turk_sesi2
2.08K subscribers
10.8K photos
7.57K videos
114 files
5.41K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئو را تماشا و پخش کنید.

#کسروی در آخر عمر خود، #توبه_نامه ای را نوشته است که در آن به #جعلی بودن نژاد و #زبان_آذری اشاره میکند.

اما #پان_ایرانیستها از نشر آن واهمه دارند.


🔴 @Turk_sesi2
❇️روایتی از مرگ #بابک_خرمدین
بزرگ مرد #تورک_آزربایجانی و سردار بزرگ #آزربایجان :

❇️خلیفه : عفوت میکنم، به بشرطی که توبه کنی.

❇️بابک : #توبه را گنهکاران کنند.

❇️خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی.!

❇️بابک : آری، تنها جسم من در دست شما است، نه روحم.
دژِ آرمانِ من تسخیرناپذیر است.

❇️خلیفه : #جلاد مثله اش کن.!

ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم.

❇️بابک روی به جلاد : چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.

❇️خلیفه : یکباره سرش را از تن جدا مکن، بگذار بیشتر زنده بماند.!
اول دستانش را قطع کن.!

❇️جلاد با یک ضربت دست راست #بابک را به زمین انداخت، خون فواره زد.


❇️بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود.!
زانو زده و خم شد، تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد.

❇️شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ آن دلاور را نیز از تن جدا کرد.

فرزند آزاده مردم به پابود، استواربود خون از دو کتفش بیرون می‌جست.

❇️خلیفه، زهر خندی زد : کافر !
این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟
چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟

❇️چه بزرگ بود مرد/چه حقیر بود مرگ
چه حقیرتر بود #دشمن !

پیش دشمن حقیر، مرد بزرگ، بزرگتر باید.

❇️گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که از بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت.

خون که رفت، رنگ چهره زرد شود.

مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است. خلق من نمی‌پسندند که #بابک در برابرگله‌ی روباهان، ترسی به دل راه دهد….

❇️خلیفه از بیخ گلو نعره کشید : ببر صدایش را.!

و شمشیر پایین آمد و سری که هرگز پیش هیچ زورگوی ستمگری فرود نیامده بود، از تن جدا شد.


آخرین سخنی که #بابک با فریادی بلند بر زبان آورد:

" #یاشاسین_آزربایجان "

❇️ #بابک ، مرگ را به زانو درآورد.



🔴 #تورک_سسی

https://t.me/joinchat/AAAAAEK2aHMGB7svXLvpgQ
آخر عاقبت #سیداحمدکسروی

کسیکه هم در سخنانش اعتراف کرده بود که از ترس #اتحاد_تورکها ، زبان و نژاد جعلی #آذری را کشف کرد

و هم در #توبه_نامه خود اعتراف کرده است.


🔴 #تورک_سسی

@Turk_sesi2
❇️منظومه يوسف و زليخای #فردوسی که در اواخر عمرش (هشتاد سالگی)سروده شده است.

⭕️منبع: #توبه_نامه_فردوسی


🔴 #تورک_سسی

https://t.me/joinchat/AAAAAEK2aHMGB7svXLvpgQ
❇️روایتی از مرگ #بابک_خرمدین
بزرگ مرد #تورک_آزربایجانی و سردار بزرگ #آزربایجان :

❇️خلیفه : عفوت میکنم، به بشرطی که توبه کنی.

❇️بابک : #توبه را گنهکاران کنند.

❇️خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی.!

❇️بابک : آری، تنها جسم من در دست شما است، نه روحم.
دژِ آرمانِ من تسخیرناپذیر است.

❇️خلیفه : #جلاد مثله اش کن.!

ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم.

❇️بابک روی به جلاد : چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.

❇️خلیفه : یکباره سرش را از تن جدا مکن، بگذار بیشتر زنده بماند.!
اول دستانش را قطع کن.!

❇️جلاد با یک ضربت دست راست #بابک را به زمین انداخت، خون فواره زد.


❇️بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود.!
زانو زده و خم شد، تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد.

❇️شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ آن دلاور را نیز از تن جدا کرد.

فرزند آزاده مردم به پابود، استواربود خون از دو کتفش بیرون می‌جست.

❇️خلیفه، زهر خندی زد : کافر !
این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟
چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟

❇️چه بزرگ بود مرد/چه حقیر بود مرگ
چه حقیرتر بود #دشمن !

پیش دشمن حقیر، مرد بزرگ، بزرگتر باید.

❇️گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که از بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت.

خون که رفت، رنگ چهره زرد شود.

مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است. خلق من نمی‌پسندند که #بابک در برابرگله‌ی روباهان، ترسی به دل راه دهد….

❇️خلیفه از بیخ گلو نعره کشید : ببر صدایش را.!

و شمشیر پایین آمد و سری که هرگز پیش هیچ زورگوی ستمگری فرود نیامده بود، از تن جدا شد.


آخرین سخنی که #بابک با فریادی بلند بر زبان آورد:

" #یاشاسین_آزربایجان "

❇️ #بابک ، مرگ را به زانو درآورد.



🔴 #تورک_سسی

https://t.me/joinchat/AAAAAEK2aHMGB7svXLvpgQ
💯روایتی از مرگ #بابک_خرمدین
بزرگ مرد #تورک_آزربایجانی و سردار بزرگ #آزربایجان :

💢خلیفه : عفوت میکنم، به بشرطی که توبه کنی. ❗️

💢بابک : #توبه را گنهکاران کنند. ❗️

💢خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی.! ❗️

💢بابک : آری، تنها جسم من در دست شما است، نه روحم.
دژِ آرمانِ من تسخیرناپذیر است. ❗️

💢خلیفه : #جلاد مثله اش کن.!

ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم. ❗️

💢بابک روی به جلاد : چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم. ❗️

💢خلیفه : یکباره سرش را از تن جدا مکن، بگذار بیشتر زنده بماند.!
اول دستانش را قطع کن.!

💢جلاد با یک ضربت دست راست #بابک را به زمین انداخت، خون فواره زد. ❗️


💢بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود.!
زانو زده و خم شد، تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد. ❗️

💢شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ آن دلاور را نیز از تن جدا کرد.

فرزند آزاده مردم به پابود، استواربود خون از دو کتفش بیرون می‌جست.

💢خلیفه، زهر خندی زد : کافر !
این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟
چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ ❗️

💢چه بزرگ بود مرد/چه حقیر بود مرگ
چه حقیرتر بود #دشمن !

پیش دشمن حقیر، مرد بزرگ، بزرگتر باید.

💢گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که از بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت.

خون که رفت، رنگ چهره زرد شود.

مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است. خلق من نمی‌پسندند که #بابک در برابرگله‌ی روباهان، ترسی به دل راه دهد…. ❗️

💢خلیفه از بیخ گلو نعره کشید : ببر صدایش را.!

و شمشیر پایین آمد و سری که هرگز پیش هیچ زورگوی ستمگری فرود نیامده بود، از تن جدا شد. ❗️


💢خرین سخنی که #بابک با فریادی بلند بر زبان آورد:

" #یاشاسین_آزربایجان "

💢 #بابک ، مرگ را به زانو درآورد. ❗️





عضو کانال"⁴⁰میلیون تورک"
بزرگترین خانوادۀ هویت‌گرای آزربایجان جنوبی شوید↙️

🛡https://telegram.me/joinchat/AAAAAD5Xp2DFjcWIjJfztw


📩پل ارتباطی ما با شما↙️

🆔 @Qirx40Milyon_Turk_bot