توییتر دانشگاه تهرانی ها
131K subscribers
36K photos
9.82K videos
34 files
12.1K links
📌سفارش تبلیغات:
@utadd

گروه موزیک دانشگاه تهرانی ها:

@musics_ut

فروشگاه :

@UT_shop

بازار دانشگاه تهرانی ها محل تبادل کتاب و کالا:

@utbazar

گروه اختصاصی پرسش و پاسخ مخصوص دانشگاه تهرانی ها:

@ut_faq

@uttww ارسال توییت
Download Telegram
‏تهران، ‎#دروس، چهارراه تقاطع خیابان‌های لقمان‌ادهم و مرودشت، ساعت ۴.۳۰ عصر روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵.

به باور من جای یک کتیبه یا یادمانی برای تصادف منجر به مرگ ‎#فروغ_فرخزاد در این نقطه از شهر، سال‌هاست که خالی است.


-سام گیوراد-

@uttweet
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابه‌لای دامن شب‌رنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی‌نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

به سالروز کشته شدن #فروغ_فرخزاد


-hediekimiaee-

@uttweet
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه‌ی من آمدی برای من
ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم»

امروز هشتاد و هشتمین زادروز #فروغ_فرخزاد است.


_سام گیوراد_


@uttweet
سوار مترو شدم، ایستگاه طالقانی. پامو گذاشتم داخل متروی شلوغ، یه پیرمرد داشت سر یه دختر و پسر جوون داد و بیداد می کرد که این چه سر و وضعی ه، همه مون می ریم جهنم. موهاتو بپوشون.

قبلا، خیال می کردم با همچین آدمی رو به رو بشم، یقه اش رو می گیرم از مترو پرتش می کنم بیرون.

اما

پیرمرد شبیه توصیف #فروغ_فرخزاد از مادرش بود:
مادر تمام زندگیش
سجاده‌ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می‌گردد
و فکر می‌کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده‌است.

پیرمرد می گفت، سه تا پسر مهندس بیکار دارم، ولی کشور رو به بیگانه نمی دم.

پیرمرد داد و بیداد می کرد، می گفت حالا که شما می گید آزادی ه، منم می خوام لخت بشم، می خوام داد بزنم.

یکی اومد جوابشو بده، پسر هفده، هجده ساله ای که کنار من با گوشیش بازی می کرد به طرف گفت ولش کن، این سه، چهارتا عمر دیگه باید طی کنه، تا بفهمه تو چی می گی!
من توی اون لحظه به این فکر کردم، بیچاره دختر و پسر، روزشون خراب شد، بیچاره پیرمرده، الان یه کتک حسابی می خوره.
به پیرمرده گفتم، باباجان، جلو پاتو نگاه کن، برو بهشت، حالا ما هم جهنم، دور هم یه کاریش می کنیم.

بقیه رو ول کرد شروع کرد به داد زدن سر من، که تو شرف نداری، غیرت نداری، گردنت رو می شکنم، تقصیر توئه همه مون بریم جهنم.
داد می زد، چشم هاش از حدقه بیرون زده بود.
خندیدم، گفتم، تو پهلوونی، بیا بریم اون ور حرف بزنیم، می خواستم از اون دختر و پسر دورش کنم، با من اومد.

سال ها بود، ازین ها ندیده بودم، آدم ساده ای که ترس از جهنم تا عمق جانش ریشه دوونده، آدم هایی که نه شبیه سیاسیونی هستند که از دین به مثابه ابزار قدرت و سرکوب استفاده می کنند، نه متشرعانی که پی دعوت و تبلیغ هستند.
آدم هایی که ترسیده اند و مثل گربه ای که در پس تغییرات اجتماعی در گوشه ای گیر افتاده و هر کاری از دستش بر می آید و در هیچ معادله ای از فردای ایران لحاظ نشده اند.


_محمد امیدی فرد(با کمی تغییر)_


@uttweet
دلیل #مهاجرت از زبان #فروغ_فرخزاد؛
____

آرزوها؟
خود را می بازند
در هماهنگی بیرحم هزاران در بسته؟
آری؛ پیوسته بسته!
خسته خواهی شد...


_Dr.mohammad.garavand nia_


✅️@uttweet
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تهران، #دروس، چهارراه تقاطع خیابان‌های مرودشت و لقمان‌ادهم (حجت سوری و محمدباقر کماسایی)، ساعت ۴.۳۰ عصر روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ و تصادف منجر به مرگ #فروغ_فرخزاد.

به باور من جای یک کتیبه یا یادمانی به یاد او در این نقطه از شهر، سال‌هاست که خالی است.


-Saam Givrad-

@uttweet