توريا
74 subscribers
421 photos
116 videos
18 files
131 links
توريا
Download Telegram
کوچه‌ها را گشتم،
سر هر پیچ گذر،
پای هر سرو برافراشته برریشه خون،
بر سر هر رودی، سرخ و گرم و بی افتاده زجوش،
پای آن خسته تنورِ خاموش،
در تلِ غم‌زدۀ دشتِ عریان مانده به خواب،
بر سر مقبرۀ حقیرانۀ آن شعر سپید،
پی آن دف زن ببریده نفس،
مات بغضِ بشکستۀ تنبور آن مطرب غم،
بر سر هر بامی،
بی‌تاب و خموش، در پی‌اش می‌گردم:
فریاد...
فریاد مرا باز، پس بدهید.

#امير_بهاج از كتاب #كوچه_هاي_بي_چكاوك
#فرياد
#بكتاش_آبتين
@amirbahhaj
@toriya77
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با هر نسيمي،
می‌بویم لحظه‌ها را
شايد بازهم
از ميان گیسویانت بگذشته باشد بی‌تاب
بوی باران می‌دهد چشمانم
سرگردان اين شهر شدند
بی‌سروسامان كوچه‌ها‌یند.
اشكم،
گم‌کرده دستانت را.

#امير_بهاج از كتاب #پاييزهاي_بي_تو
#عطر_گيسو
@toriya77
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنرجوی دوست‌داشتنی وانیا خانم گل
جلسه پانزدهم.
#امیر_بهاج
#کلاس_دف
#دف_مقامی
#دف_نوازان
@amirbahhaj
پرسيدم
نه، آن‌ها هم بي‌خبر بودند.
کلاغ‌های شهر هم
ندیدند رفتنش را.
تنها در هر غروب این شهر،
مرثیه نبودنش را فریاد می‌کنند.

#امير_بهاج
از كتاب #پاييزهاي_بي_تو
@amirbahhaj
@torita77
برای ميلاد استاد شهرام ناظری:

نسیم مهر، ترا آواز می‌دارد.
چه نوای آشنایست آوایت،
که هر صبحدم، کلام دوستی را،
به هر بال شکستۀ چکاوکی خسته مرهم می‌نهی.

#امير_بهاج از كتاب #پاييز_هاي_بي_تو
#شهرام_ناظری
#موسيقي_ايرانی
#استاد_ناظری
#شوالیه_آواز_ایران
@amirbahhaj
اشك بر خاك كوی تو،
می‌بارد اين چشم.
قصه آمدنت،
صحبت زمزمۀ افسانه نامت بر لب،
می‌نشینم سر راه.
چشم بر هم ننهم.
بوی دامانت،
درگذر کوچه یادت هر بار،
می‌رود در دل‌وجان.
اشك بر خاك رهت ريزم به اميدی،
تا اگر بازبیایی
غباری ننشيد بر دامانت.

#امير_بهاج از كتاب #پاييزهای_بی_تو
@amirbahhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حبس که آمدم
طناب‌های دار را برچیده بودند،
جلاد، با سوت تصنيف می‌نواخت،
سلاخ، کتاب خاطراتش را به صحاف می‌سپرد،
قاضي، بارنگ خون، نگاره مي‌كشيد.
باري،
كار به آينه‌هاي زنگار بسته سپرده‌شده بود،
آینه‌های دق،
بر دیوارهای شهر
حسرت به گورستان می‌تابانند.

#امير_بهاج از كتاب #پاييز_هاي_بي_تو
@amirbahhaj
@toriya77
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به یاد زلف کجت گره بر باد زنم،
ذکر یادت کنم و بوسه بر آن یاد زنم
یاس بر جعد کلاله زنم در بزم خیال
ناز چشمت کشم و جام بر آن جام‌زنم

#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
آوا: دکنر جلیله اشجعی
@amirbahhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بنفشه‌ها كه شكفتند به ناز باد بهار،
تازه‌تازه نشت‌اند،
برِ باغچه‌ها، ميانِ گلدان‌ها.
ارغوان و سوسن و سنبل
به دست كودكانه‌ي رؤیا،
برفتند كوچه به كوچه به ایوان‌ها.
بهار من اما،
هنوز نگذشته بر پنجره‌ام،
به طاقچه‌ام نروييده هنوز غنچه‌اي بر دلِ گلدانم.
طاقچه‌ی غم‌زده‌ام از پس پنجره‌ام
خيره، برگذراست.
آخر، با آمدنت
بنفشه می‌شکفد از پس هر قدمت.
از نفست، درگذر از برِ پنجره‌ام
روي طاقچه،
پس شيشه‌ي ترک‌خورده زغم،
بهار خواهد شد.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییز_های_بی_تو
@amirbahhaj
@toriya77
#بهار
#نوروز
#عاشقانه_بهاری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اقاقیا‌ها را کنار شمعدانی‌ها گذاشته‌ام.
گوشه دیگر اما
قاب‌ها، آینه‌ها
روبه‌رویشان کتابخانه‌ام را شمع روشنی می‌بخشد.‌
پرده‌ها را رنگ‌به‌رنگ می‌آويزم پُر چین.
فرش با طرح تُرنج.
میز با شمعدان‌هایش پُر از شمع.
اما
آن گوشه،
روی آن صندلی تنها،
جای خالی‌ات،
هنوز
از همه‌جا این خانه
زیباتر است.

#امیر_بهاج از کتاب #پاییز_های_بی_تو
@amirbahhaj
#شعرنو
#شعر_نو
#اشعار_عاشقانه
@toriya77
کارگاه داستان نویسی خلاق
مبتدی و پیشرفته، با رویکرد کهن الگوهای یونگ. در این دوره هنرجویان محترم، بنابر تصمیم خود می‌توانند به صورت حضوری و مجازی در کلاس‌ها حضور داشته باشند. دوره‌ی مجازی با استفاده از فضاهایی همچون اسکای‌روم و دیگر فضاهای مجازی تشکیل میشود. این دوره در 24 ساعت کلاس ( ۱۲جلسه‌ی ۲ ساعته) برگزار میگردد و زمانی جدا گانه برای نقد و بررسی کارهای هنرجویان اختصاص داده می‌شود.
برای اطلاعات و مشاوره‌ی رایگان می‌توانید با شماره‌ی اعلام شده، تماس حاصل فرموده و یا با واتساپ همین شماره ارتباط برقرار فرمایید.
مدرس: #امیر_بهاج
@toriya77
@amirbahhaj
شماره تماس: 09122768815
#کلاس_داستان_نویسی
#کهن_الگوها
#یونگ
#ادبیات_فاخر
#امیر_بهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سركشيد از ظلمت خاك
فرياد زد: «منم فرزند آفتاب»،
موش كور مزرعه.
آفتاب‌گردان‌های دشت
سجده كردند بر او
از بيم ريشه‌ها.

#امیر_بهاج از #کتاب #پاییز_های_بی_تو
@amirbahhaj
#شعر_نو
#شعر_فاخر
#شعر_شاملویی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آموزش مقامی دف / از مبتدی تا پيشرفته / گوشی بداهه نوازی
#امير_بهاج
#آموزش_دف
#دف_نوازی
@amirbahhaj
شماره تماس:09122768815
آن نگاهِ آشنایت،
روشن می‌کند شب‌های ظلمتِ تنهایی‌ام را.
دل به کودکانه‌ترین آغوشِ آرامت داده‌ام.
دلم می‌لرزد به شوق شانه‌هایت.
این آشنا، شانه‌هایت اما،
تنها معنای زیستن است،
به یادِ بغضی که هر بار،
بر شانه‌هایت معنا می‌کنم.

#امیر_بهاج
از کتاب #پاییز_های_بی_تو
@toriya77
#شعر_نو
#ادبیات_فاخر
#شاملو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هربار که دیدارش تازه می‌شود، همان تپش قلب و همان شور بر سینه فریاد می‌دارد،
اسطوره‌ها دوباره بر ستونهای شکسته‌اش رنگ می‌گیرند و گویی هنوز یاد قدم‌های شاهان پارسی بر سنگفرش هایش از شکوه و عظمتی تمام نشدنی حکایت دارد.
چشم که فرو می‌بندی انگار الهه‌ی آناهیتا از عمق دریاچه بیرون می‌آید می‌خواند یادگار شکوه فخر و عصمت را.
اسرار و وهم و خیال و شکوه در هم می‌آمیزد،
و چه زیباست آذرگشنسب، و چه بالا چه فراخ غرورش را به یاد می‌آورد.
#امیر_بهاج
#آذرگشنسب
#تکاب
#ایران_باستان
#شکوه_ایران
هردوی ما،
بی‌وفا بوديم و نمانديم،
تو،
در كنار من
من،
در دل تو.
واي، از دل من.

#امیر_بهاج از کتاب #پاییز_های_بی_تو
#شعر_نو
#شعر_عاشاقانه
#شعر_ناب
گفت: «گورستانم را دیگر قبر خالی نیست».
ارابه‌ها لنگ زنان، خسته، از شهر بیرون رفتند.
شغالان، رد خون مانده از تشریح را
فرومانده در رد چرخ ارابه‌ها، لیس می‌زدند.
گورکن نگاهی به شهر انداخت از فراز تپه.
دست فراز کرد،
شکر گزار خداوند کشتار.
اکنون گورستانش،
از آن شهر بزرگ،
وسعتش بیشتر شده بود.
#امیر_بهاج
از کتاب #پاییز_های_بی_تو
#آبادان
#مترو_پل
#آبادان_تسلیت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داغداران خاموش
ضجه ها بر نیامد از سینه
از چشم، خون جوشید و اما
گلو نجوایی نکرد.
بر دشت بیکرانه‌ی لاله‌ها،
سنگی نماند، برای مویه
تنها آفتاب، خاموش فریاد می کرد،
به حال مادران حسرت
به یاد فرزندان ماه و آینه
خفته در بیکران دشتهای بی‌سوار

امیربهاج/ از کتاب پایی های بی‌تو
ی در من گم شد.
وقتی چکاوک
روی شاخه‌های درختانش
لانه نکرد.
چشمه‌ای نجوشید به شوق.
آفتاب امید نتابید به گل.
باغي سبز، باغي در من،
در عمق وجودم گم شد.
امیر بهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حبس که آمدم
طناب‌های دار را برچیده بودند،
جلاد، با سوت تصنيف می‌نواخت،
سلاخ، کتاب خاطراتش را به صحاف می‌سپرد،
قاضی، بارنگ خون، نگاره می‌كشيد.
باري،
كار به آينه‌های زنگار بسته سپرده‌شده بود،
آینه‌های دق،
بر دیوارهای شهر
حسرت به گورستان می‌تابانند.
#امیر_بهاج
از کتاب #پاییز_های_بی_تو
موسیقی #آرش_کامور
#شعر_نو
#شعر_فاخر
@toriya77