🌹متن و اشعار ناب 🌹
1.1K subscribers
26.6K photos
12K videos
79 files
540 links
افراد معمولی به دنبال سرگرمی هستند و

افراد فرهیخته به دنبال یادگیری

به حضورتان مفتخریم

🔻 انتقاد ، پیشنهاد : 👈 @Uzar1350

روز و روزگارتان زیبا

لینک گروه متصل به کانال : https://t.me/joinchat/AAAAAFDCI0Gx29kgc_lVSA
Download Telegram
تو -آن‌که از دل تنگم قرار و تاب گرفته-
من -این‌که پيش تو بر بغضِ خود نقاب گرفته-

چگونه می‌شود از چنگ غصه‌ات بگریزم؟
کبوترم که مرا پنجه‌ی عقاب گرفته

نبوده حاصلم از راهِ رفته جز نرسیدن
چنان‌که شب‌پره‌ای راه آفتاب گرفته

شمرده‌ام همه داغ‌های مانده به دل را
شمرده‌ام... که دلم از تو بی‌حساب گرفته

خوشم به عشق تو اما مدام دلهره دارم
چو کودکی که به دستان خود حباب گرفته

#سجاد_رشیدی‌پور
📕حتی به روزگاران
لبم بدون تو هرگز به خنده باز نشد
غمی چنین که غم توست، جان‌گداز نشد

قنوت بستم و عکس تو بود در دستم
به بغضِ خویش شکستم؛ که این نماز نشد

چه لذتی‌ست در آزادی‌اش؟ یقینا هیچ
کسی که یار ندید و اسیر ناز نشد

اگرچه مجمعِ درد است، مرحبا به دلم
دلی که آنی از آن ناز، بی‌نیاز نشد

قسم به دیده‌ی پاکت، به پاکدامنی‌ات
کدام مرد تو را دید و پاکباز نشد؟

دلی که دل به تو نسپرد، دلپذیر نگشت
سری که سر به تو نسپرد، سرفراز نشد

کجا پناه بَرَم از غمت؟ که حتی شعر
برای من _منِ بی‌چاره_ چاره‌ساز نشد

#سجاد_رشیدی‌پور


●━━ 🅻🅞🆅🅴 ━── ⇆ 💗
همین دلی که پر است از شکایت و گله دارد
برای از تو شنیدن، هنوز حوصله دارد

دو چشم با همه‌ی شهر بی‌تفاوت مستت
هزار شکر که با من سرِ مجادله دارد

تو نومسافری، از عشق و از فراز و فرودش
مگو به آن‌که در این راه، پای آبله دارد

مگو برای من از سختی صبوری و دوری
چه اعتنا دلِ دیوانه‌ام به فاصله دارد؟

هزار بار برنجانی‌ام، چه جایِ شکایت؟
چرا که عشق از امید و شوق شاکله دارد

#سجاد_رشیدی‌پور
📕حتی به روزگاران
در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را
پنهان نڪن احساس نمایان شده‌ات را

یا دست بر این قلب پریشان شدہ بگذار
یا جمع ڪن آن موے پریشان شده‌ات را

جز شانہ پرمهر تو ڪو شاخہ امنی؟
گنجشڪِ -ڪم و بیش- هراسان شده‌ات را

گاهے بہ نگاهے شدہ یڪ پنجرہ وا ڪن
این عاشق پابند خیابان شده‌ات را

از هرچہ بہ جز چشم تو ڪافر شدہ این مرد
آغوش گشا تازہ مسلمان شده‌ات را...

#سجاد_رشیدی‌پور
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌

گرچہ مے دانم دلم از عشق ناخشنود نیست
عشق جز درد عمیق و زخم بے بهبود نیست

عشق؛ دنیایے ڪہ هرڪس آمد و گفتش درود
دیگرش -جز مرگ- هرگز فرصت بدرود نیست

شادمانے را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر...آرے، شعر... سودایے ڪہ هیچش سود نیست

شعر مے گویم مگر یادم بماند زندہ ام
رود هم روزے اگر از پا نِشیند، رود نیست

ناگهان یڪ شب سراغم آمد و با خندہ گفت:
"نوش داروے توام!" با طعنہ گفتم: "زود نیست؟!"

دیر شد، در من اگر هم شور و شوقے بود، مُرد
دیر شد؛ این مرد، آن مردے ڪہ سابق بود، نیست

#سجاد_رشیدی‌پور
نصیبم از تو به‌جز قلب پاره پاره چه بود؟
به‌جز دوای کم و درد بی‌شماره چه بود؟

به فکر فتح، به میدان عشق رو کردیم
تو آمدی، سپر انداختیم... چاره چه بود؟

تو آمدی که ببینند عاشقان جهان
دل تو را و بفهمند «سنگِ خاره» چه بود؟

به برق چشم خود آنگونه سوختی ما را
که پاک برده‌ای از یادمان شراره چه بود؟

کمان کشیدی و شک کردی و رها کردی
به قصد کارِ چنین خیر، استخاره چه بود؟

تو_قلبِ سوخته! _یکبار خام عشق شدی
به حیرتم ز تو... این جرات دوباره چه بود؟

#سجاد_رشیدی‌پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را
پنهان نکن احساس نمایان شده‌ات را

یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را

جز شانه پرمهر تو کو شاخه امنی؟
گنجشکِ -کم و بیش- هراسان شده‌ات را

گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن
این عاشق پابند خیابان شده‌ات را

از هرچه به جز چشم تو کافر شده این مرد
آغوش گشا تازه مسلمان شده‌ات را...

#سجاد_رشیدی‌پور


.
نامِ "دل" بردم و از سینه‌ام آتش برخاست

تا بدانی که چه کرده‌ست همین دل با من...

#سجاد_رشیدی‌پور

رفت آبرویش مثل آب از جو، چه خواهد کرد؟
شیری که شد بازیچه‌ی آهو، چه خواهد کرد؟

از دست‌های دوست جز این انتظاری نیست
جز زخمِ پی‌در‌پی مگر چاقو چه خواهد کرد؟

سنگم مزن زاهد! که‌ دست از شیشه بردارم
بیمار معلوم است با دارو چه خواهد کرد!

من مانده‌ام یک عمر این دل، زندگانی را
دور از طنابِ دارِ آن گیسو چه خواهد کرد؟

از ردِ پای رفتنش پیداست دیگر، عشق
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد

حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را
با من چه کرد او تا مگر با «او» چه خواهد کرد؟


#سجاد_رشیدی‌پور
.
نمی رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می خواهد
که راه عشق - آری - طاقتی مردانه می خواهد

کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد آب و دانه می خواهد...

چه حُسن اتفاقی! اشتراک ما، پریشانی ست
که هم موی تو هم بغض من اینک شانه می خواهد

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، میخانه می خواهد

اگر مقصود تو عشق است پس آرام باش ای دل
چه فرقی می کند می خواهدم او یا نمی خواهد؟

#سجاد_رشیدی‌پور
.
غرق یادت شدم، ای چشمِ تو روشن! آن‌طور
که به اقیانوس انگار خسی افتاده

#سجاد_رشیدی‌پور 🍃

🍃🌸

غرق یادت شدم، ای چشمِ تو روشن! آن‌طور
که به اقیانوس انگار خسی افتاده

#سجاد_رشیدی‌پور 🍃

ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:

نوش داروی توام!" با طعنه گفتم: "زود نیست؟!"

#سجاد_رشیدی‌پور
نمی‌رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می‌خواهد
که راهِ عشق، آری، طاقتی مردانه می‌خواهد

کمی هم لطف باید گاه‌گاهی مردِ عاشق را
پرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می‌خواهد

چه حسن اتفاقی! اشتراکِ ما پریشانی‌ست
که هم موی تو هم بغضِ من، اینک شانه می‌خواهد!

تحمل کردنِ قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، «میخانه» می‌خواهد!

اگر مقصودِ تو عشق است، پس آرام باش ای دل!
چه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد؟!

#سجاد_رشیدی‌پور
.
برعکسِ روزگارِ من، احوالِ من خوش‌است
وقتی دلم به بختِ «تو را داشتن» خوش‌است

شادم به شادی تو، چه کارم به روزگار؟
هر چند روزگار به آزار من خوش‌است

در من _دریغ_ هیچ به جز درد و داغ نیست
با تو همین که غافلم از خویشتن، خوش‌است

تنها نه من به سِحرِ سلام تو سرخوشم
حالِ هر آن‌که با تو شود هم‌سخن، خوش‌است

این چار حرفِ ساده، همین نامِ کوچکم
وقتی شنیده می‌شود از آن دهن، خوش‌است

باری، نشسته‌ام به مرورِ خیالِ تو
آری! دلِ غریب، به یادِ وطن خوش‌است!

#سجاد_رشیدی‌پور

.