🔷️بسوی آزادی / To freedom🔷️
Photo
#خاطرات_سلیمان_بهبودی
ساعت ۶ صبح روز چهارشنبه ، چهارم مرداد ماه ۱۳۲۳ بود که صدای در را شنیدم
وقتی در را گشودم سید محمود پيشخدمت اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است
پرسیدم : چی شده ؟
سید محمود گفت : اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند
آن شب والاحضرت شمس در خدمت اعلیحضرت #رضا_شاه بودند و من هم افتخار حضور داشتم
اعلیحضرت آن شب بیش از سایر شبها خندان و مسرور بودند و همانطور که عادت ایشان بود گهگاهی لطیفه نغز و سخنان شیرین بر زبان میراندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمرسید این بود که این آخرین شب زندگانی #رضا_شاه_پهلوی است
به سید محمود گفتم : شاید شب را بی خوابی کشیده اند و حالا خوابشان برده
سید محمود که خطر را احساس کرده بود گفت :
شما خوب است همین الان اعلیحضرت را ببینید
فورا خود را به خوابگاه اعلیحضرت رساندم
چهره ایشان خیلی آرام بود و اصلا اثری از مرگ در آن دیده نمیشد
دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود ، گرفته و به آرامی گفتم : حال مبارک چطور است ؟ .......
جوابی نشنیدم ، چند بار دیگر سوال خود را بلندتر پرسیدم اما باز هم جوابی نشنیدم
در آن موقع بود که احساس خطر کردم و خود را به تلفن رساندم و به دکتر برونسی اطلاع دادم که خود را فوری برساند ،
پس از چند دقیقه دکتر برونسی و دکتر تنکین آمدند و پس از چند لحظه ای دکتر اطلاع داد که در ساعت پنج صبح #رضا_شاه بخاطر حمله قلبی شدید فوت شدند .
کتاب رضا شاه ، خاطرات سلیمان بهبودی
ساعت ۶ صبح روز چهارشنبه ، چهارم مرداد ماه ۱۳۲۳ بود که صدای در را شنیدم
وقتی در را گشودم سید محمود پيشخدمت اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است
پرسیدم : چی شده ؟
سید محمود گفت : اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند
آن شب والاحضرت شمس در خدمت اعلیحضرت #رضا_شاه بودند و من هم افتخار حضور داشتم
اعلیحضرت آن شب بیش از سایر شبها خندان و مسرور بودند و همانطور که عادت ایشان بود گهگاهی لطیفه نغز و سخنان شیرین بر زبان میراندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمرسید این بود که این آخرین شب زندگانی #رضا_شاه_پهلوی است
به سید محمود گفتم : شاید شب را بی خوابی کشیده اند و حالا خوابشان برده
سید محمود که خطر را احساس کرده بود گفت :
شما خوب است همین الان اعلیحضرت را ببینید
فورا خود را به خوابگاه اعلیحضرت رساندم
چهره ایشان خیلی آرام بود و اصلا اثری از مرگ در آن دیده نمیشد
دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود ، گرفته و به آرامی گفتم : حال مبارک چطور است ؟ .......
جوابی نشنیدم ، چند بار دیگر سوال خود را بلندتر پرسیدم اما باز هم جوابی نشنیدم
در آن موقع بود که احساس خطر کردم و خود را به تلفن رساندم و به دکتر برونسی اطلاع دادم که خود را فوری برساند ،
پس از چند دقیقه دکتر برونسی و دکتر تنکین آمدند و پس از چند لحظه ای دکتر اطلاع داد که در ساعت پنج صبح #رضا_شاه بخاطر حمله قلبی شدید فوت شدند .
کتاب رضا شاه ، خاطرات سلیمان بهبودی