Voicegram
874 subscribers
126 photos
44 videos
3 files
9 links
تنها صداست که میماند
@just_ohz
Download Telegram
وقتی تنهایی
به همه‌چیز و همه‌کس پناه می‌بری
پخش می‌شوی
در کوچه و خیابان
به جاهایی می‌روی که نباید بروی
به آدم‌هایی سلام می‌کنی که نباید
مجبوب من
بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش
از کافه‌های دود و نیشخند
از گلوی شب‌ها
از گل و لای روزها
من پراکنده شده‌ام
بیا مرا جمع کن از کوچه و خیابان
بیا مرا جمع کن از دیگران

#رسول_یونان
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری

#رسول_یونان
پایم را روی مین گذاشته ام...
اگر تِکان بخورم مرده ام...
باید
همین جا که هستم...
بمانم تا آخر دُنیا.
دُرست...
وضعیت ِسرباز جنگی را دارم
کنار تو و زیبایی ات ...

#رسول_یونان
امید چیز خوبی است
مثل آخرین سکه
مثل آخرین بلیط
مثل آخرین گلوله
مثل آخرین کشتی
آخرین سکه نمی گذارد که غرورت بشکند
آخرین بلیط نمی گذارد که
نا امید از ترمینال ها برگردی
آخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود
کسی که امید دارد
فقیر نیست
همیشه چیزی دارد
یادم رفت از آخرین کشتی بگویم
آخرین کشتی حتی اگرهم نیاید
نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود.

#رسول_یونان
Forwarded from Voicegram
دست های تو
یادگاری هایی شگفت انگیزند
از سکونت ماه بر خاک
وقتی زندگی تاریک می شود
به دست های تو فکر می کنم
وقتی کارها گره می خورند
در ها باز نمی شوند
به دست های تو فکر میکنم
دست های تو بال های منند
برای فرار از زمین
در روز مبادا
به دست های سفید تو فکر می کنم

#رسول_یونان
باید شعری تازه گفت..
آهنگی تازه نواخت...
باید در چوبی این باغ‌ها را..
که در رویاهایمان شکل گرفته‌اند..؛
رو به شهر باز کرد..
باید همه چیز را از نو ساخت..!
هیچ بادی...
لانه‌ی پرندگان را..
دوباره سر جایش نمی‌گذارد...!

#رسول_یونان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند

 #رسول_یونان
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
به هوای دیدنت
در قاب پنجره ها قد می کشم
نیستی
فرو می ریزم
مثل فواره ای بر سر خودم
زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق
ای انار ترک خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده ای بی بالم
ای آسمان دور دست!
از تو محرومم
آنگونه که دهکده از پزشک
کویر از آب
لاک پشت از پرواز
اندوه ها در من شعله ور است و
ابر ها در من در حال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمی کند!
گرفتار ناتوانی های خویشم
رودی کوچکم
گرفتار باتلاق.
من تو را دوباره کی خواهم دید
ای پرنده ی مسافر
از کجا معلوم که دوباره برگردی!
راه ها باز است
آفتاب می تابد
اما من
حسرت راه رفتنم در پای فلج
گرسنه ای هستم
که نانم را
جای ماه بر سینه ی آسمان چسبانده اند.
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
آرام می گریم
حال آدمی را دارم
که می خواهد به همسر مرده اش تلفن کند
اما نمی کند
چرا که به خوبی می داند
در بهشت گوشی ها را بر نمی دارند …

#رسول_یونان
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری

#رسول_یونان
زندگی در اعماق امن است
اما زیبا نیست
ماهیانی که در اعماق زندگی می‌کنند
صید نمی‌شوند
اما طلوع آفتاب را هم نمی‌بینند
کشتی‌ها را نمی‌بینند
حالا اسبی زیبا
پا به دریا می گذارد
او را نیز نخواهند دید
بله، زندگی در اعماق غم‌انگیز است.

#رسول_یونان