فردا شدنِ امروز‌‌
128 subscribers
174 photos
3 videos
17 files
604 links
فست فودِ(fast food )معرفت
***
"بجای آنکه تحقق آرزوها را به آینده محول کنیم بکوشیم تاآینده ی بهتر را امروز تحقق بخشیم."
#دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی
لطفانظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.
@Ramezani_zohreh
Download Telegram
شیندلر ایرانی
چنانکه، در دوران حکومت نازی‌ها، #سفارت_ایران_در_پاریس ، بویژه عبدالحسین سرداری(۶۷=۱۳۶۰-۱۲۹۳ه.ش/۱۹۸۱-۱۹۱۴م)، سفیر ایران در پاریس، بسیاری از یهودیان را، با دادن گذرنامه‌ی ایرانی، از شر تعقیب آلمان هیتلری، رهایی بخشیده‌است. با توجه به شباهت اقدامات زنده‌یاد عبدالحسین سرداری، با #اسکار_شیندلر (۶۶=۱۹۷۴-۱۹۰۸م)_در نجات جان یهودیان، در دوران جنگ جهانی دوم_به او لقب "شیندلر ایرانی"داده‌اند.

نخستین بار، با انتشار کتاب"در سایه‌ی شیر"(۲۰۱۱م/۱۳۹۰ه.ش)_ ‌In the Lion's Shadow_به قلم #فریبرز_لقمان_مختاری ، به زبان انگلیسی، نام عبدالحسین سرداری، سفیر ایرانی در دوران جنگ جهانی دوم، بصورت نسبتا گسترده‌ای، در رسانه‌های فارسی زبان، مطرح گردید.
تحقیق مکتوب مختاری، به اهتمام #عبدالحسین_سرداری، در نجات یهودیان ایرانی و نیز غیرایرانی، از ماشین کشتار نازی ها می‌پردازد.
پیش تر، نیز، در کتاب"معمای هویدا"، اثر #عباس_میلانی به نقش این شخصیت تاریخی_دایی امیرعباس هویدا، از نخست وزیران دوران حکومت پهلوی دوم_ در صدور پاسپورت ایرانی برای یهودی ها و رهانیدن آنان از مرگ، یا فرسودن در اردوگاه‌های کار اشاره رفته بود.

دو فیلم سینمایی، درباره‌ی دو شیندلرِ رهایی بخش یهود
"معمای سرداری"(Sardari's Enigma)، نام فیلم مستندی است، به کارگردانی بانو مهدیه‌ی زارع زردینی، که با اتکا به اسناد، و انجام مصاحبه با نجات یافتگان، به یاری "گذرنامه‌ی ایرانی"، به ابعاد زندگی شخصی و سیاسی #عبدالحسین_سرداری ، #شیندلر_ایرانی ، پرداخته است.
"معمای سرداری"روایت خود را، از چند مجرا پیش می برد:
۱)_کند و کاو در آرشیوها، و اسناد و بازخوانی برخی اسناد با صدای راوی، که از آن جمله است، مکاتبات میان سرداری، و مقامات آلمانی، درباره‌ی یهودیان ایرانی.
۲)_دوم، گفتگو با محققانی که، درباره‌ی عبدالحسین سرداری نوشته‌اند، یا آگاهی‌هایی دارند: همچون فریبرز مختاری و عباس میلانی.
۳)_ سوم، مصاحبه با بازماندگان-شاهدانی که، خود یا خانواده‌شان به یاری سرداری از فرانسه مهاجرت کرده بودند.
۴)_و در آخر، دیدار و گفت‌وشنود، با اقوام #سرداری ، که از او خاطراتی به یاد دارند، یا مدتی را با وی زیسته‌اند.

ساخت این مستند سه سال بطول انجامیده است(۲۰۱۶-۲۰۱۳م) و در ماه می سال ۲۰۱۸/خرداد ۱۳۹۷، برای نخستین بار، در مرکز فرهنگی یهودیان لندن، به نمایش در آمده‌است.

و این داستان همچنان ادامه دارد

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

مستند #معمای_سرداری

http://s9.picofile.com/file/8367876500/20190726_184657.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۰
یکشنبه ۶ مرداد ۹۸/ ۲۸ژوئیه ۲۰۱۹

_کمبوجیه، ولیعهد نالایق کوروش کبیر، در سراشیب انحطاط
_حسادت کمبوجیه به بردیا
_تصریح به قتل بردیا، بدست کمبوجیه،
در کتیبه‌ی سه زبانه‌ی داریوش بزرگ، در بیستون
_تقلب در سلطنت!
بردیای دروغین!
_دیوانگی‌های کمبوجیه؟؟؟!!
_اسلام: سه مرحله‌ی استعلائی، در اجرای قانون قصاص
_قصاص، انتقام جوئی یا سودا‌گری، یا معامله با ذات سرمدی؟!
_بازگشت به انتقام جوئی‌های کمبوجیه در مصر
_ابر قانون: قانون ویژه‌ی شاهان، قانونی برتر از هر قانون دیگر
_دو استثناء، در ابر قانون ویژه‌ی شهریاران
_محمدعلی شاه، بر خلاف پدر، مخالف مشروطیت
_پهلوی دوم، و ابر قانون ویژه‌ی شهریاران
_کمبوجیه، فرزند و داماد کوروش
کبیر

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ز تندباد حوادث، نمی‌توان دیدن
در این چمن، که گلی بوده‌است یا سمنی!
از آن سموم، که بر طرف این چمن بگذشت

عجب، که بوی گلی هست/ماند و، رنگ یاسمنی!
به صبر کوش تو ای دل، که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی، بدست اهرمنی

غزل۴۶۸
#حافظ(۶۵=۷۹۲-۷۲۶ه.ق/۱۳۸۹-۱۳۲۵م)

کمبوجیه، ولیعهد نالایق کوروش کبیر، در سراشیب انحطاط
کمبوجیه، دومین پادشاه هخامنشی(سلطنت۸=۵۲۲-۵۳۰ق.م/زندگی۳۶=۵۲۲- ۵۵۸ق.م)، نخستین پسر #کوروش بزرگ(سلطنت۲۹=۵۳۰-۵۵۹ق.م/زندگی۶۸=۵۳۰-?۵۹۸م)است.
موافق اسناد بابلی، #کمبوجیه در زمان حیات #کوروش، چندی پادشاه بابل بود. و در غیاب کوروش، نیابت سلطنت داشت، و در زمان پدر به سمت ولایتعهد، در کارها به او کمک می‌کرد.

حسادت کمبوجیه به بردیا
کوروش کبیر، غیر از #کمبوجیه ، پسری داشت به نام #بردیا ، که از کمبوجیه کوچکتر، و بر حسب انتخاب پدر، والی پارت(خراسان)، گرگان، باختر و خوارزم بود...از آنجا که مردم بردیا را دوست می‌داشتند، کمبوجیه به او حسد برده، قبل از عزیمت خود به مصر_۵۲۶ق.م_در نهان، بردیا را کشت. راجع به این واقعه، که عواقب وخیمی برای کمبوجیه و ایران داشته‌است، مورخین روایات مختلفی ذکر کرده‌اند. از جمله #هرودوت می‌گوید:
"بردیا با کمبوجیه به مصر رفت، و در آنجا... پادشاه حبشه(اتیوپی) برای کمبوجیه کمانی فرستاد، که عرض آن دو انگشت، و کشیدن زه آن، بسیار دشوار بود. کمبوجیه نتوانست زه کمان را بکشد، و برادر او تقریباً توانست.کمبوجیه، به برادر خود، بردیا، حسد برده، امر کرد، فورا، عازم شوش شود.
پس از آن، شبی در #رویا دید، که قاصدی از راه رسید، و خبر داد که بردیا، بر تخت سلطنت نشسته، و سر به آسمان می‌ساید. از دیدن این خواب_ در حقیقت از مشاهده‌ی این کابوس، که حاکی از ناایمنی دائم او، از جان و سلطنت خویش بوده‌است_ نگرانی او، بیشتر شد. یکی از مردان پارس_پِرکساس‌پِس_را به شوش فرستاد، تا برادرش_بردیا_را، پنهانی به قتل رساند.
این فرستاد‌ه‌ی مامور بقتل، بردیا را، بنا به روایتی در حین شکار کشت، و بنا به روایتی دیگر، او را به کنار دریای اریتره(خلیج‌فارس)کشانیده، در آب انداخت، و غرقش کرد."( #مشیرالدوله_پیرنیا: #ایران_باستان ، ج۱، صص۴۱۲_۴۱۱)

تصریح به قتل بردیا، بدست کمبوجیه
در کتیبه‌ی سه زبانه‌ی داریوش بزرگ، در بیستون


خبر این فاجعه‌ی برادر کشی_قتل بردیا، بدست کمبوجیه_گزارشی نیست، که یونانیان از جمله، احیانا، #هرودوت (۶۰=۴۲۵-۴۸۵ق.م)، از روی غرضی، به او نسبت داده باشند!!؟
بلکه، این فاجعه را، #داریوش_کبیر ، در مهمترین #کتیبه‌ی_سنگی سه زبانه‌ی خود، در #بیستون ، با صراحت و شفافیت، به سه زبان_ پارسی باستان، عیلامی و آسوری _گزارش کرده‌است.

در ترجمه‌ی بند دهم و یازدهم، از کتیبه‌ی بیستون، داریوش شاه می گوید:
"...بود کمبوجیه نامی، پسر کوروش از دودمان ما، که پیش از این شاه بود. از این کمبوجیه برادری بود بردیا نام، از یک مادر، و یک پدر با کمبوجیه. بعد کمبوجیه، بردیا را کشت. با اینکه کمبوجیه، بردیا را کشت، مردم نمی‌دانستند او کشته شده، کمبوجیه به مصر رفت. بعد از اینکه به مصر رفت، دل مردم از او برگشت. اخبار دروغ در پارس، ماد، و سایر ممالک، شدیداً، منتشر شد."(#ایران_باستان ،ج۱ ،ص۴۵۳)

تقلب در سلطنت!
بردیای دروغین!

#کمبوجیه در سال ۵۲۶ قبل از میلاد، به سوی مصر لشکر کشید، و ظاهرا، سه سال در مصر ماند.کمبوجیه، در زمان حرکت خود از ایران، مغی را به نام #گئومات ، بعنوان #نایب_السلطنه ، بر جای خود نشاند.
گئومات، برادری داشت به نام بردیا، که بسیار شبیه بردیا، برادر کمبوجیه بود. گئومات در غیبت کمبوجیه،از این شباهت استفاده کرد، و برادر خود را، به تخت سلطنت نشانید. جارچی‌هایی را به تمام ایالات، و از جمله به مصر فرستاد، تا مردم را به بیعت او خوانده، بر کمبوجیه بشوراند.زیرا، همه از " #دیوانگی‌های_کمبوجیه !!؟ "، به جان آمده بودند!!؟ (#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱،ص۴۴۰)

ادامه👇

#کتیبه‌ی_بیستون
http://s9.picofile.com/file/8368097418/Alaedin_Travel_Agency_Attraction_Bisotun_Kermanshah_2.jpg

دیوانگی‌های کمبوجیه؟؟؟!!
مورخان، به رفتارهای جنون آمیز کمبوجیه تصریح کرده‌اند. رفتارهای غیر عادی و دیوانه وار کمبوجیه، چنانکه در تاریخ آمده‌است، در اینجا به ترتیب شماره، یاد آوری می‌شود:

۱)_کشتن فرعون، و سوزاندن یک مومیامی!!؟
وقتی کمبوجیه به مصر وارد شد، #آمازیس فرعون مصر، فوت کرده بود، و ِسامِتیک_سوم ، جانشین او بود...
لشکر ایران،...در مقابل قشون مصر، صفوف خود را آراست....جنگ شروع شد. این جنگ به اعلی درجه سخت بود، و هر دو طرف، تلفات زیاد دادند. ولی، بالاخره مصریها روی به هزیمت نهادند...
مصری‌ها پس از شکست، با کمال بی‌نظمی فرار کرده، به #منفیس ،پایتخت مصر پناه بردند. در این احوال #کمبوجیه، در کشتی می‌تی‌لن_ از مستعمرات یونانی جزو آسیای صغیر_ رسولی از پارسی‌ها فرستاد، که مصری‌ها را به تسلیم شدن دعوت کند. ولی، وقتی که مصری‌ها، کشتی را دیدند، هجوم برده، آن را شکستند؛ و مردانی را که در کشتی بودند، ریزریز کردند. پس از آن، مصری‌ها محصور شده، به زودی تسلیم گشتند...
کمبوجیه، پس از تسخیر #ارگ_منفیس ، #پسامتیک_فرعون مصر را، که فقط شش ماه سلطنت کرده بود_ با پسر و دختری از او، بهمراه پسران و دختران خانواده‌های معروف دستگیر کرد...و به تلافی قتل سفیر خود...حکم کرد، که در ازای هر یک از مقتولین کشتی می‌تی‌لن، ۱۰ نفر از نجبا و اشراف مصر اعدام گردند....

یادآوری:
سوکمندانه، خودکامگان، معمولا در شیوه‌ی قصاص خود، همین گونه، عمل می‌کنند؛ و البته، گاه، شدیدتر از کمبوجیه، قصاص کرده‌اند. برای نمونه، #چنگیز خان از کسانی که، به لشکریان او آسیب رسانده بودند، و یا در برابر آنها مقاومت می‌کردند، گاه یک شهر را، با همه‌ی ساکنانش، به انتقام، قتل عام می‌کرد. چنانکه در مورد سپاهیان چنگیز گفته‌اند که، در قتل عام های خود در یک شهر، حتی سگ و گربه را هم، زنده نمی‌گذاشته اند!!!؟؟....
جای دور نرویم!! #هیتلر، در یک کشور بسیار متمدن مانند آلمان، در سده‌ی بیستم میلادی، در تجاوز به کشورهای دیگر، دستور داده بود که حتی، در برابر یک سرباز نازی که در محله‌ای ترور می‌شد، در لهستان، در روسیه و یا حتی در فرانسه، دهها نفر و یا تمامی اهالی آن محله را، به مسلسل می‌بستند!!!...
این شیوه‌ی"انتقام‌جوئی کلان، در برابر ناچیز!؟" را، در فرهنگ عامیانه‌ی ما، بدین گونه تعبیر کرده‌اند که:"بخاطر دستمالی، قیصریه را، به آتش کشیدن!!!"

اسلام: سه مرحله‌ی استعلائی، در اجرای قانون قصاص
قصاص در اسلام، که کلام مجید سه مرحله برای آن قائل شده است، بدین ترتیب است که در درجه‌ی اول، آنرا، به حداقل محدود نماید. چنانکه در کلام مجید آمده است که:
"وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا ۖ سوره‌ی شوری=۴۲/ آ۴۰
باید دقت شود، که در نظام ارزشهای اسلامی،"حسنه"، واحد سنجشی کیفی و کمّی برای کارها و نیت‌های نیک است. و برعکس آن "سیئه"، واحد سنجش کیفی و کمّی، برای کارها و نیت‌های پلید و زشت است. با توجه بدین مفهوم حسنه و سیئه، کلام مجید می‌فرماید:
پاداش یک کار بد، یا یک سیئه، کار بدی، یا سیئه‌ای همانند آن است و نه بیشتر! با کمال تاسف، هرگز، این فرمول برازنده، برای محدود کردن و پیشگیری از زیاده‌روی‌ها در انتقامجویی، هرگز، بطور کلی و عمومی، بازشناسی نگشته‌است.
عبارت چشم بجای چشم، و دندان برای دندان، تفسیرگونه‌ای است از مفهوم اندازه‌ی محدود قصاص بدون زیاده روی و افراط، که حتی در #تورات هم، به همین مدلول بکار رفته است. (#قانون_حمورابی ؟۲۰۶۷-؟۲۰۲۵ق.م _ تورات سفر خروج ۲۱ /آ ۲۴)
تازه‌تر و مدرن ‌تر از هیتلر، باید به افراط در انتقام جوئی‌ها، در جنگ رسوای ویتنام، نیز توجه شود! چنانکه می‌دانیم، بویژه در سال ۱۹۶۷م، بسیاری مانند #محمدعلی_کلی و #جین_فوندا ، رهبر نهضت ضد جنگ غیر انسانی ویتنام، نکوهش خود را، از این جنگ رسوا، جهانی نموده‌اند. (کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای ۹۹ و ۱۳۴)

ملاحظه می‌شود، که #نفس_اماره‌ی پلید کمبوجیه، هنوز، در جهان معاصر، همچنان پویاست. و همانگونه که کمبوجیه، "فاتحه‌ی بی الحمد"، برای #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر پدرش، کوروش بزرگ نمی‌خواند، در جهان معاصر، نیز، کشورهای مدرنی حتی مثل امریکا، برای #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_سازمان_ملل_متحد ، #فاتحه‌ی‌_بی‌_الحمد هم نمی‌خوانند!!!؟ دیگر چه انتظاری از #داعشی‌ها ، #بوکو_حرامی‌ها، #بن‌لادنی‌ها، و #طالبان‌ها‌، #و_و_و... مانند آنها می‌توان داشت، در حرمت گذاشتن به مفهوم شایسته‌ی قصاص اسلامی؟؟!
جایی که عقاب پر بریزد؟!
_از پشّه‌ی لاغری، چه خیزد؟!



بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم 👇

#قصاص
http://s8.picofile.com/file/8368097318/8378382072.jpg
قصاص، انتقام جوئی یا سودا‌گری، یا معامله با ذات سرمدی؟!
در اجرای #قانون_قصاص ، چنانکه اشاره رفت، سه مرحله توصیه شده است:
۱)_ قصاص انتقامی
۲)_قصاص جبرانی
۳)_قصاص اعتلایی یا عفو!


#قصاص_انتقامی، همان قصاص بدی با یک بدی، همانند خود آنست؛ و نه، بیشتر!! این قصاص، برای کسانی است که، سخت، زیان دیده، و قدرت تخفیف مجازات و یا عفو مجرم را ندارند. و خوابشان نمی برد، تا مگر از مجرم خود انتقام بگیرند. کار آنها، جالب است که به هیچوجه ستوده نشده است. بلکه از آن، به انجام عمل بدی، یعنی"سیئه"، به انتقام عمل بد دیگری، یعنی سیئه‌ی تعبیر گردیده است.
و اما، #قصاص_جبرانی، برای آنست که اگر به خانواده‌ای، زیانی جبران ناپذیر زده‌اند، مثلا نان‌آور آنها را کشته‌اند، خانواده‌ی قربانی می‌گوید، ما قصد انتقام جوئی نداریم؛ ولی، به ما زیان جبران ناپذیری زده‌اید. نان‌آور ما را، از ما گرفته‌اید. پس، نه با جان خود، بلکه با مال خود، جبران نمایید. تا ما نیز، بتوانیم همانند شما، بزندگانی خود، با همه‌ی رنجش ادامه دهیم.
و #قصاص_عفو‌، که جنبه‌ی استعلایی دارد، بدین معنی است که اگر بتوانند، مجرم را ببخشند یعنی عفو کنند، با خداوند معامله کرده‌اند؛ و خداوند، پاداش عفو آنرا، خداوار، با فراخی رحمت گسترده و خاص خود، جبران می‌کند. و کدام مومن راستین است که این معامله_با خدا را_ بر چیز دیگری، مانند انتقام جوئی، و دریافت وجهی مادی، ترجیح دهد؟؟!
بنظر بسیاری، این ظرفیت‌های ظریف و متعالی، که در قصاص جبرانی و بویژه در قصاص اعتلایی عفو است، یادآور می‌شود که در قانون قصاص زندگانی راستین نهفته است:
"وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ، يَا أُولِي الْأَلْبَابِ" سوره‌ی ۲= بقره/ آ ۱۷۹
"ای صاحبان خرد فرجام اندیش! در قصاص راستین، حیات راستین، نهفته است!!؟"

بازگشت به انتقام جویی‌های کمبوجیه در مصر
#پسامتیک _فرعون مصر_ هم، به جهت تلاشی که برای شوراندن مصری‌ها کرده بود، به دستور کمبوجیه، کشته شد...
پس از آن #کمبوجیه ، از منفیس پایتخت مصر، به شهر #سائیس ، شهر مقدس مصریان، مقر خدایان مصر، رفت. و مومیایی #آمازیس ، فرعون سابق مصر را بیرون آورده، در آتش انداخت.
این اقدام کمبوجیه، مورد نفرت هر دو قوم_از پارسیان و مصریان_گردید. زیرا، در نزد پارسیان، آتش مطهر بوده‌است، و آتش را نمی‌توان بوسیله‌ی سوزاندن مرده با آن آلوده ساخت.
و اما، فلسفه‌ی مومیایی کردن مردگان، نزد مصریان نیز این بوده‌است، که بدن مردگان محفوظ بماند. تا روحشان، هنگام بازگشت به بدن سرگردان نگردد.(#تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱، صص۴۲۰_ ۴۱۷)

۲)_مجازات دروغ
وقتی کمبوجیه به منفیس رسید، آپیس گاو مقدس مصریان مرده بود.
#آپیس، گاو مقدسی است، که علائم مخصوصی داشته است و پس از مرگ این گاو، مصریان باید در جستجوی گاو مقدس جدیدی باشند.
هنگام ورود کمبوجیه به مصر، چون مصریان، آپیس جدید خود را، یافته بودند، به میمنت این واقعه، بهترین لباس های خود را در بر کرده، غرق شادی بودند.
کمبوجیه، بر اثر سوء ظن مزمن، و نا ایمنی و مالیخولیای همه دشمن بینی خویش، اسیر هذیان این توهم شد، که مصری‌ها از شکست او در جنگ، شادی می کنند!!؟؟؟ و از اثر نکبت این هذیان شوم، کلانتران شهر منفیس را، احضار کرده گفت:_
_چرا سابقاً، مصری‌ها چنین رفتاری نداشتند، و حالا که من با "تلفات زیاد" از سفر جنگی خود، برگشته‌ام شادی می‌کنند؟؟!!
کلانتران، جواب دادند که: مصری‌ها بمناسبت یافتن گاو مقدس جدید خود، شادی می‌کنند. زیرا، پیدا شدن این گاو مقدس، پس از مدتها گذشت زمان، روی داده‌‌است!
کمبوجیه، پس از شنیدن این جواب گفت:_
_شما دروغ می‌‌گویید، و مجازات دروغگو مرگ است.
و آنگاه، کمبوجیه دستور به قتل عام آنان داد!!! (#تاریخ_ایران_باستان ، ج۱، ص ۴۲۵)

۳)_ کشتن آپیس، گاو مقدس مصریان
پس از کشتن کلانتران، کمبوجیه کاهنان را خواست. و چون همان جواب را شنید، گفت: _آپیس را نزد من آورید!
...چون #آپیس را، نزد کمبوجیه آوردند، دیوانه وار شمشیر کشیده، می‌خواست به شکم گوساله فروبرد. ولی، ضربه به ران آپیس اصابت کرد.
سپس کمبوجیه رو به کاهنان کرده، گفت:_
_شما، چه آدم های پستی هستید! مگر خدا، خون و گوشت دارد، یا از آن متالم می‌شود؟ تمسخری که از من می‌کنید، برای شما گران تمام خواهد شد!!
پس از آن، دستور داد کاهنان را شلاق بزنند، و مصری‌هایی را که مشغول سرورند گرفته، و بکشند.
...آپیس نیز، از زخمی که به ران او وارد شده بود، مرد. و کاهنان، او را در نهان، به خاک سپردند(احیانا، از ترس آنکه، مبادا کمبوجیه، نعش گوساله‌ی آپیس را هم در آتش بسوزاند؟؟!!) ( #تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱، ص ۴۲۵)

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست چهارم👇

#آپیس_گاو_مقدس_مصریان
http://s8.picofile.com/file/8368097176/1448012485149.jpg
۴)_ازدواج با خواهر، و قتل او
کمبوجیه، یکی از خواهران خود را، که با او به مصر رفته بود، با وجود این که از یک پدر و مادر بودند، به قتل رسانید...سابقاً در پارس معمول نبود، که کسی با خواهر خود ازدواج کند. ولی کمبوجیه عاشق یکی از خواهران خود شده، خواست او را به ازدواج خود در آورد. چون میل او، بر خلاف عادت بود، قضات شاهی را خواسته، پرسید:
_ آیا قانونی نیست، که ازدواج خواهر را، اجازه داده باشد؟
... قضات شاهی به کمبوجیه پاسخ دادند که:
_ قانونی را که چنین اجازه‌ای داده باشد، نیافته‌ایم. ولی، قانون دیگری هست، که"به شاه اجازه می‌دهد، هر آنچه می خواهد بکند!!!"
... پس از آن، کمبوجیه، "خواهری را که دوست داشت"، به ازدواج خود در آورد، و بعد از چندی، خواهر دیگر خود_آن هم مانند خواهر اول از کوروش_ را، به همسری اختیار نمود...
درباره‌ی قتل این زن، روایات مختلف است. از جمله "یونانی ها" می گویند:
روزی کمبوجیه بچه شیری را به جنگ سگ‌بچه‌ای انداخت. و با زن خود_ خواهرش_جدال آنها را، تماشا می‌کرد. چون سگ بچه، داشت مغلوب می‌شد، سگ بچه‌ی دیگری، به کمک او شتافت. و هر دو به اتفاق، بچه شیر را، مغلوب کردند. زن او، گریه کرد؛ و چون کمبوجیه علت آن را، پرسید گفت:_
_سگ بچه به کمک برادرش شتافت. ولی، بردیای بیچاره، کسی را نداشت که انتقام قتل او را بکشد.
کمبوجیه بخاطر این گستاخی طعنه‌آمیز، به حضرت شاهنشاه، زنش را_زنی را که روزی سخت عاشقش بود نیز_ بکشت؟؟؟
و مصری‌ها روایت دیگری نقل می‌کنند:
روزی در سر سفره، زن کمبوجیه، کاهویی را برداشته، تمام برگ های آن را کشید، و به کمبوجیه گفت:
_کدام کاهو قشنگ تر است، آنکه برگ دارد، یا آن که عاری از برگ است؟
و چون کمبوجیه، جواب داد، آنکه برگ دارد، زنش گفت:
_اما تو، خانواده‌ی کوروش را مانند کاهویی بی برگ کردی. کمبوجیه، در خشم شده، لگدی به شکم زن حامله‌اش زد. و او جنین را سقط کرده، پس از آن درگذشت.‌( #تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱ ،ص۴۲۶)

ابر قانون: قانون ویژه‌ی شاهان، قانونی برتر از هر قانون دیگر
قانونی را که قاضیان کمبوجیه، به او یادآوری کردند: "قانون دیگری هست، که به شاه اجازه می‌دهد، هر آنچه می خواهد بکند!!!"، این قانون، حتی بگونه‌ای نانوشته، در تمام ۲۵۰۰ ساله‌ی گذشته، تا #پهلوی_دوم ، #قانون_مقدس_شهریاران ایران، بوده‌است. سخت، از آن اطاعت می‌کرده‌اند، و بدان احترام می‌گذاشته‌اند:
_شاه خداوند زمین است و هرچه را که او بخواهد، از بد و نیک و از حلال و حرام، بر او حلال است. و او نیاز ندارد از کسی، درباره‌ی خواست خود، و اجرای آن، نظری بخواهد. بعبارت دیگر، این #قانون_ابدی_شهریاری یا دیکتاتوری است، که ما اعلام آنرا، به #قاضیان_کمبوجیه مدیونیم. بگفته‌ی فردوسی :
_چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه
که یزدان خدا هست؟! و شه پادشاه!

و یا،
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید، از وی رو متاب

#مولوی

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست پنجم👇

پروفسور #مری_بویس (۸۵=۲۰۰۶-۱۹۲۰م) ، استاد و پژوهشگر در رشته‌ی مطالعات زرتشتی

http://s9.picofile.com/file/8368100868/20190728_212849.jpg
دو استثناء، در ابر قانون ویژه‌ی شهریاران
تا آنجا که از تاریخ اطلاع داریم، این قانون خاص"خود_خدا_ بینی" پادشاهان، که مجاز اند هر کار که می‌خواهند انجام دهند، تاکنون دارای دو استثناء بوده‌است:
۱)_معاویه‌ی دوم(۲۰=۶۴-۴۴ه.ق/۶۸۳-۶۶۴م) پسر یزید بن معاویه(۴۲=۶۴-۲۶ه.ق/ ۶۸۳-۶۴۷م)، پس از پدرش یزید که_در حدود بیست سالگی_ بخلافت موروثی بنی‌امیه رسیده بود، احیانا، جمعه روزی در مسجد، بالای منبر رفت، و پس از مقدمات خطبه، به مردم رو کرد، گفت: من در امر خلافت نگریسته‌ام، و دیدم که این خلافت حق من نیست. و من لیاقت جانشینی پیامبر را ندارم. از اینرو، من خود را از این خلافت خلع می‌کنم و آنرا به شما وا می گذارم که خود دانید و خلافتتان.
از آن پس، #معاویه‌ی_دوم، با وجود سلامت و جوانی، خانه نشین گشت؛ و در مدت بسیار کوتاهی، پس از عزل خود، بگونه‌ای بسیار مشکوک، جان سپرد.(برای تفصیل بیشتر رک: کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای ۱۳۲و۱۴۴)
۲)_مظفرالدین‌شاه قاجار(۵۳=۱۲۸۵-۱۲۳۲ه.ش/۱۹۰۷-۱۸۵۳م)،از این #ابر_قانون نانوشته‌ی حق پادشاهان استفاده کرد، تا با امضاء، و اعلام فرمان مشروطیت ایران(۱۳۲۴ه.ق/۱۲۸۵ه.ش/۱۹۰۶م)، حق داشتن این ابر قانون ویژه را از خود، و هر پادشاه آینده‌ی مشروطه‌ی ایران سلب نماید.(رک به: کانال "فردا شدن امروز"، گفتار ۱۲۸)
لکن، تمام دوران حیاتش، پس از امضای فرمان مشروطیت، چندماهی بیشتر بطول نینجامید. چنانکه اشاره رفت، این دو استثناء در طول ۲۵۰۰ سال سلطنت و خلافت بوده اند و بنا به مشهور:
_"استثناء، موید قاعده است!"
زیرا، تا قاعده‌ای کلی نباشد، استثناء، هیچ معنی ندارد. استثناء در چه؟!
لکن، لذت ابرقدرتی، نه چنان لذتی است، که هر کس بتواند از آن چشم بپوشد، و یا خود را، از داشتن آن محروم نماید. چنانکه چه در مورد #معاویه‌ی_دوم ، و چه در مورد #مظفرالدین_شاه ، پس از استعفای معاویه‌ی دوم و مرگ مظفرالدین شاه، بلافاصله، دیگر سیه مستان ابرقدرتی، جای خالی آنانرا، پر کردند و حتی کوشیدند خاطره‌ی آنان را نیز، به فراموشی در سپارند.

محمدعلی شاه، بر خلاف پدر، مخالف مشروطیت
#محمدعلی_شاه، مشروعیت فرمان #به_توپ_بستن_مجلس_شورای_ملی ایران را، به استناد همین قانون نانوشته‌ی سنت خدایگونگی شهریاران خودکام ایران، صادر کرده است!!
محمدعلی شاه، ضمنا کوشش کرد، که با تشکیل کمیسیونی از پزشکان، و امضای آنان، پدر خود را، مبتلا شده به دیوانگی، معرفی نماید. لکن سر پزشک اصلی_ #اعلم‌الدوله_ثقفی _ از ایران گریخت و اجازه نداد، که به انجام این خیانت مجبور گردد. (رک به: کانال "فردا شدن امروز"، گفتار ۱۲۸)

پهلوی دوم، و ابر قانون ویژه‌ی شهریاران
و سرانجام #پهلوی دوم نیز، به استناد همین قانون نانوشته‌ی #قاضیان_کمبوجیه ، در اسفند ۱۳۵۳/ ۱۹۷۵م، فرمان #حزب_رستاخیز را بدون مشورت با کسی، و بر خلاف پاره‌ای از اعتراض‌ها صادر کرد، که ایران از این پس باید تک حزبی باشد. و هر که به حزب رستاخیز نپیوندد، خائن است و جایش، یا در زندان است؛ و یا با کلی لطف تخفیف، تبعید و خروج از ایران!!!

کمبوجیه، فرزند و داماد کوروش کبیر
البته کمبوجیه، با استفاده از این قانون، به نسبت خودش با پدرش، شدت و عمق بیشتری بخشید. یعنی، اگر کوروش، کمبوجیه را، تولید کرده، و به افتخار فرزندی خود نائل ساخته بود؛ کمبوجیه نیز در عوض، با بهرمندی از قانون "خود_خدا_بینی" پادشاهان ایران، با شکستن طلسم تابوی #زنای_با_محارم ، یعنی با زناشویی با دو خواهر تنی خویش، دختران کوروش، متقابلا پدر را، به افتخار دامادی مضاعف کمبوجیه، نیز مفتخر ساخته است.
صد آفرین بر #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش بزرگ ، که قبل از هر چیز و هر کس بدست ولیعهد و داماد مضاعف او مدفون گشته است!!؟

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

و این قصه‌ی پر غصه ادامه دارد

#اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش
#کمبوجیه_در_مصر
http://s9.picofile.com/file/8368097918/20190728_205034.jpg
گفتار شماره‌ی۱۵۱
سه‌شنبه ۸ مرداد ۹۸ /۳۰ ژوئیه ۲۰۱۹

_بازگشت به کمبوجیه
-کمبوجیه:"آیا من دیوانه‌ام؟؟!! یا، پارسیان؟؟!!"
_فرجام کرزوس، نصیحتگرِ خودکامه‌یِ نصیحت ناپذیر
_عاقبت نابخیری کمبوجیه
_کمبوجیه: افشای راز قتل برادرش، بردیا
و توصیه به سرکوب مادها
_کمبوجیه، و تبعیض جنسی بین برادر و خواهر
_یک پادشاهِ همیشه ناایمن؟
یا، سلطنت، خود، سبب اصلی نا‌ایمنیِ هر پادشاه؟؟!

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

باطل است آنچه مدعی‌گوید:
خفته را خفته کی کند بیدار؟
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته‌ست پند بر دیوار

#گلستان‌، باب۲=در اخلاق درویشان/ ح۳۷

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش، که"شمع!!؟"راه رسید

#حافظ ،غزل۲۳۷

بازگشت به کمبوجیه
۵)_کمبوجیه:"آیا من دیوانه‌ام؟؟!! یا، پارسیان؟؟!!"
پرکساس‌پس_همان کسی که، مامور قتل بردیا، برادر کمبوجیه شده‌بود_ مورد احترام کمبوجیه بود، و پسرش آبدارچی او بود. این کار شغل مهمی بشمار می‌رفت. روزی کمبوجیه از #پرکساس‌پس، پرسید:
"..._پارسیان، مرا چگونه مردی می‌دانند؟؟! و درباره‌ی من چه می‌گویند؟؟!"
پرکساس‌پس جواب داد:
_"بطور کلی تو را می‌ستایند، ولی می‌گویند که تو شراب را زیاد دوست داری!؟"
کمبوجیه از این سخن پرکساس‌پس، در مورد عقیده‌ی #پارسیان خشمگین شد، و چنین گفت:
_"از این حرف آنها، پس معلوم می‌‌شود، که مرا بی عقل و احمق می‌دانند!؟ در این صورت،حرف سابق آنها، #دروغ بوده‌است.
کمبوجیه پیش از آن، هنگام مشورت با #کرزوس_ (پادشاه سابق #لیدیه، خویشاوند نزدیک از طرف مادها، و از جانب مادر کوروش---تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۲۴۱)_که در سفر #مصر با کمبوجیه همراه‌بوده‌است_ و عده‌ای از پارسیان، از آنها پرسیده بود که، عقیده‌ی پارسیان، درباره‌ی او، و پدرش #کوروش چیست؟!
آن عده از پارسیان گفته‌بودند که، او از پدرش بهتر است. زیرا، او مالک تمام چیزهایی است که پدرش داشت، بعلاوه‌ی تسلط بر مصر، و دریاها.
#کرزوس، که در این مجلس مشورت حاضر بود، با پارسی‌ها هم عقیده نشده، و چنین گفته‌بود:
"پسر کوروش! بعقیده من تو با پدرت مساوی نیستی. زیرا، او پسری مانند تو، از خود برجای گذاشت. و تو، هنوز پسری مانند خودت نداری!!"
این حرف کرزوس_(کروزس، کم و بیش نقشی همانند #بزرگمهر، در دربار #انوشیروان را داشته‌ا‌ست)_کمبوجیه را خوش آمده، و آن را تصدیق کرده بود. بنابراین، وقتی که پرکساس‌پس(مامور قتل بردیا)چنان جوابی داد، کمبوجیه، حرف پارسیان را به یاد آورده، به پرکساس‌پس چنین گفت:
_"اکنون، چنانکه خواهی دید، آزمایش می‌کنیم، تا ببینیم پارسی‌ها درست می گویند، یا حماقت خودشان را نشان می‌دهند.اگر من تیری به طرف پسرت که در درگاه ایستاده بیاندازم، و درست به وسط قلب او اصابت کند، معلوم خواهد شد، که حرف پارسیان، پوچ است. و اگر به نشانه نزنم، حرف آنها راست است، و من دیوانه‌ام. پس از این حرف، کمبوجیه، زه کمان را کشیده، تیری به طرف آن جوان انداخت. و چون جوان افتاد و مرد، کمبوجیه امر کرد، تا تن او را شکافتند،و معلوم شد، که تیر به قلب او خورده‌است.
در این حال، کمبوجیه غرق شادی شده، به پرکساس‌پس_(که فرزندش، در جلو چشمش قربانی خودستایی کمبوجیه شده بود)_گفت:
_"آیا به تو ثابت شد که من دیوانه نیستم، بلکه، دیوانه خود پارسی‌ها هستند؟! بگو آیا کسی را دیده‌ای که مانند من تیر به نشانه بزند؟!
پرکساس‌پس که دید کمبوجیه دیوانه‌است، از ترس اینکه مبادا جان خودش هم به خطر افتد، جواب داد:
_"شاها، من تصور می کنم، که خدا هم، نتواند اینطور تیر به نشانه بزند!!!؟"(#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱،ص ۴۲۷)

۶)_فرجام کرزوس، نصیحتگر خودکامه‌ی نصیحت ناپذیر
وقتی بنا به فرمان کمبوجیه، ۱۲نفر از نجبای پارس را، زنده به گور کردند، کرزوس_(#بزرگمهر_هخامنشیان)_ وظیفه‌ی خود دانست، که کمبوجیه را نصیحت کند. و به او گفت:
"تابع هوای جوانی و قلب مباش، معتدل باش، و خویشتندار باش. عاقبت اندیشی، برِ شیرین دارد. و احتیاط، از صفات حکماست. بی جهت کافی، هموطنان خود را اعدام می‌کنی، حتی اطفال را می‌کشی. اگر این رفتار را، ترک نکنی، بر حذر باش که، مبادا، پارسیان بر تو بشورند. پدرت_کوروش_اصرار داشت، تو را نصیحت دهند، و راههای خوب به تو بنمایند.
کرزوس، از راه خیرخواهی چنین گفت.ولی کمبوجیه، به نصایح او، چنین پاسخ داد:
"کار تو به جایی رسیده‌است، که به من نصیحت دهی؟؟!!
تو؟؟!! که به اصطلاح، مثلا، به"آن خوبی وطنت را، حفظ کردی؟؟!!"، و به پدرم[ عوضی!!؟]، نصیحت دادی که از رود آراکس(سیحون)بگذرد، و به #ماساژتها حمله برد...تو با "سوء مدیریتت"، فنای خود را خواستی، و با نصایح[عوضی] که به پدرم_کوروش_دادی، باعث #قتل_کوروش شدی! ولی بدان این کار تو، بی مجازات نخواهد‌ماند.

ادامه‌👇
#ملکه_ماساژت‌ها
http://s9.picofile.com/file/8362119500/%D8%AA%D9%88%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B3_3.jpg
من مدتها درصدد بودم موقع مناسبی بدست آورده، تو را مجازات کنم!!؟
#کمبوجیه، این‌ها را گفت و کمان را برداشت، که تیری به طرف کروزس اندازد. ولی، او از جا جسته، و فرار کرد.
کمبوجیه به خدمتکاران خود امر کرد، او را بگیرند و بکشند. و چون خدمه، "حال کمبوجیه"_(دمدمی مزاجی‌اش)_ را می‌دانستند، کرزوس را گرفته، پنهان کردند. به امید اینکه، اگر کمبوجیه، به خود آمد و پشیمان شد، کرزوس را زنده نزد او برده، مستوجب پاداش شوند. و اگر، پشیمان نشد، و در تصمیم خود باقی ماند، او را بکشند.
چنین هم شد، یعنی دیری نگذشت که، کمبوجیه پشیمان گشته، خواست کرزوس را ببیند. و کسان به او گفتند که، #کرزوس زنده است. کمبوجیه، از زنده بودن کرزوس شاد گشت. ولی گفت، کسانی که باعث زنده ماندن او شده‌اند، زنده نخواهند ماند. و امر کرد آنها را به قتل رسانیدند...(#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱، صص ۴۲۸-۴۲۷)

یادآوری:
حقیقتا چه منطق گویا و شفافی، از ضد منطقی بودن، #تلون_مزاج و فقدان تعادل روحی یک پادشاه، که می‌خواهد بجای #کوروش_کبیر، بر مملکتی، حدود ده برابر ایران امروز، با مهربانی و دادگستری، فرمانروایی کند؟؟؟!!! بیچاره، ملت ما، که چنین دایه‌های، مهربان‌تر از مادری، در طول تاریخ #استبداد_مطلق_سلطنت_موروثی داشته‌اند؟؟؟!!!.
(برای تفصیل بیشتر درباره‌ی نصیحتگران نصیحت ناپذیر رک : کانال "فردا شدن امروز"، گفتار ۱۳۱، #ویژگی‌های_عمومی_خودکامگان )

۷)_عاقبت نابخیری کمبوجیه
کمبوجیه، هنگام سفر به مصر "گئومات مغ" _ را که بدو سخت اطمینان داشت _ به نیابت سلطنت خویش برگزید، و در دربار خود در برابر همگان، او را بعنوان جانشین خود در فرمانروایی معرفی نمود:
"...هنگامی که فرستاده‌ی #گئومات ، به لشکر ایران در مصر رسید و جارچیان، با صدای بلند عزل کمبوجیه، و جلوس شاه جدید در ایران را اعلام کردند، کمبوجیه در ابتدا پنداشت، که پرکساس‌پس به او خیانت کرده، و برادرش بردیا را نکشته است. بنابراین، به پرکساس‌پس گفت: "حکم مرا چنین اجرا کردی؟؟!!"
#پرکساس‌پس، پاسخ داد: شاها، این شایعه که #بردیا، برادر تو در ایران قیام کرده دروغ است. خودم، امر تو را اجرا کردم، و با دست خود، نعش بردیا را به خاک سپردم. اگر مرده‌ها از گور برمی‌خیزند، پس منتظر باش که #آستیاگ پادشاه ماد_ پدربزرگت، که پدرت، کوروش، او را نابود کرد_ هم بر تو بشورد.
از بردیا، مترس! زیرا، او واقعا مرده است. به عقیده‌ی من، باید شخصی را فرستاد، تا از پیک رسیده بپرسد، چه کسی او را فرستاده، که به ما بگوید، بردیا را باید شاه بدانیم؟
کمبوجیه، نظر پرکساس‌پس را، پسندید و کسی فرستاد، جارچی را آوردند. پرکساس‌پس به او گفت:
" تو می‌گویی، که از طرف بردیا پسر کوروش آمده‌ای. آیا خودت او را دیده‌ای؟! یا کسی از ملازمان او، به تو این ماموریت را داده؟! اگر راست بگویی، آزادی به هر کجا که خواهی بروی."
جارچی جواب داد: "من بردیا را از زمانی که، کمبوجیه به مصر رفته، ندیده‌ام. این فرمان را کسی به من داد، که از طرف کمبوجیه، نگهبان قصر است. او به من گفت، که این دستور بردیا، پسر کوروش است."
پس از آن، کمبوجیه به پرکساس‌پس گفت:
_"معلوم می‌شود تو فرمان مرا اجرا کرده‌ای، و تقصیری نداری. ولی نمی‌دانم از پارسیان ، چه کسی طغیان کرده و خود را بردیا می‌نامد." پرکساس‌پس جواب داد:
_"شاها، به نظرم #گئومات که تو قصرت را، به او سپرده‌ای، با برادرش بردیا، بر تو یاغی شده‌اند."
همین که #کمبوجیه، نام #بردیا را شنید، دانست که حدس پرکساس‌پس صحیح است. و #خوابی که قبلا، دیده بود به خاطرش آمده، دریافت که معنی‌خواب همین واقعه بوده است.
پس از آن، از کشتن برادرش، بردیای واقعی، پشیمان شد، و بر او گریست.
و پس از گریه‌ی زیاد، فورا بر اسب نشسته، برای جنگ با "مغ یاغی"_ #گئومات_ عازم شوش گردید. وقتی که سوار می‌شد، ته غلاف خنجر افتاد، و از نوک خنجر، ران او زخمی شد. این زخم به نظر او مهلک آمد. پرسید که اسم این محل چیست؟! به او گفتند که اسم آن آگباتان است. چون اسم این شهر را، شنید گفت:
_"اینجا همان جایی است، که کمبوجیه پسر کوروش محکوم به مرگ شده است."
زیرا، پیشتر، غیب گویی از اهالی مصر، به او گفته بود، که در شهر #آگباتان، خواهد مرد. و کمبوجیه تا این زمان، تصور می کرد که مقصود غیبگو، آگباتان، یعنی پایتخت قدیم ماد( #هگمتانه ،یعنی همدان)است. کمبوجیه در اینجا، فهمید که مقصود او، آگباتان سوریه بوده است. پس از آن، سکوت اختیار کرد. و بعد از ۲۰ روز، بزرگان پارس را، که با او بودند خواسته، چنین گفت:...


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇

سنگ نگاره‌ی #بردیای_دروغین و خشم #داریوش_اول
http://s9.picofile.com/file/8368249242/20180905_152851.png
کمبوجیه: افشای راز قتل برادرش بردیا
و توصیه به سرکوب مادها


_"...مجبورم رازی را، که تا حال با کوشش بسیار پنهان می‌داشتم، افشا کنم. زمانی که در مصر بودم، در #خواب دیدم، رسولی نزد من آمد، و اعلام کرد، که بردیا بر تخت نشسته و سرش به آسمان می‌ساید. از ترس اینکه برادرم، مرا از سلطنت محروم کند، بیدرنگ، پرکساس‌پس را، به شوش فرستادم، با این امید که او را بکشد. پس از کشتن بردیا، من راحت بودم. زیرا، همواره می‌پنداشتم، که کسی بر من قیام نخواهد کرد. حالا می‌بینم که از روی اشتباه، هم برادرم را کشته، و هم تخت را از دست داده‌ام. بردیا پسر کوروش زنده نیست. شخصی که می‌خواهد بر شما حکومت کند، مغی است که نگهبان قصر من بود، و دیگر برادر او که بردیا نام دارد.
شخصی که بیش از همه محق بود که این توهین و افتضاح، یعنی یاغیگری مغ‌ها را جبران کند(بردیای راستین، برادر من)، به دست نزدیکترین خویشاوندان خود_من_ کشته شده و وجود ندارد.
بنابراین چیزی که می‌ماند، اراده‌ی قبل از مرگ است، و اجرای آن را به شما محول می کنم. به نام خدای شاهان، از شما، و بخصوص از هخامنشی‌هایی که در اینجا حاضرند، می‌خواهم که نگذارید، حکومت به مادی ها برگردد.اگر آنها با تزویر، این حکومت را از شما گرفته‌اند، با تزویر باز پس ستانید. و اگر با جنگ و زور گرفته‌اند، با جنگ برگردانید...
و سرانجام، پس از چندی، کمبوجیه، بر اثر زخمی که بر ران او ایجاد شده بود، بمرد.(#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱،صص۴۴۲_۴۴۱ / درباره‌ی #خواب_کمبوجیه برای تفصیل بیشتر، رک به: کانال "فردا شدن امروز"، گفتار ۱۱۶)

یادآوری:
بسیار_تاکید می‌کنم بسیار_شایسته است که #کمبوجیه، ولیعهد و جانشین کوروش با خود کوروش، دقیقا و بارها مقایسه شود.
از نتایج این مقایسه، متوجه می‌شویم که کسی چون #کوروش، که بنیانگذار سلسله هخامنشیان در ایران است، با انتخاب کمبوجیه، به عنوان ولیعهد خویش، تنها، به سبب موروثی بودن سلطنت، که فرزند اول( #نخست_زاده ، و حق موهوم #نخست_زادگی ) به جای پدر می‌نشیند، در حقیقت مقدمات فساد، و انحطاط سلسله‌ی هخامنشیان را، خودش، بدست خویش، فراهم ساخته‌است.
کوروش، چه نصیحتی به کمبوجیه می‌کرده‌است؟؟ آیا روحیات کمبوجیه، تلون‌ها، خرافه پرستی‌ها_مانند تکیه بر تعبیر غلط خود از #رویاها ،و #کابوس‌های خود_ و خشونت های فاجعه‌آمیز و جنایت بارش، همه یکباره، پس از قتل کوروش در جنگ با #ماساژتها ،هنگامی که به تخت می‌نشیند، پدیدار می‌شود؟؟!!
آیا ممکن است، چنین فرد خودخواه دیوانه‌ی دمدمی مزاجی، که بر اثر یک #خواب، تصمیم می‌گیرد برادرش بردیا را بکشد، یا برای اثبات این که خود او دیوانه‌است، یا پارسیان که دیوانه‌اش می‌خوانند، جوان معصوم آبدارچی خود را، در حضور پدرش، با زدن تیری به قلبش و کشتن او می‌سنجد، چنین کسی در حیات پدرش، کوروش، هیچگونه نابسامانی رفتاری، و خرافه گرایی، و دمدمی مزاجی، از خود نشان نداده‌بوده‌است، که کوروش متوجه انتخاب غلط خود، در تعیین جانشین و ولایتعهدی خویش، بهنگام، بشود؟؟!!
آیا کوروش،احیانا، با آشنایی با خلق و خوی، و #عدم_تعادل_روحی پسرش، که می بایستی جانشینش شود، او را نصیحت می‌کرده است؛ یعنی که بیشتر خویشتندار باشد، و چنین رفتارهایی نامتعادل، و فاجعه‌بار، انجام ندهد؟؟!!
آیا کوروش، هیچ درسی از عقاید اعلام شده‌ی خود را_در به اصطلاح #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر خویش_ به فرزندش، کمبوجیه، تعلیم نداده بوده‌است؟؟!!
آیا، رفتار کمبوجیه در زنده به گور کردن پارسیان، #کشتن_فرعون_مصر ، قتل عام بیشتر از مصریانی که بخاطر یافتن #گاو_مقدس خود، شادی می‌کردند، بیرون کشیدن مومیایی فرعون از درون تابوت، و حتی بر خلاف آیین پارسیان زرتشتی، نعش مومیایی را به درون آتش فرو افکندن، اینهمه اعمال جنون آمیز سادیستی، همه بر وفق اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش بوده است؟؟!!
اعلامیه‌ی حقوق بشری، که_چنانکه خواهیم دید_ هیچیک از جانشینان کوروش، به آن کوچکترین اعتنائی نکرده‌اند، امروزه چه افتخاری، می‌تواند برای ما داشته‌باشد، که بگوییم:"من آنم، که رستم بود پهلوان؟؟!!"
یعنی من کسی هستم که به چیزی افتخار می‌کنم، و انتظار دارم که دنیا بخاطر آن، به ما احترام بگذارند، که هرگز، بوسیله سلسله هخامنشی، به اجرا در نیامده‌است، و کوچک‌ترین اعتنایی بدان نشده است؟؟!!
آیا براستی کوروش، خودش، واقعا، نمی‌دانسته است، که پسرش کمبوجیه، نامتعادل است؟؟ و با اینوصف، اصرار داشته است، که او ولیعهد و جانشینش گردد؟؟!!
آیا، این پایه گذار سلسله‌ی هخامنشی و نویسنده به اصطلاح نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان، از مدیریت بهینه برای اداره کشورش، انتخاب جانشین و ولیعهدش، آینده سلطنتش، و از آینده نگری بهینه درباره آینده ایران، برخوردار بوده است، یا نه؟؟!!

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست چهارم👇

#کمبوجیه و #فتح_مصر


http://s8.picofile.com/file/8368250776/20190730_133740.jpg
کمبوجیه، و تبعیض جنسی بین برادر و خواهر
نکته دیگری که، چند سطر بالا، در بند ۷، در مورد کمبوجیه می‌بینیم اینست، که این دیوانه‌ی بی‌کفایت، از کشتن برادرش، پشیمان می‌شود، و به قتل بی‌جا و معصومانه‌ی او، زار زار می‌گرید. لکن همین کمبوجیه، با #تبعیض_جنسیتی_مردسالارانه ، بخاطر کشتن خواهرش، که همسرش نیز بوده است، و در زمان حاملگی، بسبب یادآوری گلایه‌آمیز خواهرش از مرگ برادرشان بردیا، چنان با لگد به شکم زن بیگناه فرو کوبیده است، که بچه‌ی خود او نیز، از شکم پاره شده‌ی مادر، بر روی زمین افتاده‌است، هیچگونه احساس پشیمانی و گریه‌ای بر قتل خواهرشان و همسرش، ابراز نمی‌نماید، و به اصطلاح گویی، اصلا، ککش هم نمی‌گزد که او را بیگناه، همراه فرزند مشترکشان، قربانی خشم بی‌لگام خویش ساخته‌است!!؟؟
و بدتر از آن، اینست که آن زن، بروایت رومیان یا مصریان با چه ظرافتی با دو تمثیل، بگونه‌ای استعاری و مجازی، بیان می‌دارد که تو چرا، برادرمان بردیا را، کشتی؟!
۱)_بنا به #روایت_رومیان:
هنگامی که در جنگ توله سگ با بچه شیر، نزدیک بوده است توله سگ مغلوب بچه شیر شود، برادرش، یعنی توله سگ دیگر، به کمکش می‌شتابد، تا بچه‌ی شیر را مغلوب سازند. همسر کمبوجیه، می‌گرید. و وقتی کمبوجیه، علت گریستن را از او می پرسد، می‌گوید به یاد برادرمان، بردیا افتادم، که کسی را نداشت که انتقام خون او را بگیرد.
۲)_ بنا به #روایت_مصریان ، همان زن، کاهویی را با کندن برگ هایش به صورت یک ساقه‌ی بی برگ درمی آورد، و از همسرش، کمبوجیه، می‌پرسد، کدام یک را_ ساقه‌ی با برگ، یا ساقه‌ی بی برگ_ می پسندی؟ هنگامی که کمبوجیه می گوید، ساقه‌ی با برگ را، می‌پسندم؛ خواهرش، که ضمنا خواهر بردیا نیز بوده‌است، ملامتگرانه، از او می‌پرسد، پس تو چرا خاندان ما را، چون ساقه‌ی کاهو، بی‌برگ ساخته و تنهایمان کردی؟! (تاریخ ایران باستان، ج۱، ص ۴۲۶/ همچنین برای تفصیل بیشتر رک: کانال"فردا شدن امروز"، گفتار ۱۵۰)
چنانکه اشاره رفت، این کمبوجیه، هنگامی که از قتل بیجای برادرش بردیا می‌گرید، و ابراز پشیمانی می‌کند، هرگز به یاد نمی‌آورد که خواهرش را، که با استعاره به او یادآور می‌شود، که چرا برادرمان #بردیا را کشتی، و بر یاد بردیای ناکام، اشک می‌ریزد، کمبوجیه، این خواهر گریان را می‌کشد. و کوچکترین اظهار پشیمانی و یادآوری در آخرین لحظات زندگی‌اش نیز نمی‌کند.

یک پادشاهِ همیشه ناایمن؟
یا، سلطنت، خود، سبب اصلی نا‌ایمنیِ هر پادشاه؟؟!

در بند ۷ ملاحظه می‌کنیم، که سلطانی مستبد، هیچ وقت از ایمنی برخوردار نیست. چنان که کمبوجیه در خواب، #کابوس_سقوط خود را مشاهده می‌کند، و برادرش بردیا را می‌بیند، که بجای او بر تخت نشسته، و سر بر آسمان می‌ساید.

و در نتیجه راه چاره را، برای ایمنی خود، و حفظ سلطنتش، در #حذف_فیزیکی برادر خود بردیا می‌یابد. در آنجا، ضمنا، می‌گوید مدت کوتاهی، احساس ایمنی موقت می‌کرده است، که دیگر رقیبی علیه او برنخواهد خاست. اما، با اطلاع از #کودتای_درباری و #توطئه‌ی_گئومات و #بردیای_دروغین، ناایمنی‌ مزمنش دوباره عود می‌کند، و بشدت بر او چیره می‌شود.
به یاد آریم نگرانی یکی از پادشاهان خراسان، از جانشینان #سلطان_محمود_غزنوی را، که در کابوسش محمود سبکتکین را دیده بود که:
"...جمله‌ی وجودش ریخته بود، و خاک شده. مگر چشمان او، که همچنان در چشم خانه همی‌گردید و، نظر می‌کرد. سایر حکما، از تأویل این فرو ماندند؛ مگر درویشی که، به جای آورد و، گفت:_
_هنوز نگران است که، ملکش با دگرانست."( #گلستان ،باب اول/ ح۲_ برای تفصیل بیشتر همچنین رک: کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای۱۲۴ و ۱۴۳)
این کابوس ناایمنی از یک شاه، نسبت به شاه دیگر است. و دست کم، حدود هزار و هفتصد سال، پس از کابوس دلهره آور کمبوجیه، روی داده است!!
پادشاهان را، پیوسته، اینگونه کابوس‌ها، همواره، آزار می‌داده است.

و این قصه پر غصه، ادامه دارد

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


#گئومات_مغ
http://s9.picofile.com/file/8368248750/%DA%AF%D8%A6%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%AA%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%BA.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۲

پنجشنبه ۱۰مرداد ۹۸/ ۱ اوت ۲۰۱۹

_دور باطل سلطنت استبدادی
_دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟
_عینکی برای" کلان_بینی"استمرار پیوسته‌ی تاریخ استبدادی
_طلوع دوباره‌ی مادها، پس از ده‌ها سال سرکوبی
_سخنان خوب، بسیار است
لکن، عمل به سخنان خوب، بسیار کمیاب است!!؟
_سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه
_حالا، ما در رشد فرهنگی خود، در کجا ایستاده‌ایم؟
_کمبود عمل خوب، در میان سلسله‌ی هخامنشیان


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


مرغی دیدم نشسته بر باره‌ی طوس
در پیش نهاده کله‌ی کیکاووس
با کله همی گفت که: افسوس، افسوس!
کو بانگ جرس‌ها و، کجا ناله‌ی کوس؟!

#خیام

آن قصر، که جمشید در او جام گرفت؟!!
آهو، بچه کرد و! روبه، آرام گرفت
بهرام؟! که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی، که چگونه گور بهرام گرفت؟

#خیام

دور باطل سلطنت استبدادی
ما بارها، از #دور_باطل_سلطنت_استبدادی در هر نسل، یاد‌ کرده‌ایم. نمونه‌ای از این دور باطل را، البته، تنها در مورد #محمدعلی_شاه _برکناری او، و نشاندن ولیعهدش #احمد_شاه بجای او، در آغاز سده بیستم_ فقط نمی‌توان یافت. بلکه، این امر را، از آغاز دوران سلطنت استبدادی، دست کم در ایران، پیوسته، بصورت فعال و فاجعه‌بار، مشاهده می‌نماییم!!؟
پدربزرگ مادری کوروش_ #آستیاگ_ که تربیت کوروش را، نیز بر عهده داشته‌است، یکباره مشاهده می‌کند، که پارسیان با قیام کوروش، نه تنها پایان قدرت و زندگی او را خواهانند؛ بلکه آنها، دشمن قوم او، یعنی مادها، نیز، هستند.
کوروش پس از موفقیت‌هایی، در جنگ کشته می‌شود. #نوبت به پسرش کمبوجیه می رسد. #کمبوجیه با کشتن برادرش_بردیا_می‌خواهد به قدرت، و ایمنی مطلق دست یابد!!؟ ولی، او نیز چنان که در بند ۷_ گفتار شماره‌ی ۱۵۰ کانال فردا شدن امروز_ مشاهده شد، یکباره آگاه می‌شود که، پایان کارش، در ناایمنی و بد فرجامی، فرا رسیده‌است.

دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟

در کدام نقطه، از گستره‌ی بزرگ ایران در زمان هخامنشیان، ناامن‌تر فضایی جز دربار شاهان هخامنشی، می‌توانستیم جستجو نمود؟؟! که در آن، شاهدخت کوروش را، که با استعاره‌، به قتل ناجوانمردانه‌ی برادر دیگرش، پسر کوچک کوروش، بردیا، اشاره می‌کند، بی هیچ دفاعی، و یا آنکه کسی را جرات پیشگیری و کمک به او وجود داشته باشد، ناگهان، با زدن لگدهایی مرگبار، بر شکمش که حامله بوده است، در دم نقش زمین نمایند، و قتلی مضاعف را، از نوه‌ی کوروش، بگونه‌ی جنینی با مادرش، پدید آورند؟؟!!

ایکاش، که کوروش یک لحظه هم که شده است، توصیه‌‌ی پهلوی دوم_در جشن‌های شاهنشاهی۱۳۵۰ه.ش/۱۹۷۱م_ را، زیر پا بگذارد، که گفته بود: " #کوروش_آسوده_بخواب_که_ما_بیداریم "، و سر از خواب مرگ بر می‌داشت و به خانه و دربار خویش می‌نگریست، که چگونه جانشین و ولیعهد نازنینش، فرزند دلبند دیگرش، بردیا را، با شمشیر و نیزه می‌کشد، و دختر عزیزش را، با لگد چنان می‌زند، بطرزی که جنین مظلوم تولید مثلش را، پیش مرگ می‌سازد؛ و بدین ترتیب در عمل، به مفهوم به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشرش، مصداقی جاندار، تفویض می‌کند. و به مردم درس عملی حقوق بشر می‌دهد: #بکش !_تا_کشته_نشوی !!؟؟
در کدام نقطه از ایران، در زمان #انوشیروان، کانونی ناامن‌تر از دربار شاهنشاهی، می‌توانستند بیابند که در آنجا، با پرسش مصرانه، و سه باره‌ی انوشیروان، وقتی کسی با احترام تمام، بپرسد "چگونه ممکن است، بر درختان، و جویبارهای ساری، و "چشمه‌_سار"ها، مالیات ثابت ببندند، و در نظر نگیرند که اگر آن جویبارها، یا درخت‌ها، یا چشمه‌سارها، دستخوش خشکسالی گردند، آن مالیات را، مردم چگونه و از کجا بپردازند؟؟، صدای شاه برآید که:_
"ای مرد شوم، تو از کدام طبقه‌ای(کاست)، که چنین بی شرمانه، گستاخی می‌کنی؟؟!!"، و هنگامی که پاسخ می‌دهد: "من از طبقه‌ی دبیرانم"، در دم فرمان رسد که:_ "دبیران، او را با دواتدان های سنگی خود، آنقدر بزنید، که درجا، به درک واصل شود!! " (#تاریخ_طبری، ج۲، ص۷۰۲ / برای اطلاع بیشتر درباره‌ی انوشیروان رک به: کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای شماره‌ی۱۳۱و۱۴۷)

ادامه در پست دوم👇

دربار #کوروش
http://s9.picofile.com/file/8368428276/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%88_%D9%81%D8%B1%D8%B4_%D9%81%D8%B1%D8%B4_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_1.jpg
دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟
...
و یا در دوره‌ی خلافت عباسی، کدام سوراخ ماری، یا غار اژدهایی، ناامن‌تر از درباره خلیفه‌الله، چون دربار #مامون، در محاکمه‌ی #مانویان، می‌توانستیم یافت، که تنها با یک فرمان به مانویان اسیر، بگویند که:"پیامبر خود، #مانی را انکار کنید، و بر تصویر او با آب دهان بیفکنید!!؟"، و به محض خودداری از انجام چنین عملی وقیحانه، مردمی آنچنان صلح طلب، که حتی با شکار، کشتن، و قربانی کردن پرندگان و چرندگان، مخالفت می‌ورزیده‌اند را، قطعه قطعه کنند؟؟!!
(#مروج‌الذهب، ج۲، ص+۴۲۲/ و برای تفصیل بیشتر رک به: کانال "فردا شدن امروز"، گفتارهای۱۰۹و۱۴۷)
اگر بتوان، شاهد مثالهایی استثنایی و همانند، در دربارهایی مانند دربار #هیتلر ، یا #قذافی، و #صدام ، #و_و_و...نشان داد، این از آن جهت نبوده است که آنها، به اصطلاح #جمهوری‌های_دموکراتیک بوده‌اند. بلکه، از این جهت است، که آن دربارها، کاریکاتورهای دروغین، از جمهوری‌هایی اسماً دموکراتیک، به تقلید از دربارهای سلطنت‌های استبدادی بشمار می‌روند، که بر خلاف ظاهر دروغینشان، قدرت، همچنان، مطلق، و بی حد و حصر، بدون هیچگونه مسئولیت پاسخگویی به کسی، زیر ساز ماهیت هیولایی آنها بوده‌است!!؟

عینکی، برای"کلان_بینی" استمرار پیوسته‌ی تاریخ استبدادی
این یادآوری، برای آن است که شما، با این عینک تازه_نه بگونه‌ی مقطعی، بلکه_ با مفهوم استمراری تاریخی فاجعه‌بار، و شوم #دور_باطل_سلطنت_استبدادی موروثی، به تاریخ ایران باستان، دوره‌ی اسلامی، و خلافت بنی امیه و بنی عباس، و دیگر پادشاهان، تا عصر پهلوی‌ها، بنگرید. اگر با چنین دقتی، به تاریخ سلطنت مطلقه‌ی استبدادی موروثی، نگاه کنید؛ کمتر با #استثناء_در_قاعده، یعنی عموما، فقط با تکرار دور باطل، رو به رو خواهید شد!!
چنانکه در یادآوری کمبوجیه، از هراس شکست پارسیان به دست مادها، در بند ۷ گفتار شماره‌ی ۱۵۱، آمده است، یکی از هدفهای کوروش، در گسترش مستعمرات خود، ضمناً، از همان آغاز، سرکوبی مادها و پارت‌ها بوده است. این سرکوبی‌ها، همیشه، در بیشتر از اوقات، ممکن است بطور موقت، نتیجه بدهد. لکن، بخاطر وجود قطعی _حتی المقدور_ واکنش‌ها، دیر یا زود، نتایج ناخواسته‌ای را، به بار خواهد آورد.
عکس العمل‌ها، عموماً، حتمی‌اند. لکن به گفته‌ی مشهور، دیر یا زود دارند، ولی سوخت و سوز ندارند!!
طلوع دوباره‌ی مادها، پس از سرکوبی‌ دهها سال
مادها و پارت‌ها، در شکل #اشکانیان، پس از کمتر از یک قرن، بعد از سقوط جانشینان اسکندر_سلوکیان_ در ایران، دوباره به ایفای نقش اول در تاریخ ایران باستان ظاهر گردیدند. پس، در نتیجه، آن سرکوب‌ها، فقط، امری عبث_البته، بسیار دردناک و فاجعه بار_ بوده‌است.

سخنان خوب، بسیار است
لکن، عمل به سخنان خوب، بسیار کمیاب است!!؟

ما، در دنیا، خیلی زیاد از داشتن حرفهای خوب_ مانند گفته‌های کوروش در به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر_ فقیر نیستیم. فقر پر دریغ ما، از کمبود سخنان خوب در دنیا نیست. بلکه، فقر دردناک و پر فاجعه‌ی ما، ناشی از، کمبود عمل، به حرف‌های خوب است.
درک این تفاوت، بین دعوی‌ها و سخن های خوب، و فقدان عمل در تحقق آنها، بهیچ روی درکی تازه نیست، که ما بدانها رسیده باشیم.
توجه به ضرب‌المثل‌ها و شعرها، این نفاق و رسوایی را، از دیرباز، به ما یادآور شده‌اند. مانند:
۱)_ بزرگی، سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته، چون نیم کردار نیست

#فردوسی
۲)_علم؟! چندان که بیشتر خوانی
چون عمل، در تو نیست!؟_نادانی!!
نه محقق بود، نه دانشمند
چهارپایی بر او کتابی چند

(کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً: "همانند الاغی که، کتابهایی
بر او بار کرده‌اند" سوره‌ی جمعه=۶۲/آ ۵)
سعدی، گلستان باب هشتم= در آداب صحبت

۳)_سعدیا! گرچه سخندان و، مصالح‌گویی؟!
به عمل، کار بر آید!!_به سخندانی، نیست!!!


۴)_ مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان، چرا خود، توبه کمتر می‌کنند؟

#حافظ
۵)_ علم بدون عمل، همانند درخت بی ثمر است.(العلم بلاعمل، کالشجر بلاثمر)

۶)_ بسوزند برگ درختان بی بر
سزا خود همین است، مر بی بری را

#ناصر_خسرو #و_و_و...

و جدی‌تر از همه‌ی این تذکرها، پرسش تکان دهنده‌ در کلام مجید است، از جمله این کریمه که می‌فرماید:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟" سوره الصف =۶۱/ آ۲
: ای مردمی که ایمان آورده‌اید! چرا پس، سخن‌هایی می‌گویید، که بدانها عمل نمی‌کنید؟!


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇

#کوروش و #فتح_بابل

http://s9.picofile.com/file/8368428626/10531423931731041136.jpg
۷)_ سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه
شگفت انگیزتر از همه‌ی این میراث‌ها‌ی گرانقدر برشمرده، توصیه‌ی والای زرتشت فرزانه در آغاز تولد فرهنگ ما است. زرتشت فرزانه، چنانکه پیش‌تر_ در گفتارهای۱۲۱،۱۲۲،۱۲۳_ یادآور شدیم، مبتکر این تثلیث ایرانی، یا سه‌گانه‌ی یکتای ویژه‌ است: #اندیشه‌ی_نیک ، #گفتار_نیک ، #کردار_نیک
نیکی، پساوند، یا صفت مشترک هر سه عامل است. انسان کامل، از جمله، در صورتی به کمال بالفعل خود فرا می‌رسد، که دست‌کم، اندیشه‌اش، گفتارش، و کردارش، در یکتایی و نیکی، با یکدگر متحد باشند.
نکته‌ی مهم در این سه‌گانه‌ی یکتا، آنست که، اندیشه یا پندار یا نیت_ به هر نام که آنرا بخوانیم_ درونمایه‌ی ذهنیت انسان در نیکی، باید زیر بنای گفتار، و کردار او، بشمار آید. یعنی، گفتار و کردار، که جنبه‌ی بیرونی و ظاهری دارد، حتما، باید، صورتی از مخرج درونی اندیشه، پندار یا نیت انسان، آن‌هم به نیکی، و نه به پلیدی، هماهنگ باشد.
بدیگر سخن، "اصل ثابت" در انسان شرافتمند، نیت نیک اوست. گفتار و کردار نیک آن انسان شرافتمند، تنها "فرع تابع"، بر اصل نیت پاک، و والای او، بشمار می‌روند.
در کلام مجید هم، چنانکه در بالا اشاره رفت، عنصر ایمان، جنبه‌ی اساسی و رکن و پایه‌ی زیرساز صورت ظاهر گفتار و کردار را، داراست. زیرا، بصراحت بدان اشاره‌ شده است که: "شما که ایمان آورده‌اید، پس چرا بدانچه می‌گویید عمل نمی کنید؟!" یعنی، آیا خدایی نکرده_نعوذ بالله_ ایمانتان، ادعایی، تهی، بیش نیست؟؟!! آیا به دروغ، خود را، مومن معرفی می دارید؟ چون، کسی که عملش و گفتارش، با نیتش، در صداقت، یگانگی نداشته‌باشد، سوکمندانه، منافق، و ریاکار است!!!

حالا، ما در رشد فرهنگی خود، در کجا ایستاده‌ایم؟
ما انسان‌ها، از زمان زرتشت فرزانه، و توصیه‌ی گرانبار او، از سه‌گانه‌ی یکتایش، تا امروز، چقدر تفاوت کرده‌ایم، و این فاصله را در میان آن گفتار گرانمایه، و رفتار و کردار امروز خود، آیا، هرگز، به نیکی در نوردیده‌ایم؟؟!! و یا، همچنان، در اول وصفش، فرو در مانده‌ایم؟؟؟!!!
سوکمندانه، جز در مواردی اندک، موقت و استثنائی در عهد باستان، در به اصطلاح #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش، و در عصر ما، #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_سازمان_ملل_متحد _گفتیم البته جز در مواردی اندک، موقت و استثنائی_ هر دو این اعلامیه‌ها، مشمول، و مخاطب همین پرسش‌ها، و از جمله مورد خطاب کلام مجید‌ اند: طوماری از سخن‌ها، و دستورالعمل‌هایی بسیار والا، و خوب؛ لکن معطل و بیهوده مانده، در انتظار عمل خوب بدانها، بشمار می‌روند.

کمبود عمل خوب، در میان سلسله‌ی هخامنشیان
کمبود عمل خوب، در سلسله‌ی هخامنشیان، از خود کوروش، با سرکوب مادها، از جمله پدر بزرگ مادری‌اش_ #آستیاگ_ و سرانجام حمله‌اش به ماساژتها آغاز می‌شود. دومین کوتاهی کوروش در عمل، برگزیدن کمبوجیه، به فرمانروایی بابل بجای خودش بوده‌است.
شایسته‌ی یادآوری است، چنانکه در گفتار شماره‌ی ۱۵۰_ کانال فردا شدن امروز_گذشت:
موافق اسناد بابلی، کمبوجیه، در زمان حیات کوروش، چندی پادشاه بابل بود. و در غیاب کوروش، نیابت سلطنت داشت، و در زمان پدر به سمت ولایتعهد، در کارها به او کمک می‌کرد. (#تاریخ_ایران_قبل_از_اسلام ، پیرنیا، نشر نامک، ۱۳۹۳، چ۱۱، ص۸۲)

این عمل کوروش بنا به ضرب المثل" نهادن گوشت لخم، در دسترس گربه‌ی گرسنه است" #کمبوجیه، با اختیار تام، و پادشاهی بر بابل؟؟!!
براستی که کوروش، چه شخص مناسب_یا حقیقتا، نامناسبی _ را، برای اجرای به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر خویش، بر بابلیان، برگزیده بوده است!!!
کوتاهی‌های کوروش در عمل، کم و بیش، چنانکه خواهیم دید، در #خشایارشا ، #اردشیر_درازدست و سرانجام در #داریوش_سوم ، به انحطاط، و سقوط نه تنها هخامنشیان، بلکه ویرانی ایران، نیز، در حمله‌ی اسکندر و ادامه سلطنت جانشینانش، سلوکیان منجر می‌گردد.


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

و این قصه‌ی پرغصه همچنان ادامه دارد


#تثلیث ، سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه

http://s8.picofile.com/file/8368428142/place_81_2.jpg

گفتار شماره‌ی ۱۵۳
یکشنبه ۲۰ مرداد ۹۸/ ۱۱ اوت ۲۰۱۹

_استوانه‌ی کوروش؟!
اعلامیه‌ی حقوق بشر؟!
یا، منشور شرک و بت پرستی؟!
_کشف استوانه‌ی کوروش
_علت ایجاد استوانه‌ی بابلی کوروش
_قمار سیاسی جمع و توزیع خرده خدایان بابل، میان نبونید، و کوروش
_ترجمه‌ی اصل متن بابلی استوانه‌ی کوروش
_حقوق، یا تکالیف بشر، در منشور کوروش
_رابطه‌ی کوروش با بنی اسرائیل

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

واجب آمد بر آدمی شش حق:
اولش حق واجب مطلق
بعد از آن، حق مادر است و، پدر
زان استاد و، شاه و، پیغمبر


"هرکس، مزاحم خواب مردم شود؛ مورد بی‌مهری و یا حتی قهر و، انتقام آنان قرار می‌گیرد."
این گفته کم‌وبیش، مضمون سخن یک گوینده آلمانی است که فروید پدر علم روانکاوی، آن را در مورد خود صادق می‌داند..."( #راز_کرشمه‌ها، گفتار ۸، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸، صص۵۵_۵۴)
آیا، کوشش، برای تشخیص حقیقت، از شایعه‌های دروغ درباره‌ی کوروش، و بطور کلی تاریخ ایران، واکنش‌هایی همانند به مزاحمان خواب مردم، برای ما، دور از انتظار است؟؟!!
البته، که نه!!!

استوانه‌ی کوروش؟!
اعلامیه‌ی حقوق بشر؟!
یا، منشور شرک و بت پرستی؟!

#اوحدی_مراغه‌ای(۶۵=۷۳۸-۶۷۳ه.ق/۱۳۳۷-۱۲۷۴م)در سده‌های میانه‌ی تاریخ ما، چنان که در دو بیت نقل شده از او، در مقدمه‌ی این گفتار، ملاحظه می‌فرمایید، احتمالاً، از نخستین گویندگان فارسی زبان است،که فهرستی شش‌گانه، از به اصطلاح"حقوق بشر"بدست‌داده‌است.
از ویژگی‌های آماری فهرست حقوق بشر اوحدی، آنست که:
۱)_حق الله، یا #حق_خداوند را، یک ششم گفته‌است.
۲)_پنج‌ششم مانده را، به #حقوق_بشر اختصاص داده‌است_به #حق_الناس.
ما، از فهرست ششگانه‌ی اوحدی، بعنوان"به‌اصطلاح‌حقوق‌بشر"یاد کردیم.
این تاکید، بر #به_اصطلاح_حقوق_بشر، از اینروست که در حقیقت، این حقوق، حقوق بشر بشمار نمی‌روند_البته برای همگان. زیرا، اینها در واپسین تحلیل، تکالیف، یا وظایف عمومی انسانها، نسبت به خداوند، یا پدر و مادر، یا استاد و، شاه و، پیغمبراند. نه آن که، حقی برای مردم، شمرده شوند؛ که آنها بتوانند آن حقوق را، از خداوند، یا دیگران مطالبه نمایند، و انتظار دریافت آنرا، داشته‌باشند.
در حالیکه، حق، حق کسی، طلب او، از دیگران است؛ نه بدهکاری او نسبت به آنان.ضرب‌المثل مشهور، بدرستی گفته‌است که: "حق، گرفتنی‌است؛ نه دادنی"
در تمام موارد یاد شده‌ی بالا، انسان‌ها موظف شده‌اند، که وظیفه‌ای را، نسبت به دیگری بعهده گیرند؛ و تکلیفی را، بویژه نسبت به خداوند، پدر و مادر خود، و دیگران ادا نمایند.
این مغلطه‌ی جا زدن حق، و لزوم اجرای آن، بجای تکلیف و انجام وظیفه، در مورد #منشور_کوروش، نیز، با تبلیغ و القاء شبهه تکرارشده‌است.
شاید، خوانندگان گرامی ما، اینک به یاد آورند،که در گفته‌های گذشته، نیز، ما غالباً، از ذکر منشور کوروش با تعبیر" #به_اصطلاح_اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش" یاد کرده‌ایم.(رک:کانال فردا شدن امروز، گفتارهای شماره‌ی ۱۵۱،۱۵۰و۱۵۲)
انصاف را، که خود کوروش نیز، از منشور خود، به نام #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش یاد‌نکرده‌است. همچنین، هیچیک از مترجمان اصیل #منشور_کوروش، از #زبان_بابلی، بفارسی یا انگلیسی، یا به زبان‌های دیگر، از جمله بزبان عربی، سخنی تحت عنوان اعلامیه‌ی‌حقوق بشر کوروش، به میان نیاورده‌اند. بلکه، در تمام موارد، فقط از نام"استوانه‌ی کوروش"، یا "منشور کوروش"، یاد‌کرده‌اند.
عنوان دروغین، و فریبای #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر، و بلکه عنوان ریاکارانه‌تر دیگر، بعنوان" #نخستین_اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_در_تاریخ"،که صدور آن، به کوروش نسبت داده‌شده‌است، فقط، از جعلیات زمینه‌ساز تبلیغات #جشن‌های_۲۵۰۰_ساله‌ی_شاهنشاهی در ایران_۱۳۵۰ه.ش/ ۱۹۷۱م_ بشمار می‌رود.
در آن سالها، دولت #پهلوی_دوم، از #موزه‌ی_بریتانیا، درخواست نمود، که برای مدتی معین، استوانه‌ی کوروش را، بطور امانت،در اختیار ایران گذارند!؟(#دکتر_شاهرخ_رزمجو، #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، نشر فرزان روز،۱۳۸۹،ص۱۱)
موزه‌ی بریتانیا، نیز،گشاده دستانه، به این درخواست، پاسخ مثبت داد، و #استوانه‌ی_کوروش را، برای نخستین بار، به ایران بگونه‌ای امانی، فرو در سپردند.

کشف استوانه‌ی کوروش
استوانه‌ی‌کوروش،نخستین بار، در سال ۱۸۷۹م/ ۱۲۵۷ه.ش، در پی کاوش‌های باستانشناسی #هرمزد_رسام(۸۴=۱۹۱۰-۱۸۲۶م)، در محوطه‌ی باستانی بابل، فرا‌یافت شده‌است.مجموعه‌ی سطور اصل نوشته‌ی‌استوانه‌ی‌کوروش، به #زبان_بابلی، و با #خط_میخی، تنها، در ۴۵سطر نوشته‌شده‌بوده‌است.
سوکمندانه،۲۰سطر از این گلنوشته‌ی بابلی استوانه‌ی‌کوروش، بر اثر شکستگی و فرو ریختگی،در طول زمان از میان رفته‌است، و امروزه در دست نیست. از اینرو، ترجمه‌های اولیه،فقط ۲۵ سطر آنرا، بدست‌داده‌اند.(استوانه‌ی کوروش بزرگ،ص۴۷)
ادامه در پست دوم
http://s2.picofile.com/file/8369386842/Emblem2500Persepolis.jpg
بعدها نیز، در روزهای پایانی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ م، دو قطعه از یک گل_نوشته در موزه‌ی بریتانیا شناسایی شدند، که با تطبیق محتوای نوشته‌ها، آنرا متعلق به بخش جا افتاده، از استوانه‌ی کوروش دانسته‌اند.(#استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، ص ۵۹)
ترجمه‌ی جدیدی که، بصورت کاملترین ترجمه، تاکنون بدست ما رسیده‌است، با همکاری گروهی از ایرانیان فرهیخته‌ی زمان معاصر، و همکاری بابلی شناسان انگلیسی، و کارشناسان موزه‌ی بریتانیا، انجام گرفته‌است. این ترجمه، با زیباترین امکانات تصویری، و کاغذ گلاسه‌ی اعلی، در ایران، در سال ۱۳۸۹، بچاپ رسیده‌است.

تکمیل چنین اثر تاریخی مهمی، از جمله به رفع سوء تفاهم‌های تبلیغاتی سال‌های جشن های۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی، خوشبختانه، بخوبی، به ما، مدد رسانده‌است.
از نخستین کسانی که، به این ترفند تبلیغاتی_تبدیل عامدانه‌ی نام استوانه، یا منشور کوروش، به نخستین اعلامیه‌ی حقوق بشر_ اشاره کرده‌اند، یک محقق هلندی به نام "روبرت یوهانس ون در اسپک"Bert Van der Spek (+۱۹۴۹م) است.
از دیگر کسانی که بدین ترفند پی برده، و بدان هشدار داده‌اند، چنانکه در ویکی پدیا، در مقاله‌ی"استوانه‌ی کوروش" آمده است، عبارتند از:
کلاوس گالاسKlaus Gallas(+۱۹۴۱م)باستان شناس آلمانی،
پیر بریانPierre Briant(+۱۹۴۰م)ایران شناس و هخامنشی شناس فرانسوی،
یونا لندرینگJuna Lendering
(+۱۹۶۴م)نویسنده‌ی کتاب باستانشناسی،
نیل مک گریگورNeil MacGregor(+۱۹۴۶م)مدیر سابق موزه‌ی بریتانیا
پروفسور آملی کورتAmelie Kuhrt(+۱۹۴۴م)از محققان تاریخ خاورمیانه‌ بوده‌اند.
خود این نویسنده نیز، در همان سالهای پرشور زمینه‌سازی جشن‌های شاهنشاهی، و مشروعیت بخشیدن به آن خطاب مشهور که: #کوروش_آسوده_بخواب_که_ما_بیداریم، بهمراه تنی چند دیگر، که سوگمندانه، اینک، چهره در نقاب خاک فرو در کشیده‌اند، به پی جویی این نکته پرداخته‌ایم. زیرا، خود این صاحب قلم، و تنی چند، که میان ما گفتگو رفت، پیشاپیش، اصل استوانه را، به‌نام #استوانه‌ی_کوروش، در موزه‌ی بریتانیا، با ترجمه‌ی آن، دیده بودیم، که در آن هیچگونه اشاره‌ای، از به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر، به‌تلویح، یا به صراحت، سخن نرفته بوده است.

علت ایجاد استوانه‌ی بابلی کوروش
کوروش، چنان که محتوای منشورش نشان می‌دهد، این استوانه را، به نام یک مصلح و رهایی بخش بابلی، که نعوذ بالله، رسول‌الله‌بابلی، یعنی فرستاده از طرف #مردوک، خدای خدایان بابلی است، تنظیم می‌کند؛ که آمده‌است تا خراب کاری‌ها و بی‌ایمانی‌های نبونید (سلطنت۵۳۹-۵۵۹ق.م)_آخرین پادشاه بابل، قبل از کوروش_را جبران نماید.

هم #نبونید، و هم #کوروش، خود را، بنده و سر سپرده‌ی مردوک، خدای خدایان بابل معرفی می‌نمایند.تنها تفاوت میان نبونید با کوروش، در این بوده است که نبونید، خواسته‌بوده‌است، تا مرکز بابل را، یک #پانتئون ،یعنی خانه‌ی مقدس، و وحدت‌بخش، برای همه‌ی خدایان بابل، قرار دهد.از اینرو، تمام مجسمه‌های بت‌های بومی،در روستاها و شهرک‌های پراکنده‌ی بابل را، از جایگاه خاصشان،یعنی از محراب‌هایشان، بر می‌گیرد،و به مرکز بابل فراهم می‌آورد.
این عمل جمع‌آوری، و یک‌جاگذاری همه‌ی خدایان، در یک پانتئون، یعنی خانه‌ی همه‌ی خدایان، برای مردم بومی بابل، سخت، ناگوار می‌افتد.زیرا، آنها عادت داشتند،هر روز یا هر هفته،در فواصل معینی، به‌محراب‌ خدای محلی خود بشتابند. و اینک، با محرابهای خالی از بتهای خود، روبرو شده بودند، که برای آنها، بسیار گران و ناگوار بود.
فرض محال، محال نیست.فرض کنیم، کسی بخواهد همه‌ی امامزاده‌های بومی و پراکنده،در سراسر ایران را، جمع‌آوری کند، و یکجا در محله‌ای مثلاً نزدیک‌ تهران،زیارتگاهی بعنوان زیارتگاه امامزادگان ایران، فراهم آورد.
آیا، مردمانی در اطراف مقبره‌ی امامزاده داود، یا امامزاده هاشم، یا شاهچراغ شیراز، #و_و_و،...بدین امر رضایت می‌دهند؟؟!!
این عمل جمع‌آوری خدایان بومی بابلیان،بهانه‌ی خوبی بدست کوروش می‌دهد، که با توزیع دوباره‌ی بت‌ها، آن هم بعنوان اجرای فرمان #مردوک، خدای خدایان، به کوروش، منزلتی بس بزرگ، و نجات‌بخشی مذهبی فرو می‌بخشد،که او نیز، هوشیارتر از آن بوده‌است، که از چنین امتیازی، خود را، محروم سازد!!؟
برای درک بهتر ارزش پانتئون،که نبونید به ایجاد آن، اقدام ورزیده‌است،می‌توان خانه‌ی کعبه را، تا پیش از #فتح_مکه، بدست رسول اکرم(ص)به‌یاد آوریم.کعبه در آنزمان، یک پانتئون، یعنی خانه‌ای برای همه‌ی بت‌های عرب،بوده است. محل تلاقی همه‌ اعراب با یکدیگر در ماههای‌حرام، که شعرهای خود را نیز در آنجا می‌خواندند،و بهترین آنرا، با اکثریت آراء بر می‌گزیدند.و احیاناً، از دیوار کعبه، آویزان می‌نمودند.چنانکه در مورد #سبعه‌ی_معلقه، یا قصائدهفتگانه‌ی‌طلایی، از جمله در مورد #امروء_القیس،بزودی یادآور‌خواهیم شد.
#دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی
#پانتئون‌های_رم_و_فرانسه
http://s4.picofile.com/file/8369388300/2019081

پاکسازی خانه‌ی کعبه از بت‌ها، و شکستن آنها، از لحظات بسیار هیجانی توحیدی اوج فتوحات اسلامی، در نخستین فتح مکه‌ی معظمه، بشمار می‌رود، که از تصویرهای تکان دهنده فیلم محمد رسول الله نیز، محسوب می‌شود.

قمار سیاسی جمع و توزیع خرده خدایان بابل،
میان نبونید، و کوروش

در هر حال در این قمار سیاسی و مذهبی، #نبونید بازنده، و کوروش برنده می‌شود. و جالب اینجاست، که هر دو، خود را، نماینده‌ی خدای خدایان، یعنی #مردوک، و مامور اجرای فرمان او، معرفی می‌نموده‌اند.

ترجمه‌ی اصل متن بابلی استوانه‌ی کوروش:
۱)_آن هنگام که...مردوک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که...با...یَش{سرزمین های دشمنانش(؟) را لگد کوب می کند.}
۲)_[ ... ]{با دانایی گسترده... کسی که} گوشه های جهان {را زیر نظر دارد}،
۳)_[.... ]فرزند ارشد[او](بِلشَزَر)، فرومایه‌ای به سروری زمین گمارده شد.
۴)_[....] اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،
۵)_ نمونه‌ای ساختگی از اِسگیل سا[خت و]... برای شهر اور، و دیگر جاهای مقدس [فرستاد؟]
۶)_ آیین هایی که شایسته‌ی آنان( خدایان/ پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی [های ناپاک]... گستاخانه[...] هر روز یاوه سرایی می‌کرد و، [اها]نت آمیز
۷)_(او) پیشکشی‌های روزانه را، بازداشت.او در [آیین ها دست برد و]...
درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد.] در اندیشه‌اش به ترس از مردوک _شاه خدایان_ پایان داد.
۸)_ هر روز به شهرش(=شهر مردوک) بدی روا می‌داشت... همه‌ی مردما[نش را...] (= مردمان مردوک) با یوغی رها نشدنی، به نابودی می‌کشاند.
۹)_"اِنلیل خدایان"(سالار خدایان؟) مردوک، از شکایات ایشان، بسیار خشمگین شد، و... قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می‌زیستند، محراب های شان را رها کردند،
۱۰)_خشمگین از این که او(= نبونید)(آنان را)(= خدایان غیر بابلی را)...به(=بابل) وارد کرده بود.[دلِ] مردوکِ بلند[پایه، اِنلیلِ خدایان] به رحم آمد...(او) بر همه‌ی زیستگاه‌هایی که، جایگاه های مقدسشان، ویران گشته بود.
۱۱)_ و مردم سرزمین سومر، و اکد، که همچون کالبد مردگان شده‌بودند، اندیشه کرد(و) بر آنان رحم آورد. او، همه‌ی سرزمین ها را، جست و بررسی کرد،
۱۲)_ شاهی دادگر را، جستجو کرد، که دلخواهش باشد. او، کوروش، شاه(شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را، به نام خواند،(و) شهریاری او، بر همگان را، به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳)_او(= مردوک)، سرزمین گوتی(و) همه‌ی سپاهیان مادی را، در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش در آورد، و همه‌ی مردمان سرسیاه(=عامه‌ی مردم) را، که(مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،
۱۴)_ به دادگری و راستی، #شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده‌ی مردمانش است، به کارهای نیک او(=کوروش) و دل راستینش، به شادی نگریست.
۱۵)_ و او را، فرمان داد، تا به سوی شهرش(= شهر مردوک)، بابل برود. او را واداشت، تا راه تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد، و همچون دوست و همراهی، در کنارش گام برداشت.
۱۶)_ سپاهیان گسترده‌اش، که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها، در کنارش روان بودند.
۱۷)_(مردوک) او را بدون جنگ و نبرد، به درون...(=بابل) وارد کرد. شهرش، بابل را، از سختی رهانید. او(مردوک)، نبونید شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش(= دست کوروش) نهاد.
۱۸)_ همه‌ی مردم تینتیر(=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش(=کوروش)، کرنش کردند(و) #بر_پاهایش_بوسه_زدند، از پادشاهی او، شادمان گشتند(و)چهره‌‌هایشان درخشان شد.
۱۹)_(مردوک) سروری که با یاری‌اش(کوروش به یاری مردوک)، به مردم زندگی بخشید، (و) آنکه، همه را از سختی و دشواری رهانید(=کوروش)، آنان او را، به شادی ستایش کردند، و نامش را ستودند(نام کوروش را).
۲۰)_ منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، #چهار_گوشه‌ی_جهان .
۲۱)_ پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر اَنشان،...
۲۲)_ دودمان جاودانه‌ی پادشاهی که(خدایان) بِل و نَبو، فرمانروایی‌اش را، دوست دارند (و) پادشاهی او را(کوروش را)، با دلی شاد، یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
۲۳)_جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی، در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده‌ی کسی که بابل را، دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید](و)من هنوز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴)_ سپاهیان گسترده‌ام، با آرامش، درون بابل گام بر می‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه‌‌ی [سومر و] اکد، هراس آفرین باشد.

ادامه در پست چهارم

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


#رسالت، معروف به #محمد_رسول‌الله ، فیلمی سینمایی به کارگردانی #مصطفی_عقاد است، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد. 
http://s4.picofile.com/file/8369387134/Message.jpg

۲۵)_ در پی امنیت[شهرِ] بابل، و همه‌ی جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل...که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آن، نهاده بود، که شایسته شان نبود،
۲۶)_خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ از رفتار [نیک من] شادمان گشت(و)
۲۷)_ به من، کوروش، شاهی که از او می‌ترسد، و #کمبوجیه پسر تنی[ام و به]همه‌ی سپاهیانم،
۲۸)_ برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار، ما با شادی دربرابرش باشیم، در آرامش. به[فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،
۲۹)_ #از_هر_گوشه‌‌ی_جهان، از دریای بالا، تا دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دور دست می‌زیند، و همه‌ی شاهان سرزمین اَمورّو، که در چادرها زندگی می‌کنند، همه‌ی آنان،
۳۰)_ #باج_سنگینشان را به...(بابل) آوردند، و #بر_پاهایم_بوسه_زدند. از [...بابل] تا شهر آشور و شوش،
۳۱)_اکد،...جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله، که از دیرباز، محراب‌هایشان ویران شده بود،
۳۲)_خدایانی را، که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم، و( آنان را)در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردمان آنان(=آن خدایان) را، گرد آوردم، و به سکونت‌گاه‌هایشان بازگرداندم و
۳۳)_خدایان سرزمین سومر، و اکد را، که نبونید_ در میان خشم سرور خدایان_ به...(=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴)_ به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که، بدرون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،
۳۵)_ هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز(=عمری طولانی)برایم، خواستار شوند( و) کارهای نیکم را، یادآور شوند، و به مردوک، سرورم، چنین بگویند که "کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و #کمبوجیه پسرش
۳۶)_...بگذار آنان{سهمیه رسان نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)...و} باشد که مردمان بابل[ شاهی او را ]بستایند."من همه‌ی سرزمین ها را در صلح قرار دادم.
...
(منبع: #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان روز، چاپ اول ۱۳۸۹، صص۶۷_۶۳)

حقوق، یا تکالیف بشر، در منشور کوروش
با توجه به بخش مهم سخنان کوروش، در منشور بابلی‌اش، اگر سخن از حقوق بشر رفته باشد، شاید، بتوان بدین‌گونه آنها را در چهار بخش دسته بندی نمود:
۱)_مردوک،"خدای خدایان!"، به کوروش، #حق_گرفتن_باج_و_خراج می‌دهد. و به مردم، حق، یا درست‌تر گفته شود، تکلیف باج‌گذاری به کوروش، و جانشینانش عطا می‌فرماید.(بند۳۰)
۲)_مردوک، بت اعظم بابل، به کوروش، افتخار و #حق_بوسیده_شدن_پاهایش را، از طرف زیردستانش، اعطا می‌فرماید.(بند ۱۸)
۳)_مردوک، بت اعظم بابل، و خدای خدایان، به کوروش، حق، #اختیار_و_مقام_شبانی_ _گله‌های_مردم را، اعطا می‌فرماید. و در برابر، به مردم نیز، موهبت "خود_گوسفند_بینی"، در مقابل شبان بزرگشان، کوروش را، فرا می‌بخشد.(بند ۱۴)
۴)_کوروش، نام پدر خود، #کمبوجیه را، بر روی فرزند دلبند ارشدش می‌نهد. و #کمبوجیه‌ی_دوم _ پسرش_ را ولیعهد، و جانشین شبانی خود، در بابل قرار می‌دهد.( بندهای۲۱، ۲۷ و ۳۵)
آیا شما، نکته‌ی دیگری از حقوق، و وظایف بشری، در منشور کوروش احساس می‌فرمایید؟؟
آیا این منشور_ به هر مصلحتی که گفته و نوشته شده‌باشد_ توجیه، تشویق، و اعلامیه‌ای درباره‌ی روایی، و اهمیت شرک و بت پرستی نیست؟؟
خدا کند که چنین نباشد. و شادمان می‌شویم، اگر ما درباره‌ی این منشور، به گزافه رفته باشیم، و هویتی راستین را از خود، که می‌رفت از دست برود، دوباره، با کشف حقیقتی از نو باز، بدست آوریم.
امید است، کسانی که می‌پندارند #هویت_تاریخی خود را، بر #منشور_کوروش، استوار داشته‌اند، دست‌کم، در ویکی پدیا، و کاملتر آنرا، در کتاب #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ بخوانند، و یک بار برای همیشه، خود، آنرا از نو باز، داوری نمایند.
تدوین و چاپ کتاب استوانه‌ی کوروش بزرگ را، ما مدیون همکاری علمی‌ و فرهنگی ۸ تن از بزرگواران زیر، از فرهیختگان ایران معاصر هستیم:
۱_ژاله آموزگار
۲_تورج اتحادیه
۳_شاهرخ رزمجو
۴_داریوش شایگان
۵_پروفسور محمد رحیم شایگان
۶_پروفسور اوکتور شِروُ
۷_کامران فانی
۸_بدرالزمان قریب.
( #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، شناسنامه‌ی کتاب، پیش از فهرست)

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست پنجم
http://s2.picofile.com/file/8369387542/9789643213336.jpg
رابطه‌ی کوروش با بنی‌اسرائیل
در کتاب اسفار عهد عتیق، حدود بیست بار از نام کوروش، با احترام تمام و ستایش بسیار، بعنوان یک منجی بزرگ بنی اسرائیل، یاد شده‌است.در مجموع #بنی_اسرائیل، بعد از فتح بابل _ ۵۳۹ق.م_ کوروش را، پس از حضرت موسی کلیم الله، دومین نجات بخش بزرگ خویش می‌دانند.
از مفصلترین یادمان‌های کوروش، در کتابهای پیوست تورات، دو نمونه را، که ضمنا از مفصلترین یادکردها از کوروش بشمار می‌روند، در اینجا نقل می‌نماییم:

۱_در چهاردهمین کتاب، از عهد عتیق_تواریخ دوم_ چنین آمده است:
"در سال اول سلطنت کوروش_(باحتمال قوی، سال اول سلطنت کوروش بر بابل۵۳۹ق.م)_شاهنشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط #ارمیای_نبی فرموده بود، به انجام رساند. او کوروش را برانگیخت، تا فرمانی صادر کند، و نوشته‌ی آن را، به سرتاسر نواحی شاهنشاهی، بفرستد، تا با صدای بلند خوانده شود.
این فرمان کوروش، امپراتور پارس است:
"خداوند، خدای آسمان(یهوه)مرا فرمانروای همه‌ی جهان کرد، و به من مسئولیت ساختن معبدی برای او، در اورشلیم، در یهودیه، داده‌است. اکنون، همه‌ی کسانی که، قوم خدا هستند، به آنجا بروند، خداوند خدای شما(یهوه)، همراهتان باشد!"( تواریخ دوم، باب ۳۶/آ ۲۲ و ۲۳)
یادآوری:
ارمیای نبی، در سالهای اواخر قرن۷ و اوایل قرن۶ق.م زندگی کرده‌است.
"بخت النصر دوم، پادشاه بابل، در سال ۵۸۶ق.م، بیت المقدس را گرفته، و #معبد_سلیمان را، ویران نموده‌است...پس از آن هزاران نفر، مرد و زن یهود را، از وطنشان،حرکت داده، به بابل آورد. و اسرای مزبور، تا زمان تسخیر بابل بدست کوروش(۵۳۹ق.م) در بابل ماندند."(#تاریخ_ایران_باستان، ج۱،ص۳۴۶)
بنابر داده‌های تاریخی، اسیران یهودی، از هنگام ویرانی اورشلیم، و تاراج آن، بدست بخت‌النصر دوم(سلطنت۴۲=۵۶۲-۶۰۴ق.م)،یعنی از سال ۵۸۶ق.م، تا سال فتح بابل بدست کوروش بزرگ_ یعنی۵۳۹ق.م _مجموعا ۴۷سال(۴۷=۵۳۹-۵۸۶ق.م)نزدیک به نیم قرن، قوم یهود در اسارت بابل بسر برده‌اند.
۲_کتاب عزرا، کتاب پانزدهم،از پیوست‌های تورات نیز، با تکرار همین عبارات، آغاز می‌شود. عزرای نبی_ به نام عُزیر، بر وزن زبیر، در کلام مجید، سوره‌ی توبه=۹/آ۳۰_ از رهبران قوم یهود است، که پس از آزادی آنان، از اسارت بابل به یاری کوروش،قوم خود را، همراهی و رهبری می‌کند،تا به اورشلیم برسند. #کتاب_عزرا، افزون بر عبارات بالا، از قول کوروش چنین چنین می‌گوید:
"...شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید، و معبد بزرگ خداوند خدای قوم اسرائیل(#یهوه)را، که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید.اگر کسانی از قوم او،برای بازگشت،محتاج به کمک باشند،(#حکم_حکومتی_کوروش): همسایگان ایشان، باید با دادن طلا و نقره، چهارپایان،و وسایل دیگر، به آنها کمک کنند،و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم، در اختیار ایشان بگذارند.
آنوقت سران خاندان‌ها، و طایفه‌های یهودا و بنیامین، به همراه کاهنان و لاویان، و تمام کسانی که خداوند دلهایشان را برانگیخته بود،حاضر شدند به اورشلیم بروند، و معبد بزرگ را در آنجا بسازند.همسایگان آنان نیز، با دادن وسایل فراوان، از قبیل ظروف طلا و نقره، چهارپایان، اشیای قیمتی، و هدایایی برای معبد بزرگ، به آنها کمک کردند.
کوروش شاهنشاه، تمام جام‌ها و پیاله‌هایی را که نبوکدنصر(بخت النصر) پادشاه، از معبد بزرگ اورشلیم، به پرستشگاه خدایان خود، برده بود به آنها پس داد. او این #اشیاء_گرانبهای_اورشلیم را، بوسیله‌ی رئیس خزانه‌داری سلطنتی به فرماندار یهودیه، تحویل داد. ظروف تحویل شده به این شرح بودند:
۱_جام طلا ۳۰ عدد
۲_جام نقره ۱۰۰۰ عدد
۳_سایر جام‌ها ۲۹ عدد
۴_جام طلای کوچک ۳۰ عدد
۵_جام نقره‌ی کوچک ۴۱۰ عدد
۶_سایر ظروف ۱۰۰۰ عدد."

(کتاب عزرا، فصل ۱/ آ ۸_۱)


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


ادامه در پست ششم👇

http://s3.picofile.com/file/8369389684/105314239317310411531423931731041136.jpg
یاد‌آوری‌ها:
۱_سال فتح بابل ۵۳۹ق.م _بیست سال پس از آغاز سلطنت کوروش ۵۵۹ق.م_ بوده‌است. لکن در تورات، این واقعه را، در سال اول سلطنت کوروش، ذکر کرده‌اند.که باحتمال قوی، نخستین سال سلطنت کوروش در بابل، منظور بوده‌است.
۲_متن کتاب عزرا، اشاره‌ای ندارد، که آیا کوروش حکم حکومتی، درباره‌ی اینهمه حاتم بخشی‌ها، از کیسه‌ی خلیفه را، خودسرانه صادر کرده‌است، یا به اجازه‌ مردوک، خدای خدایان بابل؟؟!! زیرا، کیسه‌ی مردوک را خالی کرده‌‌بوده‌است!!؟؟
انصاف را، با همه‌ی نقدها، و فراز و نشیب‌ها در رابطه با کوروش،بزرگترین دستاورد او، حتی در تاریخ جهان، برقراری یک ودیعه‌‌ی کم نظیر و پایدار، در ایجاد رابطه‌ی دوستی، میان ایرانیان و #قوم_یهود است، که پس از سپری گشت۲۵۰۰ سال،همچنان، دست‌کم، هر ماه، در کنیسه‌های بنی‌اسرائیل، در سراسر جهان، از آن با تقدس، یادآوری می‌شود!!!؟

زمینه‌ی تاریخی شیندلر لیست ایرانی
پدیده‌ی شگفت، بسیار استثنایی و سخت افتخار آمیز شیندلر لیست ایرانی، که در همین سلسله گفتارها_ شماره‌ی ۱۴۹_از آن یاد رفته است، عبارت بود از اینکه، زنده یاد #عبدالحسین_سرداری (۶۷=۱۳۶۰-۱۲۹۳ه.ش/۱۹۸۱-۱۹۱۴م) سفیر کبیر ایران در فرانسه، در دوران نازی‌ها، با صدور گذرنامه های ایرانی، برای شمار بسیاری از یهودیانی، که هرگز تعداد واقعی آنها تاکنون فاش نگشته است، آنان را از اردوگاههای مرگ نازی ها، و کوره های آدم سوزی نازی، رهایی بخشید.
این عملکرد مبارک که در دنیا بی سابقه بوده است، به احتمال قوی، هرگز اتفاق نمی افتاد؛ اگر کوروش، به نجات یهودیان از اسارت بابل اقدام نمی ورزید. و سپاس از وی، به عنوان #دومین_منجی_بزرگ_بنی_اسرائیل ، در اسفار عهد عتیق_ملحقات تورات_ بارها و بارها منعکس نمی گردید.
چقدر مصداق این ضرب المثل ایرانی، در این مورد صدق می‌کند که می‌گوید:
تو نیکی می‌کن و، در دجله انداز
که ایزد، در بیابانت ، دهد باز


سپاس بر همه‌ی نیکوکاران به ویژه بر #عبدالحسین_سرداری نازنین! ما به وجود چنین هموطنان نیک اندیش، مبتکر، خلاق و نیکوکرداری، برای همیشه، افتخار می ورزیم.

و از ارزش‌های والای "عرش_اعتبار" است که بطور مشترک، در آثار مقدس یهود، و نیز در کلام مجید بازتاب یافته است که:
"...وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً"
: و هر کس که تنها، یک تن را زندگی بخشد، گوئیا که همه‌ی مردمان را، دسته جمعی، زندگی فرا بخشیده است. (سوره‌ی مائده=۵/آ ۳۲)


تبارک باد!!

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

و هنوز این قصه ادامه دارد


مستند #معمای_سرداری

http://s9.picofile.com/file/8367876500/20190726_184657.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۴
چهارشنبه ۲۳مرداد ۹۸/ ۱۴ اوت ۲۰۱۹

_قربانیان اژدهای عطش قدرت
_واپسین نگاه به کوروش،
ایدئولوژی یا آرمان،
و شیوه‌ی جهانگشایی و جهانبانی او
_معمای قتل کوروش،
و مساله‌ی جایگاه مزار او

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

به پادشاهی عالم، فرو نیارد سر
اگر ز سر قناعت، خبر شود درویش
...ز سنگ تفرقه، خواهی که منحنی نشوی
مشو بسان ترازو، تو در پی کم و بیش

#منسوب_به_حافظ

بیا که قصر امل، سخت سست بنیاد است
بیار باده، که بنیاد عمر، بر باد است
غلام همت آنم، که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
...رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای
که بر من و تو، در اختیار نگشوده است

#حافظ، غزل ۳۷

قربانیان اژدهای عطش قدرت
قدرت درویش نیست، که رضا به داده دهد. و به آنچه، که خود در اختیار دارد، قناعت ورزد. قدرت، نا درویشی زیاده خواه، و گرسنه‌ای، هرگز، سیری‌ ناپذیر است. امان از زمانی که، #اژدهای_قدرت، قربانی منتخب خود را، بگزد. آنگاه دیگر، قربانی قدرت گزیده را، به جهانخواره‌ای نابسنده، بس، بسیار، بیرحمانه مسخ می‌نماید.
تفاوت نمی‌کند قربانی قدرت من باشم!؟، یا شما باشید!؟، یا هیتلر باشد!؟، یا صدام حسین!؟، یا نرون!؟، و یا سرانجام، سوکمندانه، نامش کوروش باشد!؟_کوروش بزرگ!؟ عدالت قدرت، نسبت به قربانیان خود، #ظلم_بالسویه است. هیچ‌کس_شاید تقریبا، هیچ‌کس_از بدخواهی‌های قدرت، مصونیت ندارد. گفتیم شاید "هیچ کس"، زیرا، استثناء هایی بسیار نادر و کمیاب، چون #آشوکا، امپراتور بودایی و #مظفرالدین_شاه، و عدل مظفرش را چنان که دیدیم(رک به: کانال فردا شدن امروز، گفتار شماره‌ی ۱۲۸)، استثناهایی بسیار استثنائی، در قاعده‌ی کلی بدخواهی قدرت اند. در هر حال، سوکمندانه، کوروش_کوروش بزرگ_ از زمره‌ی این استثناها نبوده‌است.


واپسین نگاه به کوروش، ایدئولوژی یا آرمان، و شیوه‌ی جهانگشایی و، جهانبانی او
بنابر آنچه که در گفتار پیشین_شماره‌ی۱۵۳_ با توجه به اسناد تاریخی، روایت کرده‌ایم، تا کنون_دست کم_ از جمله، بدین نتایج فرا رسیده‌ایم:
۱)_کوروش، سلطنت خود را، با جنگ با پدر بزرگ مادری خود_آخرین پادشاه ماد_ و سرکوبی قوم ماد، آغاز کرد. تا آنجا که توانست، قلمرو خود را، به امپراتوری پارس_و نه ایران، شامل قوم پارس، ماد و دیگران_ مشهور ساخت. #قوم_ماد، شاخه‌ی بزرگ دیگر ایرانیان را، به محاق تاریخ، فرو در سپرد. چنانکه گویی، در ایران، هرگز، قومی به نام ماد، وجود نداشته است.
۲)_در #بابل، خود را رسول، و مبعوث خدای خدایان بابل_بت اعظم مردوک_ معرفی نمود، که ماموریت یافته‌است، معبد بزرگ او را، بیاراید و تجلیل کند. و بت‌ها، و خدایان محلی را، که #نبونید، بخاطر ساختن"یک #پانتئون"، از همه سوی کشور، جمع آوری نموده بود، تا بابل را، کعبه‌ی پرستش همه‌ی اقوام بابلی، و تابعان آن گرداند_همانگونه که خانه‌ی کعبه، پرستشگاه مرکزی همه‌ی بت پرستان قبائل عرب، پیش از اسلام بوده است_
کوروش با توجه به شکایت و عدم رضایت اکثر بابلیان، که خدایان محلی اشان را نبونید، جمع کرده بود، به توزیع دوباره‌ی آنها، به نام اجرای فرمان مردوک، خدای خدایان بابل پرداخت. و بدین ترتیب، رضایت عمومی بابلیان را، بسود خود جلب نمود.
۳)_ دوباره، همین کوروش، در سال فتح بابل(۵۳۹ق.م)، این بار، نه به فرمان بت اعظم بابل، خدای خدایان بابلیان، بلکه این بار، خود را مبعوث #یهوه، خدای یکتای یهود، معرفی نمود، و به نام "اجرای فرمان یهوه"، یهودیان را آزادی بخشید. و فرمان داد که یهودیان، به بازسازی معبد مقدس خود بپردازند. آنگاه، هر آنچه را، که #بخت_النصر _ آن هم، البته به فرمان مردوک_ از معبد کافران نسبت به مردوک، به تاراج آورده بود، همه را این بار، به فرمان یهوه، به #اورشلیم ، بازگرداند. درست، همانگونه که به توزیع جمع بت‌های بابل و بازگرداندن آنها، بفرمان مردوک، به محرابهای بومی خود پرداخته بود، این بار، با خالی کردن خزانه‌ی مردوک از #اشیاء_گرانبها‌ی غارت شده از اورشلیم، و فرستادن آنها، به محل اصلی خود، پرداخت.
۴)_همانند یک فرمانروای خودکامه، این بار کوروش با صدور حکمی حکومتی، به همسایگان مردم یهود، دستور داد_ نه از کیسه‌ی خود، بلکه از کیسه‌ی گوسفندان شبان بزرگ_ هر چه آنها از طلا و نقره، و دارایی و غلات و دیگر خوراکی ها نیازمندند، به آنها بپردازند. بیهوده نیست که گفته‌اند:
خرج که از کیسه‌ی مهمان بود؟!
حاتم طایی شدن، آسان بود

#لا‌_ادری


ادامه در پست دوم👇

http://s4.picofile.com/file/8369624034/8232425447690842.jpg
۵)_در ایران، به احتمال قوی، فرمانروایی ویژه‌ی خود، از قوم پارس را، بر دیگر اقوام ایرانی، از جمله مادها، اجرای دستوری از جانب #اهورا_مزدا، خدای یگانه‌ی زرتشت، معرفی نموده است.
۶)_کوروش، چنانکه یادآور شدیم، سلطنت خود را با جنگ آغاز کرد. و پایان کار خویش را نیز، در جنگ، با #ملکه‌ی_ماساژ‌ت‌ها، به پایان رسانید.
بهانه‌ی جنگ با بانو #تومی‌ریس _ملکه‌ی ماساژت‌ها_چنانکه قبلا هم، بدان اشاره رفته است_گفتارهای ۱۱۶و ۱۳۳، ۱۴۳_بنا به نوشته‌ی تاریخ ایران باستان، چنین بوده‌است:
"...کوروش، خواست با ملکه‌ی ماساژتها ازدواج کند. ولی، ملکه فهمید که کوروش، طالب خود او نیست؛ بلکه، خواهان مملکت اوست. و جواب رد داد..."(#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱، ص۳۸۶)
سپس، ملکه‌ی ماساژت‌ها، به کوروش اندرز #قناعت می‌دهد که:
"شاها، رها کن کارهایی که می‌کنی. زیرا، تو نمی‌دانی نتیجه‌ی این کارها، چه خواهد بود. اکتفا کن به آنچه داری، و بگذار ما هم در مملکت خود، سلطنت کنیم..."(#تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱، صص ۳۸۶ تا ۳۸۷)
در پی این پیغام، کوروش، اطرافیان خود را جمع کرد، و از آنها مشورت خواست. #کرزوس، پادشاه سابق لیدیه، به کوروش، چنین گفت:
" اگر، تو خود را جاویدان می‌دانی، و در باره‌ی قشون خود نیز، چنین عقیده‌ای داری، در اینصورت بهتر است، که من چیزی نگویم. ولی، اگر قائل به این هستی که تو بشری، و سپاهیان تو نیز بشرند، قبل از هر چیز بدان که، کارهای انسان مانند چرخِ[فلک نیلگون] است، و چرخ [فلک] اجازه نمی‌دهد، که انسان، الی الابد سعادتمند باشد...
به عقیده‌ی من، اگر ما اجازه دهیم، که ماساژت ها به طرف ما بیایند( به ما حمله کنند)... در صورت شکست، تمام مملکت را از دست خواهی داد. زیرا، اگر آنها، فاتح شدند دیگر برنگردند، و به سایر قسمتهای مملکت تو دست اندازند.
اما در صورت پیروزی، نیز، تو چندان بر آنها برتری نخواهی داشت.
اگر از رود آراکس، عبور کرده، و فقط دشمن را در همه جا تعقیب کنی... بر خود هموار نخواهی کرد، که بگویند کوروش، پسر کمبوجیه، از زنی شکست خورده است، دست از مملکت او بازداشته‌ است...
سر انجام، کوروش به میل خود،... به ملکه‌ی ماساژتها، پیغام داد که عقب بنشیند، زیرا کوروش می‌خواهد به مملکت او بگذرد(بدان‌ها حمله کند، و با آنها بجنگد)...
کوروش، از رود آراکس به مسافت ۸ روز، پیش رفت...
پارسی‌ها، همین که ماساژت ها را در خواب دیدند، بر آنها تاختند و عده ای را کشته، و اکثر ماساژت‌ها را با رئیس آنها، که پسر _نوجوان_ملکه تومی‌ریس بود، اسیر کردند...
وقتی ملکه، از آنچه به سرلشکر او آمده بود، آگاه شد، رسولی، نزد کوروش، با این پیغام فرستاد:
"ای کوروش، که از خونخواری سیراب نمی‌شوی، بر خود مبال. زیرا، به واسطه‌ی ثمره‌ی انگور(شراب)، مزورانه، پسرم را، اسیر کرده‌ای، مغرور نشو، که بدین وسیله بر او دست یافته‌ای. زیرا، این کار در دشت نبرد، و از راه مردانگی نبوده است.
حالا، پند مرا گوش کن. زیرا، صلاح تو را می‌گویم. پسرم را پس بده. و از مملکت ما بیرون رو، بی این که مجازات بینی. اگر چنین نکنی،...قسم می‌خورم به آفتاب، خداوند ماساژت‌ها، که تو را از خونخواری سیراب کنم، اگر چه تو سیر نمی شوی"(#تاریخ_ایران_باستان، ج۱، ص+۳۸۷)
" کوروش، به این پیغام ملکه، وقعی ننهاد...
پسر نوجوان ملکه، وقتی که از مستی به خود آمد...[از ننگ غفلت و اسارتی، که بر او رفته بود] فورا، خود را کشت...
چون کوروش، نصیحت #تومی‌ریس(ملکه‌ی ماساژت‌ها) را نپذیرفته بود، تومی‌ریس تمام قوای خود را جمع کرده، و این بار، او به کوروش حمله کرد... ماساژت‌ها پیروز شدند. و قسمت بزرگ لشکر پارس، در دشت نبرد، معدوم شد، و کوروش هم کشته شد...
ملکه تومی‌ریس، امر کرد، خیکی را پر از خون آدم کردند، بعد نعش کوروش را یافته، سر او را، در خیک انداخت، و با استهزاء چنین گفت:_
_ هرچند من تو را در جنگ شکست دادم، ولی تو، از راه تزویر، مصیبتی برای من تهیه کردی، و پسرم را از من گرفتی. چنانکه به تو گفته بودم، حالا تو را از خونخواری، سیراب می کنم." (#تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱،صص ۳۸۹_۳۸۷)

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇


http://s3.picofile.com/file/8369623742/Tomiris.jpg