اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ نه سفری بیبازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری
#رسول_یونان
دراز میکشم و میمیرم
مرگ نه سفری بیبازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری
#رسول_یونان
زندگی در اعماق امن است
اما زیبا نیست
ماهیانی که در اعماق زندگی میکنند
صید نمیشوند
اما طلوع آفتاب را هم نمیبینند
کشتیها را نمیبینند
حالا اسبی زیبا
پا به دریا می گذارد
او را نیز نخواهند دید
بله، زندگی در اعماق غمانگیز است.
#رسول_یونان
اما زیبا نیست
ماهیانی که در اعماق زندگی میکنند
صید نمیشوند
اما طلوع آفتاب را هم نمیبینند
کشتیها را نمیبینند
حالا اسبی زیبا
پا به دریا می گذارد
او را نیز نخواهند دید
بله، زندگی در اعماق غمانگیز است.
#رسول_یونان
دلم تنگ است ای باران...
بدان در لا به لای قطره هایت زندگی را با دلم نوشیده ام امشب...
حریر اسمان را با تمام وسعتش پوشیده ام امشب...
در این شبهای بیتابی...
به بودن در هوای تازه ی بوی نفس های خدا کوشیده ام امشب...
دلم تنگ است ای باران...
دلم تنگ است ای باران...
ببار ای همنشین لحظه های شادی و همدرد غمهای فراوانم...
بدان من هم در این شب زنده داری ها...
زلالم...
قطره ای از جنس بارانم...
دلم تنگ است ای باران...
صدای بارشت موسیقی ازادی از اندوه تنهایی. ...
#کیوان_عابدی
بدان در لا به لای قطره هایت زندگی را با دلم نوشیده ام امشب...
حریر اسمان را با تمام وسعتش پوشیده ام امشب...
در این شبهای بیتابی...
به بودن در هوای تازه ی بوی نفس های خدا کوشیده ام امشب...
دلم تنگ است ای باران...
دلم تنگ است ای باران...
ببار ای همنشین لحظه های شادی و همدرد غمهای فراوانم...
بدان من هم در این شب زنده داری ها...
زلالم...
قطره ای از جنس بارانم...
دلم تنگ است ای باران...
صدای بارشت موسیقی ازادی از اندوه تنهایی. ...
#کیوان_عابدی
توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش، توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن. حق اشتباه را به تمام آدم ها بده، حق بد رفتاری، تندی و عصبانیت! حق اشتباهات کوچک، بزرگ و حتی جبران ناپذیر!
واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند. به مرور دردها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آنها تحمیل میکند..مثلا تو نمیدانی دیروز برای من چگونه بود؟ پریروز، هفته پیش اصلا.. حس آدم ها، روی پیشانیشان حک نشده، حد تحملشان هم. شاید اتفاقی فرای تحمل، برای من بیوفتد و تو حتی نفهمی فرای تحمل یعنی چه؟
آدم ها به همان اندازه که حق دارند دوست داشته باشند، به همان اندازه هم اجازه دارند متنفر باشند .. کاش در لحظه ی انفجار آدم ها از غم، از تمام سختی هایی که شاید به موجب قوی نبودن و تحمل های کَمِشان میکشند، آرام باشیم و باور کنیم که هیچ کدام از آدم های زمین مجبور نیستند قوی و محکم و شکست ناپذیر باشند ..
#رقیه_رستمی
واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند. به مرور دردها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آنها تحمیل میکند..مثلا تو نمیدانی دیروز برای من چگونه بود؟ پریروز، هفته پیش اصلا.. حس آدم ها، روی پیشانیشان حک نشده، حد تحملشان هم. شاید اتفاقی فرای تحمل، برای من بیوفتد و تو حتی نفهمی فرای تحمل یعنی چه؟
آدم ها به همان اندازه که حق دارند دوست داشته باشند، به همان اندازه هم اجازه دارند متنفر باشند .. کاش در لحظه ی انفجار آدم ها از غم، از تمام سختی هایی که شاید به موجب قوی نبودن و تحمل های کَمِشان میکشند، آرام باشیم و باور کنیم که هیچ کدام از آدم های زمین مجبور نیستند قوی و محکم و شکست ناپذیر باشند ..
#رقیه_رستمی
.
اصلا من
یه جور ِ .. یه جور ِ ِ.. یه جور ِ خوبی دوستت دارم ..
لطیف ..
ساده ..
نرم ......
دیدی وقتی گرسنه ای ، نان میخواهی،؟!
وقتی تشنه ای ، آب ...؟!
وقتی غمگینی ، اشک می خواهی ،
وقتی خوشحالی ، بال ....؟!
منهم هروقت تشنه ام ..
هر وقت گرسنه ام ،
هروقت دلم میگیرد ،
هرقت شادم یا غمگین ، ،
تو را ... می خواهم ..
تو .. همیشه با منی ..
من .. همیشه .. سرشار ..از تو ..
من .. همیشه ....دوستت دارم .....
#مریم_رضایی_حامی
اصلا من
یه جور ِ .. یه جور ِ ِ.. یه جور ِ خوبی دوستت دارم ..
لطیف ..
ساده ..
نرم ......
دیدی وقتی گرسنه ای ، نان میخواهی،؟!
وقتی تشنه ای ، آب ...؟!
وقتی غمگینی ، اشک می خواهی ،
وقتی خوشحالی ، بال ....؟!
منهم هروقت تشنه ام ..
هر وقت گرسنه ام ،
هروقت دلم میگیرد ،
هرقت شادم یا غمگین ، ،
تو را ... می خواهم ..
تو .. همیشه با منی ..
من .. همیشه .. سرشار ..از تو ..
من .. همیشه ....دوستت دارم .....
#مریم_رضایی_حامی
حرفِ کهنه ای ست
حرفِ ماقبل است
ماقبل دیدن ات
حرف زمانی که
زندگی روی آرامی داشت
زمانی که با ذره ذره ی قلم ام
حسابِ نگاهت را پس نمیدادم
و از بند بندِ وجودم
فریادِ دوست داشتنت بلند نمیشد
من با این همه اِهِنُ و تُلُپ
مقابل چند ثانیه دلبری ات
قاعده را باختم
و تو
به راحتیِ هر چه تمام تر
کلاهِ عقلم را برداشتی
و با چشمانت گاوبندی کردی
تا روزگارم را دلتنگ کنی
حالا مدتی ست
با من به سینما می آیی
و نمیگذاری از فیلم چیزی بفهمم!
پشت چراغ قرمز زل میزنی به چشمانم
تا راننده ی خودروی عقبی فریاد بزند
هی فلان فلان شده چراغ سبز شد!
شبها رویِ سینه ام لم میدهی
تا گیسویِ بافته شده ات را
مو به مو باز کنم
تا دل از دل ببری!
بودنت را انکار نکن...
کمی غیر قابل پیش بینی بود اما
همانند شبنمی آرمیده رویِ گلبرگی زمخت
بر دل نشسته ای
و این اتفاقِ سبزی ست
که در دنیای کویری ام رخ داده است!
#علی_سلطانی
حرفِ ماقبل است
ماقبل دیدن ات
حرف زمانی که
زندگی روی آرامی داشت
زمانی که با ذره ذره ی قلم ام
حسابِ نگاهت را پس نمیدادم
و از بند بندِ وجودم
فریادِ دوست داشتنت بلند نمیشد
من با این همه اِهِنُ و تُلُپ
مقابل چند ثانیه دلبری ات
قاعده را باختم
و تو
به راحتیِ هر چه تمام تر
کلاهِ عقلم را برداشتی
و با چشمانت گاوبندی کردی
تا روزگارم را دلتنگ کنی
حالا مدتی ست
با من به سینما می آیی
و نمیگذاری از فیلم چیزی بفهمم!
پشت چراغ قرمز زل میزنی به چشمانم
تا راننده ی خودروی عقبی فریاد بزند
هی فلان فلان شده چراغ سبز شد!
شبها رویِ سینه ام لم میدهی
تا گیسویِ بافته شده ات را
مو به مو باز کنم
تا دل از دل ببری!
بودنت را انکار نکن...
کمی غیر قابل پیش بینی بود اما
همانند شبنمی آرمیده رویِ گلبرگی زمخت
بر دل نشسته ای
و این اتفاقِ سبزی ست
که در دنیای کویری ام رخ داده است!
#علی_سلطانی
الهه میخواند که: ای که رفته با خود دلی شکسته بردی...
فکر می کنم به رفته ها. رفته ها تنها کسانی نیستند که مرده اند. که دیگر در هیچ کجای جهان نمی شود پیدایشان کرد، جز قبرستان. زنده های رفته دردناک ترند. آن هایی که حتی بیخ گوشت هستند و نداریشان. آن هایی که بیخ گوشت نیستند و نیستند. هیچ کجا. این یک متن عاشقانه نیست. این چیزهایی که می نویسم درباره ی چیزهای ارزشمند زندگی اند. آن ها ممکن است تنها یک شی ء باشند. یک کتاب که روی صفحه ی اولش چیزی برایت نوشته باشند. یک پیراهن سفید که لکه ی محو سرخی روی یقه اش داشته باشد. ممکن است منظره ای از پنجره ای رو به آسمان باشد که وقتی
.
.
.
.
.
. تو تعیین نمی کنی که سال ها بعد برای چه می خواهی غمگین شوی...
اما از همه دردناک تر چیزهایی هستند که نمی فهمی برای چه غمگینت می کنند. هیچ خاطره ای با آن ها نداری. چیزی را به یادت نمی آورند. تنها تصویر ساده و کوچکی هستند. بی هیچ مفهومی. مثل تصویر گنجشکی که روی شاخه ی خشکی نشسته و با دقت به آدم هایی که می روند نگاه می کند. یا گاهی ترانه ای که دوباره برای اولین بار می شنوی.
الهه می خواند که: ای به دل آشنا، تا که هستم بیا...
#سعید_حسینپور
فکر می کنم به رفته ها. رفته ها تنها کسانی نیستند که مرده اند. که دیگر در هیچ کجای جهان نمی شود پیدایشان کرد، جز قبرستان. زنده های رفته دردناک ترند. آن هایی که حتی بیخ گوشت هستند و نداریشان. آن هایی که بیخ گوشت نیستند و نیستند. هیچ کجا. این یک متن عاشقانه نیست. این چیزهایی که می نویسم درباره ی چیزهای ارزشمند زندگی اند. آن ها ممکن است تنها یک شی ء باشند. یک کتاب که روی صفحه ی اولش چیزی برایت نوشته باشند. یک پیراهن سفید که لکه ی محو سرخی روی یقه اش داشته باشد. ممکن است منظره ای از پنجره ای رو به آسمان باشد که وقتی
.
.
.
.
.
. تو تعیین نمی کنی که سال ها بعد برای چه می خواهی غمگین شوی...
اما از همه دردناک تر چیزهایی هستند که نمی فهمی برای چه غمگینت می کنند. هیچ خاطره ای با آن ها نداری. چیزی را به یادت نمی آورند. تنها تصویر ساده و کوچکی هستند. بی هیچ مفهومی. مثل تصویر گنجشکی که روی شاخه ی خشکی نشسته و با دقت به آدم هایی که می روند نگاه می کند. یا گاهی ترانه ای که دوباره برای اولین بار می شنوی.
الهه می خواند که: ای به دل آشنا، تا که هستم بیا...
#سعید_حسینپور
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
#فاضل_نظری
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
#فاضل_نظری
من هیچ جمعه ای را بدون تو نگذراندم
بیرون زدم از خانه
و تمام کوچه پس کوچه هایی که باهم قدم زده بودیم را شخم زدم
درکافه ی همیشگیمان قهوه خوردم
و ازهمان گل فروشی که برایم گل میخریدی برای خودم گل خریدم
تمام جمعه ها تو کنارم بودی،دقیقا همینجا...در ذهنی که مملوء ازتوست
#پگاه_نادری
بیرون زدم از خانه
و تمام کوچه پس کوچه هایی که باهم قدم زده بودیم را شخم زدم
درکافه ی همیشگیمان قهوه خوردم
و ازهمان گل فروشی که برایم گل میخریدی برای خودم گل خریدم
تمام جمعه ها تو کنارم بودی،دقیقا همینجا...در ذهنی که مملوء ازتوست
#پگاه_نادری
قرار نیست که پنج شنبه ها گیج و دلگیر باشد
حالا همسایه ی دیوار به دیوار جمعه هست که باشد!!
تو که بُغ میکنی گنجشک روی کابل هم کِز میکند و نمیخواند
پاشو، پرده را بکش
فاتحه ای بخوان برهمه ی دلتنگیها
گور بابای این دنیا.....
#زهراشعبانی
حالا همسایه ی دیوار به دیوار جمعه هست که باشد!!
تو که بُغ میکنی گنجشک روی کابل هم کِز میکند و نمیخواند
پاشو، پرده را بکش
فاتحه ای بخوان برهمه ی دلتنگیها
گور بابای این دنیا.....
#زهراشعبانی
تا به کی باید
پنجشنبه وار،
جاده را به انتظار بنشینم و
آمدنت را
از قاصدکها التماس کنم ..؟!
من جور ِ عشق میکشم وَ
پنجشنبه، جور ِ جمعه را ...
#مریم_رضایی_حامی
پنجشنبه وار،
جاده را به انتظار بنشینم و
آمدنت را
از قاصدکها التماس کنم ..؟!
من جور ِ عشق میکشم وَ
پنجشنبه، جور ِ جمعه را ...
#مریم_رضایی_حامی
چالهای کنج لبانت را
دوست میدارم
چرا که پیامآورِ خندیدنِ تواَند در عکسِ یادگاری.
آرزو میکنم خندهات
تنها به عادت مرسوم عکس گرفتن نبوده باشد
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از تهِ دل
چرا که خندهی تو
جهان را زیبا میکند.
عکاس کادرِ عکس را بسته
و من نمیتوانم بفهمم
به شاخهی درختی تکیه دادهای،
یا شانهی مردی
اما هر یک از این دو باشند هم
توفیری نمیکند
چرا که تو زیباترین پرترهی روزگارِ منی.
فرشتهای که در چشمانش
هکتار هکتار مزرعهی قهوه میسوزند
و هیچ مردی نمیتواند
به حلقهای زرین
صاحبِ سرزمینِ درون سینهاش شود. //
#یغما_گلرویی
از مجموعه شعر «باران برای تو میبارد» / نگاه ۱۳۹۲
دوست میدارم
چرا که پیامآورِ خندیدنِ تواَند در عکسِ یادگاری.
آرزو میکنم خندهات
تنها به عادت مرسوم عکس گرفتن نبوده باشد
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از تهِ دل
چرا که خندهی تو
جهان را زیبا میکند.
عکاس کادرِ عکس را بسته
و من نمیتوانم بفهمم
به شاخهی درختی تکیه دادهای،
یا شانهی مردی
اما هر یک از این دو باشند هم
توفیری نمیکند
چرا که تو زیباترین پرترهی روزگارِ منی.
فرشتهای که در چشمانش
هکتار هکتار مزرعهی قهوه میسوزند
و هیچ مردی نمیتواند
به حلقهای زرین
صاحبِ سرزمینِ درون سینهاش شود. //
#یغما_گلرویی
از مجموعه شعر «باران برای تو میبارد» / نگاه ۱۳۹۲
یک روز میرسد
که از من
فقط شعرهایم
برای تو به یادگار میماند
و تو ...
چه فراوان یادگار
برایم به جا گذاشته ای ...
دل گرفتن هایی که بُغض شدند
و بُغض هایی که وا نشدند و همه شعر شدند
و شعرهایی که
دوستَت دارم را
فریاد میزدند
اما چه فایده ؟
چه سود دارد تو را نوشتن وقتی که دیگر نیستی !
اما من باز با تو اشتباه خواهم کرد
من با تو و برای تو
اشتباه کردن را دوست دارم
راستی بعدها ...
تو را به همان عاشقانه هایمان قسم
برای یک بار هم که شده
به دیدنم بیا
و روی سنگِ خاک خورده ی قبرم
برایم بنویس
که
دوستم داشتی
#علیرضا_بهجتی
که از من
فقط شعرهایم
برای تو به یادگار میماند
و تو ...
چه فراوان یادگار
برایم به جا گذاشته ای ...
دل گرفتن هایی که بُغض شدند
و بُغض هایی که وا نشدند و همه شعر شدند
و شعرهایی که
دوستَت دارم را
فریاد میزدند
اما چه فایده ؟
چه سود دارد تو را نوشتن وقتی که دیگر نیستی !
اما من باز با تو اشتباه خواهم کرد
من با تو و برای تو
اشتباه کردن را دوست دارم
راستی بعدها ...
تو را به همان عاشقانه هایمان قسم
برای یک بار هم که شده
به دیدنم بیا
و روی سنگِ خاک خورده ی قبرم
برایم بنویس
که
دوستم داشتی
#علیرضا_بهجتی
Forwarded from Voicegram
و اما تو !
که راه بر من بسته ای
ماه را از من گرفته ای
حتی ستاره های کوچک آسمان شبم را ...
و اما من!
تو را در خاموشی محض می خوانم
چراغ بر طاقچه ی تنهایی ات می نشانم
تا مگر مرا در شعرهای بارانی ام بخوانی
در شبانه ی دلتنگی.!
به قدر مصرعی کوتاه حتی ... !
آنگاه که فریاد از فراموشی کشیدم
به اندازه ی تنهایی و سکوت!
که دوستت دارم
به اندازه ی دل شکسته ی عاشق ام .
#گویا_فیروزکوهی
که راه بر من بسته ای
ماه را از من گرفته ای
حتی ستاره های کوچک آسمان شبم را ...
و اما من!
تو را در خاموشی محض می خوانم
چراغ بر طاقچه ی تنهایی ات می نشانم
تا مگر مرا در شعرهای بارانی ام بخوانی
در شبانه ی دلتنگی.!
به قدر مصرعی کوتاه حتی ... !
آنگاه که فریاد از فراموشی کشیدم
به اندازه ی تنهایی و سکوت!
که دوستت دارم
به اندازه ی دل شکسته ی عاشق ام .
#گویا_فیروزکوهی
Forwarded from Voicegram
سختتر از قبول کردن یه واقعیت تلخ، کنار اومدن باهاشه. واقعیت اینه که توی دنیا، هر چیزی عمر خودش رو داره. هر اتفاق خوب، از یه جا شروع میشه، به اوج میرسه و کمکم سقوط میکنه و محو میشه. یه روز میشینی و امروز رو با خاطراتت خوبت مقایسه میکنی و میبینی هیچیش مثل قبل نیست. هيچيش! هرچی بیشتر تقلا کردی، دورتر رفتی. انگار داشتی برای پاره نشدن یه طناب پوسیده دست و پا میزدی. یه وقتا دلت میخواد روزا رو برگردی عقب، میخوای آینده رو با گذشته عوض کنی، ولی نمیتونی. یه آدمی توی گذشتهت هست، که دیگه هیچوقت نمیتونی بهش برگردی.
یه روزایی توی زندگی هست که هرچی بیشتر نفس میکشی، بیشتر میمیری. روزایی که فقط میتونی برای خودت و كسی كه نيست گریه کنی.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگیهای_احمقانه
یه روزایی توی زندگی هست که هرچی بیشتر نفس میکشی، بیشتر میمیری. روزایی که فقط میتونی برای خودت و كسی كه نيست گریه کنی.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگیهای_احمقانه
وقتی که دلتنگی در و دیوار میچرخد
سقف اتاق و پنجره انگار میچرخد
هر جا نگاهت میرود رد و نشانی از
تصویر محو آخرین دیدار میچرخد
با خاطراتت کام میگیری و ناکامی
در دستهایت پاکتِ سیگار می چرخد
یا میخکوبی بر زمین در هاله ای از غم
یا نقطه ای که دور آن پرگار میچرخد
دیگر تمام فکر و ذهنت درد این دوریست
هر شب خیالت حول این افکار میچرخد
سر گیجه میگیرد تمام واژه ها انگار
خودکار دور دفترِ اشعار می چرخد
آخر تو میمانی و درد خاطراتی که
دور سرت دارد کبوتر وار میچرخد
#مریم_صفری
سقف اتاق و پنجره انگار میچرخد
هر جا نگاهت میرود رد و نشانی از
تصویر محو آخرین دیدار میچرخد
با خاطراتت کام میگیری و ناکامی
در دستهایت پاکتِ سیگار می چرخد
یا میخکوبی بر زمین در هاله ای از غم
یا نقطه ای که دور آن پرگار میچرخد
دیگر تمام فکر و ذهنت درد این دوریست
هر شب خیالت حول این افکار میچرخد
سر گیجه میگیرد تمام واژه ها انگار
خودکار دور دفترِ اشعار می چرخد
آخر تو میمانی و درد خاطراتی که
دور سرت دارد کبوتر وار میچرخد
#مریم_صفری
Forwarded from Voicegram
ای که در بَرَم نیستی
شبت چگونه گذشت؟
شباهنگام به من اندیشیدی؟
کمی آه کشیدی؟
اشک در چشمت حلقه زد،
آماده گریه شد آیا؟
زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان گم شده و بر باد رفتهام…!😔
#غاده_السمان
شبت چگونه گذشت؟
شباهنگام به من اندیشیدی؟
کمی آه کشیدی؟
اشک در چشمت حلقه زد،
آماده گریه شد آیا؟
زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان گم شده و بر باد رفتهام…!😔
#غاده_السمان
همه می دانند؛
من سال هاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهن سال من بگذرد...
من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام!
خرابم !
ویرانم !
#سید_علی_صالحی
من سال هاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهن سال من بگذرد...
من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام!
خرابم !
ویرانم !
#سید_علی_صالحی