.
🐉 در همین اوضاع، اگان حال خوبی ندارد. به سختی میتواند راه برود، شدیدا افسرده شده و حتی به درستی نمیتواند ادرارش را کنترل کند. ارباب نجواهایش، لاریس استرانگ، پیشنهاد میکند که با اتکا به ذخیرهی طلا لاریس، به براووس فرار کنند، تا مقدمات بازگشت پیروزمندانه اگان به وستروس فراهم شود.
🐉 کیلومترها دورتر، سر کریستون کول نیز مانند اگان، بعد از روکزرست آن آدم سابق نیست. او پس از اینکه از حملهی اژدها نجات یافته، شوکه است و معتقد است که ارتشش به سوی نابودی پیش میرود. برادر آلیسنت، گوین هایتاور پی برده است که کریستون با خواهرش خوابیده است. اما کریستون اعتراف میکند که مصیبت، تنها ارمغان تمایلاتش به زنان بوده است.
🐉 در طول این فصل، دیمون تارگرین (مت اسمیت) سفر روانی سخت و عجیبی را پشت سر گذاشته بود، اما این قسمت، شگفتانگیزترین سفر را در خود داشت. آلیس ریورز، دیمون را به محل درخت ویروود میبرد، جایی که او رویایی از آینده میبیند. او برندن ریورز (کلاغ سهچشم با بازی مکس فون سیدو در GOT) و وایتواکرها را در آن سوی دیوار میبیند، نگاهی به دنریس تارگرین همراه با سه اژدهای نوزادش میاندازد. دیمون همچنین خود را در حال غرق شدن، رینریا را نشسته بر تخت آهنین، یک اژدهای مرده و انبوهی از اجساد میبیند. ویژن دیمون با خیره شدن هلینا به او به پایان میرسد، که به او میگوید که او باید نقش خود را در داستان بزرگ وستروس بازی کند. همزمان در کینگزلندینگ، رویای هلینا توسط ایموند قطع میشود. هلینا به ایموند از سرنوشت قریبالوقوعش میگوید که پیش چشم خدا بلعیده خواهد شد، و اشاره میکند که اگان دوباره پادشاه خواهد شد. رویا، دیمون را به حدی میترساند که متقاعد میشود باید در برابر رینریا زانو بزند و ارتش و حمایت خود را به سیاهان بدهد.
🐉 در آخر و در دراگوناستون، آلیسنت به طور مخفیانه به دیدار رینیرا دیدار میرود و از او میخواهد که به جنگ پایان دهد. پس از اینکه ایموند او را از شورای کوچک اخراج کرد،به نظر، آلیسنت به خود آمده و از سیاستبازی خسته شده است. او به رینیرا میگوید که در حالی که ایموند و کریستون در جنگ باشند، نیروهای سیاه میتوانند درعرض سه روز کینگزلندینگ را تسخیر کنند. او حتی با پیشنهاد رینریا، پسر در ازای پسر هم موافقت میکند، و میگوید که رینیرا میتواند اگان را بکشد تا قدرت را به طور کامل در دست بگیرد.دیدار الیسنت و رینریا پرتنش و دراماتیک است اما نه تنها پایبندی الیسنت به قولهایش قطعی نیست، بلکه اعتماد رینریا به الیسنت هم سست است.
🐉 پس از این دیالوگ، نیروهای سبز و سیاه برای جنگی تمامعیار آماده میشوند. لنیسترها به سبزها میپیوندند، کشتیهای ترایآرکی با ناوگان ولاریون روبرو میشوند و استارکها به سوی جنوب میروند تا به جنگ بپیوندند. لاریس و اگان نیز از کینگزلندینگ فرار میکنند و اتو هایتاور را در جایی در یک زندان میبینیم.
🐉علاوه بر این، دو اژدهای دیگر نیز وارد بازی میشوند: رینا تارگرین، دختر دیمون، اژدهای گمشدهای به نام شیپاستیلر رامییابد و اژدهای آبی بزرگی را بر فراز ارتش سبزها میبینیم. ملکهی آبی، تساریون نام دارد و متعلق به دیرون تارگرین، پسر آلیسنت است که هنوز در سریال ظاهر نشده اما تمام این مدت در اولدتاون بوده است. به نظر میرسد که فصل سوم بالاخره چشممان به جمال این تارگرین گمشده باز خواهد شد، و نبردهای بیشتری با اژدهایان خواهیم دید.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است🟧
«خاندان اژدها» به جای اینکه با نبردی ویرانگر به پایان برسد، با دعوای کلامی بین رینریا و آلیسنت به پایان میرسد. پایانی عجیب برای فصلی عجیب.
🐉 فینال فصل دوم به جای وستروس، در قارهی شنی و پر از دزد دریایی شرقی، یعنی اسوس آغاز میشود. تایلند لنیستر برای مذاکره با تریآرکی به آنجا رفته تا حمایتشان از سبزها را در ازای جزایر استپاستونز تضمین کند. شاراکو لوهار پس از شکست تایلند در مبارزهای گلآلود، با رهبری ناوگان دریایی به منظور شکستن محاصره کینگزلندینگ موافقت میکند.
🐉 در پایتخت، شاهزاده نایبالسلطنه ایموند، پس از اینکه یک شهر کامل را با اژدهایش ویگارمیسوزاند، بازمیگردد. خواهرش هلینا و مادرش آلیسنت از این کار ایموند وحشت زدهاند،و این وحشت زمانی که اگان از هلینا میخواهد تا با دریمفایر در جنگ کمکشان کند، به اوج میرسد. الیسنت از هلینا دفاع میکند و هلینا فاش میکند که از اتفاقاتی که ایموند در روکز رست رقم زده که منجر به وضعیت وخیم اگان شده است، باخبر است.
🐉 در همین اوضاع، اگان حال خوبی ندارد. به سختی میتواند راه برود، شدیدا افسرده شده و حتی به درستی نمیتواند ادرارش را کنترل کند. ارباب نجواهایش، لاریس استرانگ، پیشنهاد میکند که با اتکا به ذخیرهی طلا لاریس، به براووس فرار کنند، تا مقدمات بازگشت پیروزمندانه اگان به وستروس فراهم شود.
🐉 کیلومترها دورتر، سر کریستون کول نیز مانند اگان، بعد از روکزرست آن آدم سابق نیست. او پس از اینکه از حملهی اژدها نجات یافته، شوکه است و معتقد است که ارتشش به سوی نابودی پیش میرود. برادر آلیسنت، گوین هایتاور پی برده است که کریستون با خواهرش خوابیده است. اما کریستون اعتراف میکند که مصیبت، تنها ارمغان تمایلاتش به زنان بوده است.
🐉 در طول این فصل، دیمون تارگرین (مت اسمیت) سفر روانی سخت و عجیبی را پشت سر گذاشته بود، اما این قسمت، شگفتانگیزترین سفر را در خود داشت. آلیس ریورز، دیمون را به محل درخت ویروود میبرد، جایی که او رویایی از آینده میبیند. او برندن ریورز (کلاغ سهچشم با بازی مکس فون سیدو در GOT) و وایتواکرها را در آن سوی دیوار میبیند، نگاهی به دنریس تارگرین همراه با سه اژدهای نوزادش میاندازد. دیمون همچنین خود را در حال غرق شدن، رینریا را نشسته بر تخت آهنین، یک اژدهای مرده و انبوهی از اجساد میبیند. ویژن دیمون با خیره شدن هلینا به او به پایان میرسد، که به او میگوید که او باید نقش خود را در داستان بزرگ وستروس بازی کند. همزمان در کینگزلندینگ، رویای هلینا توسط ایموند قطع میشود. هلینا به ایموند از سرنوشت قریبالوقوعش میگوید که پیش چشم خدا بلعیده خواهد شد، و اشاره میکند که اگان دوباره پادشاه خواهد شد. رویا، دیمون را به حدی میترساند که متقاعد میشود باید در برابر رینریا زانو بزند و ارتش و حمایت خود را به سیاهان بدهد.
🐉 در آخر و در دراگوناستون، آلیسنت به طور مخفیانه به دیدار رینیرا دیدار میرود و از او میخواهد که به جنگ پایان دهد. پس از اینکه ایموند او را از شورای کوچک اخراج کرد،به نظر، آلیسنت به خود آمده و از سیاستبازی خسته شده است. او به رینیرا میگوید که در حالی که ایموند و کریستون در جنگ باشند، نیروهای سیاه میتوانند درعرض سه روز کینگزلندینگ را تسخیر کنند. او حتی با پیشنهاد رینریا، پسر در ازای پسر هم موافقت میکند، و میگوید که رینیرا میتواند اگان را بکشد تا قدرت را به طور کامل در دست بگیرد.دیدار الیسنت و رینریا پرتنش و دراماتیک است اما نه تنها پایبندی الیسنت به قولهایش قطعی نیست، بلکه اعتماد رینریا به الیسنت هم سست است.
🐉 پس از این دیالوگ، نیروهای سبز و سیاه برای جنگی تمامعیار آماده میشوند. لنیسترها به سبزها میپیوندند، کشتیهای ترایآرکی با ناوگان ولاریون روبرو میشوند و استارکها به سوی جنوب میروند تا به جنگ بپیوندند. لاریس و اگان نیز از کینگزلندینگ فرار میکنند و اتو هایتاور را در جایی در یک زندان میبینیم.
🐉علاوه بر این، دو اژدهای دیگر نیز وارد بازی میشوند: رینا تارگرین، دختر دیمون، اژدهای گمشدهای به نام شیپاستیلر رامییابد و اژدهای آبی بزرگی را بر فراز ارتش سبزها میبینیم. ملکهی آبی، تساریون نام دارد و متعلق به دیرون تارگرین، پسر آلیسنت است که هنوز در سریال ظاهر نشده اما تمام این مدت در اولدتاون بوده است. به نظر میرسد که فصل سوم بالاخره چشممان به جمال این تارگرین گمشده باز خواهد شد، و نبردهای بیشتری با اژدهایان خواهیم دید.
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
Telegraph
مروری بر آخرین قسمت تا دو سال آینده
«خاندان اژدها» به جای اینکه با نبردی ویرانگر به پایان برسد، با یکدعوای کلامی بین رینریا و آلیسنت به پایان میرسد، که برای بسیاری از طرفداران عجیب بود. فینال فصل دوم به جای وستروس، در قارهی شنی و پر از دزد دریایی شرقی، یعنی اسوس آغاز میشود. تایلند لنیستر…
🎞 خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»!
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرح مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
فصل دوم سریال خاندان اژدها پایان یافت. کسانی که کتابخوان هستند، مطمئناً اپیزود جدید که عنوان «ملکهای که همیشه بود» را دارد و این نام تغییری در لقبی است که به شاهدخت رینیس داده شده و اکنون کورلیس کشتی جنگی خود را به نام او نامگذاری کرده است. این اپیزود با منبع اصلی، آتش و خون اثر جرج آر.آر. مارتین، بسیار متفاوت است و هرگز در رویاهای عجیبم نیز فکر نمیکردم داستان را بتوان در این جهت پیش برد. برخی از تغییرات از همان قسمت اول فصل اول شروع شد و برخی دیگر، تحولات جدیدتری هستند. به هر حال، میتوان با اطمینان گفت که اپیزود پایانی، چیزها را به گونهای تغییر میدهد که نویسندگان هرگز نمیتوانند از آن بازگردند: جنگ توسط چه کسی و برای چه چیزی انجام میشود؟ بیایید تا نگاهی به اتفاقات رخ داده در سریال بیاندازیم.
تیم سبز
میتوانیم درست از پایان شروع کنیم: در صحنهای که شبیه صحنهی اپیزود دوم این فصل بود؛ جایی که رینیرا به امید برقراری صلح با الیسنت به کینگزلندینگ رفت. ملکهی بیوه به دراگوناستون میرسد تا از رینیرا برای آزادی خودش، هلینا و جهیرای کوچک درخواست کند. الیسنت که از نقشههایی که دیگر نمیتواند آنها را کنترل کند، خسته است و همچنین از بیرحمی ایموند وحشتزده و بیمار، میخواهد خودش را از جنگ دور کند و دستهایش را از همهی عواقب آتی آن بشوید. او نمیخواهد بخشی از این دیوانگی باشد و برای افراد بیگناه خانوادهاش امنیت میخواهد که رینیرا آن را به تمسخر میگیرد. در یک نکته آن دو اختلاف نظر دارند: رینیرا نمیتواند اجازه دهد اگان زنده بماند و مهم نیست که چقدر اگان شکسته باشد. رینیرا میگوید: «پسر در ازای پسر». الیسنت متأسفانه رضایت میدهد (شاید یک تله؟)، و رینیرا را متقاعد میکند که تا سه روز دیگر به پایتخت برود؛ زمانی که ایموند به ریورلندز رهسپار میشود. در نهایت، او به اعدام اگان راضی میشود.
اما آیا هیچکدام از اینها در آتش و خون اتفاق افتاده است؟
نه، زیرا اگر الیسنت در دراگون استون - یا رینیرا در کینگزلندینگ - ظاهر میشد، بدون تردید دیگری او را زندانی میکرد. در سریال، این دو در زیر پرچم نمادینِ صلح ملاقات میکنند که باعثِ آن، دوستی سابقشان و خاطرهی ویسریس فقید که هر دوی آنها را دوست داشت، است. با این حال، این نقشه یکی از مهمترین پیروزیهای استراتژیک سیاهها در کتاب را از بین میبرد: فتح کینگزلندینگ که کاملاً زمانبندی و طرحریزی شده و نقشهی آن را دیمون کشیده بود. دیمون، ایموند را به سمت هرنهال میکشاند و به صورت پنهانی دژ را رها میکند و بر فراز کینگزلندینگ به رینیرا میپیوندد؛ پایتختی که بدون محافظ مانده و آمادهی تصاحب است. هنگامی که الیسنت، آخرین مسئول باقیمانده در پایتخت، دستور میدهد که پیامهایی برای متحدانشان ارسال شود، رداطلاییها شورش کرده و ضد سبزها اقدام میکنند و به فرمانده افسانهای خودشان، دیمون تارگرین، خوشامد میگویند. آنها جایگاهشان را مدیون دیمون بودند و او را بسیار دوست داشتند. اینجاست که این دیالوگ نمادین بیان میشود: «دیمون این رداها را به ما داده و مهم نیست که چگونه تلاش کنید تا آنها را تغییر دهید، آن رداها طلایی هستند.» [یعنی رنگ آنها به سبز تغییر پیدا نمیکند.]
اگر الیسنت به قول خود وفا کند، دلیلی ندارد که این اتفاقات رخ بدهد. و اگر او این کار را نکند و دوباره، نقشهای در ذهنش داشته باشد، ممکن است بدتر از این هم شود! نویسندگان با او مانند عروسکی رفتار میکنند تا در هر قسمت به هر طرحی که نیاز دارند، خدمت کند. الیسنت در کتاب، در مقابل رینیرا به زانو افتاده و التماس بخشش دارد. او پیشنهاد میکند که یک شورای بزرگ را فراخوانند تا تصمیم بگیرند که چه کسی باید حکومت کند.
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»!
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرح مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
فصل دوم سریال خاندان اژدها پایان یافت. کسانی که کتابخوان هستند، مطمئناً اپیزود جدید که عنوان «ملکهای که همیشه بود» را دارد و این نام تغییری در لقبی است که به شاهدخت رینیس داده شده و اکنون کورلیس کشتی جنگی خود را به نام او نامگذاری کرده است. این اپیزود با منبع اصلی، آتش و خون اثر جرج آر.آر. مارتین، بسیار متفاوت است و هرگز در رویاهای عجیبم نیز فکر نمیکردم داستان را بتوان در این جهت پیش برد. برخی از تغییرات از همان قسمت اول فصل اول شروع شد و برخی دیگر، تحولات جدیدتری هستند. به هر حال، میتوان با اطمینان گفت که اپیزود پایانی، چیزها را به گونهای تغییر میدهد که نویسندگان هرگز نمیتوانند از آن بازگردند: جنگ توسط چه کسی و برای چه چیزی انجام میشود؟ بیایید تا نگاهی به اتفاقات رخ داده در سریال بیاندازیم.
تیم سبز
میتوانیم درست از پایان شروع کنیم: در صحنهای که شبیه صحنهی اپیزود دوم این فصل بود؛ جایی که رینیرا به امید برقراری صلح با الیسنت به کینگزلندینگ رفت. ملکهی بیوه به دراگوناستون میرسد تا از رینیرا برای آزادی خودش، هلینا و جهیرای کوچک درخواست کند. الیسنت که از نقشههایی که دیگر نمیتواند آنها را کنترل کند، خسته است و همچنین از بیرحمی ایموند وحشتزده و بیمار، میخواهد خودش را از جنگ دور کند و دستهایش را از همهی عواقب آتی آن بشوید. او نمیخواهد بخشی از این دیوانگی باشد و برای افراد بیگناه خانوادهاش امنیت میخواهد که رینیرا آن را به تمسخر میگیرد. در یک نکته آن دو اختلاف نظر دارند: رینیرا نمیتواند اجازه دهد اگان زنده بماند و مهم نیست که چقدر اگان شکسته باشد. رینیرا میگوید: «پسر در ازای پسر». الیسنت متأسفانه رضایت میدهد (شاید یک تله؟)، و رینیرا را متقاعد میکند که تا سه روز دیگر به پایتخت برود؛ زمانی که ایموند به ریورلندز رهسپار میشود. در نهایت، او به اعدام اگان راضی میشود.
اما آیا هیچکدام از اینها در آتش و خون اتفاق افتاده است؟
نه، زیرا اگر الیسنت در دراگون استون - یا رینیرا در کینگزلندینگ - ظاهر میشد، بدون تردید دیگری او را زندانی میکرد. در سریال، این دو در زیر پرچم نمادینِ صلح ملاقات میکنند که باعثِ آن، دوستی سابقشان و خاطرهی ویسریس فقید که هر دوی آنها را دوست داشت، است. با این حال، این نقشه یکی از مهمترین پیروزیهای استراتژیک سیاهها در کتاب را از بین میبرد: فتح کینگزلندینگ که کاملاً زمانبندی و طرحریزی شده و نقشهی آن را دیمون کشیده بود. دیمون، ایموند را به سمت هرنهال میکشاند و به صورت پنهانی دژ را رها میکند و بر فراز کینگزلندینگ به رینیرا میپیوندد؛ پایتختی که بدون محافظ مانده و آمادهی تصاحب است. هنگامی که الیسنت، آخرین مسئول باقیمانده در پایتخت، دستور میدهد که پیامهایی برای متحدانشان ارسال شود، رداطلاییها شورش کرده و ضد سبزها اقدام میکنند و به فرمانده افسانهای خودشان، دیمون تارگرین، خوشامد میگویند. آنها جایگاهشان را مدیون دیمون بودند و او را بسیار دوست داشتند. اینجاست که این دیالوگ نمادین بیان میشود: «دیمون این رداها را به ما داده و مهم نیست که چگونه تلاش کنید تا آنها را تغییر دهید، آن رداها طلایی هستند.» [یعنی رنگ آنها به سبز تغییر پیدا نمیکند.]
اگر الیسنت به قول خود وفا کند، دلیلی ندارد که این اتفاقات رخ بدهد. و اگر او این کار را نکند و دوباره، نقشهای در ذهنش داشته باشد، ممکن است بدتر از این هم شود! نویسندگان با او مانند عروسکی رفتار میکنند تا در هر قسمت به هر طرحی که نیاز دارند، خدمت کند. الیسنت در کتاب، در مقابل رینیرا به زانو افتاده و التماس بخشش دارد. او پیشنهاد میکند که یک شورای بزرگ را فراخوانند تا تصمیم بگیرند که چه کسی باید حکومت کند.
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
رویای شاهزادهی یاغی، چه بود؟
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است و اسپویل کامل داستان از کتاب است🟧
(قسمت دوم)
🍁 مرگ اژدهایان، نمادی از جنگ، در عین حال تصویری از آینده
دیمون در ادامه رؤیایش، اژدهای مردهای با پس ازمینهای از اژدهایان دیگری که مردهاند، میبیند. تصویری از آیندهای نزدیک و از مرگ اژدهایان. از آنجایی در کتاب آتش و خون جنگی که با این تعداد از اژدهای مرده وجود ندارد، این صحنه را میتوان تمثیلی از انقراض اژدهایان دانست که اندکی پس از اتمام رقص تکمیل میشود. در واقع تا اینجای سریال هم دو اژدها کشته شدند، ولی تا فاصلهی زیادی تا نهایی شدن تصویر داریم. این قسمت از رویا جایی است که دیمون نقشی حیاتی در آن ایفا میکند. شناسایی اژدهای روی زمین کار سختی است چون شبیه هیچ کدام از اژدهایان سریال نیست. اما شاید دریمفایر باشد، که مرگی بسیار سختتر از مرگ در میدان نبرد دارد. دریمفایر در حملهی مردم خشمگین به دراگونپیت و زیر آوار خانهاش در کینگزلندینگ جان میدهد.
🍁 دیمون مرگ و غرق شدنش در آب را میبیند!
رویاهای دیمون با پیشگویی ادامهمییابند و اینبار نوبت دیمون است که بازیگر نقش اول رویا باشد. رویا جایی بود که دیمون در آن، سالها خودش را روی تخت آهنین میدید. اما این رویا فرق داشت. وقتی دیمون تازه به هرنهال رسیده بود، الیس مرگش را پیشبینی کرد و حالا دیمون مرگش را میبیند. در رویا دیمون، خودش را میبیند که در آب افتاده و غرق میشود. لحظات آخر دیمون در نبرد "بر فراز چشم خدایان" و در رویارویی با ایموند رقم خواهد خورد، جایی که هر دو شاهزاده و اژدهایانشان کشته خواهند شد. "بر فراز چشم خدایان" هر دو اژدها در دریاچهی هرنهال سقوط میکنند، کاراکسس در کنار دریاچه میمیرد و اجساد ایموند و ویگار در آب پیدا میشوند؛ اما جسد دیمون پیدا نمیشود و و دیگر کسی او را نمیبیند. درحالی که غرق شدن دیمون در کتاب تایید نشده است، اما این محتملترین نتیجهای است که میتوان گرفت.
از دید سوم شخص، مرگ دیمون بزرگترین صحنهی این رویا نیست، اما احتمالا مهمترین صحنه از نگاه خود دیمون خواهد بود. او میتواند سعی کند با سرنوشتش بجنگد و به هرنهال برنگردد یا در جنگ شرکت نکند. دیمون از این کارها را در کارنامهاش داشته است. اما او نقشش را میپذیرد در حالیکه میداند چه بر سرش میآید.
🍁 مادر اژدهایان در خاندان اژدها
پس از مرگ دیمون در رویا، شهاب سرخی در آسمان و بلافاصله سه تخم اژدها را در آتش میبینیم. سپس میبینیم که دنریس تارگرین در خاکستر نشسته، و سه اژدهای تازه از تخم درآمده روی شانههایش میخزند. فصل مهمی از آیندهی تارگرینها در نبرد علیه نایت کینگ، ترانهای از آتش و یخ. شهاب سرخ به پیشگویی معروفی در دنیای نغمه اشاره دارد، که به عنوان "شاهزادهای که وعده داده شده بود" شناخته میشود. این پیشگویی در واقع همان "نغمهی آتش و یخ" است که در HOTD به آن اشاره شده بود. پیشگویی میگوید که شهاب سرخ، نوید آمدن شاهزادهی موعود است. دنریس در GOT یکی از افرادی است که میتواند شاهزادهی موعود باشد.
تولد دوبارهی اژدهایان را با تصویری از تخمهای اژدها در آتش میبینیم، اتفاقی که در همان اوایل سریال اصلی رخ میدهد. اگرچه ما صورت دنریس را نمیبینیم، اما مطئنا این تصویر، کسی به جز او نیست. در واقع اصلا این شات، نمای پشت سر از همان شات پایانی فصل اول GOT است، که در آن دنریس را از روبهرو میبینیم که سه اژدهایش را به نمایش میگذارد. این رویا میتواند به این تفسیر که دنی شاهزادهی موعود است منتج شود.اما فراموش نکنیم که تفسیر رویا کار خطرناکی است.
🐉 ادامه دارد...
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
🟧 این مقاله حاوی اسپویل قسمت آخر فصل دوم است و اسپویل کامل داستان از کتاب است🟧
(قسمت دوم)
دیمون در ادامه رؤیایش، اژدهای مردهای با پس ازمینهای از اژدهایان دیگری که مردهاند، میبیند. تصویری از آیندهای نزدیک و از مرگ اژدهایان. از آنجایی در کتاب آتش و خون جنگی که با این تعداد از اژدهای مرده وجود ندارد، این صحنه را میتوان تمثیلی از انقراض اژدهایان دانست که اندکی پس از اتمام رقص تکمیل میشود. در واقع تا اینجای سریال هم دو اژدها کشته شدند، ولی تا فاصلهی زیادی تا نهایی شدن تصویر داریم. این قسمت از رویا جایی است که دیمون نقشی حیاتی در آن ایفا میکند. شناسایی اژدهای روی زمین کار سختی است چون شبیه هیچ کدام از اژدهایان سریال نیست. اما شاید دریمفایر باشد، که مرگی بسیار سختتر از مرگ در میدان نبرد دارد. دریمفایر در حملهی مردم خشمگین به دراگونپیت و زیر آوار خانهاش در کینگزلندینگ جان میدهد.
🍁 دیمون مرگ و غرق شدنش در آب را میبیند!
رویاهای دیمون با پیشگویی ادامهمییابند و اینبار نوبت دیمون است که بازیگر نقش اول رویا باشد. رویا جایی بود که دیمون در آن، سالها خودش را روی تخت آهنین میدید. اما این رویا فرق داشت. وقتی دیمون تازه به هرنهال رسیده بود، الیس مرگش را پیشبینی کرد و حالا دیمون مرگش را میبیند. در رویا دیمون، خودش را میبیند که در آب افتاده و غرق میشود. لحظات آخر دیمون در نبرد "بر فراز چشم خدایان" و در رویارویی با ایموند رقم خواهد خورد، جایی که هر دو شاهزاده و اژدهایانشان کشته خواهند شد. "بر فراز چشم خدایان" هر دو اژدها در دریاچهی هرنهال سقوط میکنند، کاراکسس در کنار دریاچه میمیرد و اجساد ایموند و ویگار در آب پیدا میشوند؛ اما جسد دیمون پیدا نمیشود و و دیگر کسی او را نمیبیند. درحالی که غرق شدن دیمون در کتاب تایید نشده است، اما این محتملترین نتیجهای است که میتوان گرفت.
از دید سوم شخص، مرگ دیمون بزرگترین صحنهی این رویا نیست، اما احتمالا مهمترین صحنه از نگاه خود دیمون خواهد بود. او میتواند سعی کند با سرنوشتش بجنگد و به هرنهال برنگردد یا در جنگ شرکت نکند. دیمون از این کارها را در کارنامهاش داشته است. اما او نقشش را میپذیرد در حالیکه میداند چه بر سرش میآید.
🍁 مادر اژدهایان در خاندان اژدها
پس از مرگ دیمون در رویا، شهاب سرخی در آسمان و بلافاصله سه تخم اژدها را در آتش میبینیم. سپس میبینیم که دنریس تارگرین در خاکستر نشسته، و سه اژدهای تازه از تخم درآمده روی شانههایش میخزند. فصل مهمی از آیندهی تارگرینها در نبرد علیه نایت کینگ، ترانهای از آتش و یخ. شهاب سرخ به پیشگویی معروفی در دنیای نغمه اشاره دارد، که به عنوان "شاهزادهای که وعده داده شده بود" شناخته میشود. این پیشگویی در واقع همان "نغمهی آتش و یخ" است که در HOTD به آن اشاره شده بود. پیشگویی میگوید که شهاب سرخ، نوید آمدن شاهزادهی موعود است. دنریس در GOT یکی از افرادی است که میتواند شاهزادهی موعود باشد.
تولد دوبارهی اژدهایان را با تصویری از تخمهای اژدها در آتش میبینیم، اتفاقی که در همان اوایل سریال اصلی رخ میدهد. اگرچه ما صورت دنریس را نمیبینیم، اما مطئنا این تصویر، کسی به جز او نیست. در واقع اصلا این شات، نمای پشت سر از همان شات پایانی فصل اول GOT است، که در آن دنریس را از روبهرو میبینیم که سه اژدهایش را به نمایش میگذارد. این رویا میتواند به این تفسیر که دنی شاهزادهی موعود است منتج شود.اما فراموش نکنیم که تفسیر رویا کار خطرناکی است.
🐉 ادامه دارد...
#تحلیل
#HOTD
#THOTD
@westerosir
Telegraph
رویای شاهزادهی یاغی، چه بود؟
مرگ اژدهایان، نمادی از جنگ و تصویری ازآینده دیمون در ادامه رؤیایش، اژدهای مردهای با پس ازمینهای از اژدهایان دیگری که مردهاند، میبیند. تصویری از آیندهای نزدیک و از مرگ اژدهایان. از آنجایی در کتاب آتش و خون جنگی که با این تعداد از اژدهای مرده وجود ندارد،…
Westeros #GOT
🎞 خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜 تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»! ⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرح مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.…
🎞خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش دوم
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سبز: ادامه
کریستون کول نیز اعتراف میکند که اکنون که تمام ابعاد این جنگ را میبیند، به نوعی پشیمان است. او از نظر تئوری میدانست که اژدهایان درگیر خواهند شد، اما تا قبل از روکزرست به چشم خود نابودگری آنها را در جنگ ندیده بود و اکنون پی برد که این میزان نابودگری بسیار بیش از حد تصور است. بدیهی است که هزاران نفر در این جنگ میمیرند که بدون دخالت اژدها هم میمردند، اما به نظر میرسد کول با آن مشکلی ندارد. در کتاب، تنها یک لحظه وجود دارد که او به فکر پایین آوردن پرچمهای اگان و تسلیم شدن است، اما تنها زمانی که میبیند دشمن ارتش قویتری دارد. مشخص نیست که آیا این رسوایی کول در سریال به جای جدیدی منتهی میشود و یا اینکه او همچنان با پشیمانی، نفرت از گذشته و اعمالش به زندگی خود ادامه میدهد تا دفتر او نیز بسته شود.
مانند کتاب، اگان ناپدید میشود و لاریس نیز همینطور؛ اگرچه در کتاب مشخص نیست که آیا آنها با هم فرار کردهاند یا نه - من نسخهی سریال را دوست دارم که مشخص است آنها این کار را انجام دادهاند - و به علاوه، در آتش و خون، پسر اگان، میلور (که در سریال به دنیا نیامده)، و دخترش، جهیرا، نیز ناپدید میشوند و ما تا مدتها خبری از آنها نمیشنویم.
در سریال، ذکر شد که سانفایر، اژدهای اگان، مرده است. اژدها در کتاب زنده میماند و هنوز هم نقش مهمی در داستان دارد. باید ببینیم که آیا او در سریال زنده ظاهر میشود و این تنها حدس و گمان اگان است؟ اگرچه جای تعجب است که اگان اژدهای خود را از طریق پیوندشان احساس نکند.
در سریال، ایموند از هلینا میخواهد که با اژدها به او بپیوندد تا با دیمون مبارزه کنند. هلینا با امتناع، به ایموند اطلاع میدهد که چگونه میمیرد: در گادزآی غرق خواهد شد و منطقی است که هلینا آن را در رویاهایش دیده باشد. هنوز مشخص نیست که چرا هلینا در رویای دیمون ظاهر شده و ما تا پخش فصل جدید نخواهیم فهمید. میتوان حدس زد که هلینا ممکن است برای رویارویی با عمویش نقشه چیده و حتی شاید بر دریمفایر سوار شود، هرچند که انتقام در طبیعت او نیست. او سرنوشت دیمون را میبیند و احتمالاً میداند که او خواهد مرد. در این مرحله، او نمیتوانست چیزی را که آلیس قبلاً به او گفته را به دیمون بگوید، پس حتی در این اندازه هم نمیتواند انتقامی بگیرد، اما من از هر صحنهای بین این دو نفر استقبال میکنم. آنها نمیتوانند با هم مبارزه کنند و از طرفی هم کشته شدن هلینا به دست دیمون جالب نیست. خودکشی هلینا که در کتاب رخ داده هم در سریال منطقی به نظر نمیرسد، اما مرگ هلینا به احتمال زیاد به هر رابطهای که با دیمون دارد، گره خورده است. البته شاید هم میلور متولد شود و سرنوشت او دلیل خودکشی مادرش باشد.
در جناح از هم پاشیده شدهی سبز، واضح است که ایموند تنها کسی است که هنوز تمایل به جنگ دارد. اگان متقاعد میشود که برای نجات جانش فرار کند و منتظر جنگی داخلی باشد. ارتش سبز از اُلدتاون (شاهزاده دیرون)، کینگزلندینگ (کریستون و گواین) و کسترلیراک (جیسون لنیستر) در حال حرکتاند تا در ریورلندز به هم بپیوندند. تایلند لنیستر در مأموریت خود برای استخدام مزدوران در ایسوس موفق است؛ کاری که اتو هایتاور در کتاب از طریق زاغها انجام داده بود... صحبت از اینکه اُتو زندانی کیست؟ میتوان حدسهایی زد و در آینده خواهیم گفت. تفاوت دیگر با کتاب این است که فرمانده ناوگان سهسالاری شاراکو لوهار یک زن است و شخصیتی شبیه به ریکالیو در کتاب دارد؛ لوهار زنی است که میخواهد همسرانش از تایلند بچهدار شود. در کتاب، ریکالیو دو همسر خود را نزد آلین مشتبلوطی میفرستاد تا از او صاحب پسرانی قدرتمند شود.
جناح سیاه
رینیرا پس از متهم شدن به اینکه با استفاده نکردن از اژدهایانش گویی به نوعی تسلیم شده، در نهایت تصمیم به حمله میگیرد. بیلا، جیس را متقاعد میکند که از غرغر کردن دست بردارد و از مادرش حمایت کند. بیلا ثابت کرده که به رینیرا وفادار است و اهمیت داشتن یک جبههی متحد را درک کرده است. شاید سؤالها و تردیدها راهی برای نویسندگان است تا بیان کنند که ملکه کمی تند میرود و به هر قیمتی میخواهد پیروز جنگ باشد؟ با توجه به دو صحنهی پایانی، به نظر میآید که رینیرا درون زندانی است که او را محدود کرده و در مقابل، الیسنت آزاد و رها شده است. چرا که رینیرا به ادامهی جنگ و کشتن (اگان) اصرار دارد و الیسنت نه؟
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش دوم
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سبز: ادامه
کریستون کول نیز اعتراف میکند که اکنون که تمام ابعاد این جنگ را میبیند، به نوعی پشیمان است. او از نظر تئوری میدانست که اژدهایان درگیر خواهند شد، اما تا قبل از روکزرست به چشم خود نابودگری آنها را در جنگ ندیده بود و اکنون پی برد که این میزان نابودگری بسیار بیش از حد تصور است. بدیهی است که هزاران نفر در این جنگ میمیرند که بدون دخالت اژدها هم میمردند، اما به نظر میرسد کول با آن مشکلی ندارد. در کتاب، تنها یک لحظه وجود دارد که او به فکر پایین آوردن پرچمهای اگان و تسلیم شدن است، اما تنها زمانی که میبیند دشمن ارتش قویتری دارد. مشخص نیست که آیا این رسوایی کول در سریال به جای جدیدی منتهی میشود و یا اینکه او همچنان با پشیمانی، نفرت از گذشته و اعمالش به زندگی خود ادامه میدهد تا دفتر او نیز بسته شود.
مانند کتاب، اگان ناپدید میشود و لاریس نیز همینطور؛ اگرچه در کتاب مشخص نیست که آیا آنها با هم فرار کردهاند یا نه - من نسخهی سریال را دوست دارم که مشخص است آنها این کار را انجام دادهاند - و به علاوه، در آتش و خون، پسر اگان، میلور (که در سریال به دنیا نیامده)، و دخترش، جهیرا، نیز ناپدید میشوند و ما تا مدتها خبری از آنها نمیشنویم.
در سریال، ذکر شد که سانفایر، اژدهای اگان، مرده است. اژدها در کتاب زنده میماند و هنوز هم نقش مهمی در داستان دارد. باید ببینیم که آیا او در سریال زنده ظاهر میشود و این تنها حدس و گمان اگان است؟ اگرچه جای تعجب است که اگان اژدهای خود را از طریق پیوندشان احساس نکند.
در سریال، ایموند از هلینا میخواهد که با اژدها به او بپیوندد تا با دیمون مبارزه کنند. هلینا با امتناع، به ایموند اطلاع میدهد که چگونه میمیرد: در گادزآی غرق خواهد شد و منطقی است که هلینا آن را در رویاهایش دیده باشد. هنوز مشخص نیست که چرا هلینا در رویای دیمون ظاهر شده و ما تا پخش فصل جدید نخواهیم فهمید. میتوان حدس زد که هلینا ممکن است برای رویارویی با عمویش نقشه چیده و حتی شاید بر دریمفایر سوار شود، هرچند که انتقام در طبیعت او نیست. او سرنوشت دیمون را میبیند و احتمالاً میداند که او خواهد مرد. در این مرحله، او نمیتوانست چیزی را که آلیس قبلاً به او گفته را به دیمون بگوید، پس حتی در این اندازه هم نمیتواند انتقامی بگیرد، اما من از هر صحنهای بین این دو نفر استقبال میکنم. آنها نمیتوانند با هم مبارزه کنند و از طرفی هم کشته شدن هلینا به دست دیمون جالب نیست. خودکشی هلینا که در کتاب رخ داده هم در سریال منطقی به نظر نمیرسد، اما مرگ هلینا به احتمال زیاد به هر رابطهای که با دیمون دارد، گره خورده است. البته شاید هم میلور متولد شود و سرنوشت او دلیل خودکشی مادرش باشد.
در جناح از هم پاشیده شدهی سبز، واضح است که ایموند تنها کسی است که هنوز تمایل به جنگ دارد. اگان متقاعد میشود که برای نجات جانش فرار کند و منتظر جنگی داخلی باشد. ارتش سبز از اُلدتاون (شاهزاده دیرون)، کینگزلندینگ (کریستون و گواین) و کسترلیراک (جیسون لنیستر) در حال حرکتاند تا در ریورلندز به هم بپیوندند. تایلند لنیستر در مأموریت خود برای استخدام مزدوران در ایسوس موفق است؛ کاری که اتو هایتاور در کتاب از طریق زاغها انجام داده بود... صحبت از اینکه اُتو زندانی کیست؟ میتوان حدسهایی زد و در آینده خواهیم گفت. تفاوت دیگر با کتاب این است که فرمانده ناوگان سهسالاری شاراکو لوهار یک زن است و شخصیتی شبیه به ریکالیو در کتاب دارد؛ لوهار زنی است که میخواهد همسرانش از تایلند بچهدار شود. در کتاب، ریکالیو دو همسر خود را نزد آلین مشتبلوطی میفرستاد تا از او صاحب پسرانی قدرتمند شود.
جناح سیاه
رینیرا پس از متهم شدن به اینکه با استفاده نکردن از اژدهایانش گویی به نوعی تسلیم شده، در نهایت تصمیم به حمله میگیرد. بیلا، جیس را متقاعد میکند که از غرغر کردن دست بردارد و از مادرش حمایت کند. بیلا ثابت کرده که به رینیرا وفادار است و اهمیت داشتن یک جبههی متحد را درک کرده است. شاید سؤالها و تردیدها راهی برای نویسندگان است تا بیان کنند که ملکه کمی تند میرود و به هر قیمتی میخواهد پیروز جنگ باشد؟ با توجه به دو صحنهی پایانی، به نظر میآید که رینیرا درون زندانی است که او را محدود کرده و در مقابل، الیسنت آزاد و رها شده است. چرا که رینیرا به ادامهی جنگ و کشتن (اگان) اصرار دارد و الیسنت نه؟
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
🎞خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش سوم
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سیاه: ادامه
رینیرا دستور نمیدهد که بر مردم آتش بریزند، بلکه دستور میدهد تا قدرت دشمنان خود را بگیرد. در حال حاضر، شباهتهایی با دنریس تارگرین میبینیم. کمکم مردم به این میرسند که رینیرا را «ملکهی دیوانه» خطاب کنند و یا بهتر است لقبی که در کتاب گرفته را عنوان کنیم: «میگورِ پستاندار»؛ درست مانند دنریس که جرأت کرد تا چیزی را که باید متعلق به او باشد و با زور از آنها گرفته شده، با زور تصاحب کند. با این حال، مردم در مورد ایموند آنقدر سختگیر نیستند؛ گویا یک مرد میتواند شهرها را به آتش بکشد و بیگناهان را از روی هوس بکشد و فقط بیرحم باشد، اما زنی که اژدهایانش را پس از بحثهای داخلی زیاد به جنگ میفرستد، باید دیوانه باشد.
جالب است که چگونه میساریا، قهرمان مردم، اکنون به رینیرا توصیه میکند که با توجه به اینکه رینیرا عادل است، چند باخت اجتنابناپذیر و قابل تحمل است. من از این کلمات تعجب میکنم؛ آیا این خارج از شخصیتی که تاکنون از او به تصویر کشیدهاند، نیست؟ یا میساریا چیزی در سر دارد؟ در کتاب، میتوان با بیرحمی میساریا کنار آمد، اما در سریال ما شخصیتی از او دیدهایم که مردمدوست توصیف شده است. از سوی دیگر، من نگرانم که چگونه رینیرا هیو را از دست میدهد؟ کسی که فعلاً به نظر نمیرسد از روی حرص و طمع به او پیوسته باشد؛ برخلاف اُلف که مشخصاً به مأموریت یا اخلاق اهمیت خاصی نمیدهد. در کتاب، رفتار این سه شخصیت قابل توجیه است.
ما رینا را میبینیم که چندین روز شیپاستیلر را در ویل دنبال میکند - به نظر میرسد هیچکسی به دنبال رینا نیست - ما فعلاً از این موضوع صرفنظر میکنیم، چون هنوز هم صددرصد مشخص نیست که او این اژدها را رام کند. این موضوع برای فصل آتی است و ما در این پست نیت داریم به تفاوتهای بارز کتاب و سریال بپردازیم.
در هرنهال، فرستاده و مشاور رینیرا، سر آلفرد بروم، با دیمون زمزمهای از خیانت را سر میدهد و به او پیشنهاد میکند که خود را پادشاه اعلام کند تا در برابر غاصبان پیروز شوند. اما آلیس رویایی از درخت ویروود را به دیمون نشان میدهد. دیمون آینده را میبیند: وایتواکرها، تولد سه اژدهای دنریس و...
دنریس از پشت نشان داده میشود. شاید به این دلیل که ناشناس بودن به دیمون اجازه میدهد تا باور کند که این زن تارگرین میتواند خود رینیرا باشد و یا شاید فرزند آیندهیشان باشد. به هرحال، تمام چیزهایی که او در هرنهال از سر گذرانده، باعث تغییر عقیدهاش میشود و در مورد روایت سریال بسیار هم منطقی است. اما در کتاب، دیمون بسیار متفاوتتر است. دیمون سریال شخصی ضعیف و بیهویت است که در هرنهال تازه هدفی مییابد. طعنه آمیز است که ویسریس نمیخواست به دیمون در مورد پیشگویی اعتماد کند، اما رویاهای آن دو به علاوهی پیشگویی اگان، همان چیزی بود که دیمون را متقاعد کرد که به این پیشگویی اعتماد کند.
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش سوم
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سیاه: ادامه
رینیرا دستور نمیدهد که بر مردم آتش بریزند، بلکه دستور میدهد تا قدرت دشمنان خود را بگیرد. در حال حاضر، شباهتهایی با دنریس تارگرین میبینیم. کمکم مردم به این میرسند که رینیرا را «ملکهی دیوانه» خطاب کنند و یا بهتر است لقبی که در کتاب گرفته را عنوان کنیم: «میگورِ پستاندار»؛ درست مانند دنریس که جرأت کرد تا چیزی را که باید متعلق به او باشد و با زور از آنها گرفته شده، با زور تصاحب کند. با این حال، مردم در مورد ایموند آنقدر سختگیر نیستند؛ گویا یک مرد میتواند شهرها را به آتش بکشد و بیگناهان را از روی هوس بکشد و فقط بیرحم باشد، اما زنی که اژدهایانش را پس از بحثهای داخلی زیاد به جنگ میفرستد، باید دیوانه باشد.
جالب است که چگونه میساریا، قهرمان مردم، اکنون به رینیرا توصیه میکند که با توجه به اینکه رینیرا عادل است، چند باخت اجتنابناپذیر و قابل تحمل است. من از این کلمات تعجب میکنم؛ آیا این خارج از شخصیتی که تاکنون از او به تصویر کشیدهاند، نیست؟ یا میساریا چیزی در سر دارد؟ در کتاب، میتوان با بیرحمی میساریا کنار آمد، اما در سریال ما شخصیتی از او دیدهایم که مردمدوست توصیف شده است. از سوی دیگر، من نگرانم که چگونه رینیرا هیو را از دست میدهد؟ کسی که فعلاً به نظر نمیرسد از روی حرص و طمع به او پیوسته باشد؛ برخلاف اُلف که مشخصاً به مأموریت یا اخلاق اهمیت خاصی نمیدهد. در کتاب، رفتار این سه شخصیت قابل توجیه است.
ما رینا را میبینیم که چندین روز شیپاستیلر را در ویل دنبال میکند - به نظر میرسد هیچکسی به دنبال رینا نیست - ما فعلاً از این موضوع صرفنظر میکنیم، چون هنوز هم صددرصد مشخص نیست که او این اژدها را رام کند. این موضوع برای فصل آتی است و ما در این پست نیت داریم به تفاوتهای بارز کتاب و سریال بپردازیم.
در هرنهال، فرستاده و مشاور رینیرا، سر آلفرد بروم، با دیمون زمزمهای از خیانت را سر میدهد و به او پیشنهاد میکند که خود را پادشاه اعلام کند تا در برابر غاصبان پیروز شوند. اما آلیس رویایی از درخت ویروود را به دیمون نشان میدهد. دیمون آینده را میبیند: وایتواکرها، تولد سه اژدهای دنریس و...
دنریس از پشت نشان داده میشود. شاید به این دلیل که ناشناس بودن به دیمون اجازه میدهد تا باور کند که این زن تارگرین میتواند خود رینیرا باشد و یا شاید فرزند آیندهیشان باشد. به هرحال، تمام چیزهایی که او در هرنهال از سر گذرانده، باعث تغییر عقیدهاش میشود و در مورد روایت سریال بسیار هم منطقی است. اما در کتاب، دیمون بسیار متفاوتتر است. دیمون سریال شخصی ضعیف و بیهویت است که در هرنهال تازه هدفی مییابد. طعنه آمیز است که ویسریس نمیخواست به دیمون در مورد پیشگویی اعتماد کند، اما رویاهای آن دو به علاوهی پیشگویی اگان، همان چیزی بود که دیمون را متقاعد کرد که به این پیشگویی اعتماد کند.
ادامه دارد...
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
🔻اتو هایتاور کجاست؟
در پایان اپیزود هشتم فصل دوم، ما یک شات از اُتو میبینیم و برای بسیاری ممکن است کمی غافلگیرکننده بوده باشد. او در اُلدتاون با دیگر هایتاورها و یا در هایگاردن با تایرلها نیست، بلکه در سلولی نسبتاً تنگ زندانی شده است. اُتو درمانده و ژولیده به نظر میرسد و گویی گیج هم شده است. شاید او هم به اندازهی ما نمیداند اسیر چه کسانی است!
این شات بسیار مختصر است و نمیتوان تشخیص داد که او دقیقاً کجاست، حتی نمیتوان تشخیص داد که در سلول زندانی معمولی در یک ساختمان است و یا در قفسی که پشت یک واگن در حال حرکت است؟
چرا اتو هایتاور در یک سلول زندانی شده است؟
این سوال اصلی است، اینطور نیست؟ چه کسی اُتو را به اسارت گرفتهاند و چه مدت او در اسارت بوده است؟
در ابتدا، مروری از گذشته داشته باشیم: پس از خلع او توسط اگان دوم در اپیزود دوم، اُتو تصمیم میگیرد تا به طور کلی کینگزلندینگ را ترک کند و به سمت جنوب، به سمت پایگاه اصلی هایتاورها، اُلدتاون، برود. البته در کتاب او هرگز کینگزلندینگ را ترک نمیکند.
اُتو به الیسنت میگوید: «به اُلدتاون برمیگردم. هایتاورها هنوز هم قدرت دارن و تو پسری در اونجا داری که با مهربانی بیشتری درس میگیره. دیرون ممکنه در هفتههای آتی به ما کمک کنه.»
الیسنت پاسخ میدهد: «به هایگاردن برو، تایرلها رو باید کنترل کرد... پرچمداران اونا در حال حرکتن.»
و این آخرین باری است که اُتو را تا شات او در سلول و در اپیزود پایانی میبینیم. اما آخرین باری نیست که از او چیزی میشنویم. کمی بعد، الیسنت فاش میکند که نامههای او به پدرش بیپاسخ مانده است. و بعدتر، ایموند از لاریس میخواهد که اُتو را بیابد تا بتواند مقام خود را به عنوان دست از سر بگیرد. سؤال اینجاست که چه اتفاقی برای او افتاده است؟
با توجه به اینکه او با الیسنت که رابطهی خوبی هم در آخر با هم داشتند، ارتباطی برقرار نکرده، مفهوم این است که او هرگز به هایگاردن/اُلدتاون نرسیده است. ما متوجه میشویم که خاندان بیزبری برای انتقام لردشان، در حال جنگ با هایتاورها هستند، بنابراین به نظر میرسد که به احتمال زیاد اتو در مسیر توسط آنها و یا یکی از متحدین آنها، دستگیر شده است. این دلیل غیبت او را توجیه میکند.
اما یک گزینهی دیگر نیز وجود دارد؛ شاید تنها گزینهی دیگر؟
شاید لاریس استرانگ به نوعی در ربوده شدن او نقش داشته باشد. او از متحدین نزدیک اگان دوم است، بنابراین غیرممکن نیست که فکر کنیم او میتوانست به جای اجرای دستور ایموند برای آوردن او به کینگزلندینگ، ترتیبی دهد که اُتو دستگیر شود. به خصوص اینکه اُتو رقیب او به حساب میآمده و ما میدانیم لاریس برای رسیدن به قدرت حتی برادر و پدر خود را نیز کشته است. شاید سلولی که اُتو در انتهای آن قرار دارد، حتی یک قفس باشد که با همان کاروانی که لاریس و اگان دوم سوار آن به سوی ایسوس در حرکتند، همراه است؟
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
در پایان اپیزود هشتم فصل دوم، ما یک شات از اُتو میبینیم و برای بسیاری ممکن است کمی غافلگیرکننده بوده باشد. او در اُلدتاون با دیگر هایتاورها و یا در هایگاردن با تایرلها نیست، بلکه در سلولی نسبتاً تنگ زندانی شده است. اُتو درمانده و ژولیده به نظر میرسد و گویی گیج هم شده است. شاید او هم به اندازهی ما نمیداند اسیر چه کسانی است!
این شات بسیار مختصر است و نمیتوان تشخیص داد که او دقیقاً کجاست، حتی نمیتوان تشخیص داد که در سلول زندانی معمولی در یک ساختمان است و یا در قفسی که پشت یک واگن در حال حرکت است؟
چرا اتو هایتاور در یک سلول زندانی شده است؟
این سوال اصلی است، اینطور نیست؟ چه کسی اُتو را به اسارت گرفتهاند و چه مدت او در اسارت بوده است؟
در ابتدا، مروری از گذشته داشته باشیم: پس از خلع او توسط اگان دوم در اپیزود دوم، اُتو تصمیم میگیرد تا به طور کلی کینگزلندینگ را ترک کند و به سمت جنوب، به سمت پایگاه اصلی هایتاورها، اُلدتاون، برود. البته در کتاب او هرگز کینگزلندینگ را ترک نمیکند.
اُتو به الیسنت میگوید: «به اُلدتاون برمیگردم. هایتاورها هنوز هم قدرت دارن و تو پسری در اونجا داری که با مهربانی بیشتری درس میگیره. دیرون ممکنه در هفتههای آتی به ما کمک کنه.»
الیسنت پاسخ میدهد: «به هایگاردن برو، تایرلها رو باید کنترل کرد... پرچمداران اونا در حال حرکتن.»
و این آخرین باری است که اُتو را تا شات او در سلول و در اپیزود پایانی میبینیم. اما آخرین باری نیست که از او چیزی میشنویم. کمی بعد، الیسنت فاش میکند که نامههای او به پدرش بیپاسخ مانده است. و بعدتر، ایموند از لاریس میخواهد که اُتو را بیابد تا بتواند مقام خود را به عنوان دست از سر بگیرد. سؤال اینجاست که چه اتفاقی برای او افتاده است؟
با توجه به اینکه او با الیسنت که رابطهی خوبی هم در آخر با هم داشتند، ارتباطی برقرار نکرده، مفهوم این است که او هرگز به هایگاردن/اُلدتاون نرسیده است. ما متوجه میشویم که خاندان بیزبری برای انتقام لردشان، در حال جنگ با هایتاورها هستند، بنابراین به نظر میرسد که به احتمال زیاد اتو در مسیر توسط آنها و یا یکی از متحدین آنها، دستگیر شده است. این دلیل غیبت او را توجیه میکند.
اما یک گزینهی دیگر نیز وجود دارد؛ شاید تنها گزینهی دیگر؟
شاید لاریس استرانگ به نوعی در ربوده شدن او نقش داشته باشد. او از متحدین نزدیک اگان دوم است، بنابراین غیرممکن نیست که فکر کنیم او میتوانست به جای اجرای دستور ایموند برای آوردن او به کینگزلندینگ، ترتیبی دهد که اُتو دستگیر شود. به خصوص اینکه اُتو رقیب او به حساب میآمده و ما میدانیم لاریس برای رسیدن به قدرت حتی برادر و پدر خود را نیز کشته است. شاید سلولی که اُتو در انتهای آن قرار دارد، حتی یک قفس باشد که با همان کاروانی که لاریس و اگان دوم سوار آن به سوی ایسوس در حرکتند، همراه است؟
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
Westeros #GOT
🎞خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜 تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود» بخش سوم ⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل…
🎞خاندان اژدها در برابر آتش و خون 📜
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش چهارم و پایانی
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سیاه: ادامه
هنگامی که رینیرا در هرنهال ظاهر میشود، دیمون بدون تردید در مقابل او زانو میزند. گفتگوی آنها کوتاه است و خیلی علنیتر از آن است که آنها بتوانند در مورد موضوعات دیگر صحبت کنند: محل نگهداری فرزندان خردسالشان، اژدهاسواران جدید، وضعیت جنگ و غیره. در کتاب، رینیرا هرگز به هرنهال نمیآید و خب لزومی هم ندارد. چرا که دیمون ارتش ریورلندیها را به نام همسرش جمع میکند. البته، اگر سریال بنا بود تا مانند کتاب پیش برود، ما اصلاً دیمون را در این فصل نمیدیدیم؛ شاید نهایتاً در دو اپیزود!
کورلیس ولاریون با پسر نامشروع خود در مورد گذشته صحبت میکند. به گفتهی آلین، او مجبور به پذیرش لطف پدری است که او و برادرش در تمام زندگی بدون حمایت او بزرگ شدند. به نظر نمیآید که در کتاب چنین کششی میان این دو باشد و باید معترف شویم که از تغییرات زیبای داستان است و صحنهی خوبی هم هست. ما عادت کردهایم کورلیس را دانا، عاری از خطا و معصوم ببینیم و این بیزبانی او تغییر خوبی ایجاد میکند تا این شخصیت سفیدِ سفید نباشد! در کتاب، کورلیس در لحظهای که آدام سیاسموک را رام میکند، پسرها را به عنوان فرزندان مشروعی از نسل خود میخواند، در واقع با این ادعا که آنها حرامزادههای لینور هستند و نه او... در نهایت هم او آدام را وارث خود میکند که فرزند ارشد است. همانطور که گفته شد، من این احساس را دارم که سریال سن آدام و آلین را تغییر داده و منطقی است که آلین با این رفتارش بزرگتر باشد و کورلیس او را وارث خود کند. زیرا او کسی است که زمان بیشتری را با او سپری میکند، در حالی که آدام قبلاً با یک اژدها و وعدهی شوالیه شدن تحسین شده است. البته در کتاب هم در نهایت، آلین دریفتمارک را به ارث میبرد.
این اپیزود یک پایان غیرعادی بود. عواقب تمام انتخابهایی که نویسندگان قبلاً انجام داده بودند، را به بدترین حالت به نمایش گذاشت و فصلی با سرعتی کند و عجیب بود. فصل اول در آخر، آغازِ جنگ را وعده داد و فصل دوم با نمایش حرکت ارتشها، همان پایان را وعده میدهد. چرا؟
شاید نویسندگان فکر میکردند این اپیزود را با تصویری از دنریس، آدرها و دیمون تارگرین که جملهی «زمستان در راه است» را به زبان میآورند، مخاطب را هیجانزده کنند، اما آنها قبلاً و در فصل گذشته این ترفندها را به کار بردهاند. طرفداران به جای اینکه هیاهوی سریال اصلی، بازی تاج و تخت، را زنده کنند، به مطالب جدیدی برای هیجانزده شدن نیاز دارند. من معتقدم، به استثنای چند مورد، فصل دوم افت شدیدی پیدا کرده است که البته قابل تحلیل و بررسی است. امیدواریم فصل سوم هیجانانگیزتر باشد و مطالب زیادی را پوشش دهد و ارزش صبر کردن برای دو سال را داشته باشد.
پایان
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
تغییرات کتاب در قسمت پایانی فصل دوم، «ملکهای که همیشه بود»
بخش چهارم و پایانی
⚠ هشدار محتوا: این مقاله حاوی اسپویل از اپیزود جدید و پایانی این فصل است و رویدادهای آتی که در آتش و خون توسط جرج مارتین روایت میشود، را نیز اسپویل خواهد کرد.
جناح سیاه: ادامه
هنگامی که رینیرا در هرنهال ظاهر میشود، دیمون بدون تردید در مقابل او زانو میزند. گفتگوی آنها کوتاه است و خیلی علنیتر از آن است که آنها بتوانند در مورد موضوعات دیگر صحبت کنند: محل نگهداری فرزندان خردسالشان، اژدهاسواران جدید، وضعیت جنگ و غیره. در کتاب، رینیرا هرگز به هرنهال نمیآید و خب لزومی هم ندارد. چرا که دیمون ارتش ریورلندیها را به نام همسرش جمع میکند. البته، اگر سریال بنا بود تا مانند کتاب پیش برود، ما اصلاً دیمون را در این فصل نمیدیدیم؛ شاید نهایتاً در دو اپیزود!
کورلیس ولاریون با پسر نامشروع خود در مورد گذشته صحبت میکند. به گفتهی آلین، او مجبور به پذیرش لطف پدری است که او و برادرش در تمام زندگی بدون حمایت او بزرگ شدند. به نظر نمیآید که در کتاب چنین کششی میان این دو باشد و باید معترف شویم که از تغییرات زیبای داستان است و صحنهی خوبی هم هست. ما عادت کردهایم کورلیس را دانا، عاری از خطا و معصوم ببینیم و این بیزبانی او تغییر خوبی ایجاد میکند تا این شخصیت سفیدِ سفید نباشد! در کتاب، کورلیس در لحظهای که آدام سیاسموک را رام میکند، پسرها را به عنوان فرزندان مشروعی از نسل خود میخواند، در واقع با این ادعا که آنها حرامزادههای لینور هستند و نه او... در نهایت هم او آدام را وارث خود میکند که فرزند ارشد است. همانطور که گفته شد، من این احساس را دارم که سریال سن آدام و آلین را تغییر داده و منطقی است که آلین با این رفتارش بزرگتر باشد و کورلیس او را وارث خود کند. زیرا او کسی است که زمان بیشتری را با او سپری میکند، در حالی که آدام قبلاً با یک اژدها و وعدهی شوالیه شدن تحسین شده است. البته در کتاب هم در نهایت، آلین دریفتمارک را به ارث میبرد.
این اپیزود یک پایان غیرعادی بود. عواقب تمام انتخابهایی که نویسندگان قبلاً انجام داده بودند، را به بدترین حالت به نمایش گذاشت و فصلی با سرعتی کند و عجیب بود. فصل اول در آخر، آغازِ جنگ را وعده داد و فصل دوم با نمایش حرکت ارتشها، همان پایان را وعده میدهد. چرا؟
شاید نویسندگان فکر میکردند این اپیزود را با تصویری از دنریس، آدرها و دیمون تارگرین که جملهی «زمستان در راه است» را به زبان میآورند، مخاطب را هیجانزده کنند، اما آنها قبلاً و در فصل گذشته این ترفندها را به کار بردهاند. طرفداران به جای اینکه هیاهوی سریال اصلی، بازی تاج و تخت، را زنده کنند، به مطالب جدیدی برای هیجانزده شدن نیاز دارند. من معتقدم، به استثنای چند مورد، فصل دوم افت شدیدی پیدا کرده است که البته قابل تحلیل و بررسی است. امیدواریم فصل سوم هیجانانگیزتر باشد و مطالب زیادی را پوشش دهد و ارزش صبر کردن برای دو سال را داشته باشد.
پایان
#خاندان_اژدها
#تحلیل
#HOTD
@Westerosir
درود
دوستان حتمن مواردی که مارتین و اچبیاو و کندال مطرح کردن رو خوندین و یا در جریان قرار گرفتین. هر فردی میتونه نظر خودش رو داشته باشه، اما من فرض میکنم دلیل مارتین برای مطرح کردن این موارد یکی از این دو مورد باشه:
1. همه به مارتین این ایراد رو وارد میکنن که کتاب بادهای زمستان رو بعد از گذشت سالها تموم نکرده و دلیل افت سریال "بازی تاج و تخت" همین مورد بوده؛ چون خالقین سریال کتابی نداشتن که ازش اقتباس کنن با انحراف و کجگویی موجب افت سریال شدن، اما در مورد "خاندان اژدها" دیگه همچین بهونهای برای خالقین سریال وجود نداره و منبع اقتباسی تقریبن تکمیله، طبق حرفهایی که مارتین این چند وقت گذشته مطرح کرده عملن داره میگه شما اگه منبع رو کامل و تکمیل شده هم در اختیار اقتباس کنندهها بذاری، اونا بازم کار خودشون رو میکنن و اگه من کتاب رو هم تکمیل میکردم بازم معلوم نبود پایان سریال از این بهتر باشه یا نه! اگه قصد مارتین این بوده واقعن کار درستی کرده و این حرکت نشون از نبوغش داره.
مارتین در گذشته هم اعلام کرده علاقهای به دخالت مستقیم در کار سینما و تلویزیون نداره، اما خب بدش نمیاد کارهاش به تصویر کشیده بشن البته از سانسوری که تو سینما و تلویزیون هست هم هیچوقت دل خوشی نداشته.
2. دلیل دومی که میخوام برای این کار مارتین مطرح کنم یک مقدار ظالمانهس اما خب یه درصد کمی براش وجود داره، چون بیشترمون ته دلمون از مارتین هم زیاد راضی نیستیم که این همه سال خوانندگان کتاب رو منتظر نگه داشته. همهمون میدونیم مارتین انسان باهوشیه و اکثر مواقع میدونه چطور با مخاطبش برخورد کنه و الان هم که این موارد رو مطرح کرده شاید قصد داره برای مدتی هم که شده اذهان رو از موضوع تاخیر در نوشتن کتاب دور کنه و فشار این قضیه رو از رو خودش کم کنه! شاید همه این شلوغ کاری و به نظر بعضی مخاطبین این رفتار عجیب و غیرحرفهای برای منحرف کردن مخاطب از انتقاد به خودش هست و شاید هم مارتین آثارش رو مثل فرزندانش میدونه و از اینکه داره توسط خالقین شوی تلویزیونی به انحراف میره عمیقن ناراحت و ناامید شده و این موارد رو مطرح کرده. به هر حال مارتین قبلن هم بیان کرده که ترجیح میده آثارش در سراسر دنیا خونده شن تا اینکه توسط مدیران سینما و تلویزیون نابود شن.
قضاوت با شما و قطعن شما هم میتونید نظر خودتون رو داشته باشید و خوشحال میشیم زیر این پست نظرتون رو با ما به اشتراک بذارید، در ضمن 2 هفته دیگه تولد 76 سالگی مارتین هست؛ کسی که خودش و آثارش باعث شدن ما دور هم جمع بشیم و با وجود هر انتقادی بازم دوسش داریم.
#تحلیل
#مارتین
@Westerosir
دوستان حتمن مواردی که مارتین و اچبیاو و کندال مطرح کردن رو خوندین و یا در جریان قرار گرفتین. هر فردی میتونه نظر خودش رو داشته باشه، اما من فرض میکنم دلیل مارتین برای مطرح کردن این موارد یکی از این دو مورد باشه:
1. همه به مارتین این ایراد رو وارد میکنن که کتاب بادهای زمستان رو بعد از گذشت سالها تموم نکرده و دلیل افت سریال "بازی تاج و تخت" همین مورد بوده؛ چون خالقین سریال کتابی نداشتن که ازش اقتباس کنن با انحراف و کجگویی موجب افت سریال شدن، اما در مورد "خاندان اژدها" دیگه همچین بهونهای برای خالقین سریال وجود نداره و منبع اقتباسی تقریبن تکمیله، طبق حرفهایی که مارتین این چند وقت گذشته مطرح کرده عملن داره میگه شما اگه منبع رو کامل و تکمیل شده هم در اختیار اقتباس کنندهها بذاری، اونا بازم کار خودشون رو میکنن و اگه من کتاب رو هم تکمیل میکردم بازم معلوم نبود پایان سریال از این بهتر باشه یا نه! اگه قصد مارتین این بوده واقعن کار درستی کرده و این حرکت نشون از نبوغش داره.
مارتین در گذشته هم اعلام کرده علاقهای به دخالت مستقیم در کار سینما و تلویزیون نداره، اما خب بدش نمیاد کارهاش به تصویر کشیده بشن البته از سانسوری که تو سینما و تلویزیون هست هم هیچوقت دل خوشی نداشته.
2. دلیل دومی که میخوام برای این کار مارتین مطرح کنم یک مقدار ظالمانهس اما خب یه درصد کمی براش وجود داره، چون بیشترمون ته دلمون از مارتین هم زیاد راضی نیستیم که این همه سال خوانندگان کتاب رو منتظر نگه داشته. همهمون میدونیم مارتین انسان باهوشیه و اکثر مواقع میدونه چطور با مخاطبش برخورد کنه و الان هم که این موارد رو مطرح کرده شاید قصد داره برای مدتی هم که شده اذهان رو از موضوع تاخیر در نوشتن کتاب دور کنه و فشار این قضیه رو از رو خودش کم کنه! شاید همه این شلوغ کاری و به نظر بعضی مخاطبین این رفتار عجیب و غیرحرفهای برای منحرف کردن مخاطب از انتقاد به خودش هست و شاید هم مارتین آثارش رو مثل فرزندانش میدونه و از اینکه داره توسط خالقین شوی تلویزیونی به انحراف میره عمیقن ناراحت و ناامید شده و این موارد رو مطرح کرده. به هر حال مارتین قبلن هم بیان کرده که ترجیح میده آثارش در سراسر دنیا خونده شن تا اینکه توسط مدیران سینما و تلویزیون نابود شن.
قضاوت با شما و قطعن شما هم میتونید نظر خودتون رو داشته باشید و خوشحال میشیم زیر این پست نظرتون رو با ما به اشتراک بذارید، در ضمن 2 هفته دیگه تولد 76 سالگی مارتین هست؛ کسی که خودش و آثارش باعث شدن ما دور هم جمع بشیم و با وجود هر انتقادی بازم دوسش داریم.
#تحلیل
#مارتین
@Westerosir