[ وجودیَت ]
[ لاتَکن کالفَرَح عَابرا وَیختفی کُن کَالحُزن حَبیبی وَامکث مَعی ]
محبوبِ من
مثل شادی نباش که میگذرد و پنهان میشود
مثلِ غم باش و با من بمان.
مثل شادی نباش که میگذرد و پنهان میشود
مثلِ غم باش و با من بمان.
Forwarded from مَرد سانفرانسیسکویی
اون کسی که همیشه بهونه داره، حتی برای بهونهشم بهونه داره؛ حتی برای بهونهی بهونهشم بهونه داره؛ حتی برای بهونهی بهونهی بهونهشم بهونه داره؛ میگیری چی میگم؟ بعضیها انتخاب نمیکنن که تغییری داشته باشن، بلکه انتخاب میکنن همیشه برای انجامندادنهاشون بهونه داشته باشن؛ چون اینطوری براشون بهتره.
Forwarded from امید در لب مرز
نوشته بود، بعضی افراد هرگز شما را دوست نخواهند داشت، چرا که نور شما، تاریکی های آنها را عصبانی میکند.
- هرکسی که بهت خوبی و توجه میکنه تو فکر میکنی اون آدم خوبیه.
علت ؟
فردی که توی بچگی هیچ توجهی از پدر و مادرش ندیده و توی بزرگسالی دنبالِ بدست اوردنِ اون توجه توی آدمای مختلف میگرده.
علت ؟
فردی که توی بچگی هیچ توجهی از پدر و مادرش ندیده و توی بزرگسالی دنبالِ بدست اوردنِ اون توجه توی آدمای مختلف میگرده.
نوشت ؛
میخواست مطمئن بشه که چقدر ریشه زده توو وجودم، مطمئن بشه که سر بزنگاه دست به چمدون راه نمیافتم برم؛ جواب میخواست، یه کلمه، یه نگاه یا حتی یه جمله. گفتم «من اگه هزاربار دیگه هم به دنیا بیام، اگه همزمان تو هزار تا جهان موازی هم زندگی کنم، توو تک تکشون دوباره میگردم دنبال تو؛ چون حتما قلبم میشناسه تو رو، یادش نمیره. بعضی چیزا هیچ وقت عوض نمیشن.»
خندید.
میخواست مطمئن بشه که چقدر ریشه زده توو وجودم، مطمئن بشه که سر بزنگاه دست به چمدون راه نمیافتم برم؛ جواب میخواست، یه کلمه، یه نگاه یا حتی یه جمله. گفتم «من اگه هزاربار دیگه هم به دنیا بیام، اگه همزمان تو هزار تا جهان موازی هم زندگی کنم، توو تک تکشون دوباره میگردم دنبال تو؛ چون حتما قلبم میشناسه تو رو، یادش نمیره. بعضی چیزا هیچ وقت عوض نمیشن.»
خندید.
خودش باید ارزشت رو بدونه، خودش باید بفهمه وقتی تو هستی خیلی کارها میرن تو لیست اضافه کاری، نه اینکه بدویی، بجنگی، حرص بزنی تا جایگاهت رو ثابت کنی.
نمیدانم چه خواهد شد
و راستش را بخواهی دیگر برایم اهمیتی ندارد ؛
من برای تمامِ احتمالات زندگی خسته ام.
و راستش را بخواهی دیگر برایم اهمیتی ندارد ؛
من برای تمامِ احتمالات زندگی خسته ام.
من نمیدونم واقعا دارم چیکار میکنم.
زمان، "گلهی رم کردهی عقربهها"، همینجوری میگذره. صبح میشه. شب میشه. کار میکنم. این بین نمیدونم آیا دارم زندگی هم میکنم یا نه؟ هر لحظه داره فدا میشه برای یک خوشیِ جلوتر. بعد وقتِ خوشی، رنجورم از اینکه باز داره تموم میشه. همش در انتظارِ چیزی، "حال" رو به قتل میرسونم.
یکی بیاد لذتبردن از زندگی رو به ما یاد بده.
زمان، "گلهی رم کردهی عقربهها"، همینجوری میگذره. صبح میشه. شب میشه. کار میکنم. این بین نمیدونم آیا دارم زندگی هم میکنم یا نه؟ هر لحظه داره فدا میشه برای یک خوشیِ جلوتر. بعد وقتِ خوشی، رنجورم از اینکه باز داره تموم میشه. همش در انتظارِ چیزی، "حال" رو به قتل میرسونم.
یکی بیاد لذتبردن از زندگی رو به ما یاد بده.
بازی روانی یعنی من مقصرم اما خونسرد و بیتوجه میمونم، صدات که در اومد اسمت رو میزارم غرغروی بیمنطق و اینجوری وادارت میکنم به سکوت.
Forwarded from مَرد سانفرانسیسکویی
زخم واسه کسی که زخمی روی تن نداره فاجعهست، واسه اون کسی که تنش پُر از زخمه خاطرهست.
امیدوارم تو روزایی که فکر میکنین هیچ چیز و هیچ کسی رو ندارین. که کافی نیستید، زشتید، بدید، هم خودتون یادتون بیاد که نجات دهنده توی اینه است، هم دست پر مهر دوست و دوستانی رو داشته باشید که زخمتونو نوازش کنه و قوت قلبتون باشه.