سومین جنگ دورن: جنگ لرد روگار
❍ بخش اول
جنگ سوم دورن که با نام جنگ لرد روگار شناخته میشود، جنگ شورشی دیگری بود که خودش را کرکسشاه مینامید. او و پیروانش در زمان سلطنت پادشاه جیهیریس اول، در سال ۶۱ ب.ف. سرحدات دورن را غارت کردند.
به گفتهی استاد اعظم گیلداین، نام «سومین جنگ دورن» یک نام اشتباه است، زیرا پرنس دورن ارتشش را دور از درگیری نگه داشت.
مردم آن زمان آن را جنگ لرد روگار مینامیدند و استاد اعظم گیلداین نیز این نام را سزاوارتر میدانست.
● پیشدرآمد:
سر بوریس براتیون وارث استورمزاند بود تا اینکه سرانجام برادر بزرگترش لرد روگار براتیون در سال ۵۲ ب.ف. صاحب پسری به نام بورموند شد. او پس از تولد بورموند، عصبانی و بدخلق شد و وضعیت بین او و برادرش لرد روگار بد و بدتر گشت و او وستروس را ترک کرد. بوریس مدتی در میر و ولانتیس بود و بعد دوباره به وستروس برگشت و به کوهستان سرخ دورن رفت و در آنجا با کرکسشاه متحد شد. او با استفاده از اطلاعات خود از استورمزاند، به شورشیان در غارت خانهی سابق خود کمک کرد.
در سال ۶۱ ب.ف. لرد روگار براتیون به کینگزلندینگ سفر کرد و از پادشاه جیهیریس تارگرین اول برای پایان دادن به تهدید کرکسشاه اجازه خواست. پادشاه جیهیریس نه تنها اجازهی این کار را صادر کرد، بلکه به او گفت که شمشیر پادشاه را نیز در کنار خود دارد.
کتاب آتش و خون
ادامه دارد…
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
#مقاله #درخواستی
@Westerosir
❍ بخش اول
جنگ سوم دورن که با نام جنگ لرد روگار شناخته میشود، جنگ شورشی دیگری بود که خودش را کرکسشاه مینامید. او و پیروانش در زمان سلطنت پادشاه جیهیریس اول، در سال ۶۱ ب.ف. سرحدات دورن را غارت کردند.
به گفتهی استاد اعظم گیلداین، نام «سومین جنگ دورن» یک نام اشتباه است، زیرا پرنس دورن ارتشش را دور از درگیری نگه داشت.
مردم آن زمان آن را جنگ لرد روگار مینامیدند و استاد اعظم گیلداین نیز این نام را سزاوارتر میدانست.
● پیشدرآمد:
سر بوریس براتیون وارث استورمزاند بود تا اینکه سرانجام برادر بزرگترش لرد روگار براتیون در سال ۵۲ ب.ف. صاحب پسری به نام بورموند شد. او پس از تولد بورموند، عصبانی و بدخلق شد و وضعیت بین او و برادرش لرد روگار بد و بدتر گشت و او وستروس را ترک کرد. بوریس مدتی در میر و ولانتیس بود و بعد دوباره به وستروس برگشت و به کوهستان سرخ دورن رفت و در آنجا با کرکسشاه متحد شد. او با استفاده از اطلاعات خود از استورمزاند، به شورشیان در غارت خانهی سابق خود کمک کرد.
در سال ۶۱ ب.ف. لرد روگار براتیون به کینگزلندینگ سفر کرد و از پادشاه جیهیریس تارگرین اول برای پایان دادن به تهدید کرکسشاه اجازه خواست. پادشاه جیهیریس نه تنها اجازهی این کار را صادر کرد، بلکه به او گفت که شمشیر پادشاه را نیز در کنار خود دارد.
کتاب آتش و خون
ادامه دارد…
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
#مقاله #درخواستی
@Westerosir
دنریس تارگرین: من اینجا عشق کسی رو به خودم ندارم، فقط ترس دارم.
فردا ۲۳ اکتبر تولد ۳۸ سالگی امیلیا کلارک بازیگر دوستداشتنیِ سریال بازی تاج و تخت هست. تولدش رو تبریک میگیم و براش آرزوی سلامتی و شادی داریم و همچنین ازش ممنونیم که یک دنریس دوستداشتنی و زیبا رو برامون به تصویر کشید.
And Long may she reign
پ.ن: تصاویری با کیفیت مطلوب و مربوط به سال 2015 از امیلیا کلارک زیر همین پست کامنت خواهد شد.
#نقل_قول
#سریال
#گات
#HBD
#Got
@Westerosir
فردا ۲۳ اکتبر تولد ۳۸ سالگی امیلیا کلارک بازیگر دوستداشتنیِ سریال بازی تاج و تخت هست. تولدش رو تبریک میگیم و براش آرزوی سلامتی و شادی داریم و همچنین ازش ممنونیم که یک دنریس دوستداشتنی و زیبا رو برامون به تصویر کشید.
And Long may she reign
پ.ن: تصاویری با کیفیت مطلوب و مربوط به سال 2015 از امیلیا کلارک زیر همین پست کامنت خواهد شد.
#نقل_قول
#سریال
#گات
#HBD
#Got
@Westerosir
برن استارک: منظورت از شنیدن خدایان چی بود؟
اوشا: از اونا پرسیدی؛ اونا هم به شما پاسخ میدن. هیس، گوش کن!
برن استارک: این فقط صدای بادـه.
اوشا: به نظر شما کی جز خدایان بادها رو میفرسته؟ تو رو میبینن پسر، صدات رو میشنون. برادرت داره جایی میره که هیچ کمکی از اونا دریافت نمیکنه. خدایان قدیم هیچ قدرتی در جنوب ندارن. ویروودهای اونجا خیلی وقت پیش قطع شدن. وقتی چشم ندارن، چهطور میتونن ببینن؟
-بازی تاج و تخت، چپتر ۴۸
پ.ن: تصویر مربوط به اعدام ریکارد کاراستارک به دست راب استارک است. راب پس از این عمل، اعتماد برخی از همراهانش را از دست داد و برخی معتقدند که این دلیل اصلی شکست او بود و در نهایت، او را به کام مرگ کشاند.
#نقل_قول
@Westerosir
اوشا: از اونا پرسیدی؛ اونا هم به شما پاسخ میدن. هیس، گوش کن!
برن استارک: این فقط صدای بادـه.
اوشا: به نظر شما کی جز خدایان بادها رو میفرسته؟ تو رو میبینن پسر، صدات رو میشنون. برادرت داره جایی میره که هیچ کمکی از اونا دریافت نمیکنه. خدایان قدیم هیچ قدرتی در جنوب ندارن. ویروودهای اونجا خیلی وقت پیش قطع شدن. وقتی چشم ندارن، چهطور میتونن ببینن؟
-بازی تاج و تخت، چپتر ۴۸
پ.ن: تصویر مربوط به اعدام ریکارد کاراستارک به دست راب استارک است. راب پس از این عمل، اعتماد برخی از همراهانش را از دست داد و برخی معتقدند که این دلیل اصلی شکست او بود و در نهایت، او را به کام مرگ کشاند.
#نقل_قول
@Westerosir
Westeros #GOT
برن استارک: منظورت از شنیدن خدایان چی بود؟ اوشا: از اونا پرسیدی؛ اونا هم به شما پاسخ میدن. هیس، گوش کن! برن استارک: این فقط صدای بادـه. اوشا: به نظر شما کی جز خدایان بادها رو میفرسته؟ تو رو میبینن پسر، صدات رو میشنون. برادرت داره جایی میره که هیچ کمکی…
شاه شمال راب استارک: حرف آخری برای گفتن داری؟
لرد ریکارد کاراستارک: من رو بکش و نفرین شو، تو شاه من نیستی!
#نقل_قول
#سریال
#گات
#Got
@Westerosir
لرد ریکارد کاراستارک: من رو بکش و نفرین شو، تو شاه من نیستی!
#نقل_قول
#سریال
#گات
#Got
@Westerosir
استاد اورویل: شاهزاده خانم با متانت کنار نمیایسته، ایشون اژدها داره.
لرد بیزبری: و دوستانی رو؛ مردان شریفی که پیمانشون رو با ایشون و پدرشون فراموش نمیکنن. من پیر شدم، اما نه اونقدر که وقتی امثال شما نقشهای رو برای دزدیدن تاج ایشون میکشن، اینجا بشینم و تماشا کنم.
پ.ن: سرنوشت لرد بیزبری از چیزهای نامشخص در کتاب است. البته این شخص بهعنوان «اولین قربانی رقص» شناخته میشود، اما در «آتش و خون» سه روایت در مورد سرنوشت او وجود دارد: استاد بزرگ اورویل که در اتاق شورا حضور داشت، ادعا میکند که لایمن بیزبری دستگیر و به سیاهچال منتقل، و بر اثر سرما درگذشت. سپتون یوستاس مدعیست که سر کریستون کول از خنجری برای بریدن گلوی او استفاده کرد. ماشروم میگوید که کریستون، لایمن را از پنجره به بیرون پرت کرد و باعث شد تا او روی میخهای آهنی «دژ میگور» فرود آید. با وجود این ادعاها، نه ماشروم و نه یوستاس در شورا حضور نداشتند، اما اورویل هم دلایل زیادی برای عدم بازگویی حقیقت داشت.
دو سال پیش در چنین روزی، اپیزود «شورای سبز» پخش شد. در این اپیزود لرد بیزبری کشته، و اگان و رینیرا تاجگذاری کردند.
#فکت
#نقل_قول
#Fact
@Westerosir
لرد بیزبری: و دوستانی رو؛ مردان شریفی که پیمانشون رو با ایشون و پدرشون فراموش نمیکنن. من پیر شدم، اما نه اونقدر که وقتی امثال شما نقشهای رو برای دزدیدن تاج ایشون میکشن، اینجا بشینم و تماشا کنم.
پ.ن: سرنوشت لرد بیزبری از چیزهای نامشخص در کتاب است. البته این شخص بهعنوان «اولین قربانی رقص» شناخته میشود، اما در «آتش و خون» سه روایت در مورد سرنوشت او وجود دارد: استاد بزرگ اورویل که در اتاق شورا حضور داشت، ادعا میکند که لایمن بیزبری دستگیر و به سیاهچال منتقل، و بر اثر سرما درگذشت. سپتون یوستاس مدعیست که سر کریستون کول از خنجری برای بریدن گلوی او استفاده کرد. ماشروم میگوید که کریستون، لایمن را از پنجره به بیرون پرت کرد و باعث شد تا او روی میخهای آهنی «دژ میگور» فرود آید. با وجود این ادعاها، نه ماشروم و نه یوستاس در شورا حضور نداشتند، اما اورویل هم دلایل زیادی برای عدم بازگویی حقیقت داشت.
دو سال پیش در چنین روزی، اپیزود «شورای سبز» پخش شد. در این اپیزود لرد بیزبری کشته، و اگان و رینیرا تاجگذاری کردند.
#فکت
#نقل_قول
#Fact
@Westerosir
من هزاران زندگی کردهام و هزاران عشق را دوست داشتهام. من در عالمهای دور زندگی کردهام و آخرزمان را دیدهام، چون خواندهام(مطالعه کردهام)
جرج ریموند ریچارد مارتین.
#نقل_قول
#مارتین
@Westerosir
جرج ریموند ریچارد مارتین.
#نقل_قول
#مارتین
@Westerosir
استاد ایمون: ما همه انسانیم و همهی ما تا وقتی هیچ هزینهای وجود نداره، وظیفهی خودمون رو انجام میدیم. شرافتی که پشت این قضیه هست، آسونـه. با این حال... دیر یا زود، توی زندگی هر مردی، روزی میرسه که دیگه حفظ این شرافت آسون نیست؛ روزی که باید انتخاب کنه!
سرسی لنیستر: خودت باید قلمرو رو میگرفتی. جیمی از روز سقوط کینگزلندینگ به من گفت. اون رو تخت آهنین نشسته بود و تو اونی بودی که مجبورش کردی بلند شه. تنها کاری که لازم بود انجام بدی، این بود که خودت از اون پلهها بالا بری. چه اشتباه غمانگیزی!
ادارد استارک: من در زندگیم اشتباهات زیادی رو مرتکب شدم، اما این یکی از اونا نبود.
#نقل_قول
#بازی_تاج_و_تخت
#GOT
@Westerosir
سرسی لنیستر: خودت باید قلمرو رو میگرفتی. جیمی از روز سقوط کینگزلندینگ به من گفت. اون رو تخت آهنین نشسته بود و تو اونی بودی که مجبورش کردی بلند شه. تنها کاری که لازم بود انجام بدی، این بود که خودت از اون پلهها بالا بری. چه اشتباه غمانگیزی!
ادارد استارک: من در زندگیم اشتباهات زیادی رو مرتکب شدم، اما این یکی از اونا نبود.
#نقل_قول
#بازی_تاج_و_تخت
#GOT
@Westerosir
تراژدی عشق ند استارک و بانو آشارا دین
به گفتهی بانو آلیریا دین، خواهر کوچکتر بانو آشارا دین، ادارد استارک و بانو آشارا دین در هنگام تورنمنت هرنهال عاشق و دلباختهی یکدیگر شدند.
این دو بعد از اینکه برادر بزرگ ادارد استارک یعنی برندون از بانو آشارا دین درخواست کرد که با برادر خجالتیاش ند که از فرط خجالتی بودن حتی نمیتوانست نیمکتاش را ترک کند برقصد، با یکدیگر رقصیدند.
هنگامی که سر آرتور دین، برادر بانو آشارا دین در طی نبرد برج شادی کشته شد، لرد ادارد استارک به استارفال سفر کرد تا شمشیر سر آرتور یعنی «سحر» را به خواهر زیبا و جوان سر آرتور و همچنین خاندان دین برگرداند. مدتی بعد از بازدید ند استارک از استارفال، بانو اشارا دین خود را از بالای برج اصلی استارفال یعنی پِیل استون سورد (شمشیر سنگ رنگ پرید) به دریا انداخت.
چندین شخصیت در کتاب دلایل زیادی را برای خودکشی بانو آشارا دین ذکر کردهاند:
ادریک دین، برادر زادهی او، دلیل مرگ او را شکسته شدن قلبش ذکر میکند. سر باریستان سلمی، دلیل مرگ او را مرده به دنیا امدن دخترش و مردی که در هرنهال او را بیعفت کرده بود بیان میکند. ملکه سرسی لنیستر دلیل مرگ او را کشته شدن برادرش و دزدیدن فرزندش توسط ند استارک بیان میکند.
هیچ اطلاعاتی از پیدا شدن جسد بانو آشارا دین در کتاب موجود نیست و به گفتهی جورج آر آر مارتین جسد او هرگز پیدا نشد.
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
@Westerosir
به گفتهی بانو آلیریا دین، خواهر کوچکتر بانو آشارا دین، ادارد استارک و بانو آشارا دین در هنگام تورنمنت هرنهال عاشق و دلباختهی یکدیگر شدند.
این دو بعد از اینکه برادر بزرگ ادارد استارک یعنی برندون از بانو آشارا دین درخواست کرد که با برادر خجالتیاش ند که از فرط خجالتی بودن حتی نمیتوانست نیمکتاش را ترک کند برقصد، با یکدیگر رقصیدند.
هنگامی که سر آرتور دین، برادر بانو آشارا دین در طی نبرد برج شادی کشته شد، لرد ادارد استارک به استارفال سفر کرد تا شمشیر سر آرتور یعنی «سحر» را به خواهر زیبا و جوان سر آرتور و همچنین خاندان دین برگرداند. مدتی بعد از بازدید ند استارک از استارفال، بانو اشارا دین خود را از بالای برج اصلی استارفال یعنی پِیل استون سورد (شمشیر سنگ رنگ پرید) به دریا انداخت.
چندین شخصیت در کتاب دلایل زیادی را برای خودکشی بانو آشارا دین ذکر کردهاند:
ادریک دین، برادر زادهی او، دلیل مرگ او را شکسته شدن قلبش ذکر میکند. سر باریستان سلمی، دلیل مرگ او را مرده به دنیا امدن دخترش و مردی که در هرنهال او را بیعفت کرده بود بیان میکند. ملکه سرسی لنیستر دلیل مرگ او را کشته شدن برادرش و دزدیدن فرزندش توسط ند استارک بیان میکند.
هیچ اطلاعاتی از پیدا شدن جسد بانو آشارا دین در کتاب موجود نیست و به گفتهی جورج آر آر مارتین جسد او هرگز پیدا نشد.
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
@Westerosir
رمزی بولتون: اگه فکر کردی اینجا برات عاقبت خوبی داره، باید بگم که خوب توجه نکردی!!
این بلاها برای دلیل خاصی سر تو نمیاد، خب یه دلیلش اینه که من خوشم میاد!
#نقل_قول
#سریال
#Got
@Westerosir
این بلاها برای دلیل خاصی سر تو نمیاد، خب یه دلیلش اینه که من خوشم میاد!
#نقل_قول
#سریال
#Got
@Westerosir
Westeros #GOT
سومین جنگ دورن: جنگ لرد روگار ❍ بخش اول جنگ سوم دورن که با نام جنگ لرد روگار شناخته میشود، جنگ شورشی دیگری بود که خودش را کرکسشاه مینامید. او و پیروانش در زمان سلطنت پادشاه جیهیریس اول، در سال ۶۱ ب.ف. سرحدات دورن را غارت کردند. به گفتهی استاد اعظم…
سومین جنگ دورن: جنگ لرد روگار
« بخش دوم»
پادشاه به حرفش پایبند بود. جنگی که رخ داد در تاریخ به نام جنگ سوم دورن شناخته میشود. ولی این اسم کمی بیمعناست، چون پرنس دورن ارتشش را دور از درگیری نگه داشت. مردم آنرا جنگ لرد روگار مینامیدند و این نام بسیار سزاوارتر است.
در حالی که لرد استورمزاند، پانصد نفر را به سمت کوهستان رهبری میکرد، جیهیریس تارگرین سوار بر ورمیتور به آسمان رفت. شاه گفت: «او خودش را کرکس مینامد. ولی پرواز نمیکند. او که پنهان میشود، باید خودش را موش کور بنامد.» شاه اشتباه نمیگفت، اولین کرکس شاه بر ارتشی فرمان میراند و هزاران نفر را به میدان نبرد برد.
این دومی چیزی بیش از مهاجمی فرصت طلب نبود؛ پسر کوچکی از خاندان کوچک با چند صد نفر پیرو که در دزدی و تجاوز هم سلیقهی او بودند. اما او کوهستان را به خوبی می شناخت و وقتی تحت تعقیب قرار میگرفت، فقط ناپدید میشد و دوباره ظاهر میشد. مردانی که به دنبالش بودند هم در خطر بودند، چون مهارت زیادی در کمین داشت.
اما هیچ یک از حقههایش در برابر دشمنی که میتوانست او را از بالا دنبال کند، سودی نداشت. افسانهها ادعا میکنند کرکس شاه دژ نفوذ ناپذیری در کوهستان داشت که در ابرها پنهان شده بود. جیهیریس هیچ لانهی پنهانی نیافت؛ فقط یکی دو جین اردوگاه که اینجا و آنجا پراکنده شده بودند. ورمیتور یکی یکی آنها را به آتش کشید و برای بازگشت کرکس فقط خاکستر به جای گذاشت. قوای لرد روگار که به سوی ارتفاعات پیشروی میکردند، خیلی زود مجبور شدند اسبهایشان را رها کنند و از مسیرهای بُز رو و از شیب تند و از بین غارها بالا بروند، در حالی که دشمنان مخفی از بالای سرشان سنگ میغلتاندند. اما آنها بی واهمه ادامه دادند. وقتی مردان استورمزاند از شرق پیش روی میکردند، سیمون دنداریون، لرد بلک هیون، سپاه کوچکی از شوالیهها را از غرب به سوی کوهستان راند تا راه فرار از آن سمت را ببندد. تعقیب کنندهگان به سوی یکدیگر میخزیدند و جیهیریس تارگرین از آسمان آنها را زیر نظر داشت و طوری آنها را حرکت میداد که گویی ارتشی از اسباب بازیها را روی میز منقوش هدایت میکند.
در پایان دشمنشان را یافتند. بوریس براتیون به اندازهی دورنیها راههای مخفی کوهستان را نمیشناخت، پس اولین کسی بود که به دام افتاد. افراد لرد روگار کار افراد او را یکسره کردند، ولی وقتی که دو برادر رو در رو شدند، پادشاه جیهیریس از آسمان فرود آمد. اعلیحضرت به دست پادشاه اسبقش گفت: «اجازه نمیدهم تو را خویشاوندکش بنامند. خائن از آن من است.»
سر بوریس براتیون با شنیدن این حرف خندید و در حالی که به سوی شاه میدوید، فریاد زد: «بهتر است من را شاهکش بخوانند تا او را خویشاوند کش!» ولی جیهیریس بلکفایر را در دست داشت و درسهایی که در حیاط دراگون استون یاد گرفته بود، از خاطر نبرده بود. بوریس براتیون با برشی روی گردنش که نزدیک بود سرش را جدا کند، پیش پای شاه مرد.
کتاب آتش و خون
ادامه دارد...
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
#مقاله #درخواستی
@Westerosir
« بخش دوم»
پادشاه به حرفش پایبند بود. جنگی که رخ داد در تاریخ به نام جنگ سوم دورن شناخته میشود. ولی این اسم کمی بیمعناست، چون پرنس دورن ارتشش را دور از درگیری نگه داشت. مردم آنرا جنگ لرد روگار مینامیدند و این نام بسیار سزاوارتر است.
در حالی که لرد استورمزاند، پانصد نفر را به سمت کوهستان رهبری میکرد، جیهیریس تارگرین سوار بر ورمیتور به آسمان رفت. شاه گفت: «او خودش را کرکس مینامد. ولی پرواز نمیکند. او که پنهان میشود، باید خودش را موش کور بنامد.» شاه اشتباه نمیگفت، اولین کرکس شاه بر ارتشی فرمان میراند و هزاران نفر را به میدان نبرد برد.
این دومی چیزی بیش از مهاجمی فرصت طلب نبود؛ پسر کوچکی از خاندان کوچک با چند صد نفر پیرو که در دزدی و تجاوز هم سلیقهی او بودند. اما او کوهستان را به خوبی می شناخت و وقتی تحت تعقیب قرار میگرفت، فقط ناپدید میشد و دوباره ظاهر میشد. مردانی که به دنبالش بودند هم در خطر بودند، چون مهارت زیادی در کمین داشت.
اما هیچ یک از حقههایش در برابر دشمنی که میتوانست او را از بالا دنبال کند، سودی نداشت. افسانهها ادعا میکنند کرکس شاه دژ نفوذ ناپذیری در کوهستان داشت که در ابرها پنهان شده بود. جیهیریس هیچ لانهی پنهانی نیافت؛ فقط یکی دو جین اردوگاه که اینجا و آنجا پراکنده شده بودند. ورمیتور یکی یکی آنها را به آتش کشید و برای بازگشت کرکس فقط خاکستر به جای گذاشت. قوای لرد روگار که به سوی ارتفاعات پیشروی میکردند، خیلی زود مجبور شدند اسبهایشان را رها کنند و از مسیرهای بُز رو و از شیب تند و از بین غارها بالا بروند، در حالی که دشمنان مخفی از بالای سرشان سنگ میغلتاندند. اما آنها بی واهمه ادامه دادند. وقتی مردان استورمزاند از شرق پیش روی میکردند، سیمون دنداریون، لرد بلک هیون، سپاه کوچکی از شوالیهها را از غرب به سوی کوهستان راند تا راه فرار از آن سمت را ببندد. تعقیب کنندهگان به سوی یکدیگر میخزیدند و جیهیریس تارگرین از آسمان آنها را زیر نظر داشت و طوری آنها را حرکت میداد که گویی ارتشی از اسباب بازیها را روی میز منقوش هدایت میکند.
در پایان دشمنشان را یافتند. بوریس براتیون به اندازهی دورنیها راههای مخفی کوهستان را نمیشناخت، پس اولین کسی بود که به دام افتاد. افراد لرد روگار کار افراد او را یکسره کردند، ولی وقتی که دو برادر رو در رو شدند، پادشاه جیهیریس از آسمان فرود آمد. اعلیحضرت به دست پادشاه اسبقش گفت: «اجازه نمیدهم تو را خویشاوندکش بنامند. خائن از آن من است.»
سر بوریس براتیون با شنیدن این حرف خندید و در حالی که به سوی شاه میدوید، فریاد زد: «بهتر است من را شاهکش بخوانند تا او را خویشاوند کش!» ولی جیهیریس بلکفایر را در دست داشت و درسهایی که در حیاط دراگون استون یاد گرفته بود، از خاطر نبرده بود. بوریس براتیون با برشی روی گردنش که نزدیک بود سرش را جدا کند، پیش پای شاه مرد.
کتاب آتش و خون
ادامه دارد...
#نقل_قول
#کتاب #تاریخ
#مقاله #درخواستی
@Westerosir