🔱كلينيك روانشناختى توحيد🔱
10K subscribers
3.69K photos
1.26K videos
414 files
1.03K links
مدير و مؤسس دكتر امير كشاورز

دريافت نوبت
توحيد
03191011525
هشت بهشت غربي
32687630

اينستاگرام ما:
Www.instagram.com/markaz_moshavereh_tohid
Download Telegram
تجربه روانپزشكانه دكتر الهام شانه ( روانپزشك)
#داستان_واقعى_مراجعين
وقتی ویزیت بیماران درمانگاه تمام شد روان‌شناس مرکز گفت: خانم دکتر! بفرمایید چای. به اتاقش رفتم. پرستار مرکز هم آن‌جا بود. روان‌شناس گفت: خانم دکتر خیلی امروز حالم بده. گفتم چرا؟؟!!
ادامه متن🔰
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#داستان_واقعى_مراجعين
مراجع من ممکن است حرفی را از من قبول نکند ولی از حافظ قبول کند!
دکتر علیرضا فرنام ( روانپزشک )
#داستان_واقعى_مراجعين
تجربه روانپزشكانه دكتر ارحام صدر
سال سوم رزیدنتی هستم و عصر کشیک در درمانگاه مشغول ویزیت بیماران. ناگهان در بی‌اجازه بافشار باز می‌شود. یک دختر ژولیده و آشفته حال داخل اتاق پرتاب می‌گردد. دو مامور زن و مرد از پی داخل می‌شوند...

متن كامل🔰
حتی گاری چی ها هم میدانند🤣
#داستان_واقعى_مراجعين
دكتر افشين احمدوند( روانپزشك )
هنگام ازدواج علاوه بر معیارهای مرسوم به تراز انرژی خود و طرف مقابل هم توجه کنید
وگرنه هردو به مشکل برخواهید خورد، موضوع بسیار ساده‌ای که
حتی گاری‌چی‌ها هم هنگام انتخاب یک جفت اسب کشنده به آن توجه دارند!...
متن كامل👇🏻
#داستان_واقعى_مراجعين
تصوير واقعيست

دکترسانازعسکری، دستیار روان‌پزشکی

صدای جیرینگ جیرینگ به اتاق نزدیک می‌شود.
خانم دکتر مریض زندانی بیاد داخل؟
درحالی‌که دارم گزارش مریض قبل را تمام می‌کنم، سرم پایین است و فقط زنجیر پاهایش را می‌بینم. روی صندلی می‌نشیند و آرام می‌گوید: خانم دکتر ازتون ممنونم، فکرهام کمترشده، دیگه نمی‌خوام خودمو بکشم، می‌خوام به امید آزادی زنده بمونم.
در بمبارانی که در ذهنم اتفاق افتاده زیرلب می‌گویم که جایی که قرار است حقوق تو و همه‌ی بیماران برابر باشد و ذهنت را از همه‌ی ناامیدی‌ها آزاد کنی، چرا هنوز پایت به زنجیر است؟
به راستی چه خوب گفت #شاملو
آه! اگر آزادی سرودی می‌خواند کوچک
همچون گلوگاه پرنده‌ای،
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی‌ماند،
سالیان بسیاری نمی‌بایست
دریافتن را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است
که حضور انسان
ابادانی است.

🗽🗽🗽🗽🗽🗽🗽🗽
#داستان_واقعى_مراجعين

📋 تجربه‌های بالینی با بيمار مرزى

دکتر غفاری‌حسینی دستیار مرکز روان‌پزشکی‌ ایران

يك ساعت گذشته را به مصاحبه با بيماری مرزی گذراندم. هر لحظه بيش‌تر و بيش‌تر دلم به درد می‌آمد. با هر پاسخی كه می‌داد تازه می‌ديدم چه می‌بيند! و آن‌چه می‌ديد چه قدر زجرآور بود! پوسته‌ای خالی كه می‌كوشيد نااميدانه -اين‌بار شايد بتواند درست- به جایی چنگ بزند. شايد سرانجام مرز نيستی را پشت سر بگذارد...
تلاشی مكرر -برای يافتن لحظه‌ای معنا- كه به دست و پا زدن ميان اقيانوسی پر از تخته‌های كوچك چوبی می‌ماند! هرازگاهی نگهت می‌دارد؛ زير آب می‌رود و تو بايد به تخته‌ی بعدی چنگ بزنی؛ و باز به تخته‌ی بعدی و باز تخته‌ی بعدی... بدون آن‌كه لحظه‌ای به خشكی نزديك شوی.

اغلب می‌شنوم -و شايد گفته‌ام- از مرزی‌ها خوشم نمی‌آيد! بله "مرزی‌ها" خوشايند نيستند! اما شنيدن ترديد در صدای كسی كه با او مصاحبه كردم، تلخی تو خالی بودنش و نااميديش از پوچی زندگی، برايم بسيار تاريك‌تر از آن بود كه فكر كنم اين سياهی، مرزی با روز دارد...

🆔@Tohidclinic
#داستان_واقعى_مراجعين

پ.ن: حالا می‌فهمم وقتی حافظ از "لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب" حرف می‌زنه، داره چی میگه.
#دكتر_حافظ_باجغلى

🆔@Tohidclinic
#داستان_واقعى_مراجعين

📋 تجربه‌ای بالینی
دکتر آزادی دستیار روان‌پزشکی. یزد

مرد چهل ساله‌ای، با ادعای این‌که او وارث انبیاء و اولیاء است و به دلیل خشونت، پر حرفی و ولخرجی بستری شده بود. شب‌ها یکی دو ساعت می‌خوابید و بقیه‌ی وقتش را صرف تهجد و عبادت می‌کرد.
شعرهای خوبی را حفظ بود و سخن گفتن خودش نیز به نثر مسجع شبیه بود.
طنین صدای مردانه‌اش، هر روز در اتاق معاینه‌ی ما را به راه سعادت، فرا می‌خواند. و ما هر روز دوز داروهایش را بالاتر می‌بردیم. شوک هم برایش شروع شد.
چند روز بعد وقتی از ماموریت الهی او سوال کردم لبخندی زد و گفت: راه سعادت را مردم خودشان خواهند یافت.
روزهای آخر، می‌گفت آن ادعاها، خیالی بیش نبود و دست از رسالت خویش شسته‌ام.
بیست روز بعد از بستری، بالاخره مرخص شد. تشکر مودبانه‌ای کرد و لباس شخصی‌اش را پوشید. ظهر وقتی از جلوی ترخيص رد می‌شدم با صدای بلندی به همسرش می‌گفت: خدا لعنتشان کند، بیست روز این رسالت مقدس را به تاخیر انداختند.

و من هنوز هم نمی‌دانم آن همه دارو و شوک، چه کرد و چه باید می‌کرد؟ آیا افت کیفیت داروها، تنها عامل این تلاش کم فایده بود؟ نمی‌دانم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#كيس_درمانى
#داستان_واقعى_مراجعين
#دكتر_على_فيروزآبادى

📎گفت و گوی من با مراجع مبتلا به اختلال تجزیه‌ای هویت(اختلال چند شخصیتی)

🔹یک سوال: آیا وجود تمامی جنبه‌های درونی من برای حفظ وحدت ضروریه؟

🔸بله، همه این‌ها خودت هستند. مال‌ خودت، جزیی از وجود خودت

🔹هیچ آدمی نیست که بعضی از جنبه هاش رو نخواد و سعی در ادغام یا نادیده گرفتنش بکنه؟ مگه اینهم اجباره؟! چه اجباری در پذیرش بعضی از جنبه ها هست؟ یک قاتل هم می تونه بگه یک جنبه وجود من شروره و از قتل و جنایت خوشش میاد من که نمی تونم ندیده اش بگیرم پس من مقصر نیستم!!!!!!

🔸نکته همین جا است. تنها با پذیرش این جنبه است که اون قاتل می تونه جلو قتل را بگیره. پذیرش به معنی درک علت خشمه( مثلا در بچگی آزار زیادی دیده و الان فکر می‌کند باید از دنیا انتقام بگیرد ) وقتی این را فهمید خشمش را درک کرده و با خودش همدلی می‌کند ولی به خودش می گوید من که نباید خودم هم یک جلاد بشوم.اما اگر این را نبیند که این جنبه از بین نمی‌رود. این وجود دارد و بدون اینکه اون آدم ماهیتش را تشخیص بدهد به سمت رفتار خشونت آمیز سوقش خواهد داد
#دكتر_محمدرضا_سرگلزايى
⛔️از روی بی ادبی و بی توجهی به شما گوش نميكند و با موبایلش ور میرود یا از روی عدم تمرکز و بیش فعالی ؟

◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️

◽️جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجع‌به اختلال کمبود تمرکز (ADD) صحبت می‌کردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول می‌خورد و گویا اصلأ به درس گوش نمی‌داد. گاهی با موبایلش ورمی‌رفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی می‌کرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بی‌توجه است و برداشتم این بود که او جوان بی‌ادبی است. اما ...

#داستان_واقعى_مراجعين
#كيس_درمانى
#ADD
#ADHD

ادامه را در instant view بخوانید🔻
#دكتر_محمدرضا_سرگلزايى
#داستان_واقعى_مراجعين

خودشيفتگى ، حقارت كودكى يا اضطراب اجتماعى !

سالها پیش دانشجویی داشتم که در کلاس های درس به اساتید بی اعتنا بود، در میانه ی درس در گوش همکلاسی هایش صحبت می کرد و می خندید و در گفتگو با اساتید لحنی پرخاشگر و نگاهی متکبّرانه به خود می گرفت به صورتی که در اوّلین برخوردها فردی خودشیفته به نظر می رسید. بعدها که بیشتر به او نزدیک شدم...
#خودشيفته #اضطراب_اجتمايى
#اختلالات_اضطرابى

متن کامل را در Instant View بخوانید 🔻